Tagبررسی of

بررسی ویدیویی دیجیاتو: The Legend of Zelda: Breath of the Wild

بررسی ویدیویی دیجیاتو: The Legend of Zelda: Breath of the Wild

بگذارید بی پرده بگوییم: Breath of The Wild یکی از بهترین بازی های تاریخ است و اگر خودتان را از این تجربه ارزشمند بی نصیب کرده اید، باید بدانید که بزرگترین نقطه عطف تاریخ بازی های ویدیویی در دهه اخیر را از دست داده اید.

به غایت بزرگ، بی نهایت زیبا، به شکلی باور نکردنی شکوهمند و البته از همه مهم تر سرگرم کننده، واژه هایی هستند که می توان در مدح و ستایش این بازی بیان داشت. The Legend of Zelda: Breath of the Wild یک شروع معرکه برای Nintendo Switch به حساب می آید و از همین حالا، ارزش خرید کنسول جدید ژاپنی ها را بسیار بالا می برد.

این بررسی توسط نویسنده مهمان، علیرضا یوسفی فعال به رشته تحریر در آمده است.

The post appeared first on .

بررسی ویدیویی دیجیاتو: The Legend of Zelda: Breath of the Wild

بررسی بازی Gears of War 4؛ آشنای غریب

بررسی بازی Gears of War 4؛ آشنای غریب

در دهمین سالگرد انتشار محبوب ترین بازی انحصاری اکس باکس، می توانیم چهارمین قسمت گیرز آو وار رو تجربه کنیم. عنوانی که کار خود را با استودیوی باسابقه اپیک گیمز آغاز کرده و حالا در اختیار تمام و کمال مایکروسافت است.

نخستین گیرز آو وار در سال 2006 به عنوان یکی از معدود عناوین باکیفیت اکس باکس 360 روانه بازار شد و توانست نظر اغلب مخاطبین و همینطور کارشناسان را به خود جلب کند.

بررسی ویدیویی Gears of War 4

این بازی ماجراجویی های شخصیتی به نام مارکوس فنیکس را دنبال می کرد که به موجب مشکلات و درگیری های پیش آمده روی سیاره خیالی Sera، به عنوان سرباز برای «ائتلاف دولت های متحد» یا COG می جنگید.

بعد از آغاز تهاجمات جاندارانی به اسم لوکاست که اهالی این سیاره از آن به عنوان E-Day یاد می کنند، تمام سربازان COG فراخوانده شده و برای دفاع از انسانیت به پا می خیزند.

مارکوس فنیکس که رهبری تیم کوچکی را بر عهده گرفته، با تعصب و شجاعت خاصی به نبرد با لوکاست ها پرداخته و در پایان نسخه سوم می تواند به افسانه تاریخی بشر تبدیل شده و شر هیولاهای زشت متخاصم را برای همیشه کم کند.

گیرز آو وار 2 و 3 که به ترتیب در سال های 2008 و 2011 منتشر شده اند، دنباله سال های نبرد بین انسان و لوکاست را روایت کرده و وجهه های مختلفی از رشادت های مارکوس و دوستانش را به نمایش می گذارد.

بعد از اتمام سه گانه ی لوکاست ها و ماجراجویی مارکوس فنیکس، اپیک گیمز با عرضه نسخه Judgment نگاهی به داستان های قبل از قسمت نخست انداخته و با تمرکز روی ابعاد متفاوتی از جنگ های طولانی لوکاست ها، «دامون بیرد» یکی از دوستان نزدیک مارکوس فنیکس را به عنوان کاراکتر قابل بازی بر می گزیند.

همانطور که می دانید «کلیف بلزینسکی» خلاق، مغز متفکر و خالق سری گیرز آو وار بوده که 20 سال در استودیو اپیک گیمز فعالیت کرده است. او در سال 2010 رسماً اعلام کرد نسخه سوم گیرز آخرین تجربه او در زمینه بازی سازی بوده و قصد دارد از دنیای گیم خداحافظی نماید.

اگرچه این تصمیم فقط به استعفا از اپیک گیمز محدود شد و کلیف فعالیت های بازی سازی خودش را از سر گرفته، اما عرضه Judgment نشان داد ارزش و غنای این عنوان به تلاش های اپیک گیمز و کلیف بلزینسکی بستگی داشته است.

از طرفی مایکروسافت که توانسته بود با گیرز آو وار به نان و نوایی برسد، به هیچ وجه از این اتفاق خرسند نبود و دلش نمی خواست پایان محبوب ترین شوتر انحصاری اکس باکس را اعلام کند.

در نتیجه ردموندی ها فرنچایز و تمام امتیازات عنوان گیرز آو وار را از اپیک گیمز خریده و ساخت ادامه ی آن را به دست استودیوی تازه نفس Coalition سپردند. شرکت بازی سازی که تنها 4 سال عمر داشته و به نوعی زیرمجموعه خود مایکروسافت محسوب می شود.

کوالیشن در نخستین گام خود به بازسازی نسخه اول این بازی پرداخت و با عرضه Gears of War Ultimate Edition توانست اولین امتحان خود را به خوبی پس داده و برای ساخت دنباله مورد انتظار بازی انحصاری اکس باکس دست به کار شود.

استودیوی کوچک کانادایی چند روزی است که گیرز آو وار 4 را روانه بازار کرده تا ببینیم اولین تجربه دنیای سربازان COG بدون کلیف بلزینسکی چه طعمی خواهد داشت.

Old COG vs New COG

داستان گیر آو وار 4 ماجراهای 25 سال بعد از اتمام نسخه قبلی را دنبال می کند.

یکی از تبعات استفاده از اسلحه مرگباری که نسل لوکاست های بی رحم را از بین برد، تمام شدن تمام سوخت های فسیلی سیاره سرا بود که به موجب آن مردم مجبور شدند به راه های دیگری برای امرار معاش رجوع نمایند.

علاوه بر این اتفاق مورد بحث تغییراتی در نظم آب و هوایی سیاره ایجاد نموده و به دنبال آن گاهی اوقات طوفان های سهمگین و خطرناکی رخ می دهد.

اما خطر اصلی که بشریت را تهدید می کند، کاهش بیش از اندازه جمعیت روی سرا بوده که انسان را در شرف منقرض شدن قرار داده.

به این منظور ائتلاف دولت های متحد، ربات های بی شماری ساخته تا در امور بازسازی و نظامی به کمک انسان بیاید و در کنار آن نیز دیوارهای بلندی دور تا دور شهرها کشیده تا مردم را از تهدیدات خارجی حفظ نماید.

منتها برخی از رویکردهای COG به مرور زمان به شکل ظالمانه در آمده و وضعیتی دیکتاتوری بر سیاره حاکم شده است. هر کسی که مناطق محافظت شده را ترک کند به عنوان یک خارجی محسوب شده و در صورت بازگشت با رفتار خوبی مواجه نخواهد شد.

گیمر در گیرز آو وار 4 کنترل «جیمز فنیکس»، فرزند مارکوس باتجربه را بر عهده گرفته و دنیای متفاوت آن را از چشمان او تماشا می کند.

جیمز به خاطر موافقت نکردن با قوانین و شرایط سخت و رنجش آور نخست وزیر COG یعنی «جین»، نیروی نظامی گیرز را رها کرده و به جمع خارجی ها با رهبریت «رینا» می پیوندد.

خارجی ها بعضاً برای تامین مایحتاج زندگی مجبورند به مناطق محافظ شده تحت سلطه COG حمله کرده و تجهیزات مورد نظرشان را به سرقت ببرند. تمام این مناطق معمولاً با ربات های نظامی پوشش داده شده و دردسرهای زیادی برای اهالی آن سوی دیوار ایجاد می نماید.

در حالی که دولت و همیارانش سرگرم جشن و مراسم های یادبود بیست و پنج سالگی پیروزی در برابر نیروهای لوکاست را جشن می گیرند، جیمز و دوستانش متوجه تهاجم هیولا های جدیدی می شوند که خارجی ها آنها را Swarm نامیده اند و شکل و شمایلی مشابه اما ترسناک تر از لوکاست ها دارند.

تیم کوچک مبارز جیمز برای مقابله با این تهدید جدید، نزد مارکوس فنیکس رفته و درخواست کمک می کند؛ فنیکس پدر نیز که از اوضاع وخیم پیش رو باخبر است، به یاری پسرش شتافته و برای نبرد با Swarm ها به پا می خیزد.

در این بین دولت نیز با تیم نیروهای سابق COG درگیر شده و به دردسرهای مارکوس و جیمز می افزاید. اما این تمام ماجرا نیست و با پیش برد داستان متوجه حقایقی می شویم که به غنای داستان گیرز آو وار 4 اشاره دارد.

روایت بازی جدید مایکروسافت توسط «تام بیسل»، سفرنامه نویس امریکایی و هدایت «راد فرگوسن» مشهور شکل گرفته که اگرچه برخی از الگوبرداری های آن از داستان سریال گیم آو ترونز قابل لمس به نظر می رسد، نتیجه ای دوست داشتنی و خوب برای علاقه مندان به ارمغان آورده و نام گیرز آو وار را سربلند نگه داشته است.

آشنای غریب

گیرز جدید با نبرد هایی بین انسان و ربات های آغاز می شود که به طور کامل تجربه ای جدید، نا آشنا و به دور از بنیان این عنوان در اختیار گیمر می گذارد. اما با گذشت مدت زمان نسبتاً کوتاه و ملاقات با Swarm های وحشتناک، دوباره با همان حال و هوای شناخته شده و سنتی گیرز مواجه می شویم.

با این تفاسیر، گیم پلی و سیستم حرکتی بازی تغییرات چشم گیری نسبت به نسخه های قبلی نداشته و اگر گیرز یک تا سه را تجربه کرده باشید، قطعاً به راحتی می توانید وارد دنیای جیمز فنیکس شوید. اما یقیناً عادت کردن به نحوه کنترل نسخه چهارم برای تازه وارد ها کمی دشوار و طاقت فرسا خواهد بود؛ به خصوص اگر به ترکیب و چیدمان دکمه های معمول بازی های شوتر تعهد داشته باشید.

البته گفتنی است گیم پلی گیرز 4 در عین حفظ المان های شناخته شده خود، چند ویژگی قابل توجه و جدیدی ارائه می کند که بدون شک هواداران را غافل گیر خواهد کرد.

سیستم کاور گیری یکی از ارکان اساسی و مهم در گیم پلی عنوان محسوب می شود و بازیکن اغلب زمان خود را در پشت سنگرها و دیوارهای تعبیه شده سپری می کند.

به این موجب کوالیشن با خلاقیت خاصی، امنیت کاور گیری شما را کاهش داده و هر آن ممکن است مور حمله دشمنان قرار بگیرید. بدین صورت که Swarm های بزرگتر به سادگی می توانند شما را از آن سوی کاور بیرون کشیده و کارتان را یک سره کنند.

از طرفی هوش مصنوعی دشمنان نیز رشد زیادی داشته و با حرکات هوشمندانه شما را غافل گیر خواهند کرد. حملات ناگهانی به یکی از استراتژی های Swarm ها تبدیل شده و تاکتیک های دفاعی و کاور گیری آنها بهتر صورت می گیرد.

علاوه بر این چند نوع کاملاً جدید به طیف متعدد دشمنان اضافه شده که در بین آنها می توان به Snatcher ها اشاره کرد؛ این جانوران ترسناک در یک حرکت ناگهانی برای بلعیدن شما اقدام می کنند. در چنین شرایطی تنها راه رهایی از معده چندش آور آنها یاری جستن از دوستان است؛ مشابه با زمانی که نیاز به Revive دارید.

گفتنی است چند مدل اسلحه جدید مانند Dropshot که گلوله های هدایت پذیری را شلیک کرده تا بالای سر هدف منفجر شود. سلاح تیغ پرت کن هم یکی دیگر از کاربردی ترین و البته نایاب ترین تجهیزاتی است که در اختیارتان قرار گرفته و به کمک آن می توانید دشمنان را شرحه شرحه کنید!

گیرز آو وار 4 مثل سابق در کنار خط داستانی، بخش های متنوع و جذابی مثل Co-Op، مولتی پلیر Versus و مود پرطرفدار Horde را در بازی قرار داده است.

همانطور که از نامشان مشخص است، بازیکن در بخش Co-Op به همراه یکی از دوستان به صورت داخلی (Local Split-Screen) یا تحت شبکه اینترنت به تجربه ماجراهای داستانی بازی می پردازد که به نوبه خود یکی از جذاب ترین بخش های بازی است.

قسمت Versus که در واقع همان بخش چند نفره است، با ارائه دسته بندی های آشنای سبک شوتر، بازیکن را وارد دنیای گیمینگ آنلاین کرده و در نبردهایی مثل Team Deathmatch و King of the Hill می تواند ساعت ها سرگرمتان کند. دو تیم در قالب گروه انسان ها و گروه Swarm در مقابل یکدیگر قرار گرفته و به کشتار هم می پردازند.

اما یکی از محبوب ترین و پرطرفدارترین مود های عنوان گیرز آو وار، قسمت Horde است که در واقع در دسته سبک Survival قرار گرفته و در آن می بایست در کنار 4 نفر دیگر از دوستانتان، موج به موج با دشمنان هوش مصنوعی نبرد کنید.

قبل از آغاز هر موج می توانید با در استفاده از چند مدل تجهیزات تدافعی و تهاجمی به استحکام مقر خود پرداخته و سپس مشغول کشتن دشمنان شوید. بعد از هر موج پیشرفت کرده و چند جایزه در اختیارتان قرار می گیرد؛ با به کارگیری تجهیزات به دست آمده در مرور زمان، می توانید به ارتقای قابلیت ها و شخصی سازی ظاهر کاراکتر مولتی پلیرتان بپردازید.

در سومین نسل از Horde شاهد اضافه شدن چند اسلحه و تجهیزات کاربردی هستیم که در ابتدا در دسترس نیستند؛ کلاس های قابل انتخاب بازیکن نیز تا حدی دستخوش تغییر شده و Customization مناسب تری را می توانید در امکانات خود درج نمایید.

در کنار همه ی ویژگی های جذاب و دوست داشتنی گیم پلی این بازی و همینطور به روز رسانی های حجیمی که در روزهای ابتدایی برای آن منتشر گردیده، گیرز 4 از باگ های متعددی رنج می برد که از لطف تجربه آن می کاهد و بعضاً در بخش های چند نفره نمود پیدا می کند.

گفتنی است دستاورد جدید کوالیشن که برای ویندوز 10 نیز عرضه شده، دچار مشکلات آشنای بازی های امروزی پی سی بوده و افت فریم های شدید عملاً لذت آن را از بین برده است. اگر قصد داریم گیرز 4 را روی کامپیوتر خانگیتان تجربه کنید، بدون شک به سیستمی رویایی نیاز داشته تا حداقل از رزولوشن 4K و سایر مزایای آن نسبت به نسخه اکس باکس وان بهره ببرید.

لازم به ذکر است که این بازی نیز در دسته عناوین Xbox Play Anywhere قرار گرفته و روی هر کدام از پلتفرم های مایکروسافت که باشید، امکان برقراری ارتباط و گیمینگ آنلاین وجود دارد.

نور، صدا، تصویر

طبق روال این عنوان، برای طراحی بصری گیرز آو وار 4 از موتور گرافیکی Unreal 4 استفاده شده و شاهد دستاورد زیبا و قابل قبولی هستیم.

با وجود اینکه به گرافیک بازی نمی توان لقب کامل را اعطا کرد، اما به خوبی و در حد و اندازه های یک عنوان نسل هشتمی ظاهر شده و با کمی ارفاق می تواند تجربه ای چشم نواز و دیدنی به ارمغان بیاورد.

چهره های کاراکتر های بازی در بهترین سطح ممکن طراحی شده و نورپردازی و دقت به جزئیات رضایت بخش است. یکی از ویژگی های جذاب بازی، سیستم تغییرات آب و هوایی است که در حین مبارزات به ناگهان اتفاق افتاده و روی سبک گیم پلی و عملکرد تجهیزات نظامی تاثیر می گذارد.

با توجه به شرایط جوی پیش آمده برای سیاره سرا، هر لحظه ممکن است از شرایط آرام و دل نشین هوا به طوفان و رعد و برق های ناگهانی برسید. گاهی صاعقه های کشنده درست جلوی چشمانتان به زمین اصابت کرده و لحظه ای غفلت به مرگ حتمی منجر خواهد شد.

در طرف مقابل اگر بخواهیم سخت گیرانه به پردازش گرافیکی گیرز 4 بنگریم، متوجه کاستی های ریز و درشتی می شویم که از لذت بازی می کاهد. کوالیشن در اعمال فیلترهای بصری و همینطور آنتی آلیاسینگ بازی کوتاهی کرده و به عنوان مثال کیفیت پایینی در بافت شاخ و برگ درختان و جزئیات روی زمین مشاهده می کنیم.

اما صداگذاری و موسیقی گیرز 4 مثل همیشه عالی و شنیدنی کار شده، با یک نکته بزرگ: برخلاف قسمت های قبلی، مایکروسافت به سراغ آهنگساز درجه یک سریال گیم آو ترونز، یعنی رامین جوادی رفته تا شنوای بهترین موسیقی تاریخ این عنوان باشیم.

بدون تردید با گوش دادن این موزیک های حماسی و دل نشین، می توان آن را در کنار بهترین موسیقی های صنعت گیم، مثل کال آو دیوتی مدرن وارفر و کرایسیس قرار داد. جوادی 23 ترک جذاب و متنوع برای گیرز 4 تدارک دیده که در جای جای بازی شنیده می شود.

جمع بندی

گیرز آو وار 4 را می توان به عنوان یکی از بهترین بازی های شوتر نسل هشتم برشمرد که خصلت ها و ویژگی های منحصر به فرد خودش را دارد.

مایکروسافت معتقد است قسمت چهارم بازی انحصاری اکس باکس، کامل ترین و بهترین تجربه را برای مخاطب به ارمغان میاورد و به خصوص بخش آنلاین آن توانایی تبدیل شدن به یکی از بزرگترین جوامع مولتی پلیر پلتفرم اکس باکس را دارد.

اگرچه دستاورد جدید کوالیشن را از جهات بسیار زیادی می توان با نسخه های قبلی مقایسه و تشبیه کرد، اما با عنوان جدیدی طرف هستیم که دوباره لذت ناب نبرد در دنیای Sera را بعد از 5 سال به ارمغان آورده است.

چهارمین گیرز که اخیراً برای پی سی (ویندوز 10) و اکس باکس وان عرضه شده، نوید آینده درخشان این فرنچایز را می دهد و در سال های آینده باید انتظار قسمت های کامل تر و بهتر آن باشیم.

The post appeared first on .

بررسی بازی Gears of War 4؛ آشنای غریب

در دهمین سالگرد انتشار محبوب ترین بازی انحصاری اکس باکس، می توانیم چهارمین قسمت گیرز آو وار رو تجربه کنیم. عنوانی که کار خود را با استودیوی باسابقه اپیک گیمز آغاز کرده و حالا در اختیار تمام و کمال مایکروسافت است.

نخستین گیرز آو وار در سال 2006 به عنوان یکی از معدود عناوین باکیفیت اکس باکس 360 روانه بازار شد و توانست نظر اغلب مخاطبین و همینطور کارشناسان را به خود جلب کند.

بررسی ویدیویی Gears of War 4

این بازی ماجراجویی های شخصیتی به نام مارکوس فنیکس را دنبال می کرد که به موجب مشکلات و درگیری های پیش آمده روی سیاره خیالی Sera، به عنوان سرباز برای «ائتلاف دولت های متحد» یا COG می جنگید.

بعد از آغاز تهاجمات جاندارانی به اسم لوکاست که اهالی این سیاره از آن به عنوان E-Day یاد می کنند، تمام سربازان COG فراخوانده شده و برای دفاع از انسانیت به پا می خیزند.

مارکوس فنیکس که رهبری تیم کوچکی را بر عهده گرفته، با تعصب و شجاعت خاصی به نبرد با لوکاست ها پرداخته و در پایان نسخه سوم می تواند به افسانه تاریخی بشر تبدیل شده و شر هیولاهای زشت متخاصم را برای همیشه کم کند.

گیرز آو وار 2 و 3 که به ترتیب در سال های 2008 و 2011 منتشر شده اند، دنباله سال های نبرد بین انسان و لوکاست را روایت کرده و وجهه های مختلفی از رشادت های مارکوس و دوستانش را به نمایش می گذارد.

بعد از اتمام سه گانه ی لوکاست ها و ماجراجویی مارکوس فنیکس، اپیک گیمز با عرضه نسخه Judgment نگاهی به داستان های قبل از قسمت نخست انداخته و با تمرکز روی ابعاد متفاوتی از جنگ های طولانی لوکاست ها، «دامون بیرد» یکی از دوستان نزدیک مارکوس فنیکس را به عنوان کاراکتر قابل بازی بر می گزیند.

همانطور که می دانید «کلیف بلزینسکی» خلاق، مغز متفکر و خالق سری گیرز آو وار بوده که 20 سال در استودیو اپیک گیمز فعالیت کرده است. او در سال 2010 رسماً اعلام کرد نسخه سوم گیرز آخرین تجربه او در زمینه بازی سازی بوده و قصد دارد از دنیای گیم خداحافظی نماید.

اگرچه این تصمیم فقط به استعفا از اپیک گیمز محدود شد و کلیف فعالیت های بازی سازی خودش را از سر گرفته، اما عرضه Judgment نشان داد ارزش و غنای این عنوان به تلاش های اپیک گیمز و کلیف بلزینسکی بستگی داشته است.

از طرفی مایکروسافت که توانسته بود با گیرز آو وار به نان و نوایی برسد، به هیچ وجه از این اتفاق خرسند نبود و دلش نمی خواست پایان محبوب ترین شوتر انحصاری اکس باکس را اعلام کند.

در نتیجه ردموندی ها فرنچایز و تمام امتیازات عنوان گیرز آو وار را از اپیک گیمز خریده و ساخت ادامه ی آن را به دست استودیوی تازه نفس Coalition سپردند. شرکت بازی سازی که تنها 4 سال عمر داشته و به نوعی زیرمجموعه خود مایکروسافت محسوب می شود.

کوالیشن در نخستین گام خود به بازسازی نسخه اول این بازی پرداخت و با عرضه Gears of War Ultimate Edition توانست اولین امتحان خود را به خوبی پس داده و برای ساخت دنباله مورد انتظار بازی انحصاری اکس باکس دست به کار شود.

استودیوی کوچک کانادایی چند روزی است که گیرز آو وار 4 را روانه بازار کرده تا ببینیم اولین تجربه دنیای سربازان COG بدون کلیف بلزینسکی چه طعمی خواهد داشت.

Old COG vs New COG

داستان گیر آو وار 4 ماجراهای 25 سال بعد از اتمام نسخه قبلی را دنبال می کند.

یکی از تبعات استفاده از اسلحه مرگباری که نسل لوکاست های بی رحم را از بین برد، تمام شدن تمام سوخت های فسیلی سیاره سرا بود که به موجب آن مردم مجبور شدند به راه های دیگری برای امرار معاش رجوع نمایند.

علاوه بر این اتفاق مورد بحث تغییراتی در نظم آب و هوایی سیاره ایجاد نموده و به دنبال آن گاهی اوقات طوفان های سهمگین و خطرناکی رخ می دهد.

اما خطر اصلی که بشریت را تهدید می کند، کاهش بیش از اندازه جمعیت روی سرا بوده که انسان را در شرف منقرض شدن قرار داده.

به این منظور ائتلاف دولت های متحد، ربات های بی شماری ساخته تا در امور بازسازی و نظامی به کمک انسان بیاید و در کنار آن نیز دیوارهای بلندی دور تا دور شهرها کشیده تا مردم را از تهدیدات خارجی حفظ نماید.

منتها برخی از رویکردهای COG به مرور زمان به شکل ظالمانه در آمده و وضعیتی دیکتاتوری بر سیاره حاکم شده است. هر کسی که مناطق محافظت شده را ترک کند به عنوان یک خارجی محسوب شده و در صورت بازگشت با رفتار خوبی مواجه نخواهد شد.

گیمر در گیرز آو وار 4 کنترل «جیمز فنیکس»، فرزند مارکوس باتجربه را بر عهده گرفته و دنیای متفاوت آن را از چشمان او تماشا می کند.

جیمز به خاطر موافقت نکردن با قوانین و شرایط سخت و رنجش آور نخست وزیر COG یعنی «جین»، نیروی نظامی گیرز را رها کرده و به جمع خارجی ها با رهبریت «رینا» می پیوندد.

خارجی ها بعضاً برای تامین مایحتاج زندگی مجبورند به مناطق محافظ شده تحت سلطه COG حمله کرده و تجهیزات مورد نظرشان را به سرقت ببرند. تمام این مناطق معمولاً با ربات های نظامی پوشش داده شده و دردسرهای زیادی برای اهالی آن سوی دیوار ایجاد می نماید.

در حالی که دولت و همیارانش سرگرم جشن و مراسم های یادبود بیست و پنج سالگی پیروزی در برابر نیروهای لوکاست را جشن می گیرند، جیمز و دوستانش متوجه تهاجم هیولا های جدیدی می شوند که خارجی ها آنها را Swarm نامیده اند و شکل و شمایلی مشابه اما ترسناک تر از لوکاست ها دارند.

تیم کوچک مبارز جیمز برای مقابله با این تهدید جدید، نزد مارکوس فنیکس رفته و درخواست کمک می کند؛ فنیکس پدر نیز که از اوضاع وخیم پیش رو باخبر است، به یاری پسرش شتافته و برای نبرد با Swarm ها به پا می خیزد.

در این بین دولت نیز با تیم نیروهای سابق COG درگیر شده و به دردسرهای مارکوس و جیمز می افزاید. اما این تمام ماجرا نیست و با پیش برد داستان متوجه حقایقی می شویم که به غنای داستان گیرز آو وار 4 اشاره دارد.

روایت بازی جدید مایکروسافت توسط «تام بیسل»، سفرنامه نویس امریکایی و هدایت «راد فرگوسن» مشهور شکل گرفته که اگرچه برخی از الگوبرداری های آن از داستان سریال گیم آو ترونز قابل لمس به نظر می رسد، نتیجه ای دوست داشتنی و خوب برای علاقه مندان به ارمغان آورده و نام گیرز آو وار را سربلند نگه داشته است.

آشنای غریب

گیرز جدید با نبرد هایی بین انسان و ربات های آغاز می شود که به طور کامل تجربه ای جدید، نا آشنا و به دور از بنیان این عنوان در اختیار گیمر می گذارد. اما با گذشت مدت زمان نسبتاً کوتاه و ملاقات با Swarm های وحشتناک، دوباره با همان حال و هوای شناخته شده و سنتی گیرز مواجه می شویم.

با این تفاسیر، گیم پلی و سیستم حرکتی بازی تغییرات چشم گیری نسبت به نسخه های قبلی نداشته و اگر گیرز یک تا سه را تجربه کرده باشید، قطعاً به راحتی می توانید وارد دنیای جیمز فنیکس شوید. اما یقیناً عادت کردن به نحوه کنترل نسخه چهارم برای تازه وارد ها کمی دشوار و طاقت فرسا خواهد بود؛ به خصوص اگر به ترکیب و چیدمان دکمه های معمول بازی های شوتر تعهد داشته باشید.

البته گفتنی است گیم پلی گیرز 4 در عین حفظ المان های شناخته شده خود، چند ویژگی قابل توجه و جدیدی ارائه می کند که بدون شک هواداران را غافل گیر خواهد کرد.

سیستم کاور گیری یکی از ارکان اساسی و مهم در گیم پلی عنوان محسوب می شود و بازیکن اغلب زمان خود را در پشت سنگرها و دیوارهای تعبیه شده سپری می کند.

به این موجب کوالیشن با خلاقیت خاصی، امنیت کاور گیری شما را کاهش داده و هر آن ممکن است مور حمله دشمنان قرار بگیرید. بدین صورت که Swarm های بزرگتر به سادگی می توانند شما را از آن سوی کاور بیرون کشیده و کارتان را یک سره کنند.

از طرفی هوش مصنوعی دشمنان نیز رشد زیادی داشته و با حرکات هوشمندانه شما را غافل گیر خواهند کرد. حملات ناگهانی به یکی از استراتژی های Swarm ها تبدیل شده و تاکتیک های دفاعی و کاور گیری آنها بهتر صورت می گیرد.

علاوه بر این چند نوع کاملاً جدید به طیف متعدد دشمنان اضافه شده که در بین آنها می توان به Snatcher ها اشاره کرد؛ این جانوران ترسناک در یک حرکت ناگهانی برای بلعیدن شما اقدام می کنند. در چنین شرایطی تنها راه رهایی از معده چندش آور آنها یاری جستن از دوستان است؛ مشابه با زمانی که نیاز به Revive دارید.

گفتنی است چند مدل اسلحه جدید مانند Dropshot که گلوله های هدایت پذیری را شلیک کرده تا بالای سر هدف منفجر شود. سلاح تیغ پرت کن هم یکی دیگر از کاربردی ترین و البته نایاب ترین تجهیزاتی است که در اختیارتان قرار گرفته و به کمک آن می توانید دشمنان را شرحه شرحه کنید!

گیرز آو وار 4 مثل سابق در کنار خط داستانی، بخش های متنوع و جذابی مثل Co-Op، مولتی پلیر Versus و مود پرطرفدار Horde را در بازی قرار داده است.

همانطور که از نامشان مشخص است، بازیکن در بخش Co-Op به همراه یکی از دوستان به صورت داخلی (Local Split-Screen) یا تحت شبکه اینترنت به تجربه ماجراهای داستانی بازی می پردازد که به نوبه خود یکی از جذاب ترین بخش های بازی است.

قسمت Versus که در واقع همان بخش چند نفره است، با ارائه دسته بندی های آشنای سبک شوتر، بازیکن را وارد دنیای گیمینگ آنلاین کرده و در نبردهایی مثل Team Deathmatch و King of the Hill می تواند ساعت ها سرگرمتان کند. دو تیم در قالب گروه انسان ها و گروه Swarm در مقابل یکدیگر قرار گرفته و به کشتار هم می پردازند.

اما یکی از محبوب ترین و پرطرفدارترین مود های عنوان گیرز آو وار، قسمت Horde است که در واقع در دسته سبک Survival قرار گرفته و در آن می بایست در کنار 4 نفر دیگر از دوستانتان، موج به موج با دشمنان هوش مصنوعی نبرد کنید.

قبل از آغاز هر موج می توانید با در استفاده از چند مدل تجهیزات تدافعی و تهاجمی به استحکام مقر خود پرداخته و سپس مشغول کشتن دشمنان شوید. بعد از هر موج پیشرفت کرده و چند جایزه در اختیارتان قرار می گیرد؛ با به کارگیری تجهیزات به دست آمده در مرور زمان، می توانید به ارتقای قابلیت ها و شخصی سازی ظاهر کاراکتر مولتی پلیرتان بپردازید.

در سومین نسل از Horde شاهد اضافه شدن چند اسلحه و تجهیزات کاربردی هستیم که در ابتدا در دسترس نیستند؛ کلاس های قابل انتخاب بازیکن نیز تا حدی دستخوش تغییر شده و Customization مناسب تری را می توانید در امکانات خود درج نمایید.

در کنار همه ی ویژگی های جذاب و دوست داشتنی گیم پلی این بازی و همینطور به روز رسانی های حجیمی که در روزهای ابتدایی برای آن منتشر گردیده، گیرز 4 از باگ های متعددی رنج می برد که از لطف تجربه آن می کاهد و بعضاً در بخش های چند نفره نمود پیدا می کند.

گفتنی است دستاورد جدید کوالیشن که برای ویندوز 10 نیز عرضه شده، دچار مشکلات آشنای بازی های امروزی پی سی بوده و افت فریم های شدید عملاً لذت آن را از بین برده است. اگر قصد داریم گیرز 4 را روی کامپیوتر خانگیتان تجربه کنید، بدون شک به سیستمی رویایی نیاز داشته تا حداقل از رزولوشن 4K و سایر مزایای آن نسبت به نسخه اکس باکس وان بهره ببرید.

لازم به ذکر است که این بازی نیز در دسته عناوین Xbox Play Anywhere قرار گرفته و روی هر کدام از پلتفرم های مایکروسافت که باشید، امکان برقراری ارتباط و گیمینگ آنلاین وجود دارد.

نور، صدا، تصویر

طبق روال این عنوان، برای طراحی بصری گیرز آو وار 4 از موتور گرافیکی Unreal 4 استفاده شده و شاهد دستاورد زیبا و قابل قبولی هستیم.

با وجود اینکه به گرافیک بازی نمی توان لقب کامل را اعطا کرد، اما به خوبی و در حد و اندازه های یک عنوان نسل هشتمی ظاهر شده و با کمی ارفاق می تواند تجربه ای چشم نواز و دیدنی به ارمغان بیاورد.

چهره های کاراکتر های بازی در بهترین سطح ممکن طراحی شده و نورپردازی و دقت به جزئیات رضایت بخش است. یکی از ویژگی های جذاب بازی، سیستم تغییرات آب و هوایی است که در حین مبارزات به ناگهان اتفاق افتاده و روی سبک گیم پلی و عملکرد تجهیزات نظامی تاثیر می گذارد.

با توجه به شرایط جوی پیش آمده برای سیاره سرا، هر لحظه ممکن است از شرایط آرام و دل نشین هوا به طوفان و رعد و برق های ناگهانی برسید. گاهی صاعقه های کشنده درست جلوی چشمانتان به زمین اصابت کرده و لحظه ای غفلت به مرگ حتمی منجر خواهد شد.

در طرف مقابل اگر بخواهیم سخت گیرانه به پردازش گرافیکی گیرز 4 بنگریم، متوجه کاستی های ریز و درشتی می شویم که از لذت بازی می کاهد. کوالیشن در اعمال فیلترهای بصری و همینطور آنتی آلیاسینگ بازی کوتاهی کرده و به عنوان مثال کیفیت پایینی در بافت شاخ و برگ درختان و جزئیات روی زمین مشاهده می کنیم.

اما صداگذاری و موسیقی گیرز 4 مثل همیشه عالی و شنیدنی کار شده، با یک نکته بزرگ: برخلاف قسمت های قبلی، مایکروسافت به سراغ آهنگساز درجه یک سریال گیم آو ترونز، یعنی رامین جوادی رفته تا شنوای بهترین موسیقی تاریخ این عنوان باشیم.

بدون تردید با گوش دادن این موزیک های حماسی و دل نشین، می توان آن را در کنار بهترین موسیقی های صنعت گیم، مثل کال آو دیوتی مدرن وارفر و کرایسیس قرار داد. جوادی 23 ترک جذاب و متنوع برای گیرز 4 تدارک دیده که در جای جای بازی شنیده می شود.

جمع بندی

گیرز آو وار 4 را می توان به عنوان یکی از بهترین بازی های شوتر نسل هشتم برشمرد که خصلت ها و ویژگی های منحصر به فرد خودش را دارد.

مایکروسافت معتقد است قسمت چهارم بازی انحصاری اکس باکس، کامل ترین و بهترین تجربه را برای مخاطب به ارمغان میاورد و به خصوص بخش آنلاین آن توانایی تبدیل شدن به یکی از بزرگترین جوامع مولتی پلیر پلتفرم اکس باکس را دارد.

اگرچه دستاورد جدید کوالیشن را از جهات بسیار زیادی می توان با نسخه های قبلی مقایسه و تشبیه کرد، اما با عنوان جدیدی طرف هستیم که دوباره لذت ناب نبرد در دنیای Sera را بعد از 5 سال به ارمغان آورده است.

چهارمین گیرز که اخیراً برای پی سی (ویندوز 10) و اکس باکس وان عرضه شده، نوید آینده درخشان این فرنچایز را می دهد و در سال های آینده باید انتظار قسمت های کامل تر و بهتر آن باشیم.

The post appeared first on .

بررسی بازی Gears of War 4؛ آشنای غریب

بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

Call of Duty را به یاد دارید؟ خیر درباره ی Halo یا KillZone صحبت نمی کنم، درباره ی سری بازی هایی صحبت می کنم که روزگاری هیچ شباهتی به این دو عنوان نداشتند. همان عنوانی که باعث شد سطح استاندارد جدیدی در عناوین شوتر اول شخص به وجود بیاید. همان عنوانی که روزگاری، نماد گرافیک و تکنولوژی نسل جدید بود. عنوانی که روزگاری با داستان سرایی خارق العاده اش، توقع شما را از تمام شوتر های صنعت گیم، بالاتر می برد. بله در مورد سری ندای وظیفه یا Call of Duty که این روز ها دیگر نشانه ای از آن وجود ندارد، صحبت می کنم. عنوانی که کوچک و بزرگ آن را می شناسند، اما کمتر کسی به یاد دارد که این عنوان روزی نماد شوتر اول شخص در صنعت گیم بود. اما به واقع چه شد که این سری محبوب که زمانی با انتشارش بازار گیم را تکان می داد، حالا فقط به یک عنوان سطح متوسط و با گرافیک و گیم پلی عقب مانده و داستان نخ نما تبدیل شده است؟ فکر می کنم که همه ی ما چندسالی می شود که چنین سوالی را در ذهن خود داشته ایم و حتی جواب هایی نیز برای آن داریم، اما بیایید بررسی ای بر عملکرد نسخه های جدید این سری داشته باشم و نگاهی بر عملکرد ناشر بازی یعنی Activision بیندازیم. شاید در انتهای این مطلب، به مشکلات اصلی که دامنگیر این سری شده است، پی بردیم.

1 1 بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

سوء استفاده از نام های معروف

واقعا چرا هرساله یک نسخه ی جدید از سری COD توسط این ناشر که به یکی از بدنامان صنعت گیم بدل شده است، منتشر می شود؟ اصلا چگونه می شود که بعد از عملکرد ضعیف نسخه های اخیر این بازی، هنوز هم تعداد زیادی از پلیر ها، دست به خرید نسخه های جدید این عنوان می زنند؟ در جواب این سوالات باید بگویم که Activision یک روان شناس برتر در زمینه گیم است! این شرکت می داند که دقیقا از چه راه و روشی، شما را به بازی بگیرد، ذهن شما را کنترل کند و یا شما را به پرداخت پول های زیاد تشویق کند. اول بیایید نگاهی به شیوه ی فروش نسخه های جدید این سری که هرساله منتشر می شوند و با وجود ضعفشان، هنوز هم خوش فروش هستند، داشته باشیم. اکتیویژن از راه های مختلفی ذهن شما را تحریک به خرید نسخه های جدید این بازی می کند. یکی از نمونه هایی که می توانیم به آنها اشاره کنم، نسخه ی آخر این سری یعنی عنوان Black Ops 3 می باشد. اصلا دقت کرده اید که سری Black Ops در بین عناوین COD تقریبا پرطرفدار ترین است؟ خب دقیقا مشکل ما همینجاست. اکتیویژن سال گذشته دقیقا می دانست که Advanced Warfare در بین هواداران جایی ندارد و در صورت انتشار عنوانی برای ادامه آن و یا حتی ساخت یک سری جدید، باز هم نمی تواند طرفداران را آنگونه که باید، به سمت نسخه ی جدید جذب کند. پس به سراغ یک فرمول قدیمی، یعنی تحریک نوستالژی، احساسات و هایپ گیمرها رفت. بالاتر اشاره کردیم که سری BO فوق العاده محبوب و پرطرفدار است، حال اکتیویژن از همین نام استفاده کرد تا سیستم جدید Advanced Warfare را با نام معتبر سری BO به گیمر ها بخوراند. اگر دقت کنید، تمامی مکانیک های اصلی AW در BO3 دیده می شود و فقط از نام و برند پرطرفدار این سری استفاده شده است تا باعث تحریک گیمر ها و مخصوصا طرفداران قدیمی این سری شود تا بخاطر نام و سابقه ی درخشان سری BO هم که شده، این نسخه ی جدید را تهیه نمایند.

2 1 بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

بدست گیری رسانه ها

تابحال دقت کرده اید که چندین چنل بسیار بزرگ در سایت هایی مثل YouTube و یا Twitch، تقریبا 99% از گیم پلی و مباحث مرتبط با سری COD و نسخه های جدید آن، پر شده اند؟! به نظر شما تمامی این چنل ها از چه راهی، اخبار درجه یک سری COD و یا کد های مخصوص در تریلر های راز آلود و اولیه ی BO3 را کشف کرده اند؟ آیا واقعا آنها انقدر تمام وقت و زندگی خود را صرف COD کرده اند؟ خیر. اکتیویژن به خوبی می داند که دیگر تلویزیون در حال مرگ است. دنیا در دستان سرویس های اشتراک ویدئو و لایو استریم است و تقریبا 90% از گیمرها همیشه به این سایت ها مراجعه می کنند. پس اکتیویژن بر روی این بخش هم سرمایه گذاری ویژه ای کرده است، زیرا تقریبا تمام چنل هایی که COD را به صورت حرفه ای دنبال می کنند، از اکتیویژن دست مزد دریافت می کنند. اصلا دقت کرده اید که چرا تمامی این چنل ها از BO3 با دیدی بسیار مثبت یاد می کنند؟ اصلا دقت کرده اید که برخی از آنها شما را با باز کردن پک های 100 تایی Supply drop، تحریک به خرید این پک ها می کنند؟ بله، درست حدس زدید. آنها در حال تبلیغات گسترده ی این عنوان در جلوی دیدگان شما هستند.

3 1 بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

استفاده از شخصیت های معروف

چرا یک رپر معروف همانند Eminem، باید یک موزیک ویدئوی اختصاصی برای عنوان ضعیفی همچون COD Ghosts داشته باشد؟ چون اکتیویژن قبل از انتشار بازی کاملا مطمئن است که گیمر ها چه واکنشی نسبت به این بازی خواهند داشت. پس باید چه کرد؟ بله، هایپ. استفاده از شخصیت های معروف، همچون خوانندگان و بازیگران پرطرفدار هالیوودی، یکی دیگر از راه های بالا بردن هایپ برای یک عنوان سطح پایین است. اکتیویژن با هایپ کم سابقه ای که قبل از عرضه ی عنوان COD Ghosts به راه انداخت، موفق شد تا حداقل بار دیگر، یک فروش بالا را برای نسخه ی جدید بازی رقم بزند. فکرش را بکنید، یک بازی ضعیف خوب بفروشد! این نیز یکی از راهکار های برنامه ریزی شده ی اکتیویژن است که تقریبا همیشه عمل کرده و جواب پس داده است.

4 1 بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

زور همیشه جواب می دهد!

از نسخه ی جدید COD متنفر هستید؟ متاسفانه آن را هم خواهید خرید! چون حتما شما هم شنیده اید که برای دسترسی به نسخه ی بازسازی و Remaster شده ی عنوان محبوب Modern Warfare، باید حتما نسخه ی Lagacy Edition عنوان جدید سری یعنی Infinite Warfare را خریداری کنید! پس عملا با زور به شما گفته می شود که 80 دلار از پولتان را خرج کنید تا بتوانید عنوان مورد علاقه ی خود که مدتها منتظر بازسازی اش بوده اید، را خریداری نمایید. البته اکتیویژن احتمالا بعد ها به ما خواهد گفت که شما با 80 دلار، دو بازی AAA (تریپل A یعنی عناوین بزرگ و با کیفیت) را خریداری خواهید کرد! این که عالی به نظر می رسد! اما خوب میداند و میدانیم که تقریبا همگان از نسخه ی جدید بازی یعنی Infinite Warfare متنفر شده اند و کسی علاقه ای به خرید عنوان “در ظاهر” AAA اکتیویژن ندارد. این تنفر را از تعداد دیس لایک های اولین تریلر بازی که روی وب سایت YouTube منتشر شد، می توانید ببینید. جالب است که این ویدئو احتمالا جزو 3 ویدئوی برتر در تاریخ یوتوب در تعداد دیس لایک ها می باشد! اما متاسفانه باید قبول کرد که تعداد زیادی از گیمر ها، برای تجربه ی نسخه ی ریمستر Modern Warfare، باز هم دست به خرید این عنوان خواهند زد و این بار هم، پول بیشتری نصیب اکتیویژن خواهد شد. چراکه اگر قبلا نسخه های قبلی را با 60 دلار به فروش می رساند، حالا با فروش نسخه ی Lagacy Edition بازی، 80 دلار به جیب خواهد زد…

5 بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

آیا واقعا COD مرده است؟

اگر بخواهیم، نسخه های جدید این سری را با نام Call of Duty خطاب کنیم، متاسفانه بله. اما اگر منظور شما، COD های کلاسیک و با کیفیت است، خیر. آن عناوین هرگز نخواهند مرد، حداقل برای گیمرها هرگز. اما با توجه به تنفری که درحال حاضر، دامنگیر سری COD و نسخه های جدید آن شده است، باید بگوییم که این سری نیاز به یک بازنشستگی و استراحت کوتاه دارد. حداقل باید یک یا دو سال از این عنوان فاصله داشته باشیم تا بتوانیم دوباره به آن عشق بورزیم. و صد البته که دیگر نباید Exo Jump، پارکور و راه رفتن از روی دیوار (!)، جنگ آوری در آینده ی دور و در نهایت Supply drop ها را، در این سری ببینیم. مطمئن هستم که همه ی ما فقط از سری COD، یک داستان با کیفیت و گیم پلی خوب و بدون موارد اضافه و مخصوصا یک گرافیک نسل هشتمی می خواهیم که ما را یاد دوران خوش سری که همیشه بر روی لبه ی تکنولوژی در حال حرکت بود، بیندازد. هنوز هم دیر نشده است و هنوز هم می توان دل طرفداران سری را دوباره بدست آورد. در نهایت باید منتظر آینده باشیم. آینده ای که ممکن است تاریک و ناامید کننده باشد، یا پرفروغ و رویایی. شاید روزی برسد که دوباره از خود سوال کنیم: “Call of Duty را به یاد دارید؟…”

نیما هاشمی
اردیبهشت 95

نوشته اولین بار در پدیدار شد.

بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

Call of Duty را به یاد دارید؟ خیر درباره ی Halo یا KillZone صحبت نمی کنم، درباره ی سری بازی هایی صحبت می کنم که روزگاری هیچ شباهتی به این دو عنوان نداشتند. همان عنوانی که باعث شد سطح استاندارد جدیدی در عناوین شوتر اول شخص به وجود بیاید. همان عنوانی که روزگاری، نماد گرافیک و تکنولوژی نسل جدید بود. عنوانی که روزگاری با داستان سرایی خارق العاده اش، توقع شما را از تمام شوتر های صنعت گیم، بالاتر می برد. بله در مورد سری ندای وظیفه یا Call of Duty که این روز ها دیگر نشانه ای از آن وجود ندارد، صحبت می کنم. عنوانی که کوچک و بزرگ آن را می شناسند، اما کمتر کسی به یاد دارد که این عنوان روزی نماد شوتر اول شخص در صنعت گیم بود. اما به واقع چه شد که این سری محبوب که زمانی با انتشارش بازار گیم را تکان می داد، حالا فقط به یک عنوان سطح متوسط و با گرافیک و گیم پلی عقب مانده و داستان نخ نما تبدیل شده است؟ فکر می کنم که همه ی ما چندسالی می شود که چنین سوالی را در ذهن خود داشته ایم و حتی جواب هایی نیز برای آن داریم، اما بیایید بررسی ای بر عملکرد نسخه های جدید این سری داشته باشم و نگاهی بر عملکرد ناشر بازی یعنی Activision بیندازیم. شاید در انتهای این مطلب، به مشکلات اصلی که دامنگیر این سری شده است، پی بردیم.

(image)

سوء استفاده از نام های معروف

واقعا چرا هرساله یک نسخه ی جدید از سری COD توسط این ناشر که به یکی از بدنامان صنعت گیم بدل شده است، منتشر می شود؟ اصلا چگونه می شود که بعد از عملکرد ضعیف نسخه های اخیر این بازی، هنوز هم تعداد زیادی از پلیر ها، دست به خرید نسخه های جدید این عنوان می زنند؟ در جواب این سوالات باید بگویم که Activision یک روان شناس برتر در زمینه گیم است! این شرکت می داند که دقیقا از چه راه و روشی، شما را به بازی بگیرد، ذهن شما را کنترل کند و یا شما را به پرداخت پول های زیاد تشویق کند. اول بیایید نگاهی به شیوه ی فروش نسخه های جدید این سری که هرساله منتشر می شوند و با وجود ضعفشان، هنوز هم خوش فروش هستند، داشته باشیم. اکتیویژن از راه های مختلفی ذهن شما را تحریک به خرید نسخه های جدید این بازی می کند. یکی از نمونه هایی که می توانیم به آنها اشاره کنم، نسخه ی آخر این سری یعنی عنوان Black Ops 3 می باشد. اصلا دقت کرده اید که سری Black Ops در بین عناوین COD تقریبا پرطرفدار ترین است؟ خب دقیقا مشکل ما همینجاست. اکتیویژن سال گذشته دقیقا می دانست که Advanced Warfare در بین هواداران جایی ندارد و در صورت انتشار عنوانی برای ادامه آن و یا حتی ساخت یک سری جدید، باز هم نمی تواند طرفداران را آنگونه که باید، به سمت نسخه ی جدید جذب کند. پس به سراغ یک فرمول قدیمی، یعنی تحریک نوستالژی، احساسات و هایپ گیمرها رفت. بالاتر اشاره کردیم که سری BO فوق العاده محبوب و پرطرفدار است، حال اکتیویژن از همین نام استفاده کرد تا سیستم جدید Advanced Warfare را با نام معتبر سری BO به گیمر ها بخوراند. اگر دقت کنید، تمامی مکانیک های اصلی AW در BO3 دیده می شود و فقط از نام و برند پرطرفدار این سری استفاده شده است تا باعث تحریک گیمر ها و مخصوصا طرفداران قدیمی این سری شود تا بخاطر نام و سابقه ی درخشان سری BO هم که شده، این نسخه ی جدید را تهیه نمایند.

(image)

بدست گیری رسانه ها

تابحال دقت کرده اید که چندین چنل بسیار بزرگ در سایت هایی مثل YouTube و یا Twitch، تقریبا 99% از گیم پلی و مباحث مرتبط با سری COD و نسخه های جدید آن، پر شده اند؟! به نظر شما تمامی این چنل ها از چه راهی، اخبار درجه یک سری COD و یا کد های مخصوص در تریلر های راز آلود و اولیه ی BO3 را کشف کرده اند؟ آیا واقعا آنها انقدر تمام وقت و زندگی خود را صرف COD کرده اند؟ خیر. اکتیویژن به خوبی می داند که دیگر تلویزیون در حال مرگ است. دنیا در دستان سرویس های اشتراک ویدئو و لایو استریم است و تقریبا 90% از گیمرها همیشه به این سایت ها مراجعه می کنند. پس اکتیویژن بر روی این بخش هم سرمایه گذاری ویژه ای کرده است، زیرا تقریبا تمام چنل هایی که COD را به صورت حرفه ای دنبال می کنند، از اکتیویژن دست مزد دریافت می کنند. اصلا دقت کرده اید که چرا تمامی این چنل ها از BO3 با دیدی بسیار مثبت یاد می کنند؟ اصلا دقت کرده اید که برخی از آنها شما را با باز کردن پک های 100 تایی Supply drop، تحریک به خرید این پک ها می کنند؟ بله، درست حدس زدید. آنها در حال تبلیغات گسترده ی این عنوان در جلوی دیدگان شما هستند.

(image)

استفاده از شخصیت های معروف

چرا یک رپر معروف همانند Eminem، باید یک موزیک ویدئوی اختصاصی برای عنوان ضعیفی همچون COD Ghosts داشته باشد؟ چون اکتیویژن قبل از انتشار بازی کاملا مطمئن است که گیمر ها چه واکنشی نسبت به این بازی خواهند داشت. پس باید چه کرد؟ بله، هایپ. استفاده از شخصیت های معروف، همچون خوانندگان و بازیگران پرطرفدار هالیوودی، یکی دیگر از راه های بالا بردن هایپ برای یک عنوان سطح پایین است. اکتیویژن با هایپ کم سابقه ای که قبل از عرضه ی عنوان COD Ghosts به راه انداخت، موفق شد تا حداقل بار دیگر، یک فروش بالا را برای نسخه ی جدید بازی رقم بزند. فکرش را بکنید، یک بازی ضعیف خوب بفروشد! این نیز یکی از راهکار های برنامه ریزی شده ی اکتیویژن است که تقریبا همیشه عمل کرده و جواب پس داده است.

(image)

زور همیشه جواب می دهد!

از نسخه ی جدید COD متنفر هستید؟ متاسفانه آن را هم خواهید خرید! چون حتما شما هم شنیده اید که برای دسترسی به نسخه ی بازسازی و Remaster شده ی عنوان محبوب Modern Warfare، باید حتما نسخه ی Lagacy Edition عنوان جدید سری یعنی Infinite Warfare را خریداری کنید! پس عملا با زور به شما گفته می شود که 80 دلار از پولتان را خرج کنید تا بتوانید عنوان مورد علاقه ی خود که مدتها منتظر بازسازی اش بوده اید، را خریداری نمایید. البته اکتیویژن احتمالا بعد ها به ما خواهد گفت که شما با 80 دلار، دو بازی AAA (تریپل A یعنی عناوین بزرگ و با کیفیت) را خریداری خواهید کرد! این که عالی به نظر می رسد! اما خوب میداند و میدانیم که تقریبا همگان از نسخه ی جدید بازی یعنی Infinite Warfare متنفر شده اند و کسی علاقه ای به خرید عنوان “در ظاهر” AAA اکتیویژن ندارد. این تنفر را از تعداد دیس لایک های اولین تریلر بازی که روی وب سایت YouTube منتشر شد، می توانید ببینید. جالب است که این ویدئو احتمالا جزو 3 ویدئوی برتر در تاریخ یوتوب در تعداد دیس لایک ها می باشد! اما متاسفانه باید قبول کرد که تعداد زیادی از گیمر ها، برای تجربه ی نسخه ی ریمستر Modern Warfare، باز هم دست به خرید این عنوان خواهند زد و این بار هم، پول بیشتری نصیب اکتیویژن خواهد شد. چراکه اگر قبلا نسخه های قبلی را با 60 دلار به فروش می رساند، حالا با فروش نسخه ی Lagacy Edition بازی، 80 دلار به جیب خواهد زد…

(image)

آیا واقعا COD مرده است؟

اگر بخواهیم، نسخه های جدید این سری را با نام Call of Duty خطاب کنیم، متاسفانه بله. اما اگر منظور شما، COD های کلاسیک و با کیفیت است، خیر. آن عناوین هرگز نخواهند مرد، حداقل برای گیمرها هرگز. اما با توجه به تنفری که درحال حاضر، دامنگیر سری COD و نسخه های جدید آن شده است، باید بگوییم که این سری نیاز به یک بازنشستگی و استراحت کوتاه دارد. حداقل باید یک یا دو سال از این عنوان فاصله داشته باشیم تا بتوانیم دوباره به آن عشق بورزیم. و صد البته که دیگر نباید Exo Jump، پارکور و راه رفتن از روی دیوار (!)، جنگ آوری در آینده ی دور و در نهایت Supply drop ها را، در این سری ببینیم. مطمئن هستم که همه ی ما فقط از سری COD، یک داستان با کیفیت و گیم پلی خوب و بدون موارد اضافه و مخصوصا یک گرافیک نسل هشتمی می خواهیم که ما را یاد دوران خوش سری که همیشه بر روی لبه ی تکنولوژی در حال حرکت بود، بیندازد. هنوز هم دیر نشده است و هنوز هم می توان دل طرفداران سری را دوباره بدست آورد. در نهایت باید منتظر آینده باشیم. آینده ای که ممکن است تاریک و ناامید کننده باشد، یا پرفروغ و رویایی. شاید روزی برسد که دوباره از خود سوال کنیم: “Call of Duty را به یاد دارید؟…”

نیما هاشمی
اردیبهشت 95

نوشته اولین بار در پدیدار شد.

بررسی سیاست های Activision در زیرسوال بردن اعتبار Call of Duty

نقد و بررسی Batman v Superman: Dawn of Justice

نقد و بررسی Batman v Superman: Dawn of Justice

“پرونده ای بر عنوان بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت”

به قلم “حسین بی‌طرف”

این مطلب با همکاری  فراهم شده. هدف اصلی این دسته از مطالب نگاه عمیق و متفاوت به بحث رسانه و سرگرمی خواهد بود.

نزدیک به نیم قرن طول کشید تا کسی جرات کند و دو نشان پر آوازه ی دنیای ابرقهرمان ها را روبروی یکدیگر قرار دهد. قرار دادن اولین و بزرگترین ابرقهرمان دنیا یعنی سوپرمن در برابر نیمه ی محبوب تر و جذاب تر (شاید پر زرق و برق تر) کامیک ابرقهرمانی شرکت DC یعنی بتمن شجاعت زیادی می خواهد. به غیر از سابقه ی طولانی و محبوبیت کم نظیر این دو شخصیت، بزرگترین مشکلی که بر سر راه نوشتن چنین داستان مصوری وجود دارد، پیدا کردن دلیلی برای روبرو کردن این دو است.

بله مطمئنا فلسفه ی آنها با هم تفاوت زیادی دارد و در طول تاریخ روایتشان، بیشتر از توافق با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند، اما هیچ وقت این تفاوت فکری و دنیابینی متفاوت باعث نشد که این دو برابر هم قرار بگیرند.

تا اینکه درست 30 سال پیش فرانک میلر، نویسنده ی نام آشنای علمی تخیلی و داستان مصور با خلق دنیایی متفاوت از خط اصلی داستان دنیای DC، برای اولین بار روایتی تاریک و بسیار جدی از این دو ابرقهرمان ارائه داد و با روایت آینده ای دور در دنیایی متفاوت آنها را در “بازگشت شوالیه تاریکی” به جان یکدیگر انداخت.

میلر، که تمایلش به شوالیه تاریکی را در داستان به خوبی نشان می دهد، با نگاهی انسانی از چشمان بتمنی پا به سن گذاشته، شخصیت فضایی و سخت سوپرمن را به چالش می کشد و با چینش مهره های خوب، یادآوری خاطرات گذشته و استفاده ی به جا از ابرشرور های بتمن، زمین مبارزه ی این دو غول را مهیا می کند. این مبارزه به قدری مهم است که بتمن قبل از رسیدن به آن، تکلیفش را با دشمن دیرینه اش جوکر نهایی میکند و بعد پایش به رویارویی با سوپرمن کشیده میشود.

البته سوپرمنی که میلر رسم کرده هم با آن چیزی که سوپرمن واقعی همیشه بوده و هست تفاوت های بنیادی دارد و این خود به نویسنده ی کمک میکند تا به حق بودن بتمن را در دنیای ساخت خود بهتر نشان داده و ضعف های داستانی اش را پوشش دهد. اما با تمام تفاوت ها و ضعف ها، داستان میلر بیشتر از اینکه یک داستان مصور معمولی باشد، یک تریلر سیاسی، اخلاقی کم نظیر با جمله بندی ها و دیالوگ های فراموش ناشدنیست و چنان خوب این معجون عجیب و غریب را به بار آورده که هم وقت انتشار و در بازار فروش خود را ثابت کرد و منتقدها حسابی تحویلش گرفتند و هم اکنون 3 دهه بعد همچنان اثری ارزشمند تلقی شده و یکی از آثار فاخر دنیای کامیک بوک محسوب می شود.

اما در دنیای سینما، هیچ وقت از این حضور جادویی دوگانه، چه در کنار هم و چه در برابر هم استفاده نشد.

تا اینکه سه سال پیش و بعد از موفقیت نسبی مردی از فولاد به کارگردانی زک اسنایدر (300- نگاهبانان) که شروع دوباره ی سوپرمن و به طبع آن شروع دوباره ی فیلم های ابرقهرمانی DC بود، استدیوی برادران وارنر که امتیاز بخش سینمایی انتشارات را در اختیار دارد، اعلام کرد که بتمن در فیلم بعدی حضور خواهد داشت. کمی بعد عنوان مشخص شد: بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت.

این تصمیم مسلما طرفداران را به وجد آورد و در تمامی این مدت، انتخاب بازیگران جدید (بن افلک در نقش بتمن/بروس وین، گل گدات در نقش واندروومن/دایانا پرنس، جسی آیزنبرگ در نقش لکس لوتر) و دعوا و مخالفت با آنان، اخبار تولید، تریلر ها و تیزر های یک سال گذشته، شایعات و حاشیه های متفاوت، این فیلم را به مورد انتظار ترین فیلم 2016 تبدیل کرد. نه تنها برای اولین بار، بزرگترین ابرقهرمانان تاریخ قرار بود در برابر یکدیگر قرار بگیرند، بلکه این رویارویی آنها در نهایت باعث طلوع عدالت و به وجود آمدن انجمن عدالت می شد.

فیلم یک هفته قبل از اکران عمومی برای منتقد ها به نمایش درآمد و در کمال تعجب (و البته انتظار از نظر خیلی ها!) توسط اکثریت قریب به اتفاق آنان کوبیده شد. نقدهای منفی طرفداران را وحشت زده کرد که نکند با افتضاحی کم نظیر مواجه هستند! برای نمونه جملات زیر را مستقیما از منتقدهای شناخته شده نقل قول میکنم:

یک فیلم کاملا نچسب، بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت به مانند یک اقتباس بد و غیر رسمی از “زوج غریب*” است که در آن اسکار و فلیکس رسما سعی دارند یکدیگر را به قتل برسانند. مایکل فلیپس – شیکاگو تریبون

به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی پر زرق و برق، بتمن برابر سوپرمنِ زک اسنایدر یک نمونه ی کامل است که پایان اپرا گونه ی آن بیننده را با شکوه خود به وجد میاورد، اما سرگرم کننده نیست. استفانی زاخاریک – تایم

در نهایت فیلمنامه غیر منطقی است و ضرباهنگ بی مهابای صحنه های اکشن شما را خسته خواهد کرد. تای بور – بوستون گلوب

یک فیلم پاپ کورنی – و این یک فیلم پاپ کورنی است – نباید مانند تکالیف جمعه شب خسته کننده باشد. مارا رین اشتاین – یو اس ویکلی

و البته نداهای مثبت هم از گوشه و کنار به گوش رسیده شد، صداهایی که به نوبه  خود دارای اهمیت کمی نیستند:

در حالی که دنیای مارول، که توسط دیزنی خریداری شده، راحت و آفتابی است، این بازتابی زیبا از گذشته ی استدویوی وارنر به عنوان خانه ی گنگستر ها و ملودرام های تاریک است که دنیای DC خود را در همان انتهای تاریک خیابان بیابد. کنث توران – لس آنجلس تایمز

به هنگام آواز، طلوع عدالت به مانند یک معجزه است. وقتی که نمی چسبد هم هنوز خوب به نظر می رسد و نوید صحنه های بهتر در فاصله ای نه چندان دور را می دهد. ریچارد روپر- شیکاگو سان تایمز

اسنایدر، مخلوط با موسیقی پرکافئین هانس زیمر، همه چیز را آنچنان به پرده سینما شلیک میکند که مقاوت بی فایده می شود. پیتر تراورز – رولینگ استون

با اینحال زور منتقدان مخالف به شدت چربید و نمرات منتقد محور فیلم به اندازه ای باور نکردنی پایین آمد. در جبهه ی بینندگان و طرفداران اما اتفاقی دیگر به وقوع پیوست، فیلم در هنگام اکران عمومی دو سه رکورد جابه جا کرد و در 3 روز اول نمایش خود 420 میلیون دلار فروخت تا نشان دهد که اقبال منتقدین همیشه نشانگر فروختن یا نفروختن فیلم ها نیست. در پایگاه اینترنتی فیلم ها نیز این اثر از نمره ی نسبتا خوب 4/7 با رای بیش از 150 هزار نفر برخوردار شد که نشان از رضایت طرفداران داشت.

اما واقعیت امر کجاست؟

راستش واقعیت امر چیزی بین این دو جبهه قرار دارد. طلوع عدالت فیلمی است با تصویر پردازی کم نظیر که از اشتباهات خلف خود (مردی از فولاد -2013) درس گرفته و سعی کرده که آنها را تکرار نکند و در بسیاری از موارد هم موفق بوده اما در این میان خود با اشکالات عمده ای روبرو شده است.

شاید بزرگترین ایراد این فیلم، این باشد که DC و وارنر در تکاپوی ساختن هرچه سریعتر دنیای سینمایی خود و مقابله با رقیب دیرینه شان، مارول/دیزنی که بازار را چند سالی است از آنها ربوده، عجله کرده اند.

پتانسیل چنین داستانی در هسته ی مرکزی اش بسیار بالاست و میتوان به راحتی با همان بخش اول عنوان فیلم یعنی بتمن برابر سوپرمن، داستانی کامل و زیبا بر اساس تفاوت ایدئولوژی ها و فلسفه ها بیان کرد و دنیابینی متفاوت و جذاب دو شخصیت قدیمی را به نمایش در آورد. با توجه به بودجه ی سنگین فیلم و سرمایه گذاری فراوان وارنر، تیم بازیگری خوب، دست اندرکاران نام آشنا و قدرتمند، هر بار که از بیرون به این فیلم نگاه کنید انتظار نه یک شاهکار، بلکه حداقل یک اثر فوق العاده را از آن دارید.

اما این اتفاق نمی افتد.

با وجود این پتانسیل بالا، عجله کار دست فیلم می دهد. طلوع عدالت می خواهد تا داستانی بس بزرگ و حماسی را روایت کند و برای روایت این داستان وقت کم دارد! پس خیلی از جزئیات حیاتی داستانش را یا نمی گوید یا نیمه کاره رها میسازد.**خصوصا وقتی که بخش سوم فیلم شروع می شود ضرباهنگ فیلم (همان ضرباهنگ آشنای اسنایدر که پخته شده و توی ذوق نمی زند –کمتر توی ذوق میزند!) کاملا از بین می رود و تبدیل به آش شله قلمکاری می شود که تماشاگر عادی سینما را به شدت گیج خواهد کرد و لذت کشف و تعامل با شخصیت ها و اتفاقات را از او خواهد گرفت.

فیلم در دو بخش نخستین روایت خود گاهی اوقات با حوصله ای کم نظیر داستان را با جزئیات به خورد شما میدهد اما گاهی پرشی ناگهانی دارد و شما را در خماری اتفاقات افتاده در بین این پرش باقی میگذارد. فیلم آنقدر درگیر طلوع عدالت می شود که بتمن برابر سوپرمن و جذابیت آن از یادش می رود و با معرفی دستپاچه ی شخصیت های دیگر DC سعی در پایه ریزی دنیای سینمایی خود دارد. اما با این حال روایت دو اکت اول نسبت به روایت مردی از فولاد پخته تر شده و فیلمنامه نویسی کریس تریو (آرگو) اینجا خود را به رخ می کشد و تا قبل از شروع صحنه های اکشن و با فاکتور گرفتن اعمال قهرمانانه ی سوپرمن، شاهد یک تریلر سیاسی و بازی قدرت هستیم.

ایراد دوم فیلم اینجاست که از شما انتظار دارد خیلی از مسائل را از قبل بدانید. اگر شما بتمن، سوپرمن، واندروومن، لکس لوتر و … را از قبل به وسیله ی فیلم و سریال و از همه مهمتر کامیک بوک بشناسید تعامل بسیار بیشتر و بزرگتری با اقتباس سینمایی آنها برقرار خواهید کرد تا تماشاگر تازه از راه رسیده ای که به لقمه های جویده ی مارول عادت کرده و دوست دارد از قبل در چندین و چند فیلم تمامی اتفاقات و شخصیت ها برایش توضیح داده شده باشند. این تماشاگر وقتی در برابر سبک داستان گویی پر عجله و ثقیل فیلم قرار میگیرد گیج می شود و خیلی از اتفاقات منطقی فیلم را دریافت نکرده و آنها را غیر منطقی ارزیابی می کند.

این برای یک فیلم سینمایی ضعف بسیار بزرگی است. اینکه تمامی تماشاگران یک فیلم نتوانند مانند یکدیگر سیر اتفاقات آن را پیگیری کرده و گوش به زنگ تمامی جزئیات باشند به بدنه ی چنین فیلمی ضربه میزند.

یک کامیک خوان نیمه حرفه ای از قبل با فلش/آکوامن/ سایبورگ و بسیاری از شخصیت های دانه درشت و معروف دیگر این انتشارات آشناست و اشاره به آنها را می فهمد و از این اشاره ها لذت میبرد. اما تماشاگر عادی روحش هم خبر ندارد که باید در برار آن اومگای حک شده بر پیکر صحرا یا پارادیمون ها چه واکنشی از خود نشان بدهد و فیلم هم هیچ چیزی بیشتر از نشان دادن و رد شدن از آنها به او ارائه نمی دهد.

مشکل بعدی همان مشکل بزرگی است که اول نوشته ذکر کردم. اینکه شما بخواهید دو شخصیت تراز اول کامیک و فرهنگ عامه را در برابر هم قرار بدهید کاری است بس مشکل و طلوع عدالت در اینجا نیز ناقص عمل میکند. وقتی از دید بتمن به ماجرا نگاه میکنید رویارویی با سوپرمن تقریبا اجتناب ناپذیر به نظر می آید اما تا کار به سوپرمن می رسد فیلم از دادن دلیل خوبی برای مبارزه به او باز می ماند. البته سوپرمن بدون دلیل به سراغ بتمن نمی رود اما هرچقدر از جانب او به این موضوع نگاه کنید، جا برای در رفتن از چنین مبارزه ای زیاد است!

اما فیلم فقط دارای نکات منفی نیست.

اول بیایید نگاهی به فیلمبرداری داشته باشیم. اسنایدر در مردی از فولاد از تکنیک دوربین روی دست استفاده کرده بود که خصوصا آن دوربین های IMAX تجملی و سه بعدی بودن فیلمش را به رخ بکشد اما حاصل معجونی سرگیجه آور شده بود که دنبال کردن سوپرمن در حال پرواز را برای بیننده تبدیل به عذابی الیم میکرد. اینجا او از اشتباه خودش درس گرفته و دیگر خبری از این انتخاب های آماتوری نیست. البته امیر مکری هم جایش را به لری فانگ داده که قبلا در نگاهبانان و 300 هم با اسنایدر همکاری کرده بود و حاصل کار واید شات های خوب و فیلم برداری تثبیت شده و صحنه های چشم نواز است. تا وقتی پای فیلم برداری و تصویرسازی در میان است طلوع عدالت نه تنها شما را ناامید نمی کند بلکه دست از شگفت زده کردن شما نیز برنمی دارد.

برای طراحی لباس فیلم مایکل ویلکینسون (مردی از فولاد) باز میگردد و باید به کار او در این زمینه آفرین گفت. لباس جدید سوپرمن روشن تر شده و دیگر آن حس تلخی این نماد امید را منتقل نمی کند. لباس واندروومن که ترکیبی از چند کامیک مختلف است حس جنگجویی او را به خوبی منتقل کرده و در عین حال جذابیت زنانه ی واندروومن را هرچه بیشتر در تن گل گدات نشان میدهد. اما شاهکار ویلکینسون در طراحی لباس بتمن بوده که مستقیما آن را از همان کتاب مصوری که گفتم، یعنی بازگشت شوالیه تاریکی الهام گرفته است. لباس کنونی بتمن نزدیک ترین نمونه به کامیک است که تا به حال بر پرده ی نقره ای دیده ایم. هر بار که بتمن پا به صحنه ی فیلم میگذارد، انگار که یه پنل از کامیک بوک پا به حیات گذاشته است و دیگر خبری از آن زره های خشک و بی روح نظامی عجیب و غریب نیست که در فیلم های قبلی شاهد آنها بودیم.

البته بعدا بتمن دوباره به مانند کامیک بازگشت شوالیه تاریکی، برای مبارزه با سوپرمن یک اونیفرم جدید به تن میکند که توسط زره تقویت شده تا توانایی مبارزه با مردی از فولاد را به او بدهد. این لباس نیز از همین کامیک برداشته شده و طراحی بی نقصی دارد.

به نظر می رسد که لازم نیست در مورد آکوامن، فلش و سایبورگ چیزی بگویم چون هم حضوری کم رنگ و اندک دارند و هم به احتمال زیاد ظاهر آنها در فیلم های بعدی دچار تغییرات اساسی خواهد شد.

برای ساخت بتموبیل (ماشین بتمن) جدید از ترکیب طراحی های کلاسیک و طرح تامبلر معروف سه گانه شوالیه تاریکی کریستوفر نولان استفاده شده و نتیجه تانکی فضایی و به شدت جذاب است که در ایجاد صحنه های اکشن چشم نواز و نفس گیر به بتمن کمک بسیاری میکند. این غول بی شاخ و دم نزدیک به 7 متر طول و 4 متر عرض دارد.

تدوین موسیقی فیلم را هم هانس زیمر معروف به عهده گرفته و در این راه جانکی اکس-ال (!) هم به اون کمک کرده است. اکس-ال قبلا موسیقی مکس دیوانه: جاده ی خشم و ددپول را در کارنامه ی خود داشته و اینجا به تم موسیقی حماسی و آشنای زیمر که ادامه است بر مردی از فولاد، زنگی الکترونیک و امروزی اضافه میکند که گوش نواز است و از شنیدن آن خسته نخواهید شد. بتمن، واندروومن و لکس لوتر هرکدام تمی جدید و مخصوص به خود را دارند که در این میان تم بتمن که ترکیبی است از تم های گاتیک و بتمن های کلاسیک برتون با تم سه گانه شوالیه تاریکی، قابل توجه و جذاب است. تم زیبا و فضایی سوپرمن هم از مردی از فولاد برگشته و کمی پخته تر شده و شنیدن آن خاطره ی دیدن فیلم مذکور را در شما زنده میکند.

اما پر حاشیه ترین بخش فیلم از ابتدای اعلان آن تا اکران تیم بازیگری آن بوده است. به محض اعلام عنوان و داستان فیلم در 2013، بن افلک به عنوان بتمن جدید سینما معرفی شد. سینمارو های عادی و طرفداران این ژانر به خصوص از سینما که به کریستین بیل و بتمن او عادت کرده بودند روی خوشی به افلک نشان ندادند. خصوصا که افلک سابقه ی بازی در نقش یک ابر قهرمان در فیلم دیردویل/بی باک را داشت که فیلم خوبی نبود. مخالفت شدید طرفداران تا بدانجا رسید که برای حذف افلک از فیلم کار به عریضه نویسی اینترنتی کشید و خشم طرفداران قابل کنترل نبود. اما با انتشار اولین تریلر ها و عکس های فیلم کم کم این جماعت عصبانی تبدیل به طرفداران پر و پا قرص (مثل روال همیشگی!) افلک شدند و با اکران فیلم مشخص شد که نه استدیو و نه کارگردان و نه طرفداران موافق هیچکدام در این انتخاب اشتباه نکرده اند. افلک، بهترین بتمن/بروس وین تاریخ سینما را به تصویر میکشد.

به شخصه به عنوان کسی که با بتمن و کامیک هایش به خوبی آشناست، از ابتدای فیلم تا انتهای آن اثری از افلک ندیدم و به جای آن شاهد اولین حضور سینمایی بروس وین/بتمن بودم. افلک به شکلی مشخص تمام تلاش خود را برای انجام بهترین بازی ممکن به کار بسته و نتیجه اش تماشایی است. بروس وین او جذاب، باور پذیر و باهوش است و به خوبی مهارت های کارآگاهی خود را به رخ کشیده و از نامش برای پیشبرد اهداف شوالیه تاریکی بهره می برد. اما وقتی که لباس بتمن را به تن میکند تبدیل به مبارزی تمام عیار می شود. خشن، بی رحم سریع و بسیار قدرتمند، برای اولین بار شاهد بتمنی هستیم که در آن لباس تنگ و چسبان به راحتی حرکت کرده و دمار از روزگار تبهکاران در میاورد. بتمن اون نه تنها آسیب پذیر و است و کتک خوردنش نیز به جذابیتش اضافه میکند، بلکه هوشمندی اش در مبارزه، استفاده از گجت های مختلف و نام آشنای بتمن و استراتژیست نابغه بودنش، او را تبدیل به نمونه ی زنده شده از صفحات کامیک بتمن میکند. بن افلک یک تنه تمام نظر ها را در طول مدت فیلم به سوی خود جلب کرده و گوی طلایی بهترین بازی این فیلم و همچنین بهترین بتمن تاریخ سینما را از آن خود میکند.

دعوای بعدی بر سر بازیگر لکس لوتر اتفاق افتاد. طرفداران منتظر بودند تا در غیاب حضور جذاب کوین اسپیسی (بازگشت سوپرمن-2006) برایان کرانستون یا مارک استرانگ تکیه بر سریر قدرت لوتر بزنند. اما انتخاب بازیگر این نقش همه را (از جمله نگارنده) شگفت زده کرد. جسی آیزنبرگ (شبکه ی اجتماعی) در حالی برای این نقش انتخاب شد که دارای کمترین شباهت موجود به نمونه ی کامیک بوکی لکس لوتر است. لوتر فیلم نیز همین خصوصیت را دارد. در عوض آن سرمایه دار نابغه ی تشنه ی قدرت، که حضورش سایه ای سنگین بر دنیای سوپرمن انداخته، با یک نابغه ی نزدیک به جنون طرف هستیم (آیزنبرگ در بازی کردن چنین نقش هایی تخصص عجیبی دارد!) که تضادش با شخصیت سوپرمن نه به خاطر جنون قدرت کلاسیک، بلکه به خاطر فلسفه ی عجیب اوست که اعتقاد دارد که هیچ خوبی دارای قدرت مطلق نیست و هیچ قدرت مطلقی، مطلقا خوب نیست.

او با مشاهده ی ستایش روزانه ی مردی از فولاد و شمایل مسیحا گونه اش، به این صرافت میافتد که به دنیا نشان دهد که قدرت نمی تواند بی گناه باشد. آیزنبرگ این برداشت خاص از لوتر را، که جنونش طعنه ی خاصی به جنون نوابغ میزند را به خوبی پیاده میکند و پردازش شخصیت او در طول داستان، در هر لحظه بر قدرت بازی او می افزاید تا جایی که هوشمندانه، در آخرین صحنه ای که او را شاهد هستیم، به جنون کامل رسیده و دیگر از عقل و اختیار خبری نیست.

حاشیه سوم و نهایی، از آن گل گادوت برای نقش واندروومن شد. در کامیک بوک ها رسم است که کاراکتر ها را با شرایط ایده آل فیزیکی رسم میکنند تا حتی ظاهر آنان نیز نشان از بی نقصی و شکست ناپذیر بودنشان داشته باشد. گادوت ما با اینکه مدلی معروف است و حتی دوشیزه ی زیبایی کشور خود نیز شده و در مسابقات جهانی زیبایی شرکت جسته، به خاطر تفاوت های بنیادین! با این طراحی های کلاسیک و آشنا توسط طرفداران کوبیده شد. تا جایی که خود گادوت در مصاحبه ای در یک شوی زنده ی تلویزیونی به این موضوع اشاره کرده و از آن مخفیانه گله میکند. اما او با اینکه حضور بسیار کوتاهی در فیلم دارد، به راحتی بلیط واندروومن خودش را به شما می فروشد و برای فیلم واندروومن خودش مشتاقتان میکند. او هم پرنسس دایانای خوبی را به نمایش در میاورد که در عین مرموز بودن جذابیتی انکار ناشدنی دارد و هم وقتی که جامه ی رزم بر تن می کند و در نقش واندروومن پا به میدان مبارزه میگذارد، هلهله ی شادی تماشاچیان را برمی انگیزد.

هنری کاویل دوباره لباس کریپتونی سوپرمن را به تن میکند که بعد از 3 سال هنوز هم زیبنده ی تن اوست و هرچند به علت نقص های داستانی بخش سوپرمن، فرصت کافی برای کنکاش نقش خود را ندارد، اما بازی اش همچنان بد نیست و سوپرمنش باور پذیر است. هرچند این ورژن از سوپرمن بعضا تفاوت های بنیادینی با نسخه ی کامیک بوکی خود دارد و شاید کاویل در همین فضا و فرصت کم، میتوانست بازی بهتری ارائه کند.

بازیگران دیگر از مردی از فولاد دوباره در نقش های خود ظاهر می شوند و هم دایان لین و هم ایمی آدامز بازی به نسبت بهتری نسبت به فیلم قبلی از خود نشان میدهند. به شخصه بازی لین در نقش مارتا کنت در فیلم قبلی را نمی پسندیدم اما اینجا به طرز شگفت آوری او دوباره توانایی بازی خود را نشان داده و نقش هرچند کوتاه خود را به رخ می کشد. لارنس فیشبورن در نقش پری وایت هنوز جذاب و باور پذیر است و هولی هانتر در نقش سناتور فینچ بازی روان و بسیار خوبی ارائه میدهد.

اما شیرینی مخصوص بازیگران فیلم در دستان جرمی آیرونز دوست داشتنی در نقش آلفرد پنی ورث است که چنان باور پذیر در نقشش فرو رفته و چنان شیمی جذاب و خوبی با افلک دارد که از یاد بردنش به این زودی امکان پذیر نیست. او هم نقش حامی و خدمتکار را به خوبی ایفا میکند و هم نقش ناصح و مشاور بتمن را و وقتی که قرار است مزه بپراند و شما را بخنداند، کاملا موفق عمل میکند.

و اما کارگردانی

3 سال پیش در نقدی که برای مردی از فولاد نوشته بودم، دلیل نچسب بودن آن فیلم را کارگردانی زک اسنایدر دانستم و اشتباهات بی شمارش را بر شمردم. تدوین ناهماهنگ آن فیلم و ضرباهنگ خفه کننده اش، در کنار استفاده بی جا از موسیقی و فلش بک و همچنین افراط در CGI، لذت بردن از فیلم او را مشکل کرده بود. اسنایدر اما اینبار از تمامی این اشتباهات درس گرفته و نه تنها مشکل تدوین را حل کرده، بلکه پرش های داستانی اش پخته تر شده و استفاده اش از موسیقی به جاست. هرچند هنوز هم گاهی اوقات افراط میکند. در دو اکت اول فیلم نیز با فیلمبرداری ثابت و چشم نواز و شات های دیدنی طرف هستیم که خاطره آن انتخاب افتضاح فیلم قبلی را از بین می برد و استفاده ی به جا از CGI به این چشم نوازی و خلق رنگ های بی بدیل کمک شایانی می کند.

اما به محض پا گذاشتن به اکت سوم، سر رشته ی کار از دست اسنایدر در می رود! برای اینکه طلوع عدالت را نشان دهد، پای دومزدی را به ماجرا باز میکند و در خلق او و بعدا مبارزه ی قهرمانان سه گانه با مخلوق کریپتونی، چنان ضرباهنگ فیلم را از دست میدهد که میتواند باعث سرگیجه ی تماشاگر ناآشنا شود. مبارزه ی آخر گنگ و گم و بخش پایانی آن قابل انتظار است و دوباره اینجا اسنایدر خوب تدوین نمی کند، در استفاده از موسیقی افراط میکند و CGI کار او در یکی دو سکانس شما را به یاد بازی های کامپیوتری (آن هم نه از نوع خوبش!) می اندازد! اسنایدر همچنین از روایت کردن داستانی مستحکم و مستقل باز میماند و آنقدر درگیر ساخت دنیای سینمایی DC می شود که حاصل انتهای کارش، فیلمی با پایانی پخش و پلاست. شاید بهتر باشد اسنایدر یک نفر دیگر را هم در کنار خود روی صندلی کارگردانی(خصوصا یک راوی قدرتمند) بنشاند تا ترکیب تصویرگری کم نظیر او از دنیای کامیک و روایت گری قدرتمند نفر دوم، فیلمی در خور داستان های افسانه ای DC  بسازد.

سخن آخر

حرف آخر اینکه با تمام بی مهری که نسبت به این فیلم روا شده است، بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت اصلا فیلم بدی نیست، بلکه فیلمی خوب است. نباید از آن انتظار شاهکار را داشت ولی می توان حسرت این را خورد که با این پتانسیل بسیار بالا، اگر راوی یا راویان بهتری بر تخت هدایت فیلم تکیه زده بودند شاید با فیلمی عالی طرف بودیم. اما با این حال همین نسخه ی حال حاضر هم به هیچ عنوان یک فاجعه نیست و شاید نتواند شما را کاملا راضی کند ( به خصوص اگر کامیک فن افراطی باشید یا از کامیک به هیچ عنوان سر در نیاورید!) اما حداقل به یک بار دیده شدن می ارزد. پس زمینه داستانی خوب، فیلم برداری و رنگ پردازی چشم نواز و شات های خیره کننده، اکشن کم نظیر و سرگرم کننده، استفاده به جا (و شاید کم) از شوخ طبعی، بازی های خوب و بسیار خوب تیم بازیگری، افلک و بتمن خیره کننده اش، اولین حضور واندروومن بر پرده ی سینما و مهم تر از همه دیده شدن سه گانگی (سوپرمن، بتمن، واندروومن) برای اولین بار کنار هم بر روی پرده نقره ای، همه و همه دست به دست هم می دهند تا این فیلم را در لیست فیلم های دیدنی تابستان روبروی خود قرار دهید.

…………………………………………………………………………………….

*زوج غریب، یک کمدی موقعیت کلاسیک تلویزیون است که از روی یک نمایش اقتباس شده و بین سالهای 70-75 میلادی به نمایش درآمد و داستان دو مرد با تفاوت های بسیار را روایت میکند که بنا بر دلایلی مجبور به هم خانگی با یکدیگر و در نتیجه تقابل می شوند. سال قبل بازسازی نوین آن با بازی بازیگر نام آشنای کمدی موقعیت، متیو پری(دوستان) به شبکه نمایش خانگی پا گذاشت.

**شاید باید منتظر ماند و نسخه ی نهایی که به صورت بلو-ری منتشر می شود را هم تماشا کرد چرا که 30 دقیقه طولانی تر از نسخه ی حاضر است و به احتمال بسیار زیاد این ضعف روایی را تا حدودی بهبود می بخشد.

لیست سایر مقالات مجله سفید برای پردیس گیم:


نقد و بررسی Batman v Superman: Dawn of Justice

(image)

“پرونده ای بر عنوان بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت”

به قلم “حسین بی‌طرف”

این مطلب با همکاری  فراهم شده. هدف اصلی این دسته از مطالب نگاه عمیق و متفاوت به بحث رسانه و سرگرمی خواهد بود.

نزدیک به نیم قرن طول کشید تا کسی جرات کند و دو نشان پر آوازه ی دنیای ابرقهرمان ها را روبروی یکدیگر قرار دهد. قرار دادن اولین و بزرگترین ابرقهرمان دنیا یعنی سوپرمن در برابر نیمه ی محبوب تر و جذاب تر (شاید پر زرق و برق تر) کامیک ابرقهرمانی شرکت DC یعنی بتمن شجاعت زیادی می خواهد. به غیر از سابقه ی طولانی و محبوبیت کم نظیر این دو شخصیت، بزرگترین مشکلی که بر سر راه نوشتن چنین داستان مصوری وجود دارد، پیدا کردن دلیلی برای روبرو کردن این دو است.

بله مطمئنا فلسفه ی آنها با هم تفاوت زیادی دارد و در طول تاریخ روایتشان، بیشتر از توافق با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند، اما هیچ وقت این تفاوت فکری و دنیابینی متفاوت باعث نشد که این دو برابر هم قرار بگیرند.

تا اینکه درست 30 سال پیش فرانک میلر، نویسنده ی نام آشنای علمی تخیلی و داستان مصور با خلق دنیایی متفاوت از خط اصلی داستان دنیای DC، برای اولین بار روایتی تاریک و بسیار جدی از این دو ابرقهرمان ارائه داد و با روایت آینده ای دور در دنیایی متفاوت آنها را در “بازگشت شوالیه تاریکی” به جان یکدیگر انداخت.

میلر، که تمایلش به شوالیه تاریکی را در داستان به خوبی نشان می دهد، با نگاهی انسانی از چشمان بتمنی پا به سن گذاشته، شخصیت فضایی و سخت سوپرمن را به چالش می کشد و با چینش مهره های خوب، یادآوری خاطرات گذشته و استفاده ی به جا از ابرشرور های بتمن، زمین مبارزه ی این دو غول را مهیا می کند. این مبارزه به قدری مهم است که بتمن قبل از رسیدن به آن، تکلیفش را با دشمن دیرینه اش جوکر نهایی میکند و بعد پایش به رویارویی با سوپرمن کشیده میشود.

(image)

البته سوپرمنی که میلر رسم کرده هم با آن چیزی که سوپرمن واقعی همیشه بوده و هست تفاوت های بنیادی دارد و این خود به نویسنده ی کمک میکند تا به حق بودن بتمن را در دنیای ساخت خود بهتر نشان داده و ضعف های داستانی اش را پوشش دهد. اما با تمام تفاوت ها و ضعف ها، داستان میلر بیشتر از اینکه یک داستان مصور معمولی باشد، یک تریلر سیاسی، اخلاقی کم نظیر با جمله بندی ها و دیالوگ های فراموش ناشدنیست و چنان خوب این معجون عجیب و غریب را به بار آورده که هم وقت انتشار و در بازار فروش خود را ثابت کرد و منتقدها حسابی تحویلش گرفتند و هم اکنون 3 دهه بعد همچنان اثری ارزشمند تلقی شده و یکی از آثار فاخر دنیای کامیک بوک محسوب می شود.

اما در دنیای سینما، هیچ وقت از این حضور جادویی دوگانه، چه در کنار هم و چه در برابر هم استفاده نشد.

تا اینکه سه سال پیش و بعد از موفقیت نسبی مردی از فولاد به کارگردانی زک اسنایدر (300- نگاهبانان) که شروع دوباره ی سوپرمن و به طبع آن شروع دوباره ی فیلم های ابرقهرمانی DC بود، استدیوی برادران وارنر که امتیاز بخش سینمایی انتشارات را در اختیار دارد، اعلام کرد که بتمن در فیلم بعدی حضور خواهد داشت. کمی بعد عنوان مشخص شد: بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت.

این تصمیم مسلما طرفداران را به وجد آورد و در تمامی این مدت، انتخاب بازیگران جدید (بن افلک در نقش بتمن/بروس وین، گل گدات در نقش واندروومن/دایانا پرنس، جسی آیزنبرگ در نقش لکس لوتر) و دعوا و مخالفت با آنان، اخبار تولید، تریلر ها و تیزر های یک سال گذشته، شایعات و حاشیه های متفاوت، این فیلم را به مورد انتظار ترین فیلم 2016 تبدیل کرد. نه تنها برای اولین بار، بزرگترین ابرقهرمانان تاریخ قرار بود در برابر یکدیگر قرار بگیرند، بلکه این رویارویی آنها در نهایت باعث طلوع عدالت و به وجود آمدن انجمن عدالت می شد.

(image)

فیلم یک هفته قبل از اکران عمومی برای منتقد ها به نمایش درآمد و در کمال تعجب (و البته انتظار از نظر خیلی ها!) توسط اکثریت قریب به اتفاق آنان کوبیده شد. نقدهای منفی طرفداران را وحشت زده کرد که نکند با افتضاحی کم نظیر مواجه هستند! برای نمونه جملات زیر را مستقیما از منتقدهای شناخته شده نقل قول میکنم:

یک فیلم کاملا نچسب، بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت به مانند یک اقتباس بد و غیر رسمی از “زوج غریب*” است که در آن اسکار و فلیکس رسما سعی دارند یکدیگر را به قتل برسانند. مایکل فلیپس – شیکاگو تریبون

به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی پر زرق و برق، بتمن برابر سوپرمنِ زک اسنایدر یک نمونه ی کامل است که پایان اپرا گونه ی آن بیننده را با شکوه خود به وجد میاورد، اما سرگرم کننده نیست. استفانی زاخاریک – تایم

در نهایت فیلمنامه غیر منطقی است و ضرباهنگ بی مهابای صحنه های اکشن شما را خسته خواهد کرد. تای بور – بوستون گلوب

یک فیلم پاپ کورنی – و این یک فیلم پاپ کورنی است – نباید مانند تکالیف جمعه شب خسته کننده باشد. مارا رین اشتاین – یو اس ویکلی

و البته نداهای مثبت هم از گوشه و کنار به گوش رسیده شد، صداهایی که به نوبه  خود دارای اهمیت کمی نیستند:

در حالی که دنیای مارول، که توسط دیزنی خریداری شده، راحت و آفتابی است، این بازتابی زیبا از گذشته ی استدویوی وارنر به عنوان خانه ی گنگستر ها و ملودرام های تاریک است که دنیای DC خود را در همان انتهای تاریک خیابان بیابد. کنث توران – لس آنجلس تایمز

به هنگام آواز، طلوع عدالت به مانند یک معجزه است. وقتی که نمی چسبد هم هنوز خوب به نظر می رسد و نوید صحنه های بهتر در فاصله ای نه چندان دور را می دهد. ریچارد روپر- شیکاگو سان تایمز

اسنایدر، مخلوط با موسیقی پرکافئین هانس زیمر، همه چیز را آنچنان به پرده سینما شلیک میکند که مقاوت بی فایده می شود. پیتر تراورز – رولینگ استون

با اینحال زور منتقدان مخالف به شدت چربید و نمرات منتقد محور فیلم به اندازه ای باور نکردنی پایین آمد. در جبهه ی بینندگان و طرفداران اما اتفاقی دیگر به وقوع پیوست، فیلم در هنگام اکران عمومی دو سه رکورد جابه جا کرد و در 3 روز اول نمایش خود 420 میلیون دلار فروخت تا نشان دهد که اقبال منتقدین همیشه نشانگر فروختن یا نفروختن فیلم ها نیست. در پایگاه اینترنتی فیلم ها نیز این اثر از نمره ی نسبتا خوب 4/7 با رای بیش از 150 هزار نفر برخوردار شد که نشان از رضایت طرفداران داشت.

(image)

اما واقعیت امر کجاست؟

راستش واقعیت امر چیزی بین این دو جبهه قرار دارد. طلوع عدالت فیلمی است با تصویر پردازی کم نظیر که از اشتباهات خلف خود (مردی از فولاد -2013) درس گرفته و سعی کرده که آنها را تکرار نکند و در بسیاری از موارد هم موفق بوده اما در این میان خود با اشکالات عمده ای روبرو شده است.

شاید بزرگترین ایراد این فیلم، این باشد که DC و وارنر در تکاپوی ساختن هرچه سریعتر دنیای سینمایی خود و مقابله با رقیب دیرینه شان، مارول/دیزنی که بازار را چند سالی است از آنها ربوده، عجله کرده اند.

پتانسیل چنین داستانی در هسته ی مرکزی اش بسیار بالاست و میتوان به راحتی با همان بخش اول عنوان فیلم یعنی بتمن برابر سوپرمن، داستانی کامل و زیبا بر اساس تفاوت ایدئولوژی ها و فلسفه ها بیان کرد و دنیابینی متفاوت و جذاب دو شخصیت قدیمی را به نمایش در آورد. با توجه به بودجه ی سنگین فیلم و سرمایه گذاری فراوان وارنر، تیم بازیگری خوب، دست اندرکاران نام آشنا و قدرتمند، هر بار که از بیرون به این فیلم نگاه کنید انتظار نه یک شاهکار، بلکه حداقل یک اثر فوق العاده را از آن دارید.

اما این اتفاق نمی افتد.

(image)

با وجود این پتانسیل بالا، عجله کار دست فیلم می دهد. طلوع عدالت می خواهد تا داستانی بس بزرگ و حماسی را روایت کند و برای روایت این داستان وقت کم دارد! پس خیلی از جزئیات حیاتی داستانش را یا نمی گوید یا نیمه کاره رها میسازد.**خصوصا وقتی که بخش سوم فیلم شروع می شود ضرباهنگ فیلم (همان ضرباهنگ آشنای اسنایدر که پخته شده و توی ذوق نمی زند –کمتر توی ذوق میزند!) کاملا از بین می رود و تبدیل به آش شله قلمکاری می شود که تماشاگر عادی سینما را به شدت گیج خواهد کرد و لذت کشف و تعامل با شخصیت ها و اتفاقات را از او خواهد گرفت.

فیلم در دو بخش نخستین روایت خود گاهی اوقات با حوصله ای کم نظیر داستان را با جزئیات به خورد شما میدهد اما گاهی پرشی ناگهانی دارد و شما را در خماری اتفاقات افتاده در بین این پرش باقی میگذارد. فیلم آنقدر درگیر طلوع عدالت می شود که بتمن برابر سوپرمن و جذابیت آن از یادش می رود و با معرفی دستپاچه ی شخصیت های دیگر DC سعی در پایه ریزی دنیای سینمایی خود دارد. اما با این حال روایت دو اکت اول نسبت به روایت مردی از فولاد پخته تر شده و فیلمنامه نویسی کریس تریو (آرگو) اینجا خود را به رخ می کشد و تا قبل از شروع صحنه های اکشن و با فاکتور گرفتن اعمال قهرمانانه ی سوپرمن، شاهد یک تریلر سیاسی و بازی قدرت هستیم.

ایراد دوم فیلم اینجاست که از شما انتظار دارد خیلی از مسائل را از قبل بدانید. اگر شما بتمن، سوپرمن، واندروومن، لکس لوتر و … را از قبل به وسیله ی فیلم و سریال و از همه مهمتر کامیک بوک بشناسید تعامل بسیار بیشتر و بزرگتری با اقتباس سینمایی آنها برقرار خواهید کرد تا تماشاگر تازه از راه رسیده ای که به لقمه های جویده ی مارول عادت کرده و دوست دارد از قبل در چندین و چند فیلم تمامی اتفاقات و شخصیت ها برایش توضیح داده شده باشند. این تماشاگر وقتی در برابر سبک داستان گویی پر عجله و ثقیل فیلم قرار میگیرد گیج می شود و خیلی از اتفاقات منطقی فیلم را دریافت نکرده و آنها را غیر منطقی ارزیابی می کند.

(image)

این برای یک فیلم سینمایی ضعف بسیار بزرگی است. اینکه تمامی تماشاگران یک فیلم نتوانند مانند یکدیگر سیر اتفاقات آن را پیگیری کرده و گوش به زنگ تمامی جزئیات باشند به بدنه ی چنین فیلمی ضربه میزند.

یک کامیک خوان نیمه حرفه ای از قبل با فلش/آکوامن/ سایبورگ و بسیاری از شخصیت های دانه درشت و معروف دیگر این انتشارات آشناست و اشاره به آنها را می فهمد و از این اشاره ها لذت میبرد. اما تماشاگر عادی روحش هم خبر ندارد که باید در برار آن اومگای حک شده بر پیکر صحرا یا پارادیمون ها چه واکنشی از خود نشان بدهد و فیلم هم هیچ چیزی بیشتر از نشان دادن و رد شدن از آنها به او ارائه نمی دهد.

مشکل بعدی همان مشکل بزرگی است که اول نوشته ذکر کردم. اینکه شما بخواهید دو شخصیت تراز اول کامیک و فرهنگ عامه را در برابر هم قرار بدهید کاری است بس مشکل و طلوع عدالت در اینجا نیز ناقص عمل میکند. وقتی از دید بتمن به ماجرا نگاه میکنید رویارویی با سوپرمن تقریبا اجتناب ناپذیر به نظر می آید اما تا کار به سوپرمن می رسد فیلم از دادن دلیل خوبی برای مبارزه به او باز می ماند. البته سوپرمن بدون دلیل به سراغ بتمن نمی رود اما هرچقدر از جانب او به این موضوع نگاه کنید، جا برای در رفتن از چنین مبارزه ای زیاد است!

اما فیلم فقط دارای نکات منفی نیست.

(image)

اول بیایید نگاهی به فیلمبرداری داشته باشیم. اسنایدر در مردی از فولاد از تکنیک دوربین روی دست استفاده کرده بود که خصوصا آن دوربین های IMAX تجملی و سه بعدی بودن فیلمش را به رخ بکشد اما حاصل معجونی سرگیجه آور شده بود که دنبال کردن سوپرمن در حال پرواز را برای بیننده تبدیل به عذابی الیم میکرد. اینجا او از اشتباه خودش درس گرفته و دیگر خبری از این انتخاب های آماتوری نیست. البته امیر مکری هم جایش را به لری فانگ داده که قبلا در نگاهبانان و 300 هم با اسنایدر همکاری کرده بود و حاصل کار واید شات های خوب و فیلم برداری تثبیت شده و صحنه های چشم نواز است. تا وقتی پای فیلم برداری و تصویرسازی در میان است طلوع عدالت نه تنها شما را ناامید نمی کند بلکه دست از شگفت زده کردن شما نیز برنمی دارد.

برای طراحی لباس فیلم مایکل ویلکینسون (مردی از فولاد) باز میگردد و باید به کار او در این زمینه آفرین گفت. لباس جدید سوپرمن روشن تر شده و دیگر آن حس تلخی این نماد امید را منتقل نمی کند. لباس واندروومن که ترکیبی از چند کامیک مختلف است حس جنگجویی او را به خوبی منتقل کرده و در عین حال جذابیت زنانه ی واندروومن را هرچه بیشتر در تن گل گدات نشان میدهد. اما شاهکار ویلکینسون در طراحی لباس بتمن بوده که مستقیما آن را از همان کتاب مصوری که گفتم، یعنی بازگشت شوالیه تاریکی الهام گرفته است. لباس کنونی بتمن نزدیک ترین نمونه به کامیک است که تا به حال بر پرده ی نقره ای دیده ایم. هر بار که بتمن پا به صحنه ی فیلم میگذارد، انگار که یه پنل از کامیک بوک پا به حیات گذاشته است و دیگر خبری از آن زره های خشک و بی روح نظامی عجیب و غریب نیست که در فیلم های قبلی شاهد آنها بودیم.

البته بعدا بتمن دوباره به مانند کامیک بازگشت شوالیه تاریکی، برای مبارزه با سوپرمن یک اونیفرم جدید به تن میکند که توسط زره تقویت شده تا توانایی مبارزه با مردی از فولاد را به او بدهد. این لباس نیز از همین کامیک برداشته شده و طراحی بی نقصی دارد.

(image)

به نظر می رسد که لازم نیست در مورد آکوامن، فلش و سایبورگ چیزی بگویم چون هم حضوری کم رنگ و اندک دارند و هم به احتمال زیاد ظاهر آنها در فیلم های بعدی دچار تغییرات اساسی خواهد شد.

برای ساخت بتموبیل (ماشین بتمن) جدید از ترکیب طراحی های کلاسیک و طرح تامبلر معروف سه گانه شوالیه تاریکی کریستوفر نولان استفاده شده و نتیجه تانکی فضایی و به شدت جذاب است که در ایجاد صحنه های اکشن چشم نواز و نفس گیر به بتمن کمک بسیاری میکند. این غول بی شاخ و دم نزدیک به 7 متر طول و 4 متر عرض دارد.

تدوین موسیقی فیلم را هم هانس زیمر معروف به عهده گرفته و در این راه جانکی اکس-ال (!) هم به اون کمک کرده است. اکس-ال قبلا موسیقی مکس دیوانه: جاده ی خشم و ددپول را در کارنامه ی خود داشته و اینجا به تم موسیقی حماسی و آشنای زیمر که ادامه است بر مردی از فولاد، زنگی الکترونیک و امروزی اضافه میکند که گوش نواز است و از شنیدن آن خسته نخواهید شد. بتمن، واندروومن و لکس لوتر هرکدام تمی جدید و مخصوص به خود را دارند که در این میان تم بتمن که ترکیبی است از تم های گاتیک و بتمن های کلاسیک برتون با تم سه گانه شوالیه تاریکی، قابل توجه و جذاب است. تم زیبا و فضایی سوپرمن هم از مردی از فولاد برگشته و کمی پخته تر شده و شنیدن آن خاطره ی دیدن فیلم مذکور را در شما زنده میکند.

اما پر حاشیه ترین بخش فیلم از ابتدای اعلان آن تا اکران تیم بازیگری آن بوده است. به محض اعلام عنوان و داستان فیلم در 2013، بن افلک به عنوان بتمن جدید سینما معرفی شد. سینمارو های عادی و طرفداران این ژانر به خصوص از سینما که به کریستین بیل و بتمن او عادت کرده بودند روی خوشی به افلک نشان ندادند. خصوصا که افلک سابقه ی بازی در نقش یک ابر قهرمان در فیلم دیردویل/بی باک را داشت که فیلم خوبی نبود. مخالفت شدید طرفداران تا بدانجا رسید که برای حذف افلک از فیلم کار به عریضه نویسی اینترنتی کشید و خشم طرفداران قابل کنترل نبود. اما با انتشار اولین تریلر ها و عکس های فیلم کم کم این جماعت عصبانی تبدیل به طرفداران پر و پا قرص (مثل روال همیشگی!) افلک شدند و با اکران فیلم مشخص شد که نه استدیو و نه کارگردان و نه طرفداران موافق هیچکدام در این انتخاب اشتباه نکرده اند. افلک، بهترین بتمن/بروس وین تاریخ سینما را به تصویر میکشد.

(image)

به شخصه به عنوان کسی که با بتمن و کامیک هایش به خوبی آشناست، از ابتدای فیلم تا انتهای آن اثری از افلک ندیدم و به جای آن شاهد اولین حضور سینمایی بروس وین/بتمن بودم. افلک به شکلی مشخص تمام تلاش خود را برای انجام بهترین بازی ممکن به کار بسته و نتیجه اش تماشایی است. بروس وین او جذاب، باور پذیر و باهوش است و به خوبی مهارت های کارآگاهی خود را به رخ کشیده و از نامش برای پیشبرد اهداف شوالیه تاریکی بهره می برد. اما وقتی که لباس بتمن را به تن میکند تبدیل به مبارزی تمام عیار می شود. خشن، بی رحم سریع و بسیار قدرتمند، برای اولین بار شاهد بتمنی هستیم که در آن لباس تنگ و چسبان به راحتی حرکت کرده و دمار از روزگار تبهکاران در میاورد. بتمن اون نه تنها آسیب پذیر و است و کتک خوردنش نیز به جذابیتش اضافه میکند، بلکه هوشمندی اش در مبارزه، استفاده از گجت های مختلف و نام آشنای بتمن و استراتژیست نابغه بودنش، او را تبدیل به نمونه ی زنده شده از صفحات کامیک بتمن میکند. بن افلک یک تنه تمام نظر ها را در طول مدت فیلم به سوی خود جلب کرده و گوی طلایی بهترین بازی این فیلم و همچنین بهترین بتمن تاریخ سینما را از آن خود میکند.

دعوای بعدی بر سر بازیگر لکس لوتر اتفاق افتاد. طرفداران منتظر بودند تا در غیاب حضور جذاب کوین اسپیسی (بازگشت سوپرمن-2006) برایان کرانستون یا مارک استرانگ تکیه بر سریر قدرت لوتر بزنند. اما انتخاب بازیگر این نقش همه را (از جمله نگارنده) شگفت زده کرد. جسی آیزنبرگ (شبکه ی اجتماعی) در حالی برای این نقش انتخاب شد که دارای کمترین شباهت موجود به نمونه ی کامیک بوکی لکس لوتر است. لوتر فیلم نیز همین خصوصیت را دارد. در عوض آن سرمایه دار نابغه ی تشنه ی قدرت، که حضورش سایه ای سنگین بر دنیای سوپرمن انداخته، با یک نابغه ی نزدیک به جنون طرف هستیم (آیزنبرگ در بازی کردن چنین نقش هایی تخصص عجیبی دارد!) که تضادش با شخصیت سوپرمن نه به خاطر جنون قدرت کلاسیک، بلکه به خاطر فلسفه ی عجیب اوست که اعتقاد دارد که هیچ خوبی دارای قدرت مطلق نیست و هیچ قدرت مطلقی، مطلقا خوب نیست.

او با مشاهده ی ستایش روزانه ی مردی از فولاد و شمایل مسیحا گونه اش، به این صرافت میافتد که به دنیا نشان دهد که قدرت نمی تواند بی گناه باشد. آیزنبرگ این برداشت خاص از لوتر را، که جنونش طعنه ی خاصی به جنون نوابغ میزند را به خوبی پیاده میکند و پردازش شخصیت او در طول داستان، در هر لحظه بر قدرت بازی او می افزاید تا جایی که هوشمندانه، در آخرین صحنه ای که او را شاهد هستیم، به جنون کامل رسیده و دیگر از عقل و اختیار خبری نیست.

(image)

حاشیه سوم و نهایی، از آن گل گادوت برای نقش واندروومن شد. در کامیک بوک ها رسم است که کاراکتر ها را با شرایط ایده آل فیزیکی رسم میکنند تا حتی ظاهر آنان نیز نشان از بی نقصی و شکست ناپذیر بودنشان داشته باشد. گادوت ما با اینکه مدلی معروف است و حتی دوشیزه ی زیبایی کشور خود نیز شده و در مسابقات جهانی زیبایی شرکت جسته، به خاطر تفاوت های بنیادین! با این طراحی های کلاسیک و آشنا توسط طرفداران کوبیده شد. تا جایی که خود گادوت در مصاحبه ای در یک شوی زنده ی تلویزیونی به این موضوع اشاره کرده و از آن مخفیانه گله میکند. اما او با اینکه حضور بسیار کوتاهی در فیلم دارد، به راحتی بلیط واندروومن خودش را به شما می فروشد و برای فیلم واندروومن خودش مشتاقتان میکند. او هم پرنسس دایانای خوبی را به نمایش در میاورد که در عین مرموز بودن جذابیتی انکار ناشدنی دارد و هم وقتی که جامه ی رزم بر تن می کند و در نقش واندروومن پا به میدان مبارزه میگذارد، هلهله ی شادی تماشاچیان را برمی انگیزد.

هنری کاویل دوباره لباس کریپتونی سوپرمن را به تن میکند که بعد از 3 سال هنوز هم زیبنده ی تن اوست و هرچند به علت نقص های داستانی بخش سوپرمن، فرصت کافی برای کنکاش نقش خود را ندارد، اما بازی اش همچنان بد نیست و سوپرمنش باور پذیر است. هرچند این ورژن از سوپرمن بعضا تفاوت های بنیادینی با نسخه ی کامیک بوکی خود دارد و شاید کاویل در همین فضا و فرصت کم، میتوانست بازی بهتری ارائه کند.

بازیگران دیگر از مردی از فولاد دوباره در نقش های خود ظاهر می شوند و هم دایان لین و هم ایمی آدامز بازی به نسبت بهتری نسبت به فیلم قبلی از خود نشان میدهند. به شخصه بازی لین در نقش مارتا کنت در فیلم قبلی را نمی پسندیدم اما اینجا به طرز شگفت آوری او دوباره توانایی بازی خود را نشان داده و نقش هرچند کوتاه خود را به رخ می کشد. لارنس فیشبورن در نقش پری وایت هنوز جذاب و باور پذیر است و هولی هانتر در نقش سناتور فینچ بازی روان و بسیار خوبی ارائه میدهد.

اما شیرینی مخصوص بازیگران فیلم در دستان جرمی آیرونز دوست داشتنی در نقش آلفرد پنی ورث است که چنان باور پذیر در نقشش فرو رفته و چنان شیمی جذاب و خوبی با افلک دارد که از یاد بردنش به این زودی امکان پذیر نیست. او هم نقش حامی و خدمتکار را به خوبی ایفا میکند و هم نقش ناصح و مشاور بتمن را و وقتی که قرار است مزه بپراند و شما را بخنداند، کاملا موفق عمل میکند.

(image)

و اما کارگردانی

3 سال پیش در نقدی که برای مردی از فولاد نوشته بودم، دلیل نچسب بودن آن فیلم را کارگردانی زک اسنایدر دانستم و اشتباهات بی شمارش را بر شمردم. تدوین ناهماهنگ آن فیلم و ضرباهنگ خفه کننده اش، در کنار استفاده بی جا از موسیقی و فلش بک و همچنین افراط در CGI، لذت بردن از فیلم او را مشکل کرده بود. اسنایدر اما اینبار از تمامی این اشتباهات درس گرفته و نه تنها مشکل تدوین را حل کرده، بلکه پرش های داستانی اش پخته تر شده و استفاده اش از موسیقی به جاست. هرچند هنوز هم گاهی اوقات افراط میکند. در دو اکت اول فیلم نیز با فیلمبرداری ثابت و چشم نواز و شات های دیدنی طرف هستیم که خاطره آن انتخاب افتضاح فیلم قبلی را از بین می برد و استفاده ی به جا از CGI به این چشم نوازی و خلق رنگ های بی بدیل کمک شایانی می کند.

اما به محض پا گذاشتن به اکت سوم، سر رشته ی کار از دست اسنایدر در می رود! برای اینکه طلوع عدالت را نشان دهد، پای دومزدی را به ماجرا باز میکند و در خلق او و بعدا مبارزه ی قهرمانان سه گانه با مخلوق کریپتونی، چنان ضرباهنگ فیلم را از دست میدهد که میتواند باعث سرگیجه ی تماشاگر ناآشنا شود. مبارزه ی آخر گنگ و گم و بخش پایانی آن قابل انتظار است و دوباره اینجا اسنایدر خوب تدوین نمی کند، در استفاده از موسیقی افراط میکند و CGI کار او در یکی دو سکانس شما را به یاد بازی های کامپیوتری (آن هم نه از نوع خوبش!) می اندازد! اسنایدر همچنین از روایت کردن داستانی مستحکم و مستقل باز میماند و آنقدر درگیر ساخت دنیای سینمایی DC می شود که حاصل انتهای کارش، فیلمی با پایانی پخش و پلاست. شاید بهتر باشد اسنایدر یک نفر دیگر را هم در کنار خود روی صندلی کارگردانی(خصوصا یک راوی قدرتمند) بنشاند تا ترکیب تصویرگری کم نظیر او از دنیای کامیک و روایت گری قدرتمند نفر دوم، فیلمی در خور داستان های افسانه ای DC  بسازد.

(image)

سخن آخر

حرف آخر اینکه با تمام بی مهری که نسبت به این فیلم روا شده است، بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت اصلا فیلم بدی نیست، بلکه فیلمی خوب است. نباید از آن انتظار شاهکار را داشت ولی می توان حسرت این را خورد که با این پتانسیل بسیار بالا، اگر راوی یا راویان بهتری بر تخت هدایت فیلم تکیه زده بودند شاید با فیلمی عالی طرف بودیم. اما با این حال همین نسخه ی حال حاضر هم به هیچ عنوان یک فاجعه نیست و شاید نتواند شما را کاملا راضی کند ( به خصوص اگر کامیک فن افراطی باشید یا از کامیک به هیچ عنوان سر در نیاورید!) اما حداقل به یک بار دیده شدن می ارزد. پس زمینه داستانی خوب، فیلم برداری و رنگ پردازی چشم نواز و شات های خیره کننده، اکشن کم نظیر و سرگرم کننده، استفاده به جا (و شاید کم) از شوخ طبعی، بازی های خوب و بسیار خوب تیم بازیگری، افلک و بتمن خیره کننده اش، اولین حضور واندروومن بر پرده ی سینما و مهم تر از همه دیده شدن سه گانگی (سوپرمن، بتمن، واندروومن) برای اولین بار کنار هم بر روی پرده نقره ای، همه و همه دست به دست هم می دهند تا این فیلم را در لیست فیلم های دیدنی تابستان روبروی خود قرار دهید.

…………………………………………………………………………………….

*زوج غریب، یک کمدی موقعیت کلاسیک تلویزیون است که از روی یک نمایش اقتباس شده و بین سالهای 70-75 میلادی به نمایش درآمد و داستان دو مرد با تفاوت های بسیار را روایت میکند که بنا بر دلایلی مجبور به هم خانگی با یکدیگر و در نتیجه تقابل می شوند. سال قبل بازسازی نوین آن با بازی بازیگر نام آشنای کمدی موقعیت، متیو پری(دوستان) به شبکه نمایش خانگی پا گذاشت.

**شاید باید منتظر ماند و نسخه ی نهایی که به صورت بلو-ری منتشر می شود را هم تماشا کرد چرا که 30 دقیقه طولانی تر از نسخه ی حاضر است و به احتمال بسیار زیاد این ضعف روایی را تا حدودی بهبود می بخشد.

لیست سایر مقالات مجله سفید برای پردیس گیم:


نقد و بررسی Batman v Superman: Dawn of Justice