برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

“به قلم ایرج لطیفی”

این، آخرین قسمت از مقالات پنج گانه برای انتخاب برترین باس فایت ها در نقش آفرینی های استودیوی From Software خواهد بود. “یک وداع با شکوه” احتمالا بهترین جمله ای باشد که می توانم با آن از Dark Souls III یاد کنم. وداع، طعم این نسخه است و هیدتاکا میازاکی گویی با آن برای آخرین بار بر این اخگر می دمد تا مگر پیش از تاریکیِ مطلق، بتوانیم یک دیدار دیگر با دنیای غریب دارک سولز داشته باشیم.

همه چیز در اوج است، از همان آغاز بازی گویی دنیای اثر طعم متفاوتی دارد. دغدغه دیگر نفرین هم نیست، مرگ هم نیست، حتی دشواری راه هم نیست، دغدغه و دلواپسی اصلی، و همچنین تِم اصلی، همانا تاریکی است. آتش یکبار دیگر رو به خاموشی است و نگه دارندگانِ آتش درمانده شده اند. از تمام سرزمین های حکمرانی تنها تپه های خاکستر به جا مانده است و اربابانِ اعصار گذشته، سریر خود را از کف داده اند. اگر در دارک سولز 1 برای جدال با خاموشی، باید تمام بازی را در راه یک ارباب خاکستر گام می گذاشتیم، اینجا باید پنج ارباب خاکستر را یافت و آنان را دوباره در معبد آتشگاه بر سریرشان نشاند، حتی شده بقایای خاکسترهایشان را! باید یک بار دیگر، فقط برای یک بار دیگر همه چیز دوباره کنار هم جمع شود تا مگر بتوان سرنوشت دیگری رقم زد..

 

5. Abyss Watchers ، سوگند با خون گرگ

دارک سولز 3 معجون عجیبی است! در عین حال که دنیای منحصر بفرد خود را دارد، به شدت از آثار قبلی وام گرفته است. گویی برای اینکه این وداع هرچه با شکوه تر باشد، از هر گوشه ای از آثار پیشنین (خصوصا دیمن سولز و دارک سولز 1) چیزهایی به یادگار آورده شده است. باس فایت “نگهبابانِ مغاک” مرا اندکی به یاد یکی از بهترین باس های نسخه اول یعنی “Four Kings” می اندازد. حتی اندکی هم به یاد باس استثناییِ Father Gascoinge در بلادبورن. این در حقیقت اولین باس اصلی از میان اربابانِ پنج گانه است که باید میراث آنان را به معبد مرکزی بازی آورد و بر روی تختشان نشاند. آنانی که نخست با خون گرگ و انجمن Watchdogs of Farron با هم متحد شده اند، زمانی آتش سرزمین را “Link” کرده اند. حال در منطقه خوف انگیز و تاریک Farron Keep، که با آن مه غلیظ، آب های سمی و درختان تاریکش یکی از گیراترین محیط های بازی است، در حیرانی به سر می برند.

میان پرده ای که طی آن باس معرفی می شود عالی است. دوربین روی سنگ فرشِ سالنی تاریک و گرفته آرام آرام حرکت می کند. خون روی زمین ریخته است و چند پیکر مُرده نیز دیده می شود. دو تن را می بینیم که با هم در حال جنگ هستند، یکی از آنان از پای در می آید، سپس شوالیه اعظم “Wolf Blood Master” با هیبتی عجیب در زره تیره و کلاه بلند، بر می گردد و با زیبایی تمام، شمشیرش را تهدید کنان سوی قهرمان بلند می کند و مبارزه آغاز می شود.

مبارزه با او به عنوان یک شوالیه در دنیای دارک سولز، مانند همیشه با شکوه و فوق العاده است. با ضربات شمشیر بلندش، سهمگین و با وقار در میدان مبارزه می خرامد. موسیقی نیز اینجا عالی است، صدای غریب و آشنای ناقوس است و آوازی غمناک که موسیقی را همراهی می کند. همچنان که به مبارزه ادامه می دهیم، شوالیه های مشابه ای ظاهر می شوند. اگر باس را رها کنیم، کم کم مبارزین انجمن را می بینیم که به جان یکدیگر می افتند. این خود خشونت و رقت صحنه را دو چندان می کند و به پیچیدگی گیم پلی نیز می افزاید. باید از کنار دیگر شوالیه ها گذشت و سوی استاد رفت تا در این مبارزه ی غریب و به یاد ماندنی پیروز شد.

 

4. Soul of Cinder ، میراث خاکستر

تقریبا همه چیز در دارک سولز 3 نوعی مرثیه ی باشکوه برای میراثِ گذشته بازی است. خاموشی نزدیک است و با آن، بازی نیز به اوج خود نزدیک می شود. زمان آن رسیده تا دوباره با “اجاق آتش آغازین” دیدار کنیم. عرصه ای معنوی که در آن برای اول بار آتش افروخته و پیوند داده شده است.

“روحِ خاکستر” باس فایت عجیبی است، خیلی عجیب! در حقیقت او از خود هویت روشنی ندارد و فلسفه اش در این است که تمام دنیای دارک سولز، قهرمان و خاکستر و آتش و نگهبانان آتش و ارباب انوار خورشید و اخگر و همه و همه را بازتاب می دهد. گویی که روی یک آیینه یا آتش خم می شویم و در یک نظر تمام دنیای سری سولز را می بینیم. در حقیقت باید گفت که درک او دشوار است. زمانی که مبارزه آغاز می شود او را می بینیم که آرام آرام سراغ قهرمان می آید، این فضا، اسامی و القاب محیط و باس، ما را به یاد باس فایت پایانی نسخه اول “Gwyn Lord of Cinder” می اندازد. اما یک راز دیگر نیز در این میان هست! حرکات او در هر دو مرحله از مبارزه آشناست. در مرحله اول، او در حقیقت بازتاب خود ماست! بازتاب تمام راهی است که پیموده ایم و آیینه ی همان قهرمانی است که ما در دارک سولز 1 بوده ایم. در استیج دوم باس فایت اما، یک تغییر بسیار بسیار غریب رخ می دهد، او عملا به “گوئین” در دارک سولز 1 تبدیل می شود. حرکات و ضرباتش، فریادهایش، زبانه های آتشش، و بیش از هر چیز نوای آشنا و دیوانه کننده ی موسیقی در نسخه اول، ناگهان ما را با یک نوستالوژی زنده، کوبنده و تکان دهنده روبرو می کند. ضربه ای که اینجا به ذهن و روح شخص وارد می شود، در صورتی که واقعا نسخه های دیگر را رفته و درک کرده باشد، ضربه ای فراموش ناشندنی است. شاعرانگی فضا، موج احساس، زیبایی خیره کننده ی محیط با قرص درشت و سرخ خورشید، احترامی بی حد و حصر به طبع بلند خالق اثر را بی اختیار در دل بیدار می کند.

آنچه که روبروی ما ایستاده یک میراث عظیم است. او در عین حال هم ارباب خاکستر، هم روح و جوهره ی اخگر، هم میراث نگه دارندگان آتش و هم خودِ خود ماست! برای ستایش سازندگانِ این اثر، کلامی نمی توان یافت..

 

3. Dancer of the Boreal Vallay ، رقصنده با خنجر

Pontiff Sulyvahn فرمانروایِ پلید سرزمین Irithyll، شمشیر دو لبه ی زیبایی را پیشکش دختری از یک خانواده ی سلطنتی می کند و او را با زور در نقش یک رقصنده ی دربار به قصر می آورد. سپس او را تبعید می کند و دستور می دهد تا به عنوان یک شوالیه و برای امنیت دربار انجام وظیفه کند. ظرافت و قدرت، و بزم و رزم هر دو درونِ این باس یکی شده اند. او هم زیباست و هم زشت، هم لطیف است و هم خشن. حال که سرزمین رو به نابودی نهاده و تنها خاکستری از آن باقی مانده است، او نیز در میان مردگان و نفرین شدگان می رقصد و گویی تا ابد حیران است. یکی از زیباترین باس فایت های سری، با هیبتی رویائی، ظریف، آرام و در عین حال خُرد کننده و تکان دهنده. “رقصنده ی سرزمین شمالی” یعنی دختر عیش و بزم ، و دختر جنگ و رزم.

طراحی او را فقط می توان ستایش کرد. ناگهان شوالیه ای غول پیکر، که نگهبان ورود به قصر شاهزاده Lothric است، از آسمان بر سر قهرمان نازل می شود. او با تاج طلایی بر سر، نقابی مانند قفس بر چهره، حریری زیبا و لطیف روی شانه ها، زره طلایی بر تن، و شمشیری بلند و آتشین در دست، شکوه بی نظیری دارد. با کمر خمیده، آرام آرام قدم بر می دارد و سوی قهرمان می آید، صدای هر گامش روی زمین آهنگی خلسه وار و سنگین دارد، حرکاتش بسیار نرم، لطیف و با وقار است و در عین حال بسیار بسیار بُرنده، سنگین و خطرناک. مبارزه با او ساده نیست، ضرباتش بسیار قوی از هر طرف فرود می آید، گاهی قهرمان را زمین می زند و او را با شمشیر خود به سیخ می کشد. هنگام مبارزه با او چنین حس می شود که گویی در خواب و رویا به سر می بریم. حتی نفس هایش نیز آهنگین و آرام به گوش می رسد. موسیقی بسیار لطیف و آرام است و نوایش مرثیه ای غم انگیز می نماید که گویی قصه ای تلخ را نجوا می کند. باس روبروی ما به نرمی گام بر می دارد و هر حرکتش گویی رقصی لطیف و زنانه است. حریر روشنش مانند گیسویی پریشان در هوا تکان می خورد و می لرزد.

لحظه ای که باس فاست وارد مرحله دوم خود می شود دیگر محشر کبری ست. او ناگهان شمشیر خود را دو نیم می کند و با دو خنجر، یکی آبی و آرام مانند ماه، و دیگری آتشین و تند مانند خورشید، روی پاهای خود بلند می ایستد و همچنان که موسیقی نیز اوج می گیرد، سماعی بی نظیر را آغاز می کند و با هر گردش به دور خود، خنجرهایش را با قدرت فرود می آورد. زیباییِ خیال انگیز و رویائیِ باس فایت اینجا دیگر وصف ناپذیر است.

 

2. The Nameless King ، ارباب جنگ

کم مانده دیوانه شوم! این دیگر خیلی شاهکار است! کسانی که با سری سولز زندگی کرده اند، حتما می دانند که یکی از حلقه های مفقوده در دنیای Lordran، فرزند ارشد پادشاه “گوئین” بود. چیز زیادی از او نمی دانیم، فقط می دانیم که او خدای جنگ و فرمانده سربازان سرزمین پدری بوده و زمانی و به علتی که چندان روشن نیست (شاید اتحاد او با ژادهایان ازلی و ابدی، و انکار میراث آتش از سوی پدرش)، از قصر خانوادگی طرد شده است. اما همچنان و همیشه دورادور چشمی نگران به شوالیه های خود دارد، (اتحاد برادریِ مبارزینِ انوار خورشید را به یاد بیاورید). از مقایسه ی توضیحاتی که در آیتم های مربوط به Nameless King در دارک سولز 3 می بینیم با نسخه اول، چنین بر می آید که این پادشاه مرموز و بی نام و نشان، همان فرزند ارشد باشد. این تئوری فوق العاده است و برای دوستاران آثار میازاکی یک سورپرایز بی نظیر. حتی نام او نیز به افسونِ این رمز و راز می افزاید.

فکر می کنم موافق هستید که منطقه مخفی و آپشنال Archdragon Peak یکی از منحصر بفرد ترین محیطهای بازی است. حتی راهی که به باس باید پیمود به نوعی طراحی شده که گویی برای رسیدن به او باید به عرصه ی دیگری از این دنیا پای نهاد. ناقوس بزرگ را که به صدا در می آوریم ناگهان همه چیز زیر و رو می شود. باد شروع به وزیدن می کند و صاعقه ها در دل ابرهای انبوه می غُرند، گویی زمین و آسمان در هم فرو می روند. دیگر به درستی نمی دانیم که در کدامین زمان و مکان ایستاده ایم. همچنان که روی زمین و دریا و آسمان (یا حتی ورطه ی دیگری فرای آن) قدم می گذاریم، سوی یکی از باشکوه ترین و حماسی ترین باس هایی می رویم که دنیای گیم به خود دیده است. رنگ محیط، ابر و باد، و در هم تنیده شدن زمین و آسمان همگی گیجمان می کنند که ناگهان باس با هیبت فوق العاده خود، سوار بر اژدهای غول پیکرش ظاهر می شود. مرکب او با بال های گشوده و با شکوهی وصف ناشدنی در آسمان پرواز می کند و دور قهرمان می گردد. او خود روی دو پا بر فراز گردن اژدهایش می ایستد و با نیزه بسیار بلندش ضربه می زند و صاعقه هایی تُند فرود می آورد. موسیقی اینجا فوق العاده است و طعم و بوی دارک سولز 1 را دارد. اژدهایش (یا Drake، موجودی افسانه ای مانند یک مرغابی غول پیکر) نیز با دمیدن آتش به میدان مبارزه، سوار خود را همراهی می کند. هنگامی که پرنده اش را از دست می دهد، خود روی دو پا می ایستد و رو در رو با قهرمان می جنگد، که اینجا جلال و شکوهش دیگر بی نظیر است.

مبارزه سنگین، حماسی و کوبنده است و صد البته بسیار بسیار دشوار. شاید یکی از دشوارترین مبارزات در تمام سری سولز. اما آنقدر جذاب، آنقدر نفس گیر و زیباست است که به زحمتش خیلی خیلی می ارزد!

 

1. The Twin Princes ، برادر روی دوش برادر

“آه عزیزم، باز هم یک مدعیِ لجباز و سرسخت آمده.

خوش آمدی ای قهرمان، ای دزد خاکسترها!

باید بدانی که ردای فرمانروایی برای من هیچ جذابیتی ندارد.

نفرینِ پیوند دادن آتش، میراث اربابان گذشته.. بگذار همه و همه نیست و نابود شوند.

تو به اندازه کافی راه آمده ای، حال وقت آن رسیده که کمی استراحت کنی!”

همچنان که شاهزاده Lothric، همو که تخت پادشاهی را انکار کرد و به میراث گذشتگانش پُشت نمود، آرام بالای سالن بزرگ استاده و این جملات دردناک را با صدایی خسته و افسرده به زبان می آورد، برادر بزرگتر او Lorian، که روزی تنها با یک دست شمشیر در می آورده و هیولاها را شکار می کرده است، کشان کشان و سینه خیر خود را به قهرمان می رساند. این میان پرده فوق العاده غریب و متاثر کننده است و افسردگی از فضای آن می بارد. دو شاهزاده، دو برادر، رسالت خانوادگی در نشستن بر سریر ارباب خاکستر را انکار کردند و جایی پَرت از سرزمین تنها و در کنار هم گوشه گرفتند تا از دور شعله های آتش را شاهد باشند که آرام آرام خاموش می شود.

همچنان که برادر کوچک در حال تماشاست، برادر بزرگ، نگهبان و محافظ او که مسخ شده است و حتی کلامی به زبان نمی آورد، باس فایت را آغاز می کند. با وجود اینکه که هیبتش بسیار زیبا و با شکوه است، با آن موهای بلند و روشن، تاج طلایی بر سر و زره زیبای رزم بر تن، اما حرکت کردنش ترحم برانگیز و رقت آور است و هنگام مبارزه خود را روی زمین می کشد. ضرباتش اما محکم و سنگین است و از شمشیر بلندش زبانه های سرخ آتش ساطع است. همان لحظه که خود را برای ضربه زدن آماده می کند، ناگهان ناپدید می شود و از سوی دیگر دوباره پدیدار می گردد که این خود مبارزه را چالش بر انگیز تر می کند. افسون، افسوس، درد و رنج، و افسردگی و تاریکی در این باس فایت شاید بیش از هر جای دیگر در بازی موج می زند. اوج این درد و رنج اما هنگامی است که با ورود پرنس “لوتریک” مبارزه وارد مرحله دوم می شود.

” آه برادر عزیزم

دل نگاه دار که سوی تو می آیم.

برادر من، ای شمشیر زن سرکشِ پرنس لوتریک،

برخیز! دوباره برخیز اگر می توانی.

که این برای ابد نفرین ماست..”

او با جثه نحیف و ردای خاکستری رنگ و کهنه بر تن، بر سر پیکر بردار می آید و او را به زندگی باز می گرداند. سپس روی دوش او سوار می شود و باس فایت ادامه پیدا می کند. موسیقی اینجا دیوانه کننده است، شور و درد و حماسه اش همان نوای جانکاه و کمر شکنی است که در باس بی نظیر بلادبورن، Lady Maria، شنیده ایم. دو برادر در آغوش یکدیگر دور قهرمان می گردند و هر دو به مبارزه تا دم مرگ ادامه می دهند.

“اینجا گورستان ماست. اما تو هم اگر بخواهی، می توانی کنار ما آرام بگیری…”

می خواهم آخرین باس از آخرین قسمت را با همان جمله ای خاتمه دهم که آخرین باس از اولین قسمت:

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

 

باید از همه عزیزان که حوصله به خرج دادند و این مقالات را دنبال کردند تشکر کنم. باشد که مقبول افتد..

در پایان، لینک قسمت های گذشته خدمت شما عزیزان:

 

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

(image)

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

“به قلم ایرج لطیفی”

این، آخرین قسمت از مقالات پنج گانه برای انتخاب برترین باس فایت ها در نقش آفرینی های استودیوی From Software خواهد بود. “یک وداع با شکوه” احتمالا بهترین جمله ای باشد که می توانم با آن از Dark Souls III یاد کنم. وداع، طعم این نسخه است و هیدتاکا میازاکی گویی با آن برای آخرین بار بر این اخگر می دمد تا مگر پیش از تاریکیِ مطلق، بتوانیم یک دیدار دیگر با دنیای غریب دارک سولز داشته باشیم.

همه چیز در اوج است، از همان آغاز بازی گویی دنیای اثر طعم متفاوتی دارد. دغدغه دیگر نفرین هم نیست، مرگ هم نیست، حتی دشواری راه هم نیست، دغدغه و دلواپسی اصلی، و همچنین تِم اصلی، همانا تاریکی است. آتش یکبار دیگر رو به خاموشی است و نگه دارندگانِ آتش درمانده شده اند. از تمام سرزمین های حکمرانی تنها تپه های خاکستر به جا مانده است و اربابانِ اعصار گذشته، سریر خود را از کف داده اند. اگر در دارک سولز 1 برای جدال با خاموشی، باید تمام بازی را در راه یک ارباب خاکستر گام می گذاشتیم، اینجا باید پنج ارباب خاکستر را یافت و آنان را دوباره در معبد آتشگاه بر سریرشان نشاند، حتی شده بقایای خاکسترهایشان را! باید یک بار دیگر، فقط برای یک بار دیگر همه چیز دوباره کنار هم جمع شود تا مگر بتوان سرنوشت دیگری رقم زد..

 (image)

5. Abyss Watchers ، سوگند با خون گرگ

دارک سولز 3 معجون عجیبی است! در عین حال که دنیای منحصر بفرد خود را دارد، به شدت از آثار قبلی وام گرفته است. گویی برای اینکه این وداع هرچه با شکوه تر باشد، از هر گوشه ای از آثار پیشنین (خصوصا دیمن سولز و دارک سولز 1) چیزهایی به یادگار آورده شده است. باس فایت “نگهبابانِ مغاک” مرا اندکی به یاد یکی از بهترین باس های نسخه اول یعنی “Four Kings” می اندازد. حتی اندکی هم به یاد باس استثناییِ Father Gascoinge در بلادبورن. این در حقیقت اولین باس اصلی از میان اربابانِ پنج گانه است که باید میراث آنان را به معبد مرکزی بازی آورد و بر روی تختشان نشاند. آنانی که نخست با خون گرگ و انجمن Watchdogs of Farron با هم متحد شده اند، زمانی آتش سرزمین را “Link” کرده اند. حال در منطقه خوف انگیز و تاریک Farron Keep، که با آن مه غلیظ، آب های سمی و درختان تاریکش یکی از گیراترین محیط های بازی است، در حیرانی به سر می برند.

میان پرده ای که طی آن باس معرفی می شود عالی است. دوربین روی سنگ فرشِ سالنی تاریک و گرفته آرام آرام حرکت می کند. خون روی زمین ریخته است و چند پیکر مُرده نیز دیده می شود. دو تن را می بینیم که با هم در حال جنگ هستند، یکی از آنان از پای در می آید، سپس شوالیه اعظم “Wolf Blood Master” با هیبتی عجیب در زره تیره و کلاه بلند، بر می گردد و با زیبایی تمام، شمشیرش را تهدید کنان سوی قهرمان بلند می کند و مبارزه آغاز می شود.

مبارزه با او به عنوان یک شوالیه در دنیای دارک سولز، مانند همیشه با شکوه و فوق العاده است. با ضربات شمشیر بلندش، سهمگین و با وقار در میدان مبارزه می خرامد. موسیقی نیز اینجا عالی است، صدای غریب و آشنای ناقوس است و آوازی غمناک که موسیقی را همراهی می کند. همچنان که به مبارزه ادامه می دهیم، شوالیه های مشابه ای ظاهر می شوند. اگر باس را رها کنیم، کم کم مبارزین انجمن را می بینیم که به جان یکدیگر می افتند. این خود خشونت و رقت صحنه را دو چندان می کند و به پیچیدگی گیم پلی نیز می افزاید. باید از کنار دیگر شوالیه ها گذشت و سوی استاد رفت تا در این مبارزه ی غریب و به یاد ماندنی پیروز شد.

 (image)

4. Soul of Cinder ، میراث خاکستر

تقریبا همه چیز در دارک سولز 3 نوعی مرثیه ی باشکوه برای میراثِ گذشته بازی است. خاموشی نزدیک است و با آن، بازی نیز به اوج خود نزدیک می شود. زمان آن رسیده تا دوباره با “اجاق آتش آغازین” دیدار کنیم. عرصه ای معنوی که در آن برای اول بار آتش افروخته و پیوند داده شده است.

“روحِ خاکستر” باس فایت عجیبی است، خیلی عجیب! در حقیقت او از خود هویت روشنی ندارد و فلسفه اش در این است که تمام دنیای دارک سولز، قهرمان و خاکستر و آتش و نگهبانان آتش و ارباب انوار خورشید و اخگر و همه و همه را بازتاب می دهد. گویی که روی یک آیینه یا آتش خم می شویم و در یک نظر تمام دنیای سری سولز را می بینیم. در حقیقت باید گفت که درک او دشوار است. زمانی که مبارزه آغاز می شود او را می بینیم که آرام آرام سراغ قهرمان می آید، این فضا، اسامی و القاب محیط و باس، ما را به یاد باس فایت پایانی نسخه اول “Gwyn Lord of Cinder” می اندازد. اما یک راز دیگر نیز در این میان هست! حرکات او در هر دو مرحله از مبارزه آشناست. در مرحله اول، او در حقیقت بازتاب خود ماست! بازتاب تمام راهی است که پیموده ایم و آیینه ی همان قهرمانی است که ما در دارک سولز 1 بوده ایم. در استیج دوم باس فایت اما، یک تغییر بسیار بسیار غریب رخ می دهد، او عملا به “گوئین” در دارک سولز 1 تبدیل می شود. حرکات و ضرباتش، فریادهایش، زبانه های آتشش، و بیش از هر چیز نوای آشنا و دیوانه کننده ی موسیقی در نسخه اول، ناگهان ما را با یک نوستالوژی زنده، کوبنده و تکان دهنده روبرو می کند. ضربه ای که اینجا به ذهن و روح شخص وارد می شود، در صورتی که واقعا نسخه های دیگر را رفته و درک کرده باشد، ضربه ای فراموش ناشندنی است. شاعرانگی فضا، موج احساس، زیبایی خیره کننده ی محیط با قرص درشت و سرخ خورشید، احترامی بی حد و حصر به طبع بلند خالق اثر را بی اختیار در دل بیدار می کند.

آنچه که روبروی ما ایستاده یک میراث عظیم است. او در عین حال هم ارباب خاکستر، هم روح و جوهره ی اخگر، هم میراث نگه دارندگان آتش و هم خودِ خود ماست! برای ستایش سازندگانِ این اثر، کلامی نمی توان یافت..

 (image)

3. Dancer of the Boreal Vallay ، رقصنده با خنجر

Pontiff Sulyvahn فرمانروایِ پلید سرزمین Irithyll، شمشیر دو لبه ی زیبایی را پیشکش دختری از یک خانواده ی سلطنتی می کند و او را با زور در نقش یک رقصنده ی دربار به قصر می آورد. سپس او را تبعید می کند و دستور می دهد تا به عنوان یک شوالیه و برای امنیت دربار انجام وظیفه کند. ظرافت و قدرت، و بزم و رزم هر دو درونِ این باس یکی شده اند. او هم زیباست و هم زشت، هم لطیف است و هم خشن. حال که سرزمین رو به نابودی نهاده و تنها خاکستری از آن باقی مانده است، او نیز در میان مردگان و نفرین شدگان می رقصد و گویی تا ابد حیران است. یکی از زیباترین باس فایت های سری، با هیبتی رویائی، ظریف، آرام و در عین حال خُرد کننده و تکان دهنده. “رقصنده ی سرزمین شمالی” یعنی دختر عیش و بزم ، و دختر جنگ و رزم.

طراحی او را فقط می توان ستایش کرد. ناگهان شوالیه ای غول پیکر، که نگهبان ورود به قصر شاهزاده Lothric است، از آسمان بر سر قهرمان نازل می شود. او با تاج طلایی بر سر، نقابی مانند قفس بر چهره، حریری زیبا و لطیف روی شانه ها، زره طلایی بر تن، و شمشیری بلند و آتشین در دست، شکوه بی نظیری دارد. با کمر خمیده، آرام آرام قدم بر می دارد و سوی قهرمان می آید، صدای هر گامش روی زمین آهنگی خلسه وار و سنگین دارد، حرکاتش بسیار نرم، لطیف و با وقار است و در عین حال بسیار بسیار بُرنده، سنگین و خطرناک. مبارزه با او ساده نیست، ضرباتش بسیار قوی از هر طرف فرود می آید، گاهی قهرمان را زمین می زند و او را با شمشیر خود به سیخ می کشد. هنگام مبارزه با او چنین حس می شود که گویی در خواب و رویا به سر می بریم. حتی نفس هایش نیز آهنگین و آرام به گوش می رسد. موسیقی بسیار لطیف و آرام است و نوایش مرثیه ای غم انگیز می نماید که گویی قصه ای تلخ را نجوا می کند. باس روبروی ما به نرمی گام بر می دارد و هر حرکتش گویی رقصی لطیف و زنانه است. حریر روشنش مانند گیسویی پریشان در هوا تکان می خورد و می لرزد.

لحظه ای که باس فاست وارد مرحله دوم خود می شود دیگر محشر کبری ست. او ناگهان شمشیر خود را دو نیم می کند و با دو خنجر، یکی آبی و آرام مانند ماه، و دیگری آتشین و تند مانند خورشید، روی پاهای خود بلند می ایستد و همچنان که موسیقی نیز اوج می گیرد، سماعی بی نظیر را آغاز می کند و با هر گردش به دور خود، خنجرهایش را با قدرت فرود می آورد. زیباییِ خیال انگیز و رویائیِ باس فایت اینجا دیگر وصف ناپذیر است.

 (image)

2. The Nameless King ، ارباب جنگ

کم مانده دیوانه شوم! این دیگر خیلی شاهکار است! کسانی که با سری سولز زندگی کرده اند، حتما می دانند که یکی از حلقه های مفقوده در دنیای Lordran، فرزند ارشد پادشاه “گوئین” بود. چیز زیادی از او نمی دانیم، فقط می دانیم که او خدای جنگ و فرمانده سربازان سرزمین پدری بوده و زمانی و به علتی که چندان روشن نیست (شاید اتحاد او با ژادهایان ازلی و ابدی، و انکار میراث آتش از سوی پدرش)، از قصر خانوادگی طرد شده است. اما همچنان و همیشه دورادور چشمی نگران به شوالیه های خود دارد، (اتحاد برادریِ مبارزینِ انوار خورشید را به یاد بیاورید). از مقایسه ی توضیحاتی که در آیتم های مربوط به Nameless King در دارک سولز 3 می بینیم با نسخه اول، چنین بر می آید که این پادشاه مرموز و بی نام و نشان، همان فرزند ارشد باشد. این تئوری فوق العاده است و برای دوستاران آثار میازاکی یک سورپرایز بی نظیر. حتی نام او نیز به افسونِ این رمز و راز می افزاید.

فکر می کنم موافق هستید که منطقه مخفی و آپشنال Archdragon Peak یکی از منحصر بفرد ترین محیطهای بازی است. حتی راهی که به باس باید پیمود به نوعی طراحی شده که گویی برای رسیدن به او باید به عرصه ی دیگری از این دنیا پای نهاد. ناقوس بزرگ را که به صدا در می آوریم ناگهان همه چیز زیر و رو می شود. باد شروع به وزیدن می کند و صاعقه ها در دل ابرهای انبوه می غُرند، گویی زمین و آسمان در هم فرو می روند. دیگر به درستی نمی دانیم که در کدامین زمان و مکان ایستاده ایم. همچنان که روی زمین و دریا و آسمان (یا حتی ورطه ی دیگری فرای آن) قدم می گذاریم، سوی یکی از باشکوه ترین و حماسی ترین باس هایی می رویم که دنیای گیم به خود دیده است. رنگ محیط، ابر و باد، و در هم تنیده شدن زمین و آسمان همگی گیجمان می کنند که ناگهان باس با هیبت فوق العاده خود، سوار بر اژدهای غول پیکرش ظاهر می شود. مرکب او با بال های گشوده و با شکوهی وصف ناشدنی در آسمان پرواز می کند و دور قهرمان می گردد. او خود روی دو پا بر فراز گردن اژدهایش می ایستد و با نیزه بسیار بلندش ضربه می زند و صاعقه هایی تُند فرود می آورد. موسیقی اینجا فوق العاده است و طعم و بوی دارک سولز 1 را دارد. اژدهایش (یا Drake، موجودی افسانه ای مانند یک مرغابی غول پیکر) نیز با دمیدن آتش به میدان مبارزه، سوار خود را همراهی می کند. هنگامی که پرنده اش را از دست می دهد، خود روی دو پا می ایستد و رو در رو با قهرمان می جنگد، که اینجا جلال و شکوهش دیگر بی نظیر است.

مبارزه سنگین، حماسی و کوبنده است و صد البته بسیار بسیار دشوار. شاید یکی از دشوارترین مبارزات در تمام سری سولز. اما آنقدر جذاب، آنقدر نفس گیر و زیباست است که به زحمتش خیلی خیلی می ارزد!

 (image)

1. The Twin Princes ، برادر روی دوش برادر

“آه عزیزم، باز هم یک مدعیِ لجباز و سرسخت آمده.

خوش آمدی ای قهرمان، ای دزد خاکسترها!

باید بدانی که ردای فرمانروایی برای من هیچ جذابیتی ندارد.

نفرینِ پیوند دادن آتش، میراث اربابان گذشته.. بگذار همه و همه نیست و نابود شوند.

تو به اندازه کافی راه آمده ای، حال وقت آن رسیده که کمی استراحت کنی!”

همچنان که شاهزاده Lothric، همو که تخت پادشاهی را انکار کرد و به میراث گذشتگانش پُشت نمود، آرام بالای سالن بزرگ استاده و این جملات دردناک را با صدایی خسته و افسرده به زبان می آورد، برادر بزرگتر او Lorian، که روزی تنها با یک دست شمشیر در می آورده و هیولاها را شکار می کرده است، کشان کشان و سینه خیر خود را به قهرمان می رساند. این میان پرده فوق العاده غریب و متاثر کننده است و افسردگی از فضای آن می بارد. دو شاهزاده، دو برادر، رسالت خانوادگی در نشستن بر سریر ارباب خاکستر را انکار کردند و جایی پَرت از سرزمین تنها و در کنار هم گوشه گرفتند تا از دور شعله های آتش را شاهد باشند که آرام آرام خاموش می شود.

همچنان که برادر کوچک در حال تماشاست، برادر بزرگ، نگهبان و محافظ او که مسخ شده است و حتی کلامی به زبان نمی آورد، باس فایت را آغاز می کند. با وجود اینکه که هیبتش بسیار زیبا و با شکوه است، با آن موهای بلند و روشن، تاج طلایی بر سر و زره زیبای رزم بر تن، اما حرکت کردنش ترحم برانگیز و رقت آور است و هنگام مبارزه خود را روی زمین می کشد. ضرباتش اما محکم و سنگین است و از شمشیر بلندش زبانه های سرخ آتش ساطع است. همان لحظه که خود را برای ضربه زدن آماده می کند، ناگهان ناپدید می شود و از سوی دیگر دوباره پدیدار می گردد که این خود مبارزه را چالش بر انگیز تر می کند. افسون، افسوس، درد و رنج، و افسردگی و تاریکی در این باس فایت شاید بیش از هر جای دیگر در بازی موج می زند. اوج این درد و رنج اما هنگامی است که با ورود پرنس “لوتریک” مبارزه وارد مرحله دوم می شود.

” آه برادر عزیزم

دل نگاه دار که سوی تو می آیم.

برادر من، ای شمشیر زن سرکشِ پرنس لوتریک،

برخیز! دوباره برخیز اگر می توانی.

که این برای ابد نفرین ماست..”

او با جثه نحیف و ردای خاکستری رنگ و کهنه بر تن، بر سر پیکر بردار می آید و او را به زندگی باز می گرداند. سپس روی دوش او سوار می شود و باس فایت ادامه پیدا می کند. موسیقی اینجا دیوانه کننده است، شور و درد و حماسه اش همان نوای جانکاه و کمر شکنی است که در باس بی نظیر بلادبورن، Lady Maria، شنیده ایم. دو برادر در آغوش یکدیگر دور قهرمان می گردند و هر دو به مبارزه تا دم مرگ ادامه می دهند.

“اینجا گورستان ماست. اما تو هم اگر بخواهی، می توانی کنار ما آرام بگیری…”

می خواهم آخرین باس از آخرین قسمت را با همان جمله ای خاتمه دهم که آخرین باس از اولین قسمت:

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

(image)  

باید از همه عزیزان که حوصله به خرج دادند و این مقالات را دنبال کردند تشکر کنم. باشد که مقبول افتد..

در پایان، لینک قسمت های گذشته خدمت شما عزیزان:

 

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III