Tagبررسی خون

بررسی Ghost Recon: Wildlands؛ امپراطوری آتش و خون

بررسی Ghost Recon: Wildlands؛ امپراطوری آتش و خون

«مهم نیست کجا می رویم. در کنار یکدیگر بودن است که خوش می گذرد حتی در وسط بیابانی بی آب و علف.» جمله ای که احتمالاً در هنگام برنامه ریزی برای بیرون رفتن با دوستانتان بارها شنیده اید یا حتی خود آن را به زبان آورده اید.

یوبیسافت در جدیدترین ساخته خود، Ghost Recon: Wildlands، کشور بولیوی در آمریکای جنوبی را برای سفر چند روزه شما مناسب دیده. کشوری به غایت دیدنی و مملو از جنگل هایی سرسبز، بیابان هایی بی انتها و البته قاچاقچیان خطرناک ترین کارتل مواد مخدر دنیا.

بنابراین، اگر می خواهید بهترین تجربه ممکن از سفر به بولیوی را کسب کنید، به سه تن از نزدیک ترین دوستان خود خبر بدهید تا با همکاری یکدیگر، کارتل سانتا بلانکا را به زانو در آورید. چرا توصیه می کنیم به تنهایی قدم به بولیوی نگذارید؟ در این نقد و بررسی به این پرسش، پاسخ خواهیم داد.

چند سالی است که El Sueno، رهبر کارتل مواد مخدر سانتا بلانکا، کنترل بیشتر مناطق بولیوی را به چنگ خود در آورده. پلیس نظامی کشور نیز که با نام Unidad شناخته می شود، از ترس کارتل، خود و بولیوی را در فساد و تبانی غرق کرده است.

بولیوی در آستانه تبدیل شدن به کشوری بی نظم و قانون و تحت سلطه قاچاقچیان مواد مخدر است و شورشی های بولیوی نیز توانایی مقابله با آن را ندارند.

شکنجه و کشته شدن هزاران نفر از مردم بولیوی گویا توجه هیچ کشور یا نهادی را به خود جلب نمی کند اما تنها زمانی که یکی از مامورین CIA به دست کارتل شکنجه و کشته می شود، ایالات متحده آمریکا یکی از زبده ترین نیروهای نظامی خود را به بولیوی می فرستد، تیم چهار نفره Ghost.

وظیفه شما به عنوان رهبر تیم کاملاً شفاف و واضح است: کارتل سانتا بلانکا را از ریشه نابود کنید. قلمروی کاری سانتا بلانکا در بولیوی به 4 بخش تقسیم می شود: امنیت، قاچاق، تولید، نفوذ.

کنترل این بخش ها بر عهده 4 تن از نزدیک ترین افراد ال سوئینو است. هر کدام از آن ها نیز افراد دیگری را زیر دست خود دارند که در مناطق مختلف بولیوی مشغول هستند. تمامی این کاراکترها ویژگی های شخصیتی متفاوتی دارند و هر کدام در قالب کات سین هایی جذاب به شما معرفی می شوند.

محیط بازی بسیار عظیم است و با ورود به هر منطقه ای از آن، باید 4 الی 6 ماموریت را به اتمام برسانید تا در نهایت مکان رئیس آن منطقه را پیدا کنید. آزاد کردن خود ماموریت ها نیز غالباً کار ساده ای نیست و به اطلاعات نیاز دارد، اطلاعاتی که از نفوذ به پناهگاه های سانتا بلانکا، به دست می آیند.

اما متاسفانه خود ماموریت ها تنوع چندانی ندارند. بیشتر آن ها به بازجویی از اعضای رده بالای کارتل، دستگیری آن ها و یا از بین بردن انبار کوکائین خلاصه می شود. ماموریت های فرعی نیز تعریفی نداشته و زودتر از آنچه فکرش را بکنید، خسته کننده می شوند. در واقع، این شما هستید که می توانید به این ماموریت ها خلاقیت و تنوع ببخشید.

دو ماموریت مشابه دستگیری یکی از اعضای کارتل را در نظر بگیرید. در هر دو ماموریت، هدف مورد نظر شما در پایگاهی بزرگ توسط نیروهای سانتا بلانکا محافظت می شود. اما Wildlands دست شما را در انجام این ماموریت ها کاملاً باز می گذارد.

شاید یک بار تصمیم بگیرید تا غروب خورشید صبر کرده و سپس با شناسایی تمامی دشمنان با پهباد، یک به یک آن ها را مخفیانه از پا در آورده و بدون ایجاد کوچکترین صدایی پایگاه دشمن را همراه با هدف مورد نظر ترک کنید. روشی که دقت و زمان زیادی را می طلبد ولی نتیجه خوشایندتری دارد.

اما بار دیگر ممکن است به سبک و سیاق فیلم های هالیوودی تصمیم بگیرید که با هلیکوپتر مستقیم به مرکز پایگاه بروید و در حالی که اعضای تیم دشمنان را به آتش گلوله بسته اند، شما هدف را سوار هلیکوپتر کرده و به سرعت بگریزید.

اینکه ماموریت ها را چطوری پشت سر بگذارید، به انتخاب شما است اما حتی با این وجود ساختار تکراری مرحله ها  بعد از گذشت 15 ساعت اولیه، از اشتیاق شما  به بازی می کاهد، مخصوصاً زمانی که می فهمید برای رسیدن به ال سوئینو نیازی به اتمام تمامی مراحل و کشتن و دستگیری همه اعضای کارتل نیست.

از داستان بازی که بگذریم، می رسیم به مهم ترین بخش بازی که نحوه تعامل شما با دنیای بزرگ Wildlands را تعیین می کند. جا به جایی در بولیوی بدون وسایل نقلیه امری غیرممکن است، یوبیسافت نیز بیش از 60 وسیله مختلف از جمله اتومبیل، موتور، هلیکوپتر و هواپیما را برای استفاده در بازی طراحی کرده.

اما متاسفانه گست ریکن نیز به بلایی مشابه دیگر عناوین یوبیسافت چون سری Watch Dogs دچار شده، فیزیک و هندلینگ هیچ کدام از این وسایل نقلیه مناسب نبوده و ساعت ها طول می کشد تا به کنترل آن ها عادت کنید.

حرکت اتومبیل رو جاده های خاکی گاهی به شکلی است که احساس می کنید روی آن سر می خورند، مکانیزم جلو بردن هلیکوپتر و نشاندن هواپیما نیز به قدری عجیب هستند که به ناچار از آن ها در بازی استفاده خواهید کرد.

در کنار کنترل نه چندان جالب، برخی از باگ های بازی نیز در همین قسمت خودنمایی می کنند. چرخ اتومبیل ها گاهی اوقات کمی در زمین فرو می رود، موتور در برخورد با بعضی موانع عکس العمل عجیبی از خود نشان می دهد و با خیال راحت می توانید از میان برخی از درختان و موانع عبور کنید.

اما از آن سمت، کامبت خوب بازی بسیاری از این نواقص را می پوشاند. مخفی کاری به لطف هوش مصنوعی نسبتاً خوب دشمن ها و قابلیت جالب Sync Shot لذتی بسیار والاتر از اکشن بازی دارد.

سینک شات به شما اجازه می دهد تا سه نفر از دشمنان را علامت گذاری کرده و با دستور شما، هم تیمی های شما آن ها را از پا در می آورند، حتی اگر به اهداف دید نداشته باشند. البته اگر تنها نباشید، تنها می توانید اهداف را مشخص کرده و امیدوار بمانید که دوستتان به حرف شما گوش بدهد.

در صورتی که Wildlands را تنهایی تجربه کنید، کنترل سه هم تیمی دیگر شما در اختیار هوش منصوعی بازی قرار می گیرد. یارهای شما نشانه گیری دقیقی ندارند، کارهای احمقانه زیادی هم انجام می دهند اما هیچ کدام از اشتباهات شان به تجربه شما از بازی لطمه ای نمی زنند چرا که در حالت مخفی کاری دشمن با دیدن هم تیمی های شما، عکس العملی از خود نشان نمی دهند.

به بیان بهتر، سه هم تیمی شما در حالت تک نفره، افرادی خنثی هستند و بیشتر اوقات وظیفه نفوذ به پایگاه و کشتن دشمنان کاملاً بر دوش شما قرا می گیرد. البته خوشبختانه هنگامی که تیر خورده و به زمین میوفتید، هم تیمی هایتان به سرعت شما را نجات می دهند.

اما در آن سوی دیگر نبرد، هوش مصنوعی دشمنان به مراتب بهتر است. آن ها نسبتاً محدوده دید خوبی دارند و حتی با لحظه ای دیدن شما، مشکوک شده و برای بررسی بیشتر به جستجو می پردازند. نسبت به صدای شلیک و حتی افتادن جنازه ها حساس بوده و به محض شنیدن یا دیدن، باقی افراد را خبر می کنند.

این ویژگی ها به خوبی سبب می شود که برای به پایان رساندن مراحل، وقت گذاشته، پایگاه دشمن را با کمک گجت هایی چون پهباد بررسی کرده و رفتار دشمنان را زیر نظر بگیرید.

پیشنهاد می کنیم که برای راحتی بیشتر، تا فرا رسیدن شب منتظر بمانید. تاریکی شب محدوده دید دشمنان را کاهش می دهد و حتی تعدادی از آن ها در چادر ها خواب هستند، یعنی فرصتی استثنایی برای کشتن بی سرو صدای آن ها.

اما عملکرد دشمنان بی ایراد نیز نیست. گاهی اوقات هلیکوپتر دشمن متوجه حضور شما می شود، آن هم زمانی که زیرزمین هستید. گاهی پیش می آید دشمنان بدون دیدن شما و یا حتی شلیک یک گلوله، در حالت آماده باش قرار می گیرند. این باگ ها به ندرت اتفاق می افتد اما در هر صورت احتمالاً شما را مجبور به تکرار دوباره مرحله می کنند، امری که متاسفانه امکان پذیر نبوده و باید منتظر بمانید تا دشمنان شما را بکشند.

احتمالاً برایتان سوال پیش آمده که برای نابودی سانتا بلانکا آن هم با این تعداد کم، اعضای تیم گست از چه امکانات و تجهیزاتی برخوردار هستند، مخصوصاً از آن جایی که سری Ghost Recon به استفاده از گجت های پیشرفته و شخصی سازی با جزییات سلاح ها معروف است.

تنوع سلاح های بازی بسیار زیاد است. در هر دسته، سلاح های مختلف زیادی وجود دارد که تقریباً می توانید تمامی بخش های آن از جمله دوربین، خشاب، سرلوله و … را تغییر دهید. آزاد کردن سلاح ها نیز چندان ساده نبوده و برای پیدا کردن آن ها باید به مناطق مشخصی در بازی بروید، مناطقی که با پیدا کردن اسناد و مدارک و یا بازجویی از اعضای کارتل مشخص می شوند.

سلاح های بازی هر کدام ویژگی های مخصوص به خود را دارند و حتی برای شلیک با تمامی آن ها باید افت سرعت و افتادن گلوله ها را نیز در نظر بگیرید. یکی از زیباترین لحظات بازی زمانی خلق می شود که می بینید محاسبات تان برای کشتن دشمن در فاصله دور، کاملاً درست بوده.

اما متاسفانه مشکل این است که چندان برای آزاد کردن سلاح های جدید انگیزه ای پیدا نمی کنید چرا که به راحتی می توانید با همان سلاح های اولیه، بازی را به اتمام برسانید.

گجت های محدود بازی نیز بر خلاف نسخه های پیشین شما را چندان به وجد نمی آورد. آپگرید های مختلفی می توانید روی پهباد انجام بدهید اما همچنان اصلی ترین کاربرد آن شناسایی دشمنان است که از همان ابتدای بازی به خوبی انجام می دهد.

تجهیزات دیگر بازی چون مین یا بمب C4 نیز چندان کاربردی ندارند. فرض کنید کاروان تجهیزات پزشکی کارتل در حال حرکت است و شما چندین کیلومتر جلوتر برای آن ها کمین کرده اید. اگر احساس می کنید، فرصتی مناسب است تا روی جاده مین کاشته و منتظر جزغاله شدن آن ها در آتش بمانید، سخت در اشتباه هستید. در چنین وضعیتی چند ثانیه بعد، یکی از NPC های بازی با ماشین از روی مین رد شده و بازی نیز شما را به خاطر کشته شدن مردم بی گناه، سرزنش می کند.

تمامی تجهیزات و حتی عملکرد هم تیمی ها را می توانید ارتقا بدهید اما این آپگرید ها محدود بوده و تفاوت چندانی در روند بازی شما ایجاد نمی کنند. برای مثال سناریو بالا را در حالتی تصور کنید که این بار به جای دو، سه مین زمینی در اختیار دارید.

Ghost Recon: Wildlands حتی در زمینه فنی نیز رفتاری دو قطبی از خود به نمایش می گذارد. با گشت و گذار و گذراندن چندین ساعت در محیط بازی، نمی دانید که باید سازندگان را به خاطر طراحی زیبای کشور بولیوی تحسین کنید و یا از باگ های متعدد و بعضی از انیمیشن های ضعیف آن، آزرده خاطر شوید.

البته اگر Wildlands را روی کنسول های نسل هشتم تجربه می کنید، احتمالاً به حالت دوم بیشتر سوق پیدا خواهید کرد. متاسفانه بر خلاف نسخه کامپیوتری، عملکرد گرافیکی بازی روی کنسول ها تعریف چندانی ندارد.

کیفیت بافت ها در بعضی نقاط بسیار ضعیف بوده و بدتر از آن تمامی بافت های بازی در هنگام رانندگی با تاخیری قابل توجه بارگزاری می شوند. افت فریم در برخی از صحنه های شلوغ و اکشن نیز عاملی دیگر است که به تجربه بازی تا حدودی لطمه وارد می کند.

به عنوان نتیجه گیری نهایی باید بگوییم که آخرین ساخته یوبیسافت در حالت چند نفره تجربه ای لذت بخش و تا پایان داستان، سرگرم کننده است، البته اگر افراد مناسبی را برای بازی کردن انتخاب کرده و برای هماهنگی بیشتر با یکدیگر مکالمه داشته باشید.

در غیر این صورت، Wildlands در شکل عنوانی متوسط ظاهر می شود که بازی های بسیار دیگری بر آن اولویت دارند، به خصوص که در این مدت کم از شروع سال 2017، بازی های بهتری عرضه شده اند.


  • مخفی کاری لذت بخش
  • محیط عظیم و پویا
  • قسمت چند نفره جذاب
  • عملکرد ضعیف روی کنسول های نسل هشتم
  • تکراری و خسته کننده شدن مراحل بازی
  • کنترل نه چندان مناسب وسایل نقلیه

The post appeared first on .

بررسی Ghost Recon: Wildlands؛ امپراطوری آتش و خون

بررسی بازی Horizon: Zero Dawn؛ برخاسته از فلز و خون

بررسی بازی Horizon: Zero Dawn؛ برخاسته از فلز و خون

چند بازی می شناسید که گیم پلی حماسی، داستانی عاطفی، گرافیکی حیرت انگیز و موسیقی متن فراموش نشدنی را یکجا در اختیار گیمر قرار دهند؟ هورایزن: زیرو داون، یکی از همان بازی ها است که طی ساعت های نخست، در رده عناوین شاهکار سونی مثل آنچارتد، The Last of Us و God of War قرار می گیرد و بعد از 25 الی 30 ساعت تجربه گیم پلی و به پایان رساندن ماموریت های داستانی، تنها می توانید تصور کنید که سازندگان بازی چه پتانسیل های بالقوه ای برای آن فراهم آورده اند.

هورایزن زیرو داون دنیایی غنی دارد؛ دنیایی پر از شگفتی که تنها منتظر شما است تا قدم به قدمش را کشف کنید. انسان ها به قدری پیشرفت کرده اند که حالا به دوران باستان بازگشته اند و در قبایلی چند صد نفری گذران زندگی می کنند. ماشین ها -ربات هایی غول آسا که ظاهراً پدید آمده اند تا زندگی بر سیاره زمین را برای نسل ثانی انسان ها جهنم کنند- بر جهان حکومت می کنند و هیچکس جرئت و یارای مقابله با آنها را ندارد؛ برخی در ترس زندگی می کنند، برخی به پرستش ماشین ها روی آورده اند.

روزی از روزها، دخترکی به نام «اِیلوی» چشم به جهان می گشاید؛ دخترکی با موهایی آتشین که به عقیده بزرگان قبیله زاده شده تا نفرینی بزرگ را به حقیقت تبدیل کند و به همین جهت، به همراه مبارزه کهنه کار به نام «راست» تبعید شده و تمام اعضای قبیله از برخورد با آنها اجتناب می ورزند.

ایلوی کوچک که گویی بزرگترین تهدید برای قبیله زن سالار نورا به شمار می رود، سال ها زیر نظر راست و درست مانند فرزند وی، تربیت شده و برای مقابله با بزرگترین چالش زندگی خود آماده می شود. چالشِ شرکت در مسابقه ای برای نام گذاری افراد شجاع در قبیله نورا که پیروزی در آن می تواند باعث خاتمه تبعیدش شده و به وی در رسیدن به پاسخی مهم کمک می کند؛ مادرش چه کسی است و چه کسی او را به این جهان آورده؟

اما چیزی که ایلوی و گیمر نمی دانند، ورود به یک ماجراجویی حماسی است که تصور آن مسلماً از تصور هرکسی خارج بوده و گوریلا گیمز هم به همین دلیل پیش از عرضه بازی، از انتشار جزییات زیاد داستان سر باز زده. در واقع یکی از سیاست های تبلیغاتی مهم گوریلا گیمز و سونی در قبال هورایزن، انتشار قطره ای اطلاعات و عدم اسپویل مهم ترین سورپرایزهای بازی بوده که سبب می شود با ذهنیتی نامشخص به سراغ هورایزن بروید و بعد از گذشت 30 ساعت، با چشمان خیس و رضایت قلبی کامل از پای بازی بلند شوید.

صحبت درباره هورایزن واقعاً سخت است؛ انحصاری تازه پلی استیشن 4 و سونی، یکی از آن بازی هایی است که تنها باید تجربه اش کنید تا متوجه شوید درباره چه صحبت می کنیم. همه چیز در بهترین حالت خود قرار دارد و در این بین، مشکلات ریز و درشتی به چشم می خورند که گرچه به تکامل هرچه بیشتر بازی لطمه زده اند، اما خللی اساسی در گیم پلی به وجود نیاورده اند و تک تک لحظات بازی، برایتان لذت بخش ظاهر می شوند.

با گیم پلی شروع می کنیم؛ هورایزن تمام آن چیزی است که بازی هایی مانند توم ریدر و فارکرای می خواهند باشند. جهانی باز و انبوه از المان های جذاب که گیمرها را برای ده ها و شاید صد ساعت درگیر خود می کنند. اولین نکته ای که نشان می دهد گوریلا گیمز از اشتباهات خود در توسعه بازی قبلی، یعنی Killzone Shadow Fall درس گرفته و آن را در هورایزن به کار بسته، عدم عجله برای آغاز گیم پلی است.

هورایزن خود را عنوانی با المان های قرض گرفته شده از نقش آفرینی معرفی می کند، هرچند که یک نقش آفرینی حقیقی نیست. تمام المان های نقش آفرینی، برای جذابیت هرچه بیشتر داستان و توجیه فعالیت های گیم پلی مورد استفاده قرار گرفته اند و کاربرد دیگری ندارند؛ اما این موضوع نه تنها مشکل ساز نشده بلکه می تواند تبدیل به خط مشی تازه ای برای دیگر سازندگان بازی های Open-World شود.

و به عنوان یک بازی نسبتاً نقش آفرینی، هورایزن عجله ای برای تحمیل بار اکشن خود نشان نداده و سعی می کند ابتدا بازیکن را با جهان افسانه ای خود آشنا کرده و امکان همذات پنداری با ایلوی را فراهم آورد. این تصمیم اگرچه باعث شده که ساعات ابتدایی هورایزن بسیار کند و گاه غیرقابل تحمل باشد، اما در عوض گیم پلی طراوت و شادابی خود را حفظ می کند و تا دقیقه پایانی، گیمر را درگیر سکانس هایی می کند که هر یک حماسی تر از قبلی بوده و روندی غیرقابل پیش بینی دارند.

همانطور که می توان حدس زد، گیم پلی الهامات زیادی از بازی هایی مانند اساسینز کرید، شادو آو موردور و فارکرای داشته؛ اما به جای تقلید صرف، هورایزن بهترین المان های هر یک از پیشینیان خود را جمع آوری کرده و در کنار سبک گیم پلی مثال زدنی خود، به قله های تازه ای از سرگرم کنندگی دست پیدا کرده که شاید نمونه اش را تنها در میان دیگر انحصاری های سونی بتوان یافت.

همانطور که می دانید، گیم پلی هورایزن کاملاً بر مبارزه با ماشین ها و ربات ها متکی است، اما چیزی که نمی دانید و من هم پیش از آغاز بازی نمی دانستم، وسعت فعالیت ها و المان های گیم پلی است که سبب می شود هر بازیکن سبک متفاوتی را در پیشبرد بازی برگزیند. در کنار دشمنان انسانی رایج، ربات های دنیای هورایزن از تنوع بی نظیری برخوردار هستند و هر نوع ماشینی که تصور کنید در میان شان به چشم می خورد.

برخی از دشمنان کوچک و سریع هستند، برخی دیگر علی رغم جثه بزرگشان قدرت عملیاتی زیادی ندارند اما می توانند از فواصل دور شما را به چالش بکشند و برخی دیگر با پرواز بر فراز سرتان، به نبردی ناعادلانه می پردازند. و تمام این گونه های رباتی مختلف، نقاط قوت و ضعف مشخصی در برابر انواع اسلحه دارند؛ البته سلاح گیمر در مجموع به کمان و نیزه محدود می شود، اما ایلوی می تواند تا 4 کمان را به صورت همزمان حمل کند که برخی از آنها تا سقف سه نوع تیر متفاوت پرتاب می کنند.

بنابراین از نظر گوناگونی گیم پلی و عدم خسته کنندگی، هورایزن هیچگاه با مشکل خاصی مواجه نمی شود و به همراه درخت مهارت ها، همواره قابلیت های تازه ای در اختیارتان می گذارد که به خوبی با روند جان سخت تر شدن دشمنان در مراحل بالایی بالانس شده اند. این وسعت کم نظیر، باعث شده تا هر گیمر سبک خاص خود را در پیشبرد گیم پلی داشته باشد و المان ها به قدری زیاد هستند که بعید است قادر به استفاده از تمامی آنها باشید؛ بنابراین می توانید برخی از کلیدی ترین سلاح ها و تجهیزات خود را انتخاب کنید و همان ها را ارتقا دهید.

می توانید ربات ها را به آتش بکشید، می توانید آنها را با طناب متوقف کنید، می توانید بی تیرهای پیاپی اجزای بدنه آنها را شکافته و متوقفشان کنید؛ آزادی عمل وسیعی در سبک مبارزه با دشمنان وجود دارد و هیچکس شما را به کشتن دشمنان به شیوه ای خاص محدود نمی کند. علاوه بر این، باس فایت های بازی که غالباً ربات هایی غول پیکر و به ظاهر وحشتناک هستند، برخلاف بازی های مشابه نقطه ضعف خاصی ندارند که شما را مجبور به طی کردن روند خاصی کند و چگونگی نابود کردنشان، کاملاً به خودتان بستگی دارد.

این گیم پلی گسترده، تا حد زیادی بر سیستم کرفتینگ یا به عبارت واضح تر، جمع آوری منابع و ساخت تجهیزات مورد نیاز به کمک آنها متکی است. خرده فلزها، پول رایج دنیای هورایزان هستند و می توانند از منابع متفاوتی، از لاشه ربات ها گرفته تا ماموریت های مختلف کسب و صرف خرید آیتم های گوناگون شوند. برای پی بردن به تنوع آیتم های قابل خریداری، کافی است اشاره کنیم که تنها از هر سلاح (از میان 6 سلاح اصلی بازی) سه نوع متفاوت وجود دارد که هر یک از دیگری گران تر بوده و قطعاً دقت و کاربرد بیشتر را با خود به همراه می آورند.

لباس های ایلوی هم قابل خرید بوده و هرکدام ویژگی منحصر به فردی دارند؛ برخی شما را از چشم ربات ها دور نگه می دارند و برخی دیگر در برابر آتش یا یخ مقاوم هستند؛ ضمناً تمام این آیتم ها قابل شخصی سازی هم هستند و می توانید مقاومت یا کارایی هرکدام را به دلخواه و بنابر منابع به دست آمده افزایش دهید.

هورایزن محیط بسیار بزرگی دارد و از این جهت با بازی هایی مانند فال آوت یا ویچر 3 برابری می کند. نکته مهم درباره محیط بازی، تنوع فصلی در هر نقطه از آن است که سبب می شود طی ماجراجویی چند ده ساعته تان از مناطقی دیدنی بازدید کنید؛ کوه های یخ زده و سر به فلک کشیده، آوارهای برجا مانده از آسمان خراش های جهان متمدن پیشین، شهرهایی به سبک سریال گیم آو ترونز که تفاخر در آنها به غایت خود رسیده و دشتزارهای سرسبز و آکنده از گونه های جانوری متفاوت، تنها بخشی از لوکیشن هایی هستند که در هورایزن به آنها سر می زنید.

یکی از معدود مشکلات هورایزن را شاید بتوان در شیوه داستان سرایی آن جستجو کرد. ساخته جدید گوریلا گیمز، داستانی واقعاً غنی، عاطفی و درگیرکننده دارد و پیچش های این داستان، همواره باعث غافلگیری مخاطب می شوند. اما می توان حدس زد که گوریلا گیمز اندکی در روایت آن به مشکل برخورده و مجبور به خلق سکانس هایی شده که هر از چندگاهی و برای بیش از نیم ساعت، گیمر را مجبور به گشت و گذار در محیط های خاصی و مشاهده یا گوش سپردن به موضوعات خاصی می کند.

با این همه، بار اکشن و عملکرد فنی بازی به قدری بالا هست که بتوان از این روایت نسبتاً غیرحرفه ای چشم پوشی کرد. از نظر گرافیکی و فنی، هورایزن یک دستآورد تمام عیار برای گوریلا گیمز تلقی می شود. گرافیک بازی بسیار چشم نواز است و به جز باگ های جزئی که همواره در بازی های Open-World به چشم می خورند و اجتناب ناپذیر به نظر می رسند، نکته ای به چشم نمی خورد که این حقیقت را زیر سوال ببرد.

آب و هوای بازی ظاهراً به صورت داینامیک دچار تغییر می شود و چرخه روز و شب هم باعث شده ارتباط عمیق تری با دنیای خشن هورایزن برقرار کنید؛ چرا که هیچ چیز هیجان انگیزتر از شکار ربات های عظیم الجثه در کولاک یا شکار ربات های درنده در تاریکی کور کننده نیمه شب نیست. نورپردازی، نقشی اساسی در القای اتمسفر محیط بازی داشته و انصافاً باید کلاهمان را به احترام گوریلا گیمز از سر برداریم که با سخت افزار نسبتاً قدیمی و سال خورده پلی استیشن 4، چنین موفقیت عظیمی کسب کرده اند.

حقیقت امر اینست که به هیچ وجه انتظار نداشتم گوریلا گیمز توانسته باشد محیط هایی به این حد بزرگ و شلوغ طراحی کند. حتی بعد از تجربه بخش های آغازین گیم پلی، باز هم تصورم این بود که امکان ندارد از این به بعد شاهد صحنه های شلوغ تر و دشمنان پر جزییات تر باشم. اما هرچه بیشتر در بازی پیش می روید، گوریلا گیمز بیشتر غافلگیرتان می کند و در نهایت کار به جایی می رسد که عملاً دستیابی به چنین موفقیتی در زمینه فنی را روی سخت افزار پلی استیشن 4 غیرممکن می خوانید.

بعد از شکست بزرگ گوریلا گیمز در توسعه آخرین نسخه از سری محبوب کیلزون، بعید به نظر می رسید که این استودیو بتواند یکبار دیگر روی پای خود ایستاده و فرنچایزی تازه، چشمان حیرت زده ما را به هنر خود بدوزد. اما طی سه سال گذشته هر چه که در استودیوی گوریلا گیمز در جریان بوده، به ساخت شاهکاری منجر شده که قطعاً باید به عرضه مداوم نسخه های آتی آن، درست مانند آنچارتد عادت کنیم.

هورایزن زیرو داون تمام انتظارات ما از یک بازی انحصاری را به اندازه کافی و حتی فراتر برآورده می کند. داستان بازی واقعاً جذاب است، موسیقی بازی دست کمی از شاهکارهای جوادی در سریال گیم آو ترونز ندارد، گرافیک هنری و فنی بازی در حدی است که مشابه اش را هیچوقت ندیده ایم و درباره گیم پلی هم که اصلاً نیازی به صحبت نیست.

سونی هورایزن را در زمان مناسبی عرضه کرد؛ درست زمانی که نسخه جدید سری بازی Zelda، جهان را به آتش کشیده و با نمرات درخشانش تعجب گیمرها را برانگیخته است. با توجه به تجربه کوتاهم از زلدای جدید باید بگویم که هورایزن شاید در دنیایی به آن وسعت جریان نداشته باشد و گیم پلی اش آزادی عملی تا آن حد در اختیار گیمر قرار ندهد، اما بار اکشن و سکانس های پر زد و خورد این بازی انحصاری را حتی در با کیفیت ترین فیلم های هالیوودی هم پیدا نمی کنید.

برای خرید این بازی می توانید به ایستگاه بازی حرفه ای ها و وب سایت مراجعه کنید.

The post appeared first on .

بررسی بازی Horizon: Zero Dawn؛ برخاسته از فلز و خون