Tagبر بر

پیش‌ نمایشی بر NioH

پیش‌ نمایشی بر NioH

پیش‌نمایشی بر Nioh

“به قلم علیرضا رمضانی مقدم و سینا ربیعی”

“نیو” را می‌توان یکی از موردانتظارترین بازی‌های سولز‌مانند دانست، عنوانی که دشواری تکنیکی مبارزات سری سولز را با اتمسفر سامورایی مختص بازی‌های ژاپنی درآمیخته است تا روحی زنده‌تر را در کالبدی چون ارواح تاریک بدمد. انتظار بی‌حدوحصر برای این اثر نه تنها حاصل شباهت آن با سری نام‌آشنای سولز، که به خاطر نکاتی‌ست که قرار است بر پیکره این ژانر کهن‌سال و رخوت‌زده وارد سازد، تکانی که در نمایش‌های اخیر و دموی قابل بازی آن برایمان نمود عینی پیدا کرد. به عنوان فردی که از لحظه لحظه کلنجار رفتن با ارواح تاریک و سامورایی بازی‌های “نینجا گایدن” لذت می‌برم، باید اعتراف کنم بشدت انتظار ملاقات با “نیو” را می‌کشم

داستان تولید

NioH در زبان ژاپنی به معنای پادشاه خیرخواه است. داستان این بازی در دوره مشهور “سنگوکو” که طی قرن 16 موجب جنگ‌های داخلی بی‌سابقه در ژاپن شد، روایت می‌شود و ما نقش یک سامورایی غربی با نام “ویلیام آدامز” را بر عهده داریم. این بازی از سال 2004 در حال ساخت است و معرفی اولیه آن بر روی کنسول PS3 بود و بازی در اصل قرار بود نسل گذشته منتشر شود. اما مسیر توسعه آن بسیار پیچیده دنبال شد به طوری که تا مرز کنسل شدن پیش رفت و سرانجام تصمیم بر این شد که بازی کاملا از نو ساخته شود.

به این منظور پروژه در اختیار استودیو Team Ninja قرار گرفت. از سال 2012 بازی توسط “تیم نینجا” در حال ساخت است و چیزی که این استودیو در حال خلق آن است با چیزی که قرار بود “نیو” بر روی PS3 باشد، تفاوت زیادی دارد و از لحاظ گیم‌پلی این بازی به سری Souls بسیار نزدیک است.

باید منتظر چه بود

پس‌زمینه داستانی بازی بر پایه یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های قرن شانزدهم شکل گرفته است: “ویلیام آدامز”

“ویلیام” به عنوان اولین انگلیسی شناخته می‌شود که در سال ۱۶۰۰ توانست با کشتی به ژاپن پا بگذارد. او همچنین به عنوان اولین سامورایی از جهان غرب شناخته می‌شود که توانست نفوذ فوق‌العاده‌ای را در سرزمین خورشید تابان بدست آورد. قائدتا ساخت بازی بر مبنا اولین سامورایی غربی تاریخ، کاملا نشان می‌دهد که شاهد یک بازی با رنگ و بوی سامورایی و غافلگیری‌های داستانی هستیم.

هدف سازندگان بازی، ترکیب سبک مبارزاتی سری سولز با مبارزات خوش رنگ و لعاب موجود در اکشن‌های سوم شخص مبارزاتی است. هدفی که در صورت موفق شدن نتیجه‌اش خلق عوانی نوین در صنعت گیم خواهد شد. اثری که زیباست و در عین حال لمس اشتباه یک کلید چیزی جز پشیمانی در بر نخواهد داشت. اثری که در دنیایی زنده روایت می‌شود و در عین حال باعث می‌شود قصد کنید دسته را بر زمین بکوبید. از همه مهمتر اینکه این اثر امیدی دوباره برای رهاندن سبک و سیاق مبارزاتی سولزمآبانه از رخوتی است که دست و پای این ژانر را گرفته است.

یکی دیگر از نکات برجسته بازی را می‌توان لول دیزان کم نقص آن دانست. جایی که نیو توانسته کلاس سطح بالایی از طراحی مراحل را ارائه دهد. اولا اتمسفر موجود در محیط‌ها و طراحی آن‌ها به نحوی صورت گرفته که اگر به طور مثال مرحله‌ای در یک دهکده جریان دارد، حس گشتن در دهکده کاملا تداعی شود. همچنین میانبرهای مبتکرانه و ظریف و همچنین تله‌هایی که در محیط وجود دارد را نیز باید اضافه کرد. از پرتگاه‌هایی که در مراحل بازی تعبیه شده‌اند می‌توان به سود خود بهره برد و به طور کلی محیط در پیشبرد مراحل نقش به‌سزایی دارد.

عناصر زیادی در نیو موجود است که نشان می‌دهد این عنوان کمی بیشتر از یک الهام‌گیری ساده از سولز پیش رفته است. مکانیزمی شبیه سیستم بازپس گیری ارواح در سولز در اینجا نیز موجود است و برای دریافت مجدد آن باید به مکانی که قبل‌تر جان خود را از دست داده‌اید برگردید. همچنین معابد مشخصی جهت ذخیره سازی بازی و ارتقای سطح خود وجود دارند. از سوی دیگر در این مکان‌های مقدس قابلیت تجهیز نیو به انواع ارواح جادویی نیز به چشم می‌خورد که در مبارزات می‌توانید آنها را احضار کنید. نوار میزان استقامت نیز پارامتر دیگری است که با این سبک مبارزاتی عجین شده و در اینجا نیز بکار گرفته شده است.

ویلیامز، شخصیت اصلی بازی که تمثال تاریک‌تری از نیتن در فیلم آخرین سامورایی است قابلیت استفاده از اسلحه‌ها در سه حالت بالا، میانه و پایین را دارد که هر چه قدر این ارتفاع کمتر شود، قدرت اسلحه مورد نظر ضعیفتر شده و در عوض سرعت آن بیشتر می‌شود. تعویض میان حالت‌های مختلف در دست‌گیری اسلحه در حین گیم‌پلی نیز بسیار روان به نظر می‌رسد. همچنین در هر حالت دو نوع ضربه معمول و قدرتمند وجود دارد که هر بازیکن متناسب با نحوه گیم‌پلی خود می‌تواند تعادلی میان سرعت و قدرت ایجاد کند. در نیو مکانیزمی جدید وجود دارد به نام “از گور بازگرداندن” به این شکل هر بازیکن قادر است ارواح برخی بازیکنانی که قبلا در آن محیط مرده‌اند را باز گرداند و با آن به مبارزه بپردازد. در این حالت قبل از بازگرداندن آن مبارز نواری از سطح لول روح مورد نظر بر صفحه نقش می‌بندد تا درکی نسبی از میزان چالش پیش رو در وی ایجاد گردد. در حقیقت این عنصر شبیه احضار ارواح در سری سولز است که اینجا اختیار مبارزه را به عهده خوده گیمر گذاشته است.

همچنین از بسیاری جهات نیو را می‌توان دشوارتر از سری سولز دانست. اصلی‌ترین ویژگی بازی که از قضا نقطه تمایز آن نیز است، اهمیتی است که به نوار استقامت داده شده است. استقامت در اینجا شاکله اصلی مبارزات را تشکیل داده است. نکته کلیدی در مبارزات که رعایت آن جای بسی خوشحالی دارد نشان دادن خط استقامت دشمنان است، دقیقا شبیه همان چیزی که بازیکن دارد. چنین سیستمی بازی را از قید عنصر شانس می‌رهاند و گیمر احساس عدالت بیشتری می‌کند. از طرفی در حین انجام کمبوها در بازه‌های زمانی خاصی بازیکن قادر به کسب قابلیتی تحت نام پالس است که با استفاده از آن می‌تواند نوار استقامت خود را در حین مبارزه پر نماید. اگر در تریلرهای بازی متوجه دوده خاکستری رنگی که برخی مواقع دشمنان تولید می‌کنند شده‌اید باید بدانید که این ماده سایه مانند باعث می‌شود نوار استقامتتان پر نشود.

تریلرهای قابل بازی نشان‌دهنده این حقیقت است که سلامتی بازیکن در مقایسه با دشمنان کمتر است و باید ضربات زیادی را به مبارزان موجود وارد کرد تا بالاخره دار فانی را وداع گویند. همچنین دشمنان تا هر زمان که از دست آن ها فرار کنید به دنبال شما تا آخر زمین می‌آیند. البته گویا در نسخه نهایی بازی قرار است این موضوع تخفیف داده شود و محدوده خاصی برای هر دشمن در نظر گرفته شود. مشخص است که تیم طراح بر روی باس‌فایت‌های گنجانده شده در بازی با وسواس خوبی کار کرده‌اند.

یکی از این مبارزات سهمگین در برابر یک قورباغه عظیم‌الجثه است که در وسط مبارزه علاوه بر سلاح نیزه مانند خود از پیپی که در دست دارد نیز استفاده می‌کند. این مبارزه به خوبی نشان می‌دهد که باس‌فایت‌ها دو مرحله‌ای بوده و بعد از اینکه سلامتی باس از مقدار مشخصی کمتر شد، مبارزه به فاز دوم کشیده می‌شود که بسیار نفس‌گیرتر از قبل است. البته همچنان یکی از نکات آزاردهنده در مبارزات این است که در برخی مواقع ضرباتی دریافت می‌کنیم که مستحقشان نیستیم. در یکی از باس فایت‌ها گه دو گوی را در دست خود حمل می‌کند این مساله بسیار مشهود است که باس و بازیکن به هر سمتی بچرخند در نهایت گویی که باس پرتاب می‌کند به سمت پلیر روانه می‌شود.

سازندگان در مورد بازی چه می‌گویند

“فومی‌هیکو یاسودا” کارگردان بازی در مصاحبه‌ای پیرامون علت سخت بودن بازی گفته است:

” “نیو” به معنای واقعی یک عنوان “masocore” است و ما رد طول روند ساخت بازی همواره تاکید داشتیم که یک بازی آسان را نسازیم. Masocore تلفیقی از دو واژه masochistic (مازوخیست) و hardcore است که این اصطلاح بدلیل چالش بسیار زیاد آن در نظر گرفته شده است.”

تهیه کننده بازی در مورد علت جهان‌باز نبودن گیم‌پلی “نیو” گفته است:

” یکی از چیزهایی که ما تصمیم گرفتیم در بازی اجرایی نشود ، جهان باز کردن بازی بصورت یکپارچه بود. ما از اینکار اجتناب کردیم زیرا از آنجایی که شخصیت شما در بازی به دفعات زیادی می‌میرد ، نمی‌خواستیم زمان های لودینگ در بازی خیلی طولانی شود و همینطور اینکار بر روی دقت اتصالات آنلاین نیز تاثیرگذار بود. اگر “نیو” به یک سری تبدیل شود ، ما در بازیهای آینده این گزینه را در نظر خواهیم گرفت. البته تا زمانی که به تنش و هیجان بازی لطمه‌ای وارد نشود.”

کارگردان بازی یعنی آقای یاسودا همچنین در ارتباط با منابع الهام “نیو” نکات جالبی را بر زبان آورده است:

” “نیو” به وضوح از سری Souls و BloodBorne الگوبرداری کرده است. همچنین در زمینه عناصر نقش‌آفرینی و هک‌اند‌اسلش نیز از عناوینی نظیر Diablo و Borderlands الهام گرفتیم. برای القای یک تصویر سامورایی درست نیز ما از فیلم‌هایی نظیر Lone Wolf and Cub اثر Kenji Misumi و Yojimbo اثری از Akira Kurosawa الهام گرفته‌ایم.”

انتظارات ما

 با توجه به سابقه و تجربه Team Ninja، می‌توان اطمینان داشت که بازی از لحاظ کیفیت فنی و روان‌بودن مکانیک‌های گیم‌پلی در سطح بالایی قرار دارد اما همواره در بازی‌هایی با چنین پس‌زمینه‌ای ما شاهد برخی ایرادات مشابه هستیم. مورد اول مقوله عدم تعادل در درجه سختی است، سخت بودن به خودی خود باعث جذاب شدن بازی نمی‌شود بلکه ارائه یک سختی برخاسته از منطق ایجابی بازی همانند سری سولز است که چالش را به مثابه یک لذت بی‌مانند برای شما تبدیل می‌کند. ارائه یک تجربه چالش‌برانگیز با حفظ تعادل و منطق باید مهمترین هدف سازندگان در گیم‌پلی باشد.

از سوی دیگر بر طبق نمایش‌های بازی، تنوع محیط‌ها و چالش‌ها نیز کمتر به چشم خورده است، هر چند برای قضاوت در این رابطه باید بازی را تجربه کرد اما ارائه محیط‌های مختلف با بسترسازی داستانی مناسب و خلق اتمسفری گیرا و در خدمت داستان، می‌تواند حلقه‌ی طلایی باشد که “نیو” را به یک عنوان ارزشمند تبدیل می‌کند. همچنین حالت آنلاین رقابت بازیکنان نیز قرار است بعد از انتشار به بازی افزوده شود که امیدوار هستیم بحث تعادل و بالانس بین توانایی بازیکنان در این بخش نیز رعایت شود.

سخن آخر

در نهایت باید بگویم “نیو” قطعا پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر شاخص و بزرگ را دارد. آنچه تاکنون از بازی به نمایش درآمده است ما را مجاب می‌کند به آن اعتماد کنیم؛ اعتماد به اینکه با اثری قرار است روبرو شویم که توانایی پیشبرد رو به جلوی یک ژانر را درون خود دارد، اثری که اگر گوش شیطان کر اتفاق عجیب غریبی برایش نیافتد یک بازی آشنا و دلچسب و در عین حال مملو از نوع‌آوری‌های به‌جا است. ماجراجویی جذاب و تاریک نخستین سامورایی غربی، در تاریخ 21 بهمن‌ماه بصورت انحصاری برای PS4 منتشر خواهد شد.

پیش‌ نمایشی بر NioH

مروری بر برترین های CES 2017؛ سلام بر الکسا

مروری بر برترین های CES 2017؛ سلام بر الکسا

امروز CES 2017 رسما به کار خود خاتمه می دهد و حتما تایید می کنید که امسال نیز درست مانند رویداد سال قبل، این نمایشگاه خالی از محصولات انقلابی بود و برندها آن عملکردی که انتظارش می رفت را از خود به نمایش نگذاشتند.

تکنولوژی، حال می خواهد تلفن های همراهمان باشد، یا تلویزیون و کامپیوتر اکنون به دوران پختگی اش رسیده و این یعنی تغییرات روندی کُند و شاید تکراری به خود گرفته اند.

علیرغم تمامی اینها، حرکت های جالبی هم در CES امسال اتفاق افتاد و برای نمونه فناوری ماشین های خودران چند قدمی به جلو حرکت کرد یا ایده خانه های هوشمند بسط و توسعه بیشتری پیدا کرد.

در این میان حتی پی سی کهن سال نیز دستخوش تغییر شد و روشن گردید که لپ تاپ های ویندوزی هم می توانند طراحی فوق العاده و باتری هایی با عمر طولانی داشته باشند؛ مانیتورها امسال بزرگ تر از سال قبل شده بودند و پیکسل های بیشتری را در خود جای داده بودند؛ و در پایان به کروم بوک می رسیم که گویی روح تازه ای در جانش دمیده شده بود.

اما اگر نیک بنگریم ترند اصلی نمایشگاه را شرکتی ایجاد کرده بود که خودش رسما در CES حضور نداشت؛ تکنولوژی الکسای آمازون در گوشه گوشه این رویداد متبلور شده بود و از ماشین ها و تلویزیون ها گرفته تا ساعت های هوشمند و حتی اکوی آمازون می شد آن را دید.

با این همه امسال CES یک ستاره مشخص و بی چون و چرا نداشت و در عوض طیف وسیعی از گجت ها بودند که به واسطه ایده های جالب شان مورد توجه قرار گرفتند. نکته ای که در مورد آینده وجود دارد این است که به سختی می توان آمدنش را دید اما اگر عمیق تر به اطراف بنگریم در خواهیم یافت که آینده اینجاست و ما نیز در آن قرار داریم. در ادامه این مطلب قصد داریم گزیده ای از برترین محصولات ارائه شده در CES امسال به انتخاب ورج را از نظر بگذرانیم. با ما همراه باشید.

بهترین در CES 2017

اگر یک عبارت در رویداد لاس وگاس باشد که بیش از همه در این چند روز شنیده شد آن الکساست. دستیار صوتی آمازون امسال در همه جا حاضر بود؛ از اسپیکرها گرفته تا ربات ها و یخچال ها و ماشین ها. البته با وجود اینکه یکپارچگی اش با محصولات یاد شده به بهترین شکل ممکن نبود، به خوبی پتانسیل هایش را بر همگان شناساند و نشان داد که می تواند همه جا باشد، هرچیزی را تحت کنترل در بیاورد و از عهده انجام هر کاری بر آید. بی تردید آمازون همچنان راه درازی را برای اثبات این توانمندی ها به دیگران در پیش دارد اما در آغاز CES 2017 بیشترین پتانسیل را برای هیجان زده کردن مخاطبانش داشت و حالا که حضورش را در همه جا به اثبات رسانده وقتش شده تا نشان دهد چه قابلیت هایی دارد.

بهترین تلویزیون

قطعا انتخاب میان این محصول و نمایشگر OLED سونی کار ساده ای نبود؛ کیفیت تصویر محصول سونی فوق العاده است و سیستم Acoustic Sound Surface پیاده سازی شده در آن (که باعث می شود صدا از داخل خود پنل تلویزیون خارج شود) بسیار فریبنده و انقلابی است اما اگر بخواهیم برگزیده این بخش را با توجه به فاکتور هیجان انگیز بودنش انتخاب کنیم شاید محصولی توان رقابت با عضو تازه خانواده signature ال جی را نداشته باشد. البته این پنل به باریکی بیزنس کارت ها نیست اما ضخامتش از قطر دو سکه روی هم نیز فراتر نمی رود که این مساله فوق العاده است. جدای از فاکتور اندازه، می توان والپیپر ال جی را پیش نمایش بسیار گران قیمتی از هنر دیواری دانست که ظرف سال های آتی به واسطه تلویزیون ها متولد خواهد شد.

بهترین ربات

در جریان نمایشگاه امسال، طیف وسیعی از ربات ها با پشتیبانی از الکسا و قابلیت مکالمه با صاحبان خود معرفی شدند اما در این میان این ال جی هاب بود که توانمندی مذکور را با طیف وسیعی از لوازم خانگی این شرکت همراه کرده بود و حاصل کار رباتی بود که می توانست همچون یک مرکز فرماندهی و کنترل زمام امور منزل شما را به دست بگیرد. می توانید از این ربات بخواهید نگاهی به محتویات درون یخچال ال جی شما بیاندازد، دمای سیستم گرمایشی خانه را پایین بیاورد یا حتی ربات چمن زن تان را روشن کند. از میان تمام فعالیت های صورت گرفته برای یکپارچه سازی الکسا با محصولات به نمایش در آمده در CES به حق این یک مورد جالب ترینشان بود.

محسوس ترین 

گجت ها و ایده های مفهومی متعددی در نمایشگاه CES امسال معرفی شدند اما شاید هیچکدامشان جذابیت تبلت لرزشی Tanvas را نداشتند و جالب تر اینکه همه در این رویداد مسحور جذابیت های این محصول شده بودند که قادر بود جنس بافت های مختلف پارچه ای را روی نمایشگر تاچ خود نشان دهد. البته اضافه کنیم که این ایده به خودی خود تازگی ندارد با این همه شرکت سازنده Tanvas توانسته آن را یک گام دیگر به جلو ببرد. امکان حس کردن سفتی و سختی پارچه روی تبلت نیز یکی دیگر از جذابیت های این محصول است که قطعا می تواند افراد را در خریدهای آتی شان یاری دهد.

بهترین لپ تاپ

دل با معرفی نسخه دو در یک جدید از لپ تاپ پرطرفدار XPS 13 به همگان ثابت کرد که این گروه از گجت ها ارزش صرف هزینه را دارند. این محصول را به حق می توان بهترین لپ تاپ ویندوزی با تنوع کاربری تبلت خواند که هم از لحاظ طراحی و هم کیفیت در زمره برترین ها قرار دارد. نکته مهم دیگر آنکه محصول دل طبق ادعای شرکت سازنده اش 15 ساعت عمر باتری دارد و چنانچه آن را در وضعیت تبلتی مورد استفاده قرار دهید این زمان فراتر می رود.

بهترین پروژکتور

پروژکتورها معمولا در زمره محصولات حاشیه ای CES قرار داشته اند که با وجود کالاهای مهمی نظیر تلویزیون کمتر توجهی به آنها شده است. اما این روزها موبایل همان نقش تلویزیون را برایمان ایفا می کند و تلویزیون ها نیز یادگاری از الگویی قدیمی برای مشاهده محتوا به شمار می روند. لذا قطعا به پاس وجود پروژکتورهای پرتابلی نظیر  ProBeam HF80J ال جی با پشتیبانی از webOS است که می توان گهگاه صفحه نمایشی بزرگ را مقابل دیدگان بینندگان نسل جدید تلویزیون قرار داد. البته روشن است که تصاویر ایجاد شده با این پروژکتور ابدا با محتوای پرطراوت تلویزیون های وال پیپر برابری نمی کند اما حتما تایید می کنید که جابجایی LOED هفتاد و هفت اینچی ال جی و انتقالش به اتاقی که به نمایشگر بالاتر از صد اینچ نیاز دارد، کار ساده ای نخواهد بود.

بهترین محصول چهار در یک

تکنولوژی های آینده همواره وعده امکاناتی بیشتر را به کاربران می دهند؛ محصولات قابل تبدیل دو در یک که هم نقش کامپیوتر را ایفا می کنند و هم تبلت و لپ تاپی با سه نمایشگر همگی می توانند مثال های خوبی باشند. با این همه، سیستم لباسشویی FlexWash + FlexDry سامسونگ شاید این تعریف را به بهترین شکل ممکن به نمایش گذاشت. این محصول یک ماشین لباسشویی و خشک کن چهار در یک است که سعی کرده خود را دوبار تکرار کند؛ به بیان دیگر FlexWash + FlexDry ترکیبی از دو ماشین لباسشویی و دو بخش خشک کن است که هر کدام به وسیله وای فای کنترل می شوند.

بهترین تکرار

بسیاری بر این باورند که تقلید ساده ترین شکل نوآوری در CES امسال بود و اگر بخواهیم در میان مقلدهای امسال یکی را برگزینیم بی تردید اسپیکر هوشمند لنوو بهترینشان است. این گجت درست مانند اکو از الکسا پشتیبانی می کند؛ شکلی لوله ای دارد و درست مانند الگوی خود مجموعه ای از میکروفن ها را در بخش بالایی اش جای داده است. اما وجه تمایز این دو محصول همان بخشی است که بیشترین اهمیت را دارد: لنوو در این محصول نسخه جدیدی از اسپیکر هارمن کاردون را مورد استفاده قرار داده است که قطعا نسبت به اکوی آمازون یا گوگل هوم کیفیت صدای بالاتری خواهد داشت. و نکته پایانی اینکه علاقمندان با پرداخت 180 دلار می توانند آن را خریداری نمایند که با برچسب قیمتی اکو برابری می کند و اینجاست که انتخاب به شما واگذار می شود.

بهترین برای متولدین هزاره

پورتال نوعی مینی ون متصل به اینترنت و یکپارچه سازی شده با شبکه های اجتماعی و البته بهره مند از وای فای است که طبق گفته شرکت سازنده اش برای ساخته شده است.

نازیباترین

زیربرند Odyssey سامسونگ که در واقع به نوت بوک ها اختصاص یافته، قطعا به لحاظ کیفی بهترین نیست. اگر بخواهیم این محصول را به زبانی ساده برایتان توصیف نماییم می توانیم به پلاستیک بی کیفیت و البته لامپ های ال ای دی اشاره نماییم که تقریبا در سرتاسر بدنه دیده می شوند و ارزان قیمت ترین و بدترین تاچ پد دنیا هم در قسمت زیر کیبورد دستگاه خودنمایی می کند. گفتنی است که دارنده این عنوان برای به دست آوردنش رقیب قدری نظیر لپ تاپ گیمینگ لژیون لنوو را پیش رو داشت که در نهایت به خاطر بالا بودن قیمت و همچنین کیفیت بسیار پایین تاچ پد شایسته آن شناخته شد.

بهترین کروم بوک

کروم بوک پلاس و پرو سامسونگ نخستین محصولات از این سری هستند که از استایلوس پشتیبانی می کنند و طی همکاری این کمپانی کره ای با گوگل ساخته شده اند. نمایشگر این دو لپ تاپ قابلیت چرخش 360 درجه به اطراف را دارد تا کاربر میان وضعیت های تبلت و لپ تاپ شیفت کند و هر دویشان نیز از اپلیکیشن های اندرویدی موجود در گوگل پلی استور پشتیبانی می کنند.

گوگل همچنین از کلاود برای بهبود فرایند نوشتن با استایلوس روی نمایشگر این دستگاه ها استفاده کرده است و اگر بخواهیم کروم بوک های سامسونگ را در یک جمله توصیف نماییم می توانیم آنها را جدی ترین پاسخ گوگل به آیپد پرو اپل و همچنین سرفس پرو مایکروسافت قلمداد نماییم.

بهترین شتاب

سال گذشته ورج این ماشین را به خاطر اینکه صرفا یک ایده مفهومی کاملا ایستا به نظر می رسید شایسته عنوان «پوچ ترین» محصول دانست. امسال اما استارتاپ فارادی فیوچر که شرایط نامطلوبی را هم پشت سر می گذارد یک محصول واقعی را به نمایش گذاشت که حقیقتا بسیار سریع بود و از ایده مفهومی اش نیز فاصله داشت. اگر خبرها را دنبال کرده باشید در ماه های منتهی به CES، استارتاپ مذکور تا به همگان ثابت کند که هیولای 1050 اسب بخاری اش می تواند شانه به شانه سریع ترین ماشین ها از جمله فراری، بنتلی و تسلا حرکت کند و در CES امسال نیز این خودرو را به درون سالن آورده بود و نشان داد که FF91 صفر تا 100 کیلومتر را در 2.39 ثانیه پر می کند. حالا دیگر تردیدی در سرعت بالای این ماشین نیست اما آیا FF91 سریع ترین خودروی الکتریکی بازار است؟ به لحاظ تکنیکی خیر زیرا این ماشین به بازار عرضه نشده و به نظر هم نمی رسد که چنین اتفاقی به این زودی ها رخ دهد.

پاکت های تهوع اینتل

بهترین سرگیجه

اینتل در جریان نطق خبری خود در CES، دست به اقدامی جالب زده بود و به خاطر اینکه این نطق با واقعیت مجازی در هم ترکیب شده بود، با پیش بینی اینکه ممکن است برخی از شرکت کنندگان دچار حالت تهوع شوند پاکت هایی کاغذی را پیش از شروع مراسم به آنها داد. از آنجایی که سرگیجه و حالت تهوع می تواند یکی از پیامدهای غرق شدن در جهان های مجازی باشد، این اقدام در نوع خود جالب بود.

Simplehuman Trash Can

بی فایده ترین تکنولوژی

CES رویدادی بسیار عظیم است و طیف وسیعی از محصولات در آن ارائه می شوند که یکی از آنها سطل زباله ای با قابلیت فعالسازی از طریق صدا و پشتیبانی از وای فای بود. کارکردهای اصلی سطل هم این است که با درخواست کاربر درب آن برای قرار دادن زباله باز می شود و در صورتی که کیسه های پلاستیکی تان تمام شده باشد به صورت خودکار برایتان آن را سفارش می دهد. البته کسی را نمی توان پیدا کرد که دوست نداشته باشد این امور برایش انجام شوند، با این همه این سطح زباله زیبا ایده چندان مبتکرانه ای نداشت و بی فایده ترین تکنولوژی ارائه شده در لاس وگاس بود.

بهترین پیکسل

آدم ها به CES می روند تا نمایی از آینده را در آن ببینند. نمایشگر 8K دل که در این رویداد رونمایی شد محصولی نیست که این روزها وجودش در هر خانه ای ضروری باشد با این همه، این تلویزیون ترسیم گر آینده ای است که بالاترین تراکم پیکسلی برای یک نمایشگر 32 اینچی را می توان در آن متصور شد. اگر بخواهیم مانیتور 8K دل را به زبانی ساده برایتان توصیف کنیم می توانیم آن را نمایشگری خاص با دقت رنگ بالا و همچنین رزلوشن ماورایی بخوانیم که هر محصول مشابه دیگری باید در مقابل آن سر تعظیم فرود بیاورد.

بهترین محصول واقعیت مجازی

وایو اچ تی سی را می توان بهترین سیستم ارائه شده برای واقعیت مجازی در نظر گرفت با این همه، کابل سنگینی که به آن وصل است شاید اصلی ترین ایرادش باشد. محصول تازه اچ تی سی به نام TPCast اما ارائه شده تا این ایراد را از میان بردارد و به همین خاطر شایسته دریافت عنوان بهترین در این قسمت است. بسیاری باور داشتند که تا سال ها مساله سیم و کابل متصل به هدست های واقعیت مجازی به قوت خود باقی خواهند ماند اما خوشبختانه اچ تی سی این مشکل را برطرف کرد.

بهترین پهپاد

مسابقه پهپادها مدتی است که بسیار محبوب شده، با این همه، برای حضور در این رویدادها لازم است که شرکت کنندگان درون های مختص به خود را بسازند و این یعنی نیاز به یادگرفتن کدنویسی و جوش دادن قطعات به هم. این پیش نیاز اما در جریان CES امسال با معرفی پهپاد شرکت UVify به نام Draco تغییر یافت. پرنده بدون سرنشین UVify بیشینه سرعتی برابر با 160 کیلومتر بر ساعت دارد و با قیمت 499 دلار قابل خریداری است. این درون طراحی ماژولاری دارد و به همین خاطر تعمیر آن بعد از سوانح بسیار ساده است.

 

هدست های گیمینگ معمولا در سطح متوسط به لحاظ کیفیت قرار می گیرند اما محصول تازه لاجیتک به نام G533 استانداردهای تازه ای را در این حوزه تعریف کرد. هدست تازه این شرکت ضمن برخورداری از وزنی اندک، بسیار راحت است و به واسطه بهره مندی از یک دانگل بیسیم ارتباط شما را با گجت های دیگر آن هم برای مدتی طولانی تضمین می کند.

The post appeared first on .

مروری بر برترین های CES 2017؛ سلام بر الکسا

پیش نمایشی بر ReCore

پیش نمایشی بر ReCore

پیش نمایشی بر ReCore

“به قلم علیرضا رمضانی مقدم” 

ریکور را می توان یکی از بی سروصدا ترین بازی هایی دانست که در نمایشگاه E3 2015 معرفی شد. عنوانی که طی همکاری مشترک مایکروسافت و استودیوی Armature برای کنسول خانگی ایکس-باکس قرار است ارایه شود. از این لحاظ بازی را می توان محصولی مشترک از ژاپن و آمریکا دانست که همین نکته، بازی را برایمان خاص می کند. اما واقعا ریکور چگونه بازی است؟ حضور “مارک پاچینی” خالق سری بازی تحسین شده “متروید” به عنوان کارگردان می تواند کمی هویت بازی را برایمان واضح تر کند. ریکور در حقیقت یک اکشن ماجراجویی است که اثری چون متروید را با حال و هوای آخرالزمانی و ماشینی ترکیب کرده است. شاید بتوان گفت چیزی شبیه “آنسوی خیر و شر” با تاکید بیشتر بر روی اکشن؛

البته تفکر توسعه ریکور خیلی قبل تر از پیوستن مایکروسافت شکل گرفته شده است اما حضور مایکروسافت به عنوان ناشر، تاثیرات چشم گیری در جهت گیری های بازی داشته است. شاید ظاهر غنی و هنری بازی را بتوان مرهون همکاری مایکروسافت دانست. ربات های بازی به جای اینکه ظاهری خشن و ماشینی داشته باشند اکنون دارای طراحی مینیمالستیک و انیمیشینی هستند.

“داستان بازی روایت کننده سرنوشت نامعلوم زمین در آینده ای آخرالزمانی است.”

داستان بازی روایت کننده سرنوشت نامعلوم زمین در آینده ای آخرالزمانی است. آینده ای که در آن بشر در جستجوی ساخت حیات بر روی سیارات همسایه است و به این منظور پروژه ای عظیم را جهت ایجاد سیاره ای برای میزبانی انسان ها اجرا می کند و نام این سیاره را بهشت دور می گذارند. “جول” (Joule) که قهرمان بازی است به عنوان بخشی از این پروژه در بهشت دور از خواب بیدار می شود درحالی که تمامی افراد دیگری که در پروژه حضور داشته اند گم شده اند. از طرفی تمامی ربات ها و ماشین ها حاضر در پروژه به او به عنوان دشمن نگاه می کنند و تنها یک ربات به نام “مک” (Mack) است که به عنوان دوست او را در ادامه مسیر همراهی می کند.

 

بنابراین مشخص است که در وهله اول هدف رویارویی با ربات های متخاصم است که جلوه اکشن و تیراندازی بازی را به ما نشان می دهد. اما همه گیم پلی بازی به اینجا ختم نمی شود. پیدا کردن دلیل وضع آشفته سیاره و یافتن افراد گمشده بهترین دلیل برای آغاز یک ماجراجویی از جنس حل پازل های گوناگون است و اینجاست که بخش ماجراجویی بازی خود را نشان می دهد. طبق نمایش های بازی، حل این پازل ها وابسته به ربات همراهمان یعنی “مَک” است. رباتی به شکل سگ که برقراری تعامل با او از مهمترین بخش های بازی است. جول باید همانند یک مکانیک زبده از مک مراقبت کند و اگر لازم شد او را تعمیر کند و یا قابلیت هایش را ارتقا دهد. 

“دشمنان در ریکور نکته قابل توجه دیگری است که در تریلرها خودنمایی می کند. تیراندازی به این ربات های متنوع صحنه های خوش رنگ و لعابی را می سازد.”

البته در تریلر بازی حضور تعداد مشخصی ربات به عنوان یاران جول به چشم می خورد که با پیشرفت در بازی می توان آن ها را آزاد کرد. ربات هایی که هرکدام قدرت منحصر به فردی دارند و باعث می شود لایه جدیدی در گیم پلی بازی ایجاد شود. برخی از این ربات ها در حل پازل ها و برخی دیگر در مبارزات به کمک جول می آیند. به عنوان مثال یکی از این ربات ها می تواند حالت چنگک مانندی به خود بگیرد و با چسبیدن به محل های مرتفع و غیرقابل دسترس، به پیشروی جول کمک کند. ربات دیگری نیز میدانی آتشین در محیط اطراف خود ایجاد می کند که در مبارزه با سایر ماشین های موجود در بازی قابل استفاده است. پس به طور کلی می توان گفت مک و ربات های همراه او اصلی ترین اسلحه بازی در مقابله با دشمنان است.

همچنین به لطف لباس پیشرفته یا همان اگزوسوت، جول قادر است حرکات خاصی همچون :”پرش بلند” و “دَش” (چیزی شبیه قدرت بلینک در دیسانرد ) را اجرا کند. امیدواریم استفاده از این لباس مزایای دیگری را نیز در گیم پلی به ما نشان دهد چرا که این حرکات ویژه به اندازه کافی نخ نما هستند و استفاده از آن ها در گیم پلی چیز جدیدی را به گیمرها عرضه نمی کند. این درحالی است که با وجود ذات پلتفرمر بازی، وجود حرکات متنوع تر در  از اوجب واجبات است.

دشمنان در ریکور نکته قابل توجه دیگری است که در تریلرها خودنمایی می کند. تیراندازی به این ربات های متنوع صحنه های خوش رنگ و لعابی را می سازد. این ربات ها دارای هسته هایی به رنگ های قرمز و آبی هستند. از طرفی گلوله های شما نیز در دو ورژن آبی و قرمز موجودند که جول در حین مبارزه قادر به تعویض آن ها است. حال در همین جا یکی از معدود ابتکارات سازندگان ظهور می کند. اگر جول با تیر آبی دشمنی با هسته آبی را مورد هدف قرار دهد، ضربات او تقویت شده و راحتتر می تواند دشمنان را قتل عام کند. استفاده از سرعت عمل در حین مبارزات و تعویض گلوله ها می تواند لذت گیم پلی را چند برابر کند. 

ریکور به عنوان یک بازی اکشن ماجراجویی راه دشواری برای مطرح شدن دارد. ترکیب مناسب جستجو، حل پازل، تیراندازی و پلتفرمینگ تنها راه برای رسیدن به این مقصود است! نتیجه گیری درباره موفقیت ریکور به هیچ عنوان کار ساده ای نیست. نمایش خوش رنگ و لعاب بازی و همچنین حضور “مارک پاچینی” مشهور ما را دلگرم می کند که شاید اینبار یک بازی بی سر و صدا با وجود تبلیغات کم وارد بازار شود و دل هواداران این سبک را ببرد.

عنوان ReCore در تاریخ سه شنبه 23 شهريور با قیمت 40 دلار، بر روی Xbox One و PC منتشر خواهد شد.

پیش نمایشی بر ReCore

(image)

پیش نمایشی بر ReCore

“به قلم علیرضا رمضانی مقدم” 

ریکور را می توان یکی از بی سروصدا ترین بازی هایی دانست که در نمایشگاه E3 2015 معرفی شد. عنوانی که طی همکاری مشترک مایکروسافت و استودیوی Armature برای کنسول خانگی ایکس-باکس قرار است ارایه شود. از این لحاظ بازی را می توان محصولی مشترک از ژاپن و آمریکا دانست که همین نکته، بازی را برایمان خاص می کند. اما واقعا ریکور چگونه بازی است؟ حضور “مارک پاچینی” خالق سری بازی تحسین شده “متروید” به عنوان کارگردان می تواند کمی هویت بازی را برایمان واضح تر کند. ریکور در حقیقت یک اکشن ماجراجویی است که اثری چون متروید را با حال و هوای آخرالزمانی و ماشینی ترکیب کرده است. شاید بتوان گفت چیزی شبیه “آنسوی خیر و شر” با تاکید بیشتر بر روی اکشن؛

البته تفکر توسعه ریکور خیلی قبل تر از پیوستن مایکروسافت شکل گرفته شده است اما حضور مایکروسافت به عنوان ناشر، تاثیرات چشم گیری در جهت گیری های بازی داشته است. شاید ظاهر غنی و هنری بازی را بتوان مرهون همکاری مایکروسافت دانست. ربات های بازی به جای اینکه ظاهری خشن و ماشینی داشته باشند اکنون دارای طراحی مینیمالستیک و انیمیشینی هستند.

(image)

“داستان بازی روایت کننده سرنوشت نامعلوم زمین در آینده ای آخرالزمانی است.”

داستان بازی روایت کننده سرنوشت نامعلوم زمین در آینده ای آخرالزمانی است. آینده ای که در آن بشر در جستجوی ساخت حیات بر روی سیارات همسایه است و به این منظور پروژه ای عظیم را جهت ایجاد سیاره ای برای میزبانی انسان ها اجرا می کند و نام این سیاره را بهشت دور می گذارند. “جول” (Joule) که قهرمان بازی است به عنوان بخشی از این پروژه در بهشت دور از خواب بیدار می شود درحالی که تمامی افراد دیگری که در پروژه حضور داشته اند گم شده اند. از طرفی تمامی ربات ها و ماشین ها حاضر در پروژه به او به عنوان دشمن نگاه می کنند و تنها یک ربات به نام “مک” (Mack) است که به عنوان دوست او را در ادامه مسیر همراهی می کند.

 

بنابراین مشخص است که در وهله اول هدف رویارویی با ربات های متخاصم است که جلوه اکشن و تیراندازی بازی را به ما نشان می دهد. اما همه گیم پلی بازی به اینجا ختم نمی شود. پیدا کردن دلیل وضع آشفته سیاره و یافتن افراد گمشده بهترین دلیل برای آغاز یک ماجراجویی از جنس حل پازل های گوناگون است و اینجاست که بخش ماجراجویی بازی خود را نشان می دهد. طبق نمایش های بازی، حل این پازل ها وابسته به ربات همراهمان یعنی “مَک” است. رباتی به شکل سگ که برقراری تعامل با او از مهمترین بخش های بازی است. جول باید همانند یک مکانیک زبده از مک مراقبت کند و اگر لازم شد او را تعمیر کند و یا قابلیت هایش را ارتقا دهد. 

(image)

“دشمنان در ریکور نکته قابل توجه دیگری است که در تریلرها خودنمایی می کند. تیراندازی به این ربات های متنوع صحنه های خوش رنگ و لعابی را می سازد.”

البته در تریلر بازی حضور تعداد مشخصی ربات به عنوان یاران جول به چشم می خورد که با پیشرفت در بازی می توان آن ها را آزاد کرد. ربات هایی که هرکدام قدرت منحصر به فردی دارند و باعث می شود لایه جدیدی در گیم پلی بازی ایجاد شود. برخی از این ربات ها در حل پازل ها و برخی دیگر در مبارزات به کمک جول می آیند. به عنوان مثال یکی از این ربات ها می تواند حالت چنگک مانندی به خود بگیرد و با چسبیدن به محل های مرتفع و غیرقابل دسترس، به پیشروی جول کمک کند. ربات دیگری نیز میدانی آتشین در محیط اطراف خود ایجاد می کند که در مبارزه با سایر ماشین های موجود در بازی قابل استفاده است. پس به طور کلی می توان گفت مک و ربات های همراه او اصلی ترین اسلحه بازی در مقابله با دشمنان است.

همچنین به لطف لباس پیشرفته یا همان اگزوسوت، جول قادر است حرکات خاصی همچون :”پرش بلند” و “دَش” (چیزی شبیه قدرت بلینک در دیسانرد ) را اجرا کند. امیدواریم استفاده از این لباس مزایای دیگری را نیز در گیم پلی به ما نشان دهد چرا که این حرکات ویژه به اندازه کافی نخ نما هستند و استفاده از آن ها در گیم پلی چیز جدیدی را به گیمرها عرضه نمی کند. این درحالی است که با وجود ذات پلتفرمر بازی، وجود حرکات متنوع تر در  از اوجب واجبات است.

(image)

دشمنان در ریکور نکته قابل توجه دیگری است که در تریلرها خودنمایی می کند. تیراندازی به این ربات های متنوع صحنه های خوش رنگ و لعابی را می سازد. این ربات ها دارای هسته هایی به رنگ های قرمز و آبی هستند. از طرفی گلوله های شما نیز در دو ورژن آبی و قرمز موجودند که جول در حین مبارزه قادر به تعویض آن ها است. حال در همین جا یکی از معدود ابتکارات سازندگان ظهور می کند. اگر جول با تیر آبی دشمنی با هسته آبی را مورد هدف قرار دهد، ضربات او تقویت شده و راحتتر می تواند دشمنان را قتل عام کند. استفاده از سرعت عمل در حین مبارزات و تعویض گلوله ها می تواند لذت گیم پلی را چند برابر کند. 

ریکور به عنوان یک بازی اکشن ماجراجویی راه دشواری برای مطرح شدن دارد. ترکیب مناسب جستجو، حل پازل، تیراندازی و پلتفرمینگ تنها راه برای رسیدن به این مقصود است! نتیجه گیری درباره موفقیت ریکور به هیچ عنوان کار ساده ای نیست. نمایش خوش رنگ و لعاب بازی و همچنین حضور “مارک پاچینی” مشهور ما را دلگرم می کند که شاید اینبار یک بازی بی سر و صدا با وجود تبلیغات کم وارد بازار شود و دل هواداران این سبک را ببرد.

عنوان ReCore در تاریخ سه شنبه 23 شهريور با قیمت 40 دلار، بر روی Xbox One و PC منتشر خواهد شد.

پیش نمایشی بر ReCore

پیش نمایشی بر ABZU

پیش نمایشی بر ABZU

سفری به آبی بیکران، پیش نمایشی بر ABZU

“به قلم علیرضا رمضانی مقدم”

یکی از فانتزی های هر گیمری، بازی در دنیای بدون حد و مرز اقیانوس ها و فرسنگ ها دور از خشکی است. خشکی ای که صنعت گیم به اندازه کافی به آن پرداخته و آن را به یک دنیای پیش پا افتاده ای تبدیل کرده است. آبی بیکران دریا محیط بکر و دست نخورده ای است که کمتر عنوانی در صنعت گیم آن را دست مایه خود قرار داده است. واقعا چه تعداد بازی می توان نام برد که دنیای آن ها را اعماق دریاها تشکیل داده باشد؟ مشخصا تعدادی بسیار محدود که آن ها نیز آن چنان که باید و شاید نتوانسته اند ما را با خود به دل دریا ببرند. اکنون که ABZU در راه است می توان امیدوار بود که پاسخی مناسب برای این خواسته همیشگی که جای خالی اش در بازی ها حس می شد، فرا روی ما است.

در ABZU در نقش یک غواص ظاهر می شویم که در انبوهی از ماهی ها، در کنار گروهی از دلفین ها و برپشت یک لاک پشت به دنبال سنگ های قیمتی می گردد. بازی داستان خاصی را دنبال نمی کند و تنها هدف گیم کند و کاو در دنیای اسرار آمیز بازی است. البته غواص در بازی خود شخصیتی پیچیده است که در ابتدا هیچ چیز از او نمی دانیم و قرار است با گذراندن بازی اطلاعاتی از پیشینه او به دست آوریم. اما واقعا چه کسی اهمیت می دهد غواص چه شخصیتی دارد و یا از کجا آمده است؟! در این بازی بیشتر از هر چیز حس دنیای زیر آب و گشت و گذار در آن است که هر گیمری را جذب می کند. در این بازی خبری از جاذبه زمین و همچنین کپسول اکسیژن نیست که دست و پای گیمر را ببندد. از این نظر بازی تجربه ای متفاوت از آزادی عمل را در دنیای زیر آبیِ خود به گیمر ارائه می دهد.

“اکوسیستم موجود در بازی این موجودات عظیم الجسه را هم از قلم نینداخته است”

در ABZU شاهد دنیایی کاملا زنده و پویا خواهیم بود. دنیایی که گیمر قادر است با آن تعامل کند و همچنین شاهد تعامل اعضای آن با هم باشد. اکوسیستمی زنده و پویا متشکل از هزاران گونه موجود زیر آبی که برخی از این موجودات در دسته های عظیم در حال زندگی هستند. طبق گفته سازندگان در برخی صحنه ها شاهد حرکت 10000 ماهی کنار هم هستیم. همچنین چرخه حیات در این اکوسیستم برقرار است، به این ترتیب که ماهی های کوچک تر خوراک ماهی های بزرگتر و شکارچی ها می شوند.

“رباتی که در بازی همراه شما است”

حیوانات درنده  نیز همچون کوسه ها در بازی حضور دارند که باعث می شوند گاها مجبور شوید مسیر خود را تغییر دهید و یا با ترفندی این موجودات را از مسیر خود دور کنید. همچنین قادر خواهید بود با موجودات زیر آب ارتباط برقرار کنید. ارتباط با موجودات زیر آب بخش مهمی از گیم پلی بازی را تشکیل می دهد. در بازی به هیچ موجود دریایی آسیب نخواهید رساند و در عوض سعی در درک آن ها خواهید کرد. از این نظر بازی هیچ خشونتی را ترویج نمی دهد و برعکس تشویق کننده روحیه ارتباط مسالمت آمیز با محیط پیرامون است. به طور مثال می توانید با برقراری ارتباط با یک لاکپشت بر پشت او سوار شوید تا با سرعت بیشتری به مقصد برسید.

“برقراری تعامل با حیات زیر آب به نفعتان خواهد بود”

شخصیت غواص در بازی تنها نیست و یک همراه دارد. این همراه یک ربات زرد رنگ است که غواص آن را پیدا کرده و تعمیر می کند. این ربات در معادلات بازی تاثیر ویژه ای دارد. به کمک این ربات قادر خواهید بود محیط های جدیدی را کشف کنید. مثلا ربات کوچک می تواند شن های یک محیط را حفر کند تا به محیطی جدید وارد شوید.

جلوه های بصری بازی به نظر فوق العاده می آیند. حرکت گیاهان و جلبک های دریایی، نورپردازی ها، محیط های تاریک و غارهای اعماق اقیانوس و انیمیشن حرکت ماهی ها تنها چند نمونه از زیبایی های بصری بازی است. محیط بازی از نواحی گوناگونی تشکیل شده که با گشت و گذار قابل حصول هستند. محیط بازی اسرار آمیز است و گیمر را دعوت به جستجوی بیشتر می کند. مشخصا موسیقی می تواند به کمک این حس جستجو بیاید که با توجه به اینکه موسیقی بازی توسط تیمی ساخته می شود که قبلا روی قطعات بازی سفر (Journey) کار کرده اند، می توان از همین حالا انتظار یک تجربه موسیقیایی عالی را داشت. 

“چرخه حیات!”

ABZU بیش از آنکه درمورد داستان باشد در مورد کند وکاو است، در مورد آزادی عمل است و در مورد تعامل با طبیعت. طبیعتی که این بار فرسنگ ها زیر سطح خشکی است. اگر می خواهید بدون دغدغه های داستانی راهی سفری در آبی بیکران شوید پس می توانید روی ABZU حساب کنید. از همین حالا منتظر هستیم تا در نیمه دوم سال 2016 خود را غرق در ABZU کنیم.

پیش نمایشی بر ABZU

(image)

سفری به آبی بیکران، پیش نمایشی بر ABZU

“به قلم علیرضا رمضانی مقدم”

یکی از فانتزی های هر گیمری، بازی در دنیای بدون حد و مرز اقیانوس ها و فرسنگ ها دور از خشکی است. خشکی ای که صنعت گیم به اندازه کافی به آن پرداخته و آن را به یک دنیای پیش پا افتاده ای تبدیل کرده است. آبی بیکران دریا محیط بکر و دست نخورده ای است که کمتر عنوانی در صنعت گیم آن را دست مایه خود قرار داده است. واقعا چه تعداد بازی می توان نام برد که دنیای آن ها را اعماق دریاها تشکیل داده باشد؟ مشخصا تعدادی بسیار محدود که آن ها نیز آن چنان که باید و شاید نتوانسته اند ما را با خود به دل دریا ببرند. اکنون که ABZU در راه است می توان امیدوار بود که پاسخی مناسب برای این خواسته همیشگی که جای خالی اش در بازی ها حس می شد، فرا روی ما است.

در ABZU در نقش یک غواص ظاهر می شویم که در انبوهی از ماهی ها، در کنار گروهی از دلفین ها و برپشت یک لاک پشت به دنبال سنگ های قیمتی می گردد. بازی داستان خاصی را دنبال نمی کند و تنها هدف گیم کند و کاو در دنیای اسرار آمیز بازی است. البته غواص در بازی خود شخصیتی پیچیده است که در ابتدا هیچ چیز از او نمی دانیم و قرار است با گذراندن بازی اطلاعاتی از پیشینه او به دست آوریم. اما واقعا چه کسی اهمیت می دهد غواص چه شخصیتی دارد و یا از کجا آمده است؟! در این بازی بیشتر از هر چیز حس دنیای زیر آب و گشت و گذار در آن است که هر گیمری را جذب می کند. در این بازی خبری از جاذبه زمین و همچنین کپسول اکسیژن نیست که دست و پای گیمر را ببندد. از این نظر بازی تجربه ای متفاوت از آزادی عمل را در دنیای زیر آبیِ خود به گیمر ارائه می دهد.

(image)

“اکوسیستم موجود در بازی این موجودات عظیم الجسه را هم از قلم نینداخته است”

در ABZU شاهد دنیایی کاملا زنده و پویا خواهیم بود. دنیایی که گیمر قادر است با آن تعامل کند و همچنین شاهد تعامل اعضای آن با هم باشد. اکوسیستمی زنده و پویا متشکل از هزاران گونه موجود زیر آبی که برخی از این موجودات در دسته های عظیم در حال زندگی هستند. طبق گفته سازندگان در برخی صحنه ها شاهد حرکت 10000 ماهی کنار هم هستیم. همچنین چرخه حیات در این اکوسیستم برقرار است، به این ترتیب که ماهی های کوچک تر خوراک ماهی های بزرگتر و شکارچی ها می شوند.

(image)

“رباتی که در بازی همراه شما است”

حیوانات درنده  نیز همچون کوسه ها در بازی حضور دارند که باعث می شوند گاها مجبور شوید مسیر خود را تغییر دهید و یا با ترفندی این موجودات را از مسیر خود دور کنید. همچنین قادر خواهید بود با موجودات زیر آب ارتباط برقرار کنید. ارتباط با موجودات زیر آب بخش مهمی از گیم پلی بازی را تشکیل می دهد. در بازی به هیچ موجود دریایی آسیب نخواهید رساند و در عوض سعی در درک آن ها خواهید کرد. از این نظر بازی هیچ خشونتی را ترویج نمی دهد و برعکس تشویق کننده روحیه ارتباط مسالمت آمیز با محیط پیرامون است. به طور مثال می توانید با برقراری ارتباط با یک لاکپشت بر پشت او سوار شوید تا با سرعت بیشتری به مقصد برسید.

(image)

“برقراری تعامل با حیات زیر آب به نفعتان خواهد بود”

شخصیت غواص در بازی تنها نیست و یک همراه دارد. این همراه یک ربات زرد رنگ است که غواص آن را پیدا کرده و تعمیر می کند. این ربات در معادلات بازی تاثیر ویژه ای دارد. به کمک این ربات قادر خواهید بود محیط های جدیدی را کشف کنید. مثلا ربات کوچک می تواند شن های یک محیط را حفر کند تا به محیطی جدید وارد شوید.

جلوه های بصری بازی به نظر فوق العاده می آیند. حرکت گیاهان و جلبک های دریایی، نورپردازی ها، محیط های تاریک و غارهای اعماق اقیانوس و انیمیشن حرکت ماهی ها تنها چند نمونه از زیبایی های بصری بازی است. محیط بازی از نواحی گوناگونی تشکیل شده که با گشت و گذار قابل حصول هستند. محیط بازی اسرار آمیز است و گیمر را دعوت به جستجوی بیشتر می کند. مشخصا موسیقی می تواند به کمک این حس جستجو بیاید که با توجه به اینکه موسیقی بازی توسط تیمی ساخته می شود که قبلا روی قطعات بازی سفر (Journey) کار کرده اند، می توان از همین حالا انتظار یک تجربه موسیقیایی عالی را داشت. 

(image)

“چرخه حیات!”

ABZU بیش از آنکه درمورد داستان باشد در مورد کند وکاو است، در مورد آزادی عمل است و در مورد تعامل با طبیعت. طبیعتی که این بار فرسنگ ها زیر سطح خشکی است. اگر می خواهید بدون دغدغه های داستانی راهی سفری در آبی بیکران شوید پس می توانید روی ABZU حساب کنید. از همین حالا منتظر هستیم تا در نیمه دوم سال 2016 خود را غرق در ABZU کنیم.

پیش نمایشی بر ABZU