Tagبررسی از

بررسی بازی The Walking Dead: A New Frontier قسمت اول و دوم؛ بی رحم تر از همیشه

بررسی بازی The Walking Dead: A New Frontier قسمت اول و دوم؛ بی رحم تر از همیشه

فصل سوم بازی The Walking Dead معرکه آغاز می شود. به معنای واقعی معرکه و درجه یک.

هنوز دنیا به هم نریخته و خبری از واکرها نیست. در بعد از ظهری خونین که آسمان هم خشمگین به نظر می رسد، خاویر باید خودش را به خانه پدری برساند تا در لحظات آخر کنار پدرش باشد. اما سیل انبوه مسافرانی که شایعه را شنیده اند و می خواهند از شهر خارج شوند، سبب شده تا اتوبان بسته باشد. خاویر می دود، ماشین را رها می کند و می دود تا به پدرش برسد. اما وقتی او می رسد، کار از کار گذشته.

تا به اینجای کار مشغول آن هستید که ببینید اصلا خاویر کیست و خانواده او چه نقشی دارند؟ مگر منتظر بازگشت کلمنتاین و زامبی های بی کله نیستیم؟ پس این آدم های جدید چه می گویند؟

ذهن شما بدجور مشغول این همه داستان سرایی می شود. پدربزرگ داستان حالا از میان ما رفته. خاویر اندوهگین مادر خود را در آغوش گرفته و دیالوگ هایی که شما برایش در آن لحظه انتخاب می کنید، حال او را نمایش می دهد. خاویر می تواند عمیقا ناراحت باشد، می تواند کمی لحن طلبکارانه به خود بگیرد و شاید حتی اندکی شوخ طبعی را چاشنی کار خود کند تا حال و هوا عوض شود.

ماریانا، برادر زاده خاویر که سن و سالی هم ندارد لیوان آب پدربزرگ را به دست گرفته، آن را پر می کند و به سوی اتاق او می رود. مادر بزرگ می گوید: «ماریانا، پدر بزرگ دیگه خوابیده، لازم نیست براش آب ببری.»

ماریانا می گوید: «اما اون که بیدار شده!»

مو به اندامتان راست می شود. حالا می فهمید که کجای داستان قرار دارید و چه اتفاقی در حال رخ دادن است. این شروع معرکه کافی است تا بی وقفه، 80 دقیقه آتی را میخکوب قسمت اول از فصل سوم بازی The Walking Dead شوید که با پسوند A New Frontier شناخته می شود.

در واقع New Frontier گروهی است که در دنیای آخر الزمانی شکل گرفته و ریشه در گذشته ندارد. یک عده انسان که گویا با هدفی مشترک و خیر گرد هم آمده اند اما آنقدر بزرگ می شوند که دیگر جایی برای خوبی باقی نمی ماند و خون را با خون پاسخ می دهند.

داستان را از زاویه نگاه خاویر دنبال می کنیم و چند ده دقیقه بیشتر نمی گذرد که کِلِم هم وارد داستان می شود.

در فصل اول این بازی، کلمنتاین یک کودک کم سن و سال بود، از همه چیز می ترسید و جرات هیچ کاری را نداشت. کلمنتاین در کنار لی، کاراکتر سیاه پوست فصل اول ماجراهای زیادی را تجربه کرد، به سراغ والدین خود رفت و در نهایت همه چیز با یک تراژدی تلخ پایان یافت.

در فصل دوم، ما کنترل کلمنتاین را به دست گرفتیم. دیگر خبری از لی نیست تا پشتیبان کلمنتاین باشد و او باید خودش یاد بگیرد چطور زنده بماند. اما در فصل سوم، باز هم رویه تغییر کرده. داستان را از زاویه نگاه خاویر دنبال می کنیم و چند ده دقیقه بیشتر نمی گذرد که کِلِم هم وارد داستان می شود.

مثل همه کاراکترهای قابل بازی، خاویر هم بسته به انتخاب هایی که شما برای آن می کنید، می تواند انسان متفاوتی باشد اما شالوده شخصیت او قابل تغییر نیست. خاویر یک عموی دلسوز و نگران است که وظیفه خود می داند تا از اعضای خانواده اش مراقبت کند.

حالا 4 سال از فاجعه بزرگ و شیوع بیماری میان انسان ها گذشته. آن هایی که زنده مانده اند یا همیشه سر به زیر در حال حرکت بوده اند و یا بدون ترس، انسان های دیگری را برای امنیت خود کشته اند.

خاویر در نگاه اول یک بزدل و ترسو به نظر می رسد اما هر چه بیشتر به او فرصت خودنمایی می دهید، بیشتر ثابت می کند که برای حفاظت از برادر زاده هایش حاضر است هر کاری کند. مقدمه ابتدایی بازی شاید اثر مخربی روی شما بگذارد و نتوانید این تعداد کاراکتر جدید را به یک مرتبه بپذیرید اما شخصیت خودمانی خاویر و گفتگوهایش با همسر سابق برادر بزرگش کاری می کند که خیلی سریع او را به عنوان سکان دار فصل سوم بپذیرید.

حالا 4 سال از فاجعه بزرگ و شیوع بیماری میان انسان ها گذشته است.

او یک فرشته نیست، قرار است تا سر حد مرگ عصبانی شود، قرار است انتخاب های سخت و دشواری داشته باشد و گاهی اوقات هم به انتخاب شما، ماشه را بکشد. اما آیا ارزشش را خواهد داشت؟

نویسندگان برای آنکه به یک مرتبه از حضور این همه کاراکتر جدید و ناشناخته احساس بدی نداشته باشید، عالی عمل کرده اند. تقریبا یک خانواده کامل را در تصویر داریم. مردی که شاید چندان پخته نیست اما سعی می کند رفتاری بالغانه داشته باشد، مادر خوانده ای که اصلا الگوی مناسبی برای فرزندان همسرش نیست (و شاید اصلا احساس زیادی هم به آن ها ندارد)، و یک پسر و دختر کم سن و سال.

نماد New Frontier روی گردن یکی از اعضای گروه که حالا تبدیل به واکر شده.

دخترک یا همان ماریانا که پیشتر از او گفتیم، باهوش به نظر می رسد. برای آنکه از مکالمات آزار دهنده فرار کند یک هدفون روی گوش های خود می گذارد و وانمود می کند که مشغول گوش دادن به موسیقی است (باتری و برق کجا بود؟) و البته یک پسر تازه به بلوغ رسیده که به شدت درگیر مسائل احساسی است.

اما فراموش نکنید که کاراکترها حرف های شما را به یاد می سپرند و در موقعیتی دیگر پاسخی به آن خواهند داد.

گیب نمی داند که چه در سرش می گذرد، نمی داند که چه می خواهد و به هر چیزی بی میل است. حالا تصور کنید که خاویر بخواهد با شوخی و خنده، شرایط را برای همه تلطیف کند. دیالوگ ها برای این کار کمی دست شما را باز می گذارند. اما فراموش نکنید که کاراکترها حرف های شما را به یاد می سپرند و در موقعیتی دیگر پاسخی به آن خواهند داد.

نیمه های اپیزود اول، وقتی که حسابی با شخصیت ها گرم گرفته اید و فکر می کنید کاش یک دوست و چهره ای آشنا ببینیم، کلمنتاین وارد می شود؛ بی مقدمه و بدون آنکه توضیحی داده شود.

سخت جان تر و بی رحم تر از فصل دوم، کلمنتاین هیچ احساسی ندارد. او همچنان یک دخترک کم سن و سال و بی خطر به نظر می رسد اما وقتی که یک سلاح به دست می گیرد، دیگر معصومیتی نمی توان در چهره اش پیدا کرد.

کلمنتاین و AJ پس از پایان فصل دوم و در فلش بک های فصل سوم.

کلمنتاین، نقطه قوت دو فصل قبلی، حرف های بسیاری برای گفتن دارد اما کارگردان بازی و نویسندگان تصمیم گرفته اند تا این داستان را در قالب فلش بک های کوتاه روایت کنند. پس از فصل دوم، نمی دانیم که چه بر سر کِلِم می آید، اما در فلش بک ها کم کم متوجه می شویم مسیر زندگی او به کدام سمت چرخیده و ارتباط آن با خانواده خاویر چیست.

درست لحظه ای که می خواهید یک نفس راحت بکشید، به بدترین شکل ممکن شوکه می شوید.

در اپیزود اول داستان به شکل خوبی پیش می رود و درست لحظه ای که می خواهید یک نفس راحت بکشید، به بدترین شکل ممکن شوکه می شوید. نویسندگان می خواهند هر لحظه به شما یادآوری کنند که در دنیای واکینگ دد، خوبی و خوشی جایی ندارد و اگر دنبال پایان های خوشحال کننده هستید، داستان اشتباهی را دنبال می کنید.

فصل سوم حول محور گروه New Frontier می چرخد و کلمنتاین و خاویر عمیقا با این گروه مرتبط هستند. دردسرها در این دنیا پایانی ندارد و مرگ تنها راه رهایی محسوب می شود.

در مجموع، داستانی که در دو قسمت ابتدایی ارائه می شود، وعده فصل قدرتمندی را می دهد (حداقل بهتر از فصل آخر سریال واکینگ دد) اما ضعف هایی را هم به همراه دارد که شاید کمی اخم هایتان را در هم فرو ببرد.

پایان اپیزود دوم شاید برای بسیاری جذاب و حیرت انگیز باشد اما حقیقتا مشابه یک فیلم هندی درجه یک است و کمی اعصاب خوردکن به نظر می رسد. با این حال، قطعا در قسمت سوم بیشتر به سوالات بی پاسخی که طی دو اپیزود ابتدایی شکل گرفت، جواب داده می شود اما نحوه پایان بندی اپیزود دوم چندان مورد پذیرش نیست.

رنگ ها گرم تر و در عین حال تهاجمی تر انتخاب شده اند تا احساس تنش در هر لحظه احساس شود.

مشکل دیگر برخی دیالوگ ها و واکنش ها هستند. این مشکل در تک تک بازی های Telltale Games وجود دارد و خسته کننده است که باز هم بگوییم وقتی شخصی یکی از عزیزان خود را از دست می دهد، چرا باید واکنش ها تا این حد خشک و بی احساس باشند؟ حرکات بدن چرا باید تا این حد ضعیف جلوه کرده و جوری باشند که انگار یک اتفاق بد رخ داده و خب، تمام شد، برویم سراغ مشکل بعدی.

شاید تنها مسئله ای که پیشرفت آن احساس می شود، استفاده از گستره رنگ های متفاوت نسبت به فصل های پیشین باشد. رنگ ها گرم تر و در عین حال تهاجمی تر انتخاب شده اند تا احساس تنش در هر لحظه احساس شود. خبری از رنگ های سرد و مرده فصل های قبلی نیست و همین موضوع فصل سوم را از نظر بصری متمایز کرده.

بگذریم از اینکه Telltale Games اصلا قصد ندارد گرافیک فنی بازی هایش را کمی بهبود بخشد و اشتیاق بیشتری ایجاد کند. تصور کنید در سال 2017، صحنه هایی را می بینید که سال ها پیش و با رفتن کنسول های نسل قبل، از آن ها خداحافظی کرده بودیم.

به طور کل، اگرچه روند داستان عالی پیش می رود و نمی خواهید لحظه ای متوقف شوید، اما A New Frontier تقریبا هیچ تغییر عمده ای نسبت به فصل اول ندارد. چه بسا که گیم پلی اندک آن، بیش از پیش آب رفته و تقریبا جز چند صحنه دکمه زنی و یکی-دو معمای فوق العاده ساده، هیچ محتوایی برای ارائه ندارد.

بهتر است به این بازی به چشم یک سریال تعاملی نگاه کنید که هر از چند گاهی از شما می خواهد کاراکتر را تکان دهید و یا دکمه های Q یا E را برای کشتن زامبی ها فشار دهید. به همین سادگی. در واقع اگر نمی خواهید داستان را دنبال کنید، بازی های Telltale حقیقتا ارزش بالایی ندارند.

کلمنتاین در اپیزودهای بعدی جای بسیاری برای رشد دارد و باید اثبات کند که در فصل سوم هم می تواند بین همه کاراکترها بیشتر درخشیده و نقشی اساسی در پیش بردن بار احساسی داستان بازی کند.

در حقیقت این سری بازی به خاطر کلمنتاین و قدرت احساسی که منتقل می کرد برجسته شده و اگر او تبدیل به یک انسان بی روح و ماشین کشتار شود، شاید یکی از بزرگ ترین نقاط قوتش را از دست بدهد.


  • شروعی خیره کننده
  • بهره گیری از گستره رنگی متفاوت برای فصل سوم
  • سورپرایز پایانی قسمت دوم
  • تقریبا هیچ چیز نسبت به فصل قبل تغییر نکرده

The post appeared first on .

بررسی بازی The Walking Dead: A New Frontier قسمت اول و دوم؛ بی رحم تر از همیشه

بررسی Mass Effect Andromeda؛ گریز از هویت

بررسی Mass Effect Andromeda؛ گریز از هویت

استویدو Bioware با سه گانه اصلی Mass Effect، یکی از موفق ترین فرنچایز های نسل پیش را خلق کرد. بعد از 5 سال صبر و انتظار، حالا طرفداران این سری می توانند طعم مس افکت جدیدی را بکشند، مس افکتی که از سه گانه قبلی تقریبا مستقل است و بازیکنان را به جهت یافتن خانه ای جدید به کهکشانی دیگر می برد. اما آیا مس افکت آندرومدا توانسته به اندازه سه گانه قبلی موفق ظاهر شود؟

آندرومدا قطعا در برخی از جنبه ها از سه گانه قبلی پیشی گرفته. سیستم مبارزات و شوتینگ این بازی بسیار لذت بخش از آب درآمده و با تنوع بالای خود، بازیکن را مجذوب خود می کند. با اضافه شدن جت پک به سیستم مبارزات این نسخه، بازیکنان حالا می توانند در میدان نبرد به صورت عمودی هم حرکت کنند. در واقع بر خلاف نسخه های قبلی که بازیکن مجبور می شد همیشه خود را پشت کاور قرار دهد، آندرومدا بازیکنان را به تحرکت فرا می خواند. همین باعث شده که مبارزات جذاب تر و پویا تر، البته پر هیجان شوند.

البته هوش مصنوعی دشمنان تعریفی ندارد. دشمنان خیلی غیر منطقی عمل می کنند، آرایش منظمی ندارند و فقط خودشان را آماده می کنند که به دست شما کشته شوند. شاید در اوایل بازی، مبارزات به دلیل تعداد زیاد دشمنان سخت به نظر برسد، اما رفته رفته و با بالا رفتن لول تان، بسیار آسان خواهند شد و دیگر به هیچ وجه بازیکن را با چالش روبرو نمی کنند.

از تغییرات مهم و بنیادی که سیستم مبارزات آندرومدا به خود دیده، سیستم کاور خودکار است که جاگزین کاور دستی شده. اشاره کردیم که مبارزات در آندرومدا بر خلاف نسخه های قبلی، سریع تر و پرجنب و جوش تر اند، به همین دلیل هم سیستم کاور گیری در این نسخه خودکار شده تا بازیکن بتواند به سرعت وارد کاور شود و از ان بیرون بیآید. بنابراین این خودکار شدن کاور گیری را می توان تغییر خوبی دانست که کاملا در خدمت سرعت بالای بازی است.

سیستم کاور خودکار اگر که به درستی پیاده سازی نشود، می تواند بازیکنان را به دردسر بیاندازد. کاور گیری های بی موقع، ممکن است که بازیکن را در شرایطی نامتعارف قرار دهد نبرد ها را به شکل غیر منطقی سخت تر کند، اما خوشبختانه باید بگوییم که سیستم کاور خودکار آندورمدا بسیار خوب از آب درآمده و هیچ گاه بازیکن را ناامید نخواهد کرد. در نهایت، این تغییرات باعث شده اند که مبارزات بازی تحرکت بالایی بطلبند و بسیار لذت بخش تر از قبل باشند.

دیگر موردی که باعث تنوع مبارزات شده، مهارت ها و قابلیت های متنوعی اند که بازیکن می تواند از آن ها بهره ببرد. بر خلاف قبل، که بازیکن کلاس خود را در ابتدای بازی مشخص می کرد و صرفا محدود به قابلیت های آن کلاس می شد، در آندومدا بازیکن به هیچ مرزی محدود نمی شود و می تواند قابلیت های تمامی کلاس های مختلف را آزاد کند.

این تغییر باعث شده که بازیکن در همان ابتدای بازی، به یک مسیر مشخص محدود نشود. بازیکن حالا حق انتخاب بسیار گسترده ای دارد و این حق انتخاب بالا، باعث شده که مبارزات بسیار متنوع تر شوند و در طول بازی خسته کننده نشوند. هر وقت که حس کردید که مبارزات اندکی رنگ و بوی تکرار به خود گرفته اند، می توانید مهارت های تان را عوض کنید تا شیوه بازی تا هم تغییر کند و مبارزات، حس تازگی به خود بگیرند.

المان های نقش آفرینی که در نسخه های 2 و 3 مس افکت رنگ باخته بودند هم مجددا پای خود را به آندرومدا باز کرده اند. قابلیت ساخت تجهیزات و مدیریت اینونتوری و منابع، این نوید را می دهند که آندرومدا یک عنوان نقش افرینی تمام و کمال باشد. ولی واقعیت این است که این المان ها به شکل کاملا سطحی پیدا سازی شده اند و متاسفانه رابط کاربری شان هم به شدت بد و گیج کننده است. در واقع سیستم کرفتینگ بیش از این که جذاب باشد و بازیکن را به ساخت تجهیزات خوب و جدید دعوت کند، آزار دهنده طراحی شده.

دیگر نقطه قوت آندرومدا گشت و گذار در سیاره ها است. گشت و گذار و پیمایش سیاره های ناشناخته، همواره بخش مهمی از مس افکت بوده، اما در هیچ کدام از نسخه های قبلی، این جنبه به شکل راضی کننده ای پیاده سازی نشده بود و همیشه ضعف داشت. آندرومدا محیط هایی پهناور و وسیع را پیش روی بازیکن قرار می دهد که از نظر بصری بسیار زیبا هستند و می توانند میل به گشت و گذار طرفداران مس افکت را ارضا کنند.

خوشبختانه به لطف ماه پیما و سیستم فست تراولی که بازی در اختیار پلیر قرار می دهد، گشت و گذار کند و حوصله سر بر نیست و بازیکن مشتاق به زیر و رو کردن سیارات می شود. سیاره ها هم بیش از حد بزرگ نیستند و نسبت محتویات و مراحل به مساحت شان خوب و قابل قبول است. نومد ابزار اصلی بازیکن برای گشت و گذار در سیارات، ماه پیمایی است که می تواند از هر سطحی بالا برود و خوشبختانه به خوبی و سادگی هم کنترل می شود.

هر سیاره هم پر است از محتویات گوناگون و بازیکن وظیفه دارد که با انجام روند مشخصی، سیاره را به محیطی قابل زندگی برای اهالی کهکشان راه شیری تبدیل کند. همین هدف باعث شده که گشت و گذار در سیاره ها معنی داشته باشد و صرفا اطلاف وقت نباشد. بازیکن واقعا حس می کند که مشغول اکتشاف و گشت و گذار، به منظور کشف راز های پنهان دنیای وسیع است. شاید تنها نکته ضعیف محیط بازی، جامعه زیستی بسیار کم تنوع سیارات است. جانوران و حویانات ساکنان در تمامی سیاره ها، به یک شکل اند و تعداد شان هم بسیار محدود است، همین باعث شده که سیاره ها، آن قدر که باید و شاید زنده و باور پذیر نباشند.

اما اوضاع وقتی خراب تر می شود که به سراغ داستان کلی بازی و کویست ها می رویم. داستان اصلی بازی با این که قابل پیشبینی است، اما لحظات جذابی هم دارد و می تواند بازیکن را سرگرم کند، اما فقط همین! داستان بازی، مشکلی اساسی دارد و آن هم این است که بر شالوده سستی بنا شده. نباید فراموش کنیم که مس افکت، بنیان گذار یک دنیای عمیق و بی نظیر بوده. اما متاسفانه آندرومدا ابدا جاه طلبی سه گانه قبلی را ندارد.

در سه گانه قبلی، تعاملات بین شخصیت ها و نژاد ها باعث شده بودند که دنیای مس افکت جهانی بسیار عمیق و درگیر کننده باشد. کهکشان راه شیری تاریخی فوق العاده عظیم و جذاب داشت و داستان اصلی سه گانه قبلی، بر بستر بسیار قدرتمندی روایت می شد. تمامی نژاد ها، سرگذشتی بسیار محکم و استوار داشتند و همین باعث شده بود که مس افکت، یکی از قوی ترین آثار ژانر علمی تخیلی باشد.

آندرومدا سعی می کند که این شالوده قوی را کنار بگذارد، با این که اشارات زیادی به سه گانه قبلی در آن مطرح می شود، اما مشخص است که این اشارات صرفا برای جریحه دار کردن حس نوستالژی هواران سری زورچپانی شده اند. حال که آندومدا تلاش کرده که از سه گانه قبلی فاصله بگیرد، طبیعتا باید شالوده ای قدرتمند هم بنا سازد تا داستانش را بر بستر آن روایت کند. اما کهکشان آندرومدا، بر خلاف راه شیری بسیار خسته کننده و حوصله سر بر است و اهالی اش و داستان هایش، چندان درگیر کننده نیستند. آندرومدا نتوانسته همانند سه گانه قبلی، جهانی بی نظیر پدید بیارورد.

به شخصیت ها آن طور که باید و شاید پرداخته نمی شود. جز شخصیت های اصلی و همراهانش که همان ها هم فراز و نشیب دارند، تمامی شخصیت های دیگر در سایه هستند، ابدا شخصیت پردازی جذابی ندارند و خیلی زود هم فراموش می شوند. بسیاری از حوادث بی منطق اند و حتی با علم به این که مس افکت عنوانی است علمی تخیلی هم توجیه نمی شوند. در برخی از مواقع هم داستان بیش از حد سریع جلو می رود و بازیکن را با خود همراه نمی کند.

با توجه به کیفیت سه گانه قبلی، شاید عجیب باشد که چنین ایرادی به مس افکت بگیریم، اما ضعف دنیای بازی و شخصیت هایش، باعث شده که آندرومدا عنوان علمی تخیلی ضعیفی باشد. وقتی که اهالی کهکشان راه شیری خانه شان را به مقصد آندومدا ترک گفتند، عظمت دنیای مس افکت را هم جا گذاشتند. مس افکت حالا یک عنوانی علمی تخیلی فوق العاده معمولی است. البته بایوور این فرصت را دارد که در ادامه سری جدید، به داستان های جذاب تری بپردازد، اما این سری جدید فعلا که شروع چندان خوبی نداشته.

از داستان کلی بگذریم و روی داستانی های جزئی تر و شخصی تر متمرکز شویم. رایدر، شخصیت اصلی، بار یافتن خانه ای جدید را بر دوش دارد، نمی گوییم که شخصیت پردازیش بد از آب درآمده، اما متاسفانه شخصیتش اصلا و ابدا از صلابت و قدرت کافی برخوردار نیست. در واقع رایدر کاملا شبیه به یک سرباز تازه کار به نظر می رسد، یک سر و گردن از شپرد، شخصیت اصلی سه گانه قبلی ضعیف تر هست و اصلا برای کاری که به او محول شده گزینه خوبی به نظر نمی رسد. شخصیت پردازی همراهان رایدر هم بالا و پایین دارد. برخی از شخصیت ها جالب اند، برخی دیگر بسیار خسته کننده و ملال آور.

ماموریت های اصلی و آن هایی که به شخصیت ها می پردازند جذاب و سرگرم کننده اند، اما باقی مراحل که اتفاقا تعدادشان کم هم نیست، ممکن است که بسیار خسته کننده باشند. برخی این مراحل از نظر داستانی چندان ضعف ندارند و به همان بستر نه چندان خوب آندرومدا می پردازند. برخی دیگر هم واقعا بی معنی و مفهوم اند و ارزش انجام دادن ندارد.

اما مشکل اصلی بیشتر این مراحل فرعی این است که بد طراحی شده اند و وقت بازیکن را محترم نمی شمرند. بازیکن صرفا باید مسافت زیادی را بیپماید، آیتمی را بردارد و یا کار بی معنی را انجام دهد و دوباره کل راه را بازگردد، بدون این که پاداش خوبی در انتظارش باشد. متاسفانه طراحی بد این مراحل، باعث می شود که بازیکن رفته رفته علاقه خود را به این ها از دست بدهد و از به انجام رساندن شان بپرهیزد.

سیستم دیالوگ خوب و بد سه گانه قبلی حالا جایگزین سیستمی مبنی بر احساسات و نحوه بیان شده. رایدر می تواند منظورش با به 4 طریق مختلف بیان کند،، اما متاسفانه در نهایت تمامی این ها به یک نتیجه ختم می شوند و تفاوت زیادی هم ندارند. به طور کلی، گرفتن تصمیمات بزرگ خیلی کم بر رایدر محول می شود و در همین دفعات محدود هم این تصمیمات خیلی اثر گذار به نظر نمی رسند. به همین دلیل هم هست که بازیکن به مرور کمتر به انتخاب هایی که در دیالوگ ها دارد دقت می کند و صرفا برای ادامه مکالمه یکی شان را بر می گزنید.

جدا از گرافیک خوب محیط ها و سیاره ها، آندرومدا سیلابی است از ایرادات تکنیکی. اولین و بارز ترین نکته، انیمیشن افتضاح صورت شخصیت ها است. بسیاری از شخصیت ها همانند مردگان متحرک می مانند و بسیار خشک هستند. حتی آن شخصیت هایی که وضع شان بهتر است، باز هم در حد استاندارد های این نسل نیستند. گفت و گو با شخصیت ها از ارکان اصلی روایت داستان است اما صحبت با شخصیت هایی که هیچ حسی در نگاه شان دیده نمی شود، بازیکن را از مکالمات فراری می دهد.

جدا از این، باگ ها در آندرومدا بیداد می کنند. شاید هر چند دقیقه به یک باگ عجیب و غیر معمول بربخورید. گرچه بسیاری از این باگ ها جلوی روند بازی را نمی گیرند، اما این سوال را در ذهن بازیکن ایجاد می کنن که آیا این بازی پیش از عرضه یک بار هم بازبینی شده و از فیلتر کنترل کیفیت گذشته؟ متاسفانه عظمت بازی هم اصلا و ابدا توجیه کننده این حجم از مشکلات تکنیکی نیست و بایوور صرفا موفق شده که وجهه خود را در صنعت گیم خراب کند.

بخش چند نفره مس افکت، درست همانند مس افکت 3 هست، با این تفاوت که سیستم مبارزات آندرومدا، باعث شده که این بخش جذاب تر و مهیج تر از پیش شود. در این بخش بازیکنان باید به هم یاری برسانند و در برابر موج های متوالی دشمن مقاومت کنند. متاسفانه ایرادات سرور باعث شده که بازیکنان لگ و تاخیر بسیاری را مشاهده کنن که این مورد به تجربه بازی لطمه می زند.

در بخش چند نفره بازیکنان می توانند با استفاده سیستم میکروترنزکشن و پرداخت پول واقعی، پیشرفت خود را سریع تر کنند. اما خوشبختانه بخش چند نفره مس افکت عادلانه است و بازیکن هایی که پول خرج نمی کنند هم می توانند با سرعت خوب و قابل قبولی پیشرفت کنند.

جمع بندی

در کل مس افکت اندرومدا بازی بدی نیست، اما متاسفانه کاملا در سایه سه گانه اصلی قرار می گیرد و نسبت به آن ناامید کننده است. با این حال، اگر با دید نسخه های قبلی به سراغش نرویم و انتظارات مان را پایین تر بیاوریم، بازی ای است سرگرم کننده.


  • مبارزات جذاب و پر هیجان اند
  • گشت و گذار در سیارات لذت بخش و هدف دار است
  • محیط های بازی، از جمله سیارات بسیار خوب طراحی شده اند
  • مشکلات تکنیکی و باگ ها متعدد تجربه بازی را برای بازیکن تلخ می کنند
  • انیمیشن های صورت تاریخ مصرف گذشته اند
  • شالوده داستانی بازی جذابیت لازم را ندارد
  • بسیاری از مراحل فرعی ارزش انجام دادن ندارند

The post appeared first on .

بررسی Mass Effect Andromeda؛ گریز از هویت

بررسی بازی Civilization VI؛ دم از صلح بزن، آماده جنگ باش

بررسی بازی Civilization VI؛ دم از صلح بزن، آماده جنگ باش

بازی های استراتژیک و به صورت خاص، عناوینی که از آن ها با ژانر 4X یاد می شود، همواره طرفداران خاص خود را داشته و برای عامه مردم چندان شناخته شده نبوده اند. این بازی ها، معمولاً قوانین خاصی را دنبال می کنند و گیمر باید ضمن به دست گرفتن کنترل یک گروه، نژاد یا قومیت مشخص، به «کشف محیط»، «گسترش قلمرو»، «استثمار رقبا» و «از بین بردن» آن ها بپردازد و در واقع نام 4X نیز از همین 4 ویژگی کلی به دست آمده است.

در حالی که طی سال های اخیر، بازی های استراتژیک نقشی کمرنگ و کمرنگ تر در صنعت بازی های ویدیویی یافته اند، پی سی گیمرها هنوز به عرضه فرنچایزهایی همچون XCOM و Civilization امیدوار هستند و این عناوین را جزو اصلی ترین دلایل برتری پلتفرم خود بر سایر پلتفرم ها، خصوصاً کنسول های سونی و مایکروسافت تلقی می کنند.

Civilization به عنوان یکی از مهم ترین بازی های استراتژیک چند دهه اخیر، یکی از پرچمداران ژانر 4X به شمار می رود و بیراهه نیست اگر بگوییم طی نسل هفتم بازی های ویدیویی، به تکاملی بسیار چشمگیر دست یافت.

بعد از موفقیت تجاری Civilization V و نمرات بسیار خوبی که از منتقدین دریافت کرد، حالا استودیوی Firaxis Games نسخه ششم این فرنچایز را روانه بازار کرده است که گرچه همچنان از کاستی هایی رنج می برد، اما تکامل یافته ترین نسخه Civilization تا به امروز تلقی می شود.

اگر نسخه های پیشین Civilization را تجربه کرده باشید، مطمئناً اولین نکته ای که توجه تان را به خود جلب می کند، حجم تغییراتی است که در Civilization VI اعمال شده.

شاید بزرگترین سوال طرفداران پر و پا قرص این فرنچایز، آن باشد که آیا چنین تغییراتی، گامی به سمت بهبود بوده اند یا صرفاً برای جلوگیری از رخوت پدید آمده اند؟ پاسخ را می توان چیزی میان این دو دانست؛ هرچند که کفه ترازو، مشخصاً به سمت بهبود هرچه بیشتر سنگینی می کند.

نخستین پوئن مثبت Civilization VI، تغییر ساختار شهرها و گسترش بیش از پیش آن ها است که سبب می شود کنترل بیشتری روی مدیریت مناطق تحت نظر خود داشته باشید. برخلاف نسخه پیشین که شهرها تنها یک کاشی را اشغال می کردند، این بار مرکز شهر در کاشی مرکزی بنا می شود و سایر بناها و مراکز ارتقا، در پیرامون آن و درون مرزهای مشخص شهر جای می گیرند.

در نسخه های قبلی Civilization، هر ساختمان، روی جنبه خاصی از تولیدات و کسب درآمد شهر تاثیر می گذاشت؛ به عنوان مثال، بازار باعث افزایش طلا می شد، ابنیه تاریخی فرهنگ را افزایش می دادند و معابد باعث ایمان هرچه بیشتر مردم به ادیان مختلف می شد. حالا این ساختمان ها، نه تنها در مناطقی جداگانه از مرکز شهر بنا می شوند، بلکه محل قرارگیری آنها نیز در عملکردشان تاثیرگذار است.

چالش جالب Civilization VI برای گیمر، این است که گرچه هر ساختمان را می توان در هر کاشی بنا کرد، اما در صورتی که امکانات محیطی توجه بیشتری نشان دهید، به عملکرد بهتری نیز دست می یابید.

مثلاً اگر دانشگاه ها که نقشی اساسی در پیشرفت علوم دارند را در کنار کوهستان ها و جنگل های باران خیز بنا کنید، علم و دانش با سرعت بیشتری در قلمرویتان گسترش می یابد؛ و همین موضوع است که سبب می شود بازیکنان حرفه ای از معمولی تمیز داده شوند.

در همین حال، آثار برتر از لحاظ معماری که با الهام از ابنیه تاریخی جهان واقعی در بازی قرار گرفته اند و با نام World Wonders شناخته می شوند، تنها در نقاط خاصی قابل ساخت هستند که خود چالشی دیگر به شمار می رود.

سبک جدیدی که در سیستم ساخت و ساز Civilization VI به چشم می خورد، سبب شده تا گیمر خواسته یا ناخواسته توجه بیشتری به سازه های خود نشان دهد و به نوعی، سرنوشت شهر خود را تعیین کند. به بیان واضح تر سرنوشت یک شهر، مردم آن، گرسنگی، میزان گسترش ادیان، پیشرفت علوم و فرهنگ، حالا بیش از هر زمان دیگری به دستان شما سپرده شده و کمکاری در هر یک، می تواند به بروز مشکلاتی غیرقابل جبران منجر گردد.

گذشته از این مکانیزم جدید، تقسیم «درخت تکنولوژی» به دو بخش مجزا نیز از مهم ترین تغییرات Civilization VI تلقی می شود. تا پیش از این، تمام مهارت ها و نیروهای مربوط به قلمروی شما، از طریق دسته ای به نام «درخت تکنولوژی» به دست می آمدند و می توانستید به کمک آن، به تعلیم نیروهای نظامی، پیشروی در علوم و تقریباً هر چیز دیگری که برای یک کشور مهم تلقی می شوند بپردازید.

اما حالا، این دسته بندی به دو قسمت تقسیم شده و از یک طرف، دستیابی به نیروها و قابلیت های جدید از طریق درخت تکنولوژی صورت می گیرد و بهبود ادیان، فرهنگ، دولت و سایر موارد تاثیرگذار در پیشرفت جوامع، از طریق «درخت تعلیمات مدنی» دنبال می شود. ضمناً سایر مسائل مربوط به نسخه قبلی، مانند هنر، فلسفه و اسطوره شناسی هم به همین دسته بندی جدید منتقل شده است.

گفتنی است که در Civilization V، دنبال شدن تمام این مسائل در کنار یکدیگر، معمولاً با مشکلی ساده مواجه بود: علوم همیشه از فرهنگ و هنر جلو می زدند و پیشرفت همگام تمامی آنها تقریباً امری غیرممکن بود. اما حالا گیمر می تواند در کنار اطمینان از دسترسی به زیرساخت های تکنولوژی محور، به مدنیت جامعه خود نیز توجهی ویژه داشته باشد.

Civilization VI از منظر تعداد تمدن ها، پیشرفت قابل توجهی نسبت به نسخه های قبلی داشته و حالا به همراه 20 رهبر شهیر تاریخ و 19 تمدن عرضه شده است. با این همه، جای خالی نژاد پارس که از نسخه دوم همواره در این فرنچایز حاضر بوده، مسلماً برای گیمرهای ایرانی یک نقطه ضعف بزرگ به شمار می رود و سازندگان نیز دلیل موجهی برای آن ارائه نکرده اند.

این در حالی است که حتی شخصیت هایی چون صلاح الدین یوسف ایوبی، بنیان گذار دولت ایوبیان مصر و شام و گیلگمش، شخصیتی اسطوره ای در کتاب «حماسه گیلگمش» نیز در بازی حضور یافته اند. در هر صورت باید امیدوار بود که Firaxis Games در بسته های الحاقی آتی بازی بار دیگر نگاهی به نژاد پارس داشته و یکی از قطب های اصلی تاریخ تمدن را بار دیگر به عنوان خود بازگرداند.

از منظر گرافیکی، Civilization VI این بار به جای ارائه گرافیکی واقع گرایانه، روی جلوه های مینیمال دیداری بسنده کرده است اما این مسئله سبب نمی شود تا از رنگ و لعاب به نمایش درآمده روی مانیتور خود لذت نبرید. اگرچه گرافیک بازی چندان ستودنی نیست، اما توجه بی نظیر به جزییات سبب می شود تا تک تک لوکیشن های بازی را با دقت تماشا کنید و کلاه تان را به احترام توجهی که Firaxis به بازی خود داده است بردارید.

با زوم روی نقاط گوناگون محیط، خصوصاً شهرها به خوبی می توانید جریان زندگی را در هر یک مشاهده کنید؛ انسان ها به کاری مشغول هستند، پرنده ها پرواز می کنند و پرچم ها با وزش باد به اهتزار در می آیند.

افزون بر این، تغییر راوی اگرچه امری چندان خوشایند به حساب نمی آید اما مسلماً اندکی در تغییر حال و هوای Civilization VI موثر بوده که به نوبه خود امری مثبت تلقی می شود. این بار شان بین، بازیگر شهیر هالیوودی که در فصل نخست سریال «بازی تاج و تخت» نیز به ایفای نقش پرداخت، روایت داستان هر نژاد را برعهده دارد و بدون اضافه گویی باید گفت به خوبی از مسئولیت خود برآمده است.

در مجموع، Civilization VI شاید دقیقاً همان چیزی نباشد که طرفداران دوآتشه فرنچایز منتظر آن بودند اما این مسئله سبب نمی شود تا از آن لذت نبرید. Civilization VI به جای آن که از شالوده نسخه های قبلی بهره گرفته و به تکامل یافته ترین حالت خود برسد، استانداردها و مکانیزم های جدیدی را از نو بنا می کند تا نه تنها از رخوت نجات یابد، بلکه گیمرهای جدید و ناآشنا با سبک 4X را نیز متوجه خود سازد.

Civilization VI برای افرادی که سال ها مشغول تجربه نسخه پنجم بوده اند، مسلماً تغییرات جالبی به همراه می آورد که برخی از آنها بسیار تحسین برانگیز هستند و برخی دیگر از پسرفت نسبت به سابق حکایت دارند. اما در مجموع، اگر احساس می کنید که روند یکنواخت Civilization V دیگر جذابیتی برایتان ندارد، می توانید با اطمینان خاطر، نسخه پیشین را از روی پی سی پاک کرده و به سراغ Civilization VI بروید؛ ناامید نخواهید شد.

The post appeared first on .

بررسی بازی Civilization VI؛ دم از صلح بزن، آماده جنگ باش