Tagو Force

نقد و بررسی LEGO Star Wars: The Force Awakens

نقد و بررسی LEGO Star Wars: The Force Awakens

نقد و بررسی LEGO Star Wars: The Force Awakens

“به قلم سیدمحمدرضا مجاب”

استاروارز (جنگ های ستاره ای! که سالهاست در ایران جنگ ستارگان صدایش میزنیم) بسیار فراتر از چند فیلم سینمایی، انیمیشن یا کامیک بوک پا گذاشته و عملا تبدیل به یک فرهنگ شده است. از «لوک» و «لیا» های فراوانی که دهه ی 80 میلادی و تحت تاثیر محبوبیت فراوان فیلم ها روی فرزندان تازه به دنیا آمده نهاده می شدند گرفته، تا افرادی که واقعا به مذهب جدای ها ایمان آوردند و تا همین اپیزود هفتم که تبدیل به تنها فیلمی شد که از 2 میلیارد فروش جهانی عبور کرده ولی جیمز کامرون آن را نساخته است!  تقریبا 10 سال پیش، عنوان LEGO Star Wars عرضه شد که داستان سه گانه ی اول جنگ ستارگان را روایت می کرد. پس از 10 سال، می توان پیشرفت عناوین لگو را با مقایسه ی این دو نسخه به وضوح مشاهده کرد.

درحالی که انتظار می رفت که یک تبدیل لگویی بی ارزش ( با ارفاق خیلی زیاد کم ارزش!) از فیلم را شاهد باشیم، بازی به طور ناگهانی سورپرایز کننده ظاهر می شود! شروع بازی نه تنها از ابتدای فیلم هفتم نیست، بلکه از لحظات پایانی فیلم ششم است! یعنی ماجراهای حمله نهایی به Death Star! کنترل سفینه ی Millennium Falcon و قرار گرفتن در نقش هان سولوی جوان، لوک اسکای واکر و حتی Darth Vader حس نوستالژی عجیبی را در فرد به وجود می آورد. اما با وجود این شروع خوب، داستان اصلی بازی صرفا روایت فیلم هفتم است و اگر خواهان ماجراهای جدید هستید باید به سراغ مراحل فرعی بروید. همانند LEGO Marvel’s Avengers ، دیالوگ های فیلم بر روی بازی قرار داده شده، اما به نحوه ی روایت داستان و بیان دیالوگ ها توجه بیشتری شده است. کم پیش می آید که با خود بگویید: «این دیالوگ نباید اینجا باشه!» عملا اگر فیلم هفتم را ندیده باشید، بازی یک روایت جالب و بامزه و تقریبا بدون کم و کاست! از فیلم برایتان تعریف می کند. شوخی های لگویی نیز با قدرت حضور دارند! از دشمنانی گرفته که به جای انجام وظیفه برای لحظه ی جدایی لوک و پدرش زیر گریه می زنند، تا Stormtrooper  هایی که هنگام سخنرانی ژنرال هاکس در حال چرت زدن هستند! البته طنزپردازی بازی همچنان در سطح کودکانه قرار دارد.

“هان سولو. او در حالت لگویی هم جذابیت خاصی دارد!”

اصلی ترین ایراد عناوین لگو در چند سال اخیر را می توان تکراری شدن گیم پلی نامید. کشش گیم پلی این سری افت شدیدی داشت، زیرا تغییرات ایجاد شده در گیم پلی خیلی زیاد نبودند. اما این بار سازندگان واقعا تغییرات قابل توجهی در گیم پلی ایجاد کرده اند که تجربه ی بازی را متمایز کرده است. تمرکز اصلی بازی، دیگر بر نابودی دشمنانی که همچون سیل به سمت شما سرازیر می شوند نیست. کمتر پیش می آید که دشمنان الکی و بی دلیل در مراحل وجود داشته باشند، صرفا جهت اینکه جریان بازی را جلو ببرند! گیم پلی بیشتر بر ساخت و ساز و دکمه زنی مانور می دهد. در نسخه های قبل با تخریب اجسام، می توانستید فقط یک قطعه ی جدید بسازید. در این نسخه، با قطعات کوچک می توان چندین سازه ی مختلف ساخت. ممکن است مجبور باشید با چند قطعه ی کوچک وسیله ای بسازید، قسمتی از پازل را پیش ببرید، آن را خراب کنید و این بار جسم دیگری را با همان قطعات بسازید تا پازل حل شود. در صورت تجربه ی بازی به طور 2نفره، این مراحل جالب تر به پیش می روند، چون نیازمند همکاری و هماهنگی هر 2 نفر هستند.

“نمایی از گیم پلی. همه چیز هم لگویی نیست!”

سازندگان بعضی از ایرادهای اعصاب خوردکن نسخه های قبل را حذف کرده اند، مثل سکوبازی و پرش هایی که به دلیل زاویه ی بد دوربین یا باگ باعث کسر امتیاز از گیمر می شدند. این مراحل کاملا به صورت دکمه زنی درآمده اند. از دیگر تلاش های سازندگان برای ایجاد تنوع در بازی، مراحل هدایت سفینه و نبردهای فضایی است. این مراحل در بازی فراوانند و البته خیلی خیلی جالب تر از ساخت چند وسیله روی زمین هستند! نزدیک به 80 وسیله ی نقلیه در بازی وجود دارد، که تعداد آن ها را می توان در یک کلام، بی نظیر نامید! یکی دیگر از نوآوری های بازی، لحظاتی است که بازی به صورت سوم شخص در می آید! در این مراحل Gears of War مانند، کاورگیری به طور خودکار انجام می شود و باید بین کاورها جا به جا شوید و دشمنان را نابود کنید. هرچند این مراحل بسیار ساده و ابتدایی هستند. رده بندی سنی بازی را همیشه به یاد داشته باشید!

و البته این رده بندی همیشه بلای جان گیمرهای بزرگسال است! اگر بازی را به طور دو نفره تجربه نکنید، گیم پلی خیلی ساده و سطح پایین به نظر می رسد. بازی معماهای درست و حسابی ندارد، برای همان پازل های ساده هم شما را راهنمایی می کند و تاخیرهای گیم پلی (که برای گروه سنی 5تا7 سال بسیار حیاتی است!) روی اعصاب آدم رژه می رود! و این روندی است بازیهای لگو سالهای سال از آن تبعیت کرده اند.

“لگو با چاشنی شوتر سوم شخص، واقعا تجربه ی عجیب غریبی ست!”

پس از اتمام وقایع فیلم، تنها 20 درصد بازی پیش رفته و بعد از آن با مراحل فرعی سروکار خواهید داشت. تمامی محیط هایی که در فیلم با آنها رو به رو می شوید در بازی وجود دارند و می توانید در آنها به گشت و گذار و انجام ماموریت بپردازید. از محیط کویری جاکو گرفته، تا خود سفینه ی Millennium Falcon و یا حتی پایگاه Starkiller؛ یک نقشه همانند Galaxy Map سری مس افکت برای بازی طراحی شده، که می توانید سیارات مختلف را انتخاب و به آنها سفر کنید. بسیاری از محیط های بازی Open World هستند و بدون تعارف، گشت و گذار با پای پیاده در آنها کار احمقانه ایست! مراحل فرعی به هیچ وجه ساده و پیش پا افتاده نیستند. بسیاری از آنها داستان مخصوص به خود را دارند و ماجراهای آنها توسط بازیگران اصلی فیلم صداگذاری شده اند. از شخص هریسون فورد گرفته تا Daisy Ridley بازیگر نقش ری، John Boyega بازیگر نقش فین، Adam Driver بازیگر نقش کایلو رن و Oscar Isaac بازیگر نقش پو. در بازی با ماموریت هایی همچون نجات افراد اسیر شده توسط First Order به دست شخصیت پو، یا شکار Rathtar توسط هان سولو و چویی رو به رو خواهید شد. جالب است بدانید در بازی نزدیک به 200 شخصیت از دنیای استاروارز حضور دارند.

“این گونه محیط ها را زیاد نمی توان در یک بازی لگو پیدا کرد”

نکات مثبت

یک روایت خوب لگویی از فیلم

ایجاد تغییرات قابل توجه در گیم پلی نسبت به نسخه های قبل

محیط های متعدد، همراه با ماموریت های فراوان

نکات منفی

تک نفره تجربه کردن بازی همچنان خسته کننده است

همانند نسخه های قبل، حال و هوای بازی زیادی شاد و کودکانه است

سخن آخر

درحالی که سالهاست شاهد یک بازی موفق از دنیای استاروارز نبوده ایم، LEGO Star Wars: The Force Awakens را می توان یکی از بهترین عناوین ساخته شده از این مجموعه نامید. بازی یک تحول و انقلاب در عناوین لگویی نیست، اما بر خلاف نسخه های قبلی عناوین لگو، تجربه ی جالبی را ارائه می دهد و برای طرفداران دنیای استاروارز سرگرم کننده خواهد بود. اگر دوست دارید خاطرات هان سولو از شکار Rathtar را بشنوید، LEGO Star Wars بهترین انتخاب برای شماست!

نقد بازی بر مبنا نسخه PC انجام شده است.

نقد و بررسی LEGO Star Wars: The Force Awakens

(image)

نقد و بررسی LEGO Star Wars: The Force Awakens

“به قلم سیدمحمدرضا مجاب”

استاروارز (جنگ های ستاره ای! که سالهاست در ایران جنگ ستارگان صدایش میزنیم) بسیار فراتر از چند فیلم سینمایی، انیمیشن یا کامیک بوک پا گذاشته و عملا تبدیل به یک فرهنگ شده است. از «لوک» و «لیا» های فراوانی که دهه ی 80 میلادی و تحت تاثیر محبوبیت فراوان فیلم ها روی فرزندان تازه به دنیا آمده نهاده می شدند گرفته، تا افرادی که واقعا به مذهب جدای ها ایمان آوردند و تا همین اپیزود هفتم که تبدیل به تنها فیلمی شد که از 2 میلیارد فروش جهانی عبور کرده ولی جیمز کامرون آن را نساخته است!  تقریبا 10 سال پیش، عنوان LEGO Star Wars عرضه شد که داستان سه گانه ی اول جنگ ستارگان را روایت می کرد. پس از 10 سال، می توان پیشرفت عناوین لگو را با مقایسه ی این دو نسخه به وضوح مشاهده کرد.

درحالی که انتظار می رفت که یک تبدیل لگویی بی ارزش ( با ارفاق خیلی زیاد کم ارزش!) از فیلم را شاهد باشیم، بازی به طور ناگهانی سورپرایز کننده ظاهر می شود! شروع بازی نه تنها از ابتدای فیلم هفتم نیست، بلکه از لحظات پایانی فیلم ششم است! یعنی ماجراهای حمله نهایی به Death Star! کنترل سفینه ی Millennium Falcon و قرار گرفتن در نقش هان سولوی جوان، لوک اسکای واکر و حتی Darth Vader حس نوستالژی عجیبی را در فرد به وجود می آورد. اما با وجود این شروع خوب، داستان اصلی بازی صرفا روایت فیلم هفتم است و اگر خواهان ماجراهای جدید هستید باید به سراغ مراحل فرعی بروید. همانند LEGO Marvel’s Avengers ، دیالوگ های فیلم بر روی بازی قرار داده شده، اما به نحوه ی روایت داستان و بیان دیالوگ ها توجه بیشتری شده است. کم پیش می آید که با خود بگویید: «این دیالوگ نباید اینجا باشه!» عملا اگر فیلم هفتم را ندیده باشید، بازی یک روایت جالب و بامزه و تقریبا بدون کم و کاست! از فیلم برایتان تعریف می کند. شوخی های لگویی نیز با قدرت حضور دارند! از دشمنانی گرفته که به جای انجام وظیفه برای لحظه ی جدایی لوک و پدرش زیر گریه می زنند، تا Stormtrooper  هایی که هنگام سخنرانی ژنرال هاکس در حال چرت زدن هستند! البته طنزپردازی بازی همچنان در سطح کودکانه قرار دارد.

(image)

“هان سولو. او در حالت لگویی هم جذابیت خاصی دارد!”

اصلی ترین ایراد عناوین لگو در چند سال اخیر را می توان تکراری شدن گیم پلی نامید. کشش گیم پلی این سری افت شدیدی داشت، زیرا تغییرات ایجاد شده در گیم پلی خیلی زیاد نبودند. اما این بار سازندگان واقعا تغییرات قابل توجهی در گیم پلی ایجاد کرده اند که تجربه ی بازی را متمایز کرده است. تمرکز اصلی بازی، دیگر بر نابودی دشمنانی که همچون سیل به سمت شما سرازیر می شوند نیست. کمتر پیش می آید که دشمنان الکی و بی دلیل در مراحل وجود داشته باشند، صرفا جهت اینکه جریان بازی را جلو ببرند! گیم پلی بیشتر بر ساخت و ساز و دکمه زنی مانور می دهد. در نسخه های قبل با تخریب اجسام، می توانستید فقط یک قطعه ی جدید بسازید. در این نسخه، با قطعات کوچک می توان چندین سازه ی مختلف ساخت. ممکن است مجبور باشید با چند قطعه ی کوچک وسیله ای بسازید، قسمتی از پازل را پیش ببرید، آن را خراب کنید و این بار جسم دیگری را با همان قطعات بسازید تا پازل حل شود. در صورت تجربه ی بازی به طور 2نفره، این مراحل جالب تر به پیش می روند، چون نیازمند همکاری و هماهنگی هر 2 نفر هستند.

(image)

“نمایی از گیم پلی. همه چیز هم لگویی نیست!”

سازندگان بعضی از ایرادهای اعصاب خوردکن نسخه های قبل را حذف کرده اند، مثل سکوبازی و پرش هایی که به دلیل زاویه ی بد دوربین یا باگ باعث کسر امتیاز از گیمر می شدند. این مراحل کاملا به صورت دکمه زنی درآمده اند. از دیگر تلاش های سازندگان برای ایجاد تنوع در بازی، مراحل هدایت سفینه و نبردهای فضایی است. این مراحل در بازی فراوانند و البته خیلی خیلی جالب تر از ساخت چند وسیله روی زمین هستند! نزدیک به 80 وسیله ی نقلیه در بازی وجود دارد، که تعداد آن ها را می توان در یک کلام، بی نظیر نامید! یکی دیگر از نوآوری های بازی، لحظاتی است که بازی به صورت سوم شخص در می آید! در این مراحل Gears of War مانند، کاورگیری به طور خودکار انجام می شود و باید بین کاورها جا به جا شوید و دشمنان را نابود کنید. هرچند این مراحل بسیار ساده و ابتدایی هستند. رده بندی سنی بازی را همیشه به یاد داشته باشید!

و البته این رده بندی همیشه بلای جان گیمرهای بزرگسال است! اگر بازی را به طور دو نفره تجربه نکنید، گیم پلی خیلی ساده و سطح پایین به نظر می رسد. بازی معماهای درست و حسابی ندارد، برای همان پازل های ساده هم شما را راهنمایی می کند و تاخیرهای گیم پلی (که برای گروه سنی 5تا7 سال بسیار حیاتی است!) روی اعصاب آدم رژه می رود! و این روندی است بازیهای لگو سالهای سال از آن تبعیت کرده اند.

(image)

“لگو با چاشنی شوتر سوم شخص، واقعا تجربه ی عجیب غریبی ست!”

پس از اتمام وقایع فیلم، تنها 20 درصد بازی پیش رفته و بعد از آن با مراحل فرعی سروکار خواهید داشت. تمامی محیط هایی که در فیلم با آنها رو به رو می شوید در بازی وجود دارند و می توانید در آنها به گشت و گذار و انجام ماموریت بپردازید. از محیط کویری جاکو گرفته، تا خود سفینه ی Millennium Falcon و یا حتی پایگاه Starkiller؛ یک نقشه همانند Galaxy Map سری مس افکت برای بازی طراحی شده، که می توانید سیارات مختلف را انتخاب و به آنها سفر کنید. بسیاری از محیط های بازی Open World هستند و بدون تعارف، گشت و گذار با پای پیاده در آنها کار احمقانه ایست! مراحل فرعی به هیچ وجه ساده و پیش پا افتاده نیستند. بسیاری از آنها داستان مخصوص به خود را دارند و ماجراهای آنها توسط بازیگران اصلی فیلم صداگذاری شده اند. از شخص هریسون فورد گرفته تا Daisy Ridley بازیگر نقش ری، John Boyega بازیگر نقش فین، Adam Driver بازیگر نقش کایلو رن و Oscar Isaac بازیگر نقش پو. در بازی با ماموریت هایی همچون نجات افراد اسیر شده توسط First Order به دست شخصیت پو، یا شکار Rathtar توسط هان سولو و چویی رو به رو خواهید شد. جالب است بدانید در بازی نزدیک به 200 شخصیت از دنیای استاروارز حضور دارند.

(image)

“این گونه محیط ها را زیاد نمی توان در یک بازی لگو پیدا کرد”

نکات مثبت

یک روایت خوب لگویی از فیلم

ایجاد تغییرات قابل توجه در گیم پلی نسبت به نسخه های قبل

محیط های متعدد، همراه با ماموریت های فراوان

نکات منفی

تک نفره تجربه کردن بازی همچنان خسته کننده است

همانند نسخه های قبل، حال و هوای بازی زیادی شاد و کودکانه است

سخن آخر

درحالی که سالهاست شاهد یک بازی موفق از دنیای استاروارز نبوده ایم، LEGO Star Wars: The Force Awakens را می توان یکی از بهترین عناوین ساخته شده از این مجموعه نامید. بازی یک تحول و انقلاب در عناوین لگویی نیست، اما بر خلاف نسخه های قبلی عناوین لگو، تجربه ی جالبی را ارائه می دهد و برای طرفداران دنیای استاروارز سرگرم کننده خواهد بود. اگر دوست دارید خاطرات هان سولو از شکار Rathtar را بشنوید، LEGO Star Wars بهترین انتخاب برای شماست!

نقد بازی بر مبنا نسخه PC انجام شده است.

نقد و بررسی LEGO Star Wars: The Force Awakens

نقد و بررسی Star Wars: Episode VII – The Force Awakens

نقد و بررسی Star Wars: Episode VII – The Force Awakens

نگاهی به  Star Wars: Episode VII – The Force Awakens

A long time ago in a galaxy farfar away

بیش از ده سال از آخرین باری که جمله‌ی بالا بر پرده‌ی سینماها نقش بست بودند گذشته، بیش از ده سال از آخرین زمانی که یکی از اسکای واکرهای سرگردان در پهنه‌ی کهکشان‌ها را بر روی پرده ی سینما دیدیم و شاهد سقوط  این مسیح برگزیده‌ بودیم که تصور می‌شد منجی باشد اما برای نجات عشقش به تاریکی کشیده شد و با بازگرداندن توازن به نیرو پیشگویی کهنی را محقق ساخت می گذرد و اکنون سازهای ارکستر این اپرای فضایی جرج لوکاس این بار به رهبری جی جی آبرامز دوباره کوک شده‌اند و می خواهند ما را برای نجات دوباره‌ی این کهکشان‌های خیلی خیلی دور با خود همراه سازند تا در کنار هم در یک سه گانه‌ی جدید به نبرد دشمنی برویم که نه همچون سه‌گانه‌ی نخست از جنس امپراطوری و نه همچون سه‌گانه‌ی دوم از میان سیت‌هاست.

قسمت هفتم جنگ های ستاره‌ای که با اشتباهی زیبا در میان ما جنگ ستارگان خوانده می شود، قرار است که آغازگر مسیری باشد که در ادامه با دو دنباله دیگر کلی واحد به نام سه‌گانه سوم را تشکیل بدهند و برای همین می‌توان این طور فرض کرد که خیلی از نکاتی منفی‌ای که در ادامه‌ی متن به آن ها اشاره می کنیم در آینده و با پرداختی که در قسمت های بعدی صورت می گیرد دیگر ضعف و یا حفره بحساب نیاییند، با این وجود و با آگاهی از همین موضوع باز هم به نظر بنده که پیش از هر چیز یک هوادار این مجموعه هستم، جنگ ستارگان هفت: بیداری نیرو یک شکست بحساب می آید.

ماجرایش ازین قرار است که بعد از ماجراهای قسمت ششم و سقوط امپراطوری لوک اسکای واکر ناپدید شده و کسی از مکانش مطلع نیست و همزمان هم نیروی تاریکی جدیدی به نام First Order به روی کار آمده و کهکشان ها بار دیگر در معرض نابودی اند.

فارغ از این امر که First Order و المان های شکل دهنده اش شباهت غیرقابل انکاری به New Order از آخرین قسمت بازی Wolfenstain دارد و یک نیونازیسم مدرن است و هر چقدر هم که سبک و سنگین اش کنیم نسبت به نیروهای تاریکی مجموعه های پیشین کم می‌آوردو چیز جدیدی نیست، شکست این قسمت از آنجایی آغاز می شود که بیداری نیرو هیچ نوآوری ای برای عرضه  ندارد و تماما دارد از اندوخته‌ی پیشینیانش و قسمت‌های قبلی برای پیشروی بهره می‌برد و استفاده می‌کند.

بارز ترین نمونه‌اش همین روند داستانی است که در فیلمنامه طی می شود و آن کپی عین به عینی از  قسمت چهارم مجموعه یعنی New Hope است و تنها تفاوت بارزش با آن پایان cliffhangerـیست که کارگردان به یاد دوران سریال سازی‌هایش در آخر به کار برده که ای کاش به کار نبرده بود، شاید چنین پایانی در چهارچوب سینمای آثاری همچون Back to The Future ها جواب بدهد، اما موضوع این است که ذات جنگ های ستاره ای، یعنی چیزی که در 6 قسمت قبلی تحت عنوان این جهان با المان های خاص داستانی‌اش مثل نوع مقدمه‌ی فیلم ها به ما ارائه شده با همچین پایان بندی ای منافات دارد، و رسما به جای پایان، یک سکته در روند ایجاد می کند و واقعا از مرحله پرت است.

روند شخصیت پردازی و مسیری هم که قهرمان این نسخه یعنی ری با بازی “Daisy Ridley” طی می کند هم یک کپی دست چندم از سیر و سلوکی است لوک اسکای واکر جوان سه گانه ی نخست طی کرد با این تفاوت که لوک طی سه قسمت با صبر و حوصله و پرداخت و تعلیم زیر نظر بزرگانی همچون اوبی وان کنوبی و یودا این روند را طی می‌کند و ری با یک چشم بر هم زدن و تمرکز کردن ساده و بی نهایت سطحی و مسخره به “نیرو” میرسد، یعنی کسی که تا همین چند روز قبل در حال آشغال جمع کنی بوده میاید و در یک چشم بر هم زدن به سطح بزرگترین شوالیه‌ی جدای تاریخ میرسد و دمار از روزگار ضدقهرمان در میاورد.

همین امر باعث می‌شود که مخاطبی که طرفدار مجموعه است نتواند با قهرمان همزاد پنداری کند، چون قهرمان همانند خود فیلم خارج از چهارچوب‌های جهان اثر تعریف شده‌اند، چهارچوبی که برخلاف تصورات خیلی‌ها روی هوا و با کمک یکسری جلوه های ویژه به دست نیامده و از پشتوانه‌های بزرگی همچون بسیاری از عناصر شرق، آثار شاخص ژانر فانتزی همچون Dune و آثار جوزف کمپل و بسیاری دیگر در شکل گیری اش موثر بوده اند در  آنها ریشه دارد خیلی ساده می‌آید و توسط قسمت جدید به زیر سوال می رود.

مفهومی که از “نیرو” وجود دارد در این قسمت به چیزی در حد هیپنوتیزم تنزل پیدا می کند و قهرمانان هم انگار که آهن ربا دستشان داده اند،  صرفا برای کشیدن شمشیرهای لیزری از آن استفاده می کنند و اگر هم کار نکرد مهم نیست، بلاخره با دو سه بار تلاش جواب می‌دهد، کلیشه است دیگر.

فیلم در اضافه کردن المان ها و داستان های خودش هم  به مجموعه ابتر و ناموفق است، نشان به این نشان که هر چند دقیقه یک بار با وارد کرد به ترتیب شخصیت های اصلی نسخه های قبلی از R2D2 گرفته تا لیا اسکای واکر و هان سولو همه و همه به ان میزانسن و تاکیدی که دارند می خواهند مثلا حس حماسی نوستالژیکی را در من مخاطب زنده کنند و اوج این فرایند هم در پایان بندی است که دیگر از شدت شوری اش هر چه کمتر بگوییم بهتر است.

شخصیت های جدید مثل فین وجودیتشان به کل زیر سوال است، مگر استورم تروپرها تو قسمت دوم معلوم نشد که همه کلون های بوبا فت هستند؟ و این نکته تازه جزو معدود عناصر پیش برنده ی داستانی قسمت دوم محسوب نمی شد؟ یک قسمت باید به زیر سوال برود تا یک شخصیت سیاه پوست با نمک که کارکردش در داستان این است هر چند دقیقه یک بار با دست و پا چلفتی بازی هایش ما را می‌خنداند وارد داستان شود؟ عشقی که بین فین و ری شکل می گیرد را کجای دلمان بگذاریم؟ منی که به نظرم عشق بین آناکین و  آمیدالا پادمه در 3گانه ی دوم یکی از بهترین و قابل باورترین نمونه های رومنس در سینمای فانتزی است، به هیچ صورتی نتوانستم با رابطه ی فین و ری کنار بیاییم، یعنی این عشق نه بعد زمینی و شهوانی دارد و نه چیزی دیگر، تو خالی و پوچ، انقدر که حتی می توان گفت به پای رابطه ی چوباکا و هان سولو هم از نظر عاطفی نمی رسد.

در کل جمله ای از گورباچوف آخرین رهبر شوروی نقل قول می کنم و بحث را می بندم، ” زندگی، دیر آمدگان را تنبیه می کند” جنگ ستارگان 7 واقعا دیر از راه رسیده، خیلی هم دیر، تمام چیزهایی که می خواهد بگوید قبلا به شکل بهتری توسط پیشینیانش گفته شده اند، ولی با تمام این اوصاف فیلم آنچنان مخاطبان را اذیت نمی کند، یعنی اگر سخت گیرانه نگاهش نکنیم حتی می تواند از تجربه بد The Phantom Menace تجربه‌ای بهتر به حساب بیاید، با این وجود بیایید امیدوار باشیم که در قسمت 8 شاهد چیزی فراتر از یک کپی دست چندم از قسمت های قبلی باشیم و May The Force Be With You های آن ها از  سطحی در حد سلام احوال پرسی روزمره خودمان با بقال سرکوچه فراتر باشد تا مجبور نشویم که مثل الان  بگوییم که ای “نیرو” خواهشاً  بیدار نشو و آسوده بخواب که ما بیداریم!

نویسنده : کسری کریمی اصل

نقد و بررسی Star Wars: Episode VII – The Force Awakens

(image)

نگاهی به  Star Wars: Episode VII – The Force Awakens

A long time ago in a galaxy farfar away

بیش از ده سال از آخرین باری که جمله‌ی بالا بر پرده‌ی سینماها نقش بست بودند گذشته، بیش از ده سال از آخرین زمانی که یکی از اسکای واکرهای سرگردان در پهنه‌ی کهکشان‌ها را بر روی پرده ی سینما دیدیم و شاهد سقوط  این مسیح برگزیده‌ بودیم که تصور می‌شد منجی باشد اما برای نجات عشقش به تاریکی کشیده شد و با بازگرداندن توازن به نیرو پیشگویی کهنی را محقق ساخت می گذرد و اکنون سازهای ارکستر این اپرای فضایی جرج لوکاس این بار به رهبری جی جی آبرامز دوباره کوک شده‌اند و می خواهند ما را برای نجات دوباره‌ی این کهکشان‌های خیلی خیلی دور با خود همراه سازند تا در کنار هم در یک سه گانه‌ی جدید به نبرد دشمنی برویم که نه همچون سه‌گانه‌ی نخست از جنس امپراطوری و نه همچون سه‌گانه‌ی دوم از میان سیت‌هاست.

قسمت هفتم جنگ های ستاره‌ای که با اشتباهی زیبا در میان ما جنگ ستارگان خوانده می شود، قرار است که آغازگر مسیری باشد که در ادامه با دو دنباله دیگر کلی واحد به نام سه‌گانه سوم را تشکیل بدهند و برای همین می‌توان این طور فرض کرد که خیلی از نکاتی منفی‌ای که در ادامه‌ی متن به آن ها اشاره می کنیم در آینده و با پرداختی که در قسمت های بعدی صورت می گیرد دیگر ضعف و یا حفره بحساب نیاییند، با این وجود و با آگاهی از همین موضوع باز هم به نظر بنده که پیش از هر چیز یک هوادار این مجموعه هستم، جنگ ستارگان هفت: بیداری نیرو یک شکست بحساب می آید.

(image)

ماجرایش ازین قرار است که بعد از ماجراهای قسمت ششم و سقوط امپراطوری لوک اسکای واکر ناپدید شده و کسی از مکانش مطلع نیست و همزمان هم نیروی تاریکی جدیدی به نام First Order به روی کار آمده و کهکشان ها بار دیگر در معرض نابودی اند.

فارغ از این امر که First Order و المان های شکل دهنده اش شباهت غیرقابل انکاری به New Order از آخرین قسمت بازی Wolfenstain دارد و یک نیونازیسم مدرن است و هر چقدر هم که سبک و سنگین اش کنیم نسبت به نیروهای تاریکی مجموعه های پیشین کم می‌آوردو چیز جدیدی نیست، شکست این قسمت از آنجایی آغاز می شود که بیداری نیرو هیچ نوآوری ای برای عرضه  ندارد و تماما دارد از اندوخته‌ی پیشینیانش و قسمت‌های قبلی برای پیشروی بهره می‌برد و استفاده می‌کند.

بارز ترین نمونه‌اش همین روند داستانی است که در فیلمنامه طی می شود و آن کپی عین به عینی از  قسمت چهارم مجموعه یعنی New Hope است و تنها تفاوت بارزش با آن پایان cliffhangerـیست که کارگردان به یاد دوران سریال سازی‌هایش در آخر به کار برده که ای کاش به کار نبرده بود، شاید چنین پایانی در چهارچوب سینمای آثاری همچون Back to The Future ها جواب بدهد، اما موضوع این است که ذات جنگ های ستاره ای، یعنی چیزی که در 6 قسمت قبلی تحت عنوان این جهان با المان های خاص داستانی‌اش مثل نوع مقدمه‌ی فیلم ها به ما ارائه شده با همچین پایان بندی ای منافات دارد، و رسما به جای پایان، یک سکته در روند ایجاد می کند و واقعا از مرحله پرت است.

روند شخصیت پردازی و مسیری هم که قهرمان این نسخه یعنی ری با بازی “Daisy Ridley” طی می کند هم یک کپی دست چندم از سیر و سلوکی است لوک اسکای واکر جوان سه گانه ی نخست طی کرد با این تفاوت که لوک طی سه قسمت با صبر و حوصله و پرداخت و تعلیم زیر نظر بزرگانی همچون اوبی وان کنوبی و یودا این روند را طی می‌کند و ری با یک چشم بر هم زدن و تمرکز کردن ساده و بی نهایت سطحی و مسخره به “نیرو” میرسد، یعنی کسی که تا همین چند روز قبل در حال آشغال جمع کنی بوده میاید و در یک چشم بر هم زدن به سطح بزرگترین شوالیه‌ی جدای تاریخ میرسد و دمار از روزگار ضدقهرمان در میاورد.

(image)

همین امر باعث می‌شود که مخاطبی که طرفدار مجموعه است نتواند با قهرمان همزاد پنداری کند، چون قهرمان همانند خود فیلم خارج از چهارچوب‌های جهان اثر تعریف شده‌اند، چهارچوبی که برخلاف تصورات خیلی‌ها روی هوا و با کمک یکسری جلوه های ویژه به دست نیامده و از پشتوانه‌های بزرگی همچون بسیاری از عناصر شرق، آثار شاخص ژانر فانتزی همچون Dune و آثار جوزف کمپل و بسیاری دیگر در شکل گیری اش موثر بوده اند در  آنها ریشه دارد خیلی ساده می‌آید و توسط قسمت جدید به زیر سوال می رود.

مفهومی که از “نیرو” وجود دارد در این قسمت به چیزی در حد هیپنوتیزم تنزل پیدا می کند و قهرمانان هم انگار که آهن ربا دستشان داده اند،  صرفا برای کشیدن شمشیرهای لیزری از آن استفاده می کنند و اگر هم کار نکرد مهم نیست، بلاخره با دو سه بار تلاش جواب می‌دهد، کلیشه است دیگر.

فیلم در اضافه کردن المان ها و داستان های خودش هم  به مجموعه ابتر و ناموفق است، نشان به این نشان که هر چند دقیقه یک بار با وارد کرد به ترتیب شخصیت های اصلی نسخه های قبلی از R2D2 گرفته تا لیا اسکای واکر و هان سولو همه و همه به ان میزانسن و تاکیدی که دارند می خواهند مثلا حس حماسی نوستالژیکی را در من مخاطب زنده کنند و اوج این فرایند هم در پایان بندی است که دیگر از شدت شوری اش هر چه کمتر بگوییم بهتر است.

(image)

شخصیت های جدید مثل فین وجودیتشان به کل زیر سوال است، مگر استورم تروپرها تو قسمت دوم معلوم نشد که همه کلون های بوبا فت هستند؟ و این نکته تازه جزو معدود عناصر پیش برنده ی داستانی قسمت دوم محسوب نمی شد؟ یک قسمت باید به زیر سوال برود تا یک شخصیت سیاه پوست با نمک که کارکردش در داستان این است هر چند دقیقه یک بار با دست و پا چلفتی بازی هایش ما را می‌خنداند وارد داستان شود؟ عشقی که بین فین و ری شکل می گیرد را کجای دلمان بگذاریم؟ منی که به نظرم عشق بین آناکین و  آمیدالا پادمه در 3گانه ی دوم یکی از بهترین و قابل باورترین نمونه های رومنس در سینمای فانتزی است، به هیچ صورتی نتوانستم با رابطه ی فین و ری کنار بیاییم، یعنی این عشق نه بعد زمینی و شهوانی دارد و نه چیزی دیگر، تو خالی و پوچ، انقدر که حتی می توان گفت به پای رابطه ی چوباکا و هان سولو هم از نظر عاطفی نمی رسد.

در کل جمله ای از گورباچوف آخرین رهبر شوروی نقل قول می کنم و بحث را می بندم، ” زندگی، دیر آمدگان را تنبیه می کند” جنگ ستارگان 7 واقعا دیر از راه رسیده، خیلی هم دیر، تمام چیزهایی که می خواهد بگوید قبلا به شکل بهتری توسط پیشینیانش گفته شده اند، ولی با تمام این اوصاف فیلم آنچنان مخاطبان را اذیت نمی کند، یعنی اگر سخت گیرانه نگاهش نکنیم حتی می تواند از تجربه بد The Phantom Menace تجربه‌ای بهتر به حساب بیاید، با این وجود بیایید امیدوار باشیم که در قسمت 8 شاهد چیزی فراتر از یک کپی دست چندم از قسمت های قبلی باشیم و May The Force Be With You های آن ها از  سطحی در حد سلام احوال پرسی روزمره خودمان با بقال سرکوچه فراتر باشد تا مجبور نشویم که مثل الان  بگوییم که ای “نیرو” خواهشاً  بیدار نشو و آسوده بخواب که ما بیداریم!

نویسنده : کسری کریمی اصل

(image)

نقد و بررسی Star Wars: Episode VII – The Force Awakens