Tagبررسی بررسی

نقد و بررسی NioH

نقد و بررسی NioH

نقد و بررسی NioH

“به قلم علیرضا رمضانی مقدم”

هرچه تو را نکشد، در نهایت قدرتمندترت خواهد کرد!

نیو آخرین اثر تیم نینجا است که چیزی در حدود 12 سال از ایده اولیه ساخت آن می‌گذرد و شاید اولین نگرانی‌مان، نخ‌نما شدن تاروپود کهنه ایده‌های پشت آن باشد؛ نگرانی که تجربه 45 ساعته بازی خط بطلانی بر آن می‌کشد. نیو در تمام این سال‌های سکوت، از به هم پیوند زدن چندین ایده و ژانر و اضافه کردن عناصر منحصر به فرد خود بالاخره سر از پیله درآورد تا اثری متفاوت و البته غنی در ژانر نقش‌آفرینی ظهور کرده باشد. اما به واقع چگونه سازندگان توانسته‌اند که از این ایده کهنه و سنگ‌بنای کهن، اثری در حد استانداردهای روز صنعت را ارائه دهند؟

بازی شما را در نقش ویلیام آدامز اولین سامورایی غربی تاریخ قرار می‌دهد. جایی که ورژن تاریخی داستان با ورود عناصر فانتزی، جادو و شیطانی به شکلی افسانه‌وار فراوری شده است تا محصولش هر چه بیشتر بر تن یک بازی بنشیند. باید اعتراف کنم نتیجه کار جذاب است اما نه آنقدر که از آن به شاهکار بودن یاد کرد. شاید بتوان ایراد اصلی داستان را در روایت جسته‌وگریخته آن جستجو کرد، جایی که یک پلات منظم برای آن نمی‌توان یافت. کل این ماجرای نبرد میان خیر و شر که اینجا ویلیام و ادوارد کلی از آن نمایندگی می‌کنند و البته تسخیر امریتاها (همانند روح) توسط ادوارد، در تدوین قصه‌ای ناب که مانندش را ندیده باشیم، عقیم می‌ماند. از طرفی کات‌سین‌های موجود که راوی خط داستان هستند رابط قابل درکی میان نقل داستان و مبارزات دشوار نمی‌شود. گویی بازی با گیم‌پلی می‌گوید مرا جدی بگیرید ولی داستان این اجازه را نمی‌دهد. به این‌ترتیب خط قصه بازی بیشتر از هر چیز برای همراهی گیم‌پلی کفایت می‌کند و به عنوان نقطه‌ای درخشان در کارنامه اثر نمی‌گنجد.

اما نیو توانست مرا مانند قربانی هیپنوتیزم شده یک مار زنگی به طور مبهمی مسحور خود کند و دلیل آن نیز چیزی نیست جز بخش گیم‌پلی. هدفی که سازندگان بازی به خوبی به آن دست یافته‌اند، ترکیب تاکتیک موجود در مبارزات سری سولز با حرکات مملو از کمبوها، سریع و دلچسب است. حقیقتا مبارزات در نیو به یادماندنی‌ترین، دلپذیرترین و چالش‌برانگیزترین صحنه‌های مبارزاتی چندسال اخیر را رقم زده است و همچنان موفق شده است سبک و سیاق مبارزاتی سولز‌مآبانه را از رخوتی که دست و پای این ژانر را گرفته برهاند. نیو همچنان از ابتکارات خود نیز بهره برده که باعث شده بازی را به چشم خونی تازه در شریان‌های راکد این ژانر ببینیم.

از جمله این نوآوری‌ها قابلیت استفاده از اسلحه‌ها در سه حالت بالا، میانه و پایین که هر چه قدر این ارتفاع کمتر شود، قدرت اسلحه مورد نظر ضعیفتر شده و در عوض سرعت آن بیشتر می‌شود. باید گفت این مد تعویض میان حالت‌های مختلف در دست‌گیری اسلحه در کنار وجود کلاس‌های مختلف در سلاح‌ها، مبارزات را بیش از پیش جذاب و استراتژیک کرده است. در جایگاه‌های مختلف بهتر است که روش مناسب را اتخاذ کرد که با پیش‌روی در بازی دیگر تغییر مابین مدهای مختلف به صورت ناخودآگاه توسط گیمر صورت می‌گیرد. همچنین در دو نوع ضربه معمول و قدرتمند وجود دارد که بازیکن متناسب با نحوه گیم‌پلی خود می‌تواند تعادلی میان سرعت و قدرت ایجاد کند، تا جایی که می‌توانید حتی مهارت خود را در استفاده از حرکات ترکیبی بالا ببرید … چرا که هیچگاه در بازی حس نخواهید کرد این مهارت‌ها بی‌استفاده خواهد بود!

اما نقطه عطف گیم‌پلی، اهمیتی است که سازندگان به نوار استقامت در آن داده‌اند. استقامت در اینجا شاکله اصلی مبارزات را تشکیل داده است. نکته کلیدی در مبارزات که رعایت آن جای بسی خوشحالی دارد نشان دادن خط استقامت دشمنان است، دقیقا شبیه همان چیزی که گیمر دارد. به لطف این ویژگی، در حین انجام بازی حس می‌کردم با وجود تمام دشواری‌ها، عدالت در حقم رعایت شده است. همچنین در حین انجام کمبوها در بازه‌های زمانی خاصی بازیکن قادر به کسب قابلیتی تحت نام “پالس” است که با استفاده از آن می‌تواند نوار استقامت خود را در حین مبارزه شارژ نماید. به این ترتیب می‌توان گفت تا حد امکان از پتانسیل‌های نهفته در مفهوم استقامت استفاده شده است.

اما فقط مبارزات نیستد که نیو را سرآمد ساخته‌اند بلکه از مهمترین ویژگی‌های بازی لول دیزاین کم نقص آن است. جایی که نیو توانسته کلاس سطح بالایی از طراحی مراحل را ارائه دهد. لول دیزاین از آن دسته از خصوصیت‌های یک بازی است که با وجود اهمیت آن در همان بازی‌های نسل چهارم و پنجم جا مانده است و اکثر بازی‌های نسل‌های اخیر بویی از آن نبرده‌اند. اتمسفر موجود در محیط‌ها و طراحی آن‌ها در بازی به نحوی صورت گرفته که اگر به طور مثال مرحله‌ای در یک دهکده جریان دارد، حس پرسه زدن در دهکده کاملا برای مخاطب زنده شود. میان‌برهای مبتکرانه و ظریف باعث می‌شد در طول بازی حس کنم در محیطی پیوسته و مرتبط این سفر خونین در جریان است. یکی دیگر از موارد قابل توجه در لول دیزاین استفاده درست از عناصر محیط در گیم‌پلی است که در بازی به خوبی رعایت شده است و می‌توان از آن در مبارزات نیز استفاده کرد.

اما از جمله ایرادات وارد به لول دیزاین بازی این است که پس از گذشت نیمه اول داستان مراحل شروع به القای حس تکراری شدن می‌کنند. گویا طراحان رمق از دست داده‌اند و به جای تنوع بخشیدن هر چه بیشتر مراحل، همان محیط‌های اولیه را با کمی اینور آنور کردنِ کانسپت اصلی به خورد مخاطب داده‌اند. حس دستپاچگی در پرداخت به محیط به خصوص در مراحل پایانی بیشتر نیز نمود پیدا می‌کند. وجود مراحل توایلایت که همان مراحل اصلی بازی با درجه سختی بالاتر است نیز نتوانسته جلوی این حس تکرار را بگیرد. این تکراری شدن نه تنها در محیط که در دشمنان مقابلتان نیز محسوس است. اینکه در چنین اثر عظیمی حس کنی دشمنان ظاهرشان تغییر می‌کند ولی الگوی رفتاریشان نه، بسیار در طول بازی عذاب‌آور می‌شود. البته جای شکر دارد که این تکراری شدن‌ها در مورد باس‌های بازی صادق نیست و طراحی آن‌ها به واقع جای تحسین دارد.

همچنین در برخی از زمان‌ها این طور برداشت می‌شود که سازندگان درک صحیحی از دشوار‌سازی بازی نداشته‌اند یا حداقل به اندازه میازاکی به این درک نرسیده‌اند. اوج این داستان در مبارزه با یکی از باس‌ها خود را نشان می‌دهد که باس مذکور گوی‌های خود را رها می‌کند و ازقضا هر جا شما باشید آن گوی‌ها به سمتتان می‌آید. شما دست باس را می‌خوانید و به پشت او می‌روید اما بازهم گوی‌های لعنتی (که شعور بالایی دارند و می‌دانند بازیکن کجاست) به سمتتان روانه می‌شوند. این دیگر سختی نیست بلکه امری غیر منطقی است که از چارچوب منطق بازی خارج می‌شود.

اما از هر چه بگذریم، سازندگان چارچوب نقش‌آفرینی را به نحو احسن پیاده کرده‌اند. شخصی سازی گسترده به همراه حرکات متنوع برای هر کلاس از اسلحه‌ها چیزیست که در آثار مشابه به این عمق به آن پرداخته نشده است. ویلیامِ شما می‌تواند منحصر به خودتان باشد و این همان هدف غایی نقش‌آفرینی است. از طرفی به جای جادو در بازی استفاده از اسپریت‌های موجودات مختلف گنجانده شده است که پولیش براق و جذابی به ساختار نقش‌آفرینی بازی زده است و از طرفی رنگ تمایز و خاص بودن به آن داده است.

بازبینی تصویری

 نکات مثبت

مبارزات روان، سریع و دلچسب
لول‌دیزاین بالاتر از استانداردهای روز
باس‌فایت‌ها
چینش صحیح عناصر نقش‌آفرینی
پرداخت عادلانه و منطقی به نوار استقامت

نکات منفی

پلات داستانی آشفته
تکراری شدن طراحی محیط‌های پایانی
دشمنانی که پس از مدتی تنها ظاهر عوض می‌کنند
هوش‌مصنوعی گاها بی‌منطق

سخن آخر

نیو اثری است که جا دارد حدیث مفصلی از آن خواند و ساعت‌ها در موردش گفت و شنید و این یعنی با یک بازی عظیم طرف حسابیم. اثری که باز هم به ما خاطر نشان کرد که خشت اول در معماری یک بازی گیم‌پلی است و در صورت مناسب چیده شدن، اثر تا ثریای ذهن مخاطب نفوذ می‌کند حتی اگر آن میانه‌‌ی کار آجرهایی معیوب چیده شده باشند.

نقد و بررسی NioH

بررسی دیجیاتو: Macbook Pro 2016 [به همراه بررسی ویدیویی]

بررسی دیجیاتو: Macbook Pro 2016 [به همراه بررسی ویدیویی]

سادگی همیشه یکی از ویژگی های اساسی محصولات اپل به حساب می آمده است، اما دیدگاه این شرکت در سالهای اخیر خصوصاً پس از مرگ استیو جابز در مقایسه با قبل متفاوت به نظر می رسد.

برای مثال آیفون را در نظر داشته باشید که با وجود گرایش سازنده به حذف هر آنچه که می تواند، حداقل 4 دکمه ی سخت افزاری دارد، از جمله دکمه های کم و زیاد کردن صدا که جایگزین کردن آنها با روش های دیگر انجام این عملکرد را دشوار می کند.

اما وقتی اپل پس از سالها بالاخره طراحی مک بوک پرو های جدید را دستخوش تغییر کرد، به نظر می رسید تعریف تیم کوک از سادگی با جابز تفاوت هایی داشته باشد. این بار تمام درگاه ها و حتی کارت خوان از دستگاه حذف و با تاندربولت 3 جایگزین شده بود که هنوز در بازار چندان مرسوم نیست.

اپل البته می گوید این کار را انجام داده تا تولید کنندگان دیگر هم وادار شوند درگاه USB نوع C را در محصولاتشان مورد استفاده قرار دهند. این شرکت پیش از این هم در مقاطعی زمان مرگ فناوری های قدیمی را به درستی پیشبینی کرده و آنها را از محصولات خود کنار گذاشته است.

اما مشکل اینجاست که مک بوک پرو پسوند «حرفه ای» را در نام خود دارد و قرار است بیش از عملکردهای روزانه کاربرد داشته باشد، از جمله برای ویرایش عکس، ضبط صدا و کارهای دیگری که برای انجام بسیاری از آنها لازم است کارت حافظه، کارت صدا یا هر ابزار فرضی مورد نظر خود را در طول روز به لپ تاپ متصل کنید.

شاید چند سال دیگر با مرسوم شدن USB-C بین ابزارهای مختلف و خرید مدل های جدید آنها چنین مشکلی دیگر موضوعیت نداشته باشد، اما حداقل امروز باید در کنار قیمت بالای مک بوک پرو (که نسبت به قبل افزایش هم داشته) مبلغ قابل توجهی را هم برای تهیه دانگل های مورد نیاز خود در نظر بگیرید و دردسر استفاده از آنها را هم به شکل روزانه به جان بخرید.

البته مرگ بدون تولد معنا ندارد و کنار گذاشتن درگاه های قدیمی همزمان با رونمایی از قابلیت جدیدی انجام می گیرد که قرار است نحوه تعامل کاربر با کامپیوترهای مک را به گفته ی سازنده متحول کند.

این ویژگی جدید تاچ بار نام دارد و در حقیقت یک نمایشگر نواری شکل لمسی به حساب می آید که جای ردیف دکمه های بالای کیبورد را گرفته و به نظر می رسد پتانسیل هایی بی پایان داشته باشد.

در ادامه با بررسی Macbook Pro 15 inch 2016 همراه باشید تا ببینیم ویژگی های در نظر گرفته شده برای لپ تاپ جدید آنقدر جذاب هستند که به موجب آنها ارزش داشته باشد دردسرهای استفاده از USB-C در بازار امروز را به جان بخرید یا خیر.

سخت افزار مدل مورد استفاده برای بررسی:

  • پردازنده: Core i7 اسکای لیک با 4 هسته و توان 2.7 گیگاهرتز (قابل افزایش تا 3.6 با توربو بوست)
  • کارت گرافیک: Radeon Pro 455 با 2 گیگابایت حافظه
  • حافظه رم: 16 گیگابایت از نوع LPDDR3 با سرعت 2133 مگاهرتز
  • حافظه داخلی: 512 گیگابایت SSD مبتنی بر PCIe
  • صفحه نمایش رتینا 15.4 اینچی IPS با رزولوشن 2880 در 1800 و 220 پیکسل در هر اینچ
  • دارای تاچ بار و 4 درگاه تاندربولت 3 (USB-C)
  • وزن: 1.83 کیلوگرم
  • سیستم عامل: MacOS Sierra
  • قیمت بازار در زمان نگارش بررسی: حدود 11 میلیون تومان
  • قیمت اپل استور در زمان نگارس بررسی: 2800 دلار
  • شروع قیمت مدل 15 اینچی از 2400 دلار (قابل افزایش تا 4300 دلار)

بررسی ویدیویی

طراحی: یک هوا کوچکتر و زیباتر

پیش از پرداختن به جزئیات طراحی مک بوک پروی جدید ابتدا یک موضوع حاشیه ای را از سر راه برداریم، بله نشان سیب پشت بدنه دیگر چراغ ندارد و به نظر می رسد اپل این مشخصه ی مشهور لپ تاپ های خود را کنار گذاشته است.

این موضوع در کنار تغییرات جزئی دیگر باعث شده ظاهر مک بوک پرو های جدید بیش از آنکه طراحی نسل پیش از خود را تداعی کند، ادامه دهنده ی راه مک بوک 12 اینچی سال 2015 به نظر برسد.

البته کلیات طراحی هنوز هم مثل سالهای پیش هستند، از جمله سادگی و ظرافت بدنه یکپارچه آلومینیومی. اپل در این مدل لولای معمول دستگاه را با یک لولای کاملاً فلزی جایگزین کرده که مستحکم تر و روان تر به نظر می رسد و زیبایی طراحی را هم افزایش داده است.

اپل در حالی طول مک بوک پروی 15 اینچی جدید را به 15.5 سانتی متر کاهش داده که حتی مدل 13 اینچی سال گذشته هم 18 سانتی متر طول داشت. لپ تاپ جدید به لطف کاهش ابعاد حالا وزن کمتری هم دارد و حدود 1.8 کیلوگرم است، در حالی که همین محصول در نسل گذشته 2.04 کیلوگرم وزن داشت.

ضخامت دستگاه البته تغییر چندانی نسبت به نسل قبل نداشته است، اما با این حال کوچکتر شدن ابعاد دستگاه کاملاً محسوس است و حمل و استفاده از لپ تاپ جدید را ساده تر کرده است.

با این وزن و ابعاد جدید حالا دیگر بزرگترین و قدرتمند ترین لپ تاپ اپل فاصله چشمگیری با مک بوک ایر ندارد، آن هم بدون وجود پسوندی که نشان دهد لپ تاپ جدید قرار است به سبکی و لطافت هوا باشد.

برای مقایسه در نظر داشته باشید که مک بوک پروی جدید 15 اینچی با ضخامت 1.55 سانتی متر حالا از Dell XPS 15 (یکی از عمده ترین رقبای مک بوک جدید) هم باریک تر است، هرچند اختلاف از یک سانتی متر کمتر به حساب می آید.

اما سرفس بوک که رقیب مایکروسافتی مک بوک پرو به حساب می آید 2.2 میلی متر ضخامت دارد که فاصله ی آن با محصول اپل قابل توجه است، هرچند سرفس بوک در عوض با وجود سخت افزار قوی تر از مک بوک پرو حدود 200 گرم سبک تر است.

آخرین تغییر عمده در طراحی دستگاه هم اضافه شدن امکان انتخاب محصول با بدنه ی خاکستری به جای نقره ای به حساب می آید.

در مجموع باید گفت اپل باز هم موفق شده لپ تاپ جدید خود را از نسل قبلی باریک، سبک و کوچکتر کند، اما باید ببینیم این بار هم چنین هدفی بدون ایجاد تغییر در عمر باتری، تجربه کاربری و موارد اینچنینی انجام گرفته یا خیر.

درگاه ها: به زندگی پر از دانگل خوش آمدید

نخستین چیزی که به نظر می رسد برای رسیدن به طراحی جدید مک بوک پرو فدا شده تنوع درگاه هاست. لپ تاپ جدید اپل تنها 4 درگاه (در برخی مدل ها 2 درگاه) تاندربولت 3 دارد که در حقیقت همان USB-C به حساب می آید و از امکان انتقال تصویر هم پشتیبانی می کند.

بر همین اساس هرکاری که بخواهید بکنید، از اتصال لوازم جانبی و موبایل گرفته تا وصل کردن مانیتور و کارت حافظه و حتی شارژ کردن مک بوک را باید با استفاده از همین 4 درگاه انجام دهید.

مشکل اینجاست که درگاه USB-C به تازگی در حال فراگیر شدن در بازار است و هنوز محصولات چندانی نیستند که آن را مورد استفاده قرار دهند، در نتیجه برای اتصال تقریباً هرچیزی که در اختیار دارید باید یک دانگل جدید تهیه کنید، حتی اگر این ابزار آیفون 7 باشد!

برای نمونه اپل دانگل یا تبدیل مورد نیاز برای اتصال آیفون را با قیمت 19 دلار به فروش می رساند و تبدیل USB نوع C به USB مرسوم نوع A هم 9 دلار قیمت دارد، اما برای تهیه یک کارت خوان مبتنی بر USB-C باید حدود 29 دلار کنار گذارید.

البته مدل های ارزان قیمت تری هم در بازار وجود دارند که سازنده و نام و نشان آنها مشخص نیست، اما تصمیم با شماست که چنین قطعاتی را به لپ تاپ 2800 دلاری خود متصل کنید یا خیر.

آیا مایل هستید به گسترش استفاده از USB-C کمک کنید؟

اپل می گوید با این تصمیم می خواسته به گسترش درگاه جدید USB-C در بازار کمک کند و بدون تردید همین اتفاق هم به مرور رخ می دهد و مشکل مک بوک های جدید را حل می کند، اما تا آن زمان این شما هستید که باید دردسر های استفاده از تبدیل های مختلف را در تمام طول روز به جان بخرید، خصوصاً اگر لپ تاپ را برای استفاده در کسب و کار خود تهیه می کنید و لازم است دوربین، کارت حافظه و یا وسیله جانبی دیگری را دائماً به دستگاه متصل کنید.

خوشبختانه لپ تاپ جدید بر خلاف آیفون های اخیر جک 3.5 میلی متری دارد و لازم نیست برای اتصال هدفون هم کابل تبدیل USB-C یا هدفون های بیسیم جدید اپل را خریداری کنید، اما درگاه MagSafe که برای اتصال شارژر کاربرد داشت کنار گذاشته شده است.

حالا باید شارژر لپ تاپ جدید را به USB-C متصل کنید و هر درگاه مورد نظر خود در سمت چپ یا راست بدنه را هم می توانید مورد استفاده قرار دهید، اما دیگر آهنربا اتصال ایمن شارژر به لپ تاپ را تضمین نمی کند.

کیبورد و تاچ پد: دو قدم به عقب، یک قدم به جلو

اپل سال گذشته برای کاهش ضخامت مک بوک 12 اینچی، صفحه کلید آن را متحول کرده و سوییچ های جدیدی موسوم به سوییچ های پروانه ای زیر کلید ها قرار داده بود. تا اینجای کار همه راضی بودند تا اینکه اولین سری لپ تاپ ها به دست کاربران رسید و انتقادات بی شمار فضای وب را فرا گرفت.

مشکل اینجا بود که اپل برای کاهش ضخامت لپ تاپ، میزان ارتفاع و حرکت عمودی کلید های کیبورد را کاهش داده بود و در نتیجه تایپ کردن با لپ تاپ جدید دیگر تجربه کاربری مناسب پیشین را نداشت.

کافی نبودن حرکت دکمه ها سرعت تایپ را به شکل قابل توجهی کاهش می دهد و اشکالات نگارشی را هم بیشتر می کند، چرا که وقتی به سرعت مشغول تایپ هستید نمی توانید از روی صدا یا حرکت دکمه ها مطمئن باشید همه ی آنها را به درستی ثبت کرده اید.

خوشبختانه عملکرد کیبورد نسبت به مک بوک 12 اینچی بهبود یافته است

خوشبختانه اپل صدای اعتراض کاربران را شنید و حالا در مک بوک پروهای جدید نسل دوم مکانیسم سوییچ های پروانه ای را مورد استفاده قرار داده که عملکرد آنها نسبت به قبل بهبود یافته، هرچند در تئوری ارتفاع عمودی حرکت کلید ها نیم میلی متر باقی مانده است.

البته باز هم تجربه کاربری کیبورد جدید در بازار بهترین نیست و مدتی طول می کشد تا به متفاوت بودن آن عادت کنید، اما حداقل این بار نیمی از کاربران می گویند کیبورد جدید را می توان قابل قبول به حساب آورد.

عمده ترین مشکلات هم گذشته از حرکت ناچیز کلیدها به سمت پایین، اندازه ی بیش از حد بزرگ آنهاست و محل قرارگیری دکمه های جهت که باعث می شود بسیاری از مواقع به جای جهت بالا دکمه ی شیفت را فشار دهید.

برای بررسی بیشتر عملکرد کیبورد را با تایپ کردن در سایت 10FastFingers امتحان کردیم و به شکل متوسط هر بار بین 65 تا 70 کلمه (شامل 5 یا 6 اشتباه) قابل دستیابی بود که رقم قابل قبولی به حساب می آید.

البته با وجود بهبودها کیبورد جدید باز هم یک ایراد عمده دارد و اینکه هنگام تایپ صدای بلندی ایجاد می کند. بلندی صدا تا حدی است که اگر در یک محیط ساکت مثل کلاس درس طولانی مدت تایپ کنید، به احتمال زیاد با اعتراض اطرافیان مواجه خواهید شد.

تاچ پد دستگاه مثل گذشته به شکل مکانیکی قابل کلیک نیست و بازخورد لرزشی را با یک موتور کوچک ایجاد می کند، اما این بار از نظر اندازه تقریباً دو برابر بزرگتر شده و بخش قابل توجهی از بخش پایین کیبورد را به خود اختصاص داده است.

هرچند فضای لمسی بزرگتر روی کاغذ خواستنی به حساب می آید، اما باید توجه داشته باشید که حالا ترک پد بخش زیادی از بدنه که هنگام تایپ دست خود را رویش قرار می دادید در بر گرفته است.

البته مکانیزم های نرم افزاری برای تشخیص برخورد اتفاقی دست با ترک پد به شکل مناسبی عمل می کنند، اما مواردی هم پیش می آید که دست شما بدون اینکه متوجه باشید روی ترک پد قرار گرفته و کلیک شما را به کلیک راست تبدیل کند یا در استفاده از نشانگر ماوس اختلال ایجاد نماید.

خوشبختانه دقت ترک پد جدید از بخش هایی است که بدون تغییر باقی مانده و باز هم مک بوک پروهای اپل از این نظر یکی از بهترین های بازار هستند.

حسگر اثر انگشت: بهتر از سلامِ ویندوز

اپل و مایکروسافت در بسیاری موضوعات رویه کاملاً متفاوتی را در پیش گرفته اند و نحوه ی باز کردن قفل لپ تاپ هم یکی از آنهاست. در لپ تاپ های ویندوزی که از قابلیت Windows Hello پشتیبانی می کنند دوربین های مادون قرمز تعبیه شده که اگر صورت شما را تشخیص دهد قفل سیستم عامل را باز می کند.

خوبی روش مایکروسافت این است که به حرکت اضافی احتیاجی ندارد و صرف قرار گرفتن کاربر جلوی کامپیوتر کفایت می کند، اما دقت این روش به عوامل مختلفی از جمله میزان نور محیط و جهت تابش آن یا عینکی بودن یا نبودن کاربر و موارد دیگر بستگی دارد.

کارایی حسگر اثر انگشت از دوربین مادون قرمز بیشتر است

اپل از طرف دیگر ترجیح داده چیز جدیدی ابداع نکند و برای این کار یک حسگر اثر انگشت در سمت راست مدل های مجهز به تاچ بار قرار داده است، قابلیتی که از حدود 3 سال پیش در iOS امتحان خود را پس داده است.

این بار البته حسگر اثر انگشت به جای دکمه ی Home ابزارهای موبایل، با دکمه ی خاموش و روشن کردن لپ تاپ های جدید یکپارچه شده است. تفاوت دیگر این است که حسگر مک بوک پرو به اندازه ی آیفون های اپل یا حتی دیگر پرچمداران مشهور بازار سریع عمل نمی کند.

علاوه بر این باید توجه داشت که حسگر به طور همیشگی قابل استفاده نیست و گاهی اوقات هم لازم می شود گذرواژه خود را برای تایید هویت به شکل سنتی وارد کنید، از جمله برای ریستارت کردن دستگاه.

اما گذشته از این موارد، اضافه شدن حسگر اثر انگشت قابلیت بسیار کاربردی است که تجربه کاربری دستگاه را به شکل قابل توجهی نسبت به دستگاه های فاقد این ویژگی بهبود می دهد، حتی بیشتر از تاچ بار.

تاچ بار: جذاب اما غیر حیاتی

گذشته از تمام تغییرات و بهبودهای انجام گرفته، تاچ بار مهم ترین عاملی به حساب می آید که قرار است شما را برای پرداخت رقم بالاتر و خرید مدل های تازه ترغیب نماید.

تاچ بار در حقیقت جای دکمه های فانکشن (بالاترین ردیف دکمه ها شامل F1 تا F12) را گرفته و قرار است عملکردهای بیشتری نسبت به کم و زیاد کردن صدا و نور نمایشگر و موارد اینچنینی در اختیار شما قرار دهد.

البته همین کارهای معمول هم حالا به روش جدیدی انجام می شوند. مثلاً برای کم و زیاد کردن صدا باید انگشت خود را روی دکمه ی مجازی قرار داده و به چپ و راست بکشید.

ایجاد تغییر در تنظیمات دستگاه به این شکل حس جذاب و تجربه کاربری مناسبی دارد، از جمله تغییر رنگ پوست شکلک های اموجی که با همین روش انجام می شود.

اما از طرف دیگر برخی عملکردها هم هستند که روی تاچ بار پیچیده تر به نظر می رسند، در حالی که این بخش قرار است انجام کارها را ساده تر کند.

برای مثال تا وقتی بدانید اموجی شما در کدام دسته بندی قرار دارد یا پیشتر از آن استفاده کرده باشید، پیدا کردن آن شکلک به مراتب ساده تر از روش های سنتی انجام می گیرد، اما اگر قرار باشد یک اموجی فرضی را بین همه ی آنها پیدا کنید، لازم است مدت نسبتاً زیادی را برای سوایپ کردن روی نمایشگر باریک بالای کیبورد صرف کنید.

در عوض وجود تاچ بار استفاده از اپلیکیشن Messages را روی مک بوک پرو نسبت به آیفون ساده تر می کند، برای مثال روی آیفون برای Tapback کردن باید گوشه ای از حباب اطراف متن روی صفحه را فشار دهید که پیدا کردن محل دقیقش ساده نیست، اما روی تاچ بار با یک اشاره می توانید پیام های دریافتی را به اصلاح Tapback کنید.

در سافاری و نرم افزار ایمیل هم تاچ بار به شکل پیشفرض عملکرد قابل قبولی دارد، اما خوشبختانه اگر بخواهید می توانید آن را بر اساس نیاز و سلیقه ی خود شخصی سازی کنید تا کاربرد بیشتری هم داشته باشد.

برای من به شخصه موارد زیادی پیش می آید که صدا از مرورگر در حال پخش باشد اما متوجه نباشم و دکمه ی pause بالای کیبورد را بزنم و پخش صدا در اپلیکیشن های موسیقی آغاز شود. اما به لطف تاچ بار این اتفاق دیگر رخ نمی دهد و کنترل هر یک از اپلیکیشن هایی که به پخش صدا مشغول هستند جدا از بقیه انجام می گیرد.

در نرم افزارهای دیگر، تجربه کاربری تاچ بار یکنواخت نیست و فراز و فرود زیادی دارد. مثلا استفاده از این قابلیت در اپلیکیشن های Photos و QuickTime تا حد زیادی کار را ساده تر می کند، اما iMovie اعتنای چندانی به این ویژگی جدید ندارد و در GarageBand هم کارکردهای تاچ بار چندان کاربردی به نظر نمی رسند.

اگر بخواهیم در مجموع به یک نتیجه گیری کلی دست پیدا کنیم، باید بگوییم تاچ بار بدون تردید تجربه کاربری لپ تاپ های جدید را بهبود می دهد، اما تفاوت به اندازه ی رقمی که می پردازید نیست.

حتی خود اپل هم آنقدری که فکر کنید روی این قابلیت تمرکز ندارد و به توسعه دهندگان نرم افزار توصیه کرده عملکرد اختصاصی برای تاچ بار طراحی نکنند که در صورت عدم وجود آن قابل انجام نباشد.

از طرف دیگر هم با وجود تمام محدودیت ها شاهد توسعه بازی بازی مثل Pac-Bar یا TouchBarPong بودیم که نشان می دهند پتانسیل های تاچ بار بی پایان هستند و امکان دارد در آینده هرچیزی روی آن مشاهده کنیم.

اما حداقل امروز و تا زمانی که این قابلیت تازه وارد و جدید به پختگی و بلوغ دست پیدا نکند، می توانید از تاچ بار صرف نظر کنید بدون اینکه تجربه کاربری خارق العاده ای را از دست بدهید، تا زمانی که این ویژگی پس از مدتی توسعه و تکامل مثل صفحه نمایش لمسی به بخش جدایی ناپذیر لپ تاپ های کاربران تبدیل شود.

پخش صدا: بیس تنومند تر از گذشته

اپل می گوید صدای اسپیکرهای لپ تاپ جدید سراسر فضای اتاق را در بر می گیرد و تا حد مناسبی هم این ادعا را عملی می کند. کیفیت صدای اسپیکر در نسل جدید به شکل محسوسی بهبود یافته و حالا خصوصاً قدرت و عمق بیس بیشتر شده است.

عملکرد اسپیکر خصوصاً در زمینه پخش بیس بهبود یافته

البته هنوز آن روزی نرسیده که کیفیت اسپیکر لپ تاپ با اسپیکرهای قابل حمل حتی نه چندان بزرگ و گران قیمت برابری کند، اما بدون تردید مک بوک پرو از این نظر یکی از مدل های خوب بازار به حساب می آید، حتی با وجود رقبایی مثل Zenbook 3 ساخت ایسوس که از این نظر در دنیای ویندوز یکی از بهترین عملکردها را دارد.

پخش فرمت های غیر فشرده با این لپ تاپ از محدوده فرکانسی مناسب و پخش قابل قبول فرکانس های زیر و بم حکایت دارد و بلندی صدا هم در غالب موارد بیش از آن چیزی است که احتیاج داشته باشید، خصوصیتی که در کنار کیفیت چشمگیر نمایشگر، مک بوک پرو های جدید را به یکی از بهترین ها برای پخش فیلم و موسیقی تبدیل می کند.

صفحه نمایش: بهترین تاکنون

اپل می گوید نمایشگر مک بوک پروهای جدید بهترین صفحه نمایشی به حساب می آید که تاکنون در ساخت کامپیوترهای مک مورد استفاده قرار داده و در عمل هم چیزی غیر از این را مشاهده نمی کنید.

هرچند رزولوشن 1800 در 2880 این صفحه نمایش 15.4 اینچی رتینا نسبت به نسل قبلتغییری  نداشته، اما حداکثر روشنایی 67 درصد بیشتر شده و به 500 نیت رسیده است که رقم قابل قبولی به حساب می آید.

لپ تاپ جدید به بهترین صفحه نمایش اپل تاکنون مجهز است

اپل همچنین در این مدل تعداد رنگهای قابل نمایش را نسبت به استاندارد sRGB حدود 25 درصد بیشتر کرده و به دنیای استاندارد P3 وارد شده که برای عکاسان، طراحان گرافیک و سازندگان ویدیو سودمند خواهد بود.

برای مقایسه در نظر داشته باشید که Dell XPS 15 با وجود رزولوشن 4K تنها قادر است 71 درصد رنگهای استاندارد sRGB را نمایش دهد، هرچند سرفس بوک در این بخش عملکرد نزدیکی به مک بوک پرو ارائه می کند.

توان پردازش: کافی اما گران

فراهم آوردن بالاترین قدرت سخت افزاری هرگز نقطه ی تمرکز اپل در ساخت لپ تاپ هایش نبوده و مک بوک پرو های جدید هم از این قاعده مستثنی نیستند. شرکت سازنده این بار حتی با وجود فاصله ی کوتاه تا عرضه ی نسل جدید پردازنده های اینتل برای آماده شدن آنها منتظر نماند و لپ تاپ های تازه را با نسل پردازنده های قدیمی تر نسل شش رونمایی کرده است.

برای بررسی توان پردازشی مک بوک پرو های جدید نسخه 15 اینچی از این محصول را با شماره مدل MLH42 مورد استفاده قرار دادیم که برای تهیه کردنش باید 2800 دلار بپردازید.

سازنده ترجیح داده منتظر آماده شدن نسل جدید پردازنده های اینتل نماند

توان پردازش این مدل از پردازنده 4 هسته ای Core i7 سری اسکای لیک با قدرت 2.7 گیگاهرتز، 16 گیگابایت حافظه رم LPDDR3 با سرعت 2133 مگاهرتز و کارت گرافیک 2 گیگابایتی Radeon Pro 455 تامین می شود (این مدل اکنون در بازار ایران با قیمت حدود 11 میلیون تومان به فروش می رسد).

به لطف این ترکیب سخت افزاری و هماهنگی بالا با سیستم عامل، مک بوک پروی جدید مثل همیشه قادر است عملکردهای روزانه را به روان ترین شکل انجام دهد. برای بررسی این موضوع در حالی که مشغول دانلود کردن فایل و استریم ویدیو در پس زمینه بودیم چندین تب در مرورگر باز کردیم و همزمان نرم افزار GarageBand را هم مورد استفاده قرار دادیم و هیچگونه تاخیر یا اختلال قابل توجهی مشاهده نکردیم.

برای مقایسه با رقبا توان دستگاه را با نرم افزار Geekbench 4 اندازه گیری کردیم و مک بوک پرو با کسب امتیاز 13215 نشان داد تقریباً دو برابر سرفس بوک مایکروسافت قدرت دارد و بالاتر از سطح متوسط بازار قرار می گیرد.

اما بخشی از سرعت بالای دستگاه و اجرای روان عملکردها به حافظه 512 گیگابایتی SSD باز می گردد که مبتنی بر PCIe عمل می کند.نتایج بنچمارک این حافظه از سرعت 727 مگابایت در ثانیه حکایت دارد که نشان می دهد انتقال یک فایل 5 گیگابایتی روی حافظه مک بوک پرو ظرف تنها 7 ثانیه انجام می گیرد.

این میزان چندین برابر از لپ تاپ های مجهز به هارد دیسک های HDD بالاتر است و در دنیای SSD ها هم رقم مناسبی به حساب می آید. خوشبختانه سازنده امکان انتخاب حافظه تا 2 ترابایت را هم برای دستگاه در نظر گرفته تا مشکل محدودیت ظرفیت حافظه های SSD را هم از میان بردارد، هرچند برای داشتن این ویژگی باید رقم چشمگیری را کنار گذارید که از عهده ی بسیاری از کاربران غیر تجاری خارج است.

توان گرافیکی: نه به بازی های سنگین

و اما کارت گرافیک AMD Radeon Pro 455 که از قدرت کافی برای ویرایش ویدیو، طراحی و حتی اجرای بازی های نه چندان سبک بهره می برد، اما اگر بازی کردن با لپ تاپ برای شما مهم است هرگز نباید مک بوک پرو را به عنوان یکی از گزینه های خود به حساب آورید.

اینجا همان جایی است که رقبایی مثل سرفیس پرو و Dell XPS 15 به راحتی از اپل پیش می افتند و شرکت ساکن کوپرتینو هم ظاهراً مقاومتی در این مورد ندارد. برای مثال با اجرای بازی Dirt 3 روی لپ تاپ 2800 دلاری به 60 فریم در هر ثانیه دست پیدا کردیم که برای انجام این بازی سبک مناسب است، اما برای مقایسه سرفس بوک به لطف کارت گرافیک Nvidia GTX 965M می تواند همین بازی را با نرخ 117 فریم در هر ثانیه اجرا کند.

خوشبختانه در تست OpenGL بنچمارک Cinebench عملکرد مک بوک پرو مناسب تر بود و این دستگاه به امتیاز 79.84 دست یافت که تقریباً با سرفس بوک برابری می کند و حتی از لپ تاپ هایی مثل HP Spectre x360 و XPS 13 که کارت گرافیک مجزا ندارند نزدیک به دو برابر بیشتر است.

اما با این حال وقتی فاکتور قیمت را هم در نظر می گیریم، ارزش خرید دستگاه از نظر توان پردازش گرافیکی کاهش پیدا می کند، چرا که دستیابی به عملکرد مشابه در دنیای ویندوز با صرف هزینه به مراتب کمتر امکان پذیر است.

اگر گیمیر هستید مک بوک پرو لپ تاپ مورد نظر شما نیست

در نهایت تست Compute از بنچمارک گیک بنچ 4 را روی دستگاه اجرا کردیم که توان پردازنده و توان کارت گرافیک را به شکل همزمان سنجش می کند. مک بوک پرو در این تست امتیاز 42 هزار را کسب کرد که آن را جایی بین Spectre اچ پی با امتیاز 20 هزار و سرفس بوک با امتیاز 64 هزار قرار می دهد (برای مقایسه مدل 13 اینچی مک بوک پرو با جیپ گرافیکی Iris Pro ساخت اینتل در همین تست امتیاز 30 هزار را کسب کرده است).

تا اینجای کار دیدیم که مک بوک پرو برای اجرای سیستم عامل، عملکردهای روزانه و فعالیت های حرفه ای تر مثل ویرایش عکس و ویدیو کمبودی ندارد، اما مشکل از جایی آغاز می شود که دستگاه را با رقبای ویندوزی مقایسه کنید.

برای مثال Dell XPS 15 با سخت افزار کمابیش مشابه قادر است از نظر توان پردازش با مک بوک پرو برابری کند، آن هم در حالی که قیمت مناسب تری دارد و به کارت گرافیک Geforce GTX 960M مجهز است.

بر همین اساس باید تصمیم بگیرید که آیا در اختیار داشتن این ترکیب سخت افزاری به همراه تاچ بار و پلتفرم نرم افزاری اپل (که البته تجربه کاربری بسیار دلچسبی هم دارد) برای شما ارزش هزینه کردن 2800 دلار (یا حداقل 2400 دلار در مدل پایه) را دارد یا خیر.

حرارت: نتیجه ی ترکیب باریکی با آلومینیوم

هرجا یک لپ تاپ باریک خصوصاً با بدنه ی فلزی مشاهده کردید، باید احتمال ایجاد گرمای زیادی را هم در نظر داشته باشید، مشکلی که پیشتر در بسیاری از نسل های مک بوک پرو مشاهده کرده بودیم.

برای بررسی این موضوع یک فایل ویدیویی HD را به مدت 15 دقیقه روی دستگاه استریم کردیم که در نهایت دمای ترک پد، کیبورد و زیر بدنه به ترتیب تا 81، 88.5 و 89 درجه افزایش داد.

هرچند این میزان گرما هنگام استفاده از دستگاه کاملاً ملموس به حساب می آید، اما مشکلی در عملکرد لپ تاپ ایجاد نمی کند و با رقم خطرناکی مثل 95 درجه هم فاصله دارد.

خوشبختانه با رسیدن دما به رقم های بالا فن های مک بوک وارد عمل شده و بدنه ی دستگاه را تاحدی خنک می کنند، اما به نظر می رسد اپل ترجیح می دهد به جای اینکه فن ها همواره با سرعت پایینی مشغول کار و تولید صدا باشند تنها در مواقع ضروری با قدرت و صدای بسیار بالا وارد عمل شوند، موضوعی که پسندیدن یا نپسندیدن آن به سلیقه ی شما بستگی دارد.

باتری: خوشبختانه مشکل نرم افزاری بود

در کنار حذف درگاه ها و اضافه شدن تاچ بار، باتری سومین بخش خبرساز لپ تاپ های جدید اپل به حساب می آید. شرکت سازنده هنگام رونمایی از محصول اعلام کرده بود مک بوک پرو های جدید با وجود کاهش اندازه، قادر هستند با هر شارژ تا 10 ساعت کاربر را همراهی کنند که هم اندازه با نسل پیشین به حساب می آید و رقم مناسبی است.

اما پس از عرضه ی محصول بازار کاربران و البته منتقدین بسیاری اعلام کردند این موضوع صحت ندارد. در ادامه شاهد انتشار گزارش های فراوانی بودیم که برخی از آنها حتی از کارکرد 2 یا 3 ساعته ی باتری محصول جدید حکایت داشت.

برخی اعتقاد دارند اپل در ابتدا می خواسته باتری جدیدی برای مک بوک توسعه دهد که قابلیت پر کردن فضاهای خالی بین قطعات داخل بدنه را داشته باشد، اما نتوانسته آن را به موقع آماده کند و محصول را بدون ایجاد تغییر در طراحی داخلی، با باتری های کوچک تری از نوع معمولی به بازار عرضه کرده است.

برخی دیگر هم می گویند حتی اگر اپل همان باتری نسل قبلی را هم مورد استفاده قرار داده بود، با توجه به پیشرفت و بهینه سازی نسل جدید دستیابی به عمر باتری 12 ساعته دور از ذهن نبود. در نهایت گروه دیگری هم مصرف تاچ بار را عامل اصلی کافی نبودن شارژ باتری می دانند.

در هر حال کار به جایی رسید که سایت های معتبر بر خلاف سال های گذشته نسل جدید مک بوک پرو را از لیست محصولات پیشنهادی خود حذف کردند و کاربران بسیاری هم محصول تازه خریداری شده را به دلیل مشکل باتری برای فروشنده پس فرستادند.

هرچند اپل وجود ایراد عمر باتری در مک بوک پرو های جدید را پذیرفت، اما اصرار داشت مشکل از باگ نرم افزاری مرورگر سافاری است و به سخت افزار دستگاه ارتباطی ندارد.

خوشبختانه بروزرسانی اخیر نشان می دهد اپل چندان هم خلاف واقعیت را نمی گفته و موفق شده با بروزرسانی نرم افزاری عملکرد دستگاه را بهبود دهد. البته عمر باتری المانی بسیار متغیر است و به نوع استفاده ی هر کاربر بستگی دارد، بر همین اساس ممکن است رقم دستیافته ی شما روی یک محصول با شخص دیگر در همان محصول متفاوت باشد.

عمکلرد دستگاه از نظر عمر باتری کمابیش با نسل قبل یکسان است

اما بر اساس چند روزی که دستگاه برای استفاده در اختیار ما قرار داشت به تخمینی حدودی دست پیدا کردیم. اگر بروزرسانی نرم افزاری را دریافت کرده باشید، عموماً در هر روز می توانید تا 8 ساعت دستگاه را برای انجام امور روزمره مثل مرور وب و پخش موسیقی و موارد مشابه مورد استفاده قرار دهید که رقم مناسبی است و برای یک روز کاری کفایت می کند.

اگر استفاده ی شما سبک تر باشد، دستیافتن به رقم 10 ساعت که اپل ادعا می کند و حتی بالاتر از آن هم امکان پذیر است، اما استفاده طولانی مدت از حداکثر توان پردازشی، روشنایی بالای نمایشگر و موارد اینچنینی عمر باتری دستگاه را به زیر 4 ساعت می رساند که البته تعجبی هم ندارد.

در مجموع می توان گفت اگر پیش از این کاربر مک بوک های اخیر بوده باشید، روی نسل جدید هم از نظر عمر باتری تجربه کاربری مشابهی دریافت می کنید و جای نگرانی در مورد گزارشهای منتشر شده از مشکلات باتری محصول جدید وجود ندارد.

نرم افزار: تجربه کاربری بهتر از همیشه با سیری

مک بوک پروی جدید به شکل پیشفرض با سیستم عامل macOS Sierra عرضه می شود که در این نسخه نامش از Mac OS X تغییر یافته اما مثل همیشه تجربه کاربری بسیار مناسبی دارد.

یکی از مهم ترین امکانات جدید دستیار دیجیتالی اپل به حساب می آید که بالاخره از ابزارهای موبایل مبتنی بر iOS به سیستم عامل دسکتاپ این شرکت هم راه یافته است.

در نسخه جدید بالاخره سیری به سیستم عامل دسکتاپ اپل آمده است

با وجود سیری می توانید بسیاری از عملکردهای سیستم را بدون نیاز به دست و با فرمان های صوتی به انجام برسانید، از جمله باز کردن سایت ها، چک کردن وضعیت آب و هوا، ارسال پیام متنی، پخش موسیقی با iTunes و موارد متنوع دیگری که مشابه آنها را پیشتر روی آیفون و آیپد مشاهده کرده ایم.

خوشبختانه دقت و سرعت پردازش دستیار دیجیتالی هم روی لپ تاپ اپل مناسب است و کمتر پیش می آید منظور شما را متوجه نشود، البته اگر با انجام مکالمه به زبان انگلیسی مشکل خاصی نداشته باشید.

خبر خوب اینکه وجود این ویژگی جدید حتی بیشتر از تاچ بار تجربه کاربری سیستم عامل مک را بهبود می دهد و پس از عادت کردن به آن دشوار است بخواهید به نسخه های قدیمی تر باز گردید.

برای آشنایی بیشتر با امکانات آخرین نسخه از سیستم عامل اپل از شما دعوت می کنیم بررسی macOS Sierra را در مطالعه نمایید.

جمع بندی: حالا ارزش خرید مدل 2015 از همیشه بالاتر است

مک بوک پروی جدید از بسیاری جهات محصول جذابی است و نسبت به نسل قبل از خود بهبودهای متنوعی دارد، از جمله کاهش وزن و ابعاد، نمایشگر روشن تر، پخش صدای بهتر، توان پردازش بالاتر و حافظه ی سریع تر.

اما اپل در کنار این بهبودها تغییرات دیگری هم در دستگاه ایجاد کرده که تجربه ی کاربری آن را به شکل قابل توجهی تحت تاثیر قرار می دهد. در لپ تاپ های جدید تاچ بار جای دکمه های فانکشن را گرفته و عملکرد کیبورد و تاچ پد هم تا حدی دستخوش تغییر شده است.

اما حتی پیش از عادت کردن به این تغییرات لازم است با مسئله مهم تری دست و پنجه نرم کنید. مک بوک پرو های جدید هیچکدام از درگاه های پیشین (حتی کارت خوان و USB نوع A) را ندارند و تنها 2 یا 4 پورت USB نوع C برای آنها در نظر گرفته شده که تمام عملکردها از جمله شارژ دستگاه، انتقال تصویر و اتصال لوازم جانبی از طریق همان 2 یا 4 درگاه یکسان انجام می گیرد.

چند سال دیگر که USB نوع C در بازار فراگیر شده باشد و شما هم ابزارهای جدید تهیه کرده باشید، این مشکل دیگر موضوعیت خود را از دست داده است، اما اگر امروز بخواهید لپ تاپ جدید را برای کسب و کار خود مورد استفاده قرار دهید باید آمادگی تهیه و همراه داشتن دانگل را تقریباً برای هرکاری که می خواهید انجام دهید داشته باشید.

برای مثال یک عکاس که از مک بوک پروی جدید برای ویرایش عکس استفاده می کند، در طول روز چندباری به دانگل برای اتصال کارت خوان به دستگاه احتیاج پیدا می کند یا هر کسب و کار دیگری که برای انجام آن لازم است چیزی را به لپ تاپ متصل کنید.

برخی اعتقاد دارند اپل با این تصمیم می خواهد به بهانه ی کمک به پیشرفت تکنولوژی دانگل های بیشتری به فروش برساند، یعنی مشابه همان رویه ای که این گروه در مورد حذف درگاه هدفون از آیفون های اخیر مثال می زنند.

 

گروه دیگری هم در مقابل اعتقاد دارند اپل حتی قبل از کاربران می داند چه چیزی برای آنها بهتر است و به همان سمت هم حرکت می کند، حتی اگر به نظر برسد بازار هنوز آمادگی چنین تغییری را نداشته باشد، مثل حذف کیبورد در اولین آیفون.

اما هر کدام از این دو بینش صحت داشته باشند، در نهایت این شما هستید که باید چند هزار دلار برای خرید لپ تاپ جدید و انواع دانگل ها هزینه کنید و مدتی آسودگی کاربران دستگاه های دیگر را با حسرت تحت نظر بگیرید تا USB نوع C همه جا فراگیر شود.

کاربرانی که پسوند «Pro» یا حرفه ای برای آنها اهمیت ندارد و تنها به دنبال انجام عملکردهای ساده در طول روز مثل مرور وب و پخش فیلم و موسیقی هستند هم نیازی نیست هزینه ی بالای مدل های گران قیمت را بپردازند و یک مدل 13 اینچی بدون تاچ بار یا حتی نسل های قدیمی، از نظر اقتصادی برای آنها انتخاب مناسب تری به حساب می آید.

گذشته از عدم وجود درگاه های متنوع، کمبودهای دیگری هم در تولید نسل جدید مک بوک پروها وجود دارد که تاحدی ارزش خرید آن را در مقابل مدل های پیشین کاهش می دهد، از جمله عملکرد باتری و استفاده از پردازنده ی قدیمی که باید منتظر بمانیم در نسل بعدی مرتفع شوند.

همه ی این عوامل در کنار افزایش قیمت، بیش از اینکه توجه خریداران را به مک بوک های جدید جلب کند، ارزش خرید مدل 2015 را بیشتر از قبل افزایش داده است. حتی اگر می خواهید حتماً بر لبه ی تکنولوژی حرکت کنید و تازه ترین دستیافته های نسل 2016 را در اختیار داشته باشید هم توصیه ی ما این است که به دلیل اختلاف قیمت قابل توجه، از مدل های دارای تاچ بار صرف نظر کنید.

ساده ترین انتخاب را هم کاربرانی در پیش دارند که زرق و برق تاچ بار توجهشان را جلب کرده و حاضر نیستند برای رفع مشکلات تا بروزرسانی سخت افزاری بعدی منتظر بمانند، در این صورت تنها کافی است 13 یا 15 اینچی محصول را انتخاب کنید و از آنچه شرکت ساکن کوپرتینو آن را روشی انقلابی برای تعامل با کامپیوترهای خود نامیده است، لذت ببرید.

در پایان گفتنی است که مدل پایه از مک بوک پرو 15 اینچی با پردازنده 2.6 گیگاهرتزی Core i7 اسکای لیک، 8 گیگابایت حافظه رم، 256 گیگابایت حافظه SSD و کارت گرافیک Radeon Pro 450 و 4 درگاه USB-C با قیمت 2399 دلار به فروش می رسد.

مدلی که در این بررسی مشاهده کردید 2799 دلار قیمت دارد و از حافظه ی رم و حافظه ی داخلی 2 برابر بیشتر و پردازنده قوی تر 2.7 گیگاهرتزی بهره می برد. خرید نسل قبل مک بوک پرو 15 اینچی هم با 2.2 گیگاهرتز پردازشگر Core i7، حافظه رم 16 گیگابایت، 256 گیگابایت حافظه SSD و پردازشگر گرافیکی Iris Pro با 1999 دلار امکان پذیر است.

در مقابل خرید سرفیس بوک با Performance Base از مایکروسافت با قدرت بالاتر 2399 دلار هزینه در پی دارد و خرید Dell XPS 15 که یکی از عمده ترین رقبای مک بوک پرو به حساب می آید هم 2100 دلار تمام می شود، آن هم با توان پردازش بالاتر و صفحه نمایش 4K.

نکات مثبت

نکات مثبت
  • حسگر اثر انگشت
  • کیفیت نمایشگر
  • کیفیت اسپیکر
  • دقت تاچ پد
  • طراحی، وزن و ابعاد

نکات منفی

نکات منفی
  • عدم وجود درگاه های متنوع
  • قیمت بالا
  • پردازنده قدیمی
  • تاچ پد بیش از حد بزرگ

The post appeared first on .

بررسی دیجیاتو: Macbook Pro 2016 [به همراه بررسی ویدیویی]

نقد و بررسی Maize

نقد و بررسی Maize

 

نقد و بررسی Maize

‘به قلم پرهام آقاخانی”

نقد این بازی بر مبنا نسخه ارسالی سازندگان برای وبسایت پردیس‌گیم نوشته شده است

در این چند ساله که وضعیت بازی‌های مستقل روز به روز در حال بهتر شدن است، هر چند وقت یک بار یک سری عنوان عجیب و غریب را می‌بینیم که چند ایده دیوانه وار را با هم درمی‌آمیزند و یک معجون جالب را تحویل بازیکنان می‌دهند. اما مسئله اصلی اینجاست که بعضی از این بازی ها در اجرای ایده‌های عجیبشان موفق ظاهر می‌شوند و تجربه‌ای منحصر به فرد را ارائه می‌دهند و بعضی دیگر کاملا در این امر شکست می‌خورند و به شدت ناامیدکننده ظاهر می‌شوند.

متاسفانه Maize در دسته دوم جای دارد. بازی روایتگر دو دانشمند است که از دولتمردان کشور آمریکا دستور می‌گیرند تا یک سری آزمایش‌های محرمانه بر روی ذرت‌ها انجام دهند. آن‌ها هم این کار را با کمال میل انجام می‌دهند تا این که سرانجام اشتباه می‌کنند، آزمایش‌هایشان به فاجعه می‌انجامد و ذرت زنده تولید می‌کنند! ذرت‌هایی که قادر به انجام کارها به مانند انسان‌ها هستند و این موضوع، عجیب و غریب‌ترین چیزی نخواهد بود که داخل این بازی خواهید دید!

داستان بازی مستقیما در زمانی بعد از اتفاقاتی که در ابتدا به آن اشاره شد، اتفاق می‌افتد. ولی متاسفانه با این که جالب به نظر می‌رسد، بنابر دلایلی که در ادامه توضیح خواهیم داد تنها عامل برای پیشبرد داستان محسوب می‌شود و همچنین در سطح خوبی قرار ندارد. هنگامی که بازی را شروع می‌کنید، داستان بازی چیزی نیست که بخواهد مخاطب را جذب کند و بیشتر روی قسمت‌های طنز و جوک‌هایی تمرکز دارد که توسط گفتگو های بین دو دانشمند مذکور با تکه های کاغذ، توضیحات آیتم‌ها و همچنین متلک‌های آزاردهنده همراهتان به نام Vladdy (که در ادامه به او نیز خواهیم پرداخت) بیان می شوند که در اکثر مواقع کاملا در انتقال حس طنز ناموفق هستند. نکته آزار دهنده اینجاست که Maize تمام عوامل موردنیاز برای داشتن یک داستان جذاب را در اختیار دارد ولی تمام این پتانسیل بر باد رفته است.

از طرفی دیگر حتی گیم پلی بازی نیز از ارائه دادن یک تجربه مناسب، عاجز است. شما از همان اول بازی در یک محیط نیمه باز و نسبتا بزرگ به حال خودتان رها می‌شوید و وظیفه دارید تا با بی‌هدف گشتن داخل آن محیط، یک سری آیتم خاص را پیدا کنید و در مکان هایی خاص استفاده کنید تا قادر به پیشروی باشید.اما نیازی به نگرانی نیست، چون انجام دادن معماها بسیار راحت است. در یک اقدام عجیب از سوی سازندگان، مکانی که شما می بایست از یک آیتم استفاده کنید داخل منوی مشخصات هر آیتم ذکر شده است و همین موضوع باعث می‌شود تا عملا هیچ معمایی داخل بازی وجود نداشته باشد!

ولی مسئله اصلی، پیدا کردن همین آیتم‌ها داخل محیط های بزرگ بازی است و به همین خاطر بارها پیش می‌آید که مجبور شوید یک مسیر طولانی را چند بار طی کنید و بازی بیشتر به یک “شبیه ساز راه رفتن” تبدیل شود تا یک عنوان معمایی. نکته جالب اینجاست که در اکثر مواقع، شما توسط سازندگان بازی محدود می‌شوید و در قسمت‌هایی خاص از بازی، نمی‌توانید به یک سری از مکان‌ها دسترسی داشته باشید. این مورد مشکل چندانی ندارد و قابل درک است؛ البته اگر سازندگان بازی آن را به طرز ناشیانه‌ای طراحی نمی‌کردند! هر بار که بازی می‌خواهد تا جلوی شما را از دسترسی به یک سری از مکان‌ها بگیرد، این کار را با ظاهر کردن چندین ستون از جعبه‌های قرمز رنگ از هوا (که تمام آنها مدل سازی مشابهی دارند) انجام می‌دهد! با این که حتی خود بازی دیوار چهارم را می‌شکند و به همین موضوع اشاره می‌کند ولی باز هم نمی‌توان به راحتی از آن گذشت.

البته همان‌طور که قبلا به این مورد اشاره کردیم، شما در طول بازی تنها نیستید. در قسمتی از بازی، شما به دلایل مبهمی که هیچ وقت ذکر نمی‌شود، به تعمیر یک خرس روباتیک و روس به نام Vladdy می‌پردازید و او تقریبا تا انتهای بازی همراه شما خواهد بود. متاسفانه Vladdy در اکثر مواقع اصلا همراه خوبی نیست. با این که بعضی کارهای او مثل شکستن دیوار چهارم با اشاره کردنش به نکات عجیب و‌غریب بازی یا انجام برخی حرکات خاص، واقعا جالب و در برخی مواقع خنده دار هستند، ولی بیشتر اوقات او فقط مشغول غر زدن و خطاب کردن شما با القابی مثل احمق و نادان است و بیشتر می‌خواهید تا یک بلایی بر سرش بیاید تا دیگر حرف‌هایش را نشنوید. ولی درست همانند بحث داستان، در یک چهارم پایانی بازی است که Vladdy بهتر از هر زمان دیگری با شما برخورد می‌کند و حرف هایش دیگر آزار دهنده نیست.

جای شکر باقیست که حداقل صداگذاری Vladdy و سایر شخصیت‌های داخل بازی واقعا خوب انجام شده است (مخصوصا ملکه ذرت‌ها که از عبارات ادبی خاصی نیز در سخنانش استفاده می‌کند) ولی بدبختانه اگر به سراغ موسیقی‌ها برویم باز هم کم‌کاری‌ها و مشکلات بازی بیداد می‌کنند. به عنوان مثال، هیچ موسیقی‌ای در بازی به جز چند قطعه بسیار محدود که مداوما لوپ می‌شوند، شنیده نمی‌شود و در برخی موارد نیز بارها پیش می‌آید که موسیقی در حال پخش به ناگهان قطع شود.

تا اینجای کار از نافرجامی های بخش تعاملی بازی گفتیم. ولی آیا حداقل بخش فنی توانسته تا در سطح مناسبی باشد؟ جواب باز هم منفی است؛ متاسفانه Maize حتی در قسمت فنی هم کم می آورد. با این که گرافیک بازی به لطف موتور آنریل 4 در سطح مناسبی قرار دارد، ولی از نظر بهینه سازی به هیچ وجه خوب نیست. تنظیمات گرافیکی بازی نیز به شدت محدود هستند و در کمال تعجب حتی گزینه ای برای خاموش کردن تنظیماتی مثل Motion Blur در آن وجود ندارد. از طرفی دیگر بازی پر است از باگ‌ها و گلیچ‌های متعدد. برای مثال بازی ممکن است بار‌ها کرش کند یا بار‌ها ممکن است در قسمت‌هایی از اشیا گیر کنید.

 

نکات مثبت

طراح داستانی جالب

در یک چهارم پایانی تجربه بازی بسیار بهتر می‌شود

صداگذاری مناسب شخصیت‌ها

نکات منفی

بهینه سازی بد

گیم پلی خسته کننده

طنز بازی در بیشتر مواقع در نمی‌آید

باگ‌ها و گلیچ‌های متعدد

سخن آخر:

در کل می توان گفت که Maize یک بازی کاملا متوسط است که در هر دو زمینه تعاملی و تکنیکی ناموفق ظاهر شده است. با این که داستان بازی تقریبا جالب است و بعضی از جوک‌ها نیز سرگرم کننده هستند، ولی سایر عوامل بازی تجربه آن را خراب می‌کند.

 

Verdict

Overall, it can be said that Maize is a pretty average game that has failed in both interactive and technical fronts. Although the story is somewhat interesting and some jokes are fun, but everything else drags the experience down

Pros

Interesting Plot

The last 1/4th of gameplay

Good voice acting

Cons

Bad optimization

Boring gameplay

Jokes are hit & miss, mostly the latter

Numerous bugs & glitches

Final Score: 5 Out Of 10

نقد و بررسی Maize

نقد و بررسی Tyranny

نقد و بررسی Tyranny

 

نقد و بررسی Tyranny

“به قلم سید مهدی میرشاهدهی”

این نقد براساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت پردیس‌گیم نوشته شده است.

در سرزمینی دور همگی به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند تا اینکه شیاطین بدون هیچ‌دلیلی تصمیم گرفتند به این سرزمین حمله کرده و آن را ویران کنند. اما طبق افسانه‌ها شخصی از میان مردم برخواسته و با قدرتی که از طرف خدایان به وی داده شده شیاطین را نابود می‌کند. و باز هم بدون هیچ دلیلی نقش این به اصطلاح Chosen One را ما گیمرها ایفا می‌کنیم. شخصیت ما ناگهان از کسی که حتی مرگش برای کسی اهمیت ندارد،‌ تبدیل به می‌شود یه یکی از مهم‌ترین اشخاص دنیا! این قضیه بارها و بارها در بازی‌های مختلف به اشکال مختلف تکرار شده و به نوعی کلیشه تبدیل شده است. و خنده‌دار است که همین Choosen One در طول سفرهایش به یک کیمیاگر ساده برخورد می‌کند و این کیمیاگر به او می‌گوید:”ای قهرمان! برایم 5 گل نیلوفر آبی پیدا کن که بتوانم یک معجون درست کنم” و شخصیت ما نیز باید نجات دنیا را رها کند و درخواست او را انجام دهد که چه؟ که سازندگان بازی بگویند بازی ما فلان ساعت گیم پلی دارد! اما استودیوی Obsidian با Tyranny سعی کرده – و خوشحالم که می‌توانم بگویم موفق شده – که از این کلیشه‌های همیشگی دور شده و متفاوت باشد.

 

به محض شروع بخش اصلی بازی با این صحنه رو‌به‌رو می‌شوید. خود حدس بزنید قرار است تا انتهای بازی چقدر خون ریخته شود.

Tyranny در یک دنیای فانتزی و در زمانی بین عصر برنز و عصر آهن جریان دارد. بیش از 400 سال است که ارتش Kyros به تسخیر کل دنیای شناخته‌شده مشغول است تا نظم و قانون وضع شده توسط Kyros را بر آن حکم‌فرما کند. هیچ‌کس یارای مقابله با نیروهای Kyros را ندارد؛ حتی اشخاص قدرتمندی که به آن‌ها Archon گفته می‌شود نیز مجبور به زانو زدن در مقابل او شده‌ و به او خدمت می‌کنند. یکی از این Archonها دست راست Kyros و “آرکان عدالت” (Archon Of Justice) یعنی Tunon است. او گروه Fatebinders را تاسیس کرده و وظیفه‌ی اصلی Fatebinderها نیز برقراری قوانین وضع شده توسط Kyros و اطمینان حاصل کردن از اجرای این قوانین است. شخصیت اصلی بازی نیز یک Fatebinder است.

مقدمه‌ی داستان Tyranny در سال 428 (طبق تقویمی که شخص Kyros ابداع کرده) شروع می‌شود. Tiers تنها سرزمینی است که هنوز به تسخیر Kyros درنیامده. دو نفر از Archonها بر سر تصاحب افتخار تسخیر Tiers با یکدیگر رقابت دارند. Graven Ash که “آرکان جنگ‌ها”(Archon Of Wars) است و گروه Disfavored را رهبری می‌کند. و Voices Of Nerat  که “آرکان رازها”(Archon Of Sercrets) است و رهبری Scarlet Chrous را برعهده دارد.  Disfavored یک گروه زبده است که افراد خیلی زیادی ندارد اما بر اساس نظم اداره می‌شود و تا به حال در نبردی شکست نخورده است و در مقابل Scarlet Chrous افراد زیادی دارد و بر آن هرج و مرج حکم‌فرماست. شخصیت اصلی بازی نیز مأموریت دارد که در تسخیر Tiers شرکت کرده و اختلافات بین Scarlet Chrous و Disfavored را حل کند.

تسخیر  Tiers و حل اختلافات بین دو گروه در مقدمه‌ی بازی به شکل یک بازی Choose Your Own Adventure انجام می‌شود. برای مثال Scarlet Chrous برای مسموم کردن اهالی شهری که آن را محاصره کرده‌اید در منبع آب آن شهر سم میریزند و برخی از افراد Disfavored ندانسته از این آب خورده و مسموم می‌شوند. شما می‌توانید نیروهای Scarlet Chrous که مسئول مسموم کردن چاه بوده‌اند را مجازات کنید و یا به نفع آن‌ها داوری کنید. تصمیمات شما در مقدمه به بازی اصلی منتقل شده و در روابط شما با گروه‌ها و شخصیت‌های مختلف تاثیر دارد. برای مثال بخاطر تصمیمات من در مقدمه، اوایل بازی از من با نام Queen Slayer یاد می‌شد.

داستان اصلی بازی در سال 431 شروع می‌شود. کل Tiers به تسخیر Kyros درآمده اما ناگهان مردمان Vendrien’s Well دست به شورش می‌زنند و Graven Ash و Voices Of Nerat نیز به دلیل اختلافاتی که با یکدیگر دارند در سرکوب کردن این شورش و  تسخیر دوباره‌ی Vendrien’s Wll ناتوانند. این موضوع باعث باعث عصبانیت Kyros شده و به همین دلیل شخصیت اصلی بازی همراه با یک Edict (نوعی جادوی فوق‌العاده قدرتمند که  می‌تواند باعث ایجاد زلزله،طوفان و یا حتی آتش گرفتن یک منطقه شود و البته  تنها Kyros توانایی نازل کردن آن را دارد. Fatebinderها مسئول خواندن Edictها هستند.) به Vendrien’s Well فرستاده می‌شود تا پیغام Kyros را به  به آن‌ها برساند:”شورشیان را سرکوب کنید یا خود همراه آن‌ها بمیرید”.

 

معرفی میکنم… Tunon The Archon Of Justice

حال مسئولیت Fatebinder است که اختلافات بین Voices Of Nerat و Graven Ash را حل کرده و Vendrien’s Well را تسخیر کند. اگر ظرف مدت 8 روز Vendrien’s Well تسخیر نشود Fatebinder موظف است تا Edict را بخواند و در این صورت مردم Vendrien’s Well همراه با Graven Ash و Voices Of Nerat و Disfavored و Scarlet Chorus و حتی خود Fatebinder همگی در آتش خشم Kyros خواهند سوخت. اما حل اختلافات میان Graven Ash و Voices Of Nerat به سادگی انجام نمی‌گیرد و تسخیر Vendrien’s Well تنها آغاز ماجراست… 

در بسیاری از عناوین نقش‌آفرینی(RPG) با داستان کلیشه‌ای خوب در مقابل بد روبرو هستیم اما شاید بتوان Tyranny را به جای خوب و بد تقابل هرج‌ومرج و آشوب با نظم دانست. Disfavored بر اساس نظم اداره می‌شود و تک تک اعضای آن حاضرند جان خود را برای فرمانده‌ی خود یعنی Graven Ash فدا کنند و در مقابل بر Scarlet Chorus قانون جنگل حاکم است و اعضای آن با کمال میل از کسی که آنقدر قدرتمند باشد که Voices Of Nerat را به قتل برساند، پیروی می‌کنند. متاسفانه در اغلب عناوین نقش‌آفرینی خوب و بد معنای ثابت و از پیش تعیین شده‌ای دارند اما Tyranny اینطور نیست. گروه‌ها و شخصیت‌های مختلف هر کدام نسبت به اعمال و انتخاب‌های شما واکنش‌های متفاوتی می‌دهند. در این عنوان سیستم اخلاقیات (Morality) جای خود را به  سیستم شهرت (Reputation) داده است؛ به این شکل که هر شخصیت و گروه دو نوار دارد. این نوارها برای گروه‌ها لطف (Favor) و خشم (Wrath) و برای همراهان شما وفاداری (Loyalty) و ترس (Fear) نام دارند.

همانطور که گفته شد خوب و بد مطلق در بازی وجود ندارد ممکن است که یکی از تصمیمات شما باعث شود تا وفاداری یکی از همراهانتان بیش‌تر شده اما در عوض باعث شود تا یکی دیگر از همراهنتان از شما بترسد. البته امکان اینکه هر دو نوار پر شوند و همراهانتان هم نسبت به شما وفادار بوده و هم از شما بترسند نیز وجود دارد. همین موضوع درباره‌ی گروه‌های مختلف و لطف و خشم آن‌ها نیز صدق می‌کند. بعد از اینکه این نوارها تا حد مشخصی پر شدند قابلیت‌های جدیدی را کسب می‌کنید که می‌توانید در جریان مبارزات بازی از آن‌ها استفاده کنید. برخی از این حرکات با همکاری همراهانتان انجام می‌شوند. برای مثال یکی از همراهانتان که Kills-In-Shadows نام دارد در صورتی که از شما بترسد می‌تواند در مبارزات از شما انرژی دریافت کند و مشت‌هایش را به زمین بکوبد، دشمنان هم بر اثر ضربه‌های او به هوا پرتاب شده و خسارت می‌بینند. این حرکات انیمیشن‌های خیلی خوبی نیز دارند و به نوعی مبارزات بازی را لذت‌‌بخش‌تر می‌کنند.

 

Kills-In-Shadows در حال کوبیدن مشت‌هایش به زمین

شاید بتوان بزرگ‌ترین مشکل Tyranny را گیم‌پلی و مبارزات آن دانست. تنوع پایین دشمنان، هوش مصنوعی ضعیف آنان، مشکلات کنترل همراهانتان و عدم وجود Friendly Fire روی هم رفته باعث شده که مبارزات بازی آنطور که انتظار می‌رفت دلچسب درنیامده و کیفیت پایینی داشته باشد. دشمنانتان تنوع پایینی دارند و سبک مبارزه‌ی بسیاری از آنان نیز یکسان است. هوش مصنوعی آن‌ها نیز تعریفی ندارد و برای مثال وقتی به جادوگرها و به طور کلی دشمنانی که آسیب‌پذیری بالایی دارند حمله می‌کنید، دشمنانی که قدرت دفاعی و جان بالایی دارند و به اصطلاح تانک هستند هیچ واکنشی برای دفاع از آنان نمی‌دهند.

هوش مصنوعی همراهان شما از دشمنان وضعیت بهتری دارد اما باز هم بی‌نقص نیست. همراهان شما از جادوها و توانایی‌های خود بدون اینکه به آن‌ها دستوری بدهید استفاده می‌کنند اما گاهی دستورات شما را اجرا نکرده و به همین دلیل احتمالا مجبور خواهید شد هوش مصنوعی همراهانتان را غیرفعال کنید. عدم وجود Friendly Fire (حتی در درجات سختی بالا) نیز باعث شده که مبارزات کم‌تر حالت تاکتیکی داشته و آسان شوند..

وجه تمایز گیم‌پلی Tyranny را با دیگر نقش‌آفرینی‌های کلاسیک می‌توان سیسنم پیش‌رفت آن دانست. برخلاف بقیه‌ی عناوین این سبک که شما در Tyranny کلاسی (Class) وجود ندارد و شما با استفاده از هرکدام از مهارت‌های خود توانایی بیش‌تری در آن پیدا می کنید. یعنی هر چه بیش‌تر از جادوهای توهم‌زا استفاده کنید، مهارت شما در استفاده از این جادو بیش‌تر می‌شود. بعد از ارتقای سطح (Level Up) می‌توانید یکی از خصوصیات کلی خود (مانند میزان سلامتی شما، میزان مقاومت در برابر جادوها، قدرت کلی حملات و …) را ارتقا دهید. همچنین می‌توانید یک قابلیت (Ability) جدید انتخاب کرده و یا قابلیت‌های قبلی خود را ارتقا دهید.

درخت قابلیت‌های (Skill Tree) بازی برای Barik

خوشبخانه Obsidian هر چقدر که در مبارزات کم‌کاری کرده، در داستان و روایت بازی، دیالوگ‌ها، شخصیت‌پردازی و تأثیر تصمیمات شما در بازی سنگ تمام گذاشته است.  بالاتر گفتم که بخش Conquest مانند یک بازی Choose Your Own Adventure است، اما باید بگویم که تنوع انتخابات و تاثیر آن‌ها بر داستان آنقدر رویایی و باور نکردنی است که حس می‌کنید در تمام بازی مشغول تجربه‌ی یک عنوان Choose Your Own Adventure هستید و هر انتخاب شما می‌تواند نتیجه‌‌ی متفاوتی داشته باشد. شخصیت‌پردازی همراهان شما در یک کلام فوق‌العاده است و هر کدام داستان و ماجرای خود را دارند که بعضا به یکدیگر نیز مربوط هستند. مثلا Kills-In-Shadows نفرت باورنکردنی‌ای از Disfavored دارد و می‌خواهد تک تک آن‌ها را بکشد و روابط او با Barik (یکی دیگر از همراهانتان که یکی از سربازان Disfavored است) دیدنی‌ است. هر چند متاسفانه کاملا از ظرفیت داستانی همراهانتان استفاده نشده و مأموریتی(Quest) مربوط به خود ندارند.

برای مثال Barik طی حوادثی (که در بازی توضیح داده می‌شود و در حوصله‌ی این مقاله نمی‌گنجد) در زره خود گیر کرده است، اما او یک مأموریت شخصی ندارد که در آن بتوانید این زره را از او جدا کنید. این مأموریت‌ها می‌توانستند روابط میان شخصیت اصلی با همراهان یا حتی روابط بین همراهانتان را عمیق‌تر بررسی کنند و باعث تأسف است که در بازی وجود ندارند. البته متأسفانه بازی از لحاظ داستانی نیز در ACT پایانی افت می‌کند و بازی به نوعی حس نیمه‌تمام بودن می‌دهد. درست هنگامی که یک سری امکانات جدید برای شما آزاد شده و داستان بازی به هیجان‌انگیزترین بخش خود می‌رسد، ناگهان با پایان بازی رو‌به‌رو می‌شوید که اصلا راضی‌کننده نیست و داد می‌زند منتظر Tyranny 2  بمانید. 

بازبینی تصویری:

 

نامه‌نگاری‌های شما با یک Fatebinder دیگر یکی از جالب‌ترین بخش‌های بازی برای من بود و دوست دارم یکی از جمله‌های نامه‌ها را نقل‌‌قول کنم:” Edictها بزرگ‌ترین سلاح Kyros نیستند. بزرگ‌ترین سلاح او توانایی او در دادن طنایی به ماست که ما با اختیار خود از آن برای دار زدن خودمان استفاده می‌کنیم”.

 

دنیای Tyranny یک دنیای بی‌نهایت خشن و بی‌رحم است و خیلی اوقات دیالوگ‌ها به شدت شما را تحت تأثیر قرار می‌دهند. “لطفا…بچه‌های من داخل هستند… اگر می‌بایست من را بکشید، این کار را اینجا انجام دهید. به دور از آن‌ها”.

 

گرافیک هنری بازی فوق‌العاده است. به اجساد و ابزارآلات جنگی در پس‌زمینه نگاه کنید…

 

یکی از همراهان مورد علاقه‌ی من که Kills-In-Shadows نام دارد. واکنش‌های او نسبت به بدرفتاری‌های شما با نژادش دیدنی است…

 

یکی دیگر از بخش‌های جالب بازی، مواقعی است که باید بین دو نفر یا دو گروه داوری کنید. این بخش‌ها به خوبی نفوذ و قدرت Fatebinder در دنیای بازی را نشان می‌دهند. در اینجا مردم روستا معتقدند موجودی که بر روی زمین است یک انسان را کشته اما خود او می‌گوید خون روی بدنش خون یک گراز است. به نظر شما حق با کیست؟ هر تصمیمی که میگیرد حواستان به Kills-In-Shadows نیز باشد…

 

این مکان قلعه و پناهگاه شما به حساب می‌آید و در داستان بازی نقش مهمی دارد…

نکات مثبت

داستان و روایت فوق‌العاده

Lore و World Building عالی

تأثیر باورنکردنی تصمیمات و انتخاب‌های شما در بازی

شخصیت‌پردازی و پیش‌زمینه‌ی داستانی Archonها و همراهان شما

ارزش تکرار بالا

گرافیک هنری چشم‌نواز

نکات منفی

هوش مصنوعی ضعیف

مبارزات بازی راضی‌کننده نیستند

پایان ضعیف

سخن آخر

Tyranny حتی با وجود پایان ضعیفش بدون شک یکی از بهترین‌ داستان و روایات نسل هشتم را دارد. تأثیر تصمیمات و انتخاب‌های شما و ارزش تکرار بازی آنقدر بالاست که باورکردنی نیست و اگر گیم‌پلی و پایان بهتری داشت به جرات می‌گویم می‌شد از آن به عنوان یکی از بهترین بازی‌های ساخته‌شده تا به امروز در ژانر نقش آفرینی یاد کرد. با این حال اگر به سبک نقش‌آفرینی علاقه دارید و از کلیشه‌های همیشگی این سبک خسته شده‌اید، توصیه می‌کنم به هیج‌وجه تجربه‌ی Tyranny را از دست ندهید.

Verdict

Even with its medicore ending, Tyranny has easily one of the best stories and narrations among the other games in the 8th generation of gaming.With its choices being heavily effective and the game being worthy to be played times after times, I could only say that with the proper combat system and a satisfying ending, the game could’ve become one the best games that has ever been created in the RPG genre. If you’re looking for a fine RPG and you’re sick of the usual cliché, be sure not to miss Tyranny.

Pros

Outstanding story and narration
Perfect lore and world building
Your choices through the game are heavily effective
Characterizations and the background
The “Archons” and your companions
Highly worth to be replayed
Beautiful graphics

Cons

Weak AI
The combat is not satisfying
Mediocre ending

Score: 8.5 Out Of 10

نقد و بررسی Tyranny

بررسی دیجیاتو: Google Pixel؛ درون و برون [به همراه بررسی ویدیویی]

بررسی دیجیاتو: Google Pixel؛ درون و برون [به همراه بررسی ویدیویی]

حدود دو ماه پیش بود که گوگل پس از مدتها حدس و گمان و شایعه، سرانجام تلفن های هوشمند سری نکسوس را کنار گذاشت و موبایل پیکسل را به عنوان تازه ترین پرچمدار خود .

محصولی که پس از HTC Dream و Nexus One، سومین همکاری بین اچ تی سی و غول حوزه جستجو به حساب می آید، اما این بار برچسب Made by Google را همراه دارد و شرکت تایوانی تنها به عنوان خط تولیدی برای پیاده سازی ایده های گوگل عمل کرده است.

نکسوس های پیشین گوگل عموماً موبایل هایی ارزان قیمت بودند و توانایی رقابت با پرچمداران جذاب را نداشتند، اما شرکت ساکن مانتین ویو هنگام تولید Nexus 6P () رویه خود را تا حد زیادی تغییر داد و حالا، با رونمایی از پیکسل های جدید، شاهد هستیم پرونده موبایل های اقتصادی گوگل کاملاً به دست فراموشی سپرده شده است.

قیمت پیکسل جدید گوگل از 650 دلار آغاز می شود که با آیفون 7 برابر است، اما تلفن هوشمند گوگل در ازای این رقم ویژگی های جذابی در اختیار شما قرار می دهد و همین موضوع، آن را به یکی از بهترین جایگزین ها برای آیفون در دنیای اندروید و رقیبی اساسی برای پرچمداران نام آشنا تبدیل می کند.

در ادامه برای آشنایی با خصوصیات و امکانات اولین پرچمدار طراحی شده به دست گوگل، با بررسی تلفن هوشمند پیکسل همراه باشید.

بررسی ویدیویی

طراحی

هرچند طراحی پیکسل به دست گوگل انجام شده، اما حضور شرکت تایوانی هم در این میان وجود دارد و نمای کلی دستگاه را به HTC 10 () شبیه ساخته است.

حتی دکمه پاور دستگاه هم به شکل زبر و طرح دار ساخته شده که یکی از شاخصه های محصولات اخیر HTC به حساب می آید.

اما نکته ی مهم تر این است که ظاهر HTC 10 تا حد زیادی آیفون های اپل را یادآوری می کند و همین موضوع باعث شده نخستین پرچمدار گوگل هم به عمده ترین رقیب خود شباهت هایی داشته باشد، خصوصاً اگر آنها را کنار یکدیگر قرار دهید.

البته گوگل برای متمایز ساختن ظاهر پرچمدار خود نسبت به محصولات دیگر، نیمه ی بالایی پشت بدنه را از شیشه و نیمه پایینی را از فلز ساخته است.

بدون تردید گوگل با این روش به هدف خود رسیده و پیکسل از فاصله دور هم قابل تشخیص است، اما در عین حال طراحی محصول تا حدی عجیب است و باید منتظر بمانیم تا بازار میزان زیبایی آن را مشخص کند.

شیشه پشت بدنه با سبک موسوم به 2.5D ساخته شده و لبه های آن خمیدگی دارد که حس مطلوبی هنگام لمس ایجاد می کند. انحنای لبه های پشت بدنه نیز به شکل کاملاً مناسبی طراحی شده و ارگونومی بسیار خوبی برای این محصول 5 اینچی به ارمغان آورده است.

یک تمایز عمده بین پیکسل و آیفون این است که لنز دوربین موبایل اپل از پشت بدنه بیرون زده، در حالی که گوگل برای جلوگیری از این موضوع پشت بدنه را با شیب ملایمی طراحی کرده و ضخامت دستگاه بین 7.3 تا 8.8 میلی متر متغیر است.

این موضوع کاملاً در زیبایی و افزایش سادگی بدنه پیکسل موثر بوده است، اما لازم است اشاره کنیم که سنگین تر بودن بخش بالای بدنه هنگام استفاده از دستگاه محسوس به نظر می رسد، در نتیجه شما هستید که تعیین می کنید کدام روش مناسب تر است.

تمایز دیگر هم اینکه گوگل در پیکسل بر خلاف آیفون 7 جک 3.5 میلی متری هدفون را کنار نگذاشته و این موضوع می تواند انتخاب بین این دو رقیب را برای برخی کاربران ساده تر نماید.

در نمای روبرو باز هم شاهد استفاده از شیشه 2.5D روی نمایشگر هستیم. این موضوع در کنار حاشیه های قابل توجه در اطراف صفحه نمایش، باز هم به شباهت هرچه بیشتر بین آیفون و پیکسل دامن زده است، در نتیجه اگر دکمه سخت افزاری زیر نمایشگر محصول را نادیده بگیرید تفاوت چندانی بین نمای روبروی دو رقیب به چشم نمی خورد.

گوگل این محصول را در سه رنگ تولید کرده و در نام گذاری آنها نیز اندکی ذوق و سلیقه به خرج داده است، بر همین اساس هر دو مدل پیکسل در رنگ های خیلی نقره ای، واقعا آبی و کاملاً مشکی به فروش می رسد.

این شرکت ضمناً بر خلاف محصولی مثل نکسوس 5X () در گذاشتن کابل و تبدیل به میزان کافی دست و دلبازی کرده تا مشکلی برای اتصال درگاه USB نوع C به درگاه های قدیمی تر وجود نداشته باشد.

بر همین اساس داخل جعبه یک کابل نوع C به نوع C، یک نوع C به نوع A و یک دانگل وجود دارد که هنگام مهاجرت از آیفون به پیکسل، اطلاعات، تصاویر و فایل های شما را به راحتی بین دو محصول انتقال می دهد.

این دانگل ضمناً به عنوان رابط OTG هم عمل می کند، اما لازم است اشاره کنیم هنگام وصل کردن حافظه فلش، لازم بود حافظه را با موبایل پیکسل فرمت کنیم، در حالی که همان حافظه با همان دانگل روی موبایل دیگری مثل LG G5 بدون نیاز به فرمت کردن قابل استفاده بود.

در مجموع می توان اولین تلفن هوشمند طراحی شده توسط گوگل از کیفیت ساخت بالایی بهره می برد که از همان اولین استفاده کاملاً محسوس است.

سازنده تلاش کرده طراحی پیکسل تا جای ممکن ساده و مینیمال باشد و به همین هدف هم دست یافته است، اما نکته اینجاست که اپل هم در ساخت آیفون رویه مشابهی دارد که این موضوع در کنار استفاده از ترکیب شیشه و فلز در هر دو محصول، به شباهت زیادی بین این دو رقیب منجر شده است.

بر همین اساس باید بگوییم گوگل به طور مستقیم کاربران آیفون را هدف گرفته و می خواهد با طراحی دستگاه، حس نسبتاً آشنایی برای آنها در پلتفرم اندروید فراهم آورد؛ موضوعی که وجود دانگل برای مهاجرت از آیفون به اندروید درون بسته بندی پیکسل را نیز می توان نشانه ای برای تایید آن در نظر گرفت.

نمایشگر

سال گذشته، نکسوس 6P به نمایشگر AMOLED مجهز بود و برای مدل کوچکتر یعنی نکسوس 5X، یک صفحه نمایش معمولی تر از نوع LCD در نظر گرفته شده بود.

حالا پیکسل های جدید نخستین تلفن های هوشمند هستند که از پلتفرم جدید گوگل برای واقعیت مجازی موسوم به Daydream پشتیبانی می کند و طبق اعلام سازنده موبایل هایی که می خواهند گواهی پشتیبانی از Daydream را دریافت کنند، لازم است از صفحه نمایش از نوع AMOLED برخوردار باشند.

حالا هر دو موبایل کوچک و بزرگ گوگل به نمایشگر AMOLED مجهز هستند

گوگل بر همین اساس پیکسل کوچک خود را به یک صفحه نمایش 5 اینچی از همین نوع با رزولوشن 1980×1020 و تراکم 441 پیکسل در هر اینچ مجهز شده تا قادر باشد هنگام استفاده در هدست واقعیت افزوده، تصویری با کیفیت مناسب در برابر چشم کاربر قرار دهد.

البته لازم است اشاره کنیم که مدل XL به دلیل رزولوشن QHD از تراکم 534 پیکسل در هر اینچ صفحه نمایش بهره می برد که 17 درصد از پیکسل 5 اینچی بالاتر است.

حقیقت اینجاست که وقتی پیکسل 5 اینچی را در دست داشته باشید، با توجه به فاصله ی نسبتاً زیاد از چشم کاربر، پایین تر بودن رزولوشن این مدل به هیچ عنوان قابل تشخیص نیست.

اما برای رسیدن به پاسخ نهایی باید منتظر بمانیم هدست گوگل به بازار برسد تا عیار نمایشگر را از فاصله ی نزدیک به چشم نیز محک بزنیم.

تا آن زمان، می توانیم بگوییم صفحه نمایش موبایل پیکسل همانطور که از یک پنل AMOLED انتظار می رود رنگهای پویا و مشکی عمیق دارد، هرچند رنگها نسبت به گلکسی های سامسونگ اندکی اغراق شده تر به نظر می رسند.

اما در عین حال عمده ترین نقطه ضعف پنل های این نوع در اینجا هم حضور دارد و روشنایی صفحه نمایش پیکسل از رقبای مجهز به پنل LCD اندکی پایین تر است، اما نه آنقدر که هنگام استفاده از دستگاه اخلال ایجاد گردد.

سازنده به طور پیش فرض امکان تغییر در نحوه نمایش رنگهای نمایشگر را برای دستگاه در نظر نگرفته است، اما یک حالت نمایش sRGB هم وجود دارد که در صورت داشتن اطلاعات لازم می توانید با مراجعه به بخش توسعه دهندگان دستگاه آن را فعال نمایید.

از دیگر امکانات نرم افزاری دستگاه در این بخش نیز لازم است به حالت موسوم به Night Light اشاره کنیم که مشابه آن را پیشتر در محصولات رقیب مشاهده کرده بودیم.

اما حالا با اضافه شدن چنین قابلیتی به هسته اندروید، می توانید با فعال کردن آن میزان انتشار نور آبی و خستگی چشم یا اختلال خواب در اثر آن را کاهش دهید.

نرم افزار

پیکسل های تازه اولین موبایل های مجهز به اندروید 7.1 نوقا در بازار هستند و علاوه بر این از لانچر جدید گوگل به نام Pixel بهره می برند.

پیشتر در به امکانات اضافه شده در نسخه پیش نمایش این سیستم عامل پرداخته بودیم، در نتیجه حالا به توضیح ویژگی های جدید رابط کاربری پیکسل بسنده خواهیم کرد.

نخستین ویژگی جدید که یکی از مهم ترین قابلیت های اضافه شده به اندروید نوقا به حساب می آید، عملکردی نزدیک تاچ سه بعدی آیفون را به پلتفرم گوگل آورده است.

گوگل در نسخه 7.1 ویژگی مشابه تاچ سه بعدی را به اندروید اضافه کرده است

البته برای استفاده از تاچ سه بعدی اپل لازم است نمایشگر تلفن هوشمند شما به شکل سخت افزاری از این ویژگی پشتیبانی کند، اما در پلتفرم گوگل کافی است آیکون اپلیکیشن مورد نظر خود را چند ثانیه نگاه دارید تا گزینه هایی مشابه کلیک راست در کامپیوتر، ظاهر شوند.

برای مثال اگر آیکون Gmail را لحظاتی نگاه دارید، گزینه ی ارسال ایمیل ظاهر می شود یا با نگاه داشتن آیکون مرورگر کروم می توانید به سرعت یک تب جدید باز کنید.

اما باید توجه داشته باشید که در حال حاضر تقریباً فقط حدود 17 اپلیکیشن پیشفرض گوگل از این ویژگی پشتیبانی می کنند و لازم است مدت بیشتری منتظر بمانید تا این ویژگی بین توسعه دهندگان دیگر هم فراگیر شود.

علاوه بر این باید توجه داشت که هرچند روش گوگل به دلیل عدم نیاز به سخت افزار خاص، روی همه ی تلفن های هوشمند مجهز به این لانچر کار می کند، اما در عین حال نسبت به روش اپل دقت پایینتری دارد.

خصوصاً اینکه روشی نیست که متوجه شوید کدام اپلیکیشن ها از این ویژگی پشتیبانی می کنند.

در نتیجه هنگامی که آیکون یک اپلیکیشن که از این ویژگی پشتیبانی نمی کند را نگه دارید، دستگاه تصور می کند می خواهید آن نرم افزار را در صفحات خانگی جابجا کنید و این موضوع چندان دلچسب به حساب نمی آید.

علاوه بر این باید اشاره کنیم که در حال حاضر مشخص نیست گوگل قصد دارد لانچر جدید خود را در اختیار کاربران محصولات دیگر هم قرار دهد یا خیر، اما به نظر می رسد .

گوگل در نسخه تازه تاکید زیادی روی استفاده از دستیار صوتی جدید خود دارد

گوگل در نسخه ی تازه تاکید زیادی روی استفاده از دستیار جدید صوتی خود به نام Google Assistant دارد. سازنده حتی روی پلاستیکی که درون جعبه روی موبایل پیکسل کشیده شده توضیح داده که با نگاه داشتن دکمه ی هوم نرم افزاری دایره شکل پایین صفحه، می توانید به دستیار صوتی گوگل دسترسی داشته باشید.

علاوه بر این مثل گذشته، امکان فعال کردن دستیار صوتی دستگاه با گفتن جمله OK Google هم وجود دارد، اما پیش از آن لازم است چندباری این جمله را تکرار کنید تا موبایل با صدای شما و نحوه ادای کلمات خو بگیرد.

دستیار جدید در حقیقت نسخه تکامل یافته و هوشمند تر از Google Now به حساب می آید که همان کارهای سابق را انجام می دهد، اما حالا جنبه انسانی تری به خود گرفته و در محیطی مشابه به چت اطلاعات را در اختیار شما قرار می دهد، در نتیجه کمتر این احساس را در شما ایجاد می کند که در حال صحبت کردن با یک ربات هستید.

دستیار جدید گوگل علاوه بر این حالا به مرور زمان عادات و علایق شما را یاد می گیرد و هرچه بیشتر از آن استفاده کنید، پیشنهادات نزدیک تری به سلایقتان ارائه خواهد کرد.

یک ویژگی جدید دیگر این است که حالا کیبورد اندروید از امکان ارسال فایل های GIF پشتیبانی می کند، در نتیجه وقتی در اپلیکیشن های پیام رسان که این امکان را داشته باشند به بخش اموجی های کیبورد مراجعه کنید، در عملکردی مشابه نرم افزار تلگرام می توانید تصاویر متحرک موسوم به گیف را نیز در کنار شکلک های اموجی مشاهده، جستجو و ارسال نمایید.

گوگل در نسخه جدید رابط کاربری خود نحوه دسترسی به کشور اپلیکیشن ها را نیز تغییر داده است، در نتیجه حالا کافی است انگشت خود را از پایین صفحه به بالا بکشید (یا روی فلش کلیک کنید) تا کشوی اپلیکیشن ها نمایان شود.

تصاویر زمینه پرتعداد و متحرک هم خصوصیت جدید دیگری هستند که در لانچر گوگل به چشم می خورند و تنوع زیادی برای محیط رابط کاربری به ارمغان آورده اند.

در نهایت لازم است اشاره کنیم که گوگل آیکون نرم افزارهای خود را در نسخه جدید دایره شکل کرده تا ظاهر رابط کاربری یکدست تر باشد، اما آیکون اپلیکیشن های دیگر مثل قبل به شکل مربع باقی مانده اند.

هر دو پیکسل جدید ضمناً به شکل همیشگی عکس های ثبت شده با دوربین دستگاه را به شکل خودکار و با رزولوشن کامل، روی حافظه ابری سرویس Google Photos ذخیره سازی می کنند، خدمتی که برای کاربران دیگر محصولات مبتنی بر اندروید با رزولوشن پایینتر و فشرده شده انجام می گیرد.

دوربین

 

گوگل در گذشته اهمیت چندانی برای دوربین موبایل های هود قائل نبود و بیشتر تلفن های هوشمند سری نکسوس واقعا در این زمینه عملکرد قابل قبولی نداشتند.

اما شرکت ساکن مانتین ویو به مرور پذیرفت این قابلیت یکی از اصلی ترین ویژگی های مد نظر کاربران است و به مرور عملکرد خود را در این زمینه بهتر کرد.

حالا بر اساس روند جدید گوگل، پیکسل به یک دوربین 12 مگاپیکسلی با فلش دوگانه، فوکوس خودکار لیزری و پیکسل های 1.55 میکرونی و لنز با گشادگی دریچه دیافراگم مجهز است.

اگر این ویژگی ها برای شما آشنا به نظر می رسد اشتباه نمی کنید، چرا که سازنده پیشتر مشابه آن را در Nexus 6P () هم مورد استفاده قرار داده بود.

سنسور دوربین پیکسل نسبت به آخرین نکسوس بهبودیافته و امکانات جدیدی دارد

اما باید بدانید که گوگل سنسور IMX378 که نسخه بهبود یافته از IMX377 مورد استفاده در نکسوس قبلی به حساب می آید را برای پیکسل در نظر گرفته که از ویژگی های بهبود یافته بهره می برد.

با وجود اینکه لرزشگیر اپتیکال در میان ویژگی های دوربین پیکسل به چشم نمی خورد، اما این تلفن هوشمند حالا به لطف خصوصیات پیشرفته ی خود می تواند رقبای بزرگی مثل آیفون 7 و گلکسی اس 7 را به مبارزه طلب کند.

گوگل رابط کاربری بخش دوربین را نیز بازطراحی کرده است و با استفاده از آن می توانید به راحتی حالت های تصویربرداری مثل پانوراما، عکاسی 360 درجه، افکت های Lens Blur و ویدیوی صحنه آهسته را فعال نمایید.

اما تمرکز اصلی در طراحی این بخش روی سادگی بوده و گوگل تلاش کرده عملکردهای دوربین به شکل خودکار انجام گیرند، در نتیجه نیازی به ایجاد تغییر در تنظیمات وجود ندارد و تنظیمات چندانی هم برای تغییر در نظر گرفته نشده اند.

مهم ترین نکته که هنگام استفاده از دوربین محصول تازه به چشم می آید سرعت آن است؛ خصوصاً اینکه پیکسل تصاویر را به شکل پیشفرض روی حالت HDR ثبت می کند.

سرعت ثبت تصاویر HDR در پیکسل چشمگیر است

هرچند استفاده از این حالت کنتراست و کیفیت تصویر را افزایش می دهد، اما سرعت عملکرد قوی ترین محصولات اندرویدی را نیز پایین می آورد، در حالی که به لطف فناوری SME-HDR کاهش سرعت به هیچ عنوان روی پرچمدار گوگل محسوس نیست.

این موضوع در کنار پیکسل های بزرگ سنسور محصول کمک می کند تصاویر حتی هنگام عکاسی در شرایط کم نور هم رنگهای چشم نواز و کنتراست مناسبی داشته باشند. هنگام عکاسی در نور روز هم کیفیت عکس ها و عملکرد پیکسل در ثبت رنگ ها همانطور است که از یک پرچمدار انتظار می رود.

عملکرد عالی دوربین در بخش فیلمبرداری هم مشاهده می شود. پیکسل هم مثل پرچمداران فعلی قادر است ویدیوها را با رزولوشن 4K ثبت کند، با این تفاوت که هنگام فیلمبرداری حسگر ژیروسکوپ به کمک لرزشگیر نرم افزاری می آید و نتیجه کاملاً چشمگیر است.

دوربین 8 مگاپیکسلی جلوی بدنه نیز به لطف حالت HDR+ از کیفیت مناسبی برخوردار است، هرچند به دلیل گشادگی دریچه دیافراگم f/2.4 در لنز این دوربین، تصاویر گاهی اوقات با روشنایی کمتر از رقبای دیگر ثبت می شوند.

در مجموع باید گفت دوربین پیکسل از نظر کیفیت یکی از بهترین های بازار است و کسب امتیاز 89 در بنچمارک های DXOMark نیز از همین موضوع حکایت دارد.

اما از نظر سرعت، تجربه کاربری حتی فراتر از آنچه انتظار دارید ارائه می کند و تقریباً هیچ تاخیری هنگام استفاده از دوربین مشاهده نمی شود.

عمده ترین ایراد دستگاه در این بخش نیز به عملکرد فوکوس خودکار باز می گردد، چرا که پیکسل قادر نیست به اندازه برخی از رقبا سوژه ها را از فاصله بسیار نزدیک ثبت کند و هنگام عکاسی از پنجره نیز گاهی اوقات به سختی تلاش می کند به جای نمای بیرون، روی چهارچوب پنجره فوکوس نماید.

در پایان از شما دعوت می کنیم گالری نمونه عکس های ثبت شده با دوربین دستگاه را مشاهده نمایید.

سخت افزار

گوگل در کنار 4 گیگابایت حافظه رم، چیپست اسنپدراگون 821 را در تولید پیکسل مورد استفاده قرار داده؛ اما سرعت پردازش آن را تا نزدیک اسنپدراگون 820 پایین آورده است.

بر همین اساس پیکسل گوگل از قدرت تقریباً یکسان با دیگر پرچمداران مجهز به اسنپدراگون 820 برخوردار است و بر اساس بنچمارک ها، از توان پردازش کافی برای انجام سنگین ترین عملکردها بهره می برد.

به لطف توان پردازش کافی نه تنها اجرای نرم افزارهای سنگین را برای پیکسل ممکن کرده، بلکه باعث شده رابط کاربری و انیمیشن های نرم افزار این محصول به روان ترین شکل ممکن اجرا شوند و یکی از چشم نواز ترین تجربه های ممکن در دنیای اندروید را، پیش چشم کاربر قرار دهند.

علاوه بر این استفاده از هسته های پردازشی جدیدتر در اسنپدراگون 821 باعث شده مصرف باتری بهینه تر از محصولات مجهز به مدل 820 باشد که در بخش مربوطه به توضیح بیشتر خواهیم پرداخت.

پیکسل از نظر اجرای روان رابط کاربری یکی از بهترین های دنیای اندروید است

البته هرجا اسم مدل 820 وجود داشته باشد گمانه زنی هایی در مورد ایجاد گرمای بیش از حد به ذهن متبادر می گردد. این موضوع تا حدی در مورد پیکسل هم صدق می کند و هنگام استفاده از بدنه فلزی به شکل محسوسی داغ خواهد شد، اما لازم است بدانید جای نگرانی از این بابت وجود ندارد و اخلالی در عملکرد دستگاه ایجاد نخواهد شد.

بخشی از توان پردازشی بالای دستگاه نیز به لطف حافظه داخلی پر سرعت از نوع UFS 2.0+ فراهم شده، اما لازم است بدانید این تلفن هوشمند تنها در 2 نسخه 32 و 128 گیگابایتی عرضه می شود و امکان افزایش آن از طریق کارت حافظه وجود ندارد.

حدود 7 گیگابایت از این میزان به نرم افزار دستگاه اختصاص دارد، در نتیجه توصیه می کنیم هنگام انتخاب بین این دو مدل دقت کافی را مبذول داشته باشید، هرچند پشتیبان گیری همیشگی پیکسل از عکس های کاربر تا حد زیادی مصرف حافظه را کاهش می دهد.

در پایان لازم است اشاره کنیم که پیکسل های گوگل به شکل تک سیم کارت ساخته شده و امکان استفاده از سیم کارت دوم هم مثل کارت حافظه برای آنها در نظر گرفته نشده است.

اسپیکر

یکی از مزیت های استفاده از خطوط تولید اچ تی سی این است که شرکت تایوانی سالها در حوزه پخش صدا با کیفیت بالا روی موبایل هایش تجربه دارد و از این نظر یکی از بهترین های بازار به حساب می آید.

البته باید توجه داشت که بر خلاف نمای پایین بدنه، پیکسل گوگل تنها به یک اسپیکر مونو مجهز است و بر همین اساس از نظر کیفیت صدا نسبت به رقبایی مثل آیفون 7 پلاس ()، Xperia XZ () و حتی HTC 10 () در رده پایین تری قرار می گیرد.

با این وجود، اسپیکر دستگاه صدای شفاف و قابل قبولی دارد که کاملاً بلند است و حتی روی بالاترین حالت هم نویز و دیستورشن چندانی ایجاد نمی کند.

باتری

در گذشته اگر می خواستید یک موبایل از خانواده نکسوس داشته باشید، به احتمال زیاد باید قید عمر باتری دستگاه را می زدید و حساسیت بالایی به این بخش از عملکرد محصول نشان نمی دادید.

اما یک تلفن هوشمند عالی تا زمانی جذاب است که روشن باشد و کارایی داشته باشد، بر همین اساس گوگل در نسخه کوچک پیکسل یک باتری با ظرفیت 2770 میلی آمپر ساعت را مورد استفاده قرار داده که با توجه به اندازه دستگاه و رزولوشن نمایشگر رقم کاملاً مناسبی به حساب می آید.

طراحی و توسعه همزمان سخت افزار و نرم افزار هماهنگی بالایی بین آنها فراهم می کند

علاوه بر این باید توجه داشت که پیکسل به اندروید نوقا مجهز است و در نتیجه از نسل دوم ویژگی Doze بهره می برد. نکته ی دیگر اینکه گوگل حالا سخت افزار و نرم افزار موبایل هایش را خودش می سازد، در نتیجه قادر است مثل اپل هماهنگی بالایی بین این دو بخش برقرار کند.

همه ی این خصوصیات، باعث شده پیکسل بر خلاف اغلب موبایل های پیشین مجهز به اندروید خالص از عمر باتری مناسبی برخوردار باشد و به سادگی حداقل یک روز کاربر را همراهی نماید.

پیکسل گوگل با هر شارژ به راحتی یک روز کاربر را همراهی می کند

البته لازم است توجه داشته باشید میزان عمر باتری تا حد زیادی به نحوه کارکرد شما و مقدار استفاده از عملکردهای دستگاه باز می گردد، اما رسیدن تا نزدیک دو روز استفاده ی کامل از پیکسل با هر شارژ نیز غیر ممکن نخواهد بود، رقمی که این محصول را هم رده با رقبایی عمده از جمله آیفون 7 و گلکسی اس 7 قرار می دهد.

هرچند چیپست پیکسل از نسل سوم فناوری شارژ سریع پشتیبانی می کند، اما گوگل فناوری کوالکام را استفاده نکرده و یک شارژر مبتنی بر فناوری USB-C Power Delivery را برای محصول خود در نظر گرفته است.

به لطف جریان 5 ولتی و 3 آمپری این شارژر، 70 درصد از ظرفیت باتری در مدت یک ساعت شارژ می شود و شارژ کامل هم به حدود 90 دقیقه زمان نیاز دارد که هرچند به اندازه LG G5 () و گلکسی های جدید سامسونگ سریع نیست، اما رقم کاملاً قابل قبولی به حساب می آید و از Nexus 6P () کوتاه تر است.

جمع بندی

دوربین با کیفیت، توان پردازش مناسب، کیفیت ساخت بالا و هماهنگی عالی بین سخت افزار و نرم افزار دستگاه، ویژگی هایی هستند که نخستین تلفن های هوشمند سری پیکسل گوگل را، به یکی از بهترین گزینه ها در دنیای اندروید تبدیل می کنند.

حالا دیگر سامسونگ بین افکار عمومی معرف پلتفرم اندروید نیست و گوگل به طور مستقیم نشان می دهد یک تلفن هوشمند عالی مبتنی بر این سیستم عامل چگونه باید باشد.

پیکسل حالا از رقبای نام آشنای خود از جمله آیفون و گلکسی های سامسونگ چیزی کم ندارد و به خوبی می تواند نیازهای اکثر کاربران را بر طرف نماید. موبایل جدید علاوه بر این به لانچر اختصاصی گوگل مجهز است که امکانات اختصاصی این شرکت مثل دستیار صوتی جدید را به بهترین شکل در اختیار کاربر قرار می دهد.

حالا دیگر انتخاب بین طراحی ظاهری، ظاهر رابط کاربری و ویژگی های اختصاصی هر محصول صورت می گیرد و پرچمدار شایسته و جذاب گوگل نقطه ضعف قابل توجهی وجود ندارد که در تصمیم خریداران تاثیر منفی داشته باشد.

البته باید توجه داشته باشید که این تلفن هوشمند ویژگی های جذاب خود را در ازای رقمی کمابیش یکسان با رقبای خود در اختیار شما قرار می دهد و برخلاف موبایل های نکسوسی به هیچ عنوان اقتصادی و ارزان قیمت نیست.

پیکسل جدید گوگل بر همین اساس در نسخه 32 گیگابایتی با قیمت 650 عرضه می شود و برای تهیه مدل 128 گیگابایتی نیز باید 100 دلار اضافه تر بپردازید.

در پایان بد نیست اشاره کنیم که سال گذشته تفاوت های قابل توجهی بین Nexus 5X () و Nexus 6P () مشاهده می شد، اما حالا عمده ترین تفاوت بین دو تلفن هوشمند جدید خانواده پیکسل به اندازه ی دستگاه باز می گردد.

در نتیجه اگر قصد مهاجرت از نکسوس های قبلی یا موبایل های دیگر به پیکسل های جدید را داشته باشید، تنها کافی است اندازه مورد نیاز خود را بین دو گزینه 5 و 5.5 اینچ انتخاب و بقیه امور را به موبایل جذاب گوگل بسپارید.

در پایان گفتنی است نسخه 32 گیگابایتی تلفن هوشمند .

نکات منفی
    نکات منفی

      The post appeared first on .

      بررسی دیجیاتو: Google Pixel؛ درون و برون [به همراه بررسی ویدیویی]