ناتی داگ و سه سناریوی احتمالی The Last of Us 2

ناتی داگ و سه سناریوی احتمالی The Last of Us 2

“به قلم محمد تقوی”

آخرین اثر استودیوی پرافتخار “ناتی داگ” هم تحسین منتقدین و مخاطبانش را برانگیخت و هم تا به الآن موفقیت تجاری فوق العاده ای داشته است. می توان گفت که توسعه ی آنچارتد 4، طولانی ترین و طاقت فرساترین روند توسعه در کارنامه ناتی داگ بوده است. از تغییر کارگردان بگیرید تا تاخیرهای پشت سرهم و انتظارات سر به فلک کشیده ی طرفداران بازی که خواستار بازی ای انحصاری بودند تا خرید PS4 شان را توجیه کند. اما ناتی داگ باز هم نشان داد که با وجود تمام مشکلات، بیدی نیست که به این بادها بلرزد. چالش هایی که این استویدو تجربه کرده بدون شک برای پروژه های بعدی اش بسیار آموزنده است. اما این پروژه ی بعدی چیست؟ می دانیم هر کاری که قرار است توسط ناتی داگ شروع شود، پس از DLC داستانی آنچارتد 4 اتفاق می افتد. شاید بازگشت به گذشته و “جک و دکستر!”؛ شاید هم سونی با اکتیویژن به توافق رسیده و “کرش بندیکوت” به خانه اش باز می گردد. اما اگر شواهد درست گفته باشند، باید در انتظار ادامه ی اثر فاخر سال 2013 یعنی “دلست آف آس” باشیم.

مدرک می خواهید؟ صحبت های کارگردان آن اثر یعنی “نیل دراکمن” (Neil Druckmann) کافی است. یک ایستراگ هم در قالب پوستری مربوط به بازی در بخش انتهایی U4 موجود است. پیش از همه ی این ها هم یکی از صداپیشگان بازی یعنی “نولان نورث” (Nolan North) معروف هم فیلم برداری کات سین هایی را تایید کرده بود. پس تقریبا همه چیز برای شروع ساخت این بازی مهیاست. اولین کاری که هر بازیسازی می کند، تصمیم گیری بستر داستانی و سناریوی بازی است. اما دست ناتی داگ از آن چیزی که فکر می کنید بازتر است. سه سناریوی زیر، سناریوهایی هستند که این طرفدار پروپاقرص بازی اصلی به آن فکر کرده و در موردشان هیجان زده است:

1- پس از طوفان:

داستان بازی اصلی در موقعیتی غیرقابل باور تمام می شود. جوئل به الی در مورد اتفاقاتی که پس از بیهوش شدنش رخ داد و عشق پدری (یا خودخواهی، بسته به دیدگاهتان نسبت به جوئل) مانع تلاش Firefly ها برای نجات جهان با کشتن الی شد، دروغ می گوید و الی با یک OK کار را تمام می کند. حال این که توضیحات جوئل، الی را قانع کرده و یا الی خود متوجه کاری که جوئل انجام داده، شده است بزرگترین سوال مخاطبان بازی است. پس اولین سناریوی مورد نظر؟ ادامه ی مستقیم بر آن داستان اما اینبار الی به عنوان شخصیت اصلی به جای جوئلی که بازنشسته شده و یا کشته، به دنبال حقیقت است و این که آیا او می تواند با این کار جوئل کنار بیاید یا نه، بزرگترین سوال بازی.

چنین سناریویی (در مقابل دیگر سناریوها) هم کم ریسک ترین است و هم احتمالا پرطرفدارترین. اگر از طرفداران دلست آف آس بپرسید، از بخش زمستان و تجربه ی بازی با الی به عنوان بخش مورد علاقه شان یاد می کنند. در نتیجه بازی دوم می تواند کاملا بر روی او متمرکز شود و ماجراهای او را در این دنیای زیبا اما بی رحم دنبال کند. از قضا آن پوستر کذایی آنچارتد هم تا حدودی به الی مرتبط است. اما یک مسئله ی اصلی در قالب نیاز نمایشی الی ظاهر می شود. فارغ از سوالات فوق که بحث شد، الی چه انگیزه ای می تواند داشته باشد؟ اصلا دلیل ادامه ی ماجراهای او چیست؟ شاید Firefly ها به خاطر فاجعه ی بیمارستان به آن ها حمله کنند و جوئل را بکشند و ادامه ی داستان. اما پیدا کردن Firefly ها بازی را بیش از حد شبیه به بازی اول می کند هر چند هدف الی با جوئل متفاوت باشد.

2- آنچه گذشت:

تس قرار بود شخصیت بد اصلی دلست آف آس باشد. درست شنیدید. داستان از این قرار است که قرار بود در فصول ابتدایی بازی برادر تس به طور اتفاقی کشته شود و تس، جوئل و الی را مقصر اصلی اتفاق بداند و به دنبال آن ها به دنبال انتقام باشد اما به خاطر غیرقابل باور بودن چنین سناریویی از دید نیل دراکمن، داستان تغییر کرد. اما همین نشان می دهد که یکی از جالب ترین شخصیت های بازی اصلی می توانست نقش بزرگتری داشته باشد. حتی تا حدودی اشاره هایی به رابطه با جوئل در بازی داریم. از طرفی به جز یک ربع ابتدایی بازی و مرگ سارا، اطلاعات چندانی از گذشته ی جوئل نداریم مگر در قالب گفت و گو های اختیاری با الی در مقابل اطلاعات نسبتا کاملی که از الی می گیریم. همه ی این ها می تواند در قالب سناریوی شماره ی دو بررسی شود: اتفاقاتی که برای جوئل پیش از نسخه اول که در طی آن بیست سال رخ داد.

برطبق آن چیزی که از طرف جوئل در گفت و گو ها می شنویم، او هر کاری برای زنده ماندن خود و حتی در مقطعی برادرش انجام می دهد و همین تغییر شخصیتی می تواند به شدت جذاب باشد. از طرفی دیدار با کاراکترهایی که کمتر در بازی اصلی دیدیم و ماجراهایی که با آن ها اتفاق افتاده (مثلا بدهکاری بیل به جوئل و یا رابطه ی بین تس و جوئل و یا حتی دیدار دوباره با مارلین) به شدت هیجان انگیز است. خود جوئل و تبدیل او به یک بازمنده که در بازی اصلی می بینیم و شناخت بیشتر او حتی می تواند در قالب یک بازی مستقل یا بسته ی الحاقی هم باشد (مثل “لِفت بیهایند” برای الی). اما دو مشکل بزرگ داریم: اول این که سرنوشت برخی شخصیت ها قابل پیش بینی است و شاید از آن تنشی که به واسطه ی دنیای بازی ایجاد می شود، کاسته شود.

مشکل دوم در یک کلمه خلاصه می شود: الی. اگر برای دلست آف اس جوئل را به مغز تشبیه کنیم، الی قلب آن است و بدون قلب، بدن از کار می افتد و شاید بدون الی (و یا حتی جوئل در سناریوی اول) بازی به موفقیت نرسد. شاید ترکیب دو سناریوی پیشین، بهترین نتیجه ی ممکن باشد. شاید هم یک راه دیگر …

3- یک دنیای جدید:

یکی از بهترین داستان های دلست آف آس، در قالب نوشته هایی توسط ایشماییل (Ish) نوشته شده. همین نشان می دهد که دنیای خلق شده توسط ناتی داگ پتانسیل بیشتری از محصور مانند بین جوئل و الی دارد. ایده ی دنیای آخرالزمانی، جدید نیست اما پیاده سازی سازنده در قالب داستان گویی محیطی (نوشته ها و یا اشیا به جا مانده از دیگر بازماندگان، اتفاقات رخ داده و …) به ظرافت انجام داده شده در شرایطی که بسیاری از بازی هایی که همچین سیستمی داشته اند، چنین قالب داستان گویی موفقی داشته نداشتند. پس دنیایی که در دستان ناتی داگ است می تواند فراتر برود و داستان را نه تنها به شخصیت های دیگر ببرد بلکه مکان های دیگری را (حتی خارج از آمریکا) در نظر بگیرد. سناریوی سوم و ریسکی ترین سناریوی ممکن: “داستان جدید با شخصیت های جدید”

قبل از این که با عصبانیت این سناریو را رد کنید به احتمالات چنین سناریویی توجه کنید. مثلا یک زن و شوهر که به دنبال زنده ماندن هستند. و یا یک زندانی فراری که می خواهد گذشته اش را فراموش کند؛ یا داستان یکی از اعضای Firefly که از فاجعه ی بیمارستان جان سالم به در برده! احتمالات در این حالت سر به فلک می کشد و ناتی داگ با هر ایده ای می تواند بدون محدود کردن و یا خراب کردن شخصیت هایی که دوستشان داشتیم( هر چقدر که غیرممکن باشد باز هم چنین اتفاقی ممکن است بیفتد!) داستان را گسترش دهد. اما چنین راهی نه تنها ریسکی است، بلکه ممکن است به ناامید شدن تعداد قابل توجهی از طرفداران شود. اما ناتی داگ ثابت کرده که به هر چیزی دست می زند طلا می شود. معرفی سم دریک به عنوان شخصیتی جدید و اضافه کردن او به آن شخصیت های محبوب قدیمی (النا، سالی و …) فارغ از نگرانی های پیش از انتشار آنچارتد 4 در نهایت مثبت جواب داد. پس احتمال رخ دادن چنین سناریویی هم کم نیست.

فارغ از تمام این بحث ها، The Last of Us 2 بی شک به مانند نسخه پیشین می تواند یکی از بزرگ ترین بازی های تاریخ صنعت بازی باشد. ناتی داگ نشان داده که با هر بازی بزرگتر و بهتر می شود. پختگی آن ها در آنچارتد 4 کاملا مشخص است و همین تکامل تدریجی استودیو، به شدت من را به عنوان یک طرفدار قدیمی، هیجان زده می کند. هر بازی ناتی داگ چندین قدم فراتر از آثار هم سبک خود عمل می کند و این، باعث شده تا انتظارات از همین الآن برای اثر بعدی آن ها در بالاترین حد ممکن باشد.

اما دیدگاه شما چیست؟ شما بیش از هر چیزی دوست دارید چه سناریویی را در The Last of Us 2 ببینید؟

ناتی داگ و سه سناریوی احتمالی The Last of Us 2

(image)

ناتی داگ و سه سناریوی احتمالی The Last of Us 2

“به قلم محمد تقوی”

آخرین اثر استودیوی پرافتخار “ناتی داگ” هم تحسین منتقدین و مخاطبانش را برانگیخت و هم تا به الآن موفقیت تجاری فوق العاده ای داشته است. می توان گفت که توسعه ی آنچارتد 4، طولانی ترین و طاقت فرساترین روند توسعه در کارنامه ناتی داگ بوده است. از تغییر کارگردان بگیرید تا تاخیرهای پشت سرهم و انتظارات سر به فلک کشیده ی طرفداران بازی که خواستار بازی ای انحصاری بودند تا خرید PS4 شان را توجیه کند. اما ناتی داگ باز هم نشان داد که با وجود تمام مشکلات، بیدی نیست که به این بادها بلرزد. چالش هایی که این استویدو تجربه کرده بدون شک برای پروژه های بعدی اش بسیار آموزنده است. اما این پروژه ی بعدی چیست؟ می دانیم هر کاری که قرار است توسط ناتی داگ شروع شود، پس از DLC داستانی آنچارتد 4 اتفاق می افتد. شاید بازگشت به گذشته و “جک و دکستر!”؛ شاید هم سونی با اکتیویژن به توافق رسیده و “کرش بندیکوت” به خانه اش باز می گردد. اما اگر شواهد درست گفته باشند، باید در انتظار ادامه ی اثر فاخر سال 2013 یعنی “دلست آف آس” باشیم.

مدرک می خواهید؟ صحبت های کارگردان آن اثر یعنی “نیل دراکمن” (Neil Druckmann) کافی است. یک ایستراگ هم در قالب پوستری مربوط به بازی در بخش انتهایی U4 موجود است. پیش از همه ی این ها هم یکی از صداپیشگان بازی یعنی “نولان نورث” (Nolan North) معروف هم فیلم برداری کات سین هایی را تایید کرده بود. پس تقریبا همه چیز برای شروع ساخت این بازی مهیاست. اولین کاری که هر بازیسازی می کند، تصمیم گیری بستر داستانی و سناریوی بازی است. اما دست ناتی داگ از آن چیزی که فکر می کنید بازتر است. سه سناریوی زیر، سناریوهایی هستند که این طرفدار پروپاقرص بازی اصلی به آن فکر کرده و در موردشان هیجان زده است:

(image)

1- پس از طوفان:

داستان بازی اصلی در موقعیتی غیرقابل باور تمام می شود. جوئل به الی در مورد اتفاقاتی که پس از بیهوش شدنش رخ داد و عشق پدری (یا خودخواهی، بسته به دیدگاهتان نسبت به جوئل) مانع تلاش Firefly ها برای نجات جهان با کشتن الی شد، دروغ می گوید و الی با یک OK کار را تمام می کند. حال این که توضیحات جوئل، الی را قانع کرده و یا الی خود متوجه کاری که جوئل انجام داده، شده است بزرگترین سوال مخاطبان بازی است. پس اولین سناریوی مورد نظر؟ ادامه ی مستقیم بر آن داستان اما اینبار الی به عنوان شخصیت اصلی به جای جوئلی که بازنشسته شده و یا کشته، به دنبال حقیقت است و این که آیا او می تواند با این کار جوئل کنار بیاید یا نه، بزرگترین سوال بازی.

چنین سناریویی (در مقابل دیگر سناریوها) هم کم ریسک ترین است و هم احتمالا پرطرفدارترین. اگر از طرفداران دلست آف آس بپرسید، از بخش زمستان و تجربه ی بازی با الی به عنوان بخش مورد علاقه شان یاد می کنند. در نتیجه بازی دوم می تواند کاملا بر روی او متمرکز شود و ماجراهای او را در این دنیای زیبا اما بی رحم دنبال کند. از قضا آن پوستر کذایی آنچارتد هم تا حدودی به الی مرتبط است. اما یک مسئله ی اصلی در قالب نیاز نمایشی الی ظاهر می شود. فارغ از سوالات فوق که بحث شد، الی چه انگیزه ای می تواند داشته باشد؟ اصلا دلیل ادامه ی ماجراهای او چیست؟ شاید Firefly ها به خاطر فاجعه ی بیمارستان به آن ها حمله کنند و جوئل را بکشند و ادامه ی داستان. اما پیدا کردن Firefly ها بازی را بیش از حد شبیه به بازی اول می کند هر چند هدف الی با جوئل متفاوت باشد.

(image)

2- آنچه گذشت:

تس قرار بود شخصیت بد اصلی دلست آف آس باشد. درست شنیدید. داستان از این قرار است که قرار بود در فصول ابتدایی بازی برادر تس به طور اتفاقی کشته شود و تس، جوئل و الی را مقصر اصلی اتفاق بداند و به دنبال آن ها به دنبال انتقام باشد اما به خاطر غیرقابل باور بودن چنین سناریویی از دید نیل دراکمن، داستان تغییر کرد. اما همین نشان می دهد که یکی از جالب ترین شخصیت های بازی اصلی می توانست نقش بزرگتری داشته باشد. حتی تا حدودی اشاره هایی به رابطه با جوئل در بازی داریم. از طرفی به جز یک ربع ابتدایی بازی و مرگ سارا، اطلاعات چندانی از گذشته ی جوئل نداریم مگر در قالب گفت و گو های اختیاری با الی در مقابل اطلاعات نسبتا کاملی که از الی می گیریم. همه ی این ها می تواند در قالب سناریوی شماره ی دو بررسی شود: اتفاقاتی که برای جوئل پیش از نسخه اول که در طی آن بیست سال رخ داد.

برطبق آن چیزی که از طرف جوئل در گفت و گو ها می شنویم، او هر کاری برای زنده ماندن خود و حتی در مقطعی برادرش انجام می دهد و همین تغییر شخصیتی می تواند به شدت جذاب باشد. از طرفی دیدار با کاراکترهایی که کمتر در بازی اصلی دیدیم و ماجراهایی که با آن ها اتفاق افتاده (مثلا بدهکاری بیل به جوئل و یا رابطه ی بین تس و جوئل و یا حتی دیدار دوباره با مارلین) به شدت هیجان انگیز است. خود جوئل و تبدیل او به یک بازمنده که در بازی اصلی می بینیم و شناخت بیشتر او حتی می تواند در قالب یک بازی مستقل یا بسته ی الحاقی هم باشد (مثل “لِفت بیهایند” برای الی). اما دو مشکل بزرگ داریم: اول این که سرنوشت برخی شخصیت ها قابل پیش بینی است و شاید از آن تنشی که به واسطه ی دنیای بازی ایجاد می شود، کاسته شود.

مشکل دوم در یک کلمه خلاصه می شود: الی. اگر برای دلست آف اس جوئل را به مغز تشبیه کنیم، الی قلب آن است و بدون قلب، بدن از کار می افتد و شاید بدون الی (و یا حتی جوئل در سناریوی اول) بازی به موفقیت نرسد. شاید ترکیب دو سناریوی پیشین، بهترین نتیجه ی ممکن باشد. شاید هم یک راه دیگر …

(image)

3- یک دنیای جدید:

یکی از بهترین داستان های دلست آف آس، در قالب نوشته هایی توسط ایشماییل (Ish) نوشته شده. همین نشان می دهد که دنیای خلق شده توسط ناتی داگ پتانسیل بیشتری از محصور مانند بین جوئل و الی دارد. ایده ی دنیای آخرالزمانی، جدید نیست اما پیاده سازی سازنده در قالب داستان گویی محیطی (نوشته ها و یا اشیا به جا مانده از دیگر بازماندگان، اتفاقات رخ داده و …) به ظرافت انجام داده شده در شرایطی که بسیاری از بازی هایی که همچین سیستمی داشته اند، چنین قالب داستان گویی موفقی داشته نداشتند. پس دنیایی که در دستان ناتی داگ است می تواند فراتر برود و داستان را نه تنها به شخصیت های دیگر ببرد بلکه مکان های دیگری را (حتی خارج از آمریکا) در نظر بگیرد. سناریوی سوم و ریسکی ترین سناریوی ممکن: “داستان جدید با شخصیت های جدید”

قبل از این که با عصبانیت این سناریو را رد کنید به احتمالات چنین سناریویی توجه کنید. مثلا یک زن و شوهر که به دنبال زنده ماندن هستند. و یا یک زندانی فراری که می خواهد گذشته اش را فراموش کند؛ یا داستان یکی از اعضای Firefly که از فاجعه ی بیمارستان جان سالم به در برده! احتمالات در این حالت سر به فلک می کشد و ناتی داگ با هر ایده ای می تواند بدون محدود کردن و یا خراب کردن شخصیت هایی که دوستشان داشتیم( هر چقدر که غیرممکن باشد باز هم چنین اتفاقی ممکن است بیفتد!) داستان را گسترش دهد. اما چنین راهی نه تنها ریسکی است، بلکه ممکن است به ناامید شدن تعداد قابل توجهی از طرفداران شود. اما ناتی داگ ثابت کرده که به هر چیزی دست می زند طلا می شود. معرفی سم دریک به عنوان شخصیتی جدید و اضافه کردن او به آن شخصیت های محبوب قدیمی (النا، سالی و …) فارغ از نگرانی های پیش از انتشار آنچارتد 4 در نهایت مثبت جواب داد. پس احتمال رخ دادن چنین سناریویی هم کم نیست.

فارغ از تمام این بحث ها، The Last of Us 2 بی شک به مانند نسخه پیشین می تواند یکی از بزرگ ترین بازی های تاریخ صنعت بازی باشد. ناتی داگ نشان داده که با هر بازی بزرگتر و بهتر می شود. پختگی آن ها در آنچارتد 4 کاملا مشخص است و همین تکامل تدریجی استودیو، به شدت من را به عنوان یک طرفدار قدیمی، هیجان زده می کند. هر بازی ناتی داگ چندین قدم فراتر از آثار هم سبک خود عمل می کند و این، باعث شده تا انتظارات از همین الآن برای اثر بعدی آن ها در بالاترین حد ممکن باشد.

اما دیدگاه شما چیست؟ شما بیش از هر چیزی دوست دارید چه سناریویی را در The Last of Us 2 ببینید؟

ناتی داگ و سه سناریوی احتمالی The Last of Us 2