Tagبررسی ویدیویی]

بررسی دیجیاتو: Macbook Pro 2016 [به همراه بررسی ویدیویی]

بررسی دیجیاتو: Macbook Pro 2016 [به همراه بررسی ویدیویی]

سادگی همیشه یکی از ویژگی های اساسی محصولات اپل به حساب می آمده است، اما دیدگاه این شرکت در سالهای اخیر خصوصاً پس از مرگ استیو جابز در مقایسه با قبل متفاوت به نظر می رسد.

برای مثال آیفون را در نظر داشته باشید که با وجود گرایش سازنده به حذف هر آنچه که می تواند، حداقل 4 دکمه ی سخت افزاری دارد، از جمله دکمه های کم و زیاد کردن صدا که جایگزین کردن آنها با روش های دیگر انجام این عملکرد را دشوار می کند.

اما وقتی اپل پس از سالها بالاخره طراحی مک بوک پرو های جدید را دستخوش تغییر کرد، به نظر می رسید تعریف تیم کوک از سادگی با جابز تفاوت هایی داشته باشد. این بار تمام درگاه ها و حتی کارت خوان از دستگاه حذف و با تاندربولت 3 جایگزین شده بود که هنوز در بازار چندان مرسوم نیست.

اپل البته می گوید این کار را انجام داده تا تولید کنندگان دیگر هم وادار شوند درگاه USB نوع C را در محصولاتشان مورد استفاده قرار دهند. این شرکت پیش از این هم در مقاطعی زمان مرگ فناوری های قدیمی را به درستی پیشبینی کرده و آنها را از محصولات خود کنار گذاشته است.

اما مشکل اینجاست که مک بوک پرو پسوند «حرفه ای» را در نام خود دارد و قرار است بیش از عملکردهای روزانه کاربرد داشته باشد، از جمله برای ویرایش عکس، ضبط صدا و کارهای دیگری که برای انجام بسیاری از آنها لازم است کارت حافظه، کارت صدا یا هر ابزار فرضی مورد نظر خود را در طول روز به لپ تاپ متصل کنید.

شاید چند سال دیگر با مرسوم شدن USB-C بین ابزارهای مختلف و خرید مدل های جدید آنها چنین مشکلی دیگر موضوعیت نداشته باشد، اما حداقل امروز باید در کنار قیمت بالای مک بوک پرو (که نسبت به قبل افزایش هم داشته) مبلغ قابل توجهی را هم برای تهیه دانگل های مورد نیاز خود در نظر بگیرید و دردسر استفاده از آنها را هم به شکل روزانه به جان بخرید.

البته مرگ بدون تولد معنا ندارد و کنار گذاشتن درگاه های قدیمی همزمان با رونمایی از قابلیت جدیدی انجام می گیرد که قرار است نحوه تعامل کاربر با کامپیوترهای مک را به گفته ی سازنده متحول کند.

این ویژگی جدید تاچ بار نام دارد و در حقیقت یک نمایشگر نواری شکل لمسی به حساب می آید که جای ردیف دکمه های بالای کیبورد را گرفته و به نظر می رسد پتانسیل هایی بی پایان داشته باشد.

در ادامه با بررسی Macbook Pro 15 inch 2016 همراه باشید تا ببینیم ویژگی های در نظر گرفته شده برای لپ تاپ جدید آنقدر جذاب هستند که به موجب آنها ارزش داشته باشد دردسرهای استفاده از USB-C در بازار امروز را به جان بخرید یا خیر.

سخت افزار مدل مورد استفاده برای بررسی:

  • پردازنده: Core i7 اسکای لیک با 4 هسته و توان 2.7 گیگاهرتز (قابل افزایش تا 3.6 با توربو بوست)
  • کارت گرافیک: Radeon Pro 455 با 2 گیگابایت حافظه
  • حافظه رم: 16 گیگابایت از نوع LPDDR3 با سرعت 2133 مگاهرتز
  • حافظه داخلی: 512 گیگابایت SSD مبتنی بر PCIe
  • صفحه نمایش رتینا 15.4 اینچی IPS با رزولوشن 2880 در 1800 و 220 پیکسل در هر اینچ
  • دارای تاچ بار و 4 درگاه تاندربولت 3 (USB-C)
  • وزن: 1.83 کیلوگرم
  • سیستم عامل: MacOS Sierra
  • قیمت بازار در زمان نگارش بررسی: حدود 11 میلیون تومان
  • قیمت اپل استور در زمان نگارس بررسی: 2800 دلار
  • شروع قیمت مدل 15 اینچی از 2400 دلار (قابل افزایش تا 4300 دلار)

بررسی ویدیویی

طراحی: یک هوا کوچکتر و زیباتر

پیش از پرداختن به جزئیات طراحی مک بوک پروی جدید ابتدا یک موضوع حاشیه ای را از سر راه برداریم، بله نشان سیب پشت بدنه دیگر چراغ ندارد و به نظر می رسد اپل این مشخصه ی مشهور لپ تاپ های خود را کنار گذاشته است.

این موضوع در کنار تغییرات جزئی دیگر باعث شده ظاهر مک بوک پرو های جدید بیش از آنکه طراحی نسل پیش از خود را تداعی کند، ادامه دهنده ی راه مک بوک 12 اینچی سال 2015 به نظر برسد.

البته کلیات طراحی هنوز هم مثل سالهای پیش هستند، از جمله سادگی و ظرافت بدنه یکپارچه آلومینیومی. اپل در این مدل لولای معمول دستگاه را با یک لولای کاملاً فلزی جایگزین کرده که مستحکم تر و روان تر به نظر می رسد و زیبایی طراحی را هم افزایش داده است.

اپل در حالی طول مک بوک پروی 15 اینچی جدید را به 15.5 سانتی متر کاهش داده که حتی مدل 13 اینچی سال گذشته هم 18 سانتی متر طول داشت. لپ تاپ جدید به لطف کاهش ابعاد حالا وزن کمتری هم دارد و حدود 1.8 کیلوگرم است، در حالی که همین محصول در نسل گذشته 2.04 کیلوگرم وزن داشت.

ضخامت دستگاه البته تغییر چندانی نسبت به نسل قبل نداشته است، اما با این حال کوچکتر شدن ابعاد دستگاه کاملاً محسوس است و حمل و استفاده از لپ تاپ جدید را ساده تر کرده است.

با این وزن و ابعاد جدید حالا دیگر بزرگترین و قدرتمند ترین لپ تاپ اپل فاصله چشمگیری با مک بوک ایر ندارد، آن هم بدون وجود پسوندی که نشان دهد لپ تاپ جدید قرار است به سبکی و لطافت هوا باشد.

برای مقایسه در نظر داشته باشید که مک بوک پروی جدید 15 اینچی با ضخامت 1.55 سانتی متر حالا از Dell XPS 15 (یکی از عمده ترین رقبای مک بوک جدید) هم باریک تر است، هرچند اختلاف از یک سانتی متر کمتر به حساب می آید.

اما سرفس بوک که رقیب مایکروسافتی مک بوک پرو به حساب می آید 2.2 میلی متر ضخامت دارد که فاصله ی آن با محصول اپل قابل توجه است، هرچند سرفس بوک در عوض با وجود سخت افزار قوی تر از مک بوک پرو حدود 200 گرم سبک تر است.

آخرین تغییر عمده در طراحی دستگاه هم اضافه شدن امکان انتخاب محصول با بدنه ی خاکستری به جای نقره ای به حساب می آید.

در مجموع باید گفت اپل باز هم موفق شده لپ تاپ جدید خود را از نسل قبلی باریک، سبک و کوچکتر کند، اما باید ببینیم این بار هم چنین هدفی بدون ایجاد تغییر در عمر باتری، تجربه کاربری و موارد اینچنینی انجام گرفته یا خیر.

درگاه ها: به زندگی پر از دانگل خوش آمدید

نخستین چیزی که به نظر می رسد برای رسیدن به طراحی جدید مک بوک پرو فدا شده تنوع درگاه هاست. لپ تاپ جدید اپل تنها 4 درگاه (در برخی مدل ها 2 درگاه) تاندربولت 3 دارد که در حقیقت همان USB-C به حساب می آید و از امکان انتقال تصویر هم پشتیبانی می کند.

بر همین اساس هرکاری که بخواهید بکنید، از اتصال لوازم جانبی و موبایل گرفته تا وصل کردن مانیتور و کارت حافظه و حتی شارژ کردن مک بوک را باید با استفاده از همین 4 درگاه انجام دهید.

مشکل اینجاست که درگاه USB-C به تازگی در حال فراگیر شدن در بازار است و هنوز محصولات چندانی نیستند که آن را مورد استفاده قرار دهند، در نتیجه برای اتصال تقریباً هرچیزی که در اختیار دارید باید یک دانگل جدید تهیه کنید، حتی اگر این ابزار آیفون 7 باشد!

برای نمونه اپل دانگل یا تبدیل مورد نیاز برای اتصال آیفون را با قیمت 19 دلار به فروش می رساند و تبدیل USB نوع C به USB مرسوم نوع A هم 9 دلار قیمت دارد، اما برای تهیه یک کارت خوان مبتنی بر USB-C باید حدود 29 دلار کنار گذارید.

البته مدل های ارزان قیمت تری هم در بازار وجود دارند که سازنده و نام و نشان آنها مشخص نیست، اما تصمیم با شماست که چنین قطعاتی را به لپ تاپ 2800 دلاری خود متصل کنید یا خیر.

آیا مایل هستید به گسترش استفاده از USB-C کمک کنید؟

اپل می گوید با این تصمیم می خواسته به گسترش درگاه جدید USB-C در بازار کمک کند و بدون تردید همین اتفاق هم به مرور رخ می دهد و مشکل مک بوک های جدید را حل می کند، اما تا آن زمان این شما هستید که باید دردسر های استفاده از تبدیل های مختلف را در تمام طول روز به جان بخرید، خصوصاً اگر لپ تاپ را برای استفاده در کسب و کار خود تهیه می کنید و لازم است دوربین، کارت حافظه و یا وسیله جانبی دیگری را دائماً به دستگاه متصل کنید.

خوشبختانه لپ تاپ جدید بر خلاف آیفون های اخیر جک 3.5 میلی متری دارد و لازم نیست برای اتصال هدفون هم کابل تبدیل USB-C یا هدفون های بیسیم جدید اپل را خریداری کنید، اما درگاه MagSafe که برای اتصال شارژر کاربرد داشت کنار گذاشته شده است.

حالا باید شارژر لپ تاپ جدید را به USB-C متصل کنید و هر درگاه مورد نظر خود در سمت چپ یا راست بدنه را هم می توانید مورد استفاده قرار دهید، اما دیگر آهنربا اتصال ایمن شارژر به لپ تاپ را تضمین نمی کند.

کیبورد و تاچ پد: دو قدم به عقب، یک قدم به جلو

اپل سال گذشته برای کاهش ضخامت مک بوک 12 اینچی، صفحه کلید آن را متحول کرده و سوییچ های جدیدی موسوم به سوییچ های پروانه ای زیر کلید ها قرار داده بود. تا اینجای کار همه راضی بودند تا اینکه اولین سری لپ تاپ ها به دست کاربران رسید و انتقادات بی شمار فضای وب را فرا گرفت.

مشکل اینجا بود که اپل برای کاهش ضخامت لپ تاپ، میزان ارتفاع و حرکت عمودی کلید های کیبورد را کاهش داده بود و در نتیجه تایپ کردن با لپ تاپ جدید دیگر تجربه کاربری مناسب پیشین را نداشت.

کافی نبودن حرکت دکمه ها سرعت تایپ را به شکل قابل توجهی کاهش می دهد و اشکالات نگارشی را هم بیشتر می کند، چرا که وقتی به سرعت مشغول تایپ هستید نمی توانید از روی صدا یا حرکت دکمه ها مطمئن باشید همه ی آنها را به درستی ثبت کرده اید.

خوشبختانه عملکرد کیبورد نسبت به مک بوک 12 اینچی بهبود یافته است

خوشبختانه اپل صدای اعتراض کاربران را شنید و حالا در مک بوک پروهای جدید نسل دوم مکانیسم سوییچ های پروانه ای را مورد استفاده قرار داده که عملکرد آنها نسبت به قبل بهبود یافته، هرچند در تئوری ارتفاع عمودی حرکت کلید ها نیم میلی متر باقی مانده است.

البته باز هم تجربه کاربری کیبورد جدید در بازار بهترین نیست و مدتی طول می کشد تا به متفاوت بودن آن عادت کنید، اما حداقل این بار نیمی از کاربران می گویند کیبورد جدید را می توان قابل قبول به حساب آورد.

عمده ترین مشکلات هم گذشته از حرکت ناچیز کلیدها به سمت پایین، اندازه ی بیش از حد بزرگ آنهاست و محل قرارگیری دکمه های جهت که باعث می شود بسیاری از مواقع به جای جهت بالا دکمه ی شیفت را فشار دهید.

برای بررسی بیشتر عملکرد کیبورد را با تایپ کردن در سایت 10FastFingers امتحان کردیم و به شکل متوسط هر بار بین 65 تا 70 کلمه (شامل 5 یا 6 اشتباه) قابل دستیابی بود که رقم قابل قبولی به حساب می آید.

البته با وجود بهبودها کیبورد جدید باز هم یک ایراد عمده دارد و اینکه هنگام تایپ صدای بلندی ایجاد می کند. بلندی صدا تا حدی است که اگر در یک محیط ساکت مثل کلاس درس طولانی مدت تایپ کنید، به احتمال زیاد با اعتراض اطرافیان مواجه خواهید شد.

تاچ پد دستگاه مثل گذشته به شکل مکانیکی قابل کلیک نیست و بازخورد لرزشی را با یک موتور کوچک ایجاد می کند، اما این بار از نظر اندازه تقریباً دو برابر بزرگتر شده و بخش قابل توجهی از بخش پایین کیبورد را به خود اختصاص داده است.

هرچند فضای لمسی بزرگتر روی کاغذ خواستنی به حساب می آید، اما باید توجه داشته باشید که حالا ترک پد بخش زیادی از بدنه که هنگام تایپ دست خود را رویش قرار می دادید در بر گرفته است.

البته مکانیزم های نرم افزاری برای تشخیص برخورد اتفاقی دست با ترک پد به شکل مناسبی عمل می کنند، اما مواردی هم پیش می آید که دست شما بدون اینکه متوجه باشید روی ترک پد قرار گرفته و کلیک شما را به کلیک راست تبدیل کند یا در استفاده از نشانگر ماوس اختلال ایجاد نماید.

خوشبختانه دقت ترک پد جدید از بخش هایی است که بدون تغییر باقی مانده و باز هم مک بوک پروهای اپل از این نظر یکی از بهترین های بازار هستند.

حسگر اثر انگشت: بهتر از سلامِ ویندوز

اپل و مایکروسافت در بسیاری موضوعات رویه کاملاً متفاوتی را در پیش گرفته اند و نحوه ی باز کردن قفل لپ تاپ هم یکی از آنهاست. در لپ تاپ های ویندوزی که از قابلیت Windows Hello پشتیبانی می کنند دوربین های مادون قرمز تعبیه شده که اگر صورت شما را تشخیص دهد قفل سیستم عامل را باز می کند.

خوبی روش مایکروسافت این است که به حرکت اضافی احتیاجی ندارد و صرف قرار گرفتن کاربر جلوی کامپیوتر کفایت می کند، اما دقت این روش به عوامل مختلفی از جمله میزان نور محیط و جهت تابش آن یا عینکی بودن یا نبودن کاربر و موارد دیگر بستگی دارد.

کارایی حسگر اثر انگشت از دوربین مادون قرمز بیشتر است

اپل از طرف دیگر ترجیح داده چیز جدیدی ابداع نکند و برای این کار یک حسگر اثر انگشت در سمت راست مدل های مجهز به تاچ بار قرار داده است، قابلیتی که از حدود 3 سال پیش در iOS امتحان خود را پس داده است.

این بار البته حسگر اثر انگشت به جای دکمه ی Home ابزارهای موبایل، با دکمه ی خاموش و روشن کردن لپ تاپ های جدید یکپارچه شده است. تفاوت دیگر این است که حسگر مک بوک پرو به اندازه ی آیفون های اپل یا حتی دیگر پرچمداران مشهور بازار سریع عمل نمی کند.

علاوه بر این باید توجه داشت که حسگر به طور همیشگی قابل استفاده نیست و گاهی اوقات هم لازم می شود گذرواژه خود را برای تایید هویت به شکل سنتی وارد کنید، از جمله برای ریستارت کردن دستگاه.

اما گذشته از این موارد، اضافه شدن حسگر اثر انگشت قابلیت بسیار کاربردی است که تجربه کاربری دستگاه را به شکل قابل توجهی نسبت به دستگاه های فاقد این ویژگی بهبود می دهد، حتی بیشتر از تاچ بار.

تاچ بار: جذاب اما غیر حیاتی

گذشته از تمام تغییرات و بهبودهای انجام گرفته، تاچ بار مهم ترین عاملی به حساب می آید که قرار است شما را برای پرداخت رقم بالاتر و خرید مدل های تازه ترغیب نماید.

تاچ بار در حقیقت جای دکمه های فانکشن (بالاترین ردیف دکمه ها شامل F1 تا F12) را گرفته و قرار است عملکردهای بیشتری نسبت به کم و زیاد کردن صدا و نور نمایشگر و موارد اینچنینی در اختیار شما قرار دهد.

البته همین کارهای معمول هم حالا به روش جدیدی انجام می شوند. مثلاً برای کم و زیاد کردن صدا باید انگشت خود را روی دکمه ی مجازی قرار داده و به چپ و راست بکشید.

ایجاد تغییر در تنظیمات دستگاه به این شکل حس جذاب و تجربه کاربری مناسبی دارد، از جمله تغییر رنگ پوست شکلک های اموجی که با همین روش انجام می شود.

اما از طرف دیگر برخی عملکردها هم هستند که روی تاچ بار پیچیده تر به نظر می رسند، در حالی که این بخش قرار است انجام کارها را ساده تر کند.

برای مثال تا وقتی بدانید اموجی شما در کدام دسته بندی قرار دارد یا پیشتر از آن استفاده کرده باشید، پیدا کردن آن شکلک به مراتب ساده تر از روش های سنتی انجام می گیرد، اما اگر قرار باشد یک اموجی فرضی را بین همه ی آنها پیدا کنید، لازم است مدت نسبتاً زیادی را برای سوایپ کردن روی نمایشگر باریک بالای کیبورد صرف کنید.

در عوض وجود تاچ بار استفاده از اپلیکیشن Messages را روی مک بوک پرو نسبت به آیفون ساده تر می کند، برای مثال روی آیفون برای Tapback کردن باید گوشه ای از حباب اطراف متن روی صفحه را فشار دهید که پیدا کردن محل دقیقش ساده نیست، اما روی تاچ بار با یک اشاره می توانید پیام های دریافتی را به اصلاح Tapback کنید.

در سافاری و نرم افزار ایمیل هم تاچ بار به شکل پیشفرض عملکرد قابل قبولی دارد، اما خوشبختانه اگر بخواهید می توانید آن را بر اساس نیاز و سلیقه ی خود شخصی سازی کنید تا کاربرد بیشتری هم داشته باشد.

برای من به شخصه موارد زیادی پیش می آید که صدا از مرورگر در حال پخش باشد اما متوجه نباشم و دکمه ی pause بالای کیبورد را بزنم و پخش صدا در اپلیکیشن های موسیقی آغاز شود. اما به لطف تاچ بار این اتفاق دیگر رخ نمی دهد و کنترل هر یک از اپلیکیشن هایی که به پخش صدا مشغول هستند جدا از بقیه انجام می گیرد.

در نرم افزارهای دیگر، تجربه کاربری تاچ بار یکنواخت نیست و فراز و فرود زیادی دارد. مثلا استفاده از این قابلیت در اپلیکیشن های Photos و QuickTime تا حد زیادی کار را ساده تر می کند، اما iMovie اعتنای چندانی به این ویژگی جدید ندارد و در GarageBand هم کارکردهای تاچ بار چندان کاربردی به نظر نمی رسند.

اگر بخواهیم در مجموع به یک نتیجه گیری کلی دست پیدا کنیم، باید بگوییم تاچ بار بدون تردید تجربه کاربری لپ تاپ های جدید را بهبود می دهد، اما تفاوت به اندازه ی رقمی که می پردازید نیست.

حتی خود اپل هم آنقدری که فکر کنید روی این قابلیت تمرکز ندارد و به توسعه دهندگان نرم افزار توصیه کرده عملکرد اختصاصی برای تاچ بار طراحی نکنند که در صورت عدم وجود آن قابل انجام نباشد.

از طرف دیگر هم با وجود تمام محدودیت ها شاهد توسعه بازی بازی مثل Pac-Bar یا TouchBarPong بودیم که نشان می دهند پتانسیل های تاچ بار بی پایان هستند و امکان دارد در آینده هرچیزی روی آن مشاهده کنیم.

اما حداقل امروز و تا زمانی که این قابلیت تازه وارد و جدید به پختگی و بلوغ دست پیدا نکند، می توانید از تاچ بار صرف نظر کنید بدون اینکه تجربه کاربری خارق العاده ای را از دست بدهید، تا زمانی که این ویژگی پس از مدتی توسعه و تکامل مثل صفحه نمایش لمسی به بخش جدایی ناپذیر لپ تاپ های کاربران تبدیل شود.

پخش صدا: بیس تنومند تر از گذشته

اپل می گوید صدای اسپیکرهای لپ تاپ جدید سراسر فضای اتاق را در بر می گیرد و تا حد مناسبی هم این ادعا را عملی می کند. کیفیت صدای اسپیکر در نسل جدید به شکل محسوسی بهبود یافته و حالا خصوصاً قدرت و عمق بیس بیشتر شده است.

عملکرد اسپیکر خصوصاً در زمینه پخش بیس بهبود یافته

البته هنوز آن روزی نرسیده که کیفیت اسپیکر لپ تاپ با اسپیکرهای قابل حمل حتی نه چندان بزرگ و گران قیمت برابری کند، اما بدون تردید مک بوک پرو از این نظر یکی از مدل های خوب بازار به حساب می آید، حتی با وجود رقبایی مثل Zenbook 3 ساخت ایسوس که از این نظر در دنیای ویندوز یکی از بهترین عملکردها را دارد.

پخش فرمت های غیر فشرده با این لپ تاپ از محدوده فرکانسی مناسب و پخش قابل قبول فرکانس های زیر و بم حکایت دارد و بلندی صدا هم در غالب موارد بیش از آن چیزی است که احتیاج داشته باشید، خصوصیتی که در کنار کیفیت چشمگیر نمایشگر، مک بوک پرو های جدید را به یکی از بهترین ها برای پخش فیلم و موسیقی تبدیل می کند.

صفحه نمایش: بهترین تاکنون

اپل می گوید نمایشگر مک بوک پروهای جدید بهترین صفحه نمایشی به حساب می آید که تاکنون در ساخت کامپیوترهای مک مورد استفاده قرار داده و در عمل هم چیزی غیر از این را مشاهده نمی کنید.

هرچند رزولوشن 1800 در 2880 این صفحه نمایش 15.4 اینچی رتینا نسبت به نسل قبلتغییری  نداشته، اما حداکثر روشنایی 67 درصد بیشتر شده و به 500 نیت رسیده است که رقم قابل قبولی به حساب می آید.

لپ تاپ جدید به بهترین صفحه نمایش اپل تاکنون مجهز است

اپل همچنین در این مدل تعداد رنگهای قابل نمایش را نسبت به استاندارد sRGB حدود 25 درصد بیشتر کرده و به دنیای استاندارد P3 وارد شده که برای عکاسان، طراحان گرافیک و سازندگان ویدیو سودمند خواهد بود.

برای مقایسه در نظر داشته باشید که Dell XPS 15 با وجود رزولوشن 4K تنها قادر است 71 درصد رنگهای استاندارد sRGB را نمایش دهد، هرچند سرفس بوک در این بخش عملکرد نزدیکی به مک بوک پرو ارائه می کند.

توان پردازش: کافی اما گران

فراهم آوردن بالاترین قدرت سخت افزاری هرگز نقطه ی تمرکز اپل در ساخت لپ تاپ هایش نبوده و مک بوک پرو های جدید هم از این قاعده مستثنی نیستند. شرکت سازنده این بار حتی با وجود فاصله ی کوتاه تا عرضه ی نسل جدید پردازنده های اینتل برای آماده شدن آنها منتظر نماند و لپ تاپ های تازه را با نسل پردازنده های قدیمی تر نسل شش رونمایی کرده است.

برای بررسی توان پردازشی مک بوک پرو های جدید نسخه 15 اینچی از این محصول را با شماره مدل MLH42 مورد استفاده قرار دادیم که برای تهیه کردنش باید 2800 دلار بپردازید.

سازنده ترجیح داده منتظر آماده شدن نسل جدید پردازنده های اینتل نماند

توان پردازش این مدل از پردازنده 4 هسته ای Core i7 سری اسکای لیک با قدرت 2.7 گیگاهرتز، 16 گیگابایت حافظه رم LPDDR3 با سرعت 2133 مگاهرتز و کارت گرافیک 2 گیگابایتی Radeon Pro 455 تامین می شود (این مدل اکنون در بازار ایران با قیمت حدود 11 میلیون تومان به فروش می رسد).

به لطف این ترکیب سخت افزاری و هماهنگی بالا با سیستم عامل، مک بوک پروی جدید مثل همیشه قادر است عملکردهای روزانه را به روان ترین شکل انجام دهد. برای بررسی این موضوع در حالی که مشغول دانلود کردن فایل و استریم ویدیو در پس زمینه بودیم چندین تب در مرورگر باز کردیم و همزمان نرم افزار GarageBand را هم مورد استفاده قرار دادیم و هیچگونه تاخیر یا اختلال قابل توجهی مشاهده نکردیم.

برای مقایسه با رقبا توان دستگاه را با نرم افزار Geekbench 4 اندازه گیری کردیم و مک بوک پرو با کسب امتیاز 13215 نشان داد تقریباً دو برابر سرفس بوک مایکروسافت قدرت دارد و بالاتر از سطح متوسط بازار قرار می گیرد.

اما بخشی از سرعت بالای دستگاه و اجرای روان عملکردها به حافظه 512 گیگابایتی SSD باز می گردد که مبتنی بر PCIe عمل می کند.نتایج بنچمارک این حافظه از سرعت 727 مگابایت در ثانیه حکایت دارد که نشان می دهد انتقال یک فایل 5 گیگابایتی روی حافظه مک بوک پرو ظرف تنها 7 ثانیه انجام می گیرد.

این میزان چندین برابر از لپ تاپ های مجهز به هارد دیسک های HDD بالاتر است و در دنیای SSD ها هم رقم مناسبی به حساب می آید. خوشبختانه سازنده امکان انتخاب حافظه تا 2 ترابایت را هم برای دستگاه در نظر گرفته تا مشکل محدودیت ظرفیت حافظه های SSD را هم از میان بردارد، هرچند برای داشتن این ویژگی باید رقم چشمگیری را کنار گذارید که از عهده ی بسیاری از کاربران غیر تجاری خارج است.

توان گرافیکی: نه به بازی های سنگین

و اما کارت گرافیک AMD Radeon Pro 455 که از قدرت کافی برای ویرایش ویدیو، طراحی و حتی اجرای بازی های نه چندان سبک بهره می برد، اما اگر بازی کردن با لپ تاپ برای شما مهم است هرگز نباید مک بوک پرو را به عنوان یکی از گزینه های خود به حساب آورید.

اینجا همان جایی است که رقبایی مثل سرفیس پرو و Dell XPS 15 به راحتی از اپل پیش می افتند و شرکت ساکن کوپرتینو هم ظاهراً مقاومتی در این مورد ندارد. برای مثال با اجرای بازی Dirt 3 روی لپ تاپ 2800 دلاری به 60 فریم در هر ثانیه دست پیدا کردیم که برای انجام این بازی سبک مناسب است، اما برای مقایسه سرفس بوک به لطف کارت گرافیک Nvidia GTX 965M می تواند همین بازی را با نرخ 117 فریم در هر ثانیه اجرا کند.

خوشبختانه در تست OpenGL بنچمارک Cinebench عملکرد مک بوک پرو مناسب تر بود و این دستگاه به امتیاز 79.84 دست یافت که تقریباً با سرفس بوک برابری می کند و حتی از لپ تاپ هایی مثل HP Spectre x360 و XPS 13 که کارت گرافیک مجزا ندارند نزدیک به دو برابر بیشتر است.

اما با این حال وقتی فاکتور قیمت را هم در نظر می گیریم، ارزش خرید دستگاه از نظر توان پردازش گرافیکی کاهش پیدا می کند، چرا که دستیابی به عملکرد مشابه در دنیای ویندوز با صرف هزینه به مراتب کمتر امکان پذیر است.

اگر گیمیر هستید مک بوک پرو لپ تاپ مورد نظر شما نیست

در نهایت تست Compute از بنچمارک گیک بنچ 4 را روی دستگاه اجرا کردیم که توان پردازنده و توان کارت گرافیک را به شکل همزمان سنجش می کند. مک بوک پرو در این تست امتیاز 42 هزار را کسب کرد که آن را جایی بین Spectre اچ پی با امتیاز 20 هزار و سرفس بوک با امتیاز 64 هزار قرار می دهد (برای مقایسه مدل 13 اینچی مک بوک پرو با جیپ گرافیکی Iris Pro ساخت اینتل در همین تست امتیاز 30 هزار را کسب کرده است).

تا اینجای کار دیدیم که مک بوک پرو برای اجرای سیستم عامل، عملکردهای روزانه و فعالیت های حرفه ای تر مثل ویرایش عکس و ویدیو کمبودی ندارد، اما مشکل از جایی آغاز می شود که دستگاه را با رقبای ویندوزی مقایسه کنید.

برای مثال Dell XPS 15 با سخت افزار کمابیش مشابه قادر است از نظر توان پردازش با مک بوک پرو برابری کند، آن هم در حالی که قیمت مناسب تری دارد و به کارت گرافیک Geforce GTX 960M مجهز است.

بر همین اساس باید تصمیم بگیرید که آیا در اختیار داشتن این ترکیب سخت افزاری به همراه تاچ بار و پلتفرم نرم افزاری اپل (که البته تجربه کاربری بسیار دلچسبی هم دارد) برای شما ارزش هزینه کردن 2800 دلار (یا حداقل 2400 دلار در مدل پایه) را دارد یا خیر.

حرارت: نتیجه ی ترکیب باریکی با آلومینیوم

هرجا یک لپ تاپ باریک خصوصاً با بدنه ی فلزی مشاهده کردید، باید احتمال ایجاد گرمای زیادی را هم در نظر داشته باشید، مشکلی که پیشتر در بسیاری از نسل های مک بوک پرو مشاهده کرده بودیم.

برای بررسی این موضوع یک فایل ویدیویی HD را به مدت 15 دقیقه روی دستگاه استریم کردیم که در نهایت دمای ترک پد، کیبورد و زیر بدنه به ترتیب تا 81، 88.5 و 89 درجه افزایش داد.

هرچند این میزان گرما هنگام استفاده از دستگاه کاملاً ملموس به حساب می آید، اما مشکلی در عملکرد لپ تاپ ایجاد نمی کند و با رقم خطرناکی مثل 95 درجه هم فاصله دارد.

خوشبختانه با رسیدن دما به رقم های بالا فن های مک بوک وارد عمل شده و بدنه ی دستگاه را تاحدی خنک می کنند، اما به نظر می رسد اپل ترجیح می دهد به جای اینکه فن ها همواره با سرعت پایینی مشغول کار و تولید صدا باشند تنها در مواقع ضروری با قدرت و صدای بسیار بالا وارد عمل شوند، موضوعی که پسندیدن یا نپسندیدن آن به سلیقه ی شما بستگی دارد.

باتری: خوشبختانه مشکل نرم افزاری بود

در کنار حذف درگاه ها و اضافه شدن تاچ بار، باتری سومین بخش خبرساز لپ تاپ های جدید اپل به حساب می آید. شرکت سازنده هنگام رونمایی از محصول اعلام کرده بود مک بوک پرو های جدید با وجود کاهش اندازه، قادر هستند با هر شارژ تا 10 ساعت کاربر را همراهی کنند که هم اندازه با نسل پیشین به حساب می آید و رقم مناسبی است.

اما پس از عرضه ی محصول بازار کاربران و البته منتقدین بسیاری اعلام کردند این موضوع صحت ندارد. در ادامه شاهد انتشار گزارش های فراوانی بودیم که برخی از آنها حتی از کارکرد 2 یا 3 ساعته ی باتری محصول جدید حکایت داشت.

برخی اعتقاد دارند اپل در ابتدا می خواسته باتری جدیدی برای مک بوک توسعه دهد که قابلیت پر کردن فضاهای خالی بین قطعات داخل بدنه را داشته باشد، اما نتوانسته آن را به موقع آماده کند و محصول را بدون ایجاد تغییر در طراحی داخلی، با باتری های کوچک تری از نوع معمولی به بازار عرضه کرده است.

برخی دیگر هم می گویند حتی اگر اپل همان باتری نسل قبلی را هم مورد استفاده قرار داده بود، با توجه به پیشرفت و بهینه سازی نسل جدید دستیابی به عمر باتری 12 ساعته دور از ذهن نبود. در نهایت گروه دیگری هم مصرف تاچ بار را عامل اصلی کافی نبودن شارژ باتری می دانند.

در هر حال کار به جایی رسید که سایت های معتبر بر خلاف سال های گذشته نسل جدید مک بوک پرو را از لیست محصولات پیشنهادی خود حذف کردند و کاربران بسیاری هم محصول تازه خریداری شده را به دلیل مشکل باتری برای فروشنده پس فرستادند.

هرچند اپل وجود ایراد عمر باتری در مک بوک پرو های جدید را پذیرفت، اما اصرار داشت مشکل از باگ نرم افزاری مرورگر سافاری است و به سخت افزار دستگاه ارتباطی ندارد.

خوشبختانه بروزرسانی اخیر نشان می دهد اپل چندان هم خلاف واقعیت را نمی گفته و موفق شده با بروزرسانی نرم افزاری عملکرد دستگاه را بهبود دهد. البته عمر باتری المانی بسیار متغیر است و به نوع استفاده ی هر کاربر بستگی دارد، بر همین اساس ممکن است رقم دستیافته ی شما روی یک محصول با شخص دیگر در همان محصول متفاوت باشد.

عمکلرد دستگاه از نظر عمر باتری کمابیش با نسل قبل یکسان است

اما بر اساس چند روزی که دستگاه برای استفاده در اختیار ما قرار داشت به تخمینی حدودی دست پیدا کردیم. اگر بروزرسانی نرم افزاری را دریافت کرده باشید، عموماً در هر روز می توانید تا 8 ساعت دستگاه را برای انجام امور روزمره مثل مرور وب و پخش موسیقی و موارد مشابه مورد استفاده قرار دهید که رقم مناسبی است و برای یک روز کاری کفایت می کند.

اگر استفاده ی شما سبک تر باشد، دستیافتن به رقم 10 ساعت که اپل ادعا می کند و حتی بالاتر از آن هم امکان پذیر است، اما استفاده طولانی مدت از حداکثر توان پردازشی، روشنایی بالای نمایشگر و موارد اینچنینی عمر باتری دستگاه را به زیر 4 ساعت می رساند که البته تعجبی هم ندارد.

در مجموع می توان گفت اگر پیش از این کاربر مک بوک های اخیر بوده باشید، روی نسل جدید هم از نظر عمر باتری تجربه کاربری مشابهی دریافت می کنید و جای نگرانی در مورد گزارشهای منتشر شده از مشکلات باتری محصول جدید وجود ندارد.

نرم افزار: تجربه کاربری بهتر از همیشه با سیری

مک بوک پروی جدید به شکل پیشفرض با سیستم عامل macOS Sierra عرضه می شود که در این نسخه نامش از Mac OS X تغییر یافته اما مثل همیشه تجربه کاربری بسیار مناسبی دارد.

یکی از مهم ترین امکانات جدید دستیار دیجیتالی اپل به حساب می آید که بالاخره از ابزارهای موبایل مبتنی بر iOS به سیستم عامل دسکتاپ این شرکت هم راه یافته است.

در نسخه جدید بالاخره سیری به سیستم عامل دسکتاپ اپل آمده است

با وجود سیری می توانید بسیاری از عملکردهای سیستم را بدون نیاز به دست و با فرمان های صوتی به انجام برسانید، از جمله باز کردن سایت ها، چک کردن وضعیت آب و هوا، ارسال پیام متنی، پخش موسیقی با iTunes و موارد متنوع دیگری که مشابه آنها را پیشتر روی آیفون و آیپد مشاهده کرده ایم.

خوشبختانه دقت و سرعت پردازش دستیار دیجیتالی هم روی لپ تاپ اپل مناسب است و کمتر پیش می آید منظور شما را متوجه نشود، البته اگر با انجام مکالمه به زبان انگلیسی مشکل خاصی نداشته باشید.

خبر خوب اینکه وجود این ویژگی جدید حتی بیشتر از تاچ بار تجربه کاربری سیستم عامل مک را بهبود می دهد و پس از عادت کردن به آن دشوار است بخواهید به نسخه های قدیمی تر باز گردید.

برای آشنایی بیشتر با امکانات آخرین نسخه از سیستم عامل اپل از شما دعوت می کنیم بررسی macOS Sierra را در مطالعه نمایید.

جمع بندی: حالا ارزش خرید مدل 2015 از همیشه بالاتر است

مک بوک پروی جدید از بسیاری جهات محصول جذابی است و نسبت به نسل قبل از خود بهبودهای متنوعی دارد، از جمله کاهش وزن و ابعاد، نمایشگر روشن تر، پخش صدای بهتر، توان پردازش بالاتر و حافظه ی سریع تر.

اما اپل در کنار این بهبودها تغییرات دیگری هم در دستگاه ایجاد کرده که تجربه ی کاربری آن را به شکل قابل توجهی تحت تاثیر قرار می دهد. در لپ تاپ های جدید تاچ بار جای دکمه های فانکشن را گرفته و عملکرد کیبورد و تاچ پد هم تا حدی دستخوش تغییر شده است.

اما حتی پیش از عادت کردن به این تغییرات لازم است با مسئله مهم تری دست و پنجه نرم کنید. مک بوک پرو های جدید هیچکدام از درگاه های پیشین (حتی کارت خوان و USB نوع A) را ندارند و تنها 2 یا 4 پورت USB نوع C برای آنها در نظر گرفته شده که تمام عملکردها از جمله شارژ دستگاه، انتقال تصویر و اتصال لوازم جانبی از طریق همان 2 یا 4 درگاه یکسان انجام می گیرد.

چند سال دیگر که USB نوع C در بازار فراگیر شده باشد و شما هم ابزارهای جدید تهیه کرده باشید، این مشکل دیگر موضوعیت خود را از دست داده است، اما اگر امروز بخواهید لپ تاپ جدید را برای کسب و کار خود مورد استفاده قرار دهید باید آمادگی تهیه و همراه داشتن دانگل را تقریباً برای هرکاری که می خواهید انجام دهید داشته باشید.

برای مثال یک عکاس که از مک بوک پروی جدید برای ویرایش عکس استفاده می کند، در طول روز چندباری به دانگل برای اتصال کارت خوان به دستگاه احتیاج پیدا می کند یا هر کسب و کار دیگری که برای انجام آن لازم است چیزی را به لپ تاپ متصل کنید.

برخی اعتقاد دارند اپل با این تصمیم می خواهد به بهانه ی کمک به پیشرفت تکنولوژی دانگل های بیشتری به فروش برساند، یعنی مشابه همان رویه ای که این گروه در مورد حذف درگاه هدفون از آیفون های اخیر مثال می زنند.

 

گروه دیگری هم در مقابل اعتقاد دارند اپل حتی قبل از کاربران می داند چه چیزی برای آنها بهتر است و به همان سمت هم حرکت می کند، حتی اگر به نظر برسد بازار هنوز آمادگی چنین تغییری را نداشته باشد، مثل حذف کیبورد در اولین آیفون.

اما هر کدام از این دو بینش صحت داشته باشند، در نهایت این شما هستید که باید چند هزار دلار برای خرید لپ تاپ جدید و انواع دانگل ها هزینه کنید و مدتی آسودگی کاربران دستگاه های دیگر را با حسرت تحت نظر بگیرید تا USB نوع C همه جا فراگیر شود.

کاربرانی که پسوند «Pro» یا حرفه ای برای آنها اهمیت ندارد و تنها به دنبال انجام عملکردهای ساده در طول روز مثل مرور وب و پخش فیلم و موسیقی هستند هم نیازی نیست هزینه ی بالای مدل های گران قیمت را بپردازند و یک مدل 13 اینچی بدون تاچ بار یا حتی نسل های قدیمی، از نظر اقتصادی برای آنها انتخاب مناسب تری به حساب می آید.

گذشته از عدم وجود درگاه های متنوع، کمبودهای دیگری هم در تولید نسل جدید مک بوک پروها وجود دارد که تاحدی ارزش خرید آن را در مقابل مدل های پیشین کاهش می دهد، از جمله عملکرد باتری و استفاده از پردازنده ی قدیمی که باید منتظر بمانیم در نسل بعدی مرتفع شوند.

همه ی این عوامل در کنار افزایش قیمت، بیش از اینکه توجه خریداران را به مک بوک های جدید جلب کند، ارزش خرید مدل 2015 را بیشتر از قبل افزایش داده است. حتی اگر می خواهید حتماً بر لبه ی تکنولوژی حرکت کنید و تازه ترین دستیافته های نسل 2016 را در اختیار داشته باشید هم توصیه ی ما این است که به دلیل اختلاف قیمت قابل توجه، از مدل های دارای تاچ بار صرف نظر کنید.

ساده ترین انتخاب را هم کاربرانی در پیش دارند که زرق و برق تاچ بار توجهشان را جلب کرده و حاضر نیستند برای رفع مشکلات تا بروزرسانی سخت افزاری بعدی منتظر بمانند، در این صورت تنها کافی است 13 یا 15 اینچی محصول را انتخاب کنید و از آنچه شرکت ساکن کوپرتینو آن را روشی انقلابی برای تعامل با کامپیوترهای خود نامیده است، لذت ببرید.

در پایان گفتنی است که مدل پایه از مک بوک پرو 15 اینچی با پردازنده 2.6 گیگاهرتزی Core i7 اسکای لیک، 8 گیگابایت حافظه رم، 256 گیگابایت حافظه SSD و کارت گرافیک Radeon Pro 450 و 4 درگاه USB-C با قیمت 2399 دلار به فروش می رسد.

مدلی که در این بررسی مشاهده کردید 2799 دلار قیمت دارد و از حافظه ی رم و حافظه ی داخلی 2 برابر بیشتر و پردازنده قوی تر 2.7 گیگاهرتزی بهره می برد. خرید نسل قبل مک بوک پرو 15 اینچی هم با 2.2 گیگاهرتز پردازشگر Core i7، حافظه رم 16 گیگابایت، 256 گیگابایت حافظه SSD و پردازشگر گرافیکی Iris Pro با 1999 دلار امکان پذیر است.

در مقابل خرید سرفیس بوک با Performance Base از مایکروسافت با قدرت بالاتر 2399 دلار هزینه در پی دارد و خرید Dell XPS 15 که یکی از عمده ترین رقبای مک بوک پرو به حساب می آید هم 2100 دلار تمام می شود، آن هم با توان پردازش بالاتر و صفحه نمایش 4K.

نکات مثبت

نکات مثبت
  • حسگر اثر انگشت
  • کیفیت نمایشگر
  • کیفیت اسپیکر
  • دقت تاچ پد
  • طراحی، وزن و ابعاد

نکات منفی

نکات منفی
  • عدم وجود درگاه های متنوع
  • قیمت بالا
  • پردازنده قدیمی
  • تاچ پد بیش از حد بزرگ

The post appeared first on .

بررسی دیجیاتو: Macbook Pro 2016 [به همراه بررسی ویدیویی]

بررسی دیجیاتو: Google Pixel؛ درون و برون [به همراه بررسی ویدیویی]

بررسی دیجیاتو: Google Pixel؛ درون و برون [به همراه بررسی ویدیویی]

حدود دو ماه پیش بود که گوگل پس از مدتها حدس و گمان و شایعه، سرانجام تلفن های هوشمند سری نکسوس را کنار گذاشت و موبایل پیکسل را به عنوان تازه ترین پرچمدار خود .

محصولی که پس از HTC Dream و Nexus One، سومین همکاری بین اچ تی سی و غول حوزه جستجو به حساب می آید، اما این بار برچسب Made by Google را همراه دارد و شرکت تایوانی تنها به عنوان خط تولیدی برای پیاده سازی ایده های گوگل عمل کرده است.

نکسوس های پیشین گوگل عموماً موبایل هایی ارزان قیمت بودند و توانایی رقابت با پرچمداران جذاب را نداشتند، اما شرکت ساکن مانتین ویو هنگام تولید Nexus 6P () رویه خود را تا حد زیادی تغییر داد و حالا، با رونمایی از پیکسل های جدید، شاهد هستیم پرونده موبایل های اقتصادی گوگل کاملاً به دست فراموشی سپرده شده است.

قیمت پیکسل جدید گوگل از 650 دلار آغاز می شود که با آیفون 7 برابر است، اما تلفن هوشمند گوگل در ازای این رقم ویژگی های جذابی در اختیار شما قرار می دهد و همین موضوع، آن را به یکی از بهترین جایگزین ها برای آیفون در دنیای اندروید و رقیبی اساسی برای پرچمداران نام آشنا تبدیل می کند.

در ادامه برای آشنایی با خصوصیات و امکانات اولین پرچمدار طراحی شده به دست گوگل، با بررسی تلفن هوشمند پیکسل همراه باشید.

بررسی ویدیویی

طراحی

هرچند طراحی پیکسل به دست گوگل انجام شده، اما حضور شرکت تایوانی هم در این میان وجود دارد و نمای کلی دستگاه را به HTC 10 () شبیه ساخته است.

حتی دکمه پاور دستگاه هم به شکل زبر و طرح دار ساخته شده که یکی از شاخصه های محصولات اخیر HTC به حساب می آید.

اما نکته ی مهم تر این است که ظاهر HTC 10 تا حد زیادی آیفون های اپل را یادآوری می کند و همین موضوع باعث شده نخستین پرچمدار گوگل هم به عمده ترین رقیب خود شباهت هایی داشته باشد، خصوصاً اگر آنها را کنار یکدیگر قرار دهید.

البته گوگل برای متمایز ساختن ظاهر پرچمدار خود نسبت به محصولات دیگر، نیمه ی بالایی پشت بدنه را از شیشه و نیمه پایینی را از فلز ساخته است.

بدون تردید گوگل با این روش به هدف خود رسیده و پیکسل از فاصله دور هم قابل تشخیص است، اما در عین حال طراحی محصول تا حدی عجیب است و باید منتظر بمانیم تا بازار میزان زیبایی آن را مشخص کند.

شیشه پشت بدنه با سبک موسوم به 2.5D ساخته شده و لبه های آن خمیدگی دارد که حس مطلوبی هنگام لمس ایجاد می کند. انحنای لبه های پشت بدنه نیز به شکل کاملاً مناسبی طراحی شده و ارگونومی بسیار خوبی برای این محصول 5 اینچی به ارمغان آورده است.

یک تمایز عمده بین پیکسل و آیفون این است که لنز دوربین موبایل اپل از پشت بدنه بیرون زده، در حالی که گوگل برای جلوگیری از این موضوع پشت بدنه را با شیب ملایمی طراحی کرده و ضخامت دستگاه بین 7.3 تا 8.8 میلی متر متغیر است.

این موضوع کاملاً در زیبایی و افزایش سادگی بدنه پیکسل موثر بوده است، اما لازم است اشاره کنیم که سنگین تر بودن بخش بالای بدنه هنگام استفاده از دستگاه محسوس به نظر می رسد، در نتیجه شما هستید که تعیین می کنید کدام روش مناسب تر است.

تمایز دیگر هم اینکه گوگل در پیکسل بر خلاف آیفون 7 جک 3.5 میلی متری هدفون را کنار نگذاشته و این موضوع می تواند انتخاب بین این دو رقیب را برای برخی کاربران ساده تر نماید.

در نمای روبرو باز هم شاهد استفاده از شیشه 2.5D روی نمایشگر هستیم. این موضوع در کنار حاشیه های قابل توجه در اطراف صفحه نمایش، باز هم به شباهت هرچه بیشتر بین آیفون و پیکسل دامن زده است، در نتیجه اگر دکمه سخت افزاری زیر نمایشگر محصول را نادیده بگیرید تفاوت چندانی بین نمای روبروی دو رقیب به چشم نمی خورد.

گوگل این محصول را در سه رنگ تولید کرده و در نام گذاری آنها نیز اندکی ذوق و سلیقه به خرج داده است، بر همین اساس هر دو مدل پیکسل در رنگ های خیلی نقره ای، واقعا آبی و کاملاً مشکی به فروش می رسد.

این شرکت ضمناً بر خلاف محصولی مثل نکسوس 5X () در گذاشتن کابل و تبدیل به میزان کافی دست و دلبازی کرده تا مشکلی برای اتصال درگاه USB نوع C به درگاه های قدیمی تر وجود نداشته باشد.

بر همین اساس داخل جعبه یک کابل نوع C به نوع C، یک نوع C به نوع A و یک دانگل وجود دارد که هنگام مهاجرت از آیفون به پیکسل، اطلاعات، تصاویر و فایل های شما را به راحتی بین دو محصول انتقال می دهد.

این دانگل ضمناً به عنوان رابط OTG هم عمل می کند، اما لازم است اشاره کنیم هنگام وصل کردن حافظه فلش، لازم بود حافظه را با موبایل پیکسل فرمت کنیم، در حالی که همان حافظه با همان دانگل روی موبایل دیگری مثل LG G5 بدون نیاز به فرمت کردن قابل استفاده بود.

در مجموع می توان اولین تلفن هوشمند طراحی شده توسط گوگل از کیفیت ساخت بالایی بهره می برد که از همان اولین استفاده کاملاً محسوس است.

سازنده تلاش کرده طراحی پیکسل تا جای ممکن ساده و مینیمال باشد و به همین هدف هم دست یافته است، اما نکته اینجاست که اپل هم در ساخت آیفون رویه مشابهی دارد که این موضوع در کنار استفاده از ترکیب شیشه و فلز در هر دو محصول، به شباهت زیادی بین این دو رقیب منجر شده است.

بر همین اساس باید بگوییم گوگل به طور مستقیم کاربران آیفون را هدف گرفته و می خواهد با طراحی دستگاه، حس نسبتاً آشنایی برای آنها در پلتفرم اندروید فراهم آورد؛ موضوعی که وجود دانگل برای مهاجرت از آیفون به اندروید درون بسته بندی پیکسل را نیز می توان نشانه ای برای تایید آن در نظر گرفت.

نمایشگر

سال گذشته، نکسوس 6P به نمایشگر AMOLED مجهز بود و برای مدل کوچکتر یعنی نکسوس 5X، یک صفحه نمایش معمولی تر از نوع LCD در نظر گرفته شده بود.

حالا پیکسل های جدید نخستین تلفن های هوشمند هستند که از پلتفرم جدید گوگل برای واقعیت مجازی موسوم به Daydream پشتیبانی می کند و طبق اعلام سازنده موبایل هایی که می خواهند گواهی پشتیبانی از Daydream را دریافت کنند، لازم است از صفحه نمایش از نوع AMOLED برخوردار باشند.

حالا هر دو موبایل کوچک و بزرگ گوگل به نمایشگر AMOLED مجهز هستند

گوگل بر همین اساس پیکسل کوچک خود را به یک صفحه نمایش 5 اینچی از همین نوع با رزولوشن 1980×1020 و تراکم 441 پیکسل در هر اینچ مجهز شده تا قادر باشد هنگام استفاده در هدست واقعیت افزوده، تصویری با کیفیت مناسب در برابر چشم کاربر قرار دهد.

البته لازم است اشاره کنیم که مدل XL به دلیل رزولوشن QHD از تراکم 534 پیکسل در هر اینچ صفحه نمایش بهره می برد که 17 درصد از پیکسل 5 اینچی بالاتر است.

حقیقت اینجاست که وقتی پیکسل 5 اینچی را در دست داشته باشید، با توجه به فاصله ی نسبتاً زیاد از چشم کاربر، پایین تر بودن رزولوشن این مدل به هیچ عنوان قابل تشخیص نیست.

اما برای رسیدن به پاسخ نهایی باید منتظر بمانیم هدست گوگل به بازار برسد تا عیار نمایشگر را از فاصله ی نزدیک به چشم نیز محک بزنیم.

تا آن زمان، می توانیم بگوییم صفحه نمایش موبایل پیکسل همانطور که از یک پنل AMOLED انتظار می رود رنگهای پویا و مشکی عمیق دارد، هرچند رنگها نسبت به گلکسی های سامسونگ اندکی اغراق شده تر به نظر می رسند.

اما در عین حال عمده ترین نقطه ضعف پنل های این نوع در اینجا هم حضور دارد و روشنایی صفحه نمایش پیکسل از رقبای مجهز به پنل LCD اندکی پایین تر است، اما نه آنقدر که هنگام استفاده از دستگاه اخلال ایجاد گردد.

سازنده به طور پیش فرض امکان تغییر در نحوه نمایش رنگهای نمایشگر را برای دستگاه در نظر نگرفته است، اما یک حالت نمایش sRGB هم وجود دارد که در صورت داشتن اطلاعات لازم می توانید با مراجعه به بخش توسعه دهندگان دستگاه آن را فعال نمایید.

از دیگر امکانات نرم افزاری دستگاه در این بخش نیز لازم است به حالت موسوم به Night Light اشاره کنیم که مشابه آن را پیشتر در محصولات رقیب مشاهده کرده بودیم.

اما حالا با اضافه شدن چنین قابلیتی به هسته اندروید، می توانید با فعال کردن آن میزان انتشار نور آبی و خستگی چشم یا اختلال خواب در اثر آن را کاهش دهید.

نرم افزار

پیکسل های تازه اولین موبایل های مجهز به اندروید 7.1 نوقا در بازار هستند و علاوه بر این از لانچر جدید گوگل به نام Pixel بهره می برند.

پیشتر در به امکانات اضافه شده در نسخه پیش نمایش این سیستم عامل پرداخته بودیم، در نتیجه حالا به توضیح ویژگی های جدید رابط کاربری پیکسل بسنده خواهیم کرد.

نخستین ویژگی جدید که یکی از مهم ترین قابلیت های اضافه شده به اندروید نوقا به حساب می آید، عملکردی نزدیک تاچ سه بعدی آیفون را به پلتفرم گوگل آورده است.

گوگل در نسخه 7.1 ویژگی مشابه تاچ سه بعدی را به اندروید اضافه کرده است

البته برای استفاده از تاچ سه بعدی اپل لازم است نمایشگر تلفن هوشمند شما به شکل سخت افزاری از این ویژگی پشتیبانی کند، اما در پلتفرم گوگل کافی است آیکون اپلیکیشن مورد نظر خود را چند ثانیه نگاه دارید تا گزینه هایی مشابه کلیک راست در کامپیوتر، ظاهر شوند.

برای مثال اگر آیکون Gmail را لحظاتی نگاه دارید، گزینه ی ارسال ایمیل ظاهر می شود یا با نگاه داشتن آیکون مرورگر کروم می توانید به سرعت یک تب جدید باز کنید.

اما باید توجه داشته باشید که در حال حاضر تقریباً فقط حدود 17 اپلیکیشن پیشفرض گوگل از این ویژگی پشتیبانی می کنند و لازم است مدت بیشتری منتظر بمانید تا این ویژگی بین توسعه دهندگان دیگر هم فراگیر شود.

علاوه بر این باید توجه داشت که هرچند روش گوگل به دلیل عدم نیاز به سخت افزار خاص، روی همه ی تلفن های هوشمند مجهز به این لانچر کار می کند، اما در عین حال نسبت به روش اپل دقت پایینتری دارد.

خصوصاً اینکه روشی نیست که متوجه شوید کدام اپلیکیشن ها از این ویژگی پشتیبانی می کنند.

در نتیجه هنگامی که آیکون یک اپلیکیشن که از این ویژگی پشتیبانی نمی کند را نگه دارید، دستگاه تصور می کند می خواهید آن نرم افزار را در صفحات خانگی جابجا کنید و این موضوع چندان دلچسب به حساب نمی آید.

علاوه بر این باید اشاره کنیم که در حال حاضر مشخص نیست گوگل قصد دارد لانچر جدید خود را در اختیار کاربران محصولات دیگر هم قرار دهد یا خیر، اما به نظر می رسد .

گوگل در نسخه تازه تاکید زیادی روی استفاده از دستیار صوتی جدید خود دارد

گوگل در نسخه ی تازه تاکید زیادی روی استفاده از دستیار جدید صوتی خود به نام Google Assistant دارد. سازنده حتی روی پلاستیکی که درون جعبه روی موبایل پیکسل کشیده شده توضیح داده که با نگاه داشتن دکمه ی هوم نرم افزاری دایره شکل پایین صفحه، می توانید به دستیار صوتی گوگل دسترسی داشته باشید.

علاوه بر این مثل گذشته، امکان فعال کردن دستیار صوتی دستگاه با گفتن جمله OK Google هم وجود دارد، اما پیش از آن لازم است چندباری این جمله را تکرار کنید تا موبایل با صدای شما و نحوه ادای کلمات خو بگیرد.

دستیار جدید در حقیقت نسخه تکامل یافته و هوشمند تر از Google Now به حساب می آید که همان کارهای سابق را انجام می دهد، اما حالا جنبه انسانی تری به خود گرفته و در محیطی مشابه به چت اطلاعات را در اختیار شما قرار می دهد، در نتیجه کمتر این احساس را در شما ایجاد می کند که در حال صحبت کردن با یک ربات هستید.

دستیار جدید گوگل علاوه بر این حالا به مرور زمان عادات و علایق شما را یاد می گیرد و هرچه بیشتر از آن استفاده کنید، پیشنهادات نزدیک تری به سلایقتان ارائه خواهد کرد.

یک ویژگی جدید دیگر این است که حالا کیبورد اندروید از امکان ارسال فایل های GIF پشتیبانی می کند، در نتیجه وقتی در اپلیکیشن های پیام رسان که این امکان را داشته باشند به بخش اموجی های کیبورد مراجعه کنید، در عملکردی مشابه نرم افزار تلگرام می توانید تصاویر متحرک موسوم به گیف را نیز در کنار شکلک های اموجی مشاهده، جستجو و ارسال نمایید.

گوگل در نسخه جدید رابط کاربری خود نحوه دسترسی به کشور اپلیکیشن ها را نیز تغییر داده است، در نتیجه حالا کافی است انگشت خود را از پایین صفحه به بالا بکشید (یا روی فلش کلیک کنید) تا کشوی اپلیکیشن ها نمایان شود.

تصاویر زمینه پرتعداد و متحرک هم خصوصیت جدید دیگری هستند که در لانچر گوگل به چشم می خورند و تنوع زیادی برای محیط رابط کاربری به ارمغان آورده اند.

در نهایت لازم است اشاره کنیم که گوگل آیکون نرم افزارهای خود را در نسخه جدید دایره شکل کرده تا ظاهر رابط کاربری یکدست تر باشد، اما آیکون اپلیکیشن های دیگر مثل قبل به شکل مربع باقی مانده اند.

هر دو پیکسل جدید ضمناً به شکل همیشگی عکس های ثبت شده با دوربین دستگاه را به شکل خودکار و با رزولوشن کامل، روی حافظه ابری سرویس Google Photos ذخیره سازی می کنند، خدمتی که برای کاربران دیگر محصولات مبتنی بر اندروید با رزولوشن پایینتر و فشرده شده انجام می گیرد.

دوربین

 

گوگل در گذشته اهمیت چندانی برای دوربین موبایل های هود قائل نبود و بیشتر تلفن های هوشمند سری نکسوس واقعا در این زمینه عملکرد قابل قبولی نداشتند.

اما شرکت ساکن مانتین ویو به مرور پذیرفت این قابلیت یکی از اصلی ترین ویژگی های مد نظر کاربران است و به مرور عملکرد خود را در این زمینه بهتر کرد.

حالا بر اساس روند جدید گوگل، پیکسل به یک دوربین 12 مگاپیکسلی با فلش دوگانه، فوکوس خودکار لیزری و پیکسل های 1.55 میکرونی و لنز با گشادگی دریچه دیافراگم مجهز است.

اگر این ویژگی ها برای شما آشنا به نظر می رسد اشتباه نمی کنید، چرا که سازنده پیشتر مشابه آن را در Nexus 6P () هم مورد استفاده قرار داده بود.

سنسور دوربین پیکسل نسبت به آخرین نکسوس بهبودیافته و امکانات جدیدی دارد

اما باید بدانید که گوگل سنسور IMX378 که نسخه بهبود یافته از IMX377 مورد استفاده در نکسوس قبلی به حساب می آید را برای پیکسل در نظر گرفته که از ویژگی های بهبود یافته بهره می برد.

با وجود اینکه لرزشگیر اپتیکال در میان ویژگی های دوربین پیکسل به چشم نمی خورد، اما این تلفن هوشمند حالا به لطف خصوصیات پیشرفته ی خود می تواند رقبای بزرگی مثل آیفون 7 و گلکسی اس 7 را به مبارزه طلب کند.

گوگل رابط کاربری بخش دوربین را نیز بازطراحی کرده است و با استفاده از آن می توانید به راحتی حالت های تصویربرداری مثل پانوراما، عکاسی 360 درجه، افکت های Lens Blur و ویدیوی صحنه آهسته را فعال نمایید.

اما تمرکز اصلی در طراحی این بخش روی سادگی بوده و گوگل تلاش کرده عملکردهای دوربین به شکل خودکار انجام گیرند، در نتیجه نیازی به ایجاد تغییر در تنظیمات وجود ندارد و تنظیمات چندانی هم برای تغییر در نظر گرفته نشده اند.

مهم ترین نکته که هنگام استفاده از دوربین محصول تازه به چشم می آید سرعت آن است؛ خصوصاً اینکه پیکسل تصاویر را به شکل پیشفرض روی حالت HDR ثبت می کند.

سرعت ثبت تصاویر HDR در پیکسل چشمگیر است

هرچند استفاده از این حالت کنتراست و کیفیت تصویر را افزایش می دهد، اما سرعت عملکرد قوی ترین محصولات اندرویدی را نیز پایین می آورد، در حالی که به لطف فناوری SME-HDR کاهش سرعت به هیچ عنوان روی پرچمدار گوگل محسوس نیست.

این موضوع در کنار پیکسل های بزرگ سنسور محصول کمک می کند تصاویر حتی هنگام عکاسی در شرایط کم نور هم رنگهای چشم نواز و کنتراست مناسبی داشته باشند. هنگام عکاسی در نور روز هم کیفیت عکس ها و عملکرد پیکسل در ثبت رنگ ها همانطور است که از یک پرچمدار انتظار می رود.

عملکرد عالی دوربین در بخش فیلمبرداری هم مشاهده می شود. پیکسل هم مثل پرچمداران فعلی قادر است ویدیوها را با رزولوشن 4K ثبت کند، با این تفاوت که هنگام فیلمبرداری حسگر ژیروسکوپ به کمک لرزشگیر نرم افزاری می آید و نتیجه کاملاً چشمگیر است.

دوربین 8 مگاپیکسلی جلوی بدنه نیز به لطف حالت HDR+ از کیفیت مناسبی برخوردار است، هرچند به دلیل گشادگی دریچه دیافراگم f/2.4 در لنز این دوربین، تصاویر گاهی اوقات با روشنایی کمتر از رقبای دیگر ثبت می شوند.

در مجموع باید گفت دوربین پیکسل از نظر کیفیت یکی از بهترین های بازار است و کسب امتیاز 89 در بنچمارک های DXOMark نیز از همین موضوع حکایت دارد.

اما از نظر سرعت، تجربه کاربری حتی فراتر از آنچه انتظار دارید ارائه می کند و تقریباً هیچ تاخیری هنگام استفاده از دوربین مشاهده نمی شود.

عمده ترین ایراد دستگاه در این بخش نیز به عملکرد فوکوس خودکار باز می گردد، چرا که پیکسل قادر نیست به اندازه برخی از رقبا سوژه ها را از فاصله بسیار نزدیک ثبت کند و هنگام عکاسی از پنجره نیز گاهی اوقات به سختی تلاش می کند به جای نمای بیرون، روی چهارچوب پنجره فوکوس نماید.

در پایان از شما دعوت می کنیم گالری نمونه عکس های ثبت شده با دوربین دستگاه را مشاهده نمایید.

سخت افزار

گوگل در کنار 4 گیگابایت حافظه رم، چیپست اسنپدراگون 821 را در تولید پیکسل مورد استفاده قرار داده؛ اما سرعت پردازش آن را تا نزدیک اسنپدراگون 820 پایین آورده است.

بر همین اساس پیکسل گوگل از قدرت تقریباً یکسان با دیگر پرچمداران مجهز به اسنپدراگون 820 برخوردار است و بر اساس بنچمارک ها، از توان پردازش کافی برای انجام سنگین ترین عملکردها بهره می برد.

به لطف توان پردازش کافی نه تنها اجرای نرم افزارهای سنگین را برای پیکسل ممکن کرده، بلکه باعث شده رابط کاربری و انیمیشن های نرم افزار این محصول به روان ترین شکل ممکن اجرا شوند و یکی از چشم نواز ترین تجربه های ممکن در دنیای اندروید را، پیش چشم کاربر قرار دهند.

علاوه بر این استفاده از هسته های پردازشی جدیدتر در اسنپدراگون 821 باعث شده مصرف باتری بهینه تر از محصولات مجهز به مدل 820 باشد که در بخش مربوطه به توضیح بیشتر خواهیم پرداخت.

پیکسل از نظر اجرای روان رابط کاربری یکی از بهترین های دنیای اندروید است

البته هرجا اسم مدل 820 وجود داشته باشد گمانه زنی هایی در مورد ایجاد گرمای بیش از حد به ذهن متبادر می گردد. این موضوع تا حدی در مورد پیکسل هم صدق می کند و هنگام استفاده از بدنه فلزی به شکل محسوسی داغ خواهد شد، اما لازم است بدانید جای نگرانی از این بابت وجود ندارد و اخلالی در عملکرد دستگاه ایجاد نخواهد شد.

بخشی از توان پردازشی بالای دستگاه نیز به لطف حافظه داخلی پر سرعت از نوع UFS 2.0+ فراهم شده، اما لازم است بدانید این تلفن هوشمند تنها در 2 نسخه 32 و 128 گیگابایتی عرضه می شود و امکان افزایش آن از طریق کارت حافظه وجود ندارد.

حدود 7 گیگابایت از این میزان به نرم افزار دستگاه اختصاص دارد، در نتیجه توصیه می کنیم هنگام انتخاب بین این دو مدل دقت کافی را مبذول داشته باشید، هرچند پشتیبان گیری همیشگی پیکسل از عکس های کاربر تا حد زیادی مصرف حافظه را کاهش می دهد.

در پایان لازم است اشاره کنیم که پیکسل های گوگل به شکل تک سیم کارت ساخته شده و امکان استفاده از سیم کارت دوم هم مثل کارت حافظه برای آنها در نظر گرفته نشده است.

اسپیکر

یکی از مزیت های استفاده از خطوط تولید اچ تی سی این است که شرکت تایوانی سالها در حوزه پخش صدا با کیفیت بالا روی موبایل هایش تجربه دارد و از این نظر یکی از بهترین های بازار به حساب می آید.

البته باید توجه داشت که بر خلاف نمای پایین بدنه، پیکسل گوگل تنها به یک اسپیکر مونو مجهز است و بر همین اساس از نظر کیفیت صدا نسبت به رقبایی مثل آیفون 7 پلاس ()، Xperia XZ () و حتی HTC 10 () در رده پایین تری قرار می گیرد.

با این وجود، اسپیکر دستگاه صدای شفاف و قابل قبولی دارد که کاملاً بلند است و حتی روی بالاترین حالت هم نویز و دیستورشن چندانی ایجاد نمی کند.

باتری

در گذشته اگر می خواستید یک موبایل از خانواده نکسوس داشته باشید، به احتمال زیاد باید قید عمر باتری دستگاه را می زدید و حساسیت بالایی به این بخش از عملکرد محصول نشان نمی دادید.

اما یک تلفن هوشمند عالی تا زمانی جذاب است که روشن باشد و کارایی داشته باشد، بر همین اساس گوگل در نسخه کوچک پیکسل یک باتری با ظرفیت 2770 میلی آمپر ساعت را مورد استفاده قرار داده که با توجه به اندازه دستگاه و رزولوشن نمایشگر رقم کاملاً مناسبی به حساب می آید.

طراحی و توسعه همزمان سخت افزار و نرم افزار هماهنگی بالایی بین آنها فراهم می کند

علاوه بر این باید توجه داشت که پیکسل به اندروید نوقا مجهز است و در نتیجه از نسل دوم ویژگی Doze بهره می برد. نکته ی دیگر اینکه گوگل حالا سخت افزار و نرم افزار موبایل هایش را خودش می سازد، در نتیجه قادر است مثل اپل هماهنگی بالایی بین این دو بخش برقرار کند.

همه ی این خصوصیات، باعث شده پیکسل بر خلاف اغلب موبایل های پیشین مجهز به اندروید خالص از عمر باتری مناسبی برخوردار باشد و به سادگی حداقل یک روز کاربر را همراهی نماید.

پیکسل گوگل با هر شارژ به راحتی یک روز کاربر را همراهی می کند

البته لازم است توجه داشته باشید میزان عمر باتری تا حد زیادی به نحوه کارکرد شما و مقدار استفاده از عملکردهای دستگاه باز می گردد، اما رسیدن تا نزدیک دو روز استفاده ی کامل از پیکسل با هر شارژ نیز غیر ممکن نخواهد بود، رقمی که این محصول را هم رده با رقبایی عمده از جمله آیفون 7 و گلکسی اس 7 قرار می دهد.

هرچند چیپست پیکسل از نسل سوم فناوری شارژ سریع پشتیبانی می کند، اما گوگل فناوری کوالکام را استفاده نکرده و یک شارژر مبتنی بر فناوری USB-C Power Delivery را برای محصول خود در نظر گرفته است.

به لطف جریان 5 ولتی و 3 آمپری این شارژر، 70 درصد از ظرفیت باتری در مدت یک ساعت شارژ می شود و شارژ کامل هم به حدود 90 دقیقه زمان نیاز دارد که هرچند به اندازه LG G5 () و گلکسی های جدید سامسونگ سریع نیست، اما رقم کاملاً قابل قبولی به حساب می آید و از Nexus 6P () کوتاه تر است.

جمع بندی

دوربین با کیفیت، توان پردازش مناسب، کیفیت ساخت بالا و هماهنگی عالی بین سخت افزار و نرم افزار دستگاه، ویژگی هایی هستند که نخستین تلفن های هوشمند سری پیکسل گوگل را، به یکی از بهترین گزینه ها در دنیای اندروید تبدیل می کنند.

حالا دیگر سامسونگ بین افکار عمومی معرف پلتفرم اندروید نیست و گوگل به طور مستقیم نشان می دهد یک تلفن هوشمند عالی مبتنی بر این سیستم عامل چگونه باید باشد.

پیکسل حالا از رقبای نام آشنای خود از جمله آیفون و گلکسی های سامسونگ چیزی کم ندارد و به خوبی می تواند نیازهای اکثر کاربران را بر طرف نماید. موبایل جدید علاوه بر این به لانچر اختصاصی گوگل مجهز است که امکانات اختصاصی این شرکت مثل دستیار صوتی جدید را به بهترین شکل در اختیار کاربر قرار می دهد.

حالا دیگر انتخاب بین طراحی ظاهری، ظاهر رابط کاربری و ویژگی های اختصاصی هر محصول صورت می گیرد و پرچمدار شایسته و جذاب گوگل نقطه ضعف قابل توجهی وجود ندارد که در تصمیم خریداران تاثیر منفی داشته باشد.

البته باید توجه داشته باشید که این تلفن هوشمند ویژگی های جذاب خود را در ازای رقمی کمابیش یکسان با رقبای خود در اختیار شما قرار می دهد و برخلاف موبایل های نکسوسی به هیچ عنوان اقتصادی و ارزان قیمت نیست.

پیکسل جدید گوگل بر همین اساس در نسخه 32 گیگابایتی با قیمت 650 عرضه می شود و برای تهیه مدل 128 گیگابایتی نیز باید 100 دلار اضافه تر بپردازید.

در پایان بد نیست اشاره کنیم که سال گذشته تفاوت های قابل توجهی بین Nexus 5X () و Nexus 6P () مشاهده می شد، اما حالا عمده ترین تفاوت بین دو تلفن هوشمند جدید خانواده پیکسل به اندازه ی دستگاه باز می گردد.

در نتیجه اگر قصد مهاجرت از نکسوس های قبلی یا موبایل های دیگر به پیکسل های جدید را داشته باشید، تنها کافی است اندازه مورد نیاز خود را بین دو گزینه 5 و 5.5 اینچ انتخاب و بقیه امور را به موبایل جذاب گوگل بسپارید.

در پایان گفتنی است نسخه 32 گیگابایتی تلفن هوشمند .

نکات منفی
    نکات منفی

      The post appeared first on .

      بررسی دیجیاتو: Google Pixel؛ درون و برون [به همراه بررسی ویدیویی]

      بررسی Call of Duty: Modern Warfare Remastered؛ الماس تراشیده [به همراه بررسی ویدیویی]

      بررسی Call of Duty: Modern Warfare Remastered؛ الماس تراشیده [به همراه بررسی ویدیویی]

      سال 2007 کمپانی کمپانی اینفینیتی وارد، دنیای بازی های تیراندازی اول شخص را با عنوانی جدید متحول کرد که دیدگاه و رویکرد کلی مخاطب را نسبت به جنگ در صنعت گیم تغییر داد. از هر جنبه ای که می توان تصور داشت، نخستین کال آو دیوتی مدرن وارفر گیمر را به راحتی راضی می کرد.

      همانطور که به خاطر داریم، این بازی توانست به یکی از موفق ترین و البته به یاد ماندنی ترین عناوین تاریخ صنعت بازی های ویدیویی تبدیل شود. دلیل آن هم در گیم پلی سریع، تاکتیکی و به شدت اعتیاد آوری خلاصه می شد که در کنار مولتی پلیری فوق جذاب، بی نقص و کامل بود.

      به علاوه غنای روایت داستانی و ماجراهای تلخ و سرد جنگ های امروزی و درگیری های غرب و شرق، در کنار به تصویر کشیدن برخی از احساسی ترین لحظاتی که تاکنون به چشم یک بازیکن دیده شده بود، تجربه ای ناب و برای تاکیدی مجدد، به یاد ماندنی بر جای گذاشت.

      بررسی ویدیویی دیجیاتو

      شاید باور کردن این مسئله کمی دشوار باشد که نزدیک به یک دهه از انتشار این بازی سپری شده و حالا در تولد 9 سالگی کال آو دیوتی مدرن وارفر، به لطف انتشار اینفینیت وارفر (بررسی دیجیاتو) نسخه ریمستر یکی از محبوب ترین بازی های این ژانر را در اختیار داریم.

      به موجب تقاضای بیش از اندازه هواداران و حتی جمع آوری عریضه بلند بالایی توسط گیمرها، اینفینیتی وارد با همکاری استودیو ریون سافتور (که طراحی بخش مولتی پلیر نسخه های متعددی از این بازی را برعهده داشته، مراحل توسعه کال آو دیوتی مدرن وارفر ریمستر را از اوایل سال 2015 آغاز کرد.

      در حالی که هیچ تاریخ مشخصی برای انتشار این بازی در دسترس نبود، اکتیویژن در طی نمایشگاه E3 2016 و بعد از رونمایی رسمی از گیم پلی اینفینیت وارفر، نسخه ریمسر مدرن وارفر دوست داشتنی را به نمایش در آورد تا همزمان با روایت فضایی اینفینیتی وارد، پای به بازار بازی های ویدیویی بگذارد.

      اگر بخواهیم اشاره کوتاهی به حواشی پیرامون عنوان سال 2016 کال آو دیوتی داشته باشیم؛ اغلب مخاطبین از سفر داستان اینفینیت وارفر به آینده و حال و هوای تخیلی و کهکشانی آن به شدت ناراضی بودند و اعتراضات خود را از طرق مختلف به گوش سازندگان رساندند.

      مسئله ای که خصوصاً با رویکرد تازه ی بازی بتلفیلد و رجوع به محتوای جنگ جهانی اول، می تواند موفقیت و فروش اینفینیت وارفر را تحت شعاع قرار داده و حتی شکست آن را رقم بزند. بنابراین چاره ای که به ذهن مخاطبین خطور کرد، گنجاندن مدرن وارفر ریمستر مورد انتظار به عنوان بسته ای اجباری برای بازی اینفینیت وارفر بود.

      به صورت واضح تر، برای تجربه کال آو دیوتی مدرن وارفر ریمستر، می بایست حتماً یکی از نسخه های لگاسی، دیجیتال دلوکس و لگاسی پروی کال آو دیوتی اینفینیت وارفر، را تهیه نمایید. کسانی هم که نسخه دیسکی بازی را بخرند و کد دیجیتالی مدرن وارفر را به اختیار در آورند، باید دیسک اینفینیت وارفر را داخل دستگاه نگه دارند.

      اولین چیزی که با تجربه کال آو دیوتی مدرن وارفر ریمستر حس می کنیم، بازگشت به تجربه ای بی نظیری است که این بار با گرافیکی فوق العاده و چشم نواز و همینطور گیم پلی بهینه شده همراه شده است.

      تک تک جزئیات و بافت های بازی با کیفیت و عمق بهترین طراحی گردیده، کاراکترها از نو مدل سازی شده اند، افکت های تصویری و جلوه های بصری متعددی به آن افزوده شده و انیمیشن ها نسبتاً بهتر پیاده سازی شده اند. اما یقیناً مهم ترین دستاوردی که بازسازی این بازی به ارمغان آورده، نورپردازی فوق العاده ای است که با تلاش های تحسین برانگیز ریون سافتور در حد و اندازه های یک بازی تراز اول جدید ظاهر شده.

      بدون شک بیشترین نمود گرافیک ارتقا یافته ی مدرن وارفر ریمستر، در بخش داستانی دیده می شود؛ جایی که یاران کاپتین پرایس دوست داشتنی و خاطره انگیز در قالب نیروهای امریکایی در نقاط مختلف جهان دست به انجام چند عملیات مهم می زنند.

      همانطور که طبیعتاً انتظار نمی رود، خط داستانی بازی بدون هیچ تغییری باقی مانده و با تجربه نزدیک به 6 الی 7 ساعت (بسته به درجه سختی انتخاب شده توسط گیمر) می توان آن را به اتمام رساند. در نتیجه طبق معمول تغییرات مهم و اساسی را می توان در جنبه های گرافیکی، گیم پلی و افزوده شدن چند المان کوچک کالکتیبل خلاصه نمود.

      اگر بخش تک نفره مدرن وارفر سال 2007 را به عنوان یک انقلاب در این سبک بدانیم، گیم پلی ساده اما انعطاف پذیر آن همراه با طراحی بسیار خوب مراحل و تنوع سلاح ها و سرعت و تاکتیک روان آن، تجربه ای به شدت مفرح و هیجان انگیز برای مخاطب به ارمغان می آورد.

      شاید در نگاه اول لمس بهینه سازی های اعمال شده در گیم پلی نسخه ریمستر مدرن وارفر دشوار باشد، اما کافی است برای دقایقی نسخه سال 2007 را تجربه کنید تا به کیفیت آن پی ببرید. کاملاً مبرهن است که ریون سافتور قصد داشته با حفظ تمام المان های دوست داشتنی و آشنای این بازی، برخی از تکنولوژی های روز صنعت گیم را در آن وارد سازد.

      به خصوص با در نظر داشتن الزام رزولوشن 1920 در 1080 پیکسل و پردازش تصاویر 60 فریم بر ثانیه، کال آو دیوتی مدرن وارفر ریمستر تا حد قابل قبولی انتظارات را برآورده ساخته و حتی امکان تجربه ی آن روی کنسول جدید پلی استیشن 4 پرو (بررسی و جعبه گشایی دیجیاتو) می تواند به مراتب گرافیک بالاتری را در ابعاد 4K جلوی چشمانمان قرار دهد.

      از منظر گرافیکی، به سادگی می توان گفت مدرن وارفر ریمستر پا را فراتر از ارتقا گذاشته و با یک بازسازی تمام و کمال طرف هستیم؛ چراکه ریون سافتور و اینفینیتی وارد عمیقاً روی آن کار کرده و عنوانی که نزدیک به یک دهه عمر دارد را به شمایل به روز تبدیل نموده اند.

      در این بازی مدل سازی کاراکتر ها بسیار واقعی تر انجام شده و با افزوده شدن موشن جدید انیمیشن ها، بسیار روان تر و جذاب تر به نظر می رسد. علاوه بر این دیگر خبری از گوشه های بریده بریده و آنتی آلیاسینگ ضعیف محیط و اجسام مختلف نیستیم و عمق و کیفیت بافت جزئیات فضای پیرامون، در قیاس با نسخه استاندارد جهشی شگفت انگیز داشته اند.

      بازخورد انفجارها و درگیری ها روی مناطق مختلف و تاثیر سیستم آب و هوایی در نبردهای شهری یا جنگلی، عملاً فضایی نوین را بر مدرن وارفر ریمستر حاکم کرده و همانطور که گفته شد، به راحتی می تواند با عناوین جدید و نوپا رقابت نماید.

      مکانیزم نورپردازی شگفت انگیز و سایه زنی به روز مدرن وارفر ریمستر، تمام تجربیات یک دهه از پیشرفت های صنعت گیم را به همراه داشته و هر سلیقه ی سخت گیر و پرتوقعی را می تواند راضی کند. خصوصاً هنگامی که با سیستم صداگذاری پیشرفته و موسیقی بی نظیر و به یاد ماندنی آن همراه شده و یکی از فوق العاده ترین نوستالژی های سال های اخیر زندگی بازیکنان جهان را رقم می زند.

      هرچند گفتنی است برخی از فاکتورهای مهم یک بازی شوتر مثل اسلحه و تجهیزات جنگی، متاسفانه، ارتقای چندانی به خود ندیده و همچون گذشته ی عنوان کال آو دیوتی، شاهد کاستی های سازندگان در طراحی مکانیزم های عملکرد و گرافیک جنگ افزارها هستیم؛ مسئله ای که همواره مورد مؤاخذه طرفداران قرار گرفته و توسط طرفداران بتلفیلد (که تمرکز ویژه ای روی جزئیات اسلحه و امثالهم دارد) تحقیر شده است.

      ناگفته نماند اینفینیتی وارد در کنار کامل بخش داستانی بازی، 10 نقشه پرطرفدار و محبوب قسمت مولتی پلیر نسخه اصلی مدرن وارفر را به طور تمام و کمال و البته همراه با ارتقای گیم پلی و گرافیک در نسخه ریمستر درج کرده و 6 نقشه دیگر آن تا پایان ماه دسامبر سال 2016، به صورت رایگان منتشر خواهد شد.

      بدون تردید بازسازی یکی از بهترین بازی های تاریخ ژانر شوتر برای پلی استیشن 4، اکس باکس وان و پی سی، در حین حفظ تمام المان های بی نظیر و با کیفیت نسخه استاندارد، خط داستانی به یاد ماندنی و افسانه ای و فرصت تجربه ساعت ها مولتی پلیر مفرح و هیجان انگیز، یکی از ایده های تحسین برانگیزی است که رویای بسیاری از گیمرهای دنیای بازی های ویدیویی را به واقعیت تبدیل کرده است.

      هرچند که عدم توانایی تهیه مستقل کال آو دیوتی مدرن وارفر ریمستر، مسئله ای است که بعضاً موجب آزردگی خاطر کسانی می شود که به هر دلیلی تمایلی برای تهیه اینفینیت وارفر نداشته یا حتی از قبل نسخه معمولی آن را در اختیار داشته اند. ولی جدا از این مبحث، مدرن وارفر ریمستر را می توان الماسی در بین بازی های نسل هشتم دانست که تجربه آن را به هر دو دسته از گیمرهایی که نسخه سال 2007 را تجربه کرده اند یا خیر، توصیه می شود.

      The post appeared first on .

      بررسی Call of Duty: Modern Warfare Remastered؛ الماس تراشیده [به همراه بررسی ویدیویی]

      دانلود برنامه ایمو

      بررسی هدست PlayStation VR؛ رویای آزادی [به همراه بررسی ویدیویی]

      بررسی هدست PlayStation VR؛ رویای آزادی [به همراه بررسی ویدیویی]

      لوییس کارول، نویسنده نام آشنای کتاب «آلیس در سرزمین عجیب» اعتقاد دارد که «خیال پردازی، تنها سلاح ما برای مبارزه با واقعیت است»؛ گفته ای که شاید نزدیک به صد و پنجاه سال پیش بیان شده باشد، اما برای انسان مدرن و امروزی که خود را محبوس در قفسی طلایی می یابد، مفهومی دوچندان یافته است.

      هر یک از ما ممکن است به نوبه خود، دنبال راه هایی برای فرار از واقعیت و یافتن ذره ای آرامش باشیم. در حالی که امروزه فیلم ها و بازی های ویدیویی به اصلی ترین پناه مردم برای خالی کردن ذهن از تمام مشکلات تبدیل شدند، حالا تکنولوژی واقعیت مجازی از راه رسیده تا با بردن مردم به جهانی خیالی، نه تنها پرده دنیای واقعی را برای دقایقی چند از مقابل چشمان کنار بزند، بلکه شکل تازه ای از سرگرمی را ارائه دهد.

      بعد از عرضه هدست های واقعیت مجازی آکیلس ریفت و HTC Vive طی اوایل سال جاری میلادی، کمپانی سونی هم که مدت ها پیش از برنامه هایش برای عرضه هدست مشابهی برای کنسول پلی استیشن 4 خبر داده بود، بالاخره دست به کار شده و PlayStation VR را به دست مشتریان رسانده است.

      واقعیت مجازی چیست؟

      برخلاف تصور بسیاری، واقعیت مجازی تکنولوژی چندان جدیدی نیست و کمپانی های مختلف سعی داشته اند طی چند دهه اخیر، آن را به اشکال متفاوت به دست مردم برسانند. شاید مشهورترین مثال برای این مسئله، پلتفرم Virtual Boy کمپانی نینتندو باشد که در سال 1995 میلادی معرفی شد و تجربه ای بسیار ابتدایی از واقعیت مجازی را به مردم ارائه می داد.

      واقعیت مجازی همانطور که از نامش پیدا است، کاربر را به جهانی کاملاً متفاوت با دنیای واقعی می برد؛ این مهم با قرار دادن نوعی هدست روی سر و چندین سنسور مختلف برای ردیابی حرکت سر و ارائه بازخورد مناسب در جهان مجازی صورت می گیرد تا تجربه حضور در آن دنیا، به واقع گرایانه ترین شکل ممکن القا شود.

      واقعیت مجازی در حال حاضر مثل هر تکنولوژی نوپای دیگر، نواقص خاص خود را دارد که بعید است تا چند سال آینده برطرف گردند؛ هرچند که روند برطرف سازی آنها از مدت ها پیش آغاز شده است. مشکلاتی از قبیل باسیم بودن هدست ها و کیفیت پایین برخی از عناوین برخی از مهم ترین نواقص فعلی هستند.

      باید در نظر داشت که واقعیت مجازی، از اساس با تکنولوژی دیگری تحت عنوان «واقعیت افزوده» تفاوت دارد. در واقع واقعیت افزوده، کاربر را به دنیایی کاملاً متفاوت نمی برد، بلکه لایه هایی دیجیتالی را روی دنیای واقعی، مثلا میز تحریرتان، بازتاب می دهد. در مقابل، واقعیت مجازی به کلی کاربر را به دنیای دیگری می برد و امکان مشاهده حتی بخشی از دنیای واقعی در آن وجود ندارد.

      میان رده ای در پوستین پرچمدار

      تا پیش از عرضه پلی استیشن وی آر، هدست های واقعیت مجازی در دو دسته بندی ارزان قیمت (مانند Gear VR) و پریمیوم (مانند آکیلس ریفت) جای می گرفتند. اما با عرضه هدست سونی، بالاخره شاهد دسته بندی میان رده ای نیز هستیم که طبیعتاً قیمت کمتری نسبت به هدست های پریمیوم دارد و تجربه ای به مراتب باورپذیرتر و جذاب تر نسبت به هدست های مبتنی بر موبایل ارائه می دهد.

      در حالی که آکیلس ریفت و HTC Vive به ترتیب با قیمت 600 و 800 دلار به فروش می رسند، هدست پلی استیشن وی آر قیمتی معادل 400 دلار دارد که البته با حباب قیمت فعلی بازار ایران، تا 3 میلیون تومان هم فروخته می شود.

      در همین حال، از آنجایی که برای راه اندازی هدست نیازمند یک کنسول پلی استیشن 4، دوربین پلی استیشن و دو کنترلر موو نیز هستید، این قیمت می تواند تا 860 دلار افزایش یابد؛ گفتنی است که کنترلرهای 50 دلاری موو، گزینه ای دلخواه به شمار می روند و امکان تجربه بسیاری از بازی ها به کمک کنترلر DualShock 4 فراهم است، اما برای برخی دیگر از بازی ها، کنترلرهای موو جزو ملزومات هستند.

      اولین نکته ای که با تهیه پلی استیشن وی آر، توجه را به خود جلب می کند، کیفیت بالای ساخت و مواد به کار رفته در هدست سونی است. پلی استیشن وی آر از دو بخش مجزا تشکیل شده که یکی از آنها در قالب باند پشتی و دیگری در قالب نقاب ظاهر می شود. هر دو بخش از پلاستیک باکیفیتی ساخته شده اند و تنظیم شان روی سر، با دیگری تفاوت دارد تا بتوانید آن را به بهترین شکل ممکن روی سر قرار دهید.

      در وسط باند پشتی، دکمه ای قرار گرفته که با افزایش طول هدست، امکان قرار دادن آن روی سر را فراهم می آورد. از طرف دیگر، دکمه ای نیز در بخش زیرین نقاب جای گرفته که میزان فاصله هدست با چشم به کمک آن تنظیم می شود. امکان تنظیم نقاب، یکی از نکات مهم طراحی هدست پلی استیشن به شمار می رود چرا که بدون برداشتن هدست و صرفاً با بیرون کشیدن نقاب، می توانید به راحتی دنیای بیرون را مشاهده کرده و به اعمال ساده ای مثل خواندن پیام های موبایل بپردازید.

      استفاده از رنگ مشکی برای نقاب و رنگ سفید برای باقی بخش های هدست، در کنار LED هایی که نور آبی پر رنگ را از خود ساتع می کنند، سبب شده تا هدست پلی استیشن نوعی تناقض رنگی جذاب داشته باشد و چشم هر گیمری را به خود بدوزد.

      با این حال، یکی از نکات منفی طراحی هدست به شیارهای آن باز می گردد که حین قرار دادنش روی سر، کماکان امکان مشاهده دنیای بیرون را فراهم و به تجربه غایی خدشه وارد می کنند.

      خوشبختانه هدست پلی استیشن حین قرار گرفتن روی سر، احساس ناخوشایندی برای کاربر به وجود نمی آورد و باعث خستگی گردن نمی شود؛ بخش عمده ای از این مهم به کمک متعادل سازی وزن هدست روی پیشانی و پشت سر محقق شده و از این بابت باید تیم طراحی هدست را تحسین کرد. ضمناً برخلاف آکیلس ریفت و HTC Vive، اشخاص عینکی هم می توانند به راحتی از هدست پلی استیشن استفاده کنند و از این بابت نیازی به نگرانی نیست.

      در داخل نقاب پلی استیشن وی آر، تکه های پلاستیکی مختلفی قرار گرفته که یکی از اصلی ترین وظایف شان، ممانعت از ورود نور به داخل نقاب است. با این حال این بخش های پلاستیکی که روی بینی و پیشانی کاربر قرار می گیرند، تا حد زیادی روی تعرق پیشانی کاربر تاثیر می گذارند و بعد از نیم ساعت الی یک ساعت بازی، مجبور به برداشتن هدست و پاک کردن عرق از روی پیشانی و موهای خود خواهید بود.

      البته گفتنی است که تکه های پلاستیکی به راحتی قابل شستشو هستند و در صورتی که به تجربه هدست پلی استیشن با چند شخص دیگر می پردازید، خیال تان از عدم برخورد پوست تان با عرق دیگر افراد راحت خواهد بود.

      مشخصات سخت افزاری

      هدست پلی استیشن وی آر، در قیاس با آکیلس ریفت و HTC Vive، قیمت پایین تری دارد و به تبع همین مسئله، طبیعتاً از مشخصات ضعیف تری بهره مند است. هدست واقعیت مجازی سونی به نمایشگر 5.7 اینچی OLED مجهز شده و رزولوشن 1080p (یعنی 960×1080 به ازای هر چشم) را به نمایش در می آورد. این در حالی است که وایو و ریفت، هر دو رزولوشن 2160×1200 را در مقابل هر چشم قرار می دهند.

      این تفاوت ها ممکن است روی کاغذ بسیار فاحش جلوه کنند اما تا زمانی که قادر به مقایسه همزمان هدست های آکیلس و HTC با پلی استیشن وی آر نباشید، بعید به نظر می رسد که  تفاوت ها آنقدر خودنمایی کنند. البته کم پیش نمی آید که با مشکلاتی مانند پارگی صفحه در بازی های پلی استیشن وی آر مواجه شوید اما این اتفاق آنقدر به ندرت روی می دهد که می توان از آن چشم پوشی کرد.

      گذشته از هدست پلی استیشن و دوربین و کنترلرهای موو که به صورت جداگانه تهیه می شوند، باندل هدست سونی محتویات دیگری نیز دارد. در این باندل، یک واحد پردازنده جداگانه، یک هدفون، یک دیسک دموی بازی ها و تعداد بسیار زیادی کابل مختلف قرار گرفته است که جادوی واقعیت مجازی سونی، به کمک آنها عملی می شود.

      در صورتی که بخواهید برای اولین بار هدست پلی استیشن وی آر را نصب و راه اندازی کنید، مطمئناً تعداد بسیار زیاد کابل ها، تمام فرآیند را همچون کلافی سردرگم جلوه می دهد. اما حقیقت امر اینجاست که در کمتر از ده دقیقه، قادر به نصب هدست هستید، هرچند که باید فضای زیادی را به سیم هایی مختلفی که هر یک به دستگاه های گوناگون متصل می شوند اختصاص دهید.

      پیش از هر چیز، واحد پردازنده جداگانه پلی استیشن وی آر، عنصری مهم در اجرای بازی های واقعیت مجازی به شمار می رود و وظایف مهمی را برعهده دارد. این واحد پردازشی جداگانه، قابلیتی به نام Social Play را به همراه آورده که در واقع به بازتاب تصویر در حال نمایش در هدست واقعیت مجازی، روی تلویزیون اطلاق می شود؛ قابلیتی که شاید در نگاه نخست چندان کارآمد به نظر نرسد اما در واقع امکان تجربه گروهی برخی از بازی های خاص، مثل Keep Talking and Nobody Explodes را فراهم می آورد.

      علاوه بر این، واحد مورد نظر، پردازش صدای سه بعدی را هم برعهده دارد تا هنگام استفاده از هدفون، تجربه ای درگیرکننده تر از دنیای واقعیت مجازی به دست آورید. آخرین مسئولیت دستگاه نیز، پردازش «حالت سینماتیک» است که به کاربر اجازه می دهد بازی های معمولی یا فیلم های سینمایی را روی نمایشگرهایی با سه اندازه مختلف (شامل 117 اینچ در حالت کوچک، 163 اینچ در حالت متوسط و 226 اینچ در حالت بزرگ) مشاهده کند.

      توضیح چگونگی راه اندازی هدست پلی استیشن، به کمک کلمات شاید امری دشوار باشد و تصویر بالا تمام فرآیند را به خوبی توضیح می دهد. اما در مجموع، به همراه پلی استیشن وی آر، یک کابل HDMI هم به دست تان می رسد که باید یک سوی آن را به تلویزیون و سوی دیگرش را به واحد پردازنده متصل سازید. از طرف دیگر، کابل HDMI پیشین پلی استیشن 4 از تلویزیون جدا می شود و به ورودی دیگری روی واحد پردازشی متصل می گردد.

      بعد از این، یک کابل مایکرو USB، از پورت های USB طرف مقابل پلی استیشن 4، به پشت واحد پردازشی کشیده می شود. و در نهایت با اتصال واحد پردازشی به منبع برق، وصل کردن کابل هدست پلی استیشن به آن و نیز اتصال کابل دوربین پلی استیشن به پورت اختصاصی اش در پشت پلی استیشن 4، همه چیز به پایان می رسد؛ حالا سیستم شما آماده است، هرچند که سیم کشی دستگاه و حفظ ظاهر زیبای میز تلویزیون تان خود معمایی لاینحل به نظر می رسد.

      تجربه کاربری

      مهم ترین نکته ای که باید درباره هدست های واقعیت مجازی فعلی دانست، عدم امکان حرکت در محیط مجازی است. البته کمپانی های ولو و HTC در ساخت هدست Vive تلاش داشته اند که با استفاده از چند سنسور خارجی این مسئله را عملی کنند و انصافاً به نتایج قابل قبولی هم دست یافته اند؛ اما در هر حال این موضوع درباره ریفت یا پلی استیشن وی آر مصداق ندارد.

      با آگاهی از این مسئله باید گفت که تمام بازی های پلی استیشن وی آر یا به صورت نشسته و یا به صورت ایستاده دنبال می شوند و تنها با چرخاندن سر می توان به مشاهده 360 درجه ای دنیای مجازی پرداخت. البته در بازی های مانند Headmaster (که گیمر در آن باید در یک زمین فوتبال، توپ هایی را با ضربه سر وارد دروازه کند) آزادی عمل بیشتری وجود دارد اما در نهایت همه چیز به تکان دادن سر یا کنترل بازی ها از طریق DualShock 4 و کنترلرهای موو خلاصه می شود.

      همانطور که پیش تر گفتیم، باسیم بودن هدست ها، یکی از اصلی ترین مشکلات فعلی واقعیت مجازی به شمار می رود و مشخصاً پلی استیشن وی آر هم از این قاعده مستثنی نیست. سیم متصل به هدست پلی استیشن، در بازی هایی که به صورت نشسته دنبال می شوند مشکل خاصی ایجاد نمی کند اما چرخیدن به صورت ایستاده ممکن است به پیچیدن آن به دور پاهایتان منجر شود که خطرآفرین تلقی می شود.

      علاوه بر این، اتصال سیمی هدست به واحد پردازنده به آن معنا است که شما حداکثر می توانید در شعاع 3 یا 4 متری تلویزیون و دوربین پلی استیشن قرار بگیرید و امکان دنبال کردن بازی ها از نقطه ای دیگر در خانه میسر نیست.

      خوشبختانه خود هدست به تنهایی مشکلی در کالیبره شدن ندارد اما نکته ای که به مرور زمان شکلی آزاردهنده به خود می گیرد، عدم امکان کالیبره شدن خودکار در بازی های ویدیویی است و با اجرای هر بازی در هر زمان، باید به کالیبره سازی مجدد آنها بپردازید.

      گفتنی است که عدم استفاده از ابزاری واحد برای کالیبره سازی، مشکلات عجیبی نیز به همراه آورده؛ برای مثال در بازی Batman Arkham VR، عملاً امکان کالیبره در حالت نشسته وجود ندارد چرا که ظاهراً دوربین پلی استیشن تحت هیچ شرایطی قادر به تشخیص فاصله میان کمر و سر کاربر نیست که به ناهنجاری هایی در محیط بازی منجر می شود.

      با این همه، چنین مشکلی برای تمام بازی ها صادق نیست و در بخش اعظمی از آنها، می توانید بدون دردسر به کالیبره کردن بدن خود با دوربین بپردازید؛ هرچند که تکرار دائمی آن اندکی خسته کننده می شود.

      از منظر گرافیکی، محیط بازی های واقعیت مجازی به کلی آن چه به صورت رایج در صنعت بازی های ویدیویی مشاهده می کنیم متفاوت است. از آن جایی که سونی تمام توسعه دهندگان را مجبور کرده تا بازی هایشان را با نرخ 90 یا 120 هرتز بر ثانیه منتشر کنند، افت گرافیکی مشهودی در تمام آنها به چشم می خورد. البته این تصمیم سونی، کاملاً عقلانی بوده و از بروز تاخیر و لگ و به تبع آنها، به وجود آمدن «بیماری حرکت» در کاربران جلوگیری نموده.

      در مقام توضیح باید گفت که از زمان معرفی تکنولوژی واقعیت مجازی، بیماری حرکت یا «Motion Sickness» مسئله ای بوده که بارها مورد بحث قرار گرفته است. بیماری حرکت در واقع هنگامی بروز پیدا می کند که سیستم تعادلی داخل گوش به هم خورده و رابطه درستی بین تصویر مقابل چشم با حس ناشی از حرکت برقرار نمی شود.

      متاسفانه برخی از مردم به صورت ذاتی، مستعد ابتلا به این بیماری هستند؛ بنابراین در صورتی که سفرهای جاده ای برای شما آزاردهنده تلقی می شوند یا از دریازدگی رنج می برید، لازم است در فواصل زمانی کوتاه، هدست را از روی چشمان تان بردارید تا به این مشکل دچار نشوید. از جمله نشانه های بیماری حرکت هم می توان به حالت تهوع، سرگیجه و خستگی اشاره کرد.

      بازی ها

      بزرگترین مزیت سونی در حوزه واقعیت مجازی و در برابر کمپانی هایی مثل HTC و آکیلس، این است که مجموعه ای از بهترین استودیوهای بازی سازی را گرد هم آورده و تجربه ای چند ده ساله در زمینه انتشار بازی های ویدیویی دارد. بنابراین هنگام خرید پلی استیشن وی آر می دانید که پشتیبانی چند ساله و تضمین شده سونی نیز از عنصرهای ارزش افزوده آن به شمار می رود.

      در حالی که این مقاله به قلم تحریر در می آید، بیش از 10 ها بازی ارزشمند برای پلی استیشن وی آر عرضه شده که برخی از آنها در انحصار کامل یا انحصار زمانی هستند و برخی دیگر، روی هدست های رقیب هم در دسترس قرار دارند.

      مهم ترین انحصاری های پلی استیشن وی آر در زمان عرضه، بازی های PlayStation VR Worlds (که 40 دلار قیمت دارد و 5 بازی مختلف را در خود جای داده)، Rush of Blood (که محتوایی اضافه اما کاملاً مستقل از Until Dawn به شمار می رود) و DriveClub هستند.

      تجربه بازی های Rush of Blood و DriveClub نشان داد که استودیوهای سونی، در محیط واقعیت مجازی هم حرف های بسیاری برای گفتن دارند؛ هرچند که گرافیک DriveClub به هیچ وجه با انتظارات همخوانی نداشت.

      در میان بازی های مختلفی که برای تهیه این مقاله تجربه شد، مطمئناً DriveClub ضعیف ترین عملکرد ممکن را داشت. در واقع بازی اگرچه تجربه ای بی نظیر از حضور در اتومبیل و رقابت در پیست های اتومبیل رانی را در اختیار گیمر می گذارد، اما دستیابی به 120 فریم بر ثانیه، بهایی سنگین به همراه داشته و آن چیزی نبوده جز کاهش بسیار محسوس گرافیک که گاه با بازی های ریسینگ پلتفرم پلی استیشن 3 یا حتی پلی استیشن 2 برابری می کند.

      گذشته از این ها، نکته مهمی که در رابطه با بازی های پلی استیشن وی آر وجود دارد، کوتاه بودن آنها است. در واقع سونی پیش از این بارها گفته بود که فعلاً قصد ندارد روی بازی کلان بودجه ای برای پلی استیشن وی آر سرمایه گذاری کند و ترجیح می دهد تمرکزش را روی عناوین کوچک تر و جذاب تر معطوف سازد.

      این تصمیم سونی، تا حدی منطقی به نظر می رسد، چرا که واقعیت مجازی هنوز در ابتدای راه است و توسعه دهندگان دقیقاً نمی دانند آیا مکانیک های بازی های کلان بودجه فعلی، در محیط واقعیت مجازی هم با استقبال روبرو می شوند یا خیر. بنابراین اکثر عناوین حال حاضر هدست سونی، بیشتر رویکردی آزمون و خطا گونه دارند و نمی توانید انتظارات زیادی از آنها داشته باشید.

      به عنوان مثال، بازی Batman Arkham VR که یکی از مورد انتظارترین بازی های هدست پلی استیشن بود، در بیشترین حالت نزدیک به یک ساعت و نیم به طول می انجامد و البته با مبلغ 20 دلار به فروش می رسد. بنابراین باید در نظر داشته باشید که گذشته از هزینه نسبتاً بالای هدست، باید مبلغ قابل توجهی را نیز به عناوین آن اختصاص دهید؛ امری که برای هر تکنولوژی تازه ای مصداق دارد.

      جمع بندی

      واقعیت مجازی بدون شک یکی از جذاب ترین تکنولوژی های چند سال اخیر به شمار می رود و شکی نیست که عده کثیری از گیمرها هم بی صبرانه منتظر خرید یکی از هدست های آن هستند. اما اگر به شکلی واقع گرایانه به موضوع نگاه کنیم، هر تکنولوژی جدیدی ضعف های خاص خود را دارد که به مرور زمان، برطرف خواهند شد.

      پلی استیشن وی آر سونی هم در بازاری کاملاً تازه، محصولی میان رده به شمار می رود و اشتباه است اگر انتظار عملکردی همچون هدست های پریمیوم را از آن داشته باشیم. در مجموع، هدست واقعیت مجازی سونی به عنوان اولین تلاش سونی در این حوزه، محصولی قابل تحسین به شمار می رود که بدون تعارف، فراتر از انتظارات هم ظاهر شده است.

      اگر مشکلات رایج مانند بی کیفیت بودن بازی ها، سیمی بودن هدست و چیزهایی از این دست را کنار بگذاریم، در مجموع سونی توانسته با حفظ استانداردهایی همچون اجرای بازی ها با 90 یا 120 فریم، تجربه ای باورپذیر از واقعیت مجازی در اختیارمان قرار دهد که هر گیمری را برای مدت های طولانی سرگرم خواهد کرد.

      در نهایت لازم به اشاره است که سخت افزار نسبتاً قدیمی پلی استیشن 4، یکی از دلایل اصلی کیفیت پایین برخی از بازی های پلی استیشن وی آر بوده و با عرضه پلی استیشن 4 پرو (بررسی دیجیاتو)، قطعاً شاهد بهبود کیفی بازی ها خواهیم بود.

      The post appeared first on .

      بررسی هدست PlayStation VR؛ رویای آزادی [به همراه بررسی ویدیویی]

      لوییس کارول، نویسنده نام آشنای کتاب «آلیس در سرزمین عجیب» اعتقاد دارد که «خیال پردازی، تنها سلاح ما برای مبارزه با واقعیت است»؛ گفته ای که شاید نزدیک به صد و پنجاه سال پیش بیان شده باشد، اما برای انسان مدرن و امروزی که خود را محبوس در قفسی طلایی می یابد، مفهومی دوچندان یافته است.

      هر یک از ما ممکن است به نوبه خود، دنبال راه هایی برای فرار از واقعیت و یافتن ذره ای آرامش باشیم. در حالی که امروزه فیلم ها و بازی های ویدیویی به اصلی ترین پناه مردم برای خالی کردن ذهن از تمام مشکلات تبدیل شدند، حالا تکنولوژی واقعیت مجازی از راه رسیده تا با بردن مردم به جهانی خیالی، نه تنها پرده دنیای واقعی را برای دقایقی چند از مقابل چشمان کنار بزند، بلکه شکل تازه ای از سرگرمی را ارائه دهد.

      بعد از عرضه هدست های واقعیت مجازی آکیلس ریفت و HTC Vive طی اوایل سال جاری میلادی، کمپانی سونی هم که مدت ها پیش از برنامه هایش برای عرضه هدست مشابهی برای کنسول پلی استیشن 4 خبر داده بود، بالاخره دست به کار شده و PlayStation VR را به دست مشتریان رسانده است.

      واقعیت مجازی چیست؟

      برخلاف تصور بسیاری، واقعیت مجازی تکنولوژی چندان جدیدی نیست و کمپانی های مختلف سعی داشته اند طی چند دهه اخیر، آن را به اشکال متفاوت به دست مردم برسانند. شاید مشهورترین مثال برای این مسئله، پلتفرم Virtual Boy کمپانی نینتندو باشد که در سال 1995 میلادی معرفی شد و تجربه ای بسیار ابتدایی از واقعیت مجازی را به مردم ارائه می داد.

      واقعیت مجازی همانطور که از نامش پیدا است، کاربر را به جهانی کاملاً متفاوت با دنیای واقعی می برد؛ این مهم با قرار دادن نوعی هدست روی سر و چندین سنسور مختلف برای ردیابی حرکت سر و ارائه بازخورد مناسب در جهان مجازی صورت می گیرد تا تجربه حضور در آن دنیا، به واقع گرایانه ترین شکل ممکن القا شود.

      واقعیت مجازی در حال حاضر مثل هر تکنولوژی نوپای دیگر، نواقص خاص خود را دارد که بعید است تا چند سال آینده برطرف گردند؛ هرچند که روند برطرف سازی آنها از مدت ها پیش آغاز شده است. مشکلاتی از قبیل باسیم بودن هدست ها و کیفیت پایین برخی از عناوین برخی از مهم ترین نواقص فعلی هستند.

      باید در نظر داشت که واقعیت مجازی، از اساس با تکنولوژی دیگری تحت عنوان «واقعیت افزوده» تفاوت دارد. در واقع واقعیت افزوده، کاربر را به دنیایی کاملاً متفاوت نمی برد، بلکه لایه هایی دیجیتالی را روی دنیای واقعی، مثلا میز تحریرتان، بازتاب می دهد. در مقابل، واقعیت مجازی به کلی کاربر را به دنیای دیگری می برد و امکان مشاهده حتی بخشی از دنیای واقعی در آن وجود ندارد.

      میان رده ای در پوستین پرچمدار

      تا پیش از عرضه پلی استیشن وی آر، هدست های واقعیت مجازی در دو دسته بندی ارزان قیمت (مانند Gear VR) و پریمیوم (مانند آکیلس ریفت) جای می گرفتند. اما با عرضه هدست سونی، بالاخره شاهد دسته بندی میان رده ای نیز هستیم که طبیعتاً قیمت کمتری نسبت به هدست های پریمیوم دارد و تجربه ای به مراتب باورپذیرتر و جذاب تر نسبت به هدست های مبتنی بر موبایل ارائه می دهد.

      در حالی که آکیلس ریفت و HTC Vive به ترتیب با قیمت 600 و 800 دلار به فروش می رسند، هدست پلی استیشن وی آر قیمتی معادل 400 دلار دارد که البته با حباب قیمت فعلی بازار ایران، تا 3 میلیون تومان هم فروخته می شود.

      در همین حال، از آنجایی که برای راه اندازی هدست نیازمند یک کنسول پلی استیشن 4، دوربین پلی استیشن و دو کنترلر موو نیز هستید، این قیمت می تواند تا 860 دلار افزایش یابد؛ گفتنی است که کنترلرهای 50 دلاری موو، گزینه ای دلخواه به شمار می روند و امکان تجربه بسیاری از بازی ها به کمک کنترلر DualShock 4 فراهم است، اما برای برخی دیگر از بازی ها، کنترلرهای موو جزو ملزومات هستند.

      اولین نکته ای که با تهیه پلی استیشن وی آر، توجه را به خود جلب می کند، کیفیت بالای ساخت و مواد به کار رفته در هدست سونی است. پلی استیشن وی آر از دو بخش مجزا تشکیل شده که یکی از آنها در قالب باند پشتی و دیگری در قالب نقاب ظاهر می شود. هر دو بخش از پلاستیک باکیفیتی ساخته شده اند و تنظیم شان روی سر، با دیگری تفاوت دارد تا بتوانید آن را به بهترین شکل ممکن روی سر قرار دهید.

      در وسط باند پشتی، دکمه ای قرار گرفته که با افزایش طول هدست، امکان قرار دادن آن روی سر را فراهم می آورد. از طرف دیگر، دکمه ای نیز در بخش زیرین نقاب جای گرفته که میزان فاصله هدست با چشم به کمک آن تنظیم می شود. امکان تنظیم نقاب، یکی از نکات مهم طراحی هدست پلی استیشن به شمار می رود چرا که بدون برداشتن هدست و صرفاً با بیرون کشیدن نقاب، می توانید به راحتی دنیای بیرون را مشاهده کرده و به اعمال ساده ای مثل خواندن پیام های موبایل بپردازید.

      استفاده از رنگ مشکی برای نقاب و رنگ سفید برای باقی بخش های هدست، در کنار LED هایی که نور آبی پر رنگ را از خود ساتع می کنند، سبب شده تا هدست پلی استیشن نوعی تناقض رنگی جذاب داشته باشد و چشم هر گیمری را به خود بدوزد.

      با این حال، یکی از نکات منفی طراحی هدست به شیارهای آن باز می گردد که حین قرار دادنش روی سر، کماکان امکان مشاهده دنیای بیرون را فراهم و به تجربه غایی خدشه وارد می کنند.

      خوشبختانه هدست پلی استیشن حین قرار گرفتن روی سر، احساس ناخوشایندی برای کاربر به وجود نمی آورد و باعث خستگی گردن نمی شود؛ بخش عمده ای از این مهم به کمک متعادل سازی وزن هدست روی پیشانی و پشت سر محقق شده و از این بابت باید تیم طراحی هدست را تحسین کرد. ضمناً برخلاف آکیلس ریفت و HTC Vive، اشخاص عینکی هم می توانند به راحتی از هدست پلی استیشن استفاده کنند و از این بابت نیازی به نگرانی نیست.

      در داخل نقاب پلی استیشن وی آر، تکه های پلاستیکی مختلفی قرار گرفته که یکی از اصلی ترین وظایف شان، ممانعت از ورود نور به داخل نقاب است. با این حال این بخش های پلاستیکی که روی بینی و پیشانی کاربر قرار می گیرند، تا حد زیادی روی تعرق پیشانی کاربر تاثیر می گذارند و بعد از نیم ساعت الی یک ساعت بازی، مجبور به برداشتن هدست و پاک کردن عرق از روی پیشانی و موهای خود خواهید بود.

      البته گفتنی است که تکه های پلاستیکی به راحتی قابل شستشو هستند و در صورتی که به تجربه هدست پلی استیشن با چند شخص دیگر می پردازید، خیال تان از عدم برخورد پوست تان با عرق دیگر افراد راحت خواهد بود.

      مشخصات سخت افزاری

      هدست پلی استیشن وی آر، در قیاس با آکیلس ریفت و HTC Vive، قیمت پایین تری دارد و به تبع همین مسئله، طبیعتاً از مشخصات ضعیف تری بهره مند است. هدست واقعیت مجازی سونی به نمایشگر 5.7 اینچی OLED مجهز شده و رزولوشن 1080p (یعنی 960×1080 به ازای هر چشم) را به نمایش در می آورد. این در حالی است که وایو و ریفت، هر دو رزولوشن 2160×1200 را در مقابل هر چشم قرار می دهند.

      این تفاوت ها ممکن است روی کاغذ بسیار فاحش جلوه کنند اما تا زمانی که قادر به مقایسه همزمان هدست های آکیلس و HTC با پلی استیشن وی آر نباشید، بعید به نظر می رسد که  تفاوت ها آنقدر خودنمایی کنند. البته کم پیش نمی آید که با مشکلاتی مانند پارگی صفحه در بازی های پلی استیشن وی آر مواجه شوید اما این اتفاق آنقدر به ندرت روی می دهد که می توان از آن چشم پوشی کرد.

      گذشته از هدست پلی استیشن و دوربین و کنترلرهای موو که به صورت جداگانه تهیه می شوند، باندل هدست سونی محتویات دیگری نیز دارد. در این باندل، یک واحد پردازنده جداگانه، یک هدفون، یک دیسک دموی بازی ها و تعداد بسیار زیادی کابل مختلف قرار گرفته است که جادوی واقعیت مجازی سونی، به کمک آنها عملی می شود.

      در صورتی که بخواهید برای اولین بار هدست پلی استیشن وی آر را نصب و راه اندازی کنید، مطمئناً تعداد بسیار زیاد کابل ها، تمام فرآیند را همچون کلافی سردرگم جلوه می دهد. اما حقیقت امر اینجاست که در کمتر از ده دقیقه، قادر به نصب هدست هستید، هرچند که باید فضای زیادی را به سیم هایی مختلفی که هر یک به دستگاه های گوناگون متصل می شوند اختصاص دهید.

      پیش از هر چیز، واحد پردازنده جداگانه پلی استیشن وی آر، عنصری مهم در اجرای بازی های واقعیت مجازی به شمار می رود و وظایف مهمی را برعهده دارد. این واحد پردازشی جداگانه، قابلیتی به نام Social Play را به همراه آورده که در واقع به بازتاب تصویر در حال نمایش در هدست واقعیت مجازی، روی تلویزیون اطلاق می شود؛ قابلیتی که شاید در نگاه نخست چندان کارآمد به نظر نرسد اما در واقع امکان تجربه گروهی برخی از بازی های خاص، مثل Keep Talking and Nobody Explodes را فراهم می آورد.

      علاوه بر این، واحد مورد نظر، پردازش صدای سه بعدی را هم برعهده دارد تا هنگام استفاده از هدفون، تجربه ای درگیرکننده تر از دنیای واقعیت مجازی به دست آورید. آخرین مسئولیت دستگاه نیز، پردازش «حالت سینماتیک» است که به کاربر اجازه می دهد بازی های معمولی یا فیلم های سینمایی را روی نمایشگرهایی با سه اندازه مختلف (شامل 117 اینچ در حالت کوچک، 163 اینچ در حالت متوسط و 226 اینچ در حالت بزرگ) مشاهده کند.

      توضیح چگونگی راه اندازی هدست پلی استیشن، به کمک کلمات شاید امری دشوار باشد و تصویر بالا تمام فرآیند را به خوبی توضیح می دهد. اما در مجموع، به همراه پلی استیشن وی آر، یک کابل HDMI هم به دست تان می رسد که باید یک سوی آن را به تلویزیون و سوی دیگرش را به واحد پردازنده متصل سازید. از طرف دیگر، کابل HDMI پیشین پلی استیشن 4 از تلویزیون جدا می شود و به ورودی دیگری روی واحد پردازشی متصل می گردد.

      بعد از این، یک کابل مایکرو USB، از پورت های USB طرف مقابل پلی استیشن 4، به پشت واحد پردازشی کشیده می شود. و در نهایت با اتصال واحد پردازشی به منبع برق، وصل کردن کابل هدست پلی استیشن به آن و نیز اتصال کابل دوربین پلی استیشن به پورت اختصاصی اش در پشت پلی استیشن 4، همه چیز به پایان می رسد؛ حالا سیستم شما آماده است، هرچند که سیم کشی دستگاه و حفظ ظاهر زیبای میز تلویزیون تان خود معمایی لاینحل به نظر می رسد.

      تجربه کاربری

      مهم ترین نکته ای که باید درباره هدست های واقعیت مجازی فعلی دانست، عدم امکان حرکت در محیط مجازی است. البته کمپانی های ولو و HTC در ساخت هدست Vive تلاش داشته اند که با استفاده از چند سنسور خارجی این مسئله را عملی کنند و انصافاً به نتایج قابل قبولی هم دست یافته اند؛ اما در هر حال این موضوع درباره ریفت یا پلی استیشن وی آر مصداق ندارد.

      با آگاهی از این مسئله باید گفت که تمام بازی های پلی استیشن وی آر یا به صورت نشسته و یا به صورت ایستاده دنبال می شوند و تنها با چرخاندن سر می توان به مشاهده 360 درجه ای دنیای مجازی پرداخت. البته در بازی های مانند Headmaster (که گیمر در آن باید در یک زمین فوتبال، توپ هایی را با ضربه سر وارد دروازه کند) آزادی عمل بیشتری وجود دارد اما در نهایت همه چیز به تکان دادن سر یا کنترل بازی ها از طریق DualShock 4 و کنترلرهای موو خلاصه می شود.

      همانطور که پیش تر گفتیم، باسیم بودن هدست ها، یکی از اصلی ترین مشکلات فعلی واقعیت مجازی به شمار می رود و مشخصاً پلی استیشن وی آر هم از این قاعده مستثنی نیست. سیم متصل به هدست پلی استیشن، در بازی هایی که به صورت نشسته دنبال می شوند مشکل خاصی ایجاد نمی کند اما چرخیدن به صورت ایستاده ممکن است به پیچیدن آن به دور پاهایتان منجر شود که خطرآفرین تلقی می شود.

      علاوه بر این، اتصال سیمی هدست به واحد پردازنده به آن معنا است که شما حداکثر می توانید در شعاع 3 یا 4 متری تلویزیون و دوربین پلی استیشن قرار بگیرید و امکان دنبال کردن بازی ها از نقطه ای دیگر در خانه میسر نیست.

      خوشبختانه خود هدست به تنهایی مشکلی در کالیبره شدن ندارد اما نکته ای که به مرور زمان شکلی آزاردهنده به خود می گیرد، عدم امکان کالیبره شدن خودکار در بازی های ویدیویی است و با اجرای هر بازی در هر زمان، باید به کالیبره سازی مجدد آنها بپردازید.

      گفتنی است که عدم استفاده از ابزاری واحد برای کالیبره سازی، مشکلات عجیبی نیز به همراه آورده؛ برای مثال در بازی Batman Arkham VR، عملاً امکان کالیبره در حالت نشسته وجود ندارد چرا که ظاهراً دوربین پلی استیشن تحت هیچ شرایطی قادر به تشخیص فاصله میان کمر و سر کاربر نیست که به ناهنجاری هایی در محیط بازی منجر می شود.

      با این همه، چنین مشکلی برای تمام بازی ها صادق نیست و در بخش اعظمی از آنها، می توانید بدون دردسر به کالیبره کردن بدن خود با دوربین بپردازید؛ هرچند که تکرار دائمی آن اندکی خسته کننده می شود.

      از منظر گرافیکی، محیط بازی های واقعیت مجازی به کلی آن چه به صورت رایج در صنعت بازی های ویدیویی مشاهده می کنیم متفاوت است. از آن جایی که سونی تمام توسعه دهندگان را مجبور کرده تا بازی هایشان را با نرخ 90 یا 120 هرتز بر ثانیه منتشر کنند، افت گرافیکی مشهودی در تمام آنها به چشم می خورد. البته این تصمیم سونی، کاملاً عقلانی بوده و از بروز تاخیر و لگ و به تبع آنها، به وجود آمدن «بیماری حرکت» در کاربران جلوگیری نموده.

      در مقام توضیح باید گفت که از زمان معرفی تکنولوژی واقعیت مجازی، بیماری حرکت یا «Motion Sickness» مسئله ای بوده که بارها مورد بحث قرار گرفته است. بیماری حرکت در واقع هنگامی بروز پیدا می کند که سیستم تعادلی داخل گوش به هم خورده و رابطه درستی بین تصویر مقابل چشم با حس ناشی از حرکت برقرار نمی شود.

      متاسفانه برخی از مردم به صورت ذاتی، مستعد ابتلا به این بیماری هستند؛ بنابراین در صورتی که سفرهای جاده ای برای شما آزاردهنده تلقی می شوند یا از دریازدگی رنج می برید، لازم است در فواصل زمانی کوتاه، هدست را از روی چشمان تان بردارید تا به این مشکل دچار نشوید. از جمله نشانه های بیماری حرکت هم می توان به حالت تهوع، سرگیجه و خستگی اشاره کرد.

      بازی ها

      بزرگترین مزیت سونی در حوزه واقعیت مجازی و در برابر کمپانی هایی مثل HTC و آکیلس، این است که مجموعه ای از بهترین استودیوهای بازی سازی را گرد هم آورده و تجربه ای چند ده ساله در زمینه انتشار بازی های ویدیویی دارد. بنابراین هنگام خرید پلی استیشن وی آر می دانید که پشتیبانی چند ساله و تضمین شده سونی نیز از عنصرهای ارزش افزوده آن به شمار می رود.

      در حالی که این مقاله به قلم تحریر در می آید، بیش از 10 ها بازی ارزشمند برای پلی استیشن وی آر عرضه شده که برخی از آنها در انحصار کامل یا انحصار زمانی هستند و برخی دیگر، روی هدست های رقیب هم در دسترس قرار دارند.

      مهم ترین انحصاری های پلی استیشن وی آر در زمان عرضه، بازی های PlayStation VR Worlds (که 40 دلار قیمت دارد و 5 بازی مختلف را در خود جای داده)، Rush of Blood (که محتوایی اضافه اما کاملاً مستقل از Until Dawn به شمار می رود) و DriveClub هستند.

      تجربه بازی های Rush of Blood و DriveClub نشان داد که استودیوهای سونی، در محیط واقعیت مجازی هم حرف های بسیاری برای گفتن دارند؛ هرچند که گرافیک DriveClub به هیچ وجه با انتظارات همخوانی نداشت.

      در میان بازی های مختلفی که برای تهیه این مقاله تجربه شد، مطمئناً DriveClub ضعیف ترین عملکرد ممکن را داشت. در واقع بازی اگرچه تجربه ای بی نظیر از حضور در اتومبیل و رقابت در پیست های اتومبیل رانی را در اختیار گیمر می گذارد، اما دستیابی به 120 فریم بر ثانیه، بهایی سنگین به همراه داشته و آن چیزی نبوده جز کاهش بسیار محسوس گرافیک که گاه با بازی های ریسینگ پلتفرم پلی استیشن 3 یا حتی پلی استیشن 2 برابری می کند.

      گذشته از این ها، نکته مهمی که در رابطه با بازی های پلی استیشن وی آر وجود دارد، کوتاه بودن آنها است. در واقع سونی پیش از این بارها گفته بود که فعلاً قصد ندارد روی بازی کلان بودجه ای برای پلی استیشن وی آر سرمایه گذاری کند و ترجیح می دهد تمرکزش را روی عناوین کوچک تر و جذاب تر معطوف سازد.

      این تصمیم سونی، تا حدی منطقی به نظر می رسد، چرا که واقعیت مجازی هنوز در ابتدای راه است و توسعه دهندگان دقیقاً نمی دانند آیا مکانیک های بازی های کلان بودجه فعلی، در محیط واقعیت مجازی هم با استقبال روبرو می شوند یا خیر. بنابراین اکثر عناوین حال حاضر هدست سونی، بیشتر رویکردی آزمون و خطا گونه دارند و نمی توانید انتظارات زیادی از آنها داشته باشید.

      به عنوان مثال، بازی Batman Arkham VR که یکی از مورد انتظارترین بازی های هدست پلی استیشن بود، در بیشترین حالت نزدیک به یک ساعت و نیم به طول می انجامد و البته با مبلغ 20 دلار به فروش می رسد. بنابراین باید در نظر داشته باشید که گذشته از هزینه نسبتاً بالای هدست، باید مبلغ قابل توجهی را نیز به عناوین آن اختصاص دهید؛ امری که برای هر تکنولوژی تازه ای مصداق دارد.

      جمع بندی

      واقعیت مجازی بدون شک یکی از جذاب ترین تکنولوژی های چند سال اخیر به شمار می رود و شکی نیست که عده کثیری از گیمرها هم بی صبرانه منتظر خرید یکی از هدست های آن هستند. اما اگر به شکلی واقع گرایانه به موضوع نگاه کنیم، هر تکنولوژی جدیدی ضعف های خاص خود را دارد که به مرور زمان، برطرف خواهند شد.

      پلی استیشن وی آر سونی هم در بازاری کاملاً تازه، محصولی میان رده به شمار می رود و اشتباه است اگر انتظار عملکردی همچون هدست های پریمیوم را از آن داشته باشیم. در مجموع، هدست واقعیت مجازی سونی به عنوان اولین تلاش سونی در این حوزه، محصولی قابل تحسین به شمار می رود که بدون تعارف، فراتر از انتظارات هم ظاهر شده است.

      اگر مشکلات رایج مانند بی کیفیت بودن بازی ها، سیمی بودن هدست و چیزهایی از این دست را کنار بگذاریم، در مجموع سونی توانسته با حفظ استانداردهایی همچون اجرای بازی ها با 90 یا 120 فریم، تجربه ای باورپذیر از واقعیت مجازی در اختیارمان قرار دهد که هر گیمری را برای مدت های طولانی سرگرم خواهد کرد.

      در نهایت لازم به اشاره است که سخت افزار نسبتاً قدیمی پلی استیشن 4، یکی از دلایل اصلی کیفیت پایین برخی از بازی های پلی استیشن وی آر بوده و با عرضه پلی استیشن 4 پرو (بررسی دیجیاتو)، قطعاً شاهد بهبود کیفی بازی ها خواهیم بود.

      The post appeared first on .

      بررسی هدست PlayStation VR؛ رویای آزادی [به همراه بررسی ویدیویی]

      بررسی FIFA 17؛ رستگاری در مستطیل سبز [به همراه بررسی ویدیویی]

      بررسی FIFA 17؛ رستگاری در مستطیل سبز [به همراه بررسی ویدیویی]

      یکی از اساسی ترین مشکلات بازی های سالیانه، محتوا و تغییرات آن است؛ خصوصا اگر با عنوان تراز اولی طرف باشیم. بازی فوتبالی الکترونیک آرتز در سال های گذشته به انتخاب اول علاقه مندان به مستطیل سبز تبدیل شده و با محوریت شبیه سازی همواره کامل ترین محتوای یک بازی فوتبال را ارایه می کند. تا جایی که فیفا هر سال به عضو دایمی پر فروش ترین بازی های هر هفته ی لیست بریتانیا (که الگوی فروش جهانی است) تبدیل گشته است.

      اما مهم ترین مسئله ای که به خصوص با ورود به نسل هشتم گریبان عناوینی مثل فیفا را می گیرد، عدم خلاقیت و نوآوری برای ساخت بازی سالیانه است؛ کافی است نگاه کوتاهی به بازی هایی مثل اساسینز کرید بی اندازیم تا دریابیم تکرار تا چه حد می تواند ویرانگر باشد. چالش اصلی جایی است که فیفا می بایست در مرحله اول سطح بالا و با کیفیت خود را حفظ کرده و با به روز رسانی ترکیب تیم ها و ارتقائات جزئی، نیاز های کاربران دنیا را برآورده سازد.

      فیفا 14 با جهش به نسل هشتم، تغییرات گرافیکی و گیم پلی قابل مشاهده ای به ارمغان آورد، اما تفاوت های دو نسخه ی بعدی تنها به ارتقای کیفی و یک یا دو خلاقیت کوچک (مثل اضافه کردن تیم های ملی بانوان) محصور می شد. اگر چه فوتبال ورزشی انعطاف ناپذیر است که هر سال تغییری در خود نمی بیند، اما بازیکن خواهان محتوای جدید و بیشتری است. مسئله ای که الکترونیک آرتز به خوبی از آن آگاه بوده و مد نظر قرار داده.

      اگر بخواهیم جدید ترین نسخه فیفا را با نوآوری ها و تغییرات اساسی تشریح کنیم، باید از روایت داستانی The Journey و استفاده از موتور گرافیکی فراست بایت یاد کنیم. فیفا 17 چند روزی است پای به قفسه فروشگاه های بازی های ویدیویی گذاشته و سرگرمی جدید اتاق نشیمن خانه ها را فراهم کرده است. اگر شما نیز به فوتبال و تمام مشتقات آن علاقه مند هستید، در بررسی بازی جدید FIFA 17 با ما همراه باشید.

      بررسی ویدیویی دیجیاتو

      رخ زیبای اسطوره

      وقتی الکترونیک آرتز از اطلاعات فیفا 17 پرده برداشت، نکته بزرگی مورد توجه بازیکنان و کارشناسان قرار گرفت؛ تغییر موتور گرافیکی و رجوع به سیستم قدرتمند فراست بایت.

      موتور گرافیکی فراست بایت توسط شرکت DICE (از زیر مجموعه های الکترونیک آرتز) و بر مبنای زبان برنامه نویسی C++ ساخته شد تا در پلتفرم های پلی استیشن 3، اکس باکس 360 و پی سی و برای خلق مجموعه بازی های تیراندازی اول شخص این شرکت استفاده شود. به این ترتیب یکی از قدرتمند ترین موتور های جهان در صنعت گیم خلق شد.

      همانطور که مشخص است، نام موتور فراست بایت با عنوان بتلفیلد (شوتر مشهور الکترونیک آرتز) بر سر زبان ها افتاد و با گرافیک خارق العاده و گیم پلی خاص Bad Company مردم نسبت به توانایی های این موتور گرافیکی کنجکاو شدند. اما اوضاع به این حال باقی نماند و فراست بایت به مرور زمان راه خود را به سایر سبک ها، نسل های جدید و بازی های متفاوت باز کرد؛ هر چند که همواره در انحصار شرکت الکترونیک آرتز باقی مانده است.

      فراست بایت بعد از تجربه چند عنوان نقش آفرینی و اتومبیل رانی، حالا پای به میدان رقابت های فوتبال گذاشته؛ توقعات بازیکنان از این موتور بسیار بالاست و به تبع آن انتظار تحول کیفیت گرافیکی و گیم پلی بسیار زیادی در فیفا 17 دارند. اما به نظر می رسد این بازی در برآورده سازی توقعات ناکام مانده و آنچه از فراست بایت انتظار داشتیم (به طور کامل) به حقیقت نپیوسته است.

      یقینا با تجربه چند دست اول در فیفا 17، تصور خواهید کرد هیچ تفاوت محسوسی نسبت به نسخه قبلی اعمال نشده و گیم پلی بازی قبلی عینا به بازی جدید منتقل شده است. درست است که گیم پلی فیفا 16 یکی از بهترین و کامل ترین مزایای بازی محسوب می شد، اما طبیعتاً چنین نکته ای در نگاه اول ناراحت کننده خواهد بود.

      البته با کمی دقت و حوصله در نکات و قابلیت های کلی گیم پلی و با اشراف بر ارتقائات ادعا شده توسط سازندگان، متوجه پیشرفت های قابل لمسی خواهید شد که در طولانی مدت نمود پیدا می کنند. بزرگ ترین پیشرفتی که بیشتر در رقابت های نزدیک و سنگین مشاهده می شود، درگیری های فیزیکی بهتر و تاثیر گذار تر است؛ انیمیشن و عکس العمل هوش مصنوعی در برخورد های فیزیکی بسیار واقع گرایانه تر از قبل طراحی شده و با اعمال درگیری می توانید به خوبی روی روند مسابقه تاثیر بگذارید.

      اگر چه بسیاری از نمایش های زیباتر درگیری فیزیک در برخورد های نفر به نفر و بعضا واکنش های دروازه بانان دیده می شود، اما اصل ماجرا در حفظ و کسب توپ (روی هوا و زمین) خلاصه می شود. در فیفا 17 دیگر نمی توان با نگه داشتن جهت حدودی و یک دکمه مالک توپ شد، بلکه باید با حرکات حساب شده و هوشمندانه در بهترین زمان ممکن سراغ بازیکن حریف رفته و با فشردن به موقع دکمه توپ ربایی کنید.

      تکل های خشن دیگر پاسخگو نخواهند بود و اگر در حفظ توپ به صورت نفر به نفر ناکام ماندید، رجوع به حرکات بی محابا و خشونت آمیز تنها پشیمانی به بار می آورد. تکنیک، هوشمندی و قدرت بدنی در حفظ و کسب توپ حرف اول را می زند و برای دفاع، دریبل و موقعیت سازی باید به انگشتان خود روی کنترلر متوسل شوید. به لطف سیستم مانور 360 درجه بهینه شده در فیفا 17 توانایی اعمال کوچک ترین حرکات فیزیکی به بازیکن داده شده است.

      علاوه بر این هوش مصنوعی در این بازی رشد قابل ملاحظه ای داشته و بازیکنان خودی و تیم حریف با فعالیت ها و واکنش های هوشمندانه تر، جریان مسابقات را پویا تر می سازند. به هنگام حمله، سایر بازیکنان تیم در موقعیت های مناسب تری قرار گرفته و با توجه به گستره ی دید شما جای گیری می کنند، طوری که با کنترل مناسب و پاس به موقع، می توانید بهترین نتیجه را دریافت کنید.

      بازیکنان تیم حریف نیز به طور کامل از مزایای شبکه عصبی هوش مصنوعی بهره برده و با یادگیری در طول جریان مسابقه 90 دقیقه ای، در مقابل تیم شما دفاع می کنند. طوری که اگر در یک مسابقه با بازیکنی مثل کریستیانو رونالدو به تیم حریف یک یا دو گل بزنید، از آن به بعد مدافعان حریف بیشتر هوای او را داشته و کمتر فرصت موقعیت سازی و شوت کردن پیدا می کند. هر چند افت روحیه تیمی این کار را برای بازیکنان تیم مقابل بسیار دشوار خواهد ساخت.

      فیفا 17 با ارایه ترکیبی از سیستم های جدید پاس کاری و بازی سازی، شوت زنی دقیق تر و همینطور ضربات پا و سر بهینه شده، جذابیت تجربه و حتی تماشای مسابقات بازی را دوچندان می کند. درست همانند شعار سال گذشته ی فیفا، عبارت زیبا بازی کنید بیشتر در پیشرفت های گیم پلی و هوش مصنوعی نسخه سال جاری نمود پیدا می کند.

      اما از مزایای بزرگ و اصلی موتور گرافیکی قدرتمند فراست بایت، گرافیک چهره و انسان است؛ در نسخه های قدیمی بتلفیلد دیدیم که این موتور تا چه حد توانایی در رندر کردن واقع گرایانه حالات و شمایل چهره داشته و در نمایش های بتفیلد 1 نیز قدرت نمایی فوق العاده جدید ترین نسل فراست بایت دیده شده است. الکترونیک آرتز با مراجعه به این موتور، تمام توانایی های پردازش چهره ی انسان را برای بازیکنان شناخته شده فیفا 17 به کار گرفته است.

      بدیهی است که در بازی های ویدیویی فوتبالی، چهره و فیزیک بدن بازیکنان یکی از مهم ترین و موثر ترین المان های کیفیت آن بازی محسوب می شود. فیفا 17 نیز در این مسئله کم نگذاشته و برخلاف نسخه قبلی که تفاوت چندانی با فیفا 15 نمی کرد، خیزش مناسب و چشم نوازی داشته است.

      اگر چه توانایی های فراست بایت باعث شده توقع بسیار بیشتری از آن داشته باشیم، اما با این حال چهره بازیکنان مشهور و شناخته شده در فیفا 17، شگفت انگیز و دیدنی طراحی شده و حالات مختلف از عصبانیت گرفته تا خوشحالی به خوبی در آن لمس می شود. علاوه بر این اثرات خستگی و باد و باران در بهترین شرایط ممکن در چهره هر بازیکنی دیده شده و عرق روی پیشانی آن ها واقعی و زیبا به نظر می رسد.

      انیمیشن حرکت لباس ها نیز دچار رشد کیفی بسیار خوبی شده و بیشتر از قبل واقعی جلوه می کند، هرچند هنوز جای کار دارد. طراحی ورزشگاه ها از نمای دور نیز در سطح بالایی قرار داشته و نورپردازی و مشاهده مه و غبار جلوی پروژکتور های استادیوم، مرحله جدیدی از افکت های بصری را برای عنوان فیفا به ارمغان آورده است. تماشاگران به خوبی نسخه های قبلی بوده و چمن، تور دروازه، توپ و تغییرات آب و هوایی در بهترین و با کیفیت ترین شرایط سال های گذشته قرار دارد.

      تنها نکته آزار دهنده گرافیک بازی فیفا 17، مشکلات تغییر انیمیشن هاست. فیفا در سال های اخیر دارای انیمیشن های واقع گرایانه و بسیار جذابی بوده است، اما مسئله ی ارتباط بین انیمیشن ها (مثل رفتن از حالت اعتراض به داور به حالت معمولی و قدم زدن) اصلا خوب صورت نمی گیرد و همه چیز به صورت ناگهانی رخ می دهد. این شکست های انیمیشینی همواره با عنوان فیفا همراه بوده است و متاسفانه الکترونیک آرتز هم چنان با آن دست و پنجه نرم می کند.

      به طور کلی گرافیک نسخه جدید شبیه سازی فوتبال در بهترین سطحی است که تا کنون در تاریخ فیفا وجود داشته؛ هر چند طبیعتاً کم و کاستی های خود را داشته و نمی توان آن را به تمام قدرت موتور گرافیکی فراست بایت نسبت داد. این بازی از منظر گیم پلی نیز در کیفیت مطلوبی قرار داشته و با وجود پیشرفت کمی که به خود دیده، می تواند تجربه ای کامل و بی نظیر برای مخاطب به ارمغان بیاورد. تنها بخشی که در این زمینه دچار تحول گشته، ضربات شروع مجدد است که به طور کامل از پایه باز طراحی شده.

      شروع مجدد یک رویا

      اگر چه ضربات ایستگاهی به موجب صورت گرفتن خطا اتفاق می افتند، اما بدون تردید یکی از جذاب ترین و موثر ترین بخش های فوتبال مدرن محسوب می شود. در قرن جاری مسابقات فوتبال بیشتر برای کسب ضربات شروع مجدد تلاش می کنند؛ گویی از میزان تاثیر گذاری این موقعیت های خاص آگاه شده و خواستار تغییر روند مسابقه هستند. در سال های اخیر شاهد بوده ایم بار ها و بار ها تیم های مختلفی با به ثمر رساندن توپ های ارسال شده از روی نقطه کرنر، یا ضربات مستقیم ایستگاهی شگفتی آفرین شده اند.

      به همین سبب بازیکنان فوتبال در سال های گذشته همواره تلاش کرده اند تا ضربه های شروع مجدد اختصاصی خود را با تکنیک های منحصر به فرد و به یاد ماندنی همراه سازند. آندره پیرلو، کریستیانو رونالدو، لیونل مسی، دیوید بکام، روبرتو کارلوس و غیره، همگی بازیکنان مشهوری هستند که معمولا سبک ویژه ای را برای زدن ضربات ایستگاهی خود انتخاب کرده و توپ را به اشکال عجیب و غریبی وارد دروازه حریف ساخته اند.

      یکی از مهم ترین تغییراتی که در فیفا 17 اعمال شده و الکترونیک آرتز از آن برای مانور تبلیغاتی زیادی بهره برد، باز نویسی دوباره ضربات ایستگاهی و شروع مجدد است. کرنر، پرتاب دست، ضربه پشت دروازه، ایستگاهی ها و ضربات پنالتی به طور کامل از نو نوشته شده اند.

      واضح ترین تغییری که احتمالا در اولین تجربیات بازی به چشم می آیند، ضربه های شروع مجدد کرنر هستند؛ در فیفا 17 شما ضربه کرنر را از زاویه دوربین معمول استادیوم تماشا می کنید و به جای کنترل جهت ضربه زدن به توپ، محل فرود آن را در مقابل دروازه حریف تعیین می کنید. در عین حال می توانید با انتخاب هم تیمی و حرکت آن در شرایط مناسب، توپ را به صورت کوتاه یا بلند (به انتخاب خودتان) روی سر او فرستاده تا بتوانید بهترین ضربه سر یا قیچی برگردان ممکن را به ثمر برسانید.

      پرتاب دست خطوط کنار زمین نیز دچار تغییرات کوچکی شده و برای نتیجه دادن آن باید هوشمندانه عمل کنید. اگر چه قبل از این نیز سیستم هدف دهی 360 درجه ای در فیفا وجود داشت، اما معمولا به جهات بازیکنان هم تیمی سوق داده می شد. اما حالا برای اینکه توپ به دست یار برسد، می بایست دقت زیادی خرج کرده و زاویه آنالوگ روی کنترلر را به خوبی تنظیم کنید. فریب دادن بازیکنان تیم حریف با پرتاب دست جعلی نیز یکی دیگر از ویژگی های جالب نسخه جدید بوده که برای فضا سازی مناسب تر هم تیمی ها کاربرد خوبی دارد.

      تمام ضربات مجدد (غیر پشت محوطه جریمه حریف) و حتی شروع مجدد دروازه بان، در شکل و شمایل جدیدی قرار گرفته و شما در عین تماشای زاویه دوربین معمولی، می توانید همچون گذشته به صورت سوم شخص اقدام کنید. با این وجود تنها تغییری که شامل این بخش می شود، همان سیستم هدف دهی دقیق تر و هوشمندانه تر است که در واقع توپ دقیقا به همان جایی می رود که تنظیم کرده اید. اما ضربات ایستگاهی پشت محوطه جریمه داستانی متفاوت دارند.

      برای موقعیت های کمی دورتر و زمان هایی که هافبک های خلاق یا حتی مدافعین پشت توپ های بلند قرار می گیرند، (در عین قابلیت انتخاب حالت قدیمی) سیستم ضربه کاملا مشابه با کرنر بوده و می توانید محل فرود توپ یا بازیکن هدف را کنترل کنید. اما در شرایط خطرناک تر و پشت محوطه، زمانی که مسی و رونالدو پشت توپ می ایستند، تغییرات بیشتری مشاهده می شود. شما با چند ترفند و تکنیک، دقیقا می توانید محل قرار گیری توپ درون دروازه حریف را انتخاب کنید.

      در عین حفظ سیستم ساده قبلی، با طیف جدیدی از امکانات شوت زنی مستقیم، توانایی انتخاب محل برخورد پا با توپ را نیز داشته و حتی می توانید با بیرون پا به توپ قوس داده و ضربات کات دار دیدنی بزنید. بدون تردید همه ی ما دوست داریم شوت رویایی و تاریخی روبرتو کارلوس در مقابل دروازه بان تیم ملی فرانسه را برای یک بار هم که شده باز سازی کنیم.

      سیستم پنالتی اما به طور کلی متحول شده و برای یادگیری آن چند دستی زمان لازم دارید. در این تجربه جدید شما می توانید قبل از ضربه زدن به توپ، با حرکت دادن بازیکن به وسیله آنالوگ راست، جای گیری مناسب تری را برای بازیکن تعیین کنید تا بهترین زاویه برای برخورد پا به توپ فراهم شود. برای اعمال ضربه نیز می بایست آنالوگ چپ را رو به بالا گرفته تا بازیکن شروع به حرکت به سمت توپ کند؛ در همین حین زاویه و جهت مناسب را اعمال کرده و با فشردن دکمه شوت ارتفاع آن را تنظیم خواهید کرد.

      بدون تردید عادت کردن به مکانیزم های جدید ضربات شروع مجدد فیفا 17 کمی زمان بر خواهد بود و شاید در تجربیات اول احساس آزردگی خاطر کنید. اما سیستم های هدف محور و هوشمندانه تر این نسخه بهره وری حداکئری را از موقعیت های شروع مجدد مسابقه به ارمغان می آورد.

      شکار شیر انگلیسی

      همانطور که گفته شد، عناوین سالیانه مثل فیفا، نیازمند خلاقیت و نوآوری هستند؛ خوشبختانه الکترونیک آرتز امسال دست به حرکتی تحسین بر انگیز زده و با اضافه کردن بخش داستانی به بازی فیفا 17، یکی از بهترین خلاقیت های ممکن را پیاده سازی کرده است. برای اولین بار در تاریخ بازی های ویدیویی فوتبالی، شاهد روایتی درام و جذاب هستیم که در عین حفظ المان های اساسی مسابقات فوتبال، به حواشی و مسائل پیرامون آن نیز می پردازد.

      بخش The Journey داستان جوان دورگه ای به نام Alex Hunter (الکس هانتر) را بازگو می کند که در خانواده ای ورزشی رشد یافته و از کودکی به فوتبال علاقه نشان داده است. پدر بزرگ او Jim (جیم) یکی از پیشکسوتان عرصه فوتبال انگلستان بوده که سابقه آقای گلی فصل 1966-1967 را در کارنامه خود دارد.

      الکس با پشتیبانی و حمایت پدر بزرگ و مادرش از کودکی پا به توپ شده و همراه دوست صمیمی اش Gareth Walker (گرت واکر) وارد آکادمی نوجوانان فوتبال انگلیس می شود. وی بعد از چندین سال تلاش و کسب تجربه، در سن 17 سالگی مورد تایید رسمی فدراسیون فوتبال بریتانیا قرار گرفته و وارد لیگ بزرگسالان جزیره می شود. به پشتوانه پیشکسوت بزرگی مثل جیم هانتر، بار سنگینی روی دوش الکس بوده از او توقع بسیار زیادی می رود.

      اینجاست که وظیفه شما آغاز شده و می بایست برای رساندن الکس هانتر به شکوه و موفقیت تلاش کنید. برای شروع می توان از بین تمام 20 تیم حاضر در فصل جاری لیگ برتر انگلیس، باشگاه مورد علاقه خود را انتخاب کرده و در چالش بزرگ و دشوار موفقیت قدم بگذارید.

      الکس با ورود به باشگاه مورد نظر، متوجه شده که دوست صمیمی و قدیمی اش گرت نیز با همین تیم قرارداد امضا کرده؛ مسئله ای که او را هم خوشحال می کند و هم ناراحت. هانتر جوان از کسب موفقیت و رشد رفیق شفیقش خرسند است، اما به موجب هم پست بودن این دو نفر، رقابت سنگینی برای حضور در ترکیب اصلی به وجود آمده و ماجرا از حال و هوای دوستانه خود فاصله می گیرد.

      خوشبختانه در اولین تجربه EA Sports برای ارایه روایتی فوتبالی، با داستانی سطحی و نا پخته طرف نیستیم. Journey توسط نویسنده و روزنامه نگار پیشکسوت حوزه فوتبال، Tom Watt (تام وات – نویسنده کتاب بیوگرافی دیوید بکام، پرفروش ترین کتاب بیوگرافی تاریخ و برنده جایزه بهترین کتاب بریتانیا در سال 2003) و با همراهی Harry Kane (هری کین – بازیکن تیم تاتنهام) نوشته شده و از کیفیت و درام بسیار خوبی برخوردار است.

      درون مایه جملات انتخابی بازیکن به سه بخش Fiery (جنجالی)، Cool (سرد مزاج) و Balanced (متعادل) تقسیم می شود که هر کدام تاثیر خاص خودش را دارد. سخنان جنجالی اغلب موجب ناراحتی سرمربی و در مقابل باعث جذب هوادار شخصی می شود؛ در حالی که بیان حرف های سرد و فنی بازخوردی کاملا برعکس دارد. همانطور که از نامش مشخص است، حفظ تعادل نیز عملا تاثیری روی رویکرد کلی بازیکن نسبت به حواشی و متن فوتبال ندارد. اگر چه این سیستم جدید در فیفا 17 اثرات خاص خودش را روی جایگاه و موقعیت الکس هانتر می گذارد، اما هیچ تغییری در روند کلی داستان ایجاد نمی نماید.

      در کنار همه ی این ها، کاراکتر جوان انگلیسی با عملکرد و نمایش مهارت، از همه لحاظ پیشرفت کرده و رشد می کند. پیش برد سیستم این بخش کاملا در اختیار بازیکن بوده و با کسب امتیازات خاص و منحصر به فردی، می توانید به ارتقای قابلیت های خود بپردازید. علاوه بر این با عملکرد مناسب و مورد نظر مربی، امکان دریافت جایزه و کارت های بخش Ultimate Team وجود داشته و می توانید از آنها بهره مند باشید.

      بدون تردید Journey مهم ترین قسمتی است که به فیفا 17 اضافه شده و بعد از پشت سر گذاشتن چند تجربه نسبتا تکراری، بالاخره خلاقیتی درخور را برای مخاطب به ارمغان آورده است. یقینا این بخش یکی از اصلی ترین نقاط قوت محصول جدید الکترونیک آرتز محسوب شده و به شدت تجربه کامل آن را پیشنهاد می کنیم.

      جدال روی نیمکت

      به لطف استفاده از موتور گرافیکی فراست بایت، الکترونیک آرتز برای اولین بار چهره 20 مربی حاضر در لیگ برتر انگلیس را طراحی کرده و درون بازی گنجانده است. این اتفاق یکی دیگر از تغییرات خوشایند بازی است که حال و هوای جدیدی را در لیگ جزیره ایجاد کرده است.

      مربیان در کنار زمین به صورتی کاملا زنده و پویا فعالیت کرده و نسبت به وقایع درون زمین واکنش نشان می دهند؛ همینطور بعد از شادی های پس از گل می توانید با حرکت به سمت نیمکت ذخیره ها در آغوش مربی مورد علاقه تان بپرید. چهره این افراد شگفت انگیز و بسیار دیدنی طراحی شده و الکترونیک آرتز تا حد قابل قبولی برای هر کدام از مربیان سرشناس انگلیس، شخصیت قائل شده است؛ از مورینیوی معترض و زود جوش گرفته تا گواردیولای آرام و سیّاس.

      علاوه بر این در بخش Career Mode می توانید از بین چند مدل مربی از پیش طراحی شده، یکی را انتخاب کرده و رنگ و رویی به مربی گری پر طرفدار فیفا 17 ببخشید. این قسمت تغییرات خاصی به خود ندیده و جز چند الگوی رفتاری جدید باشگاه های مختلف و البته حضور مربی، شاهد تغییر خاصی نیستیم. همانطور که می دانید در Career Mode امکان مربی گری یک باشگاه شناخته شده را داشته یا در سوی مقابل می توانیم در نقش یکی از ستارگان حال حاضر فوتبال دنیا پا به توپ شویم.

      متاسفانه مشابه با سال های گذشته، بخش های متنوع و پر طرفدار آنلاین مثل Seasons هیچ تغییری به خود ندیده و اگر از قدیمی های فیفا هستید به سادگی می توانید به روند آشنای خود ادامه دهید. بخش های Tournaments و Pro Clubs نیز دقیقا به همان منوال گذشته دنبال شده و تنها شاهد تحول منو های اصلی و داخلی بازی هستیم که همه چیز کمی کوچک تر و مینیمال تر طراحی شده است.

      قسمت Ultimate Team نیز که به نوعی محبوب ترین و البته درآمدزا ترین بخش فیفاست، بدون تغییر خاصی در فیفا 17 حضور داشته و تنها می توان به اضافه شدن چالش های چیدمان ترکیب یا Squad Building Challenges اشاره کرد؛ در این قسمت شما باید یک سری خواسته و چالش را از طریق چینش بهینه و با Chemistry بالای تیم به انجام برسانید تا جوایز و کارت های برنزی، نقره ای و طلایی منحصر به فردی نصیبتان شود.

      اما یکی از المان هایی که الکترونیک آرتز سال گذشته روی آن مانور زیادی داد، اضافه شدن تیم های مطرح ملی بانوان بود که با استقبال و تحسین نسبتا خوب مردم مواجه شد. اما متاسفانه امسال این قسمت تقریبا در سایه قرار گرفت و بدون هیچ اشاره خاصی از طرف سازندگان، حتی تا کمی قبل از انتشار بازی مطمئن نبودیم فوتبال بانوان در فیفا 17 نیز وجود خواهد داشت یا خیر. امسال تنها دو تیم ملی به این بخش اضافه شده و به شکل ناراحت کننده ای هیچ تمرکز خاصی به آن معطوف نبوده است.

      اگر بخواهیم اشاره ای هم به گزارشگران بازی Martin Tyler (مارتین تایلر) و Alan Smith (الن اسمیت) داشته باشیم، باید طبق روال سال های گذشته بگوییم که بدون شک گزارش فیفا یکی از اصلی ترین نقاط قوت این عنوان محسوب می شوند. در فیفا 17 در عین حفظ تمامی نکات و المان های مثبت سال های گذشته، خطوط زیادی به متن گفتمان این گزارشگران توانمند اضافه شده و در بخش Journey شنوای دیالوگ های کاملا اختصاصی و هیجان انگیز منحصر به فردی هستیم.

      جمع بندی

      با معرفی بخش تازه و خلاقانه کاملا جدیدی به نام The Journey، بازی فیفا 17 به سادگی می تواند مخاطبین را به ترک نسخه قبلی و خرید قسمت جدید ترغیب کند. از سوی دیگر پیشرفت های گرافیکی (به خصوص نورپردازی فوق العاده) و گیم پلی بهینه شده کاملا رضایت بخش هستند، اما به هیچ وجه توقعات ما را از موتور قدرتمند فراست بایت برآورده نمی سازد.

      یقینا فیفا 17 بازی کامل و جذابی است و همچون نسخه های اخیر توانایی میخکوب کردن هواداران را برای هزاران ساعت دارد. ایراد خاصی بر این بازی وارد نیست و اگر کم کاری های سازندگان در بهره وری از موتور فراست بایت و اعمال تغییرات بیشتر در بخش های مختلف نبود، می توانستیم به آن لقب کامل ترین فیفای تاریخ را بدهیم. با آشنایی با Journey برایمان جالب خواهد بود که بدانیم الکترونیک آرتز در سال های آینده چه برنامه ای برای روایات داستانی فیفا خواهد داشت.

      فیفا 17 بدون شک روال موفقیت نسخه قبلی را ادامه داده و احتمالا نام آن را هر هفته در لیست پر فروش ترین بازی های انگلستان خواهیم دید؛ این بازی اخیرا برای کنسول های پلی استیشن 4، اکس باکس وان، پی سی و هر دو پلتفرم نسل هفتم منتشر شده است. گفتنی است مهم ترین تغییر این بازی یعنی بخش داستانی The Journey در نسخه های اکس باکس 360 و پلی استیشن 3 وجود ندارد.

      The post appeared first on .

      بررسی FIFA 17؛ رستگاری در مستطیل سبز [به همراه بررسی ویدیویی]

      یکی از اساسی ترین مشکلات بازی های سالیانه، محتوا و تغییرات آن است؛ خصوصا اگر با عنوان تراز اولی طرف باشیم. بازی فوتبالی الکترونیک آرتز در سال های گذشته به انتخاب اول علاقه مندان به مستطیل سبز تبدیل شده و با محوریت شبیه سازی همواره کامل ترین محتوای یک بازی فوتبال را ارایه می کند. تا جایی که فیفا هر سال به عضو دایمی پر فروش ترین بازی های هر هفته ی لیست بریتانیا (که الگوی فروش جهانی است) تبدیل گشته است.

      اما مهم ترین مسئله ای که به خصوص با ورود به نسل هشتم گریبان عناوینی مثل فیفا را می گیرد، عدم خلاقیت و نوآوری برای ساخت بازی سالیانه است؛ کافی است نگاه کوتاهی به بازی هایی مثل اساسینز کرید بی اندازیم تا دریابیم تکرار تا چه حد می تواند ویرانگر باشد. چالش اصلی جایی است که فیفا می بایست در مرحله اول سطح بالا و با کیفیت خود را حفظ کرده و با به روز رسانی ترکیب تیم ها و ارتقائات جزئی، نیاز های کاربران دنیا را برآورده سازد.

      فیفا 14 با جهش به نسل هشتم، تغییرات گرافیکی و گیم پلی قابل مشاهده ای به ارمغان آورد، اما تفاوت های دو نسخه ی بعدی تنها به ارتقای کیفی و یک یا دو خلاقیت کوچک (مثل اضافه کردن تیم های ملی بانوان) محصور می شد. اگر چه فوتبال ورزشی انعطاف ناپذیر است که هر سال تغییری در خود نمی بیند، اما بازیکن خواهان محتوای جدید و بیشتری است. مسئله ای که الکترونیک آرتز به خوبی از آن آگاه بوده و مد نظر قرار داده.

      اگر بخواهیم جدید ترین نسخه فیفا را با نوآوری ها و تغییرات اساسی تشریح کنیم، باید از روایت داستانی The Journey و استفاده از موتور گرافیکی فراست بایت یاد کنیم. فیفا 17 چند روزی است پای به قفسه فروشگاه های بازی های ویدیویی گذاشته و سرگرمی جدید اتاق نشیمن خانه ها را فراهم کرده است. اگر شما نیز به فوتبال و تمام مشتقات آن علاقه مند هستید، در بررسی بازی جدید FIFA 17 با ما همراه باشید.

      بررسی ویدیویی دیجیاتو

      رخ زیبای اسطوره

      وقتی الکترونیک آرتز از اطلاعات فیفا 17 پرده برداشت، نکته بزرگی مورد توجه بازیکنان و کارشناسان قرار گرفت؛ تغییر موتور گرافیکی و رجوع به سیستم قدرتمند فراست بایت.

      موتور گرافیکی فراست بایت توسط شرکت DICE (از زیر مجموعه های الکترونیک آرتز) و بر مبنای زبان برنامه نویسی C++ ساخته شد تا در پلتفرم های پلی استیشن 3، اکس باکس 360 و پی سی و برای خلق مجموعه بازی های تیراندازی اول شخص این شرکت استفاده شود. به این ترتیب یکی از قدرتمند ترین موتور های جهان در صنعت گیم خلق شد.

      همانطور که مشخص است، نام موتور فراست بایت با عنوان بتلفیلد (شوتر مشهور الکترونیک آرتز) بر سر زبان ها افتاد و با گرافیک خارق العاده و گیم پلی خاص Bad Company مردم نسبت به توانایی های این موتور گرافیکی کنجکاو شدند. اما اوضاع به این حال باقی نماند و فراست بایت به مرور زمان راه خود را به سایر سبک ها، نسل های جدید و بازی های متفاوت باز کرد؛ هر چند که همواره در انحصار شرکت الکترونیک آرتز باقی مانده است.

      فراست بایت بعد از تجربه چند عنوان نقش آفرینی و اتومبیل رانی، حالا پای به میدان رقابت های فوتبال گذاشته؛ توقعات بازیکنان از این موتور بسیار بالاست و به تبع آن انتظار تحول کیفیت گرافیکی و گیم پلی بسیار زیادی در فیفا 17 دارند. اما به نظر می رسد این بازی در برآورده سازی توقعات ناکام مانده و آنچه از فراست بایت انتظار داشتیم (به طور کامل) به حقیقت نپیوسته است.

      یقینا با تجربه چند دست اول در فیفا 17، تصور خواهید کرد هیچ تفاوت محسوسی نسبت به نسخه قبلی اعمال نشده و گیم پلی بازی قبلی عینا به بازی جدید منتقل شده است. درست است که گیم پلی فیفا 16 یکی از بهترین و کامل ترین مزایای بازی محسوب می شد، اما طبیعتاً چنین نکته ای در نگاه اول ناراحت کننده خواهد بود.

      البته با کمی دقت و حوصله در نکات و قابلیت های کلی گیم پلی و با اشراف بر ارتقائات ادعا شده توسط سازندگان، متوجه پیشرفت های قابل لمسی خواهید شد که در طولانی مدت نمود پیدا می کنند. بزرگ ترین پیشرفتی که بیشتر در رقابت های نزدیک و سنگین مشاهده می شود، درگیری های فیزیکی بهتر و تاثیر گذار تر است؛ انیمیشن و عکس العمل هوش مصنوعی در برخورد های فیزیکی بسیار واقع گرایانه تر از قبل طراحی شده و با اعمال درگیری می توانید به خوبی روی روند مسابقه تاثیر بگذارید.

      اگر چه بسیاری از نمایش های زیباتر درگیری فیزیک در برخورد های نفر به نفر و بعضا واکنش های دروازه بانان دیده می شود، اما اصل ماجرا در حفظ و کسب توپ (روی هوا و زمین) خلاصه می شود. در فیفا 17 دیگر نمی توان با نگه داشتن جهت حدودی و یک دکمه مالک توپ شد، بلکه باید با حرکات حساب شده و هوشمندانه در بهترین زمان ممکن سراغ بازیکن حریف رفته و با فشردن به موقع دکمه توپ ربایی کنید.

      تکل های خشن دیگر پاسخگو نخواهند بود و اگر در حفظ توپ به صورت نفر به نفر ناکام ماندید، رجوع به حرکات بی محابا و خشونت آمیز تنها پشیمانی به بار می آورد. تکنیک، هوشمندی و قدرت بدنی در حفظ و کسب توپ حرف اول را می زند و برای دفاع، دریبل و موقعیت سازی باید به انگشتان خود روی کنترلر متوسل شوید. به لطف سیستم مانور 360 درجه بهینه شده در فیفا 17 توانایی اعمال کوچک ترین حرکات فیزیکی به بازیکن داده شده است.

      علاوه بر این هوش مصنوعی در این بازی رشد قابل ملاحظه ای داشته و بازیکنان خودی و تیم حریف با فعالیت ها و واکنش های هوشمندانه تر، جریان مسابقات را پویا تر می سازند. به هنگام حمله، سایر بازیکنان تیم در موقعیت های مناسب تری قرار گرفته و با توجه به گستره ی دید شما جای گیری می کنند، طوری که با کنترل مناسب و پاس به موقع، می توانید بهترین نتیجه را دریافت کنید.

      بازیکنان تیم حریف نیز به طور کامل از مزایای شبکه عصبی هوش مصنوعی بهره برده و با یادگیری در طول جریان مسابقه 90 دقیقه ای، در مقابل تیم شما دفاع می کنند. طوری که اگر در یک مسابقه با بازیکنی مثل کریستیانو رونالدو به تیم حریف یک یا دو گل بزنید، از آن به بعد مدافعان حریف بیشتر هوای او را داشته و کمتر فرصت موقعیت سازی و شوت کردن پیدا می کند. هر چند افت روحیه تیمی این کار را برای بازیکنان تیم مقابل بسیار دشوار خواهد ساخت.

      فیفا 17 با ارایه ترکیبی از سیستم های جدید پاس کاری و بازی سازی، شوت زنی دقیق تر و همینطور ضربات پا و سر بهینه شده، جذابیت تجربه و حتی تماشای مسابقات بازی را دوچندان می کند. درست همانند شعار سال گذشته ی فیفا، عبارت زیبا بازی کنید بیشتر در پیشرفت های گیم پلی و هوش مصنوعی نسخه سال جاری نمود پیدا می کند.

      اما از مزایای بزرگ و اصلی موتور گرافیکی قدرتمند فراست بایت، گرافیک چهره و انسان است؛ در نسخه های قدیمی بتلفیلد دیدیم که این موتور تا چه حد توانایی در رندر کردن واقع گرایانه حالات و شمایل چهره داشته و در نمایش های بتفیلد 1 نیز قدرت نمایی فوق العاده جدید ترین نسل فراست بایت دیده شده است. الکترونیک آرتز با مراجعه به این موتور، تمام توانایی های پردازش چهره ی انسان را برای بازیکنان شناخته شده فیفا 17 به کار گرفته است.

      بدیهی است که در بازی های ویدیویی فوتبالی، چهره و فیزیک بدن بازیکنان یکی از مهم ترین و موثر ترین المان های کیفیت آن بازی محسوب می شود. فیفا 17 نیز در این مسئله کم نگذاشته و برخلاف نسخه قبلی که تفاوت چندانی با فیفا 15 نمی کرد، خیزش مناسب و چشم نوازی داشته است.

      اگر چه توانایی های فراست بایت باعث شده توقع بسیار بیشتری از آن داشته باشیم، اما با این حال چهره بازیکنان مشهور و شناخته شده در فیفا 17، شگفت انگیز و دیدنی طراحی شده و حالات مختلف از عصبانیت گرفته تا خوشحالی به خوبی در آن لمس می شود. علاوه بر این اثرات خستگی و باد و باران در بهترین شرایط ممکن در چهره هر بازیکنی دیده شده و عرق روی پیشانی آن ها واقعی و زیبا به نظر می رسد.

      انیمیشن حرکت لباس ها نیز دچار رشد کیفی بسیار خوبی شده و بیشتر از قبل واقعی جلوه می کند، هرچند هنوز جای کار دارد. طراحی ورزشگاه ها از نمای دور نیز در سطح بالایی قرار داشته و نورپردازی و مشاهده مه و غبار جلوی پروژکتور های استادیوم، مرحله جدیدی از افکت های بصری را برای عنوان فیفا به ارمغان آورده است. تماشاگران به خوبی نسخه های قبلی بوده و چمن، تور دروازه، توپ و تغییرات آب و هوایی در بهترین و با کیفیت ترین شرایط سال های گذشته قرار دارد.

      تنها نکته آزار دهنده گرافیک بازی فیفا 17، مشکلات تغییر انیمیشن هاست. فیفا در سال های اخیر دارای انیمیشن های واقع گرایانه و بسیار جذابی بوده است، اما مسئله ی ارتباط بین انیمیشن ها (مثل رفتن از حالت اعتراض به داور به حالت معمولی و قدم زدن) اصلا خوب صورت نمی گیرد و همه چیز به صورت ناگهانی رخ می دهد. این شکست های انیمیشینی همواره با عنوان فیفا همراه بوده است و متاسفانه الکترونیک آرتز هم چنان با آن دست و پنجه نرم می کند.

      به طور کلی گرافیک نسخه جدید شبیه سازی فوتبال در بهترین سطحی است که تا کنون در تاریخ فیفا وجود داشته؛ هر چند طبیعتاً کم و کاستی های خود را داشته و نمی توان آن را به تمام قدرت موتور گرافیکی فراست بایت نسبت داد. این بازی از منظر گیم پلی نیز در کیفیت مطلوبی قرار داشته و با وجود پیشرفت کمی که به خود دیده، می تواند تجربه ای کامل و بی نظیر برای مخاطب به ارمغان بیاورد. تنها بخشی که در این زمینه دچار تحول گشته، ضربات شروع مجدد است که به طور کامل از پایه باز طراحی شده.

      شروع مجدد یک رویا

      اگر چه ضربات ایستگاهی به موجب صورت گرفتن خطا اتفاق می افتند، اما بدون تردید یکی از جذاب ترین و موثر ترین بخش های فوتبال مدرن محسوب می شود. در قرن جاری مسابقات فوتبال بیشتر برای کسب ضربات شروع مجدد تلاش می کنند؛ گویی از میزان تاثیر گذاری این موقعیت های خاص آگاه شده و خواستار تغییر روند مسابقه هستند. در سال های اخیر شاهد بوده ایم بار ها و بار ها تیم های مختلفی با به ثمر رساندن توپ های ارسال شده از روی نقطه کرنر، یا ضربات مستقیم ایستگاهی شگفتی آفرین شده اند.

      به همین سبب بازیکنان فوتبال در سال های گذشته همواره تلاش کرده اند تا ضربه های شروع مجدد اختصاصی خود را با تکنیک های منحصر به فرد و به یاد ماندنی همراه سازند. آندره پیرلو، کریستیانو رونالدو، لیونل مسی، دیوید بکام، روبرتو کارلوس و غیره، همگی بازیکنان مشهوری هستند که معمولا سبک ویژه ای را برای زدن ضربات ایستگاهی خود انتخاب کرده و توپ را به اشکال عجیب و غریبی وارد دروازه حریف ساخته اند.

      یکی از مهم ترین تغییراتی که در فیفا 17 اعمال شده و الکترونیک آرتز از آن برای مانور تبلیغاتی زیادی بهره برد، باز نویسی دوباره ضربات ایستگاهی و شروع مجدد است. کرنر، پرتاب دست، ضربه پشت دروازه، ایستگاهی ها و ضربات پنالتی به طور کامل از نو نوشته شده اند.

      واضح ترین تغییری که احتمالا در اولین تجربیات بازی به چشم می آیند، ضربه های شروع مجدد کرنر هستند؛ در فیفا 17 شما ضربه کرنر را از زاویه دوربین معمول استادیوم تماشا می کنید و به جای کنترل جهت ضربه زدن به توپ، محل فرود آن را در مقابل دروازه حریف تعیین می کنید. در عین حال می توانید با انتخاب هم تیمی و حرکت آن در شرایط مناسب، توپ را به صورت کوتاه یا بلند (به انتخاب خودتان) روی سر او فرستاده تا بتوانید بهترین ضربه سر یا قیچی برگردان ممکن را به ثمر برسانید.

      پرتاب دست خطوط کنار زمین نیز دچار تغییرات کوچکی شده و برای نتیجه دادن آن باید هوشمندانه عمل کنید. اگر چه قبل از این نیز سیستم هدف دهی 360 درجه ای در فیفا وجود داشت، اما معمولا به جهات بازیکنان هم تیمی سوق داده می شد. اما حالا برای اینکه توپ به دست یار برسد، می بایست دقت زیادی خرج کرده و زاویه آنالوگ روی کنترلر را به خوبی تنظیم کنید. فریب دادن بازیکنان تیم حریف با پرتاب دست جعلی نیز یکی دیگر از ویژگی های جالب نسخه جدید بوده که برای فضا سازی مناسب تر هم تیمی ها کاربرد خوبی دارد.

      تمام ضربات مجدد (غیر پشت محوطه جریمه حریف) و حتی شروع مجدد دروازه بان، در شکل و شمایل جدیدی قرار گرفته و شما در عین تماشای زاویه دوربین معمولی، می توانید همچون گذشته به صورت سوم شخص اقدام کنید. با این وجود تنها تغییری که شامل این بخش می شود، همان سیستم هدف دهی دقیق تر و هوشمندانه تر است که در واقع توپ دقیقا به همان جایی می رود که تنظیم کرده اید. اما ضربات ایستگاهی پشت محوطه جریمه داستانی متفاوت دارند.

      برای موقعیت های کمی دورتر و زمان هایی که هافبک های خلاق یا حتی مدافعین پشت توپ های بلند قرار می گیرند، (در عین قابلیت انتخاب حالت قدیمی) سیستم ضربه کاملا مشابه با کرنر بوده و می توانید محل فرود توپ یا بازیکن هدف را کنترل کنید. اما در شرایط خطرناک تر و پشت محوطه، زمانی که مسی و رونالدو پشت توپ می ایستند، تغییرات بیشتری مشاهده می شود. شما با چند ترفند و تکنیک، دقیقا می توانید محل قرار گیری توپ درون دروازه حریف را انتخاب کنید.

      در عین حفظ سیستم ساده قبلی، با طیف جدیدی از امکانات شوت زنی مستقیم، توانایی انتخاب محل برخورد پا با توپ را نیز داشته و حتی می توانید با بیرون پا به توپ قوس داده و ضربات کات دار دیدنی بزنید. بدون تردید همه ی ما دوست داریم شوت رویایی و تاریخی روبرتو کارلوس در مقابل دروازه بان تیم ملی فرانسه را برای یک بار هم که شده باز سازی کنیم.

      سیستم پنالتی اما به طور کلی متحول شده و برای یادگیری آن چند دستی زمان لازم دارید. در این تجربه جدید شما می توانید قبل از ضربه زدن به توپ، با حرکت دادن بازیکن به وسیله آنالوگ راست، جای گیری مناسب تری را برای بازیکن تعیین کنید تا بهترین زاویه برای برخورد پا به توپ فراهم شود. برای اعمال ضربه نیز می بایست آنالوگ چپ را رو به بالا گرفته تا بازیکن شروع به حرکت به سمت توپ کند؛ در همین حین زاویه و جهت مناسب را اعمال کرده و با فشردن دکمه شوت ارتفاع آن را تنظیم خواهید کرد.

      بدون تردید عادت کردن به مکانیزم های جدید ضربات شروع مجدد فیفا 17 کمی زمان بر خواهد بود و شاید در تجربیات اول احساس آزردگی خاطر کنید. اما سیستم های هدف محور و هوشمندانه تر این نسخه بهره وری حداکئری را از موقعیت های شروع مجدد مسابقه به ارمغان می آورد.

      شکار شیر انگلیسی

      همانطور که گفته شد، عناوین سالیانه مثل فیفا، نیازمند خلاقیت و نوآوری هستند؛ خوشبختانه الکترونیک آرتز امسال دست به حرکتی تحسین بر انگیز زده و با اضافه کردن بخش داستانی به بازی فیفا 17، یکی از بهترین خلاقیت های ممکن را پیاده سازی کرده است. برای اولین بار در تاریخ بازی های ویدیویی فوتبالی، شاهد روایتی درام و جذاب هستیم که در عین حفظ المان های اساسی مسابقات فوتبال، به حواشی و مسائل پیرامون آن نیز می پردازد.

      بخش The Journey داستان جوان دورگه ای به نام Alex Hunter (الکس هانتر) را بازگو می کند که در خانواده ای ورزشی رشد یافته و از کودکی به فوتبال علاقه نشان داده است. پدر بزرگ او Jim (جیم) یکی از پیشکسوتان عرصه فوتبال انگلستان بوده که سابقه آقای گلی فصل 1966-1967 را در کارنامه خود دارد.

      الکس با پشتیبانی و حمایت پدر بزرگ و مادرش از کودکی پا به توپ شده و همراه دوست صمیمی اش Gareth Walker (گرت واکر) وارد آکادمی نوجوانان فوتبال انگلیس می شود. وی بعد از چندین سال تلاش و کسب تجربه، در سن 17 سالگی مورد تایید رسمی فدراسیون فوتبال بریتانیا قرار گرفته و وارد لیگ بزرگسالان جزیره می شود. به پشتوانه پیشکسوت بزرگی مثل جیم هانتر، بار سنگینی روی دوش الکس بوده از او توقع بسیار زیادی می رود.

      اینجاست که وظیفه شما آغاز شده و می بایست برای رساندن الکس هانتر به شکوه و موفقیت تلاش کنید. برای شروع می توان از بین تمام 20 تیم حاضر در فصل جاری لیگ برتر انگلیس، باشگاه مورد علاقه خود را انتخاب کرده و در چالش بزرگ و دشوار موفقیت قدم بگذارید.

      الکس با ورود به باشگاه مورد نظر، متوجه شده که دوست صمیمی و قدیمی اش گرت نیز با همین تیم قرارداد امضا کرده؛ مسئله ای که او را هم خوشحال می کند و هم ناراحت. هانتر جوان از کسب موفقیت و رشد رفیق شفیقش خرسند است، اما به موجب هم پست بودن این دو نفر، رقابت سنگینی برای حضور در ترکیب اصلی به وجود آمده و ماجرا از حال و هوای دوستانه خود فاصله می گیرد.

      خوشبختانه در اولین تجربه EA Sports برای ارایه روایتی فوتبالی، با داستانی سطحی و نا پخته طرف نیستیم. Journey توسط نویسنده و روزنامه نگار پیشکسوت حوزه فوتبال، Tom Watt (تام وات – نویسنده کتاب بیوگرافی دیوید بکام، پرفروش ترین کتاب بیوگرافی تاریخ و برنده جایزه بهترین کتاب بریتانیا در سال 2003) و با همراهی Harry Kane (هری کین – بازیکن تیم تاتنهام) نوشته شده و از کیفیت و درام بسیار خوبی برخوردار است.

      درون مایه جملات انتخابی بازیکن به سه بخش Fiery (جنجالی)، Cool (سرد مزاج) و Balanced (متعادل) تقسیم می شود که هر کدام تاثیر خاص خودش را دارد. سخنان جنجالی اغلب موجب ناراحتی سرمربی و در مقابل باعث جذب هوادار شخصی می شود؛ در حالی که بیان حرف های سرد و فنی بازخوردی کاملا برعکس دارد. همانطور که از نامش مشخص است، حفظ تعادل نیز عملا تاثیری روی رویکرد کلی بازیکن نسبت به حواشی و متن فوتبال ندارد. اگر چه این سیستم جدید در فیفا 17 اثرات خاص خودش را روی جایگاه و موقعیت الکس هانتر می گذارد، اما هیچ تغییری در روند کلی داستان ایجاد نمی نماید.

      در کنار همه ی این ها، کاراکتر جوان انگلیسی با عملکرد و نمایش مهارت، از همه لحاظ پیشرفت کرده و رشد می کند. پیش برد سیستم این بخش کاملا در اختیار بازیکن بوده و با کسب امتیازات خاص و منحصر به فردی، می توانید به ارتقای قابلیت های خود بپردازید. علاوه بر این با عملکرد مناسب و مورد نظر مربی، امکان دریافت جایزه و کارت های بخش Ultimate Team وجود داشته و می توانید از آنها بهره مند باشید.

      بدون تردید Journey مهم ترین قسمتی است که به فیفا 17 اضافه شده و بعد از پشت سر گذاشتن چند تجربه نسبتا تکراری، بالاخره خلاقیتی درخور را برای مخاطب به ارمغان آورده است. یقینا این بخش یکی از اصلی ترین نقاط قوت محصول جدید الکترونیک آرتز محسوب شده و به شدت تجربه کامل آن را پیشنهاد می کنیم.

      جدال روی نیمکت

      به لطف استفاده از موتور گرافیکی فراست بایت، الکترونیک آرتز برای اولین بار چهره 20 مربی حاضر در لیگ برتر انگلیس را طراحی کرده و درون بازی گنجانده است. این اتفاق یکی دیگر از تغییرات خوشایند بازی است که حال و هوای جدیدی را در لیگ جزیره ایجاد کرده است.

      مربیان در کنار زمین به صورتی کاملا زنده و پویا فعالیت کرده و نسبت به وقایع درون زمین واکنش نشان می دهند؛ همینطور بعد از شادی های پس از گل می توانید با حرکت به سمت نیمکت ذخیره ها در آغوش مربی مورد علاقه تان بپرید. چهره این افراد شگفت انگیز و بسیار دیدنی طراحی شده و الکترونیک آرتز تا حد قابل قبولی برای هر کدام از مربیان سرشناس انگلیس، شخصیت قائل شده است؛ از مورینیوی معترض و زود جوش گرفته تا گواردیولای آرام و سیّاس.

      علاوه بر این در بخش Career Mode می توانید از بین چند مدل مربی از پیش طراحی شده، یکی را انتخاب کرده و رنگ و رویی به مربی گری پر طرفدار فیفا 17 ببخشید. این قسمت تغییرات خاصی به خود ندیده و جز چند الگوی رفتاری جدید باشگاه های مختلف و البته حضور مربی، شاهد تغییر خاصی نیستیم. همانطور که می دانید در Career Mode امکان مربی گری یک باشگاه شناخته شده را داشته یا در سوی مقابل می توانیم در نقش یکی از ستارگان حال حاضر فوتبال دنیا پا به توپ شویم.

      متاسفانه مشابه با سال های گذشته، بخش های متنوع و پر طرفدار آنلاین مثل Seasons هیچ تغییری به خود ندیده و اگر از قدیمی های فیفا هستید به سادگی می توانید به روند آشنای خود ادامه دهید. بخش های Tournaments و Pro Clubs نیز دقیقا به همان منوال گذشته دنبال شده و تنها شاهد تحول منو های اصلی و داخلی بازی هستیم که همه چیز کمی کوچک تر و مینیمال تر طراحی شده است.

      قسمت Ultimate Team نیز که به نوعی محبوب ترین و البته درآمدزا ترین بخش فیفاست، بدون تغییر خاصی در فیفا 17 حضور داشته و تنها می توان به اضافه شدن چالش های چیدمان ترکیب یا Squad Building Challenges اشاره کرد؛ در این قسمت شما باید یک سری خواسته و چالش را از طریق چینش بهینه و با Chemistry بالای تیم به انجام برسانید تا جوایز و کارت های برنزی، نقره ای و طلایی منحصر به فردی نصیبتان شود.

      اما یکی از المان هایی که الکترونیک آرتز سال گذشته روی آن مانور زیادی داد، اضافه شدن تیم های مطرح ملی بانوان بود که با استقبال و تحسین نسبتا خوب مردم مواجه شد. اما متاسفانه امسال این قسمت تقریبا در سایه قرار گرفت و بدون هیچ اشاره خاصی از طرف سازندگان، حتی تا کمی قبل از انتشار بازی مطمئن نبودیم فوتبال بانوان در فیفا 17 نیز وجود خواهد داشت یا خیر. امسال تنها دو تیم ملی به این بخش اضافه شده و به شکل ناراحت کننده ای هیچ تمرکز خاصی به آن معطوف نبوده است.

      اگر بخواهیم اشاره ای هم به گزارشگران بازی Martin Tyler (مارتین تایلر) و Alan Smith (الن اسمیت) داشته باشیم، باید طبق روال سال های گذشته بگوییم که بدون شک گزارش فیفا یکی از اصلی ترین نقاط قوت این عنوان محسوب می شوند. در فیفا 17 در عین حفظ تمامی نکات و المان های مثبت سال های گذشته، خطوط زیادی به متن گفتمان این گزارشگران توانمند اضافه شده و در بخش Journey شنوای دیالوگ های کاملا اختصاصی و هیجان انگیز منحصر به فردی هستیم.

      جمع بندی

      با معرفی بخش تازه و خلاقانه کاملا جدیدی به نام The Journey، بازی فیفا 17 به سادگی می تواند مخاطبین را به ترک نسخه قبلی و خرید قسمت جدید ترغیب کند. از سوی دیگر پیشرفت های گرافیکی (به خصوص نورپردازی فوق العاده) و گیم پلی بهینه شده کاملا رضایت بخش هستند، اما به هیچ وجه توقعات ما را از موتور قدرتمند فراست بایت برآورده نمی سازد.

      یقینا فیفا 17 بازی کامل و جذابی است و همچون نسخه های اخیر توانایی میخکوب کردن هواداران را برای هزاران ساعت دارد. ایراد خاصی بر این بازی وارد نیست و اگر کم کاری های سازندگان در بهره وری از موتور فراست بایت و اعمال تغییرات بیشتر در بخش های مختلف نبود، می توانستیم به آن لقب کامل ترین فیفای تاریخ را بدهیم. با آشنایی با Journey برایمان جالب خواهد بود که بدانیم الکترونیک آرتز در سال های آینده چه برنامه ای برای روایات داستانی فیفا خواهد داشت.

      فیفا 17 بدون شک روال موفقیت نسخه قبلی را ادامه داده و احتمالا نام آن را هر هفته در لیست پر فروش ترین بازی های انگلستان خواهیم دید؛ این بازی اخیرا برای کنسول های پلی استیشن 4، اکس باکس وان، پی سی و هر دو پلتفرم نسل هفتم منتشر شده است. گفتنی است مهم ترین تغییر این بازی یعنی بخش داستانی The Journey در نسخه های اکس باکس 360 و پلی استیشن 3 وجود ندارد.

      The post appeared first on .

      بررسی FIFA 17؛ رستگاری در مستطیل سبز [به همراه بررسی ویدیویی]