لطفا این بازی ها را بسازید ! “قسمت دوم”
لطفا این بازی ها را بسازید ! “قسمت دوم”
“به قلم فرزین سوری”
این مطلب با همکاری فراهم شده. هدف اصلی این دسته از مطالب نگاه عمیق و متفاوت به بحث رسانه و سرگرمی خواهد بود.
هفتهی گذشته در مورد ۵ سناریو صحبت شد که ارزش این را دارند که تبدیل شوند به بازیهای MMORPG open world. دلیل این که این موضوع مطرح شد هم این بود که بیشتر بازیهای جدید این دسته از بازیها، به دلایل مختلفی همچون حق کپیرایت و قبضه شدن سناریو و فرنچایزش توسط شرکتهای بازیسازی که به بیخلاقیتی معروفند(مثل EA Games) مجبورند به سناریوهای اوریجینالی روی بیاورند که خیلی وقتها مورد استقبال عمومی قرار نمیگیرند.
بیشتر وقتها بازیکنهای ام ام او دوست دارند اگر سراغ جهانی تازه میروند لااقل وارد پیرنگ و روایتی آشنا شوند که گیجشان نکند و بتوانند با آن ارتباط بگیرند. خیلی وقتها بازیکنها وقت ندارند ساعتها وقتشان را صرف مطالعهی Lore بازی بکنند. از سویی انتخاب فرنچایزی معروف مثل ارباب حلقهها یا بازی تاج و تخت، ممکن است بازیکنان بیشتری را جذب کند تا نامهای ناآشنا که معمولاً نسخههای ساده شدهی همان فرنچایز معروف هستند یا کپیکاری هستند.
اما استفاده از سناریوهای مشهور شاید شرط لازم باشد ولی شرط کافی نیست. نکات بسیاری وجود دارند که یک بازی MMORPG را لذتبخش میکنند.
در ادامه ۵ سناریوی دیگر را معرفی میکنیم که میشود از رویشان MMORPG open world موفق ساخت.
شمارهی پنج – Durarara!!
انیمهی دورارارارارارا که مثل انیمهی معروفتر استودیو brain’s base یعنی باکانو به صورت چند خط روایی است و شخصیتهای بسیاری دارد، یکی از بهترین ستینگهای ممکن برای یک بازی شبیهسازی ام ام او و اوپن ورلد را دارد. این انیمه روایت منطقهی شبویای توکیو در زمانی سایبرپانکی است که نزدیکترین ستینگ به آن shadowrun خواهد بود. پس چرا شدوران را کنار گذاشتیم و این ستینگ را انتخاب کردیم؟ اولاً قرار شد آشنایی ما با ستینگ داستانی مهم باشد. دورارارارارا خیلی ستینگ آشناتری دارد و طرفدارانش هم بیشتر هستند. دوماً موضوع بازیای در میان است که بتواند هم شبیهسازی باشد و هم اوپن ورلد.
تصور کنید با بازیای سر و کار دارید که کمی شبیه heavy rain است و کمی شبیه دار و دستههای نیویورکی که در آینده میگذرد و افسانههای شهری مثل خونآشامها و قاتلهای زنجیری که روحشان را به شیطان فروختهاند واقعیت دارند. چرخدندهی اصلی بازی هم در واقع بخش کارآگاهیاش است. میشود اولین بازی کارآگاهی اوپن ورلد که در کنار استفاده از المانهای بازی the Sims، بر بسط و گسترش جهان واقعی با جادو و افسانهی شهری استوار است.
در واقع افسانههای شهری را میتوان نقطه قوت داستان دانست. تصور کنید وارد جهانی میشوید که به ظاهر همه چیزش عادی است. دانشآموزانی که به مدرسه میروند و صاحببارهایی که با هم دعوا دارند و دار و دستههای جوانان خلافکاری که همیشه با هم درگیرند. حالا در زیر این همه کمکم جهانی از داستانهای نامحتمل که تا پیش از این تنها شایعه بودند سر بر میآورند. حالا اگر کمی درونمایهی سایبرپانکش را بیشتر کنید و به اصطلاح (رویم به دیوار) Watch Dogs به آن بپاشید و کمی شخصیتها را با تکنولوژی درگیرتر کنید، یک بازی سایبرپانک/کارآگاهی/اوپن ورلد دارید که هم میتواند از قوانین JRPG تبعیت کند و هم میتواند برای مخاطب غربیِ طرفدار فرهنگ و انیمههای ژاپنی، بهشت باشد.
شمارهی شش – FireFly
بین فایرفلای و مس افکت مردد بودم. به نظرم دنیا یک بازی اپرای فضایی خوب نیاز دارد. بازیای که شاید استاروارز اولد ریپابلیک میتوانست باشد ولی به خاطر گندهای پشت سر همی که شرکت EA زد، هرگز به جایی نرسید و دست آخر به یک بازی آنلاین مجانی با قابلیت خرید درون بازی تبدیل شد.
برای درک جذابیت فایرفلای و این که چرا مس افکت را انتخاب نکردیم(برای کسانی که نمیدانند) باید گفت که کمتر پیش میآید در عرصهی ژانر، دو تم وسترن و اپرای فضایی به این خوبی با هم مخلوط شوند. از سویی شما سیارات حاشیهای را دارید که یادآور پیرنگ وسترن هستند. در آنها کمتر خبری از شهر و تمدن است. مردم شبیه کاشفان اولیهی قارهی آمریکا زندگی میکنند و هر کسی یک ششلول بر کمرش بسته و یک اسب زیر پایش است. از آن طرف سیارات مرکزی را دارید که المانهای تکنولوژیک دارند و توسط کورپوریشنها اداره میشوند. این وسط هم مخلوطی از این دو وجود دارد در سیاراتی مرکزی که جمعیت اصلی در آن زندگی میکنند. داستان در آیندهای دور میگذرد. همه مثل آب خوردن چینی ماندارین حرف میزنند و سبک معماری چینی نمادی از فرهنگ، آدابدانی و ثروت است.
جذابیت دیگر فایرفلای که با مس افکت در آن مشترک است، موضوع افراد همراه است. شما میتوانید یک گروه دوست و همکار با خودتان جمع کنید و یک سفینه بخرید و راهی سفرهای فضایی بشوید. میتوانید طرفدار جبههی جنوب یا شمال باشید. جنایتکار و قاچاقچی بشوید یا افسری محترم و خدا خوب کرده در ناوگان آلاینس باشید.
اما از آن مهمتر موضوع قراردادهاست. شما میتوانید وارد بازار قراردادهای غیرقانونی بشوید و ماجراجوییهای خودتان را بنویسید. در واقع فایرفلای جهانی پر از عناصر اپرای فضایی کلاسیک است با این برتری مهم که عناصر وسترن را هم در خود دارد. به شخصه معتقدم اگر چنین پیرنگی نتواند مخاطب را به خود جذب کند، مشکل از مخاطب است.
شمارهی سه – Fullmetal Alchemist
همیشه گفته شده که ظواهر در یک بازی اوپن ورلد آرپیجی آنلاین مهم است. یعنی هرقدر هم توی سر خودمان بزنیم که داستان اهمیت بیشتری دارد، وقتی قرار باشد لااقل دو ساعت از روز را در محیطی ثابت بگذرانیم، موضوع بصری اهمیت زیادی خواهد یافت. از این رو انیمهی فول متال آلکمیست احتمالاً یکی از موفقترین بازیهای این لیست خواهد بود.
انیمه پارودی موفقی از دوران جنگ جهانی دوم است و در آلمان اتفاق میافتد. با این تفاوت که کیمیاگری در این جهان واقعیت دارد و جست و جوی هیتلر داستان برای گنجینههای جادویی برخلاف دنیای ایندیانا جونز به بیراهه نیست و خود پیشوای آلمان یک کیمیاگر است. کیمیاگران که نیروی غالب جهان را تشکیل میدهند در واقع جادوگرانی هستند که بر عناصر طبیعت تسلط دارند و با کنترل این عناصر با دشمنان خود مبارزه میکنند. ولی این بدان معنا نیست که دنیا از سایر تکنولوژیها خالی است. جهان در پس آن پسزمینهی مهندسی شدهی جادوییاش، پیرنگ استیمپانکی دارد. البته نه از نوع ویکتوریاییاش که کمی مدرنتر. تصور کنید در این جهان الکتریسیته آن طور که باید اهمیت ندارد و تکنولوژیهای بخار به عنواع و اقسام ممکن گسترش پیدا کردهاند. مدل لباسها و فرهنگ همچنان ترکیبی از فرهنگ ویکتوریایی و اوایل قرن بیستم است. جدای از لذت بصری این موضوع، کاربرد عملی آن در قصهگویی ظرفیتی عظیم است که در عجبم چرا تا همین حالا که من دارم این نوشته را مینویسم کسی از آن استفاده نکرده است!
مکانیسم عملی بازی مشخصاً بر دوئل و تیمهای چند نفرهی مبارزه استوار خواهد بود. از یک سو با دیاگرامهای جادویی و کمیاگرها سر و کار خواهیم داشت و از سویی با افراد غیرجادویی که با تفنگهای استیمپانکی و اعضای بدن آگمنته به جان هم میافتند. در واقع ماجرا بیشباهت به کانتراسترایک نخواهد بود، ولی کانتراسترایکی که برای اولین بار کمی سلیقه در آن به کار رفته باشد.
جذابیت دیگر بازی در ستینگ جنگ جهانی خواهد بود. مثلاً فرض بکنید یک بازی مثل مدال افتخار را تبدیل کنید به یک بازی اوپن ورلد آنلاین. به نظرم جدای از مناسبات فرهنگی و تاریخی خاصی که این دورهی زمانی در خود دارد که امتحان کردنش بارها لذتبخشتر از یک بازی تکراری مثل Elder Scroll online است، موضوع سرباز بودن به معنی واقعی مطرح خواهد شد. خیلی از بازیهای آر پی جی سعی کردهاند این قضیه را شبیهسازی کنند ولی موفق نبودهاند. فول متال آلکمیست و پارودی قدرتمندی که از اروپای جنگ جهانی ایجاد میکند، میتواند قدمی مهم در این راستا باشد.
حتا خود انیمه یک اپیزود اسپیشال دارد که در آن ایدهی بازی فول متال آلکمیست را قلقلک میدهد. نمیدانم شاید قلقلکشان کم بوده؟
شمارهی دو – Dune
فرنک هربرت یکی از بزرگترین حماسههای فضایی ممکن را ساخته است. تفاوت عمدهای که پیرنگ دون با وارهمر یا فایرفلای دارد در ترکیب ژانر است. در واقع نیازی نیست توضیح اضافه بدهم. صرفاً بگذارید بگویم که هرقدر ترکیب ژانرها نامتعارفتر باشد، ظرفیتهای بیشتری ایجاد میکند. مگر این که ژانرهای مد نظرتان زیادی نچسب باشند. مثل وحشت و موزیکال(که از قضا ترکیب بدی هم نیست) یا طنز خالهزنکی و سایبرپانک(این هم از قضا بد ترکیبی نیست… اصلاً کی را داریم گول میزنیم. ترکیب ژانر همیشه لذتبخش است به شرطی که اجرای خوبی داشته باشد).
دون فرنک هربرت ترکیبی از هزار و یک شب و قصهگویی عربی در تم بیابانی و علمیتخیلی نظامی و اپرای فضایی است که در ضمن عناصر ملوکالطوایفی دارد و تهمایههای درام سیاسی هم در آن حس میشود. هرچند بخش سیاسیاش کمی ماست و پنیری است. از روی کتاب فرنک هربرت یک فیلم نسبتاً ناموفق هم ساخته شده که از قضا قیافهی ظاهریاش خیلی هم بد نیست.
اگر تصور کنیم تمام بازی در سیارهی فرمنها بگذرد و گروهبندی بازی به صورت: فرمن، هارکونن، آتریدیس، بن جزرت، امپراطوری و اسپیسینگ گیلد باشد، کلیت بازی شبیه بردگیم آن خواهد شد. ولی جهان دون به قدری عظیم هست که بشود بازی را کمکم به گوشه کنار کهکشان گسترش داد.
شمارهی یک – Harry Potter
نمیدانم کسی هست که هنوز هری پاتر را نخوانده باشد؟ و اگر نخوانده به چه دلیلی؟ هری پاتر یکی از عظیمترین و خوشساختترین داستانهای دوران ماست. هم یک خاطرهی نسلی است و هم عامل پیوند خوردن میلیونها آدم از جایجای جهان که فارغ از باور و نژاد و جبههگیریهای سیاسی، در لذتبردن از این کتاب مشترک هستند.
نه فقط مجموعهی کتابهای هری پاتر که فیلمهایش هم خوب هستند. فیلمها انتخاب بازیگر خوبی دارند و از نظر جلوههای گرافیکی هم بسط خوب و بهجایی بر کتاب محسوب میشود. از سوی دیگر مجموعهی هری پاتر آرتیستهای بسیاری را جذب خود کرده. چه برای طراحی جلد و تصویرگری و چه در سایت معروف پاترمور که بازیاش یکی از جذابترین اتفاقات دنیا بود. به خصوص بخش معجونسازیاش.
مثل همیشه بدترین اتفاقی که میتواند برای یک فرنچایز بیفتد این است که EA Games امتیازش را بخرد. این قضیه مثل تضمین صد درصدی نابودی همهجانبه میماند. مثل این میماند که یک روز صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید دیگر در جهان خبری از کیک شکلاتی نیست! همه چیز از همان ابتدای ورود این کمپانی به فرنچایز هریپاتر شروع میشود. بازیها یکی از یکی بدتر و مسخرهتر هستند و همگی راهی قهقرا شدهاند. اصلاً کسی یک ثانیهی به یاد ماندنی از بازی را به یاد دارد؟ من که چیزی به یاد نمیآورم. و با این وجود جهان جادویی و قهرمان اصلیاش هری به قدری جذابند که ما را وادار کنند یک بار هم که شده بازی را انجام بدهیم. بین خودمان بماند به نظرم بهترین بازی هری پاتری که تا به حال ساخته شده بازی لگوی هری پاتر است.
ولی تصور کنید یک زمانی یک بازی اوپن ورلد واقعی برای هری پاتر بسازند. ام ام او آر پی جی که اوپن ورلد واقعی باشد و به شما این اجازه را بدهد که به همه جای انگلستان جادویی سفر کنید. به شما این اجازه را بدهد که خودتان به کوچهی دیاگون بروید. چوبدستی بخرید، جارو بخرید و یونیفرم و کتابهایتان را تهیه کنید. واقعاً به هاگوارتز بروید و فارغالتحصیل بشوید. سر کلاسها بنشینید و با شخصیتهای دوستداشتنی جهان جادویی تعامل حقیقی داشته باشید. داستان بازی میتواند اصلاً در دوران گذشته رخ بدهد یعنی مثلاً در دورهی انگلستان عصر ملکه ویکتوریا! برای همین جلوهی استیمپانکی و شرلوک هولمزی داشته باشد. شما میتوانید گیاهشناسی سرشناس باشید که جای جای جهان جادویی را در جستوجوی تیرههای خاصی از مندریک میگردد یا کارآگاهی باشید که جادوگران سیاه را شکار میکند و یا حتا به یک دارک لرد تبدیل شوید و پیروانی برای خود دست و پا کنید!
لذتبخش بودن داستان هری پاتر در همین است. این که تصور جهان جادویی و همهی امکاناتی که ریز به ریز توسط نویسندهی داستان توضیح داده شده(دم رولینگ گرم) خیلی ممکن است. به قدری ممکن که هنوز که هنوز است بچههای ده دوازده سالهای در لندن هستند که خودشان را به دیوار بین سکوی ۹ و ۱۰ کینگزکراس میکوبند به این امید که شاید به سکوی ۹ و سه چهارم راه پیدا کنند و راهی هاگوارتز بشوند. هاگوارتزی که سراپا رمز و راز است و کشف از سقف تا کفش عملاً غیرممکن است و نسلهای متمادی از ساحرهها و جادوگران، رازهای خود را در آن مخفی کردهاند.
تنها تصور کنید که گروهبندی چقدر جذاب خواهد بود. دوست ندارید بدانید در کدام گروه هستید؟ یا چطور میشود معجون فینیکس فلیسس را ساخت؟ چطور میشود کوییدیچ بازی کرد؟ به نظرم موقعیتها و امکانات یک بازی هری پاتر به این ترتیب به قدری زیاد است که تا ابد جا برای گسترشش هست.
متأسفانه حقیقت خارجی این است که شرکتهای بازیسازی بدسلیقهاند و هرروز بدسلیقهتر هم میشوند. آن از یوبیسافت که با پررویی تمام قصد دارد Watch Dogs دوم رو به ما غالب کند و آن هم از بازی the Sims 4 که امکاناتش از نسخههای قبلی کمتر است و شرکت سازنده(EA) امکانات جانبیاش را به صورت آنلاین میفروشد. الدر اسکرول آنلاین هم که حتا به خوبی اسکایریم هم نیست و متأسفانه لیست ام ام او آر پی جیها و بازیهای بد همینطور ادامه پیدا میکند و دامن وارکرفت و خیلی عناوین موفق را هم میگیرد. گویی جسارت و شوق بازی ساختن توی سازندگان بازیها از بین رفته. یا شاید بازی کامپیوتری دیگر آن جادوی سابقش را ندارد.
به شخصه امیدی به ساخته شدن هیچ کدام از این بازیها ندارم. ولی این لیست برای این نوشته شده که شاید شما هم شروع کنید به تخیل کردن در مورد امکانات وسیعی که فرمت MMORPG open world در اختیار سازنده قرار میدهد.
*
لطفا این بازی ها را بسازید ! “قسمت دوم”
(image)
لطفا این بازی ها را بسازید ! “قسمت دوم”
“به قلم فرزین سوری”
این مطلب با همکاری فراهم شده. هدف اصلی این دسته از مطالب نگاه عمیق و متفاوت به بحث رسانه و سرگرمی خواهد بود.
هفتهی گذشته در مورد ۵ سناریو صحبت شد که ارزش این را دارند که تبدیل شوند به بازیهای MMORPG open world. دلیل این که این موضوع مطرح شد هم این بود که بیشتر بازیهای جدید این دسته از بازیها، به دلایل مختلفی همچون حق کپیرایت و قبضه شدن سناریو و فرنچایزش توسط شرکتهای بازیسازی که به بیخلاقیتی معروفند(مثل EA Games) مجبورند به سناریوهای اوریجینالی روی بیاورند که خیلی وقتها مورد استقبال عمومی قرار نمیگیرند.
بیشتر وقتها بازیکنهای ام ام او دوست دارند اگر سراغ جهانی تازه میروند لااقل وارد پیرنگ و روایتی آشنا شوند که گیجشان نکند و بتوانند با آن ارتباط بگیرند. خیلی وقتها بازیکنها وقت ندارند ساعتها وقتشان را صرف مطالعهی Lore بازی بکنند. از سویی انتخاب فرنچایزی معروف مثل ارباب حلقهها یا بازی تاج و تخت، ممکن است بازیکنان بیشتری را جذب کند تا نامهای ناآشنا که معمولاً نسخههای ساده شدهی همان فرنچایز معروف هستند یا کپیکاری هستند.
اما استفاده از سناریوهای مشهور شاید شرط لازم باشد ولی شرط کافی نیست. نکات بسیاری وجود دارند که یک بازی MMORPG را لذتبخش میکنند.
در ادامه ۵ سناریوی دیگر را معرفی میکنیم که میشود از رویشان MMORPG open world موفق ساخت.
(image)
شمارهی پنج – Durarara!!
انیمهی دورارارارارارا که مثل انیمهی معروفتر استودیو brain’s base یعنی باکانو به صورت چند خط روایی است و شخصیتهای بسیاری دارد، یکی از بهترین ستینگهای ممکن برای یک بازی شبیهسازی ام ام او و اوپن ورلد را دارد. این انیمه روایت منطقهی شبویای توکیو در زمانی سایبرپانکی است که نزدیکترین ستینگ به آن shadowrun خواهد بود. پس چرا شدوران را کنار گذاشتیم و این ستینگ را انتخاب کردیم؟ اولاً قرار شد آشنایی ما با ستینگ داستانی مهم باشد. دورارارارارا خیلی ستینگ آشناتری دارد و طرفدارانش هم بیشتر هستند. دوماً موضوع بازیای در میان است که بتواند هم شبیهسازی باشد و هم اوپن ورلد.
تصور کنید با بازیای سر و کار دارید که کمی شبیه heavy rain است و کمی شبیه دار و دستههای نیویورکی که در آینده میگذرد و افسانههای شهری مثل خونآشامها و قاتلهای زنجیری که روحشان را به شیطان فروختهاند واقعیت دارند. چرخدندهی اصلی بازی هم در واقع بخش کارآگاهیاش است. میشود اولین بازی کارآگاهی اوپن ورلد که در کنار استفاده از المانهای بازی the Sims، بر بسط و گسترش جهان واقعی با جادو و افسانهی شهری استوار است.
در واقع افسانههای شهری را میتوان نقطه قوت داستان دانست. تصور کنید وارد جهانی میشوید که به ظاهر همه چیزش عادی است. دانشآموزانی که به مدرسه میروند و صاحببارهایی که با هم دعوا دارند و دار و دستههای جوانان خلافکاری که همیشه با هم درگیرند. حالا در زیر این همه کمکم جهانی از داستانهای نامحتمل که تا پیش از این تنها شایعه بودند سر بر میآورند. حالا اگر کمی درونمایهی سایبرپانکش را بیشتر کنید و به اصطلاح (رویم به دیوار) Watch Dogs به آن بپاشید و کمی شخصیتها را با تکنولوژی درگیرتر کنید، یک بازی سایبرپانک/کارآگاهی/اوپن ورلد دارید که هم میتواند از قوانین JRPG تبعیت کند و هم میتواند برای مخاطب غربیِ طرفدار فرهنگ و انیمههای ژاپنی، بهشت باشد.
(image)
شمارهی شش – FireFly
بین فایرفلای و مس افکت مردد بودم. به نظرم دنیا یک بازی اپرای فضایی خوب نیاز دارد. بازیای که شاید استاروارز اولد ریپابلیک میتوانست باشد ولی به خاطر گندهای پشت سر همی که شرکت EA زد، هرگز به جایی نرسید و دست آخر به یک بازی آنلاین مجانی با قابلیت خرید درون بازی تبدیل شد.
برای درک جذابیت فایرفلای و این که چرا مس افکت را انتخاب نکردیم(برای کسانی که نمیدانند) باید گفت که کمتر پیش میآید در عرصهی ژانر، دو تم وسترن و اپرای فضایی به این خوبی با هم مخلوط شوند. از سویی شما سیارات حاشیهای را دارید که یادآور پیرنگ وسترن هستند. در آنها کمتر خبری از شهر و تمدن است. مردم شبیه کاشفان اولیهی قارهی آمریکا زندگی میکنند و هر کسی یک ششلول بر کمرش بسته و یک اسب زیر پایش است. از آن طرف سیارات مرکزی را دارید که المانهای تکنولوژیک دارند و توسط کورپوریشنها اداره میشوند. این وسط هم مخلوطی از این دو وجود دارد در سیاراتی مرکزی که جمعیت اصلی در آن زندگی میکنند. داستان در آیندهای دور میگذرد. همه مثل آب خوردن چینی ماندارین حرف میزنند و سبک معماری چینی نمادی از فرهنگ، آدابدانی و ثروت است.
جذابیت دیگر فایرفلای که با مس افکت در آن مشترک است، موضوع افراد همراه است. شما میتوانید یک گروه دوست و همکار با خودتان جمع کنید و یک سفینه بخرید و راهی سفرهای فضایی بشوید. میتوانید طرفدار جبههی جنوب یا شمال باشید. جنایتکار و قاچاقچی بشوید یا افسری محترم و خدا خوب کرده در ناوگان آلاینس باشید.
اما از آن مهمتر موضوع قراردادهاست. شما میتوانید وارد بازار قراردادهای غیرقانونی بشوید و ماجراجوییهای خودتان را بنویسید. در واقع فایرفلای جهانی پر از عناصر اپرای فضایی کلاسیک است با این برتری مهم که عناصر وسترن را هم در خود دارد. به شخصه معتقدم اگر چنین پیرنگی نتواند مخاطب را به خود جذب کند، مشکل از مخاطب است.
(image)
شمارهی سه – Fullmetal Alchemist
همیشه گفته شده که ظواهر در یک بازی اوپن ورلد آرپیجی آنلاین مهم است. یعنی هرقدر هم توی سر خودمان بزنیم که داستان اهمیت بیشتری دارد، وقتی قرار باشد لااقل دو ساعت از روز را در محیطی ثابت بگذرانیم، موضوع بصری اهمیت زیادی خواهد یافت. از این رو انیمهی فول متال آلکمیست احتمالاً یکی از موفقترین بازیهای این لیست خواهد بود.
انیمه پارودی موفقی از دوران جنگ جهانی دوم است و در آلمان اتفاق میافتد. با این تفاوت که کیمیاگری در این جهان واقعیت دارد و جست و جوی هیتلر داستان برای گنجینههای جادویی برخلاف دنیای ایندیانا جونز به بیراهه نیست و خود پیشوای آلمان یک کیمیاگر است. کیمیاگران که نیروی غالب جهان را تشکیل میدهند در واقع جادوگرانی هستند که بر عناصر طبیعت تسلط دارند و با کنترل این عناصر با دشمنان خود مبارزه میکنند. ولی این بدان معنا نیست که دنیا از سایر تکنولوژیها خالی است. جهان در پس آن پسزمینهی مهندسی شدهی جادوییاش، پیرنگ استیمپانکی دارد. البته نه از نوع ویکتوریاییاش که کمی مدرنتر. تصور کنید در این جهان الکتریسیته آن طور که باید اهمیت ندارد و تکنولوژیهای بخار به عنواع و اقسام ممکن گسترش پیدا کردهاند. مدل لباسها و فرهنگ همچنان ترکیبی از فرهنگ ویکتوریایی و اوایل قرن بیستم است. جدای از لذت بصری این موضوع، کاربرد عملی آن در قصهگویی ظرفیتی عظیم است که در عجبم چرا تا همین حالا که من دارم این نوشته را مینویسم کسی از آن استفاده نکرده است!
مکانیسم عملی بازی مشخصاً بر دوئل و تیمهای چند نفرهی مبارزه استوار خواهد بود. از یک سو با دیاگرامهای جادویی و کمیاگرها سر و کار خواهیم داشت و از سویی با افراد غیرجادویی که با تفنگهای استیمپانکی و اعضای بدن آگمنته به جان هم میافتند. در واقع ماجرا بیشباهت به کانتراسترایک نخواهد بود، ولی کانتراسترایکی که برای اولین بار کمی سلیقه در آن به کار رفته باشد.
جذابیت دیگر بازی در ستینگ جنگ جهانی خواهد بود. مثلاً فرض بکنید یک بازی مثل مدال افتخار را تبدیل کنید به یک بازی اوپن ورلد آنلاین. به نظرم جدای از مناسبات فرهنگی و تاریخی خاصی که این دورهی زمانی در خود دارد که امتحان کردنش بارها لذتبخشتر از یک بازی تکراری مثل Elder Scroll online است، موضوع سرباز بودن به معنی واقعی مطرح خواهد شد. خیلی از بازیهای آر پی جی سعی کردهاند این قضیه را شبیهسازی کنند ولی موفق نبودهاند. فول متال آلکمیست و پارودی قدرتمندی که از اروپای جنگ جهانی ایجاد میکند، میتواند قدمی مهم در این راستا باشد.
حتا خود انیمه یک اپیزود اسپیشال دارد که در آن ایدهی بازی فول متال آلکمیست را قلقلک میدهد. نمیدانم شاید قلقلکشان کم بوده؟
(image)
شمارهی دو – Dune
فرنک هربرت یکی از بزرگترین حماسههای فضایی ممکن را ساخته است. تفاوت عمدهای که پیرنگ دون با وارهمر یا فایرفلای دارد در ترکیب ژانر است. در واقع نیازی نیست توضیح اضافه بدهم. صرفاً بگذارید بگویم که هرقدر ترکیب ژانرها نامتعارفتر باشد، ظرفیتهای بیشتری ایجاد میکند. مگر این که ژانرهای مد نظرتان زیادی نچسب باشند. مثل وحشت و موزیکال(که از قضا ترکیب بدی هم نیست) یا طنز خالهزنکی و سایبرپانک(این هم از قضا بد ترکیبی نیست… اصلاً کی را داریم گول میزنیم. ترکیب ژانر همیشه لذتبخش است به شرطی که اجرای خوبی داشته باشد).
دون فرنک هربرت ترکیبی از هزار و یک شب و قصهگویی عربی در تم بیابانی و علمیتخیلی نظامی و اپرای فضایی است که در ضمن عناصر ملوکالطوایفی دارد و تهمایههای درام سیاسی هم در آن حس میشود. هرچند بخش سیاسیاش کمی ماست و پنیری است. از روی کتاب فرنک هربرت یک فیلم نسبتاً ناموفق هم ساخته شده که از قضا قیافهی ظاهریاش خیلی هم بد نیست.
اگر تصور کنیم تمام بازی در سیارهی فرمنها بگذرد و گروهبندی بازی به صورت: فرمن، هارکونن، آتریدیس، بن جزرت، امپراطوری و اسپیسینگ گیلد باشد، کلیت بازی شبیه بردگیم آن خواهد شد. ولی جهان دون به قدری عظیم هست که بشود بازی را کمکم به گوشه کنار کهکشان گسترش داد.
(image)
شمارهی یک – Harry Potter
نمیدانم کسی هست که هنوز هری پاتر را نخوانده باشد؟ و اگر نخوانده به چه دلیلی؟ هری پاتر یکی از عظیمترین و خوشساختترین داستانهای دوران ماست. هم یک خاطرهی نسلی است و هم عامل پیوند خوردن میلیونها آدم از جایجای جهان که فارغ از باور و نژاد و جبههگیریهای سیاسی، در لذتبردن از این کتاب مشترک هستند.
نه فقط مجموعهی کتابهای هری پاتر که فیلمهایش هم خوب هستند. فیلمها انتخاب بازیگر خوبی دارند و از نظر جلوههای گرافیکی هم بسط خوب و بهجایی بر کتاب محسوب میشود. از سوی دیگر مجموعهی هری پاتر آرتیستهای بسیاری را جذب خود کرده. چه برای طراحی جلد و تصویرگری و چه در سایت معروف پاترمور که بازیاش یکی از جذابترین اتفاقات دنیا بود. به خصوص بخش معجونسازیاش.
مثل همیشه بدترین اتفاقی که میتواند برای یک فرنچایز بیفتد این است که EA Games امتیازش را بخرد. این قضیه مثل تضمین صد درصدی نابودی همهجانبه میماند. مثل این میماند که یک روز صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید دیگر در جهان خبری از کیک شکلاتی نیست! همه چیز از همان ابتدای ورود این کمپانی به فرنچایز هریپاتر شروع میشود. بازیها یکی از یکی بدتر و مسخرهتر هستند و همگی راهی قهقرا شدهاند. اصلاً کسی یک ثانیهی به یاد ماندنی از بازی را به یاد دارد؟ من که چیزی به یاد نمیآورم. و با این وجود جهان جادویی و قهرمان اصلیاش هری به قدری جذابند که ما را وادار کنند یک بار هم که شده بازی را انجام بدهیم. بین خودمان بماند به نظرم بهترین بازی هری پاتری که تا به حال ساخته شده بازی لگوی هری پاتر است.
ولی تصور کنید یک زمانی یک بازی اوپن ورلد واقعی برای هری پاتر بسازند. ام ام او آر پی جی که اوپن ورلد واقعی باشد و به شما این اجازه را بدهد که به همه جای انگلستان جادویی سفر کنید. به شما این اجازه را بدهد که خودتان به کوچهی دیاگون بروید. چوبدستی بخرید، جارو بخرید و یونیفرم و کتابهایتان را تهیه کنید. واقعاً به هاگوارتز بروید و فارغالتحصیل بشوید. سر کلاسها بنشینید و با شخصیتهای دوستداشتنی جهان جادویی تعامل حقیقی داشته باشید. داستان بازی میتواند اصلاً در دوران گذشته رخ بدهد یعنی مثلاً در دورهی انگلستان عصر ملکه ویکتوریا! برای همین جلوهی استیمپانکی و شرلوک هولمزی داشته باشد. شما میتوانید گیاهشناسی سرشناس باشید که جای جای جهان جادویی را در جستوجوی تیرههای خاصی از مندریک میگردد یا کارآگاهی باشید که جادوگران سیاه را شکار میکند و یا حتا به یک دارک لرد تبدیل شوید و پیروانی برای خود دست و پا کنید!
لذتبخش بودن داستان هری پاتر در همین است. این که تصور جهان جادویی و همهی امکاناتی که ریز به ریز توسط نویسندهی داستان توضیح داده شده(دم رولینگ گرم) خیلی ممکن است. به قدری ممکن که هنوز که هنوز است بچههای ده دوازده سالهای در لندن هستند که خودشان را به دیوار بین سکوی ۹ و ۱۰ کینگزکراس میکوبند به این امید که شاید به سکوی ۹ و سه چهارم راه پیدا کنند و راهی هاگوارتز بشوند. هاگوارتزی که سراپا رمز و راز است و کشف از سقف تا کفش عملاً غیرممکن است و نسلهای متمادی از ساحرهها و جادوگران، رازهای خود را در آن مخفی کردهاند.
تنها تصور کنید که گروهبندی چقدر جذاب خواهد بود. دوست ندارید بدانید در کدام گروه هستید؟ یا چطور میشود معجون فینیکس فلیسس را ساخت؟ چطور میشود کوییدیچ بازی کرد؟ به نظرم موقعیتها و امکانات یک بازی هری پاتر به این ترتیب به قدری زیاد است که تا ابد جا برای گسترشش هست.
متأسفانه حقیقت خارجی این است که شرکتهای بازیسازی بدسلیقهاند و هرروز بدسلیقهتر هم میشوند. آن از یوبیسافت که با پررویی تمام قصد دارد Watch Dogs دوم رو به ما غالب کند و آن هم از بازی the Sims 4 که امکاناتش از نسخههای قبلی کمتر است و شرکت سازنده(EA) امکانات جانبیاش را به صورت آنلاین میفروشد. الدر اسکرول آنلاین هم که حتا به خوبی اسکایریم هم نیست و متأسفانه لیست ام ام او آر پی جیها و بازیهای بد همینطور ادامه پیدا میکند و دامن وارکرفت و خیلی عناوین موفق را هم میگیرد. گویی جسارت و شوق بازی ساختن توی سازندگان بازیها از بین رفته. یا شاید بازی کامپیوتری دیگر آن جادوی سابقش را ندارد.
به شخصه امیدی به ساخته شدن هیچ کدام از این بازیها ندارم. ولی این لیست برای این نوشته شده که شاید شما هم شروع کنید به تخیل کردن در مورد امکانات وسیعی که فرمت MMORPG open world در اختیار سازنده قرار میدهد.
*
لطفا این بازی ها را بسازید ! “قسمت دوم”
آخرین دیدگاهها