برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

برترین باس فایت های آثار نقش آفرینیِ استودیو From Software _ قسمت اول

به قلم ایرج لطیفی

عناوین نقش آفرینیِ استودیو From Software طی هفت سال اخیر بسیار مورد توجه واقع شده و به نوعی جریان ساز بوده اند. آثاری که به دشواریِ شدید، عناصر خلاقانه در گیم پلی، سیستم چک پوینت متفاوت و فضا سازیِ منحصر بفرد خود شناخته می شوند. اما بی شک یکی از برجسته ترین و قدرت مند ترین ابعاد این آثار، طراحی بی نظیر باس فایت هاست. باس ها چه از لحاظ هویت، پیش زمینه داستانی و انتقالِ حس، و چه از لحاظ گیم پلی و همین طور محیطی که این مبارزه ها به وقوع می پیوندند، بسیار منحصر بفرد هستند.

اگر باس فایت های پنج نقش آفرینیِ این استودیو را بشماریم، بیش از صد و سی عدد باس فایت خواهیم داشت! پرداختن به تمام آنها کار بسیار دشواری است و در دو سه مقاله نمی گنجد. اما می خواهیم بیست و پنج باس برتر را به تفکیک نسخه ها و به ترتیب زمان عرضه با هم مرور کنیم. برای هر بازی یک مقاله از پنج باس برتر خواهیم داشت و نگاهی به هرکدام خواهیم انداخت. حقیقت این است که هویت فردی و فلسفه موجود در اغلب این باس ها پیچیده و مفصل است، پس چندان وارد جزییات نخواهیم شد و تنها نگاهی به بهترین هایشان می اندازیم.

ابتدا با Demon’s Souls آغاز می کنیم، اولین اثر در سری Souls که به نوعی ساختار این نوع نقش آفرینی را جا انداخت و کارگردانِ بازی آقای هیدتاکا میازاکی را به جهان شناساند. اثری بسیار تکان دهنده و درد آلود، با داستانی پیچیده و تو در تو، شخصیت های عمیق، فضا سازیِ گیرا و البته گیم پلیِ بسیار بسیار دشوار و سنگین با عناصر خالص نقش آفرینی. نفرینِ سرزمین Boletaria و خیزش قهرمان.

5. Tower Knight ، شوالیه نگهبانِ برج سنگی

پس از اولین باس فایت بازی، سوی پل سنگی بلندی می رویم. پل با مسیری آکنده از مَرکب های ویران و جسدهای سوخته، ورودی قصر بزرگ بُلتاریا را به برج میانی متصل می کند. هنگامی که پای روی پل می گذاریم صدای بلند اژدهایی را می شنویم که پرواز کنان به این سو می آید و با نفُس خود تمام مسیر پل را به آتش می کشد، یک لحظه دیرتر یا زودتر قدم برداشتن مساوی با مرگ است، و این مسیر دشوار رسیدن به دومین باس بازی است! هنگامی که از دروازه عبور می کنیم، در یک میان پرده کوتاه، شوالیه ای بسیار غول پیکر می بینیم سراسر پوشیده از زره آهنین با سپری بزرگ در دست، سپس سربازان و نیزه داران را می بینیم که تمام محیط مبارزه را با تیر و کمان خود محاصره می کنند. حال مبارزه با باس آغاز می شود، که مبارزه ای است بسیار سنگین، بسیار دشوار و بی رحم. “شوالیه برج” چه در مبارزه نزدیک و چه در فاصله دور، بی وقفه ضربه می زند و می جنگد و تیرهایی که از اطراف شلیک می شوند نیز به دشواریِ مبارزه می افزایند. ابهت و هیبت باس ستودنی ست و جنگیدن با چنین شوالیه تنومندی واقعا حماسی است. محیط مبارزه محدود است و از دو طبقه تشکیل شده. عاقلانه است که اول به طبقه بالایی برویم و از شر سربازانی که بی وقفه شلیک می کنند خلاص شویم، اما حتی آن بالا نیز از تیررس باس در امان نیستیم.

این باس فایت آن هم در مراحل ابتدایی بازی واقعا بی رحمانه است و البته بسیار زیبا، پُر قدرت و کوبنده.

4. Old Monk ، شمع فروزان و کاهن اعظم با ردای زرد

برج Latria با آن زندانِ تاریک و مخوف و سلول های تنگ و نگهبانانِ مرموزش یکی از سنگین ترین و دردآورترین فضاها در آثار هیدتاکا میازاکی است. همسر ملکه “لتریا” توسط او از سرزمین ترد شده و حال با جنون و افسونِ قدرت بازگشته است. مردمان سرزمین در سلول های تاریک برای ابد اسیر شده اند و نگهبانانی با زنگوله های جادویی شبانه روز میان راهروهای تاریک زندان می گردند. صدای آواز حزن انگیز زنی از پس دیوارهای زندان به گوش می رسد، آدم از فرط جنون می خواهد با سر دیوار را بشکند و چشمه ی این آواز را بیابد. غم و اندوه در اینجا بیداد می کند.

حال از پله های بلند بالا می رویم. در یک میان پرده کوتاه، کاهنی می بینیم نشسته بر تخت و بر فزار تَلی از نشیمن های چوبین، با دامنی بسیار بزرگ که تمام تخت و پایه های آنرا پوشانده است.

یکی از جالب ترین و خلاقانه ترین باس های بازی، Old Monk می باشد که البته باس فایتِ محبوبِ شخص میازاکی هم هست. در حقیقت این باس یکی از جذاب ترین نکات دیمن سولز در حالت آنلاین یا Online Mode بازی است. نکته اینجاست که اگر به صورت آنلاین وارد بازی شده باشید، ممکن است یک پلیر دیگر در جلد باس فرو رفته باشد. در حقیقت شما در حال مبارزه با یک فرد واقعی با هوش واقعی خواهید بود و حتی ممکن است این را متوجه هم نشوید! حتی می توانید خود در جلد باس رفته و روبروی پلیر دیگری قرار بگیرید! چنین ایده ای آن هم در اوایل نسل هفتم و امکاناتِ بخش آنلاین واقعا غافل گیر کننده است. و البته در خدمت داستانِ این منطقه از بازی نیز هست، چرا که در حقیقت باسِ واقعی، روحی سیاه را درون شمایلِ دروغینِ خودش به نوعی حلول می دهد.

این باس در حالت آفلاین و هوش مصنوعی هم منحصر بفرد است. مبارزه بسیار نفس گیر است و حتی جای لحظه ای درنگ نیست. مدام و بی وقفه به سوی ما می آید و استقامتش هم تقریبا بی حد است. محیط مبارزه تنگ و کوچک است و هرچقدر هم که مانور دهیم، Dodge کرده و یا عقب نشینی کنیم باز هم جای لحظه ای نفس کشیدن نیست. مبارزه با این باس در عین ظاهر ساده ای که دارد بسیار هوشمندانه است. فضای باس فایت گرفته و عجیب است و حس وهم انگیزی دارد و موسیقیِ مرموز بازی نیز به القای این حس کمک می کند.

3. Storm King ، پادشاه طوفان، شکافتنِ آسمان و شکوه وصف ناشدنی

اینجا معبد طوفان هاست. سرزمینی متروک که زمانی در آن خدای طوفان پرستش می شده است و حال که از آن خرابه ای بیش باقی نمانده، پادشاه طوفان مانند تجسم سردی از ابر و مه و افسردگی در این مکان مقدس، بر فراز آسمان پرواز می کند. وارد مکان مبارزه که می شویم ابتدا گیج و منگیم. یک محیط وسیع غرق در سفیدی انوار خیال انگیز خورشید که در کَرانش صخره های سخت به چشم می خورند. موجوداتی شبیه به سفره ماهی اما در حال پرواز در آسمان، مدام بر فراز ما بال می زنند. تقریبا هیچ اسلحه ای را یارای رسیدن به آسمان ها نیست و دستمان به هیولاهای پرنده نمی رسد. پس تا انتهای این خلوت گاه سرد و ساکت پیش می رویم تا به Stormruler یا حکم رانِ طوفان ها می رسیم، شمشیری کهن و افسانه ای با تیغی درهم و پیچان که در مبارزه های تن به تن و زمینی قدرت چندانی ندارد، اما آسمان ها را از هم می شکافد! حال به سراغ موجودات پرنده می رویم. شمشیر طوفان، دلِ آسمان را تکان می دهد و غُرشِ ضربه ها به سان رعد و برق است. هر ضربه این شمشیر آنقدر حماسی، با شکوه و زیباست که در کلام نمی گنجد. کم کم پرنده اعظم، پادشاه طوفان ها پرواز کنان وارد میدان شده و مبارزه با باس آغاز می گردد.

گیم پلی این باس فایت چندان پیچیده نیست، اما فضا، زیبایی و شکوه و البته نوع مبارزه با باس است که آن را این چنین ماندگار می سازد. با دو پا روی زمین ایستادن، شمشمیر به دست گرفتن و با غولی در آسمان و بر فراز ابرها جنگیدن دل آدم را به لرزه در می آورد و زیبایی اش از کلام بیرون است.

2. Old King Allant ، پادشاه دروغین، پادشاه واقعی

کلمات بی شک از وصف آنچه که در دنیای بازی گذشته عاجزند. از انتهای قصر بُلتاریا و بعد از عبور از سرزمین های چند گانه و سلاخی کردنِ شاید بیش از پانزده باس، به قصر بُلتاریا بازمی گردیم. پلی بلند با نگهبان، که اژدهایی است آبی رنگ نشسته بر لبه سنگی و با دَم آتشین خود مانع از عبور قهرمان می شود. گذر از آتش اژدها با آن فریاد های رعشه آور که لرزه بر زمین می افکند، و رسیدن به دروازه ورودیِ قصر خود آنقدر باشکوه و سنگین است که تا پیش از رسیدن به باس فایت نیز روی زانوانِ خود بند نخواهیم بود. حال سوار بالابر می شویم و به ارتفاعات بسیار بالای قصر می رسیم. آنسوی دیوار مه گرفته، تاج و تخت پادشاه و صحن بزرگ فرمانرواییِ اوست، اما آنکس که روی سریر پادشاهیِ سرزمین تکیه زده نه فرمانروای واقعی، که روحی تاریک و هیولایی دروغین است. حال از میان مه عبور می کنیم.

آنچه که می بینیم بینهایت تکان دهنده است، سالنی مخروبه و بسیار ساده با ستون های شکسته و مرمرهایی که در هر سو روی زمین ریخته اند، و دیوار سنگیِ سالن قصر که فرو ریخته و از میانش انوار خورشید را می توان دید، و شمایل دروغین پادشاه Allant با رادی بلند سفید و طلایی، موهای خاکستری آویخته و شمشیری در دست که آرام بر لبه پرتگاهِ صحنِ کاخ ایستاده است و به سرزمین متروک و نفرین شده می نگرد. این تمام چیزی ست که دیده می شود، نه خبری از شکوه و عظمت هست و نه زیبایی و تجمل فرمانروایی، آنچه می بینیم تنها سردی است و سکوت و نفرین و ویرانگی. در این زمان است که موسیقی بازی با آهنگ سازیِ آقای Shunsuke Kida بیداد می کند، نوای اُرگ کلیسا با نُت های کشیده، سنگین و با تاکید نواخته می شود و در سنگینی و روح فضا تاثیری فزاینده می گذارد. ملودی اش هم همان موسیقیِ ویران کننده ای است که ابتدای بازی می شنویم. حال او با یک حرکت سریع سوی ما می آید و مبارزه آغاز می شود.

جنگ میان قهرمان و باس پایانی بسیار حماسی و پُر انرژی است، ضربه های باس بسیار سریع و طوفانی است و قدرت، استقامت و سرعتش هم فوق العاده. درگیری به طرز خارق العاده ای جذاب و نفس گیر است و باس نیز حرکات متنوعی دارد، با سرعت حمله ور می شود، فریاد می کشد و با ابهت ضربه می زند، بعد آرام می گیرد و با گام های سنگین و شمرده شمرده با هاله ای سفید بالای سرش به سوی ما می آید، و بعد باز یک راشِ سنگین با موجی سفید و درخشان که از شمشیرش متصاعد می شود. گاهی گلوی قهرمان را می گیرد تا روحش را ببلعد، لحظه ای دیگر می ایستد و موجی از نور سفید به اطراف می پراکنَد و قهرمان را به سویی پرت می کند، سپس پَرشی به آسمان و باز یک ضربه ی سنگینِ دیگر.

آنچه که در داستانِ فرمانروای سرزمین بلتاریا گذشته مفصل است و خود مقاله ای جداگانه می طلبد. پس از شکست باس، به میدان مرکزی Nexus برمی گردیم و همراه زن نا بینای سیاه پوش “Maiden in Black” به سراغ موجود کهن یا “Old One” می رویم. مشاهده ی پادشاه در هیبت واقعی خود که مفلوک و نزار و درشکسته است و حتی نمی تواند مانند یک انسان روی پاهای خود بایستد منظره ای است بسیار ترحم برانگیز و تکان دهنده، و در نکوهش امیال انسان، خواست قدرت و حرص و آز.

” ای ابله! تو این را نفهمیده ای؟ هیچ کس اراده ای برای ادامه ی این راه ندارد.”

پادشاه کهن “الَنت” بی شک یکی از زیباترین، باشکوه ترین و ماندنی ترین باس فایت های تاریخ صنعت گیم است.

1. Maiden Astraea ، راهبه سفید پوش و تجسم عشق و رنج

” اینجا خانه ی ماست، ما هیچ آسیبی به تو نرسانده ایم،

خدای عزیز برما رحم کن! آیا همین که ما را رها کرده ای کافی نیست؟

تا کِی باید این سرنوشت ظالمانه را تاب بیاوریم؟

اربابِ ظالم! دیگر چه چیز بیش از این ممکن است از ما بخواهی؟

اربابِ عزیز، تو خیلی ظالم هستی!

خدایا تو ما را به خود واگذاشته ای! آیا این تنبیه کافی نیست؟”

برترین باس بازی، و بی شک یکی از عمیق ترین باس های تاریخ، نه یک هیولای مخوف است، نه شوالیه ی تنومد و نه اژدهای کهن. بلکه راهبه ای است لطیف و آرام، و کلامی که بر زبانش جاری است کمر انسان را می شکند.

مردمان سرزمین تنها شده اند و رنج و دردشان را پایانی نیست، امیدی به خدایان هم نیست. پس راهبه “آستریا” تنها با شوالیه و یار وفادار خود Garl Vinland مانده و در کار تیمار و مراقبت از موجودات مفلوک و مردمان طاعون زده است. محیط باس فایت مردابی تاریک است با آب های آلوده و موجودات بیمار و نفرین شده، خون و کثافت که به زمین و دیوار ها زده و جزامیانی که یکسره در دعا و سرگشتگی اند. این دنیایی است که فرمانروایان نابودش کرده اند و خدایان هم تنها تماشا می کنند. نگاه میازاکی اینجا شاید بیش از حد بدبینانه است، اما بسیار بسیار جدی و قابل تامل.

راهبه گوشه ای نشسته و دامنش غرق در خون و آلودگی است و با چهره ای روشن، شوالیه وفادار و یار خود را به دفاع از این مامن می خواند. او نیز بر می خیزد و با گام های آهسته سوی قهرمان می رود:

” تو دیگر از این مکان روی گردان نمی شوی! می شوی؟

هرگز اجازه نخواهم داد آسیبی به بانوی عزیزمان برسد،

باشد که در اعماق این مرداب بپوسی

چطور جرات می کنی مزاحم خانه و پناهگاه ما شوی؟

تو مدت ها پیش رهایمان کردی! چطور به خودت حق می دهی؟

ما اینجا زندگی شرافمندانه ای داریم، رهایمان کن!”

موسیقی در این لحظات دیوانه کننده است، رویایی از امید و آرامش که به اوج تلخی و درد رسیده است، کابوسی است در بیداری. شوالیه وفادار با زره آهنین و گرز سهمگین خود تا آخرین نفس می جنگد و دم مرگ، معشوق خود را با افسوس خطاب می کند:

” آستریای نازنین و عزیز، من تو را نومید کردم…”

ما برای به دست آوردن قدرتِ “Demon Soul” به اینجا آمده ایم و چاره ای نداریم جز اینکه زنی فداکار و بی دفاع را بکُشیم، راهبه ای که تنها امید تبعید شدگان و نوزادانی است که در این لعنت کده رها شده اند. او بود که آلودگی و نفرینِ یک “روح خبیث” را به جان خرید تا پناهگاه و نوازش کننده ی بیچارگان باشد. حال هیولای واقعی کدام است؟

” تو او را کُشتی؟ بسیار خب، بیش از این تو را منع نخواهم کرد، هرچه می خوای بکن! روحِ عزیز خود را بردار و از اینجا برو…”

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

(image)

برترین باس فایت های آثار نقش آفرینیِ استودیو From Software _ قسمت اول

به قلم ایرج لطیفی

عناوین نقش آفرینیِ استودیو From Software طی هفت سال اخیر بسیار مورد توجه واقع شده و به نوعی جریان ساز بوده اند. آثاری که به دشواریِ شدید، عناصر خلاقانه در گیم پلی، سیستم چک پوینت متفاوت و فضا سازیِ منحصر بفرد خود شناخته می شوند. اما بی شک یکی از برجسته ترین و قدرت مند ترین ابعاد این آثار، طراحی بی نظیر باس فایت هاست. باس ها چه از لحاظ هویت، پیش زمینه داستانی و انتقالِ حس، و چه از لحاظ گیم پلی و همین طور محیطی که این مبارزه ها به وقوع می پیوندند، بسیار منحصر بفرد هستند.

اگر باس فایت های پنج نقش آفرینیِ این استودیو را بشماریم، بیش از صد و سی عدد باس فایت خواهیم داشت! پرداختن به تمام آنها کار بسیار دشواری است و در دو سه مقاله نمی گنجد. اما می خواهیم بیست و پنج باس برتر را به تفکیک نسخه ها و به ترتیب زمان عرضه با هم مرور کنیم. برای هر بازی یک مقاله از پنج باس برتر خواهیم داشت و نگاهی به هرکدام خواهیم انداخت. حقیقت این است که هویت فردی و فلسفه موجود در اغلب این باس ها پیچیده و مفصل است، پس چندان وارد جزییات نخواهیم شد و تنها نگاهی به بهترین هایشان می اندازیم.

ابتدا با Demon’s Souls آغاز می کنیم، اولین اثر در سری Souls که به نوعی ساختار این نوع نقش آفرینی را جا انداخت و کارگردانِ بازی آقای هیدتاکا میازاکی را به جهان شناساند. اثری بسیار تکان دهنده و درد آلود، با داستانی پیچیده و تو در تو، شخصیت های عمیق، فضا سازیِ گیرا و البته گیم پلیِ بسیار بسیار دشوار و سنگین با عناصر خالص نقش آفرینی. نفرینِ سرزمین Boletaria و خیزش قهرمان.

(image)

5. Tower Knight ، شوالیه نگهبانِ برج سنگی

پس از اولین باس فایت بازی، سوی پل سنگی بلندی می رویم. پل با مسیری آکنده از مَرکب های ویران و جسدهای سوخته، ورودی قصر بزرگ بُلتاریا را به برج میانی متصل می کند. هنگامی که پای روی پل می گذاریم صدای بلند اژدهایی را می شنویم که پرواز کنان به این سو می آید و با نفُس خود تمام مسیر پل را به آتش می کشد، یک لحظه دیرتر یا زودتر قدم برداشتن مساوی با مرگ است، و این مسیر دشوار رسیدن به دومین باس بازی است! هنگامی که از دروازه عبور می کنیم، در یک میان پرده کوتاه، شوالیه ای بسیار غول پیکر می بینیم سراسر پوشیده از زره آهنین با سپری بزرگ در دست، سپس سربازان و نیزه داران را می بینیم که تمام محیط مبارزه را با تیر و کمان خود محاصره می کنند. حال مبارزه با باس آغاز می شود، که مبارزه ای است بسیار سنگین، بسیار دشوار و بی رحم. “شوالیه برج” چه در مبارزه نزدیک و چه در فاصله دور، بی وقفه ضربه می زند و می جنگد و تیرهایی که از اطراف شلیک می شوند نیز به دشواریِ مبارزه می افزایند. ابهت و هیبت باس ستودنی ست و جنگیدن با چنین شوالیه تنومندی واقعا حماسی است. محیط مبارزه محدود است و از دو طبقه تشکیل شده. عاقلانه است که اول به طبقه بالایی برویم و از شر سربازانی که بی وقفه شلیک می کنند خلاص شویم، اما حتی آن بالا نیز از تیررس باس در امان نیستیم.

این باس فایت آن هم در مراحل ابتدایی بازی واقعا بی رحمانه است و البته بسیار زیبا، پُر قدرت و کوبنده.

(image)

4. Old Monk ، شمع فروزان و کاهن اعظم با ردای زرد

برج Latria با آن زندانِ تاریک و مخوف و سلول های تنگ و نگهبانانِ مرموزش یکی از سنگین ترین و دردآورترین فضاها در آثار هیدتاکا میازاکی است. همسر ملکه “لتریا” توسط او از سرزمین ترد شده و حال با جنون و افسونِ قدرت بازگشته است. مردمان سرزمین در سلول های تاریک برای ابد اسیر شده اند و نگهبانانی با زنگوله های جادویی شبانه روز میان راهروهای تاریک زندان می گردند. صدای آواز حزن انگیز زنی از پس دیوارهای زندان به گوش می رسد، آدم از فرط جنون می خواهد با سر دیوار را بشکند و چشمه ی این آواز را بیابد. غم و اندوه در اینجا بیداد می کند.

حال از پله های بلند بالا می رویم. در یک میان پرده کوتاه، کاهنی می بینیم نشسته بر تخت و بر فزار تَلی از نشیمن های چوبین، با دامنی بسیار بزرگ که تمام تخت و پایه های آنرا پوشانده است.

یکی از جالب ترین و خلاقانه ترین باس های بازی، Old Monk می باشد که البته باس فایتِ محبوبِ شخص میازاکی هم هست. در حقیقت این باس یکی از جذاب ترین نکات دیمن سولز در حالت آنلاین یا Online Mode بازی است. نکته اینجاست که اگر به صورت آنلاین وارد بازی شده باشید، ممکن است یک پلیر دیگر در جلد باس فرو رفته باشد. در حقیقت شما در حال مبارزه با یک فرد واقعی با هوش واقعی خواهید بود و حتی ممکن است این را متوجه هم نشوید! حتی می توانید خود در جلد باس رفته و روبروی پلیر دیگری قرار بگیرید! چنین ایده ای آن هم در اوایل نسل هفتم و امکاناتِ بخش آنلاین واقعا غافل گیر کننده است. و البته در خدمت داستانِ این منطقه از بازی نیز هست، چرا که در حقیقت باسِ واقعی، روحی سیاه را درون شمایلِ دروغینِ خودش به نوعی حلول می دهد.

این باس در حالت آفلاین و هوش مصنوعی هم منحصر بفرد است. مبارزه بسیار نفس گیر است و حتی جای لحظه ای درنگ نیست. مدام و بی وقفه به سوی ما می آید و استقامتش هم تقریبا بی حد است. محیط مبارزه تنگ و کوچک است و هرچقدر هم که مانور دهیم، Dodge کرده و یا عقب نشینی کنیم باز هم جای لحظه ای نفس کشیدن نیست. مبارزه با این باس در عین ظاهر ساده ای که دارد بسیار هوشمندانه است. فضای باس فایت گرفته و عجیب است و حس وهم انگیزی دارد و موسیقیِ مرموز بازی نیز به القای این حس کمک می کند.

(image)

3. Storm King ، پادشاه طوفان، شکافتنِ آسمان و شکوه وصف ناشدنی

اینجا معبد طوفان هاست. سرزمینی متروک که زمانی در آن خدای طوفان پرستش می شده است و حال که از آن خرابه ای بیش باقی نمانده، پادشاه طوفان مانند تجسم سردی از ابر و مه و افسردگی در این مکان مقدس، بر فراز آسمان پرواز می کند. وارد مکان مبارزه که می شویم ابتدا گیج و منگیم. یک محیط وسیع غرق در سفیدی انوار خیال انگیز خورشید که در کَرانش صخره های سخت به چشم می خورند. موجوداتی شبیه به سفره ماهی اما در حال پرواز در آسمان، مدام بر فراز ما بال می زنند. تقریبا هیچ اسلحه ای را یارای رسیدن به آسمان ها نیست و دستمان به هیولاهای پرنده نمی رسد. پس تا انتهای این خلوت گاه سرد و ساکت پیش می رویم تا به Stormruler یا حکم رانِ طوفان ها می رسیم، شمشیری کهن و افسانه ای با تیغی درهم و پیچان که در مبارزه های تن به تن و زمینی قدرت چندانی ندارد، اما آسمان ها را از هم می شکافد! حال به سراغ موجودات پرنده می رویم. شمشیر طوفان، دلِ آسمان را تکان می دهد و غُرشِ ضربه ها به سان رعد و برق است. هر ضربه این شمشیر آنقدر حماسی، با شکوه و زیباست که در کلام نمی گنجد. کم کم پرنده اعظم، پادشاه طوفان ها پرواز کنان وارد میدان شده و مبارزه با باس آغاز می گردد.

گیم پلی این باس فایت چندان پیچیده نیست، اما فضا، زیبایی و شکوه و البته نوع مبارزه با باس است که آن را این چنین ماندگار می سازد. با دو پا روی زمین ایستادن، شمشمیر به دست گرفتن و با غولی در آسمان و بر فراز ابرها جنگیدن دل آدم را به لرزه در می آورد و زیبایی اش از کلام بیرون است.

(image)

2. Old King Allant ، پادشاه دروغین، پادشاه واقعی

کلمات بی شک از وصف آنچه که در دنیای بازی گذشته عاجزند. از انتهای قصر بُلتاریا و بعد از عبور از سرزمین های چند گانه و سلاخی کردنِ شاید بیش از پانزده باس، به قصر بُلتاریا بازمی گردیم. پلی بلند با نگهبان، که اژدهایی است آبی رنگ نشسته بر لبه سنگی و با دَم آتشین خود مانع از عبور قهرمان می شود. گذر از آتش اژدها با آن فریاد های رعشه آور که لرزه بر زمین می افکند، و رسیدن به دروازه ورودیِ قصر خود آنقدر باشکوه و سنگین است که تا پیش از رسیدن به باس فایت نیز روی زانوانِ خود بند نخواهیم بود. حال سوار بالابر می شویم و به ارتفاعات بسیار بالای قصر می رسیم. آنسوی دیوار مه گرفته، تاج و تخت پادشاه و صحن بزرگ فرمانرواییِ اوست، اما آنکس که روی سریر پادشاهیِ سرزمین تکیه زده نه فرمانروای واقعی، که روحی تاریک و هیولایی دروغین است. حال از میان مه عبور می کنیم.

آنچه که می بینیم بینهایت تکان دهنده است، سالنی مخروبه و بسیار ساده با ستون های شکسته و مرمرهایی که در هر سو روی زمین ریخته اند، و دیوار سنگیِ سالن قصر که فرو ریخته و از میانش انوار خورشید را می توان دید، و شمایل دروغین پادشاه Allant با رادی بلند سفید و طلایی، موهای خاکستری آویخته و شمشیری در دست که آرام بر لبه پرتگاهِ صحنِ کاخ ایستاده است و به سرزمین متروک و نفرین شده می نگرد. این تمام چیزی ست که دیده می شود، نه خبری از شکوه و عظمت هست و نه زیبایی و تجمل فرمانروایی، آنچه می بینیم تنها سردی است و سکوت و نفرین و ویرانگی. در این زمان است که موسیقی بازی با آهنگ سازیِ آقای Shunsuke Kida بیداد می کند، نوای اُرگ کلیسا با نُت های کشیده، سنگین و با تاکید نواخته می شود و در سنگینی و روح فضا تاثیری فزاینده می گذارد. ملودی اش هم همان موسیقیِ ویران کننده ای است که ابتدای بازی می شنویم. حال او با یک حرکت سریع سوی ما می آید و مبارزه آغاز می شود.

جنگ میان قهرمان و باس پایانی بسیار حماسی و پُر انرژی است، ضربه های باس بسیار سریع و طوفانی است و قدرت، استقامت و سرعتش هم فوق العاده. درگیری به طرز خارق العاده ای جذاب و نفس گیر است و باس نیز حرکات متنوعی دارد، با سرعت حمله ور می شود، فریاد می کشد و با ابهت ضربه می زند، بعد آرام می گیرد و با گام های سنگین و شمرده شمرده با هاله ای سفید بالای سرش به سوی ما می آید، و بعد باز یک راشِ سنگین با موجی سفید و درخشان که از شمشیرش متصاعد می شود. گاهی گلوی قهرمان را می گیرد تا روحش را ببلعد، لحظه ای دیگر می ایستد و موجی از نور سفید به اطراف می پراکنَد و قهرمان را به سویی پرت می کند، سپس پَرشی به آسمان و باز یک ضربه ی سنگینِ دیگر.

آنچه که در داستانِ فرمانروای سرزمین بلتاریا گذشته مفصل است و خود مقاله ای جداگانه می طلبد. پس از شکست باس، به میدان مرکزی Nexus برمی گردیم و همراه زن نا بینای سیاه پوش “Maiden in Black” به سراغ موجود کهن یا “Old One” می رویم. مشاهده ی پادشاه در هیبت واقعی خود که مفلوک و نزار و درشکسته است و حتی نمی تواند مانند یک انسان روی پاهای خود بایستد منظره ای است بسیار ترحم برانگیز و تکان دهنده، و در نکوهش امیال انسان، خواست قدرت و حرص و آز.

” ای ابله! تو این را نفهمیده ای؟ هیچ کس اراده ای برای ادامه ی این راه ندارد.”

پادشاه کهن “الَنت” بی شک یکی از زیباترین، باشکوه ترین و ماندنی ترین باس فایت های تاریخ صنعت گیم است.

(image)

1. Maiden Astraea ، راهبه سفید پوش و تجسم عشق و رنج

” اینجا خانه ی ماست، ما هیچ آسیبی به تو نرسانده ایم،

خدای عزیز برما رحم کن! آیا همین که ما را رها کرده ای کافی نیست؟

تا کِی باید این سرنوشت ظالمانه را تاب بیاوریم؟

اربابِ ظالم! دیگر چه چیز بیش از این ممکن است از ما بخواهی؟

اربابِ عزیز، تو خیلی ظالم هستی!

خدایا تو ما را به خود واگذاشته ای! آیا این تنبیه کافی نیست؟”

برترین باس بازی، و بی شک یکی از عمیق ترین باس های تاریخ، نه یک هیولای مخوف است، نه شوالیه ی تنومد و نه اژدهای کهن. بلکه راهبه ای است لطیف و آرام، و کلامی که بر زبانش جاری است کمر انسان را می شکند.

مردمان سرزمین تنها شده اند و رنج و دردشان را پایانی نیست، امیدی به خدایان هم نیست. پس راهبه “آستریا” تنها با شوالیه و یار وفادار خود Garl Vinland مانده و در کار تیمار و مراقبت از موجودات مفلوک و مردمان طاعون زده است. محیط باس فایت مردابی تاریک است با آب های آلوده و موجودات بیمار و نفرین شده، خون و کثافت که به زمین و دیوار ها زده و جزامیانی که یکسره در دعا و سرگشتگی اند. این دنیایی است که فرمانروایان نابودش کرده اند و خدایان هم تنها تماشا می کنند. نگاه میازاکی اینجا شاید بیش از حد بدبینانه است، اما بسیار بسیار جدی و قابل تامل.

راهبه گوشه ای نشسته و دامنش غرق در خون و آلودگی است و با چهره ای روشن، شوالیه وفادار و یار خود را به دفاع از این مامن می خواند. او نیز بر می خیزد و با گام های آهسته سوی قهرمان می رود:

” تو دیگر از این مکان روی گردان نمی شوی! می شوی؟

هرگز اجازه نخواهم داد آسیبی به بانوی عزیزمان برسد،

باشد که در اعماق این مرداب بپوسی

چطور جرات می کنی مزاحم خانه و پناهگاه ما شوی؟

تو مدت ها پیش رهایمان کردی! چطور به خودت حق می دهی؟

ما اینجا زندگی شرافمندانه ای داریم، رهایمان کن!”

موسیقی در این لحظات دیوانه کننده است، رویایی از امید و آرامش که به اوج تلخی و درد رسیده است، کابوسی است در بیداری. شوالیه وفادار با زره آهنین و گرز سهمگین خود تا آخرین نفس می جنگد و دم مرگ، معشوق خود را با افسوس خطاب می کند:

” آستریای نازنین و عزیز، من تو را نومید کردم…”

ما برای به دست آوردن قدرتِ “Demon Soul” به اینجا آمده ایم و چاره ای نداریم جز اینکه زنی فداکار و بی دفاع را بکُشیم، راهبه ای که تنها امید تبعید شدگان و نوزادانی است که در این لعنت کده رها شده اند. او بود که آلودگی و نفرینِ یک “روح خبیث” را به جان خرید تا پناهگاه و نوازش کننده ی بیچارگان باشد. حال هیولای واقعی کدام است؟

” تو او را کُشتی؟ بسیار خب، بیش از این تو را منع نخواهم کرد، هرچه می خوای بکن! روحِ عزیز خود را بردار و از اینجا برو…”

(image)

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls