Tagنقد بررسی

نقد و بررسی Super Mario Run

نقد و بررسی Super Mario Run

Super Mario Run بی‌شک یکی از مهمترین عناوین سال 2016 پلتفرم موبایل است، بیش از خود اثر و محتوای آن، عمده اهمیت Super Mario Run در این است که شرکت نینتندو سرانجام این شخصیت افسانه‌ای خود را بر روی یک پلتفرم خارج نینتندو آورده است و ما شاهد انتشار این بازی بر روی iOS بودیم.

بازی یک نسخه رایگان دارد و در نسخه رایگان شما سه مرحله را می‌توانید تجربه کنید اما برای دسترسی به تمامی مراحل باید مبلغ 10 دلار را پرداخت کنید. از لحاظ سبک نیز Super Mario Run همانطور که از اسمش بر می‌آید یک اثر پلتفرمر است که بر پایه حرکت و دویدن و جمع کردن سکه طراحی شده است.

در جدیدترین قسمت از سری ویدیو‌های Pardis TV به سراغ نقد و بررسی Super Mario Run می‌رویم، نقدی که توسط وبسایت Gamespot انجام شده است و شما می‌توانید در ادامه این ویدیو را تماشا کنید:

ترجمه و مدیریت پروژه: علی غروبی

نقد و بررسی Super Mario Run

نقد و بررسی Maize

نقد و بررسی Maize

 

نقد و بررسی Maize

‘به قلم پرهام آقاخانی”

نقد این بازی بر مبنا نسخه ارسالی سازندگان برای وبسایت پردیس‌گیم نوشته شده است

در این چند ساله که وضعیت بازی‌های مستقل روز به روز در حال بهتر شدن است، هر چند وقت یک بار یک سری عنوان عجیب و غریب را می‌بینیم که چند ایده دیوانه وار را با هم درمی‌آمیزند و یک معجون جالب را تحویل بازیکنان می‌دهند. اما مسئله اصلی اینجاست که بعضی از این بازی ها در اجرای ایده‌های عجیبشان موفق ظاهر می‌شوند و تجربه‌ای منحصر به فرد را ارائه می‌دهند و بعضی دیگر کاملا در این امر شکست می‌خورند و به شدت ناامیدکننده ظاهر می‌شوند.

متاسفانه Maize در دسته دوم جای دارد. بازی روایتگر دو دانشمند است که از دولتمردان کشور آمریکا دستور می‌گیرند تا یک سری آزمایش‌های محرمانه بر روی ذرت‌ها انجام دهند. آن‌ها هم این کار را با کمال میل انجام می‌دهند تا این که سرانجام اشتباه می‌کنند، آزمایش‌هایشان به فاجعه می‌انجامد و ذرت زنده تولید می‌کنند! ذرت‌هایی که قادر به انجام کارها به مانند انسان‌ها هستند و این موضوع، عجیب و غریب‌ترین چیزی نخواهد بود که داخل این بازی خواهید دید!

داستان بازی مستقیما در زمانی بعد از اتفاقاتی که در ابتدا به آن اشاره شد، اتفاق می‌افتد. ولی متاسفانه با این که جالب به نظر می‌رسد، بنابر دلایلی که در ادامه توضیح خواهیم داد تنها عامل برای پیشبرد داستان محسوب می‌شود و همچنین در سطح خوبی قرار ندارد. هنگامی که بازی را شروع می‌کنید، داستان بازی چیزی نیست که بخواهد مخاطب را جذب کند و بیشتر روی قسمت‌های طنز و جوک‌هایی تمرکز دارد که توسط گفتگو های بین دو دانشمند مذکور با تکه های کاغذ، توضیحات آیتم‌ها و همچنین متلک‌های آزاردهنده همراهتان به نام Vladdy (که در ادامه به او نیز خواهیم پرداخت) بیان می شوند که در اکثر مواقع کاملا در انتقال حس طنز ناموفق هستند. نکته آزار دهنده اینجاست که Maize تمام عوامل موردنیاز برای داشتن یک داستان جذاب را در اختیار دارد ولی تمام این پتانسیل بر باد رفته است.

از طرفی دیگر حتی گیم پلی بازی نیز از ارائه دادن یک تجربه مناسب، عاجز است. شما از همان اول بازی در یک محیط نیمه باز و نسبتا بزرگ به حال خودتان رها می‌شوید و وظیفه دارید تا با بی‌هدف گشتن داخل آن محیط، یک سری آیتم خاص را پیدا کنید و در مکان هایی خاص استفاده کنید تا قادر به پیشروی باشید.اما نیازی به نگرانی نیست، چون انجام دادن معماها بسیار راحت است. در یک اقدام عجیب از سوی سازندگان، مکانی که شما می بایست از یک آیتم استفاده کنید داخل منوی مشخصات هر آیتم ذکر شده است و همین موضوع باعث می‌شود تا عملا هیچ معمایی داخل بازی وجود نداشته باشد!

ولی مسئله اصلی، پیدا کردن همین آیتم‌ها داخل محیط های بزرگ بازی است و به همین خاطر بارها پیش می‌آید که مجبور شوید یک مسیر طولانی را چند بار طی کنید و بازی بیشتر به یک “شبیه ساز راه رفتن” تبدیل شود تا یک عنوان معمایی. نکته جالب اینجاست که در اکثر مواقع، شما توسط سازندگان بازی محدود می‌شوید و در قسمت‌هایی خاص از بازی، نمی‌توانید به یک سری از مکان‌ها دسترسی داشته باشید. این مورد مشکل چندانی ندارد و قابل درک است؛ البته اگر سازندگان بازی آن را به طرز ناشیانه‌ای طراحی نمی‌کردند! هر بار که بازی می‌خواهد تا جلوی شما را از دسترسی به یک سری از مکان‌ها بگیرد، این کار را با ظاهر کردن چندین ستون از جعبه‌های قرمز رنگ از هوا (که تمام آنها مدل سازی مشابهی دارند) انجام می‌دهد! با این که حتی خود بازی دیوار چهارم را می‌شکند و به همین موضوع اشاره می‌کند ولی باز هم نمی‌توان به راحتی از آن گذشت.

البته همان‌طور که قبلا به این مورد اشاره کردیم، شما در طول بازی تنها نیستید. در قسمتی از بازی، شما به دلایل مبهمی که هیچ وقت ذکر نمی‌شود، به تعمیر یک خرس روباتیک و روس به نام Vladdy می‌پردازید و او تقریبا تا انتهای بازی همراه شما خواهد بود. متاسفانه Vladdy در اکثر مواقع اصلا همراه خوبی نیست. با این که بعضی کارهای او مثل شکستن دیوار چهارم با اشاره کردنش به نکات عجیب و‌غریب بازی یا انجام برخی حرکات خاص، واقعا جالب و در برخی مواقع خنده دار هستند، ولی بیشتر اوقات او فقط مشغول غر زدن و خطاب کردن شما با القابی مثل احمق و نادان است و بیشتر می‌خواهید تا یک بلایی بر سرش بیاید تا دیگر حرف‌هایش را نشنوید. ولی درست همانند بحث داستان، در یک چهارم پایانی بازی است که Vladdy بهتر از هر زمان دیگری با شما برخورد می‌کند و حرف هایش دیگر آزار دهنده نیست.

جای شکر باقیست که حداقل صداگذاری Vladdy و سایر شخصیت‌های داخل بازی واقعا خوب انجام شده است (مخصوصا ملکه ذرت‌ها که از عبارات ادبی خاصی نیز در سخنانش استفاده می‌کند) ولی بدبختانه اگر به سراغ موسیقی‌ها برویم باز هم کم‌کاری‌ها و مشکلات بازی بیداد می‌کنند. به عنوان مثال، هیچ موسیقی‌ای در بازی به جز چند قطعه بسیار محدود که مداوما لوپ می‌شوند، شنیده نمی‌شود و در برخی موارد نیز بارها پیش می‌آید که موسیقی در حال پخش به ناگهان قطع شود.

تا اینجای کار از نافرجامی های بخش تعاملی بازی گفتیم. ولی آیا حداقل بخش فنی توانسته تا در سطح مناسبی باشد؟ جواب باز هم منفی است؛ متاسفانه Maize حتی در قسمت فنی هم کم می آورد. با این که گرافیک بازی به لطف موتور آنریل 4 در سطح مناسبی قرار دارد، ولی از نظر بهینه سازی به هیچ وجه خوب نیست. تنظیمات گرافیکی بازی نیز به شدت محدود هستند و در کمال تعجب حتی گزینه ای برای خاموش کردن تنظیماتی مثل Motion Blur در آن وجود ندارد. از طرفی دیگر بازی پر است از باگ‌ها و گلیچ‌های متعدد. برای مثال بازی ممکن است بار‌ها کرش کند یا بار‌ها ممکن است در قسمت‌هایی از اشیا گیر کنید.

 

نکات مثبت

طراح داستانی جالب

در یک چهارم پایانی تجربه بازی بسیار بهتر می‌شود

صداگذاری مناسب شخصیت‌ها

نکات منفی

بهینه سازی بد

گیم پلی خسته کننده

طنز بازی در بیشتر مواقع در نمی‌آید

باگ‌ها و گلیچ‌های متعدد

سخن آخر:

در کل می توان گفت که Maize یک بازی کاملا متوسط است که در هر دو زمینه تعاملی و تکنیکی ناموفق ظاهر شده است. با این که داستان بازی تقریبا جالب است و بعضی از جوک‌ها نیز سرگرم کننده هستند، ولی سایر عوامل بازی تجربه آن را خراب می‌کند.

 

Verdict

Overall, it can be said that Maize is a pretty average game that has failed in both interactive and technical fronts. Although the story is somewhat interesting and some jokes are fun, but everything else drags the experience down

Pros

Interesting Plot

The last 1/4th of gameplay

Good voice acting

Cons

Bad optimization

Boring gameplay

Jokes are hit & miss, mostly the latter

Numerous bugs & glitches

Final Score: 5 Out Of 10

نقد و بررسی Maize

نقد و بررسی Dead Rising 4

نقد و بررسی Dead Rising 4

نقد و بررسی Dead Rising 4

“به قلم محمد تقوی”

کریسمس مبارک، زامبی لعنتی!

“روزی روزگاری شرکتی به نام کپکام بود که از عناوین محبوبش همین طور پول پارو می‌کرد تا آن که تخم‌های طلایش دیگر محبوب نبودند. پس جلسه‌ای برقرار شد تا ریش سفیدهای شرکت، راه‌های جالب‌تری برای پول پارو کردن بیابند. همگی در حال بحث و گفت و گوی سنگین بودند که ناگهان مردی در سایه‌ها دستانش را بر روی میز زد. پیر پیران، ریش سفید کپکام، کیجی اینافونه‌ی افسانه‌ای:

-“این زامبی‌ها سوژه‌ی خنده‌ی خوبی هستند. باید یک Resident Evil بسازیم که گیمرها به هر شکلی پدرشان را دربیاورند! آره، آره، همینه! (به پوستر GTA اشاره می‌کند) ما یک RE را با زامبی‌های فراوان و کنترل کج و کوله‌اش با GTA قاطی می‌کنیم، کمی هم چاشنی سختی از Mega Man تا ملت کف و خون قاطی کنند. اسمش را هم می‌گذاریم Dead Rising: مردگان برمی‌خیزند (حضار در این لحظه وی را به شدت تشویق می‌کنند)”

خیال پردازی‌های این منتقد در مورد جلسات اولیه‌ی طرح‌ریزی چندان دور از ذهن نیست و بررسی آن‌ها، دید قابل تأملی نسبت به Dead Rising 4 می‌دهد. هر چه باشد این سری به مانند یکی از رفقایش یعنی Saint’s Row به شدت از آن اصول اولیه فاصله گرفته. بیایید روراست باشیم. ‌Dead Rising اصلی چیزی بیش از ترکیب اشاره شده نیست و آن روحیه‌ی منحصر بفرد هنوز یافت نشده. اما با گذر زمان، هر شماره، این بازی‌ها خنده‌دارتر و شوخ‌تر می‌شوند تا برسیم به نسخه‌ی چهارم. بازی‌ای که شاید بهترین سری نباشد، اما واقعا منحصر به فرد است و به معنای کلمه آن رویای دیرینه‌ی “بازی جهان باز پر از زامبی” را به ارمغان آورده؛ آن هم با ترکیب کردن بهترین عناصر بازی‌های پیشین با کمی ساده سازی و اغراق و در نتیجه با یک بازی هیجان انگیز، اغراق آمیز، خنده‌ دار و جذاب روبروئیم.

 

Dead Rising 4 در هر لحظه‌اش در تلاش برای سرگرم کردن مخاطبش است و گیم پلی، بار اصلی این هدف را بر دوش می‌کشد. از دید مکانیک‌ها، بازی کنونی برای طرفداران به خصوص آن‌هایی که نسخه‌ی سوم را تجربه کرده‌اند، آشنا است. یک شهر باز داریم، پر از تسلیحات و وسایل عجیب و غریب؛ از اره برقی تا نیزه‌های قرون وسطایی، همگی چشمکی به گیمر می‌رنند که “بیا و من را امتحان کن!” می‌خواهید اوضاع دیوانه‌وارتر شود؟ اسلحه‌های کمبو در خدمتتان هستند. نه تنها مانند بازی قبلی در هر جایی می ‌توان آن‌ها را ساخت، بلکه دسترسی به آن‌ها آسان‌تر هم شده. اکنون فقط یکی از مواد اولیه به طور دقیق ذکر می‌شود و ماده‌ی دوم، زیرمجموعه‌ای از طبقه بندی‌های مختلف است (مثلا برای طبقه بندی چاقو، از چاقوی جیبی تا کاتانا قابل استفاده‌اند!). تعدادی از کمبوهای خاطره‌انگیز بازگشته‌اند اما بیشترشان کاملا جدید‌ هستند و نحوه‌ی استفاده‌ی متفاوتشان، به گیم پلی عمق می‌بخشد. با بیش از 50 کمبوی مختلف، پیدا کردن طرح‌های این اسلحه‌ها به یکی از انگیزه‌های اصلی تبدیل می‌شود. این طرح پیدا شد؟ حال امتحان کن و ببین چه بلایی سر زامبی‌های بیچاره می‌آید!

از دیگر تجهیزات جدید بازی، Exo Suit است که استفاده‌اش جدیدا به شدت باب شده، می‌توان گفت که حضورش نه سیخ را سوزانده و نه کباب. پوشیدنش در کنار افزایش قدرت مشت‌ها، استفاده از تعدادی اسلحه‌ی فوق سنگین مثل تیربار، آتش افکن و یا تبرها و شمشیرهای غول پیکر را ممکن کرده. اما مدت زمان محدود استفاده‌اش، چندان این لباس را در بطن گیم پلی پررنگ نمی‌کند. این توازن جالب درباره‌ی سایر اسلحه‌ها هم صادق است. عموم آن‌ها هنگام قلع و قمع شدن یک لشکر دویست نفره (!) نابود خواهند شد (هر چند میزان مقاومت‌شان می‌تواند بیشتر هم بشود). بزرگترین تغییر اما در قالب سیستم کنترل جدید می‌درخشد. در کنار کنترل کلی روان‌تر، آیتم‌ها در چهار دسته‌ی اسلحه‌های نزدیک برد، پرتابی، دوربرد و آیتم‌های شفابخش (انواع و اقسام غذاها و نوشیدنی‌های دلپذیر!) به راحتی قابل دسترس‌اند. به این ترتیب یکی از بزرگترین چالش‌های پیشین یعنی مدیریت موجودی از میان رفته.

 

همه‌ی این‌ها به یک نتیجه ختم می‌شود، درجه سختی ناامید کننده که باید بسیار آنرا آسان دانست. همین مشکل برای نمردن من در طول بازی کافی بود! برخلاف شماره‌های اولیه، DR4 واقعا ساده است. لشکرهای عظیم و ده هزارتایی زامبی به جای ترسناک بودن، به یک کیسه بوکس عظیم می‌مانند و هیچ وجه خوفناکی نشان نمی‌دهند. یک سری زامبی جدید و وحشی‌تر به مرور وارد بازی می‌شوند اما به لطف قدرت سوپرمنی گونه‌ی اسلحه‌های کمبو آن‌ها هم به راحتی شکست می‌خورند. مردمی که نجات می‌دهید هیچ نیازی به اسکورت تا مکان امن ندارند. باس‌های معروف و پدردرآور سری با تغییر نام از Psycopath به Maniac، به معنای واقعی جوک هستند! کنار این آسانی، ساعت محدود به کل حذف شده و تنها از DLC قابل دسترسی است (حرکتی وقیح از جانب کپکام!). گیمر هر چقدر می‌خواهد می‌تواند در “ویلامت” (Willamette) گشت بزند و هیچ چیزی جلودارش نیست. طرفداران سرسخت، جمله‌ی بعدی به هیچ وجه خوشایند نیست؛ DR4 بدجور از ریشه‌ها فاصله گرفته، پس تا جای ممکن از این بازی دوری کنید!

اما برای بی طرف‌ترها چه؟ خب، در کنار توصیفات پیشین، یک شهر بزرگ پر از جمع کردنی‌ها، تجهیزات و آیتم‌های جالب داریم. چگالی محتوای بازی نسبت به سایزش، ستودنی است و گوشه گوشه‌ی شهر، پر است از دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها. طراحی خوب محله‌های مختلف، ساختمان‌های نیمه کاره و مغازه‌ها آدم را به تحسین وامی‌دارند و تزئینات کریسمسی در کنار آهنگ‌های Country حال و هوای این روزها را به خوبی در “ویلامت”  زنده کرده‌اند. اما ستاره‌ی واقعی این لوکیشن، آن مرکز خرید افسانه‌ای و معروف است که تمام این ماجراها از آنجا شروع شده. طراحی جدید این مرکز بیش از یک بازسازی است. مناطقی مثل کشتی دزدان دریایی و قلعه‌ی قرون وسطایی (تا جایی که این نگارنده به یاد دارد!) در بازی اول غایب بودند و آن مرکز خرید، فضای بسته‌تر و کم رنگ و لعاب‌تر نسبت به این نسخه‌ی جدید داشت. همه‌ی اینها تنوع بصری خوبی به بازی تزریق کرده‌اند. به کلی شاید بازی در ویلامت باشد، اما از دید جو و محیط بیشتر به Dead Rising 2: Off the Record شباهت دارد.

 

آن اسپین آف، داستان نسخه‌ی دوم را از دید “فرنک وست”، خبرنگار دوست داشتنی و قهرمان اصلی این سری روایت می‌کرد و اینجا هم همان آش است و همان کاسه. اما بیایید رو راست باشیم. آدم‌هایی مثل چاک موتورسوار و نیک مکانیک، در مقایسه با فرنک رنگ می‌باختند و حضور او در DR4 عملا یک موهبت است. فرنک این بازی هم شوخ طبع است، هم غرغرو و هم رقابتی. بازی در نقش او، به مانند نمک غذاست؛ نصف لذت کشتن آن موجودات خنگ به تیکه‌پرانی‌ها و دشنام‌هایی است که او به زامبی‌ها می‌دهد. تحسین کار گروه نویسندگی را باید به داستان اصلی هم بسط بدیم. برخلاف تصور، ماجرای اصلی پشت اتفاقات DR4 خوب نوشته شده‌اند و هر جا که بازی رو به خسته کنندگی می‌رود، داستان دست گیمر را گرفته و به خوبی تا پایان بازی می‌کشاند ولی در آن نقطه، دوباره او را به زمین انداخته و کتک می‌زند! پایان بیش از حد cliffhanger ای داستان به قدری در ذوق می‌‌زند که اشتیاق تکرار بازی را برای بار دوم از بین می‌رود. (احتمال تکرار حرکت وقیحانه‌ی کپکام با توجه به اسم DLC های بازی!)

بازبینی تصویری

 

بازگشت به نقطه‌ی اول

 

بازی با یک انیمیشن سینماتیک زیبا دنیایش را آغاز می‌کند.

 

فرنک با پتک اسباب بازی، عدالت را در میان زامبی‌ها برقرار می‌کند! تمام‌کننده‌ها و اجرای آن‌ها از لذت‌بخش‌ترین لحظات بازی است.

 

ماشین‌ها بازگشته‌اند آن هم با کمبوهای جدید. حیف که فیزیک غیرواقعی‌شان گاه کنترل را سخت می‌کند.

 

فرنک، کسی به تو نگفت با مرده‌ها عکس نگیر؟ یکی از لذت‌های والای DR4 در این سلفی گرفتن‌ها است.

 

این Dark Souls است یا Star Wars؟

 

صفحه‌ی ارتقای شخصیت. بازی هم سیستم کاملی برای ارتقای فرنک دارد و هم در طبقه‌بندی منظمی ارائه می‌شود.

 

I am Tho… uhm Frank, God of Thunder!

 

مشکلات فنی در بازی فریاد می‌زنند. جدا از مشکلات لود بافت‌ها در شکل، افت فریم و باگ‌های بازی قطع کن به کرات در بازی دیده می‌شوند.

 

بعضی از مناطق بازی واقعا تاریک‌اند و استفاده از فیلتر دید در شب دوربین ضروری است.

 

خود Exo Suitها قابل ارتقا‌ئند و خود لباس را به یک ماشین کشتار (مثل تصویر بالا) تبدیل می‌کنند!

 

تعدادی از شخصیت‌های کلاسیک کپکام در بازی حضور دارند، از جمله بلانکا از سری Street Fighter(که اینجا چندان مشخص نیست.) 

نکات مثبت

داستان جذاب و سورپرایزکننده

فرنک وست یک پروتاگونیست ایده‌آل و محشر است

تنوع فوق العاده در تسلیحات و تجهیزات

لوکیشن بزرگ و پرمحتوا

کنترل نرم و روان در مقایسه با بازی‌های قبلی

توجه به جزئیات و احیای حس کریسمسی در ویلامت

به تصویر کشیدن هجوی دیوانه‌وار و بی‌نظیر از دنیای زامبی‌ها

Exo Suit!

نکات منفی

دور شدن از اصول سری، برای طرفداران قدیمی و سرسخت ناامیدکننده خواهد بود

مشکلات بسیار زیاد و متعدد فنی

کنترل اتومبیل مشکل‌دار و فیزیک رفتاری‌شان گاه غیر واقعی است

سادگی بیش از حد

پایان افتضاح

سخن آخر

این روزها، بهترین موقع برای تجربه‌ی Dead Rising 4 است. روح و حال و هوای کریسمسی، ماهیت سری را جلا داده و آن را از یک کلون ترکیبی Resident Evil و GTA به یک اثر دارای هویت تبدیل کرده. اگر عطش یک بازی جهان‌باز با زامبی‌های فراوان، تسلیحات استثنائی و داستان جالب را دارید، DR4 یک انتخاب سرگرم‌کننده و جذاب می‌تواند باشد، اگرچه برخی مشکلات، آن را از سطحی که باید پایین کشیده‌اند.

Verdict 

These are the best days to play Dead Rising 4. The Christmas spirit has improved the series from a Resident Evil-GTA hybrid to a unique experience. If you have any interest in an open world game full of zombies, exceptional weapons and an engaging story and if you set your expectations correctly, Dead Rising 4 is a fantastically fun game despite it being a bit under performed thanks to minor issues

Pros

Fun & gripping storyline
Frank West fits perfectly with the game
Fantastic variety in weapons & inventory
A big setting full of things to do
Smooth controls compared to previous entry
A crazy & different take on the world of zombies
Attention to details & crafting the Christmas spirit in Willamette
Exo Suit

Cons

Stepping away from Dead Rising traditions will be disappointing to old fans
Many technical issues and problems
Controlling automobiles is somewhat hard & unrealistic physics doesn’t help
The overall experience is too easy
Aweful ending

Score: 8 Out of 10

نقد و بررسی Dead Rising 4

نقد و بررسی STEINS;GATE 0

نقد و بررسی STEINS;GATE 0

نقد و بررسی عنوان STEINS;GATE 0

به قلم علی رجبی”

این نقد بر مبنا نسخه ارسالی ناشر برای وبسایت پردیس‌گیم نوشته شده است 

“دردی پایان ناپذیر، کلیدی سوی آرمان شهر”

درست بعد از اولین تلاش وی برای نجات “کوریسو ماکسیه” (Kurisu Makise) و  پیشگیری از خطرهای بعد از آن، “اکابه” تسیلم خستگی شده و بالاخره تصمیم می‌گیرد تا سرنوشت فعلی را بپذیرد و با یک دنیا حسرت و پشیمانی زندگی خود را ادامه دهد، زندگی‌ای که دیگر هرگز برایش یکسان نخواهد بود. مرگ عزیزترین کس وی، از دست‌دادن هرآنچه برایش جنگیده بود و مبارزه با بیماری‌ذهنی، آثار دانشمند‌دیووانه “Hououin Kyouma” را به کلی پاک‌کرده و تنها سوگواری و غم را بر جای گذاشته‌است. حال که”اکابه” فکر‌می‌کند دیگر هیچوقت قرار نیست باری دیگر وارد بازی با زمان بشود، خلاف انتظارات وی به واقعیت می‌پیوندد. “اکابه” به همایشی علمی دعوت می‌شود و برای تست پروزه‌ای با نام “آمادئوس”(Amadeus)، پروژه‌ای که معشوقه وی نیز بر روی آن کار می‌کرد، داوطلب می‌شود. ساخت هوش مصنوعی که دارای احساسات می‌باشد به وسیله خاطرات یک شخص. بنظر می‌رسد که باری دیگر زمان رقیب طلبیده و دانشمند دیووانه ما، شکسته‌تر از هرزمانی بازگشته تا پاسخ این دنیای سرد را بدهد. سرنوشت دنیا در دستان اوست..

“ناامیدی بی کران اکابه”

داستان این نسخه از بازی به بیان ساده‌تر پیش درآمدی‌است برای داستان اصلی، کسانی که بازی پیشین را تجربه‌کرده یا انیمه را مشاهده کرده‌اند، باید یادشان باشد که در قسمت 23 یا اواخر داستان کسی که کلید موفقیت و دست‌یابی به خط دنیایی که اکابه آن‌ را “دروازه اشتاینز” نام گذاشت، کسی نبود جز خود وی اما از خط دنیایی دیگری، خطی که بازی پیش روی ما آن‌ را به نمایش می‌گذارد. فضا و اتمسفر به مراتب سرد‌تر است نسبت به نسخه اول، فضایی سرشار از نامیدی و ناراحتی، لحظاتی که دوستان شما سعی در خوشحال کردن شما را دارند اما دریغ از ذره‌ای شادی، حال که همه چیز از دست رفته برای چه باید شادی کرد ؟

نقاط حماسی و مهم، چیزی است که این بازی ذره‌ای از آن دریغ نکرده، صحنه‌هایی که شما را به راحتی ناراحت‌کرده و اشک‌های برخی را جاری می‌کند، صحنه‌هایی که خود نمی‌دانید دیگر بخندید یا ناراحت باشید. همچون نسخه پیشین بازی از چندین پایان بهره می‌برد، و باید اعتراف‌کنم که برخی از پایان‌های بازی به راستی مرا به مرز گریه بردند! بنظرم باید به صداپیشگان این نسخه جایزه‌های فراوان داد و از نویسنده داستان قدردانی‌ها کرد، زیرا که آن‌ها در حس آمیزی و ایجاد زیبایی کارشان‌را به خوبی انجام‌داده و هیچ ایراد و نقصی نمی‌توان از آن گرفت.

“تولد دوباره دانشمند دیووانه”

با موج جدید وقایع، ذره‌ای امیدواری در وجود “اکابه” شکل می‌گیرد، اما گمان نکنید دنیا این‌بار به شما رحم خواهد کرد، بلکه این‌بار بی‌رحم تر از هرزمانی خواهد‌ بود. بازی در زمینه شخصیت‌پردازی و داستان هیچ از نسخه ابتدایی خود کم‌نداشته و حتی ارتقای‌ بسیاری هم یافته‌ است که خود ارزش اثر را دوچندان کرده‌ است. این‌بار ما شاهد شخصیت‌هایی کمی بالغ‌تر و حضور اشخاص جدید هستیم، همچون استاد دانشگاه “کوریسو” که از نقش‌های کلیدی داستان می‌باشد و در کمک به “اکابه” نقش پررنگی را ایفا می‌کند. این نبردی‌ است با دنیا، با تمامی قوانین طبیعت. آخرین شانس شما در نجات‌ دنیا اینجاست. عنوان پیش روی‌ ما در زمینه‌ داستانی و اجرای‌آن کاری‌فراتراز حد‌و‌سبک خود انجام داده‌است ! زیبایی به تصویر‌کشیدن سفر‌های زمانی، و یا حتی نشان‌دادن و نحوه اعمال کردن قوانین فیزیک در پایان‌های مختلف بازی و دست یابی شما به پایان نهایی، بی شک می‌توانم بگویم که این عنوان را به راحتی به بهترین Visual Novel‌ای تبدیل کرده که تا به حال تجربه کرده‌ام ! بازی‌ای که ثانیه به ثانیه شمارا حیرت زده می‌کند، آدرنالین شمارا بالا می‌برد و شمارا غرق در خود می‌کند.

گیم‌پلی بازی همچنان همانند نسخه پیشین، از سیستم Phone Trigger بهره می‌برد،  که این بار به آن Rine Trigger گفته می‌شود. سیستم گیم پلی بازی تا حدی بسیار زیادی تغییر کرده است، این بار شما می‌توانید بصورت زنده با دیگر شخصیت‌ها پیام مبادله کنید که به واسطه پیام شما، واکنش های متفاوتی را خواهید گرفت و دیگر خبری از فاصله زمانی نیست، همچنین شما می‌توانید استیکر بفرستید! که به شخصه واقعا بنظرم چیز جالبیست که بازی سعی کرده تا حد زیادی فضای یک گوشی واقعی را برای شما به ارمغان بیاورد، و حال می‌رسیم به سوپرایز بازی…همراه همیشگی شما در گوشی جدیدتان به لطف پروژه “آمادئوس”، یک “کوریسو” هوشمند ! بله تستی که “اکابه” برای آن داوطلب شده‌ بود به نوعی تعامل با یک هوش مصنوعی ساخته شده بوسیله خاطرات است که مهمترین کلید در نجات دنیا و رسیدن به دروازه “اشتاینز”، وجود دوباره “کوریسو” در زندگی “اکابه” می‌باشد، چیزی که انگیزه بسیاری به دانشمند داستان ما می‌دهد. این بار بازی کمی تنوع برای مخاطبان خود ایجاد کرده و این اجازه را به شما می دهد که داستان را از دید چندین شخصیت اصلی دیگر نیز دنبال کنید، البته برخی از آن‌ها ممکن است چندان مهم نباشند اما این مشکل خاصی نیست و شما هرلحظه می توانید صحنه های اضافی را Skip کرده و به بازی ادامه دهید. همچنین بازی دارای 6 پایان بوده که پایان اصلی را با توجه به انتخاب‌ها و مسیری که انتخاب می‌کنید نمایش داده می‌شود و البته سوپرایز این نسخه این است که شما برای دست‌یابی به آن حتی مجبورید چندین بار بازی را به اتمام برسانید تا گذشته خود را از مسائل مختلف آگاه کنید ! 

کمپانی 5Pb. که پیش از این بازی بر‌روی آثاری همچون Psycho-Pass، Phantom Breaker و یا Skip Beat! کار کرده همیشه به مخاطبان خود مجموعه ای از زیبایی های بی‌کران در زمینه طراحی و البته صداگذاری را ارائه داده‌ است که این امر درباره STEINS;GATE 0 نیز صادق می‌باشد، فضایی تاریک آمیخته با چاشنی علمی-تخیلی، اتمسفری بی نقص و جذاب را به شما ارائه می دهند که ساعت ها بدون آنکه لحظه‌ای از بازی کردن خسته شوید به بازی پرداخته و غرق آن شوید، توصیه می‌کنم حتما ساندترک بازی را بصورت جداگانه گوش دهید زیرا که تمامی قطعات موزیکال آن به شیوه ای هنرمندانه ساخته‌شده و انتظارات شما را بطور کامل به جا می‌آورد.

بازبینی تصویری:

سفرهای بین زمانی بازی، از نقاط زیبا و شگفت انگیز آن 


بازگشت دانشمند بزرگ، “هوئوئین کیوما!”

حقیقت پشت دست یابی به دروازه، کلید نهایی در دستان اوست

دیدار دوباره، بازگشت به آلفا

نکات مثبت

داستانی خلاقانه و به مراتب جذاب‌تر از نسخه پیشین که جهشی بزرگ به حساب می‌آید

گرافیک زیبای بازی

موسیقی دل نواز که به راحتی تا مدت‌ها در خاطره‌ها باقی می‌ماند

صداگذاری عالی

سیستم جدید Rine Trigger

پایان‌های محشر و میخکوب‌کننده

سخن اخر

عنوان “STEINS;GATE 0” را می‌توان یک پیشرفت کامل نسبت به نسخه قبلی دانست که از هرلحاظ ارزش بالایی را بر روی بازی اعمال می‌کند، آمیخته با مزه عشق و تراژدی، و البته یکی از زیباترین Visual novel هایی که تا به حال پا به صنعت گیم گذاشته است. اگر شما نیز از طرفداران این مجموعه هستید، این عنوان یک “باید” برای شما محسوب می‌شود، پس همین الان به فروشگاه رفته، بازی را بخرید و وارد بازی شوید، وقت آن است که  باری دیگر “دروازه اشتاینز” را بگشایید!

Verdict

STEINS;GATE 0 should be considered as a complete improvement compared to its previous successor and highly worthy, a story about love, death, tragedies, easily one of the best visual novels that has ever been created. If you’re one of its fans, then this game is a “must” for you, so buy it right now. Once more, it’s time to open the “STEINS;GATE

Pros 

Astonishing and beautifully written story

Amazing graphics

Smooth music, one that’d be stored in memories for a long time

Perfect voice acting

The Rine Trigger system

Excellent and breath taking endings

Score : 9.5 out of 10

نقد و بررسی STEINS;GATE 0

نقد و بررسی بازی Yesterday Origins

نقد و بررسی بازی Yesterday Origins

نقد و بررسی بازی Yesterday Origins

“به قلم احسان عباسی نسب”

پس از گذشت 4 سال از انتشار و Yesterday توسط استدیو کهنه‌کار Pendulo حالا دوباره شاهد بازگشت این عنوان موفق هستیم. سازندگان وعده داده بودند که در این نسخه از داستان جنایی‌ قسمت اول کمی دور شده و این بار مستقیما به سراغ ریشه‌های “جان یستردی”، قهرمان سری می‌روند. شاید در نگاه اول این ایده برای ساخت دنباله‌ی عنوانی که در حال حاضر چندان درمیان بازیکنان اسم و رسم‌دار نیست به منزله‌ی یک شمشیر دو‌لبه باشد و ممکن باشد کل این فرنچایز نوپا را به کام مرگ بکشاند اما حالا و پس از تجربه محصول نهایی با قاطعیت می‌گویم که Yesterday Origins عملکردی فراتر از آنچه فکرش را می‌کنید از خود به نمایش گذشته و یکی از غافل‌گیر‌کننده‌ترین بازی‌های سال به شمار می‌رود. بله دومین قسمت از فرنچایز Yesterday می‌تواند یک پایان زودهنگام برای آن باشد، اما بر خلاف انتظارها یک پایان باشکوه و به یادماندنی. 

وقایع داستانی Yesterday Originsدر دو بازه‌ی زمانی جریان می‌یابد. اولین بازه به قرن 15 میلادی بر‌می‌گردد و در اسپانیا رخ می‌دهد و دیگری به زمان کنونی مربوط می‌شود و ما این‌بار به شهر زیبای پاریس منتقل می‌شویم. به مانند نسخه اول، شما داستان “جان یستردی” (John Yesterday) را دنبال خواهد کرد. یک فرد 500 ساله و در ظاهر مردی 35 ساله که بنا به دلایل نامشخصی برای ما و وی به انسانی نامیرا تبدیل شده است. هربار که “جان” می‌میرد، پس از مدت کوتاهی دوباره با ظاهری که اولین بار جان خود را از دست داده بوده است; زنده ‌می‌شود اما حافظه‌اش به کلی پاک شده و باید دوباره به دنبال پیدا‌کردن هویت خود باشد.

 

البته به منظور حل این مشکل، جان هر صبح برای خود پیامی را می‌فرسد که حاوی یک ویدیو و در آن به طور به طور کامل خودش را معرفی می‌کند. دیگر شخصیت اصلی و همراه “جان”، “پائولین پتیت”‌ (Pauline Petit)است. او نیز به مانند جان این توانایی را دارد که پس از هربار مردن، دوباره با ظاهر جوانش به زندگی برگردد اما بر خلاف جان، حافظه‌ی خود را از دست نمی‌دهد و به همین دلیل معمولا درحین انجام دادن ماموریت‌های با ریسک بالا چندان دغدغه‌ای او را تهدید نمی‌کند. این دو در کنار یکدیگر یک مغازه فروش اجناس عتیقه و انتیک را اداره می‌کنند و پس از اتفاقات نسخه اول به نظر می‌رسد مدت‌هاست زندگی آرام و بدون دردسری را می‌گذرانند اما دیری نمی‌پاید که یک کابوس دوباره زندگی آن‌ها را وارد فازهیجان‌انگیز دیگری می‌کند. بازی در یک ساعت اول به‌خوبی شخصیت‌هایی که در نسخه پیشین حضور پیدا کرده‌ بودند را برایتان معرفی می‌کند و لزوما برای درک اتفاقات این قسمت نیازی به از‌ پیش بازی کردن قسمت قبلی ندارید.

 مطمئنا مهم‌ترین عاملی که می‌تواند یک‌تنه باعث سرپا نگه داشتن یک بازی در سبک “اشاره و کلیک” یا نابودی کامل آن شود، داستان کلی و از آن مهمتر نحوه روایتش است. خوشبختانه Yesterday Origins در به نمایش درآوردن یک داستان هیجان‌انگیز و چند‌لایه برای مخاطب کاملا موفق عمل ‌می‌کند و ازاین رو می‌توان همین ابتدای کار نمره‌ی قبولی را به جدید‌ترین اثر استدیو Pendulo داد. علاوه بر‌این، ویژگی مهم دیگری که باعث شده ریتم بازی تا پایان، تازگی و شادابی خود را حفظ کند; وجود طنز کلامی و موقعیتی متعددی است که به بهترین شکل و در جای مناسب خودش در لایه‌های بازی جا داده‌شده‌اند و بار‌ها لبخند را بر‌روی لبان شما می‌آورد. خیلی بعید بود که بدون حضور عنصر طنز، روایت خشک و جدی بازی بتواند شما را تا پایان با خود همراه سازد.

از طرفی شخصیت‌پردازی نیز نقطه قوت اصلی Yesterday Origins به حساب می‌آید. دو شخصیت اصلی یعنی جان و پائولین، شیمی بسیار خوبی را در بازی تشکیل داده‌اند و دغدغه‌های این دو برای بازیکنان قابل‌باور جلوه می‌کند. همین موضوع نیز برای دیگر شخصیت‌های مهمی که در طول داستان با آن‌ها برخورد می‌کنیم، صدق می‌کند. باورها و هدف های انسان درون بازی به سبب همین شخصیت پردازی کم نقص بعید‌ است از سوی بازیکنان بی‌منطق وغیرقابل‌توجیه خطاب شود. می‌توان گفت تلاش نویسنده برای خلق شخصیت‌هایی که باورپذیر بوده و نه صرفا تیپ‌هایی که هرازگاهی در کنار و یا دربرابر قهرمان قرار می‌گیرند و وقت گرانبهای شما را به هدر می‌دهند، حسابی جواب داده است. در مجموع می‌توانم بگویم داستانی که Yesterday Origins برایتان روایت می‌کند پیچیده اما به زبانی ساده است و می‌توان آن را چیزی شبیه (و تا حدودی هم‌سطح) رمان‌های “دن براون” (Dan Brown) آمریکایی قرارداد که این برای یک بازی بازی مستقل قابل تقدیر است و نشان از پختگی تیم سازنده پس از “دو دهه تجربه” در ساخت بازی‌های ماجراجویی دارد.

 

همانطور که گفتم Yesterday Origins یک بازی در سبک اشاره و کلیک است و خب طبیعتا در بخش گیم‌پلی از استاندارد‌های رایج این ژانر پیروی می‌کند. رمز موفقیت برای پیشرفت در مراحل، بررسی دقیق محیط و توجه به دیالوگ‌های ردوبدل شده بین شخصیت‌ها است. شما باید اشیای پنهان شده در صفحه نمایش را پیدا کنید، آن‌ها را به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید و در نهایت با استفاده‌کردن از آن‌ها به صورت تکی و یاترکیبی از چند یافته دیگر، معماهای پیش رویتان را حل کنید. حتی اگر پس از جستجوی دقیق محیط، دقیقا از اینکه باید در قدم بعدی چه کنید سردرگم شدید، نیازی نیست به کل از خیر ادامه دادن بازی بگذرید، بلکه کافیست به روش آزمایش و خطا بتوانید ارتباطی بین وسایلی که در inventory خود دارید، پیدا کنید و به همین شکل از پس چالش‌ها بربیایید! البته این ایراد صرفا به Yesterday Origins وارد نیست بلکه در دیگر بازی‌های هم سبک نیز چنین مشکلی را شاهد هستیم و در اینجا هم برای حل آن، ایده و نوآوری ویژه‌ای به چشم نمی‌خورد.

وقتی در شروع بازی به جمله‌ای با این مضمون “Yesterday Origins را بهتر‌ است با کنترلر بازی کنید” مواجه شدم اصلا تصور نمی‌کردم چه‌قدر باید برای به‌پایان رساندن بازی آن هم با ماوس عذاب بکشم! متاسفانه این از آن دسته مشکلاتی است که اکثر بازی های هم‌ سبک دیگر نیز با خود به‌ یدک می‌کشند. در طول اجرای بازی به معنای واقعی فعل “کلیک کردن” را صرف خواهید کرد. مطمئنا استفاده از کلیدهای کلاسیک WASD برای حرکت کردن و کلیدهای دیگر برای دسترسی سریع‌تر به قابلیت‌های رابط کاربری درون بازی بسیار بسیار بهتر از چیزی می‌بود که همینک در بازی شاهدش هستیم. صادقانه بگویم تجربه بازی با ماوس “فاجعه بار” است و اگر برروی PC یا لپ تاپتان می‌خواهید Yesterday Origins را تجربه کنید”بهتر است با کنترلر بازی کنید!” 

جان و پائولین دو شخصیت قابل بازی برای ما هستند. مواقعی که این دو درکنار یکدیگر هستند می‌توانید به راحتی و با یک کلیک بین آن‌ها سوییچ کنید و از دید دیگری به بررسی جزئیات بپردازید. این قابلیت هیجان انگیز علاوه بر اینکه به شخصیت پردازی بهتر دو قهرمان بازی کمک کرده باعث شده است تا تنوع خوبی را در گیم پلی بازی شاهد باشیم. البته در حالی‌ که پتانسیل آن وجود داشت که دو سه شخصیت دیگر نیز قابل کنترل باشند در عمل بازی فقط اختیار کنترل کردن جان و پائولین را به شما می‌دهد. مسلما اگر این تعداد افزایش می‌یافت تجربه Yesterday Origins منحصربه‌فردتراز وضعیت فعلی می‌شد.

بازبینی تصویری:

 

“جان و پائولین، دو شخصیت اصلی بازی در یک قاب، رابطه‌ی این دو قهرمان در طول داستان بارها با فراز و نشیب‌هایی روبه‌رو می‌شود.”

 

“پائولین پس از یک حمام گرم در آینه با آثاری از چین‌‌ و‌ چروک زیر چشمانش مواجه می‌شود سپس با خونسردی هر‌چه تمامتر اسلحه پنهان‌شده در لوازم آرایشی‌اش را بیرون می‌آورد، به حمام بازمی‌گردد و با یک تیر مغز خودش را متلاشی می‌کند. نگران نباشید چون او نامیراست و چند دقیقه بعد دوباره به زندگی برمی‌گردد منتها بدون چین‌و‌چروک!”

 

“شخصیت سمت راست تصویر،”بوریس” (Boris) نام دارد. بوریس که یکی از بهترین دوستان جان به حساب می‌آید، بدون شک بهترین شخصیت بازی نیز محسوب می‌شود. تکیه کلام “تولدت مبارک” او من را به یاد “من گروت هستم”های فیلم “نگهبانان کهشان” می‌انداخت!”

 

“حل کردن بعضی از معماها نیازمند فرآیند آزمون و خطاست! کافیست بر روی تمام آیتم‌هایی که بر روی صفحه نمایش می‌بینید کلیک کنید تا بالاخره از پس ان بر‌ بیایید.”

 

“به عقیده من زن مو‌قرمز درون تصویر بالا می‌توانست بسیار بهتر‌ از این به بازیکنان معرفی شود”

 

“طراحی هنری بازی در هر دو بازه‌ی زمانی فوق العاده است”

نکات مثبت

روایت داستانی عالی و پایان هوشمندانه

رخ دادن وقایع داستانی در دو بازه‌ی زمان متفاوت تنوع خوبی را به بازی داده است

طنز شیرین موجود در بازی تجربه آن را خاص و فوق‌العاده کرده است

شخصیت‌پردازی قوی

محیط‌های رنگارنگ و چشم‌نواز اسپانیای قرن 15 و پاریس حال حاضر

صداپیشگی و موسیقی‌های بدون نقص

نکات منفی

فقط دو شخصیت قابل کنترل وجود دارد

بازی ساده است!

کنترل فاجعه‌بار با ماوس

سخن آخر:

به همراه یک پایان هوشمندانه، بازی Yesterday Origins تمام آن‌ چیزی را که من از یک بازی فوق‌العاده در ژانر ماجراجویی اشاره و کلیک انتظار داشتم، برآورده کرد. اثری که به عنوان یک دنباله مستقل نه‌ تنها تمام عناصر موفق نسخه پیشین را در درون خود قرار داده بلکه ازهر جهت با پیشرفت‌های شگرفی همراه  بوده است. خبر خوش برای آن دسته از کسانی که تابه‌حال نسخه اول سری را بازی نکرده‌اند این است که برای تجربه Yesterday Origins نیازی به داشتن هرگونه پیش‌زمینه‌ای از دنیای فانتزی و شخصیت‌های دوست‌داشتنی آن نخواهید داشت پس اگر از طرفداران دو‌آتیشه این ژانر هستید یا چه بسا تا به‌حال میانه خوبی با همچین عناوینی نداشته‌اید، این بهترین فرصت برای شماست تا دست به تجربه اثری زیبا و داغ در روز‌های سرد زمستانی پیش‌رو بزنید.

Verdict

With its genius ending, “Yesterday Origins” met all my expectations for a fantastic game of point and click adventure. As a spiritual successor all previous elements are not only present, but they have seen massive improvements. The good news for the people who haven’t played the first game is that there’s no need for you to have a background to enter this fantasy world filed with loveable characters. So if you’re a fan of point and click adventures or even if you aren’t in love with them, this is your best chance to experience a beautiful game in this genre

Pros

Great narrative and brilliant ending
Two distinct timelines in story gives the game a good sense of variety
The sweet sense of humor makes for a fantastic experience
Strong character development
A colorful take of 15 century Spain and modern Paris
Flawless voice acting and music

Cons

Only two playable characters
Game’s too simple!
Mouse control is awful

Score: 8.5 Out of 10

نقد و بررسی بازی Yesterday Origins