Tagfrom +

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

“به قلم ایرج لطیفی”

این، آخرین قسمت از مقالات پنج گانه برای انتخاب برترین باس فایت ها در نقش آفرینی های استودیوی From Software خواهد بود. “یک وداع با شکوه” احتمالا بهترین جمله ای باشد که می توانم با آن از Dark Souls III یاد کنم. وداع، طعم این نسخه است و هیدتاکا میازاکی گویی با آن برای آخرین بار بر این اخگر می دمد تا مگر پیش از تاریکیِ مطلق، بتوانیم یک دیدار دیگر با دنیای غریب دارک سولز داشته باشیم.

همه چیز در اوج است، از همان آغاز بازی گویی دنیای اثر طعم متفاوتی دارد. دغدغه دیگر نفرین هم نیست، مرگ هم نیست، حتی دشواری راه هم نیست، دغدغه و دلواپسی اصلی، و همچنین تِم اصلی، همانا تاریکی است. آتش یکبار دیگر رو به خاموشی است و نگه دارندگانِ آتش درمانده شده اند. از تمام سرزمین های حکمرانی تنها تپه های خاکستر به جا مانده است و اربابانِ اعصار گذشته، سریر خود را از کف داده اند. اگر در دارک سولز 1 برای جدال با خاموشی، باید تمام بازی را در راه یک ارباب خاکستر گام می گذاشتیم، اینجا باید پنج ارباب خاکستر را یافت و آنان را دوباره در معبد آتشگاه بر سریرشان نشاند، حتی شده بقایای خاکسترهایشان را! باید یک بار دیگر، فقط برای یک بار دیگر همه چیز دوباره کنار هم جمع شود تا مگر بتوان سرنوشت دیگری رقم زد..

 

5. Abyss Watchers ، سوگند با خون گرگ

دارک سولز 3 معجون عجیبی است! در عین حال که دنیای منحصر بفرد خود را دارد، به شدت از آثار قبلی وام گرفته است. گویی برای اینکه این وداع هرچه با شکوه تر باشد، از هر گوشه ای از آثار پیشنین (خصوصا دیمن سولز و دارک سولز 1) چیزهایی به یادگار آورده شده است. باس فایت “نگهبابانِ مغاک” مرا اندکی به یاد یکی از بهترین باس های نسخه اول یعنی “Four Kings” می اندازد. حتی اندکی هم به یاد باس استثناییِ Father Gascoinge در بلادبورن. این در حقیقت اولین باس اصلی از میان اربابانِ پنج گانه است که باید میراث آنان را به معبد مرکزی بازی آورد و بر روی تختشان نشاند. آنانی که نخست با خون گرگ و انجمن Watchdogs of Farron با هم متحد شده اند، زمانی آتش سرزمین را “Link” کرده اند. حال در منطقه خوف انگیز و تاریک Farron Keep، که با آن مه غلیظ، آب های سمی و درختان تاریکش یکی از گیراترین محیط های بازی است، در حیرانی به سر می برند.

میان پرده ای که طی آن باس معرفی می شود عالی است. دوربین روی سنگ فرشِ سالنی تاریک و گرفته آرام آرام حرکت می کند. خون روی زمین ریخته است و چند پیکر مُرده نیز دیده می شود. دو تن را می بینیم که با هم در حال جنگ هستند، یکی از آنان از پای در می آید، سپس شوالیه اعظم “Wolf Blood Master” با هیبتی عجیب در زره تیره و کلاه بلند، بر می گردد و با زیبایی تمام، شمشیرش را تهدید کنان سوی قهرمان بلند می کند و مبارزه آغاز می شود.

مبارزه با او به عنوان یک شوالیه در دنیای دارک سولز، مانند همیشه با شکوه و فوق العاده است. با ضربات شمشیر بلندش، سهمگین و با وقار در میدان مبارزه می خرامد. موسیقی نیز اینجا عالی است، صدای غریب و آشنای ناقوس است و آوازی غمناک که موسیقی را همراهی می کند. همچنان که به مبارزه ادامه می دهیم، شوالیه های مشابه ای ظاهر می شوند. اگر باس را رها کنیم، کم کم مبارزین انجمن را می بینیم که به جان یکدیگر می افتند. این خود خشونت و رقت صحنه را دو چندان می کند و به پیچیدگی گیم پلی نیز می افزاید. باید از کنار دیگر شوالیه ها گذشت و سوی استاد رفت تا در این مبارزه ی غریب و به یاد ماندنی پیروز شد.

 

4. Soul of Cinder ، میراث خاکستر

تقریبا همه چیز در دارک سولز 3 نوعی مرثیه ی باشکوه برای میراثِ گذشته بازی است. خاموشی نزدیک است و با آن، بازی نیز به اوج خود نزدیک می شود. زمان آن رسیده تا دوباره با “اجاق آتش آغازین” دیدار کنیم. عرصه ای معنوی که در آن برای اول بار آتش افروخته و پیوند داده شده است.

“روحِ خاکستر” باس فایت عجیبی است، خیلی عجیب! در حقیقت او از خود هویت روشنی ندارد و فلسفه اش در این است که تمام دنیای دارک سولز، قهرمان و خاکستر و آتش و نگهبانان آتش و ارباب انوار خورشید و اخگر و همه و همه را بازتاب می دهد. گویی که روی یک آیینه یا آتش خم می شویم و در یک نظر تمام دنیای سری سولز را می بینیم. در حقیقت باید گفت که درک او دشوار است. زمانی که مبارزه آغاز می شود او را می بینیم که آرام آرام سراغ قهرمان می آید، این فضا، اسامی و القاب محیط و باس، ما را به یاد باس فایت پایانی نسخه اول “Gwyn Lord of Cinder” می اندازد. اما یک راز دیگر نیز در این میان هست! حرکات او در هر دو مرحله از مبارزه آشناست. در مرحله اول، او در حقیقت بازتاب خود ماست! بازتاب تمام راهی است که پیموده ایم و آیینه ی همان قهرمانی است که ما در دارک سولز 1 بوده ایم. در استیج دوم باس فایت اما، یک تغییر بسیار بسیار غریب رخ می دهد، او عملا به “گوئین” در دارک سولز 1 تبدیل می شود. حرکات و ضرباتش، فریادهایش، زبانه های آتشش، و بیش از هر چیز نوای آشنا و دیوانه کننده ی موسیقی در نسخه اول، ناگهان ما را با یک نوستالوژی زنده، کوبنده و تکان دهنده روبرو می کند. ضربه ای که اینجا به ذهن و روح شخص وارد می شود، در صورتی که واقعا نسخه های دیگر را رفته و درک کرده باشد، ضربه ای فراموش ناشندنی است. شاعرانگی فضا، موج احساس، زیبایی خیره کننده ی محیط با قرص درشت و سرخ خورشید، احترامی بی حد و حصر به طبع بلند خالق اثر را بی اختیار در دل بیدار می کند.

آنچه که روبروی ما ایستاده یک میراث عظیم است. او در عین حال هم ارباب خاکستر، هم روح و جوهره ی اخگر، هم میراث نگه دارندگان آتش و هم خودِ خود ماست! برای ستایش سازندگانِ این اثر، کلامی نمی توان یافت..

 

3. Dancer of the Boreal Vallay ، رقصنده با خنجر

Pontiff Sulyvahn فرمانروایِ پلید سرزمین Irithyll، شمشیر دو لبه ی زیبایی را پیشکش دختری از یک خانواده ی سلطنتی می کند و او را با زور در نقش یک رقصنده ی دربار به قصر می آورد. سپس او را تبعید می کند و دستور می دهد تا به عنوان یک شوالیه و برای امنیت دربار انجام وظیفه کند. ظرافت و قدرت، و بزم و رزم هر دو درونِ این باس یکی شده اند. او هم زیباست و هم زشت، هم لطیف است و هم خشن. حال که سرزمین رو به نابودی نهاده و تنها خاکستری از آن باقی مانده است، او نیز در میان مردگان و نفرین شدگان می رقصد و گویی تا ابد حیران است. یکی از زیباترین باس فایت های سری، با هیبتی رویائی، ظریف، آرام و در عین حال خُرد کننده و تکان دهنده. “رقصنده ی سرزمین شمالی” یعنی دختر عیش و بزم ، و دختر جنگ و رزم.

طراحی او را فقط می توان ستایش کرد. ناگهان شوالیه ای غول پیکر، که نگهبان ورود به قصر شاهزاده Lothric است، از آسمان بر سر قهرمان نازل می شود. او با تاج طلایی بر سر، نقابی مانند قفس بر چهره، حریری زیبا و لطیف روی شانه ها، زره طلایی بر تن، و شمشیری بلند و آتشین در دست، شکوه بی نظیری دارد. با کمر خمیده، آرام آرام قدم بر می دارد و سوی قهرمان می آید، صدای هر گامش روی زمین آهنگی خلسه وار و سنگین دارد، حرکاتش بسیار نرم، لطیف و با وقار است و در عین حال بسیار بسیار بُرنده، سنگین و خطرناک. مبارزه با او ساده نیست، ضرباتش بسیار قوی از هر طرف فرود می آید، گاهی قهرمان را زمین می زند و او را با شمشیر خود به سیخ می کشد. هنگام مبارزه با او چنین حس می شود که گویی در خواب و رویا به سر می بریم. حتی نفس هایش نیز آهنگین و آرام به گوش می رسد. موسیقی بسیار لطیف و آرام است و نوایش مرثیه ای غم انگیز می نماید که گویی قصه ای تلخ را نجوا می کند. باس روبروی ما به نرمی گام بر می دارد و هر حرکتش گویی رقصی لطیف و زنانه است. حریر روشنش مانند گیسویی پریشان در هوا تکان می خورد و می لرزد.

لحظه ای که باس فاست وارد مرحله دوم خود می شود دیگر محشر کبری ست. او ناگهان شمشیر خود را دو نیم می کند و با دو خنجر، یکی آبی و آرام مانند ماه، و دیگری آتشین و تند مانند خورشید، روی پاهای خود بلند می ایستد و همچنان که موسیقی نیز اوج می گیرد، سماعی بی نظیر را آغاز می کند و با هر گردش به دور خود، خنجرهایش را با قدرت فرود می آورد. زیباییِ خیال انگیز و رویائیِ باس فایت اینجا دیگر وصف ناپذیر است.

 

2. The Nameless King ، ارباب جنگ

کم مانده دیوانه شوم! این دیگر خیلی شاهکار است! کسانی که با سری سولز زندگی کرده اند، حتما می دانند که یکی از حلقه های مفقوده در دنیای Lordran، فرزند ارشد پادشاه “گوئین” بود. چیز زیادی از او نمی دانیم، فقط می دانیم که او خدای جنگ و فرمانده سربازان سرزمین پدری بوده و زمانی و به علتی که چندان روشن نیست (شاید اتحاد او با ژادهایان ازلی و ابدی، و انکار میراث آتش از سوی پدرش)، از قصر خانوادگی طرد شده است. اما همچنان و همیشه دورادور چشمی نگران به شوالیه های خود دارد، (اتحاد برادریِ مبارزینِ انوار خورشید را به یاد بیاورید). از مقایسه ی توضیحاتی که در آیتم های مربوط به Nameless King در دارک سولز 3 می بینیم با نسخه اول، چنین بر می آید که این پادشاه مرموز و بی نام و نشان، همان فرزند ارشد باشد. این تئوری فوق العاده است و برای دوستاران آثار میازاکی یک سورپرایز بی نظیر. حتی نام او نیز به افسونِ این رمز و راز می افزاید.

فکر می کنم موافق هستید که منطقه مخفی و آپشنال Archdragon Peak یکی از منحصر بفرد ترین محیطهای بازی است. حتی راهی که به باس باید پیمود به نوعی طراحی شده که گویی برای رسیدن به او باید به عرصه ی دیگری از این دنیا پای نهاد. ناقوس بزرگ را که به صدا در می آوریم ناگهان همه چیز زیر و رو می شود. باد شروع به وزیدن می کند و صاعقه ها در دل ابرهای انبوه می غُرند، گویی زمین و آسمان در هم فرو می روند. دیگر به درستی نمی دانیم که در کدامین زمان و مکان ایستاده ایم. همچنان که روی زمین و دریا و آسمان (یا حتی ورطه ی دیگری فرای آن) قدم می گذاریم، سوی یکی از باشکوه ترین و حماسی ترین باس هایی می رویم که دنیای گیم به خود دیده است. رنگ محیط، ابر و باد، و در هم تنیده شدن زمین و آسمان همگی گیجمان می کنند که ناگهان باس با هیبت فوق العاده خود، سوار بر اژدهای غول پیکرش ظاهر می شود. مرکب او با بال های گشوده و با شکوهی وصف ناشدنی در آسمان پرواز می کند و دور قهرمان می گردد. او خود روی دو پا بر فراز گردن اژدهایش می ایستد و با نیزه بسیار بلندش ضربه می زند و صاعقه هایی تُند فرود می آورد. موسیقی اینجا فوق العاده است و طعم و بوی دارک سولز 1 را دارد. اژدهایش (یا Drake، موجودی افسانه ای مانند یک مرغابی غول پیکر) نیز با دمیدن آتش به میدان مبارزه، سوار خود را همراهی می کند. هنگامی که پرنده اش را از دست می دهد، خود روی دو پا می ایستد و رو در رو با قهرمان می جنگد، که اینجا جلال و شکوهش دیگر بی نظیر است.

مبارزه سنگین، حماسی و کوبنده است و صد البته بسیار بسیار دشوار. شاید یکی از دشوارترین مبارزات در تمام سری سولز. اما آنقدر جذاب، آنقدر نفس گیر و زیباست است که به زحمتش خیلی خیلی می ارزد!

 

1. The Twin Princes ، برادر روی دوش برادر

“آه عزیزم، باز هم یک مدعیِ لجباز و سرسخت آمده.

خوش آمدی ای قهرمان، ای دزد خاکسترها!

باید بدانی که ردای فرمانروایی برای من هیچ جذابیتی ندارد.

نفرینِ پیوند دادن آتش، میراث اربابان گذشته.. بگذار همه و همه نیست و نابود شوند.

تو به اندازه کافی راه آمده ای، حال وقت آن رسیده که کمی استراحت کنی!”

همچنان که شاهزاده Lothric، همو که تخت پادشاهی را انکار کرد و به میراث گذشتگانش پُشت نمود، آرام بالای سالن بزرگ استاده و این جملات دردناک را با صدایی خسته و افسرده به زبان می آورد، برادر بزرگتر او Lorian، که روزی تنها با یک دست شمشیر در می آورده و هیولاها را شکار می کرده است، کشان کشان و سینه خیر خود را به قهرمان می رساند. این میان پرده فوق العاده غریب و متاثر کننده است و افسردگی از فضای آن می بارد. دو شاهزاده، دو برادر، رسالت خانوادگی در نشستن بر سریر ارباب خاکستر را انکار کردند و جایی پَرت از سرزمین تنها و در کنار هم گوشه گرفتند تا از دور شعله های آتش را شاهد باشند که آرام آرام خاموش می شود.

همچنان که برادر کوچک در حال تماشاست، برادر بزرگ، نگهبان و محافظ او که مسخ شده است و حتی کلامی به زبان نمی آورد، باس فایت را آغاز می کند. با وجود اینکه که هیبتش بسیار زیبا و با شکوه است، با آن موهای بلند و روشن، تاج طلایی بر سر و زره زیبای رزم بر تن، اما حرکت کردنش ترحم برانگیز و رقت آور است و هنگام مبارزه خود را روی زمین می کشد. ضرباتش اما محکم و سنگین است و از شمشیر بلندش زبانه های سرخ آتش ساطع است. همان لحظه که خود را برای ضربه زدن آماده می کند، ناگهان ناپدید می شود و از سوی دیگر دوباره پدیدار می گردد که این خود مبارزه را چالش بر انگیز تر می کند. افسون، افسوس، درد و رنج، و افسردگی و تاریکی در این باس فایت شاید بیش از هر جای دیگر در بازی موج می زند. اوج این درد و رنج اما هنگامی است که با ورود پرنس “لوتریک” مبارزه وارد مرحله دوم می شود.

” آه برادر عزیزم

دل نگاه دار که سوی تو می آیم.

برادر من، ای شمشیر زن سرکشِ پرنس لوتریک،

برخیز! دوباره برخیز اگر می توانی.

که این برای ابد نفرین ماست..”

او با جثه نحیف و ردای خاکستری رنگ و کهنه بر تن، بر سر پیکر بردار می آید و او را به زندگی باز می گرداند. سپس روی دوش او سوار می شود و باس فایت ادامه پیدا می کند. موسیقی اینجا دیوانه کننده است، شور و درد و حماسه اش همان نوای جانکاه و کمر شکنی است که در باس بی نظیر بلادبورن، Lady Maria، شنیده ایم. دو برادر در آغوش یکدیگر دور قهرمان می گردند و هر دو به مبارزه تا دم مرگ ادامه می دهند.

“اینجا گورستان ماست. اما تو هم اگر بخواهی، می توانی کنار ما آرام بگیری…”

می خواهم آخرین باس از آخرین قسمت را با همان جمله ای خاتمه دهم که آخرین باس از اولین قسمت:

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

 

باید از همه عزیزان که حوصله به خرج دادند و این مقالات را دنبال کردند تشکر کنم. باشد که مقبول افتد..

در پایان، لینک قسمت های گذشته خدمت شما عزیزان:

 

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

(image)

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

“به قلم ایرج لطیفی”

این، آخرین قسمت از مقالات پنج گانه برای انتخاب برترین باس فایت ها در نقش آفرینی های استودیوی From Software خواهد بود. “یک وداع با شکوه” احتمالا بهترین جمله ای باشد که می توانم با آن از Dark Souls III یاد کنم. وداع، طعم این نسخه است و هیدتاکا میازاکی گویی با آن برای آخرین بار بر این اخگر می دمد تا مگر پیش از تاریکیِ مطلق، بتوانیم یک دیدار دیگر با دنیای غریب دارک سولز داشته باشیم.

همه چیز در اوج است، از همان آغاز بازی گویی دنیای اثر طعم متفاوتی دارد. دغدغه دیگر نفرین هم نیست، مرگ هم نیست، حتی دشواری راه هم نیست، دغدغه و دلواپسی اصلی، و همچنین تِم اصلی، همانا تاریکی است. آتش یکبار دیگر رو به خاموشی است و نگه دارندگانِ آتش درمانده شده اند. از تمام سرزمین های حکمرانی تنها تپه های خاکستر به جا مانده است و اربابانِ اعصار گذشته، سریر خود را از کف داده اند. اگر در دارک سولز 1 برای جدال با خاموشی، باید تمام بازی را در راه یک ارباب خاکستر گام می گذاشتیم، اینجا باید پنج ارباب خاکستر را یافت و آنان را دوباره در معبد آتشگاه بر سریرشان نشاند، حتی شده بقایای خاکسترهایشان را! باید یک بار دیگر، فقط برای یک بار دیگر همه چیز دوباره کنار هم جمع شود تا مگر بتوان سرنوشت دیگری رقم زد..

 (image)

5. Abyss Watchers ، سوگند با خون گرگ

دارک سولز 3 معجون عجیبی است! در عین حال که دنیای منحصر بفرد خود را دارد، به شدت از آثار قبلی وام گرفته است. گویی برای اینکه این وداع هرچه با شکوه تر باشد، از هر گوشه ای از آثار پیشنین (خصوصا دیمن سولز و دارک سولز 1) چیزهایی به یادگار آورده شده است. باس فایت “نگهبابانِ مغاک” مرا اندکی به یاد یکی از بهترین باس های نسخه اول یعنی “Four Kings” می اندازد. حتی اندکی هم به یاد باس استثناییِ Father Gascoinge در بلادبورن. این در حقیقت اولین باس اصلی از میان اربابانِ پنج گانه است که باید میراث آنان را به معبد مرکزی بازی آورد و بر روی تختشان نشاند. آنانی که نخست با خون گرگ و انجمن Watchdogs of Farron با هم متحد شده اند، زمانی آتش سرزمین را “Link” کرده اند. حال در منطقه خوف انگیز و تاریک Farron Keep، که با آن مه غلیظ، آب های سمی و درختان تاریکش یکی از گیراترین محیط های بازی است، در حیرانی به سر می برند.

میان پرده ای که طی آن باس معرفی می شود عالی است. دوربین روی سنگ فرشِ سالنی تاریک و گرفته آرام آرام حرکت می کند. خون روی زمین ریخته است و چند پیکر مُرده نیز دیده می شود. دو تن را می بینیم که با هم در حال جنگ هستند، یکی از آنان از پای در می آید، سپس شوالیه اعظم “Wolf Blood Master” با هیبتی عجیب در زره تیره و کلاه بلند، بر می گردد و با زیبایی تمام، شمشیرش را تهدید کنان سوی قهرمان بلند می کند و مبارزه آغاز می شود.

مبارزه با او به عنوان یک شوالیه در دنیای دارک سولز، مانند همیشه با شکوه و فوق العاده است. با ضربات شمشیر بلندش، سهمگین و با وقار در میدان مبارزه می خرامد. موسیقی نیز اینجا عالی است، صدای غریب و آشنای ناقوس است و آوازی غمناک که موسیقی را همراهی می کند. همچنان که به مبارزه ادامه می دهیم، شوالیه های مشابه ای ظاهر می شوند. اگر باس را رها کنیم، کم کم مبارزین انجمن را می بینیم که به جان یکدیگر می افتند. این خود خشونت و رقت صحنه را دو چندان می کند و به پیچیدگی گیم پلی نیز می افزاید. باید از کنار دیگر شوالیه ها گذشت و سوی استاد رفت تا در این مبارزه ی غریب و به یاد ماندنی پیروز شد.

 (image)

4. Soul of Cinder ، میراث خاکستر

تقریبا همه چیز در دارک سولز 3 نوعی مرثیه ی باشکوه برای میراثِ گذشته بازی است. خاموشی نزدیک است و با آن، بازی نیز به اوج خود نزدیک می شود. زمان آن رسیده تا دوباره با “اجاق آتش آغازین” دیدار کنیم. عرصه ای معنوی که در آن برای اول بار آتش افروخته و پیوند داده شده است.

“روحِ خاکستر” باس فایت عجیبی است، خیلی عجیب! در حقیقت او از خود هویت روشنی ندارد و فلسفه اش در این است که تمام دنیای دارک سولز، قهرمان و خاکستر و آتش و نگهبانان آتش و ارباب انوار خورشید و اخگر و همه و همه را بازتاب می دهد. گویی که روی یک آیینه یا آتش خم می شویم و در یک نظر تمام دنیای سری سولز را می بینیم. در حقیقت باید گفت که درک او دشوار است. زمانی که مبارزه آغاز می شود او را می بینیم که آرام آرام سراغ قهرمان می آید، این فضا، اسامی و القاب محیط و باس، ما را به یاد باس فایت پایانی نسخه اول “Gwyn Lord of Cinder” می اندازد. اما یک راز دیگر نیز در این میان هست! حرکات او در هر دو مرحله از مبارزه آشناست. در مرحله اول، او در حقیقت بازتاب خود ماست! بازتاب تمام راهی است که پیموده ایم و آیینه ی همان قهرمانی است که ما در دارک سولز 1 بوده ایم. در استیج دوم باس فایت اما، یک تغییر بسیار بسیار غریب رخ می دهد، او عملا به “گوئین” در دارک سولز 1 تبدیل می شود. حرکات و ضرباتش، فریادهایش، زبانه های آتشش، و بیش از هر چیز نوای آشنا و دیوانه کننده ی موسیقی در نسخه اول، ناگهان ما را با یک نوستالوژی زنده، کوبنده و تکان دهنده روبرو می کند. ضربه ای که اینجا به ذهن و روح شخص وارد می شود، در صورتی که واقعا نسخه های دیگر را رفته و درک کرده باشد، ضربه ای فراموش ناشندنی است. شاعرانگی فضا، موج احساس، زیبایی خیره کننده ی محیط با قرص درشت و سرخ خورشید، احترامی بی حد و حصر به طبع بلند خالق اثر را بی اختیار در دل بیدار می کند.

آنچه که روبروی ما ایستاده یک میراث عظیم است. او در عین حال هم ارباب خاکستر، هم روح و جوهره ی اخگر، هم میراث نگه دارندگان آتش و هم خودِ خود ماست! برای ستایش سازندگانِ این اثر، کلامی نمی توان یافت..

 (image)

3. Dancer of the Boreal Vallay ، رقصنده با خنجر

Pontiff Sulyvahn فرمانروایِ پلید سرزمین Irithyll، شمشیر دو لبه ی زیبایی را پیشکش دختری از یک خانواده ی سلطنتی می کند و او را با زور در نقش یک رقصنده ی دربار به قصر می آورد. سپس او را تبعید می کند و دستور می دهد تا به عنوان یک شوالیه و برای امنیت دربار انجام وظیفه کند. ظرافت و قدرت، و بزم و رزم هر دو درونِ این باس یکی شده اند. او هم زیباست و هم زشت، هم لطیف است و هم خشن. حال که سرزمین رو به نابودی نهاده و تنها خاکستری از آن باقی مانده است، او نیز در میان مردگان و نفرین شدگان می رقصد و گویی تا ابد حیران است. یکی از زیباترین باس فایت های سری، با هیبتی رویائی، ظریف، آرام و در عین حال خُرد کننده و تکان دهنده. “رقصنده ی سرزمین شمالی” یعنی دختر عیش و بزم ، و دختر جنگ و رزم.

طراحی او را فقط می توان ستایش کرد. ناگهان شوالیه ای غول پیکر، که نگهبان ورود به قصر شاهزاده Lothric است، از آسمان بر سر قهرمان نازل می شود. او با تاج طلایی بر سر، نقابی مانند قفس بر چهره، حریری زیبا و لطیف روی شانه ها، زره طلایی بر تن، و شمشیری بلند و آتشین در دست، شکوه بی نظیری دارد. با کمر خمیده، آرام آرام قدم بر می دارد و سوی قهرمان می آید، صدای هر گامش روی زمین آهنگی خلسه وار و سنگین دارد، حرکاتش بسیار نرم، لطیف و با وقار است و در عین حال بسیار بسیار بُرنده، سنگین و خطرناک. مبارزه با او ساده نیست، ضرباتش بسیار قوی از هر طرف فرود می آید، گاهی قهرمان را زمین می زند و او را با شمشیر خود به سیخ می کشد. هنگام مبارزه با او چنین حس می شود که گویی در خواب و رویا به سر می بریم. حتی نفس هایش نیز آهنگین و آرام به گوش می رسد. موسیقی بسیار لطیف و آرام است و نوایش مرثیه ای غم انگیز می نماید که گویی قصه ای تلخ را نجوا می کند. باس روبروی ما به نرمی گام بر می دارد و هر حرکتش گویی رقصی لطیف و زنانه است. حریر روشنش مانند گیسویی پریشان در هوا تکان می خورد و می لرزد.

لحظه ای که باس فاست وارد مرحله دوم خود می شود دیگر محشر کبری ست. او ناگهان شمشیر خود را دو نیم می کند و با دو خنجر، یکی آبی و آرام مانند ماه، و دیگری آتشین و تند مانند خورشید، روی پاهای خود بلند می ایستد و همچنان که موسیقی نیز اوج می گیرد، سماعی بی نظیر را آغاز می کند و با هر گردش به دور خود، خنجرهایش را با قدرت فرود می آورد. زیباییِ خیال انگیز و رویائیِ باس فایت اینجا دیگر وصف ناپذیر است.

 (image)

2. The Nameless King ، ارباب جنگ

کم مانده دیوانه شوم! این دیگر خیلی شاهکار است! کسانی که با سری سولز زندگی کرده اند، حتما می دانند که یکی از حلقه های مفقوده در دنیای Lordran، فرزند ارشد پادشاه “گوئین” بود. چیز زیادی از او نمی دانیم، فقط می دانیم که او خدای جنگ و فرمانده سربازان سرزمین پدری بوده و زمانی و به علتی که چندان روشن نیست (شاید اتحاد او با ژادهایان ازلی و ابدی، و انکار میراث آتش از سوی پدرش)، از قصر خانوادگی طرد شده است. اما همچنان و همیشه دورادور چشمی نگران به شوالیه های خود دارد، (اتحاد برادریِ مبارزینِ انوار خورشید را به یاد بیاورید). از مقایسه ی توضیحاتی که در آیتم های مربوط به Nameless King در دارک سولز 3 می بینیم با نسخه اول، چنین بر می آید که این پادشاه مرموز و بی نام و نشان، همان فرزند ارشد باشد. این تئوری فوق العاده است و برای دوستاران آثار میازاکی یک سورپرایز بی نظیر. حتی نام او نیز به افسونِ این رمز و راز می افزاید.

فکر می کنم موافق هستید که منطقه مخفی و آپشنال Archdragon Peak یکی از منحصر بفرد ترین محیطهای بازی است. حتی راهی که به باس باید پیمود به نوعی طراحی شده که گویی برای رسیدن به او باید به عرصه ی دیگری از این دنیا پای نهاد. ناقوس بزرگ را که به صدا در می آوریم ناگهان همه چیز زیر و رو می شود. باد شروع به وزیدن می کند و صاعقه ها در دل ابرهای انبوه می غُرند، گویی زمین و آسمان در هم فرو می روند. دیگر به درستی نمی دانیم که در کدامین زمان و مکان ایستاده ایم. همچنان که روی زمین و دریا و آسمان (یا حتی ورطه ی دیگری فرای آن) قدم می گذاریم، سوی یکی از باشکوه ترین و حماسی ترین باس هایی می رویم که دنیای گیم به خود دیده است. رنگ محیط، ابر و باد، و در هم تنیده شدن زمین و آسمان همگی گیجمان می کنند که ناگهان باس با هیبت فوق العاده خود، سوار بر اژدهای غول پیکرش ظاهر می شود. مرکب او با بال های گشوده و با شکوهی وصف ناشدنی در آسمان پرواز می کند و دور قهرمان می گردد. او خود روی دو پا بر فراز گردن اژدهایش می ایستد و با نیزه بسیار بلندش ضربه می زند و صاعقه هایی تُند فرود می آورد. موسیقی اینجا فوق العاده است و طعم و بوی دارک سولز 1 را دارد. اژدهایش (یا Drake، موجودی افسانه ای مانند یک مرغابی غول پیکر) نیز با دمیدن آتش به میدان مبارزه، سوار خود را همراهی می کند. هنگامی که پرنده اش را از دست می دهد، خود روی دو پا می ایستد و رو در رو با قهرمان می جنگد، که اینجا جلال و شکوهش دیگر بی نظیر است.

مبارزه سنگین، حماسی و کوبنده است و صد البته بسیار بسیار دشوار. شاید یکی از دشوارترین مبارزات در تمام سری سولز. اما آنقدر جذاب، آنقدر نفس گیر و زیباست است که به زحمتش خیلی خیلی می ارزد!

 (image)

1. The Twin Princes ، برادر روی دوش برادر

“آه عزیزم، باز هم یک مدعیِ لجباز و سرسخت آمده.

خوش آمدی ای قهرمان، ای دزد خاکسترها!

باید بدانی که ردای فرمانروایی برای من هیچ جذابیتی ندارد.

نفرینِ پیوند دادن آتش، میراث اربابان گذشته.. بگذار همه و همه نیست و نابود شوند.

تو به اندازه کافی راه آمده ای، حال وقت آن رسیده که کمی استراحت کنی!”

همچنان که شاهزاده Lothric، همو که تخت پادشاهی را انکار کرد و به میراث گذشتگانش پُشت نمود، آرام بالای سالن بزرگ استاده و این جملات دردناک را با صدایی خسته و افسرده به زبان می آورد، برادر بزرگتر او Lorian، که روزی تنها با یک دست شمشیر در می آورده و هیولاها را شکار می کرده است، کشان کشان و سینه خیر خود را به قهرمان می رساند. این میان پرده فوق العاده غریب و متاثر کننده است و افسردگی از فضای آن می بارد. دو شاهزاده، دو برادر، رسالت خانوادگی در نشستن بر سریر ارباب خاکستر را انکار کردند و جایی پَرت از سرزمین تنها و در کنار هم گوشه گرفتند تا از دور شعله های آتش را شاهد باشند که آرام آرام خاموش می شود.

همچنان که برادر کوچک در حال تماشاست، برادر بزرگ، نگهبان و محافظ او که مسخ شده است و حتی کلامی به زبان نمی آورد، باس فایت را آغاز می کند. با وجود اینکه که هیبتش بسیار زیبا و با شکوه است، با آن موهای بلند و روشن، تاج طلایی بر سر و زره زیبای رزم بر تن، اما حرکت کردنش ترحم برانگیز و رقت آور است و هنگام مبارزه خود را روی زمین می کشد. ضرباتش اما محکم و سنگین است و از شمشیر بلندش زبانه های سرخ آتش ساطع است. همان لحظه که خود را برای ضربه زدن آماده می کند، ناگهان ناپدید می شود و از سوی دیگر دوباره پدیدار می گردد که این خود مبارزه را چالش بر انگیز تر می کند. افسون، افسوس، درد و رنج، و افسردگی و تاریکی در این باس فایت شاید بیش از هر جای دیگر در بازی موج می زند. اوج این درد و رنج اما هنگامی است که با ورود پرنس “لوتریک” مبارزه وارد مرحله دوم می شود.

” آه برادر عزیزم

دل نگاه دار که سوی تو می آیم.

برادر من، ای شمشیر زن سرکشِ پرنس لوتریک،

برخیز! دوباره برخیز اگر می توانی.

که این برای ابد نفرین ماست..”

او با جثه نحیف و ردای خاکستری رنگ و کهنه بر تن، بر سر پیکر بردار می آید و او را به زندگی باز می گرداند. سپس روی دوش او سوار می شود و باس فایت ادامه پیدا می کند. موسیقی اینجا دیوانه کننده است، شور و درد و حماسه اش همان نوای جانکاه و کمر شکنی است که در باس بی نظیر بلادبورن، Lady Maria، شنیده ایم. دو برادر در آغوش یکدیگر دور قهرمان می گردند و هر دو به مبارزه تا دم مرگ ادامه می دهند.

“اینجا گورستان ماست. اما تو هم اگر بخواهی، می توانی کنار ما آرام بگیری…”

می خواهم آخرین باس از آخرین قسمت را با همان جمله ای خاتمه دهم که آخرین باس از اولین قسمت:

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

(image)  

باید از همه عزیزان که حوصله به خرج دادند و این مقالات را دنبال کردند تشکر کنم. باشد که مقبول افتد..

در پایان، لینک قسمت های گذشته خدمت شما عزیزان:

 

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

برترین باس فایت های آثار نقش آفرینیِ استودیو From Software _ قسمت اول

به قلم ایرج لطیفی

عناوین نقش آفرینیِ استودیو From Software طی هفت سال اخیر بسیار مورد توجه واقع شده و به نوعی جریان ساز بوده اند. آثاری که به دشواریِ شدید، عناصر خلاقانه در گیم پلی، سیستم چک پوینت متفاوت و فضا سازیِ منحصر بفرد خود شناخته می شوند. اما بی شک یکی از برجسته ترین و قدرت مند ترین ابعاد این آثار، طراحی بی نظیر باس فایت هاست. باس ها چه از لحاظ هویت، پیش زمینه داستانی و انتقالِ حس، و چه از لحاظ گیم پلی و همین طور محیطی که این مبارزه ها به وقوع می پیوندند، بسیار منحصر بفرد هستند.

اگر باس فایت های پنج نقش آفرینیِ این استودیو را بشماریم، بیش از صد و سی عدد باس فایت خواهیم داشت! پرداختن به تمام آنها کار بسیار دشواری است و در دو سه مقاله نمی گنجد. اما می خواهیم بیست و پنج باس برتر را به تفکیک نسخه ها و به ترتیب زمان عرضه با هم مرور کنیم. برای هر بازی یک مقاله از پنج باس برتر خواهیم داشت و نگاهی به هرکدام خواهیم انداخت. حقیقت این است که هویت فردی و فلسفه موجود در اغلب این باس ها پیچیده و مفصل است، پس چندان وارد جزییات نخواهیم شد و تنها نگاهی به بهترین هایشان می اندازیم.

ابتدا با Demon’s Souls آغاز می کنیم، اولین اثر در سری Souls که به نوعی ساختار این نوع نقش آفرینی را جا انداخت و کارگردانِ بازی آقای هیدتاکا میازاکی را به جهان شناساند. اثری بسیار تکان دهنده و درد آلود، با داستانی پیچیده و تو در تو، شخصیت های عمیق، فضا سازیِ گیرا و البته گیم پلیِ بسیار بسیار دشوار و سنگین با عناصر خالص نقش آفرینی. نفرینِ سرزمین Boletaria و خیزش قهرمان.

5. Tower Knight ، شوالیه نگهبانِ برج سنگی

پس از اولین باس فایت بازی، سوی پل سنگی بلندی می رویم. پل با مسیری آکنده از مَرکب های ویران و جسدهای سوخته، ورودی قصر بزرگ بُلتاریا را به برج میانی متصل می کند. هنگامی که پای روی پل می گذاریم صدای بلند اژدهایی را می شنویم که پرواز کنان به این سو می آید و با نفُس خود تمام مسیر پل را به آتش می کشد، یک لحظه دیرتر یا زودتر قدم برداشتن مساوی با مرگ است، و این مسیر دشوار رسیدن به دومین باس بازی است! هنگامی که از دروازه عبور می کنیم، در یک میان پرده کوتاه، شوالیه ای بسیار غول پیکر می بینیم سراسر پوشیده از زره آهنین با سپری بزرگ در دست، سپس سربازان و نیزه داران را می بینیم که تمام محیط مبارزه را با تیر و کمان خود محاصره می کنند. حال مبارزه با باس آغاز می شود، که مبارزه ای است بسیار سنگین، بسیار دشوار و بی رحم. “شوالیه برج” چه در مبارزه نزدیک و چه در فاصله دور، بی وقفه ضربه می زند و می جنگد و تیرهایی که از اطراف شلیک می شوند نیز به دشواریِ مبارزه می افزایند. ابهت و هیبت باس ستودنی ست و جنگیدن با چنین شوالیه تنومندی واقعا حماسی است. محیط مبارزه محدود است و از دو طبقه تشکیل شده. عاقلانه است که اول به طبقه بالایی برویم و از شر سربازانی که بی وقفه شلیک می کنند خلاص شویم، اما حتی آن بالا نیز از تیررس باس در امان نیستیم.

این باس فایت آن هم در مراحل ابتدایی بازی واقعا بی رحمانه است و البته بسیار زیبا، پُر قدرت و کوبنده.

4. Old Monk ، شمع فروزان و کاهن اعظم با ردای زرد

برج Latria با آن زندانِ تاریک و مخوف و سلول های تنگ و نگهبانانِ مرموزش یکی از سنگین ترین و دردآورترین فضاها در آثار هیدتاکا میازاکی است. همسر ملکه “لتریا” توسط او از سرزمین ترد شده و حال با جنون و افسونِ قدرت بازگشته است. مردمان سرزمین در سلول های تاریک برای ابد اسیر شده اند و نگهبانانی با زنگوله های جادویی شبانه روز میان راهروهای تاریک زندان می گردند. صدای آواز حزن انگیز زنی از پس دیوارهای زندان به گوش می رسد، آدم از فرط جنون می خواهد با سر دیوار را بشکند و چشمه ی این آواز را بیابد. غم و اندوه در اینجا بیداد می کند.

حال از پله های بلند بالا می رویم. در یک میان پرده کوتاه، کاهنی می بینیم نشسته بر تخت و بر فزار تَلی از نشیمن های چوبین، با دامنی بسیار بزرگ که تمام تخت و پایه های آنرا پوشانده است.

یکی از جالب ترین و خلاقانه ترین باس های بازی، Old Monk می باشد که البته باس فایتِ محبوبِ شخص میازاکی هم هست. در حقیقت این باس یکی از جذاب ترین نکات دیمن سولز در حالت آنلاین یا Online Mode بازی است. نکته اینجاست که اگر به صورت آنلاین وارد بازی شده باشید، ممکن است یک پلیر دیگر در جلد باس فرو رفته باشد. در حقیقت شما در حال مبارزه با یک فرد واقعی با هوش واقعی خواهید بود و حتی ممکن است این را متوجه هم نشوید! حتی می توانید خود در جلد باس رفته و روبروی پلیر دیگری قرار بگیرید! چنین ایده ای آن هم در اوایل نسل هفتم و امکاناتِ بخش آنلاین واقعا غافل گیر کننده است. و البته در خدمت داستانِ این منطقه از بازی نیز هست، چرا که در حقیقت باسِ واقعی، روحی سیاه را درون شمایلِ دروغینِ خودش به نوعی حلول می دهد.

این باس در حالت آفلاین و هوش مصنوعی هم منحصر بفرد است. مبارزه بسیار نفس گیر است و حتی جای لحظه ای درنگ نیست. مدام و بی وقفه به سوی ما می آید و استقامتش هم تقریبا بی حد است. محیط مبارزه تنگ و کوچک است و هرچقدر هم که مانور دهیم، Dodge کرده و یا عقب نشینی کنیم باز هم جای لحظه ای نفس کشیدن نیست. مبارزه با این باس در عین ظاهر ساده ای که دارد بسیار هوشمندانه است. فضای باس فایت گرفته و عجیب است و حس وهم انگیزی دارد و موسیقیِ مرموز بازی نیز به القای این حس کمک می کند.

3. Storm King ، پادشاه طوفان، شکافتنِ آسمان و شکوه وصف ناشدنی

اینجا معبد طوفان هاست. سرزمینی متروک که زمانی در آن خدای طوفان پرستش می شده است و حال که از آن خرابه ای بیش باقی نمانده، پادشاه طوفان مانند تجسم سردی از ابر و مه و افسردگی در این مکان مقدس، بر فراز آسمان پرواز می کند. وارد مکان مبارزه که می شویم ابتدا گیج و منگیم. یک محیط وسیع غرق در سفیدی انوار خیال انگیز خورشید که در کَرانش صخره های سخت به چشم می خورند. موجوداتی شبیه به سفره ماهی اما در حال پرواز در آسمان، مدام بر فراز ما بال می زنند. تقریبا هیچ اسلحه ای را یارای رسیدن به آسمان ها نیست و دستمان به هیولاهای پرنده نمی رسد. پس تا انتهای این خلوت گاه سرد و ساکت پیش می رویم تا به Stormruler یا حکم رانِ طوفان ها می رسیم، شمشیری کهن و افسانه ای با تیغی درهم و پیچان که در مبارزه های تن به تن و زمینی قدرت چندانی ندارد، اما آسمان ها را از هم می شکافد! حال به سراغ موجودات پرنده می رویم. شمشیر طوفان، دلِ آسمان را تکان می دهد و غُرشِ ضربه ها به سان رعد و برق است. هر ضربه این شمشیر آنقدر حماسی، با شکوه و زیباست که در کلام نمی گنجد. کم کم پرنده اعظم، پادشاه طوفان ها پرواز کنان وارد میدان شده و مبارزه با باس آغاز می گردد.

گیم پلی این باس فایت چندان پیچیده نیست، اما فضا، زیبایی و شکوه و البته نوع مبارزه با باس است که آن را این چنین ماندگار می سازد. با دو پا روی زمین ایستادن، شمشمیر به دست گرفتن و با غولی در آسمان و بر فراز ابرها جنگیدن دل آدم را به لرزه در می آورد و زیبایی اش از کلام بیرون است.

2. Old King Allant ، پادشاه دروغین، پادشاه واقعی

کلمات بی شک از وصف آنچه که در دنیای بازی گذشته عاجزند. از انتهای قصر بُلتاریا و بعد از عبور از سرزمین های چند گانه و سلاخی کردنِ شاید بیش از پانزده باس، به قصر بُلتاریا بازمی گردیم. پلی بلند با نگهبان، که اژدهایی است آبی رنگ نشسته بر لبه سنگی و با دَم آتشین خود مانع از عبور قهرمان می شود. گذر از آتش اژدها با آن فریاد های رعشه آور که لرزه بر زمین می افکند، و رسیدن به دروازه ورودیِ قصر خود آنقدر باشکوه و سنگین است که تا پیش از رسیدن به باس فایت نیز روی زانوانِ خود بند نخواهیم بود. حال سوار بالابر می شویم و به ارتفاعات بسیار بالای قصر می رسیم. آنسوی دیوار مه گرفته، تاج و تخت پادشاه و صحن بزرگ فرمانرواییِ اوست، اما آنکس که روی سریر پادشاهیِ سرزمین تکیه زده نه فرمانروای واقعی، که روحی تاریک و هیولایی دروغین است. حال از میان مه عبور می کنیم.

آنچه که می بینیم بینهایت تکان دهنده است، سالنی مخروبه و بسیار ساده با ستون های شکسته و مرمرهایی که در هر سو روی زمین ریخته اند، و دیوار سنگیِ سالن قصر که فرو ریخته و از میانش انوار خورشید را می توان دید، و شمایل دروغین پادشاه Allant با رادی بلند سفید و طلایی، موهای خاکستری آویخته و شمشیری در دست که آرام بر لبه پرتگاهِ صحنِ کاخ ایستاده است و به سرزمین متروک و نفرین شده می نگرد. این تمام چیزی ست که دیده می شود، نه خبری از شکوه و عظمت هست و نه زیبایی و تجمل فرمانروایی، آنچه می بینیم تنها سردی است و سکوت و نفرین و ویرانگی. در این زمان است که موسیقی بازی با آهنگ سازیِ آقای Shunsuke Kida بیداد می کند، نوای اُرگ کلیسا با نُت های کشیده، سنگین و با تاکید نواخته می شود و در سنگینی و روح فضا تاثیری فزاینده می گذارد. ملودی اش هم همان موسیقیِ ویران کننده ای است که ابتدای بازی می شنویم. حال او با یک حرکت سریع سوی ما می آید و مبارزه آغاز می شود.

جنگ میان قهرمان و باس پایانی بسیار حماسی و پُر انرژی است، ضربه های باس بسیار سریع و طوفانی است و قدرت، استقامت و سرعتش هم فوق العاده. درگیری به طرز خارق العاده ای جذاب و نفس گیر است و باس نیز حرکات متنوعی دارد، با سرعت حمله ور می شود، فریاد می کشد و با ابهت ضربه می زند، بعد آرام می گیرد و با گام های سنگین و شمرده شمرده با هاله ای سفید بالای سرش به سوی ما می آید، و بعد باز یک راشِ سنگین با موجی سفید و درخشان که از شمشیرش متصاعد می شود. گاهی گلوی قهرمان را می گیرد تا روحش را ببلعد، لحظه ای دیگر می ایستد و موجی از نور سفید به اطراف می پراکنَد و قهرمان را به سویی پرت می کند، سپس پَرشی به آسمان و باز یک ضربه ی سنگینِ دیگر.

آنچه که در داستانِ فرمانروای سرزمین بلتاریا گذشته مفصل است و خود مقاله ای جداگانه می طلبد. پس از شکست باس، به میدان مرکزی Nexus برمی گردیم و همراه زن نا بینای سیاه پوش “Maiden in Black” به سراغ موجود کهن یا “Old One” می رویم. مشاهده ی پادشاه در هیبت واقعی خود که مفلوک و نزار و درشکسته است و حتی نمی تواند مانند یک انسان روی پاهای خود بایستد منظره ای است بسیار ترحم برانگیز و تکان دهنده، و در نکوهش امیال انسان، خواست قدرت و حرص و آز.

” ای ابله! تو این را نفهمیده ای؟ هیچ کس اراده ای برای ادامه ی این راه ندارد.”

پادشاه کهن “الَنت” بی شک یکی از زیباترین، باشکوه ترین و ماندنی ترین باس فایت های تاریخ صنعت گیم است.

1. Maiden Astraea ، راهبه سفید پوش و تجسم عشق و رنج

” اینجا خانه ی ماست، ما هیچ آسیبی به تو نرسانده ایم،

خدای عزیز برما رحم کن! آیا همین که ما را رها کرده ای کافی نیست؟

تا کِی باید این سرنوشت ظالمانه را تاب بیاوریم؟

اربابِ ظالم! دیگر چه چیز بیش از این ممکن است از ما بخواهی؟

اربابِ عزیز، تو خیلی ظالم هستی!

خدایا تو ما را به خود واگذاشته ای! آیا این تنبیه کافی نیست؟”

برترین باس بازی، و بی شک یکی از عمیق ترین باس های تاریخ، نه یک هیولای مخوف است، نه شوالیه ی تنومد و نه اژدهای کهن. بلکه راهبه ای است لطیف و آرام، و کلامی که بر زبانش جاری است کمر انسان را می شکند.

مردمان سرزمین تنها شده اند و رنج و دردشان را پایانی نیست، امیدی به خدایان هم نیست. پس راهبه “آستریا” تنها با شوالیه و یار وفادار خود Garl Vinland مانده و در کار تیمار و مراقبت از موجودات مفلوک و مردمان طاعون زده است. محیط باس فایت مردابی تاریک است با آب های آلوده و موجودات بیمار و نفرین شده، خون و کثافت که به زمین و دیوار ها زده و جزامیانی که یکسره در دعا و سرگشتگی اند. این دنیایی است که فرمانروایان نابودش کرده اند و خدایان هم تنها تماشا می کنند. نگاه میازاکی اینجا شاید بیش از حد بدبینانه است، اما بسیار بسیار جدی و قابل تامل.

راهبه گوشه ای نشسته و دامنش غرق در خون و آلودگی است و با چهره ای روشن، شوالیه وفادار و یار خود را به دفاع از این مامن می خواند. او نیز بر می خیزد و با گام های آهسته سوی قهرمان می رود:

” تو دیگر از این مکان روی گردان نمی شوی! می شوی؟

هرگز اجازه نخواهم داد آسیبی به بانوی عزیزمان برسد،

باشد که در اعماق این مرداب بپوسی

چطور جرات می کنی مزاحم خانه و پناهگاه ما شوی؟

تو مدت ها پیش رهایمان کردی! چطور به خودت حق می دهی؟

ما اینجا زندگی شرافمندانه ای داریم، رهایمان کن!”

موسیقی در این لحظات دیوانه کننده است، رویایی از امید و آرامش که به اوج تلخی و درد رسیده است، کابوسی است در بیداری. شوالیه وفادار با زره آهنین و گرز سهمگین خود تا آخرین نفس می جنگد و دم مرگ، معشوق خود را با افسوس خطاب می کند:

” آستریای نازنین و عزیز، من تو را نومید کردم…”

ما برای به دست آوردن قدرتِ “Demon Soul” به اینجا آمده ایم و چاره ای نداریم جز اینکه زنی فداکار و بی دفاع را بکُشیم، راهبه ای که تنها امید تبعید شدگان و نوزادانی است که در این لعنت کده رها شده اند. او بود که آلودگی و نفرینِ یک “روح خبیث” را به جان خرید تا پناهگاه و نوازش کننده ی بیچارگان باشد. حال هیولای واقعی کدام است؟

” تو او را کُشتی؟ بسیار خب، بیش از این تو را منع نخواهم کرد، هرچه می خوای بکن! روحِ عزیز خود را بردار و از اینجا برو…”

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

(image)

برترین باس فایت های آثار نقش آفرینیِ استودیو From Software _ قسمت اول

به قلم ایرج لطیفی

عناوین نقش آفرینیِ استودیو From Software طی هفت سال اخیر بسیار مورد توجه واقع شده و به نوعی جریان ساز بوده اند. آثاری که به دشواریِ شدید، عناصر خلاقانه در گیم پلی، سیستم چک پوینت متفاوت و فضا سازیِ منحصر بفرد خود شناخته می شوند. اما بی شک یکی از برجسته ترین و قدرت مند ترین ابعاد این آثار، طراحی بی نظیر باس فایت هاست. باس ها چه از لحاظ هویت، پیش زمینه داستانی و انتقالِ حس، و چه از لحاظ گیم پلی و همین طور محیطی که این مبارزه ها به وقوع می پیوندند، بسیار منحصر بفرد هستند.

اگر باس فایت های پنج نقش آفرینیِ این استودیو را بشماریم، بیش از صد و سی عدد باس فایت خواهیم داشت! پرداختن به تمام آنها کار بسیار دشواری است و در دو سه مقاله نمی گنجد. اما می خواهیم بیست و پنج باس برتر را به تفکیک نسخه ها و به ترتیب زمان عرضه با هم مرور کنیم. برای هر بازی یک مقاله از پنج باس برتر خواهیم داشت و نگاهی به هرکدام خواهیم انداخت. حقیقت این است که هویت فردی و فلسفه موجود در اغلب این باس ها پیچیده و مفصل است، پس چندان وارد جزییات نخواهیم شد و تنها نگاهی به بهترین هایشان می اندازیم.

ابتدا با Demon’s Souls آغاز می کنیم، اولین اثر در سری Souls که به نوعی ساختار این نوع نقش آفرینی را جا انداخت و کارگردانِ بازی آقای هیدتاکا میازاکی را به جهان شناساند. اثری بسیار تکان دهنده و درد آلود، با داستانی پیچیده و تو در تو، شخصیت های عمیق، فضا سازیِ گیرا و البته گیم پلیِ بسیار بسیار دشوار و سنگین با عناصر خالص نقش آفرینی. نفرینِ سرزمین Boletaria و خیزش قهرمان.

(image)

5. Tower Knight ، شوالیه نگهبانِ برج سنگی

پس از اولین باس فایت بازی، سوی پل سنگی بلندی می رویم. پل با مسیری آکنده از مَرکب های ویران و جسدهای سوخته، ورودی قصر بزرگ بُلتاریا را به برج میانی متصل می کند. هنگامی که پای روی پل می گذاریم صدای بلند اژدهایی را می شنویم که پرواز کنان به این سو می آید و با نفُس خود تمام مسیر پل را به آتش می کشد، یک لحظه دیرتر یا زودتر قدم برداشتن مساوی با مرگ است، و این مسیر دشوار رسیدن به دومین باس بازی است! هنگامی که از دروازه عبور می کنیم، در یک میان پرده کوتاه، شوالیه ای بسیار غول پیکر می بینیم سراسر پوشیده از زره آهنین با سپری بزرگ در دست، سپس سربازان و نیزه داران را می بینیم که تمام محیط مبارزه را با تیر و کمان خود محاصره می کنند. حال مبارزه با باس آغاز می شود، که مبارزه ای است بسیار سنگین، بسیار دشوار و بی رحم. “شوالیه برج” چه در مبارزه نزدیک و چه در فاصله دور، بی وقفه ضربه می زند و می جنگد و تیرهایی که از اطراف شلیک می شوند نیز به دشواریِ مبارزه می افزایند. ابهت و هیبت باس ستودنی ست و جنگیدن با چنین شوالیه تنومندی واقعا حماسی است. محیط مبارزه محدود است و از دو طبقه تشکیل شده. عاقلانه است که اول به طبقه بالایی برویم و از شر سربازانی که بی وقفه شلیک می کنند خلاص شویم، اما حتی آن بالا نیز از تیررس باس در امان نیستیم.

این باس فایت آن هم در مراحل ابتدایی بازی واقعا بی رحمانه است و البته بسیار زیبا، پُر قدرت و کوبنده.

(image)

4. Old Monk ، شمع فروزان و کاهن اعظم با ردای زرد

برج Latria با آن زندانِ تاریک و مخوف و سلول های تنگ و نگهبانانِ مرموزش یکی از سنگین ترین و دردآورترین فضاها در آثار هیدتاکا میازاکی است. همسر ملکه “لتریا” توسط او از سرزمین ترد شده و حال با جنون و افسونِ قدرت بازگشته است. مردمان سرزمین در سلول های تاریک برای ابد اسیر شده اند و نگهبانانی با زنگوله های جادویی شبانه روز میان راهروهای تاریک زندان می گردند. صدای آواز حزن انگیز زنی از پس دیوارهای زندان به گوش می رسد، آدم از فرط جنون می خواهد با سر دیوار را بشکند و چشمه ی این آواز را بیابد. غم و اندوه در اینجا بیداد می کند.

حال از پله های بلند بالا می رویم. در یک میان پرده کوتاه، کاهنی می بینیم نشسته بر تخت و بر فزار تَلی از نشیمن های چوبین، با دامنی بسیار بزرگ که تمام تخت و پایه های آنرا پوشانده است.

یکی از جالب ترین و خلاقانه ترین باس های بازی، Old Monk می باشد که البته باس فایتِ محبوبِ شخص میازاکی هم هست. در حقیقت این باس یکی از جذاب ترین نکات دیمن سولز در حالت آنلاین یا Online Mode بازی است. نکته اینجاست که اگر به صورت آنلاین وارد بازی شده باشید، ممکن است یک پلیر دیگر در جلد باس فرو رفته باشد. در حقیقت شما در حال مبارزه با یک فرد واقعی با هوش واقعی خواهید بود و حتی ممکن است این را متوجه هم نشوید! حتی می توانید خود در جلد باس رفته و روبروی پلیر دیگری قرار بگیرید! چنین ایده ای آن هم در اوایل نسل هفتم و امکاناتِ بخش آنلاین واقعا غافل گیر کننده است. و البته در خدمت داستانِ این منطقه از بازی نیز هست، چرا که در حقیقت باسِ واقعی، روحی سیاه را درون شمایلِ دروغینِ خودش به نوعی حلول می دهد.

این باس در حالت آفلاین و هوش مصنوعی هم منحصر بفرد است. مبارزه بسیار نفس گیر است و حتی جای لحظه ای درنگ نیست. مدام و بی وقفه به سوی ما می آید و استقامتش هم تقریبا بی حد است. محیط مبارزه تنگ و کوچک است و هرچقدر هم که مانور دهیم، Dodge کرده و یا عقب نشینی کنیم باز هم جای لحظه ای نفس کشیدن نیست. مبارزه با این باس در عین ظاهر ساده ای که دارد بسیار هوشمندانه است. فضای باس فایت گرفته و عجیب است و حس وهم انگیزی دارد و موسیقیِ مرموز بازی نیز به القای این حس کمک می کند.

(image)

3. Storm King ، پادشاه طوفان، شکافتنِ آسمان و شکوه وصف ناشدنی

اینجا معبد طوفان هاست. سرزمینی متروک که زمانی در آن خدای طوفان پرستش می شده است و حال که از آن خرابه ای بیش باقی نمانده، پادشاه طوفان مانند تجسم سردی از ابر و مه و افسردگی در این مکان مقدس، بر فراز آسمان پرواز می کند. وارد مکان مبارزه که می شویم ابتدا گیج و منگیم. یک محیط وسیع غرق در سفیدی انوار خیال انگیز خورشید که در کَرانش صخره های سخت به چشم می خورند. موجوداتی شبیه به سفره ماهی اما در حال پرواز در آسمان، مدام بر فراز ما بال می زنند. تقریبا هیچ اسلحه ای را یارای رسیدن به آسمان ها نیست و دستمان به هیولاهای پرنده نمی رسد. پس تا انتهای این خلوت گاه سرد و ساکت پیش می رویم تا به Stormruler یا حکم رانِ طوفان ها می رسیم، شمشیری کهن و افسانه ای با تیغی درهم و پیچان که در مبارزه های تن به تن و زمینی قدرت چندانی ندارد، اما آسمان ها را از هم می شکافد! حال به سراغ موجودات پرنده می رویم. شمشیر طوفان، دلِ آسمان را تکان می دهد و غُرشِ ضربه ها به سان رعد و برق است. هر ضربه این شمشیر آنقدر حماسی، با شکوه و زیباست که در کلام نمی گنجد. کم کم پرنده اعظم، پادشاه طوفان ها پرواز کنان وارد میدان شده و مبارزه با باس آغاز می گردد.

گیم پلی این باس فایت چندان پیچیده نیست، اما فضا، زیبایی و شکوه و البته نوع مبارزه با باس است که آن را این چنین ماندگار می سازد. با دو پا روی زمین ایستادن، شمشمیر به دست گرفتن و با غولی در آسمان و بر فراز ابرها جنگیدن دل آدم را به لرزه در می آورد و زیبایی اش از کلام بیرون است.

(image)

2. Old King Allant ، پادشاه دروغین، پادشاه واقعی

کلمات بی شک از وصف آنچه که در دنیای بازی گذشته عاجزند. از انتهای قصر بُلتاریا و بعد از عبور از سرزمین های چند گانه و سلاخی کردنِ شاید بیش از پانزده باس، به قصر بُلتاریا بازمی گردیم. پلی بلند با نگهبان، که اژدهایی است آبی رنگ نشسته بر لبه سنگی و با دَم آتشین خود مانع از عبور قهرمان می شود. گذر از آتش اژدها با آن فریاد های رعشه آور که لرزه بر زمین می افکند، و رسیدن به دروازه ورودیِ قصر خود آنقدر باشکوه و سنگین است که تا پیش از رسیدن به باس فایت نیز روی زانوانِ خود بند نخواهیم بود. حال سوار بالابر می شویم و به ارتفاعات بسیار بالای قصر می رسیم. آنسوی دیوار مه گرفته، تاج و تخت پادشاه و صحن بزرگ فرمانرواییِ اوست، اما آنکس که روی سریر پادشاهیِ سرزمین تکیه زده نه فرمانروای واقعی، که روحی تاریک و هیولایی دروغین است. حال از میان مه عبور می کنیم.

آنچه که می بینیم بینهایت تکان دهنده است، سالنی مخروبه و بسیار ساده با ستون های شکسته و مرمرهایی که در هر سو روی زمین ریخته اند، و دیوار سنگیِ سالن قصر که فرو ریخته و از میانش انوار خورشید را می توان دید، و شمایل دروغین پادشاه Allant با رادی بلند سفید و طلایی، موهای خاکستری آویخته و شمشیری در دست که آرام بر لبه پرتگاهِ صحنِ کاخ ایستاده است و به سرزمین متروک و نفرین شده می نگرد. این تمام چیزی ست که دیده می شود، نه خبری از شکوه و عظمت هست و نه زیبایی و تجمل فرمانروایی، آنچه می بینیم تنها سردی است و سکوت و نفرین و ویرانگی. در این زمان است که موسیقی بازی با آهنگ سازیِ آقای Shunsuke Kida بیداد می کند، نوای اُرگ کلیسا با نُت های کشیده، سنگین و با تاکید نواخته می شود و در سنگینی و روح فضا تاثیری فزاینده می گذارد. ملودی اش هم همان موسیقیِ ویران کننده ای است که ابتدای بازی می شنویم. حال او با یک حرکت سریع سوی ما می آید و مبارزه آغاز می شود.

جنگ میان قهرمان و باس پایانی بسیار حماسی و پُر انرژی است، ضربه های باس بسیار سریع و طوفانی است و قدرت، استقامت و سرعتش هم فوق العاده. درگیری به طرز خارق العاده ای جذاب و نفس گیر است و باس نیز حرکات متنوعی دارد، با سرعت حمله ور می شود، فریاد می کشد و با ابهت ضربه می زند، بعد آرام می گیرد و با گام های سنگین و شمرده شمرده با هاله ای سفید بالای سرش به سوی ما می آید، و بعد باز یک راشِ سنگین با موجی سفید و درخشان که از شمشیرش متصاعد می شود. گاهی گلوی قهرمان را می گیرد تا روحش را ببلعد، لحظه ای دیگر می ایستد و موجی از نور سفید به اطراف می پراکنَد و قهرمان را به سویی پرت می کند، سپس پَرشی به آسمان و باز یک ضربه ی سنگینِ دیگر.

آنچه که در داستانِ فرمانروای سرزمین بلتاریا گذشته مفصل است و خود مقاله ای جداگانه می طلبد. پس از شکست باس، به میدان مرکزی Nexus برمی گردیم و همراه زن نا بینای سیاه پوش “Maiden in Black” به سراغ موجود کهن یا “Old One” می رویم. مشاهده ی پادشاه در هیبت واقعی خود که مفلوک و نزار و درشکسته است و حتی نمی تواند مانند یک انسان روی پاهای خود بایستد منظره ای است بسیار ترحم برانگیز و تکان دهنده، و در نکوهش امیال انسان، خواست قدرت و حرص و آز.

” ای ابله! تو این را نفهمیده ای؟ هیچ کس اراده ای برای ادامه ی این راه ندارد.”

پادشاه کهن “الَنت” بی شک یکی از زیباترین، باشکوه ترین و ماندنی ترین باس فایت های تاریخ صنعت گیم است.

(image)

1. Maiden Astraea ، راهبه سفید پوش و تجسم عشق و رنج

” اینجا خانه ی ماست، ما هیچ آسیبی به تو نرسانده ایم،

خدای عزیز برما رحم کن! آیا همین که ما را رها کرده ای کافی نیست؟

تا کِی باید این سرنوشت ظالمانه را تاب بیاوریم؟

اربابِ ظالم! دیگر چه چیز بیش از این ممکن است از ما بخواهی؟

اربابِ عزیز، تو خیلی ظالم هستی!

خدایا تو ما را به خود واگذاشته ای! آیا این تنبیه کافی نیست؟”

برترین باس بازی، و بی شک یکی از عمیق ترین باس های تاریخ، نه یک هیولای مخوف است، نه شوالیه ی تنومد و نه اژدهای کهن. بلکه راهبه ای است لطیف و آرام، و کلامی که بر زبانش جاری است کمر انسان را می شکند.

مردمان سرزمین تنها شده اند و رنج و دردشان را پایانی نیست، امیدی به خدایان هم نیست. پس راهبه “آستریا” تنها با شوالیه و یار وفادار خود Garl Vinland مانده و در کار تیمار و مراقبت از موجودات مفلوک و مردمان طاعون زده است. محیط باس فایت مردابی تاریک است با آب های آلوده و موجودات بیمار و نفرین شده، خون و کثافت که به زمین و دیوار ها زده و جزامیانی که یکسره در دعا و سرگشتگی اند. این دنیایی است که فرمانروایان نابودش کرده اند و خدایان هم تنها تماشا می کنند. نگاه میازاکی اینجا شاید بیش از حد بدبینانه است، اما بسیار بسیار جدی و قابل تامل.

راهبه گوشه ای نشسته و دامنش غرق در خون و آلودگی است و با چهره ای روشن، شوالیه وفادار و یار خود را به دفاع از این مامن می خواند. او نیز بر می خیزد و با گام های آهسته سوی قهرمان می رود:

” تو دیگر از این مکان روی گردان نمی شوی! می شوی؟

هرگز اجازه نخواهم داد آسیبی به بانوی عزیزمان برسد،

باشد که در اعماق این مرداب بپوسی

چطور جرات می کنی مزاحم خانه و پناهگاه ما شوی؟

تو مدت ها پیش رهایمان کردی! چطور به خودت حق می دهی؟

ما اینجا زندگی شرافمندانه ای داریم، رهایمان کن!”

موسیقی در این لحظات دیوانه کننده است، رویایی از امید و آرامش که به اوج تلخی و درد رسیده است، کابوسی است در بیداری. شوالیه وفادار با زره آهنین و گرز سهمگین خود تا آخرین نفس می جنگد و دم مرگ، معشوق خود را با افسوس خطاب می کند:

” آستریای نازنین و عزیز، من تو را نومید کردم…”

ما برای به دست آوردن قدرتِ “Demon Soul” به اینجا آمده ایم و چاره ای نداریم جز اینکه زنی فداکار و بی دفاع را بکُشیم، راهبه ای که تنها امید تبعید شدگان و نوزادانی است که در این لعنت کده رها شده اند. او بود که آلودگی و نفرینِ یک “روح خبیث” را به جان خرید تا پناهگاه و نوازش کننده ی بیچارگان باشد. حال هیولای واقعی کدام است؟

” تو او را کُشتی؟ بسیار خب، بیش از این تو را منع نخواهم کرد، هرچه می خوای بکن! روحِ عزیز خود را بردار و از اینجا برو…”

(image)

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

Tales from the Borderlands 1.74 دانلود بازی جذاب افسانه سرزمین های مرزی + دیتا

Tales from the Borderlands 1.74 دانلود بازی جذاب افسانه سرزمین های مرزی + دیتا

Tales from the Borderlands

جدید ترین نسخه بازی شگفت انگیز Tales from the Borderlands محصولی از کمپانی Telltale Games سازنده بازی های Walking Dead و .. دریافت امتیاز 4.8 از 5.0 در گوگل پلی عرضه شده برای 4 پردازنده مختلف به صورت آفلاین به همراه تریلر رسمی نسخه انگلیسی سالم به همراه دیتای آفلاین 5 اپیزود برای اولین بار فقط در Apktops! […]

******************

Tales from the Borderlands 1.74 دانلود بازی جذاب افسانه سرزمین های مرزی + دیتا

(image)

جدید ترین نسخه بازی شگفت انگیز Tales from the Borderlands محصولی از کمپانی Telltale Games سازنده بازی های Walking Dead و .. دریافت امتیاز 4.8 از 5.0 در گوگل پلی عرضه شده برای 4 پردازنده مختلف به صورت آفلاین به همراه تریلر رسمی نسخه انگلیسی سالم به همراه دیتای آفلاین 5 اپیزود برای اولین بار فقط در Apktops! […]

******************

(image)
Tales from the Borderlands 1.74 دانلود بازی جذاب افسانه سرزمین های مرزی + دیتا