TagSouls From

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

“به قلم ایرج لطیفی”

قرار گذاشتیم که طی پنچ مقاله نگاهی به برترین باس های طراحی شده توسط استودیو From Software بیندازیم. در دومین قسمت به سراغ شاهکار جاویدان هیدتاکا میازاکی، یعنی Dark Souls می رویم که به باور من در کنار نسخه سومِ سری، برترین اثر اوست. لطیف، عارفانه، غمگین، چشم نواز و بینهایت تکان دهنده. آتشی که جدا کننده ی اضداد بوده، حال خود از دورن دو پاره گشته و رو به خاموشی نهاده است. مرگ، جنون، بیماری، سرگشتگی و نفرین، میراثِ این تاریکی هستند. اوج تراژدی آنجاست که حتی خود پاداشاه نیز در برابر این خاموشی و سردی، درمانده و مفلوک بر جای مانده است. در اینجاست که قهرمانِ بازی وارد ماجرا می شود، یکی از بی شمار مردمان جزام زده و نفرین شده که تنها با وصیتِ شوالیه ای در دم مرگ، راهی سرزمین Lordran می شود. پس از احتزاز دو ناقوسِ بیداری و آگاهی، راهی قصر با شکوه Anor Londo می شویم و بعد از ملاقات با شمایلِ شاهزاده ی آفتاب، سراغ باز ماندگان قدرت می رویم تا بار دیگر آتش را برافروزیم، برای دوباره برافروختنِ آتش، باید تمام تکه های Lord Soul را گِرد هم آورد و راهیِ سرایی شد که اجاقِ اولین آتش بوده است. پس خود را آماده می کنیم تا با نهایتِ آگاهی و احترام، به ملاقاتِ تعدادی از عظیم ترین باس های دنیای گیم برویم.

5. Chaos Witch Quelaag ، نفرین آتش و خواهران غریب

به اعماق خرابه های Blittown می رسیم و بر مردابِ سمیِ پهناوری پای می گذاریم. باتلاقی سنگین که چند قدم فرو رفتن در آن برای متبلا گشتن به زهر کشنده اش کافی است. آن سوی مردابِ تاریک، نور خفیف فسفری رنگی دیده می شود و دهانه غاری که در سراسر آن تارهای عنکبوت تنیده شده اند. به لانه تنگ و آرام عنکبوت بزرگ پای می گذاریم و از مه غلیظ که می گذریم، میان پرده ای کوتاه آغاز می شود.

نمای بسته از لبخند زنی که چهره اش به طور کامل دیده نمی شود، اما زیبا و لطیف به نظر می رسد و موهای افشان که روی تن و شانه ها ریخته اند. سپس ناگهان با هیبتِ باس روبرو می شویم، موجودی مخوف و رُعب آور، نیمی انسان و نیمی عنکبوت. او یکی از دختران آشوب و فرزند جادوگر Izalith است که پس از انفجار مهیب و فاجعه وحشتناک سرزمین به این روز درآمده، موجودی نفرین شده و حیران، نیمی انسان و نیمی هیولا.

موسیقی بی نظیر است، صدای گروه کُر با آوازی رعشه آور شنیده می شود که کم کم اوج می گیرد و تا جایی پیش می رود که گویی هر آن گوش ها را پاره خواهد کرد. محیط باس محدود است و با مذاب هایی که از دهان هیولا بیرون می ریزد، هر لحظه بسته تر می شود. حرکات باس قدرت مند و سنگین است. هیولا روی پاهای حشره مانندش مدام در حرکت است و عرصه مبارزه را تنگ تر می کند. اسلحه ی او FurySword یا شمشیر خشم، با فُرم تاب دار و خارهای خونین و آتشِ آشوب، مانند صاحبِ مسخ شده اش بنظر می رسد. هر ضربه ی باس که رقص کنان و چرخان با شمشیر روی سر قهرمان فرود می آید حسی عمیق از افسون و حماسه است و سنگینی اش را سخت بتوان تاب آورد.

 

4. Orestein & Smough ، تاب آورن و مردانگی در سنگین ترین و خُرد کننده ترین لحظات

دو نگهبان شاهزاده: اُرِستِین، شوالیه وفادار پادشاه، مبارزی چابک و سریع با اندامی پُر هیبت و سراسر پوشیده از زره طلایی و جلاد غول پیکر قصر با چکش مهیب اش. جلاد برمی خیزد و با خنده ای تحقیر آمیز چکش خود را بدست می گیرد، شکارچی اژدها نیز فرود می آید و هردو برای مبارزه با قهرمان آماده می شوند.

ضرباتِ آنها سنگین و پی در پی فرود می آید و جای نفس کشیدن نیست. محیط مبارزه سالنی است با چندین ستون در دو طرف که شاید تنها راه برای لحظه ای عقب نشینی و پناه گرفتن باشد. اینجا موسیقی با شکوه آقای Motoi Sakuraba شنیده می شود، حسی مخلوط از خلسه و حماسه، با ملودی های تکرار شونده و گیج کننده. اگر در کلاس شوالیه باشید، این مبارزه بینهایت حماسی و سنگین خواهد بود. همچنان که سپر خود را بالا گرفته اید، ضربات دو باس بی رحمانه و بدون درنگ فرود می آیند و ترکیب حرکاتِ سریع و چابکِ یکی، و ضرباتِ کُند و سنگین دیگری، دفاع کردن و ضربه زدن را فوق العاده دشوار و پیچیده می کند. یک لحظه دیر یا زود حرکت کنید کارتان تمام است، یک ضربه اضافه بزنید دیگر نفسی برای دفاع کردن باقی نخواهند ماند. همچنان که روی یکی از باس ها متمرکز هستید و دور تا دور او می چرخید، باید مراقب دیگری باشید و با یک چشمتان حرکاتش را زیر نظر بگیرید. هرکدام را که شکست دهید، باس فایت وارد مرحله دوم می شود و آنکه زنده مانده است، قدرتِ دیگری را به دورن خود می کِشد و دوباره با نوار سلامتیِ کامل سراغ قهرمان می آید.

شاید دشوارترین باس فایتِ سری همین باشد! که بینهایت سنگین و طاقت فرسا است و باید اعصاب خیلی ها را نابود کرده و خیلی ها را از ادامه ی بازی منصرف کرده باشد. گیم پلی مبارزه به قدری بالانس و دقیق است که جای هیچ خطایی باقی نمی گذارد. باید ایستاد و جنگید و مردانه جنگید، آن هم رو در رویی دو باس به صورت همزمان! اما وقتی پس از بارها و بارها تلاش موفق به شکستشان می شوید، لذتی که به همراه دارد آنقدر ظریف است، آنقدر لذت بخش است که بیانش ممکن نیست.

 

3. Dark sun Gwyndolin ، راهروی ممنوعه

مسیری کوتاه با فرش قرمز و شمع های فروزان، و مه ای غلیظ که ورودیِ راهرو را پوشانده است. به آستانه در که می رسیم زانو می زنیم و به فرزند پادشاه و رهبر انجمن برادریِ ادای احترام می کنیم. از پسِ دروازه چیزی دیده نمی شود، اما صدای فرزند پادشاه به گوش می رسد که خطاب به ما از سختیِ راه و از پیویستن به اتحاد ماه تاریک سخن می گوید.

هیچ کس حق ندارد از دروازه بگذرد و پا روی راهروی منتهی به مقبره بگذارد. او در حقیقت کوچکترین پسر پادشاه است با چهره ای دختر گونه اما صدایی مردانه، پاهایی بلند شبیه به هشت پا و نقابی طلایی مانند خورشید. اگر از دروازه عبور کنیم، او را بسیار خشمگین خواهیم یافت که قهرمان را وعده مرگ می دهد.

برجسته ترین ویژه گی این باس فایت، در طراحیِ محیط مبارزه است. راهروی باریک و بلند منتهی به مقبره ناگهان جادو می شود و بی انتها بنظر می رسد. گویی پایانی ندارد و هرچه جلو می رویم راهرو با ستون ها و پنجره هایش تکرار می شود. موسیقی عجیب و غریب است! ضرب آهنگ آهسته ای دارد و حسی آرام و مرموز را القا می کند. حرکات باس آرام و با وقار است اما خطرناک و کُشنده. ضربات او محدود هستند، گوی های جادویی که آرام آرام به سمت قهرمان می آیند، موجی مهیب که مستقیم شلیک می شود و دفاع کردنش هم سخت است، گاهی نیز تیرهایی کوچک اما پُر تعداد که در چندین شلیک متوالی و سریع رها می شوند. برای ضربه زدن به باس باید مدام و به سرعت در امتداد پرسپکتیو راهرو بدویم، که در این حالت بخش زیادی از نفَس و استقامت مان نیز تحلیل می رود. هنگامی که به باس می رسیم فقط فرصت یک یا دو ضربه داریم و او به سرعت با جادو ناپدید شده و در فاصله ای دورتر دوباره ظاهر می گردد.

در مسیری بی انتها سوی باس دویدن، حسی مانند یک سراب بی انتها را القا می کند که بسیار گیرا و البته جنون آمیز است.

 

2. Gwyn Lord of Cinder ، ارباب خاکستر

به پایان بازی و “اجاق آتش آغازین” رسیده ایم. شمایل شوالیه های وفادار پادشاه “گوین” که به شکل سایه روی دیوارها افکنده می شوند ما را در شاعرانگیِ فضا فرو می برند. زیر آسمان تاریک و فضای غیر قابل وصفِ محیط پایانی حرکت می کنیم و از تپه های خاکستر می گذریم. دیدن گوین با آن وضعیت رقت آور و دردناک که خود تبدیل به Undead شده واقعا تکان دهنده است! مردی که روزی اربابِ انوار خورشید بوده و حال تنها اربابِ خاکسترهاست و درمانده و مفلوک کنار اجاقی سرد ایستاده است.

اینکه در باس پایانی، جایی که قرار است نقطه اوج بازی باشد، یک سولوی ساده ی پیانو بشنویم واقعا عجیب است! چنین کاری فقط از یک نابغه برمی آید. نوای موسیقی ظریف و اندوهگین است و بغضی که دارد آدم را از پا در میاورد. این نبرد زیبا از حماسه و شکوه نیز می گذرد و به درون حسی عمیق از شعر و احساس فرو می رود، تصویر او در حالی که دیگر امیدی ندارد و اندک شوالیه های وفادارش نیز در آتش سوخته اند قلب انسان را از جا می کَنَد.

مبارزه با باس هیجان انگیز و بیاد ماندنی است. نبردی زیبا و نفس گیر، ترانه ای حزن انگیز از ضربات شمشیر و زبانه های آتش. حرکات او بسیار سریع و نیرومند است. ناگهان از فاصله دور با یک راش سریع سوی قهرمان حمله ور می شود و گاهی می ایستد و در نبردی تنگا تنگ شمشیر آتشینِ خود را بالا می برَد و با ضربات پی در پی نفسِ ما را در سینه حبس می کند.

اینجا عرصه سکوت و نیایش است، ساحتِ اندوه و تنهایی انسان با خود. آتشی که بر خاکسترهای سرد مانده و آرام آرام می سوزد هرگز دود نمی کند و صدای بلندی ندارد، اما سوزی که با اوست تا مغز استخوان فرو می رود.

 

1. Great Gray Wolf Sif ، شمشیر شوالیه در میان آرواره هایِ نگهبان خاکستری

منطقه Darkroot Garden، باغی است تاریک و مرموز با رودخانه ای سرد و درخت های سبزی که در سکوتی گیج کننده آرام گرفته اند. قصر سرزمین در روشنایی روز می گذرد، اما هنگامی که وارد باغ می شویم، شب است و ماه در آسمان دیده می شود! گویی به ورطه ای دیگر آمده ایم که میان خواب و بیداری معلق است. به درون باغ تاریک قدم می گذاریم، زیر نور نقره ای و جنون انگیز ماه به آنسوی پُل بزرگ می نگریم و دروازه ای عظیم می بینیم که در میان تاریکی به زحمت دیده می شود و نور سفید خفیفی از میان آن سوسو می زند.

دروازه را می گشاییم و داخل می شویم، میدانی دوار می بینیم که دور تا دورش را درختان و آبشار های کوتاهی گرفته اند. در وسط میدان مقبره شوالیه آرتوریاس قرار دارد. نزدیک می شویم، دستمان را سوی شمشیر افسانه ی او بلند می کنیم که ناگهان گرگی غول پیکر و با ابهت را بر فراز مقبره می بینیم . “سیف” خاکستری رنگ و بسیار بسیار زیبا با چشمانی رعب آور، با یک حرکتِ سریع شمشیر شوالیه را در میان آرواره هایش می گیرد و رو در روی ما می ایستد. این گرگِ زیبا یار وفادار آرتوریاس است و نگهبان مقبره ی او. حال نگاه دوربین تغییر می کند و او را رو در روی ما با زاویه ای تند از پایین به بالا نشان می دهد، اینجا عظمت و شکوه او دوچندان به چشم می آید، زوزه ی بلندش در جنگل می پیچد و مبارزه آغاز می شود.

موسیقی اینجا به شدت با حسِ فضا هماهنگ است. صدای آواز آرام و حزن انگیز گروه کُر شنیده می شود. ملودی ها از فضایی حماسی ناگهان به درون حزن و اندوه می غلطند، سپس یک سکون و بعد ضربات آرام آرشه بر روی ویلون با حسی مانند رویاهای معصومانه از آواز بازیگوشانه ی یک کودک، بعد همه چیز دوباره در شکوه فرو می رود و سپس باز آواز مرموز زنان تکرار می شود. این باس فایت یک خلق هنری بی نظیر است. فضا از رئالیسم و منطق فاصله می گیرد، عجیب است که یک گرگ غول پیکر، پنجه ها و دندان های درَنده اش را رها کند و با شمشیری در دهانش بجنگد! این دیگر حتی سورئال هم نیست. یک جور صُنع است که در حقیقت حتی از آفرینش هنری هم فراتر می رود.

مبارزه با زیبایی و شکوه هرچه تمام تر ادامه می یابد. حرکات باس نرم و سریع، و هیبتش به حدی است که از مبارزه با او احساس شرم می کنید. ناگهان حمله ور می شود و شمشیر را در میان دهانش محکم بر سر قهرمان فرود می آورد، گاهی عقب می نشیند و حرکاتش مانند پَر سبُک و آرام است، گویی که جایی میان خواب و بیداری ایستاده. لحظات پایانیِ باس فایت آنقدر سرشار از احساس است که دیگر فراتر از تحمل می رود. گرگ خاکستری با شور و وفاداری تا پای مرگ برای دفاع از مقبره یار و اربابش می جنگد، زمانی که چیزی به خالی شدنِ نوار سلامتی اش نمانده، پایش زخمی می شود و لنگ لنگان حرکت می کند، سپس روی زمین می افتد و تا مرگ چند نفس یشتر فاصله ندارد، اما همچنان که در حال مرگ دست و پا می زند سر خود را تکان می دهد و با شمشیر در میان دهانش ضربه می زند. لحظه ی مرگ او، دمی از افسوس و شکوه و زیبایی و اندوه است که وصفش بیش از این از حد توان من خارج است.

تا عمر دارم هرگز این صحنه از خاطرم نخواهد رفت:

در باغی تاریک ایستاده ام و زیر نور ماه، گرگی خاکستری می بینم با شمشیری در میان آرواره هایش..

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

(image)

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

“به قلم ایرج لطیفی”

قرار گذاشتیم که طی پنچ مقاله نگاهی به برترین باس های طراحی شده توسط استودیو From Software بیندازیم. در دومین قسمت به سراغ شاهکار جاویدان هیدتاکا میازاکی، یعنی Dark Souls می رویم که به باور من در کنار نسخه سومِ سری، برترین اثر اوست. لطیف، عارفانه، غمگین، چشم نواز و بینهایت تکان دهنده. آتشی که جدا کننده ی اضداد بوده، حال خود از دورن دو پاره گشته و رو به خاموشی نهاده است. مرگ، جنون، بیماری، سرگشتگی و نفرین، میراثِ این تاریکی هستند. اوج تراژدی آنجاست که حتی خود پاداشاه نیز در برابر این خاموشی و سردی، درمانده و مفلوک بر جای مانده است. در اینجاست که قهرمانِ بازی وارد ماجرا می شود، یکی از بی شمار مردمان جزام زده و نفرین شده که تنها با وصیتِ شوالیه ای در دم مرگ، راهی سرزمین Lordran می شود. پس از احتزاز دو ناقوسِ بیداری و آگاهی، راهی قصر با شکوه Anor Londo می شویم و بعد از ملاقات با شمایلِ شاهزاده ی آفتاب، سراغ باز ماندگان قدرت می رویم تا بار دیگر آتش را برافروزیم، برای دوباره برافروختنِ آتش، باید تمام تکه های Lord Soul را گِرد هم آورد و راهیِ سرایی شد که اجاقِ اولین آتش بوده است. پس خود را آماده می کنیم تا با نهایتِ آگاهی و احترام، به ملاقاتِ تعدادی از عظیم ترین باس های دنیای گیم برویم.

(image)

5. Chaos Witch Quelaag ، نفرین آتش و خواهران غریب

به اعماق خرابه های Blittown می رسیم و بر مردابِ سمیِ پهناوری پای می گذاریم. باتلاقی سنگین که چند قدم فرو رفتن در آن برای متبلا گشتن به زهر کشنده اش کافی است. آن سوی مردابِ تاریک، نور خفیف فسفری رنگی دیده می شود و دهانه غاری که در سراسر آن تارهای عنکبوت تنیده شده اند. به لانه تنگ و آرام عنکبوت بزرگ پای می گذاریم و از مه غلیظ که می گذریم، میان پرده ای کوتاه آغاز می شود.

نمای بسته از لبخند زنی که چهره اش به طور کامل دیده نمی شود، اما زیبا و لطیف به نظر می رسد و موهای افشان که روی تن و شانه ها ریخته اند. سپس ناگهان با هیبتِ باس روبرو می شویم، موجودی مخوف و رُعب آور، نیمی انسان و نیمی عنکبوت. او یکی از دختران آشوب و فرزند جادوگر Izalith است که پس از انفجار مهیب و فاجعه وحشتناک سرزمین به این روز درآمده، موجودی نفرین شده و حیران، نیمی انسان و نیمی هیولا.

موسیقی بی نظیر است، صدای گروه کُر با آوازی رعشه آور شنیده می شود که کم کم اوج می گیرد و تا جایی پیش می رود که گویی هر آن گوش ها را پاره خواهد کرد. محیط باس محدود است و با مذاب هایی که از دهان هیولا بیرون می ریزد، هر لحظه بسته تر می شود. حرکات باس قدرت مند و سنگین است. هیولا روی پاهای حشره مانندش مدام در حرکت است و عرصه مبارزه را تنگ تر می کند. اسلحه ی او FurySword یا شمشیر خشم، با فُرم تاب دار و خارهای خونین و آتشِ آشوب، مانند صاحبِ مسخ شده اش بنظر می رسد. هر ضربه ی باس که رقص کنان و چرخان با شمشیر روی سر قهرمان فرود می آید حسی عمیق از افسون و حماسه است و سنگینی اش را سخت بتوان تاب آورد.

 (image)

4. Orestein & Smough ، تاب آورن و مردانگی در سنگین ترین و خُرد کننده ترین لحظات

دو نگهبان شاهزاده: اُرِستِین، شوالیه وفادار پادشاه، مبارزی چابک و سریع با اندامی پُر هیبت و سراسر پوشیده از زره طلایی و جلاد غول پیکر قصر با چکش مهیب اش. جلاد برمی خیزد و با خنده ای تحقیر آمیز چکش خود را بدست می گیرد، شکارچی اژدها نیز فرود می آید و هردو برای مبارزه با قهرمان آماده می شوند.

ضرباتِ آنها سنگین و پی در پی فرود می آید و جای نفس کشیدن نیست. محیط مبارزه سالنی است با چندین ستون در دو طرف که شاید تنها راه برای لحظه ای عقب نشینی و پناه گرفتن باشد. اینجا موسیقی با شکوه آقای Motoi Sakuraba شنیده می شود، حسی مخلوط از خلسه و حماسه، با ملودی های تکرار شونده و گیج کننده. اگر در کلاس شوالیه باشید، این مبارزه بینهایت حماسی و سنگین خواهد بود. همچنان که سپر خود را بالا گرفته اید، ضربات دو باس بی رحمانه و بدون درنگ فرود می آیند و ترکیب حرکاتِ سریع و چابکِ یکی، و ضرباتِ کُند و سنگین دیگری، دفاع کردن و ضربه زدن را فوق العاده دشوار و پیچیده می کند. یک لحظه دیر یا زود حرکت کنید کارتان تمام است، یک ضربه اضافه بزنید دیگر نفسی برای دفاع کردن باقی نخواهند ماند. همچنان که روی یکی از باس ها متمرکز هستید و دور تا دور او می چرخید، باید مراقب دیگری باشید و با یک چشمتان حرکاتش را زیر نظر بگیرید. هرکدام را که شکست دهید، باس فایت وارد مرحله دوم می شود و آنکه زنده مانده است، قدرتِ دیگری را به دورن خود می کِشد و دوباره با نوار سلامتیِ کامل سراغ قهرمان می آید.

شاید دشوارترین باس فایتِ سری همین باشد! که بینهایت سنگین و طاقت فرسا است و باید اعصاب خیلی ها را نابود کرده و خیلی ها را از ادامه ی بازی منصرف کرده باشد. گیم پلی مبارزه به قدری بالانس و دقیق است که جای هیچ خطایی باقی نمی گذارد. باید ایستاد و جنگید و مردانه جنگید، آن هم رو در رویی دو باس به صورت همزمان! اما وقتی پس از بارها و بارها تلاش موفق به شکستشان می شوید، لذتی که به همراه دارد آنقدر ظریف است، آنقدر لذت بخش است که بیانش ممکن نیست.

 (image)

3. Dark sun Gwyndolin ، راهروی ممنوعه

مسیری کوتاه با فرش قرمز و شمع های فروزان، و مه ای غلیظ که ورودیِ راهرو را پوشانده است. به آستانه در که می رسیم زانو می زنیم و به فرزند پادشاه و رهبر انجمن برادریِ ادای احترام می کنیم. از پسِ دروازه چیزی دیده نمی شود، اما صدای فرزند پادشاه به گوش می رسد که خطاب به ما از سختیِ راه و از پیویستن به اتحاد ماه تاریک سخن می گوید.

هیچ کس حق ندارد از دروازه بگذرد و پا روی راهروی منتهی به مقبره بگذارد. او در حقیقت کوچکترین پسر پادشاه است با چهره ای دختر گونه اما صدایی مردانه، پاهایی بلند شبیه به هشت پا و نقابی طلایی مانند خورشید. اگر از دروازه عبور کنیم، او را بسیار خشمگین خواهیم یافت که قهرمان را وعده مرگ می دهد.

برجسته ترین ویژه گی این باس فایت، در طراحیِ محیط مبارزه است. راهروی باریک و بلند منتهی به مقبره ناگهان جادو می شود و بی انتها بنظر می رسد. گویی پایانی ندارد و هرچه جلو می رویم راهرو با ستون ها و پنجره هایش تکرار می شود. موسیقی عجیب و غریب است! ضرب آهنگ آهسته ای دارد و حسی آرام و مرموز را القا می کند. حرکات باس آرام و با وقار است اما خطرناک و کُشنده. ضربات او محدود هستند، گوی های جادویی که آرام آرام به سمت قهرمان می آیند، موجی مهیب که مستقیم شلیک می شود و دفاع کردنش هم سخت است، گاهی نیز تیرهایی کوچک اما پُر تعداد که در چندین شلیک متوالی و سریع رها می شوند. برای ضربه زدن به باس باید مدام و به سرعت در امتداد پرسپکتیو راهرو بدویم، که در این حالت بخش زیادی از نفَس و استقامت مان نیز تحلیل می رود. هنگامی که به باس می رسیم فقط فرصت یک یا دو ضربه داریم و او به سرعت با جادو ناپدید شده و در فاصله ای دورتر دوباره ظاهر می گردد.

در مسیری بی انتها سوی باس دویدن، حسی مانند یک سراب بی انتها را القا می کند که بسیار گیرا و البته جنون آمیز است.

 (image)

2. Gwyn Lord of Cinder ، ارباب خاکستر

به پایان بازی و “اجاق آتش آغازین” رسیده ایم. شمایل شوالیه های وفادار پادشاه “گوین” که به شکل سایه روی دیوارها افکنده می شوند ما را در شاعرانگیِ فضا فرو می برند. زیر آسمان تاریک و فضای غیر قابل وصفِ محیط پایانی حرکت می کنیم و از تپه های خاکستر می گذریم. دیدن گوین با آن وضعیت رقت آور و دردناک که خود تبدیل به Undead شده واقعا تکان دهنده است! مردی که روزی اربابِ انوار خورشید بوده و حال تنها اربابِ خاکسترهاست و درمانده و مفلوک کنار اجاقی سرد ایستاده است.

اینکه در باس پایانی، جایی که قرار است نقطه اوج بازی باشد، یک سولوی ساده ی پیانو بشنویم واقعا عجیب است! چنین کاری فقط از یک نابغه برمی آید. نوای موسیقی ظریف و اندوهگین است و بغضی که دارد آدم را از پا در میاورد. این نبرد زیبا از حماسه و شکوه نیز می گذرد و به درون حسی عمیق از شعر و احساس فرو می رود، تصویر او در حالی که دیگر امیدی ندارد و اندک شوالیه های وفادارش نیز در آتش سوخته اند قلب انسان را از جا می کَنَد.

مبارزه با باس هیجان انگیز و بیاد ماندنی است. نبردی زیبا و نفس گیر، ترانه ای حزن انگیز از ضربات شمشیر و زبانه های آتش. حرکات او بسیار سریع و نیرومند است. ناگهان از فاصله دور با یک راش سریع سوی قهرمان حمله ور می شود و گاهی می ایستد و در نبردی تنگا تنگ شمشیر آتشینِ خود را بالا می برَد و با ضربات پی در پی نفسِ ما را در سینه حبس می کند.

اینجا عرصه سکوت و نیایش است، ساحتِ اندوه و تنهایی انسان با خود. آتشی که بر خاکسترهای سرد مانده و آرام آرام می سوزد هرگز دود نمی کند و صدای بلندی ندارد، اما سوزی که با اوست تا مغز استخوان فرو می رود.

 (image)

1. Great Gray Wolf Sif ، شمشیر شوالیه در میان آرواره هایِ نگهبان خاکستری

منطقه Darkroot Garden، باغی است تاریک و مرموز با رودخانه ای سرد و درخت های سبزی که در سکوتی گیج کننده آرام گرفته اند. قصر سرزمین در روشنایی روز می گذرد، اما هنگامی که وارد باغ می شویم، شب است و ماه در آسمان دیده می شود! گویی به ورطه ای دیگر آمده ایم که میان خواب و بیداری معلق است. به درون باغ تاریک قدم می گذاریم، زیر نور نقره ای و جنون انگیز ماه به آنسوی پُل بزرگ می نگریم و دروازه ای عظیم می بینیم که در میان تاریکی به زحمت دیده می شود و نور سفید خفیفی از میان آن سوسو می زند.

دروازه را می گشاییم و داخل می شویم، میدانی دوار می بینیم که دور تا دورش را درختان و آبشار های کوتاهی گرفته اند. در وسط میدان مقبره شوالیه آرتوریاس قرار دارد. نزدیک می شویم، دستمان را سوی شمشیر افسانه ی او بلند می کنیم که ناگهان گرگی غول پیکر و با ابهت را بر فراز مقبره می بینیم . “سیف” خاکستری رنگ و بسیار بسیار زیبا با چشمانی رعب آور، با یک حرکتِ سریع شمشیر شوالیه را در میان آرواره هایش می گیرد و رو در روی ما می ایستد. این گرگِ زیبا یار وفادار آرتوریاس است و نگهبان مقبره ی او. حال نگاه دوربین تغییر می کند و او را رو در روی ما با زاویه ای تند از پایین به بالا نشان می دهد، اینجا عظمت و شکوه او دوچندان به چشم می آید، زوزه ی بلندش در جنگل می پیچد و مبارزه آغاز می شود.

موسیقی اینجا به شدت با حسِ فضا هماهنگ است. صدای آواز آرام و حزن انگیز گروه کُر شنیده می شود. ملودی ها از فضایی حماسی ناگهان به درون حزن و اندوه می غلطند، سپس یک سکون و بعد ضربات آرام آرشه بر روی ویلون با حسی مانند رویاهای معصومانه از آواز بازیگوشانه ی یک کودک، بعد همه چیز دوباره در شکوه فرو می رود و سپس باز آواز مرموز زنان تکرار می شود. این باس فایت یک خلق هنری بی نظیر است. فضا از رئالیسم و منطق فاصله می گیرد، عجیب است که یک گرگ غول پیکر، پنجه ها و دندان های درَنده اش را رها کند و با شمشیری در دهانش بجنگد! این دیگر حتی سورئال هم نیست. یک جور صُنع است که در حقیقت حتی از آفرینش هنری هم فراتر می رود.

مبارزه با زیبایی و شکوه هرچه تمام تر ادامه می یابد. حرکات باس نرم و سریع، و هیبتش به حدی است که از مبارزه با او احساس شرم می کنید. ناگهان حمله ور می شود و شمشیر را در میان دهانش محکم بر سر قهرمان فرود می آورد، گاهی عقب می نشیند و حرکاتش مانند پَر سبُک و آرام است، گویی که جایی میان خواب و بیداری ایستاده. لحظات پایانیِ باس فایت آنقدر سرشار از احساس است که دیگر فراتر از تحمل می رود. گرگ خاکستری با شور و وفاداری تا پای مرگ برای دفاع از مقبره یار و اربابش می جنگد، زمانی که چیزی به خالی شدنِ نوار سلامتی اش نمانده، پایش زخمی می شود و لنگ لنگان حرکت می کند، سپس روی زمین می افتد و تا مرگ چند نفس یشتر فاصله ندارد، اما همچنان که در حال مرگ دست و پا می زند سر خود را تکان می دهد و با شمشیر در میان دهانش ضربه می زند. لحظه ی مرگ او، دمی از افسوس و شکوه و زیبایی و اندوه است که وصفش بیش از این از حد توان من خارج است.

(image)

تا عمر دارم هرگز این صحنه از خاطرم نخواهد رفت:

در باغی تاریک ایستاده ام و زیر نور ماه، گرگی خاکستری می بینم با شمشیری در میان آرواره هایش..

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

برترین باس فایت های آثار نقش آفرینیِ استودیو From Software _ قسمت اول

به قلم ایرج لطیفی

عناوین نقش آفرینیِ استودیو From Software طی هفت سال اخیر بسیار مورد توجه واقع شده و به نوعی جریان ساز بوده اند. آثاری که به دشواریِ شدید، عناصر خلاقانه در گیم پلی، سیستم چک پوینت متفاوت و فضا سازیِ منحصر بفرد خود شناخته می شوند. اما بی شک یکی از برجسته ترین و قدرت مند ترین ابعاد این آثار، طراحی بی نظیر باس فایت هاست. باس ها چه از لحاظ هویت، پیش زمینه داستانی و انتقالِ حس، و چه از لحاظ گیم پلی و همین طور محیطی که این مبارزه ها به وقوع می پیوندند، بسیار منحصر بفرد هستند.

اگر باس فایت های پنج نقش آفرینیِ این استودیو را بشماریم، بیش از صد و سی عدد باس فایت خواهیم داشت! پرداختن به تمام آنها کار بسیار دشواری است و در دو سه مقاله نمی گنجد. اما می خواهیم بیست و پنج باس برتر را به تفکیک نسخه ها و به ترتیب زمان عرضه با هم مرور کنیم. برای هر بازی یک مقاله از پنج باس برتر خواهیم داشت و نگاهی به هرکدام خواهیم انداخت. حقیقت این است که هویت فردی و فلسفه موجود در اغلب این باس ها پیچیده و مفصل است، پس چندان وارد جزییات نخواهیم شد و تنها نگاهی به بهترین هایشان می اندازیم.

ابتدا با Demon’s Souls آغاز می کنیم، اولین اثر در سری Souls که به نوعی ساختار این نوع نقش آفرینی را جا انداخت و کارگردانِ بازی آقای هیدتاکا میازاکی را به جهان شناساند. اثری بسیار تکان دهنده و درد آلود، با داستانی پیچیده و تو در تو، شخصیت های عمیق، فضا سازیِ گیرا و البته گیم پلیِ بسیار بسیار دشوار و سنگین با عناصر خالص نقش آفرینی. نفرینِ سرزمین Boletaria و خیزش قهرمان.

5. Tower Knight ، شوالیه نگهبانِ برج سنگی

پس از اولین باس فایت بازی، سوی پل سنگی بلندی می رویم. پل با مسیری آکنده از مَرکب های ویران و جسدهای سوخته، ورودی قصر بزرگ بُلتاریا را به برج میانی متصل می کند. هنگامی که پای روی پل می گذاریم صدای بلند اژدهایی را می شنویم که پرواز کنان به این سو می آید و با نفُس خود تمام مسیر پل را به آتش می کشد، یک لحظه دیرتر یا زودتر قدم برداشتن مساوی با مرگ است، و این مسیر دشوار رسیدن به دومین باس بازی است! هنگامی که از دروازه عبور می کنیم، در یک میان پرده کوتاه، شوالیه ای بسیار غول پیکر می بینیم سراسر پوشیده از زره آهنین با سپری بزرگ در دست، سپس سربازان و نیزه داران را می بینیم که تمام محیط مبارزه را با تیر و کمان خود محاصره می کنند. حال مبارزه با باس آغاز می شود، که مبارزه ای است بسیار سنگین، بسیار دشوار و بی رحم. “شوالیه برج” چه در مبارزه نزدیک و چه در فاصله دور، بی وقفه ضربه می زند و می جنگد و تیرهایی که از اطراف شلیک می شوند نیز به دشواریِ مبارزه می افزایند. ابهت و هیبت باس ستودنی ست و جنگیدن با چنین شوالیه تنومندی واقعا حماسی است. محیط مبارزه محدود است و از دو طبقه تشکیل شده. عاقلانه است که اول به طبقه بالایی برویم و از شر سربازانی که بی وقفه شلیک می کنند خلاص شویم، اما حتی آن بالا نیز از تیررس باس در امان نیستیم.

این باس فایت آن هم در مراحل ابتدایی بازی واقعا بی رحمانه است و البته بسیار زیبا، پُر قدرت و کوبنده.

4. Old Monk ، شمع فروزان و کاهن اعظم با ردای زرد

برج Latria با آن زندانِ تاریک و مخوف و سلول های تنگ و نگهبانانِ مرموزش یکی از سنگین ترین و دردآورترین فضاها در آثار هیدتاکا میازاکی است. همسر ملکه “لتریا” توسط او از سرزمین ترد شده و حال با جنون و افسونِ قدرت بازگشته است. مردمان سرزمین در سلول های تاریک برای ابد اسیر شده اند و نگهبانانی با زنگوله های جادویی شبانه روز میان راهروهای تاریک زندان می گردند. صدای آواز حزن انگیز زنی از پس دیوارهای زندان به گوش می رسد، آدم از فرط جنون می خواهد با سر دیوار را بشکند و چشمه ی این آواز را بیابد. غم و اندوه در اینجا بیداد می کند.

حال از پله های بلند بالا می رویم. در یک میان پرده کوتاه، کاهنی می بینیم نشسته بر تخت و بر فزار تَلی از نشیمن های چوبین، با دامنی بسیار بزرگ که تمام تخت و پایه های آنرا پوشانده است.

یکی از جالب ترین و خلاقانه ترین باس های بازی، Old Monk می باشد که البته باس فایتِ محبوبِ شخص میازاکی هم هست. در حقیقت این باس یکی از جذاب ترین نکات دیمن سولز در حالت آنلاین یا Online Mode بازی است. نکته اینجاست که اگر به صورت آنلاین وارد بازی شده باشید، ممکن است یک پلیر دیگر در جلد باس فرو رفته باشد. در حقیقت شما در حال مبارزه با یک فرد واقعی با هوش واقعی خواهید بود و حتی ممکن است این را متوجه هم نشوید! حتی می توانید خود در جلد باس رفته و روبروی پلیر دیگری قرار بگیرید! چنین ایده ای آن هم در اوایل نسل هفتم و امکاناتِ بخش آنلاین واقعا غافل گیر کننده است. و البته در خدمت داستانِ این منطقه از بازی نیز هست، چرا که در حقیقت باسِ واقعی، روحی سیاه را درون شمایلِ دروغینِ خودش به نوعی حلول می دهد.

این باس در حالت آفلاین و هوش مصنوعی هم منحصر بفرد است. مبارزه بسیار نفس گیر است و حتی جای لحظه ای درنگ نیست. مدام و بی وقفه به سوی ما می آید و استقامتش هم تقریبا بی حد است. محیط مبارزه تنگ و کوچک است و هرچقدر هم که مانور دهیم، Dodge کرده و یا عقب نشینی کنیم باز هم جای لحظه ای نفس کشیدن نیست. مبارزه با این باس در عین ظاهر ساده ای که دارد بسیار هوشمندانه است. فضای باس فایت گرفته و عجیب است و حس وهم انگیزی دارد و موسیقیِ مرموز بازی نیز به القای این حس کمک می کند.

3. Storm King ، پادشاه طوفان، شکافتنِ آسمان و شکوه وصف ناشدنی

اینجا معبد طوفان هاست. سرزمینی متروک که زمانی در آن خدای طوفان پرستش می شده است و حال که از آن خرابه ای بیش باقی نمانده، پادشاه طوفان مانند تجسم سردی از ابر و مه و افسردگی در این مکان مقدس، بر فراز آسمان پرواز می کند. وارد مکان مبارزه که می شویم ابتدا گیج و منگیم. یک محیط وسیع غرق در سفیدی انوار خیال انگیز خورشید که در کَرانش صخره های سخت به چشم می خورند. موجوداتی شبیه به سفره ماهی اما در حال پرواز در آسمان، مدام بر فراز ما بال می زنند. تقریبا هیچ اسلحه ای را یارای رسیدن به آسمان ها نیست و دستمان به هیولاهای پرنده نمی رسد. پس تا انتهای این خلوت گاه سرد و ساکت پیش می رویم تا به Stormruler یا حکم رانِ طوفان ها می رسیم، شمشیری کهن و افسانه ای با تیغی درهم و پیچان که در مبارزه های تن به تن و زمینی قدرت چندانی ندارد، اما آسمان ها را از هم می شکافد! حال به سراغ موجودات پرنده می رویم. شمشیر طوفان، دلِ آسمان را تکان می دهد و غُرشِ ضربه ها به سان رعد و برق است. هر ضربه این شمشیر آنقدر حماسی، با شکوه و زیباست که در کلام نمی گنجد. کم کم پرنده اعظم، پادشاه طوفان ها پرواز کنان وارد میدان شده و مبارزه با باس آغاز می گردد.

گیم پلی این باس فایت چندان پیچیده نیست، اما فضا، زیبایی و شکوه و البته نوع مبارزه با باس است که آن را این چنین ماندگار می سازد. با دو پا روی زمین ایستادن، شمشمیر به دست گرفتن و با غولی در آسمان و بر فراز ابرها جنگیدن دل آدم را به لرزه در می آورد و زیبایی اش از کلام بیرون است.

2. Old King Allant ، پادشاه دروغین، پادشاه واقعی

کلمات بی شک از وصف آنچه که در دنیای بازی گذشته عاجزند. از انتهای قصر بُلتاریا و بعد از عبور از سرزمین های چند گانه و سلاخی کردنِ شاید بیش از پانزده باس، به قصر بُلتاریا بازمی گردیم. پلی بلند با نگهبان، که اژدهایی است آبی رنگ نشسته بر لبه سنگی و با دَم آتشین خود مانع از عبور قهرمان می شود. گذر از آتش اژدها با آن فریاد های رعشه آور که لرزه بر زمین می افکند، و رسیدن به دروازه ورودیِ قصر خود آنقدر باشکوه و سنگین است که تا پیش از رسیدن به باس فایت نیز روی زانوانِ خود بند نخواهیم بود. حال سوار بالابر می شویم و به ارتفاعات بسیار بالای قصر می رسیم. آنسوی دیوار مه گرفته، تاج و تخت پادشاه و صحن بزرگ فرمانرواییِ اوست، اما آنکس که روی سریر پادشاهیِ سرزمین تکیه زده نه فرمانروای واقعی، که روحی تاریک و هیولایی دروغین است. حال از میان مه عبور می کنیم.

آنچه که می بینیم بینهایت تکان دهنده است، سالنی مخروبه و بسیار ساده با ستون های شکسته و مرمرهایی که در هر سو روی زمین ریخته اند، و دیوار سنگیِ سالن قصر که فرو ریخته و از میانش انوار خورشید را می توان دید، و شمایل دروغین پادشاه Allant با رادی بلند سفید و طلایی، موهای خاکستری آویخته و شمشیری در دست که آرام بر لبه پرتگاهِ صحنِ کاخ ایستاده است و به سرزمین متروک و نفرین شده می نگرد. این تمام چیزی ست که دیده می شود، نه خبری از شکوه و عظمت هست و نه زیبایی و تجمل فرمانروایی، آنچه می بینیم تنها سردی است و سکوت و نفرین و ویرانگی. در این زمان است که موسیقی بازی با آهنگ سازیِ آقای Shunsuke Kida بیداد می کند، نوای اُرگ کلیسا با نُت های کشیده، سنگین و با تاکید نواخته می شود و در سنگینی و روح فضا تاثیری فزاینده می گذارد. ملودی اش هم همان موسیقیِ ویران کننده ای است که ابتدای بازی می شنویم. حال او با یک حرکت سریع سوی ما می آید و مبارزه آغاز می شود.

جنگ میان قهرمان و باس پایانی بسیار حماسی و پُر انرژی است، ضربه های باس بسیار سریع و طوفانی است و قدرت، استقامت و سرعتش هم فوق العاده. درگیری به طرز خارق العاده ای جذاب و نفس گیر است و باس نیز حرکات متنوعی دارد، با سرعت حمله ور می شود، فریاد می کشد و با ابهت ضربه می زند، بعد آرام می گیرد و با گام های سنگین و شمرده شمرده با هاله ای سفید بالای سرش به سوی ما می آید، و بعد باز یک راشِ سنگین با موجی سفید و درخشان که از شمشیرش متصاعد می شود. گاهی گلوی قهرمان را می گیرد تا روحش را ببلعد، لحظه ای دیگر می ایستد و موجی از نور سفید به اطراف می پراکنَد و قهرمان را به سویی پرت می کند، سپس پَرشی به آسمان و باز یک ضربه ی سنگینِ دیگر.

آنچه که در داستانِ فرمانروای سرزمین بلتاریا گذشته مفصل است و خود مقاله ای جداگانه می طلبد. پس از شکست باس، به میدان مرکزی Nexus برمی گردیم و همراه زن نا بینای سیاه پوش “Maiden in Black” به سراغ موجود کهن یا “Old One” می رویم. مشاهده ی پادشاه در هیبت واقعی خود که مفلوک و نزار و درشکسته است و حتی نمی تواند مانند یک انسان روی پاهای خود بایستد منظره ای است بسیار ترحم برانگیز و تکان دهنده، و در نکوهش امیال انسان، خواست قدرت و حرص و آز.

” ای ابله! تو این را نفهمیده ای؟ هیچ کس اراده ای برای ادامه ی این راه ندارد.”

پادشاه کهن “الَنت” بی شک یکی از زیباترین، باشکوه ترین و ماندنی ترین باس فایت های تاریخ صنعت گیم است.

1. Maiden Astraea ، راهبه سفید پوش و تجسم عشق و رنج

” اینجا خانه ی ماست، ما هیچ آسیبی به تو نرسانده ایم،

خدای عزیز برما رحم کن! آیا همین که ما را رها کرده ای کافی نیست؟

تا کِی باید این سرنوشت ظالمانه را تاب بیاوریم؟

اربابِ ظالم! دیگر چه چیز بیش از این ممکن است از ما بخواهی؟

اربابِ عزیز، تو خیلی ظالم هستی!

خدایا تو ما را به خود واگذاشته ای! آیا این تنبیه کافی نیست؟”

برترین باس بازی، و بی شک یکی از عمیق ترین باس های تاریخ، نه یک هیولای مخوف است، نه شوالیه ی تنومد و نه اژدهای کهن. بلکه راهبه ای است لطیف و آرام، و کلامی که بر زبانش جاری است کمر انسان را می شکند.

مردمان سرزمین تنها شده اند و رنج و دردشان را پایانی نیست، امیدی به خدایان هم نیست. پس راهبه “آستریا” تنها با شوالیه و یار وفادار خود Garl Vinland مانده و در کار تیمار و مراقبت از موجودات مفلوک و مردمان طاعون زده است. محیط باس فایت مردابی تاریک است با آب های آلوده و موجودات بیمار و نفرین شده، خون و کثافت که به زمین و دیوار ها زده و جزامیانی که یکسره در دعا و سرگشتگی اند. این دنیایی است که فرمانروایان نابودش کرده اند و خدایان هم تنها تماشا می کنند. نگاه میازاکی اینجا شاید بیش از حد بدبینانه است، اما بسیار بسیار جدی و قابل تامل.

راهبه گوشه ای نشسته و دامنش غرق در خون و آلودگی است و با چهره ای روشن، شوالیه وفادار و یار خود را به دفاع از این مامن می خواند. او نیز بر می خیزد و با گام های آهسته سوی قهرمان می رود:

” تو دیگر از این مکان روی گردان نمی شوی! می شوی؟

هرگز اجازه نخواهم داد آسیبی به بانوی عزیزمان برسد،

باشد که در اعماق این مرداب بپوسی

چطور جرات می کنی مزاحم خانه و پناهگاه ما شوی؟

تو مدت ها پیش رهایمان کردی! چطور به خودت حق می دهی؟

ما اینجا زندگی شرافمندانه ای داریم، رهایمان کن!”

موسیقی در این لحظات دیوانه کننده است، رویایی از امید و آرامش که به اوج تلخی و درد رسیده است، کابوسی است در بیداری. شوالیه وفادار با زره آهنین و گرز سهمگین خود تا آخرین نفس می جنگد و دم مرگ، معشوق خود را با افسوس خطاب می کند:

” آستریای نازنین و عزیز، من تو را نومید کردم…”

ما برای به دست آوردن قدرتِ “Demon Soul” به اینجا آمده ایم و چاره ای نداریم جز اینکه زنی فداکار و بی دفاع را بکُشیم، راهبه ای که تنها امید تبعید شدگان و نوزادانی است که در این لعنت کده رها شده اند. او بود که آلودگی و نفرینِ یک “روح خبیث” را به جان خرید تا پناهگاه و نوازش کننده ی بیچارگان باشد. حال هیولای واقعی کدام است؟

” تو او را کُشتی؟ بسیار خب، بیش از این تو را منع نخواهم کرد، هرچه می خوای بکن! روحِ عزیز خود را بردار و از اینجا برو…”

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls

(image)

برترین باس فایت های آثار نقش آفرینیِ استودیو From Software _ قسمت اول

به قلم ایرج لطیفی

عناوین نقش آفرینیِ استودیو From Software طی هفت سال اخیر بسیار مورد توجه واقع شده و به نوعی جریان ساز بوده اند. آثاری که به دشواریِ شدید، عناصر خلاقانه در گیم پلی، سیستم چک پوینت متفاوت و فضا سازیِ منحصر بفرد خود شناخته می شوند. اما بی شک یکی از برجسته ترین و قدرت مند ترین ابعاد این آثار، طراحی بی نظیر باس فایت هاست. باس ها چه از لحاظ هویت، پیش زمینه داستانی و انتقالِ حس، و چه از لحاظ گیم پلی و همین طور محیطی که این مبارزه ها به وقوع می پیوندند، بسیار منحصر بفرد هستند.

اگر باس فایت های پنج نقش آفرینیِ این استودیو را بشماریم، بیش از صد و سی عدد باس فایت خواهیم داشت! پرداختن به تمام آنها کار بسیار دشواری است و در دو سه مقاله نمی گنجد. اما می خواهیم بیست و پنج باس برتر را به تفکیک نسخه ها و به ترتیب زمان عرضه با هم مرور کنیم. برای هر بازی یک مقاله از پنج باس برتر خواهیم داشت و نگاهی به هرکدام خواهیم انداخت. حقیقت این است که هویت فردی و فلسفه موجود در اغلب این باس ها پیچیده و مفصل است، پس چندان وارد جزییات نخواهیم شد و تنها نگاهی به بهترین هایشان می اندازیم.

ابتدا با Demon’s Souls آغاز می کنیم، اولین اثر در سری Souls که به نوعی ساختار این نوع نقش آفرینی را جا انداخت و کارگردانِ بازی آقای هیدتاکا میازاکی را به جهان شناساند. اثری بسیار تکان دهنده و درد آلود، با داستانی پیچیده و تو در تو، شخصیت های عمیق، فضا سازیِ گیرا و البته گیم پلیِ بسیار بسیار دشوار و سنگین با عناصر خالص نقش آفرینی. نفرینِ سرزمین Boletaria و خیزش قهرمان.

(image)

5. Tower Knight ، شوالیه نگهبانِ برج سنگی

پس از اولین باس فایت بازی، سوی پل سنگی بلندی می رویم. پل با مسیری آکنده از مَرکب های ویران و جسدهای سوخته، ورودی قصر بزرگ بُلتاریا را به برج میانی متصل می کند. هنگامی که پای روی پل می گذاریم صدای بلند اژدهایی را می شنویم که پرواز کنان به این سو می آید و با نفُس خود تمام مسیر پل را به آتش می کشد، یک لحظه دیرتر یا زودتر قدم برداشتن مساوی با مرگ است، و این مسیر دشوار رسیدن به دومین باس بازی است! هنگامی که از دروازه عبور می کنیم، در یک میان پرده کوتاه، شوالیه ای بسیار غول پیکر می بینیم سراسر پوشیده از زره آهنین با سپری بزرگ در دست، سپس سربازان و نیزه داران را می بینیم که تمام محیط مبارزه را با تیر و کمان خود محاصره می کنند. حال مبارزه با باس آغاز می شود، که مبارزه ای است بسیار سنگین، بسیار دشوار و بی رحم. “شوالیه برج” چه در مبارزه نزدیک و چه در فاصله دور، بی وقفه ضربه می زند و می جنگد و تیرهایی که از اطراف شلیک می شوند نیز به دشواریِ مبارزه می افزایند. ابهت و هیبت باس ستودنی ست و جنگیدن با چنین شوالیه تنومندی واقعا حماسی است. محیط مبارزه محدود است و از دو طبقه تشکیل شده. عاقلانه است که اول به طبقه بالایی برویم و از شر سربازانی که بی وقفه شلیک می کنند خلاص شویم، اما حتی آن بالا نیز از تیررس باس در امان نیستیم.

این باس فایت آن هم در مراحل ابتدایی بازی واقعا بی رحمانه است و البته بسیار زیبا، پُر قدرت و کوبنده.

(image)

4. Old Monk ، شمع فروزان و کاهن اعظم با ردای زرد

برج Latria با آن زندانِ تاریک و مخوف و سلول های تنگ و نگهبانانِ مرموزش یکی از سنگین ترین و دردآورترین فضاها در آثار هیدتاکا میازاکی است. همسر ملکه “لتریا” توسط او از سرزمین ترد شده و حال با جنون و افسونِ قدرت بازگشته است. مردمان سرزمین در سلول های تاریک برای ابد اسیر شده اند و نگهبانانی با زنگوله های جادویی شبانه روز میان راهروهای تاریک زندان می گردند. صدای آواز حزن انگیز زنی از پس دیوارهای زندان به گوش می رسد، آدم از فرط جنون می خواهد با سر دیوار را بشکند و چشمه ی این آواز را بیابد. غم و اندوه در اینجا بیداد می کند.

حال از پله های بلند بالا می رویم. در یک میان پرده کوتاه، کاهنی می بینیم نشسته بر تخت و بر فزار تَلی از نشیمن های چوبین، با دامنی بسیار بزرگ که تمام تخت و پایه های آنرا پوشانده است.

یکی از جالب ترین و خلاقانه ترین باس های بازی، Old Monk می باشد که البته باس فایتِ محبوبِ شخص میازاکی هم هست. در حقیقت این باس یکی از جذاب ترین نکات دیمن سولز در حالت آنلاین یا Online Mode بازی است. نکته اینجاست که اگر به صورت آنلاین وارد بازی شده باشید، ممکن است یک پلیر دیگر در جلد باس فرو رفته باشد. در حقیقت شما در حال مبارزه با یک فرد واقعی با هوش واقعی خواهید بود و حتی ممکن است این را متوجه هم نشوید! حتی می توانید خود در جلد باس رفته و روبروی پلیر دیگری قرار بگیرید! چنین ایده ای آن هم در اوایل نسل هفتم و امکاناتِ بخش آنلاین واقعا غافل گیر کننده است. و البته در خدمت داستانِ این منطقه از بازی نیز هست، چرا که در حقیقت باسِ واقعی، روحی سیاه را درون شمایلِ دروغینِ خودش به نوعی حلول می دهد.

این باس در حالت آفلاین و هوش مصنوعی هم منحصر بفرد است. مبارزه بسیار نفس گیر است و حتی جای لحظه ای درنگ نیست. مدام و بی وقفه به سوی ما می آید و استقامتش هم تقریبا بی حد است. محیط مبارزه تنگ و کوچک است و هرچقدر هم که مانور دهیم، Dodge کرده و یا عقب نشینی کنیم باز هم جای لحظه ای نفس کشیدن نیست. مبارزه با این باس در عین ظاهر ساده ای که دارد بسیار هوشمندانه است. فضای باس فایت گرفته و عجیب است و حس وهم انگیزی دارد و موسیقیِ مرموز بازی نیز به القای این حس کمک می کند.

(image)

3. Storm King ، پادشاه طوفان، شکافتنِ آسمان و شکوه وصف ناشدنی

اینجا معبد طوفان هاست. سرزمینی متروک که زمانی در آن خدای طوفان پرستش می شده است و حال که از آن خرابه ای بیش باقی نمانده، پادشاه طوفان مانند تجسم سردی از ابر و مه و افسردگی در این مکان مقدس، بر فراز آسمان پرواز می کند. وارد مکان مبارزه که می شویم ابتدا گیج و منگیم. یک محیط وسیع غرق در سفیدی انوار خیال انگیز خورشید که در کَرانش صخره های سخت به چشم می خورند. موجوداتی شبیه به سفره ماهی اما در حال پرواز در آسمان، مدام بر فراز ما بال می زنند. تقریبا هیچ اسلحه ای را یارای رسیدن به آسمان ها نیست و دستمان به هیولاهای پرنده نمی رسد. پس تا انتهای این خلوت گاه سرد و ساکت پیش می رویم تا به Stormruler یا حکم رانِ طوفان ها می رسیم، شمشیری کهن و افسانه ای با تیغی درهم و پیچان که در مبارزه های تن به تن و زمینی قدرت چندانی ندارد، اما آسمان ها را از هم می شکافد! حال به سراغ موجودات پرنده می رویم. شمشیر طوفان، دلِ آسمان را تکان می دهد و غُرشِ ضربه ها به سان رعد و برق است. هر ضربه این شمشیر آنقدر حماسی، با شکوه و زیباست که در کلام نمی گنجد. کم کم پرنده اعظم، پادشاه طوفان ها پرواز کنان وارد میدان شده و مبارزه با باس آغاز می گردد.

گیم پلی این باس فایت چندان پیچیده نیست، اما فضا، زیبایی و شکوه و البته نوع مبارزه با باس است که آن را این چنین ماندگار می سازد. با دو پا روی زمین ایستادن، شمشمیر به دست گرفتن و با غولی در آسمان و بر فراز ابرها جنگیدن دل آدم را به لرزه در می آورد و زیبایی اش از کلام بیرون است.

(image)

2. Old King Allant ، پادشاه دروغین، پادشاه واقعی

کلمات بی شک از وصف آنچه که در دنیای بازی گذشته عاجزند. از انتهای قصر بُلتاریا و بعد از عبور از سرزمین های چند گانه و سلاخی کردنِ شاید بیش از پانزده باس، به قصر بُلتاریا بازمی گردیم. پلی بلند با نگهبان، که اژدهایی است آبی رنگ نشسته بر لبه سنگی و با دَم آتشین خود مانع از عبور قهرمان می شود. گذر از آتش اژدها با آن فریاد های رعشه آور که لرزه بر زمین می افکند، و رسیدن به دروازه ورودیِ قصر خود آنقدر باشکوه و سنگین است که تا پیش از رسیدن به باس فایت نیز روی زانوانِ خود بند نخواهیم بود. حال سوار بالابر می شویم و به ارتفاعات بسیار بالای قصر می رسیم. آنسوی دیوار مه گرفته، تاج و تخت پادشاه و صحن بزرگ فرمانرواییِ اوست، اما آنکس که روی سریر پادشاهیِ سرزمین تکیه زده نه فرمانروای واقعی، که روحی تاریک و هیولایی دروغین است. حال از میان مه عبور می کنیم.

آنچه که می بینیم بینهایت تکان دهنده است، سالنی مخروبه و بسیار ساده با ستون های شکسته و مرمرهایی که در هر سو روی زمین ریخته اند، و دیوار سنگیِ سالن قصر که فرو ریخته و از میانش انوار خورشید را می توان دید، و شمایل دروغین پادشاه Allant با رادی بلند سفید و طلایی، موهای خاکستری آویخته و شمشیری در دست که آرام بر لبه پرتگاهِ صحنِ کاخ ایستاده است و به سرزمین متروک و نفرین شده می نگرد. این تمام چیزی ست که دیده می شود، نه خبری از شکوه و عظمت هست و نه زیبایی و تجمل فرمانروایی، آنچه می بینیم تنها سردی است و سکوت و نفرین و ویرانگی. در این زمان است که موسیقی بازی با آهنگ سازیِ آقای Shunsuke Kida بیداد می کند، نوای اُرگ کلیسا با نُت های کشیده، سنگین و با تاکید نواخته می شود و در سنگینی و روح فضا تاثیری فزاینده می گذارد. ملودی اش هم همان موسیقیِ ویران کننده ای است که ابتدای بازی می شنویم. حال او با یک حرکت سریع سوی ما می آید و مبارزه آغاز می شود.

جنگ میان قهرمان و باس پایانی بسیار حماسی و پُر انرژی است، ضربه های باس بسیار سریع و طوفانی است و قدرت، استقامت و سرعتش هم فوق العاده. درگیری به طرز خارق العاده ای جذاب و نفس گیر است و باس نیز حرکات متنوعی دارد، با سرعت حمله ور می شود، فریاد می کشد و با ابهت ضربه می زند، بعد آرام می گیرد و با گام های سنگین و شمرده شمرده با هاله ای سفید بالای سرش به سوی ما می آید، و بعد باز یک راشِ سنگین با موجی سفید و درخشان که از شمشیرش متصاعد می شود. گاهی گلوی قهرمان را می گیرد تا روحش را ببلعد، لحظه ای دیگر می ایستد و موجی از نور سفید به اطراف می پراکنَد و قهرمان را به سویی پرت می کند، سپس پَرشی به آسمان و باز یک ضربه ی سنگینِ دیگر.

آنچه که در داستانِ فرمانروای سرزمین بلتاریا گذشته مفصل است و خود مقاله ای جداگانه می طلبد. پس از شکست باس، به میدان مرکزی Nexus برمی گردیم و همراه زن نا بینای سیاه پوش “Maiden in Black” به سراغ موجود کهن یا “Old One” می رویم. مشاهده ی پادشاه در هیبت واقعی خود که مفلوک و نزار و درشکسته است و حتی نمی تواند مانند یک انسان روی پاهای خود بایستد منظره ای است بسیار ترحم برانگیز و تکان دهنده، و در نکوهش امیال انسان، خواست قدرت و حرص و آز.

” ای ابله! تو این را نفهمیده ای؟ هیچ کس اراده ای برای ادامه ی این راه ندارد.”

پادشاه کهن “الَنت” بی شک یکی از زیباترین، باشکوه ترین و ماندنی ترین باس فایت های تاریخ صنعت گیم است.

(image)

1. Maiden Astraea ، راهبه سفید پوش و تجسم عشق و رنج

” اینجا خانه ی ماست، ما هیچ آسیبی به تو نرسانده ایم،

خدای عزیز برما رحم کن! آیا همین که ما را رها کرده ای کافی نیست؟

تا کِی باید این سرنوشت ظالمانه را تاب بیاوریم؟

اربابِ ظالم! دیگر چه چیز بیش از این ممکن است از ما بخواهی؟

اربابِ عزیز، تو خیلی ظالم هستی!

خدایا تو ما را به خود واگذاشته ای! آیا این تنبیه کافی نیست؟”

برترین باس بازی، و بی شک یکی از عمیق ترین باس های تاریخ، نه یک هیولای مخوف است، نه شوالیه ی تنومد و نه اژدهای کهن. بلکه راهبه ای است لطیف و آرام، و کلامی که بر زبانش جاری است کمر انسان را می شکند.

مردمان سرزمین تنها شده اند و رنج و دردشان را پایانی نیست، امیدی به خدایان هم نیست. پس راهبه “آستریا” تنها با شوالیه و یار وفادار خود Garl Vinland مانده و در کار تیمار و مراقبت از موجودات مفلوک و مردمان طاعون زده است. محیط باس فایت مردابی تاریک است با آب های آلوده و موجودات بیمار و نفرین شده، خون و کثافت که به زمین و دیوار ها زده و جزامیانی که یکسره در دعا و سرگشتگی اند. این دنیایی است که فرمانروایان نابودش کرده اند و خدایان هم تنها تماشا می کنند. نگاه میازاکی اینجا شاید بیش از حد بدبینانه است، اما بسیار بسیار جدی و قابل تامل.

راهبه گوشه ای نشسته و دامنش غرق در خون و آلودگی است و با چهره ای روشن، شوالیه وفادار و یار خود را به دفاع از این مامن می خواند. او نیز بر می خیزد و با گام های آهسته سوی قهرمان می رود:

” تو دیگر از این مکان روی گردان نمی شوی! می شوی؟

هرگز اجازه نخواهم داد آسیبی به بانوی عزیزمان برسد،

باشد که در اعماق این مرداب بپوسی

چطور جرات می کنی مزاحم خانه و پناهگاه ما شوی؟

تو مدت ها پیش رهایمان کردی! چطور به خودت حق می دهی؟

ما اینجا زندگی شرافمندانه ای داریم، رهایمان کن!”

موسیقی در این لحظات دیوانه کننده است، رویایی از امید و آرامش که به اوج تلخی و درد رسیده است، کابوسی است در بیداری. شوالیه وفادار با زره آهنین و گرز سهمگین خود تا آخرین نفس می جنگد و دم مرگ، معشوق خود را با افسوس خطاب می کند:

” آستریای نازنین و عزیز، من تو را نومید کردم…”

ما برای به دست آوردن قدرتِ “Demon Soul” به اینجا آمده ایم و چاره ای نداریم جز اینکه زنی فداکار و بی دفاع را بکُشیم، راهبه ای که تنها امید تبعید شدگان و نوزادانی است که در این لعنت کده رها شده اند. او بود که آلودگی و نفرینِ یک “روح خبیث” را به جان خرید تا پناهگاه و نوازش کننده ی بیچارگان باشد. حال هیولای واقعی کدام است؟

” تو او را کُشتی؟ بسیار خب، بیش از این تو را منع نخواهم کرد، هرچه می خوای بکن! روحِ عزیز خود را بردار و از اینجا برو…”

(image)

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت اول: Demon’s Souls