Tagبا متحول

مایکروسافت چگونه با «پروژه منجنیق» آینده خود و دنیای رایانش را متحول کرد؟

مایکروسافت چگونه با «پروژه منجنیق» آینده خود و دنیای رایانش را متحول کرد؟

دسامبر ۲۰۱۲ بود و «داگ برگر» (Doug Burger) در حالی که مقابل «استیو بالمر» (مدیر عامل وقت مایکروسافت) ایستاده بود، تلاش می کرد تا آینده را به او نشان دهد.

در بخش تحقیق و توسعه مایکروسافت بودند؛ ساختمان ۹۹، طبقه همکف در اتاق سخنرانی. مکانی که در حومه شهر سیاتل قرار گرفته بود. میزها در آن اتاق بزرگ همانند حرف U چیده شده بودند و در کنار استیو بالمر، سایر مدیران ارشد ردمند نیز حضور داشتند. در همین حال، برگر داشت از آینده می گفت. او یک محقق در زمینه توسعه چیپ بود که چهار سال قبل از آن تاریخ به مایکروسافت پیوسته بود. وی در برابر بالمر و سایر مدیران ارشد مایکروسافت از ایده ای گفت که «پروژه منجنیق» (Project Catapult) نام گرفته بود.

در آن جلسه برگر توضیح داد که دنیای تکنولوژی در حال وارد شدن به یک مدار است. وی اشاره کرد که در آینده تنها چند شرکت بزرگ اینترنتی و تکنولوژیک چند سرویس بزرگ و بسیار پیچیده را در اختیار مشتریان قرار می دهند که از آنچه اکنون می بینیم بسیار متمایز است و شرکت های برای راه اندازی آنها نیازمند تاسیسات کاملاً جدیدی خواهند بود.

تجهیزاتی که صرفاً نرم افزاری نیست بلکه باید سخت افزارهای جدیدی هم برای آن توسعه داد؛ سخت افزارهایی مانند سرورهای نو و سایر تجهیزات شبکه ای. در ایده ای که برگر در سر داشت، قرار بود تمام سرورهای مایکروسافت به حاصل تلاش پروژه منجنیق مجهز شوند. حاصل این تلاش قرار بود چیپستی قابل برنامه ریزی باشد که بتوان آن را برای امور مختلف مورد استفاده قرار داد.

داگ برگر

برگر در همان جلسه به سراغ توضیح در مورد چیپ ها رفته بود که استیو بالمر سرش را از لپ تاپش خارج می کند و می گوید «وقتی به مرکز تحقیق و توسعه آمدم، انتظار داشتم در مورد پیشرفت پروژه ها بشنوم نه اینکه برایم استراتژی هایی از آینده را تعیین و تبیین کنید.» برگر می گوید که بالمر در ادامه به سرزنش کردنش برای ارائه این توضیحات پرداخته است.

مایکروسافت نزدیک ۴۰ سال اخیر را صرف ساخت نرم افزارهایی نظیر ورد، اکسل و البته ویندوز کرده بود و تازه می خواست جای خودش را در فضای اینترنت پیدا کند. طبیعتاً در آن زمان مایکروسافت ابزارهای فنی و نیروی انسانی مورد نیاز برای توسعه چیپ های کامپیوتری را نداشت. توسعه چنین مواردی بسیار پیچیده، دشوار، زمان بر و البته گران است. اینکه مایکروسافت بخواهد در آن زمان به سراغ توسعه چیپ های اختصاصی اش برود مانند این بود که شرکت کوکاکولا بخواهد کار تولید نوعی سوپ چینی را آغاز کند.

نمونه کنونی و نهایی از چیپ FPGA مایکروسافت.

برگر با آن هیکل لاغر اندام و آرامشی خاص که در همه مهندسان کاربلد یافت می شود، اصرار کرد که مایکروسافت نیاز دارد تا وارد چنین حوزه ای شود. وی به بالمر گفت که شرکت هایی نظیر گوگل و آمازون همین حالا وارد این مسیر شده اند و تامین کنندگان قطعات سخت افزاری برای سرور های مایکروسافت، نمی توانند آنچه در آینده مورد نیاز خواهد بود را برای راه اندازی سرویس های آنلاین نوین در اختیار این شرکت قرار دهند. برگر در نهایت می گوید که اگر مایکروسافت سخت افزار بهینه شده خودش را توسعه ندهد در آینده از سایر شرکت ها جا خواهد ماند.

بالمر زیر بار نمی رفت.

کار به اینجا که رسید، یک شخص دیگر هم با برگر هم صدا شد. این فرد «چی لو» () نام داشت و در آن زمان مسئول موتور جستجوی Bing در مایکروسافت بود. تیم تحت نظر لو دست کم برای دو سال قبل مشغول صحبت با برگر در خصوص توسعه چیپ های اختصاصی و قابل برنامه ریزی شده بود. پروژه منجنیق از نظر لو قابل دستیابی بود و او همانجا به بالمر می گوید: «تیم من قبلاً کار روی آن را آغاز کرده است».

اکنون چیپی که برگر و لو اعتقاد داشتند روزی به حقیقت خواهد پیوست، تحت عنوان نام «مدار مجتمع دیجیتال قابل برنامه ریزی» یا «FPGA» در دسترس است و زیرساخت موتور جستجوی بینگ را تشکیل می دهد. ، عنوان کرد که در هفته های پیش رو الگوریتم جستجو را نیز بر اساس شبکه های عمیق عصبی -توسعه هوش مصنوعی بر پایه ساختار ذهن انسان- بهینه خواهد کرد.

چیپ های FPGA حالا پشتیبان پلتفرم رایانش ابری مایکروسافت آژور هستند و در سال های پیش رو تمام سرورهای این شرکت به آنها مجهز می شوند. در مورد میلیون ها سرور در سراسر جهان صحبت می کنیم. برگر در همین باره می گوید: «این مسئله ظرفیت ها و انعطاف پذیری ما را بیش از اندازه بالا خواهد برد. این نوعی معماری است که در سراسر جهان مورد استفاده قرار می گیرد و استاندارد کنونی مایکروسافت است.»

اعضای تیم پروژه منجنیق از چپ: آدریان کالفیلد، اریک چانگ، داگ برگر، اندرو پانتم.

چیپ جدید وسیله ای برای مایکروسافت نیست تا با بینگ، گوگل را دنبال کند. پروژه منجنیق این درس را یاد می دهد که در آینده چگونه سیستم های یکپارچه در سراسر جهان به کار مشغول می شوند؛ از آمازونی که در آمریکاست تا بایدو که در چین حکمرانی می کند. همه غول های تکنولوژیک در حال به روز رسانی سرورهای خود و واحدهای پردازش مرکزی -CPU- آنها هستند. این مسئله برای دنیایی که قرار است توسط هوش مصنوعی زیر و رو شود، یک الزام است.

سخت افزاری که برای مدیریت قلمروی آنلاین مایکروسافت مورد نیاز است، سالانه بین ۵ الی ۶ میلیارد دلار هزینه روی دست اهالی ردموند می گذارد. ساتیا نادلا، مدیر عامل کنونی مایکروسافت در همین رابطه می گوید: «صرف چنین هزینه ای دیگر صرفاً برای انجام آزمایش های مختلف نیست. بلکه تبدیل به یک اولویت بسیار ضروری شده است.»

حرفی که اکنون نادلا می زند، همان حرفی است که چند سال پیش برگر تلاش داشت در ساختمان ۹۹ به استیو بالمر بفهماند.

گونه ای کاملاً جدید اما بسیار قدیمی از چیپ کامپیوتری

انتهای دسامبر ۲۰۱۰ بود و یکی از محققین ارشد مایکروسافت، آقای «اندرو پاتنم» (Andrew Putnam) سیاتل را ترک کرد تا برای تعطیلات سال نو به خانه اش در «کلرادو اسپرینگز» برود. دو روز به کریسمس مانده بود و پاتنم تصمیم داشت چند هدیه برای اعضای خانواده اش بخرد. سوار ماشینش شد و راه افتاد که موبایلش زنگ خورد. رییسش، برگر بود. برگر می گفت که می خواهد فردای پس از تعطیلات با اعضای تیم بینگ ملاقات کند و می خواهد در آن قرار ملاقات، طراحی یک چیپ را همراه خود داشته باشد؛ چیپی که بتواند بر بستر FPGA، از پس الگوریتم یادگیری ماشینی مورد استفاده در بینگ برآید.

پاتنم که در حال رانندگی بود، پس از قطع تماس نزدیک ترین استارباکس را پیدا کرد و کنار آن ماشین را نگه داشت. واردش شد و پنج ساعت آنجا نشست. در این زمان توانست طرح اصلی را آماده کند. هنوز وقت برای خرید هدیای کریسمس هم داشت.

برگر اکنون ۴۷ ساله است در حالی که پاتنم ۳۹ سال سن دارد. هر دو تحصیلات آکادمیک مرتبط دارند و برگر ۹ سال به عنوان پرفسور علوم کامپیوتری در دانشگاه آستینِ تگزاس مشغول به تدریس بوده است. وی قبلاً در همان دانشگاه تخصص خود در زمینه ریزپردازنده ها را دریافت کرده بود و گونه ای جدید از چیپ تحت عنوان EDGE را طراحی کرد.

وی سپس پنج سال به عنوان یک محقق در دانشگاه واشنگتن به کار مشغول بود. وی در آنجا آزمایشاتی را روی چیپ های FPGA انجام داد؛ چیپ هایی قابل برنامه ریزی که برای چند دهه می شد نام و ایده وجودی شان را شنید و بیشتر به عنوان نمونه اولیه سایر طراحی های ریزپردازنده مورد استفاده قرار می گرفتند.

برگر که از قبل با پاتنم آشنایی داشت،‌ در سال ۲۰۰۹ او را به مایکروسافت آورد. هدف اصلی این دو نفر این بود که دریابند چگونه می شود چیپ های قابل برنامه ریزی را به حقیقت بدل کرد و سپس از آنها برای سرعت بخشیدن به سرویس های آنلاین استفاده کرد.

نسخه اولیه پروژه منجنیق که از سوی برگر و تیمش در دیتاسنتر مایکروسافت مستقر در سیاتل مورد آزمایش قرار گرفت.

حتی مسئول وقت این دو نفر هم ایده شان را قبول نکرده بود. «پیتر لی» (Peter Lee)، معاون ارشد بخش تحقیقات در مایکروسافت می گوید: «هر دو سال یک بار می شنیدیم که چیپ های برنامه پذیر -FGPA- بالاخره قرار است از راه برسند. در نتیجه من هم وقتی این ایده را شنیدم برای این دو نفر پشت چشم نازک کردم.»

با این حال برگر و تیمش همچنان اعتقاد داشتند که می شود این ایده قدیمی را به حقیقت بدل کرد و موتور جستجوی بینگ هم یک آزمایش بسیار مناسب برای این چیپ بود.

موتور جستجوی مایکروسافت یک سرویس آنلاین است که توسط هزاران ماشین در سراسر جهان مدیریت می شود. هر یک از این ماشین ها یک CPU دارد. اگرچه شرکت هایی نظیر اینتل مشغول توسعه و بهبود پردازنده ها هستند ولی به هر حال از پیشرفت های نرم افزاری جا مانده اند. بیشتر این پیشرفت های نرم افزاری البته در زمینه هوش مصنوعی بوده است.

سرویس هایی نظیر بینگ اکنون از «قانون مور» پیشی گرفته اند؛ قانونی که می گوید هر ۱۸ ماه تعداد ترانزیستورها در واحد پردازشی دو برابر می شود. شاید بگویید که می توان با افزودن بر تعداد پردازنده ها، نیازهای نرم افزاری را پاسخ گفت. ولی و افزایش تعداد پردازنده ها مشکلی را حل نمی کند.

 

از طرف دیگر برای حل هر یک مشکل، نمی توان یک چیپ خاص طراحی کرد چرا که این کار بیش از اندازه تخصصی و گران است. چیپ های FPGA دقیقاً همین مشکل را حل می کنند. در حالی که قدرت بیشتری دارند و انرژی کمتری مصرف می کنند، قابل برنامه ریزی هستند تا بتوانند از پس پردازشی خاص برآیند. در جهانی زندگی می کنیم که رشد تکنولوژی و مدل های تجاری مرتبط با آن همواره در حال تغییر بوده است و توسعه چنین چیپی، مشکلات پیش رو را حل خواهد کرد.

در قرار ملاقاتی که برگر بعد از تعطیلات سال نوی ۲۰۱۱ با اعضای تیم بینگ داشت، به آنها توضیح داد که چیپ های FPGA می توانند با مصرف انرژی کمتر، جستجوها را با سرعت بیشتری انجام دهند. مدیران بینگ نظر صریحی ارائه نکردند. در ماه های بعد برگر و سایر اعضای تیم از طرحی که پاتنم در کریسمس کشیده بود استفاده کردند و یک نمونه اولیه ساختند. این نمونه اولیه نشان داد که می تواند الگوریتم یادگیری ماشینی بینگ را ۱۰۰ بار سریع تر اجرا کند.

این نمونه اولیه، جعبه ای بود متشکل از ۶ چیپ FPGA که به یک رَک سرور وصل می شد. تیم بینگ تنفرش را همان ابتدا از آن ابراز کرد. دلیل اصلی این بود که اگر نمونه اولیه با مشکل مواجه می شد و یا ۶ عدد چیپ FPGA نمی توانستند بار پردازشی را به دوش بکشند، تمام ماشین های متصل از بین می رفت.

در نتیجه تیم برگر چند ماه دیگر را صرف توسعه یک نمونه دیگر کرد. این نمونه یک مدار مجتمع بود که صرفاً از یک چیپ FPGA بهره می برد. از سوی دیگر ولی این چیپ به سایر چیپ هایی که در سرورها قرار داده شده بود متصل می شد و دریایی از چیپ های قابل برنامه ریزی را تشکیل می داد که قطعاً از پس بار پردازشی موتور جستجوی بینگ بر می آمد.

این همان نمونه ای بود که توانست نظر «چی لو» را هم جلب کند. او پول توسعه و ساخت بیش از ۱۶۰۰ سرور مجهز به چیپ FPGA را در اختیار برگر قرار داده بود. شش ماه زمان صرف شده بود تا تیم یاد شده بتواند با استفاده از شرکت های چینی و تایوانی سخت افزارهای مورد نیازش را تامین کند. سپس اولین رک را در دیتاسنتر آزمایشی مستقر در مقر مایکروسافت تست شد.

تست هایی که در ماه های مختلف در سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ انجام شدند، نشان می دادند که الگوریتم یادگیری ماشینی بینگ به نام «» بیش از ۴۰ بار با چیپ های جدید سریع تر انجام می شود. در تابستان ۲۰۱۴ مایکروسافت اعلام کرد که به زودی این سخت افزار را وارد چرخه دیتاسنترهای اصلی اش خواهد کرد اما پس از مدتی، هیچ خبری نشد.

جستجو برای یافتن چیزی بزرگ تر از Bing

بینگ برای چند سال پیاپی سقف خیال بافی مایکروسافت در دنیای آنلاین بود اما در سال ۲۰۱۵ مشخص شد که این شرکت دو پروژه دیگر هم خیال هایی در سر دارد. این دو پروژه Office 365 و مایکروسافت آژور نام داشتند. مدیران مایکروسافت درک کرده بودند که برای داشتن یک قلمروی آنلاین نیازمند آن هستند تا بتوانند زیرساختی یکپارچه تهیه کنند.

اگر قرار بود «پروژه منجنیق» دوران تحول را برای مایکروسافت رقم بزند، نمی شد صرفاً مختص موتور جستجوی بینگ باشد. مشکل اینجا بود که مدیران پلتفرم آژور اهمیتی به سرعت بالای رشد یادگیری ماشینی نمی دادند. خودشان در زمینه شبکه سازی نیاز به کمک داشتند. ترافیک این سرویس به حدی بالا بود که CPU سرورها نمی توانست عملکرد مناسب را از خود نشان دهد.

در نهایت «مارک روسنویچ»، معمار ارشد آژور، دریافت که پروژه منجنیق می تواند به آژور هم کمک کند، اما نه به گونه ای که برای بینگ طراحی شده. تیم او به چیپ برنامه پذیری در جایی نیاز داشت که هر سرور به شبکه اولیه متصل می شود. به همین شکل آنها موفق می شدند تا ترافیک را پیش از اینکه به سرور برسد مورد پردازش قرار دهند.

ورژن صفر: نمونه اولیه ای که معماری چیپ های FPGA را از طریق یک جعبه با رک سرور به اشتراک می گذاشت. ورژن یک: سپس تیم تغییر رویه داد و هر سرور را به چیپ FPGA خودش مجهز کرد. نسخه دو: در نهایت چیپ ها بین سرور و شبکه کلی قرار گرفتند.

برای آژور، تیم توسعه چیپ های FPGA مجبور شد دوباره طراحی های قبلی را تغییر دهد. در طراحی سوم، چیپ در ورودی هر سرور قرار می گرفت و مستقیم به شبکه متصل می شد. در نهایت همین راهکار برای آفیس ۳۶۵ هم مورد استفاده قرار گرفت و کلیت پروژه منجنیق می توانست به شبکه های زنده و اصلی مایکروسافت وارد شود.

«جیم لاروس» (Jim Larus) یکی دیگر از اعضای تیم می گوید که باز-طراحی چیپ ها مانند کابوس های شبانه ای بوده که همواره تکرار می شوند. با این حال همه این سختی ها توجیه پذیر بود چرا که هزینه ساخت یک چیپ FPGA تنها ۳۰ درصد از هزینه سایر قطعات یک سرور را شامل می شد، کمتر از ۱۰ درصد سایر قطعات انرژی مصرف می کرد و دست کم پردازش را دو برابر سریع تر انجام می داد.

حالا مایکروسافت آژور از همین چیپ های برنامه پذیر پشتیانی می کند در حالی که بینگ، موتور جستجویی که در دسکتاپ ۲۰ درصد و در موبایل ۶ درصد از جستجوی جهانی را در دست دارد هم کم کم به همین چیپ ها مجهز می گردد. این در حالیست که مایکروسافت خبر می دهد چیپ ها را برای هوش مصنوعی و شبکه های عمیق عصبی آماده می کند.

این در حالیست که کارمندان مایکروسافت می گویند که این شرکت تصمیم دارد از طریق همین چیپ ها در آفیس ۳۶۵ از رمزگذاری و فشرده سازی داده ها برای ۲۳ میلیون کاربر این سرویس استفاده کند. در نهایت هم برگر می گوید که کار به جایی خواهد رسید که تمام سرویس های آنلاین مایکروسافت از طریق این چیپ ها مدیریت شوند.

پیتر لی می گوید: «هنوز حیرت زده ام که چگونه توانستیم کمپانی را به چنین کاری وادار کنیم.» آقای لی نهادی را درون بخش تحقیقات مایکروسافت مدیریت می کند که «NExT» نام دارد، اختصاری برای «تجربیات و تکنولوژی های جدید».

پس از رسیدن نادلا به صندلی ریاست، وی شخصاً برای ایجاد این نهاد تلاش کرد. در این بخش تکنولوژی هایی مورد آزمایش قرار می گیرد که قرار است هر چه سریع تر به دست کاربر نهایی برسد. پروژه منجنیق یکی از موارد نخستی است که به سرعت در NExT بهینه شد.

پیتر لی.

تمام غول های اینترنتی، از جمله مایکروسافت، در حال حاضر پردازنده های خود را با واحد های گرافیکی همراه می کنند. چیپ ها در واقع بهینه شده اند تا بتوانند تصاویر در بازی ها یا سایر اپلیکیشن های به شدت بصری را نمایش دهند.

زمانی که همین شرکت ها به شبکه های عصبی خود آموزش می دهند که بتوانند چهره ها در یک تصویر را شناسایی کنند و برای همین منظور میلیون ها تصویر را به آن تزریق می کنند، پردازشگرهای گرافیکی هستند که بخش عمده کار را انجام می دهند.

برخی شرکت ها مانند مایکروسافت، از یک چیپ جداگانه استفاده می کنند تا پس از آموزش دیدن شبکه عصبی سرعت آنها بیشتر شود. توسعه چیپ های اختصاصی به شکل دیوانه واری گران است اما با این حال گوگل هم چند ماه پیش چیپ خود را با نام «» معرفی کرد.

چیپ گوگل که به اختصار TPU هم نام گرفته، همه چیز را فدای سرعت کرده است. در واقع گوگل این چیپ را توسعه داده تا سرعت رایانش ابری را بالاتر برده و هر گونه تاخیری را در زمان صحبت کردن کاربر با تلفن هوشمند خود و ارائه دستورات به آن حذف کند.

مشکل اینجاست که اگر طراحی شبکه های عمیق عصبی تغییر کند، گوگل باید دوباره از نو یک چیپ جدید بسازد. اما چیپ های قابل برنامه ریزی یا FPGA، چنین حالتی ندارند و همانگونه که از نام طراحی اش پیداست، قادر به تغییر برای شرایط تازه است.

البته در این میان یک چیپ FPGA به اندازه آنچه گوگل ساخته سریع نیست اما همانگونه که ذکر شد مایکروسافت وارد بازی عمر مفید چیپ ها شده و می تواند در آینده و با تغییر طراحی باز هم از آنها استفاده کند.

تصویری از نسخه دوم؛‌ نمونه ای که به سرور مایکروسافت متصل می شد و به شکل مستقیم به شبکه دسترسی داشت.

مایکروسافت سرورهای بزرگی دارد و استفاده اش از چیپ های FPGA، موجب شده تا نمودار چیپ های مورد استفاده در جهان تغییر کند. چیپ های یاد شده از طریق شرکتی موسوم به Altera برای مایکروسافت تولید می شوند. جالب اینجاست که اینتل در تابستان ۲۰۱۵ این شرکت را با پرداخت رقمی معادل ۱۶.۷ میلیارد دلار تصاحب کرد؛ بیشترین رقمی که در تاریخ برای خرید یک شرکت سازنده چیپ پرداخت شده است. اینتل در این میان باور دارد که تا سال ۲۰۲۰، یک سوم از کل سرورهای متعلق به شرکت های بزرگ تکنولوژیک به چیپ FPGA مجهز می شوند.

پیتر لی می گوید که پروژه منجنیق به مایکروسافت کمک می کند تا قدرت ابر رایانه هایش را تا سال ۲۰۳۰ به شکل شگرفی افزایش دهد. پس از آن، وی عقیده دارد که مایکروسافت می تواند به سوی پردازش کوانتومی گام بردارد.

ساتیا نادلا، مدیر عامل مایکروسافت هم عقیده مشابهی دارد و به نظر می رسد که این شرکت به شکلی جدی تصمیم دارد آینده ای کوانتومی را به ارمغان آورد. با توجه به درجه دشواری ساخت یک ماشین کوانتومی، به نظر می رسد که صحبت های مدیران مایکروسافت در این مورد بیشتر شبیه به یک خیال باشد. هر چند، تا همین چند سال پیش، نتیجه دادن پروژه منجنیق هم صرفاً در حد یک خیال بود.

The post appeared first on .

مایکروسافت چگونه با «پروژه منجنیق» آینده خود و دنیای رایانش را متحول کرد؟

دسامبر ۲۰۱۲ بود و «داگ برگر» (Doug Burger) در حالی که مقابل «استیو بالمر» (مدیر عامل وقت مایکروسافت) ایستاده بود، تلاش می کرد تا آینده را به او نشان دهد.

در بخش تحقیق و توسعه مایکروسافت بودند؛ ساختمان ۹۹، طبقه همکف در اتاق سخنرانی. مکانی که در حومه شهر سیاتل قرار گرفته بود. میزها در آن اتاق بزرگ همانند حرف U چیده شده بودند و در کنار استیو بالمر، سایر مدیران ارشد ردمند نیز حضور داشتند. در همین حال، برگر داشت از آینده می گفت. او یک محقق در زمینه توسعه چیپ بود که چهار سال قبل از آن تاریخ به مایکروسافت پیوسته بود. وی در برابر بالمر و سایر مدیران ارشد مایکروسافت از ایده ای گفت که «پروژه منجنیق» (Project Catapult) نام گرفته بود.

در آن جلسه برگر توضیح داد که دنیای تکنولوژی در حال وارد شدن به یک مدار است. وی اشاره کرد که در آینده تنها چند شرکت بزرگ اینترنتی و تکنولوژیک چند سرویس بزرگ و بسیار پیچیده را در اختیار مشتریان قرار می دهند که از آنچه اکنون می بینیم بسیار متمایز است و شرکت های برای راه اندازی آنها نیازمند تاسیسات کاملاً جدیدی خواهند بود.

تجهیزاتی که صرفاً نرم افزاری نیست بلکه باید سخت افزارهای جدیدی هم برای آن توسعه داد؛ سخت افزارهایی مانند سرورهای نو و سایر تجهیزات شبکه ای. در ایده ای که برگر در سر داشت، قرار بود تمام سرورهای مایکروسافت به حاصل تلاش پروژه منجنیق مجهز شوند. حاصل این تلاش قرار بود چیپستی قابل برنامه ریزی باشد که بتوان آن را برای امور مختلف مورد استفاده قرار داد.

داگ برگر

برگر در همان جلسه به سراغ توضیح در مورد چیپ ها رفته بود که استیو بالمر سرش را از لپ تاپش خارج می کند و می گوید «وقتی به مرکز تحقیق و توسعه آمدم، انتظار داشتم در مورد پیشرفت پروژه ها بشنوم نه اینکه برایم استراتژی هایی از آینده را تعیین و تبیین کنید.» برگر می گوید که بالمر در ادامه به سرزنش کردنش برای ارائه این توضیحات پرداخته است.

مایکروسافت نزدیک ۴۰ سال اخیر را صرف ساخت نرم افزارهایی نظیر ورد، اکسل و البته ویندوز کرده بود و تازه می خواست جای خودش را در فضای اینترنت پیدا کند. طبیعتاً در آن زمان مایکروسافت ابزارهای فنی و نیروی انسانی مورد نیاز برای توسعه چیپ های کامپیوتری را نداشت. توسعه چنین مواردی بسیار پیچیده، دشوار، زمان بر و البته گران است. اینکه مایکروسافت بخواهد در آن زمان به سراغ توسعه چیپ های اختصاصی اش برود مانند این بود که شرکت کوکاکولا بخواهد کار تولید نوعی سوپ چینی را آغاز کند.

نمونه کنونی و نهایی از چیپ FPGA مایکروسافت.

برگر با آن هیکل لاغر اندام و آرامشی خاص که در همه مهندسان کاربلد یافت می شود، اصرار کرد که مایکروسافت نیاز دارد تا وارد چنین حوزه ای شود. وی به بالمر گفت که شرکت هایی نظیر گوگل و آمازون همین حالا وارد این مسیر شده اند و تامین کنندگان قطعات سخت افزاری برای سرور های مایکروسافت، نمی توانند آنچه در آینده مورد نیاز خواهد بود را برای راه اندازی سرویس های آنلاین نوین در اختیار این شرکت قرار دهند. برگر در نهایت می گوید که اگر مایکروسافت سخت افزار بهینه شده خودش را توسعه ندهد در آینده از سایر شرکت ها جا خواهد ماند.

بالمر زیر بار نمی رفت.

کار به اینجا که رسید، یک شخص دیگر هم با برگر هم صدا شد. این فرد «چی لو» () نام داشت و در آن زمان مسئول موتور جستجوی Bing در مایکروسافت بود. تیم تحت نظر لو دست کم برای دو سال قبل مشغول صحبت با برگر در خصوص توسعه چیپ های اختصاصی و قابل برنامه ریزی شده بود. پروژه منجنیق از نظر لو قابل دستیابی بود و او همانجا به بالمر می گوید: «تیم من قبلاً کار روی آن را آغاز کرده است».

اکنون چیپی که برگر و لو اعتقاد داشتند روزی به حقیقت خواهد پیوست، تحت عنوان نام «مدار مجتمع دیجیتال قابل برنامه ریزی» یا «FPGA» در دسترس است و زیرساخت موتور جستجوی بینگ را تشکیل می دهد. ، عنوان کرد که در هفته های پیش رو الگوریتم جستجو را نیز بر اساس شبکه های عمیق عصبی -توسعه هوش مصنوعی بر پایه ساختار ذهن انسان- بهینه خواهد کرد.

چیپ های FPGA حالا پشتیبان پلتفرم رایانش ابری مایکروسافت آژور هستند و در سال های پیش رو تمام سرورهای این شرکت به آنها مجهز می شوند. در مورد میلیون ها سرور در سراسر جهان صحبت می کنیم. برگر در همین باره می گوید: «این مسئله ظرفیت ها و انعطاف پذیری ما را بیش از اندازه بالا خواهد برد. این نوعی معماری است که در سراسر جهان مورد استفاده قرار می گیرد و استاندارد کنونی مایکروسافت است.»

اعضای تیم پروژه منجنیق از چپ: آدریان کالفیلد، اریک چانگ، داگ برگر، اندرو پانتم.

چیپ جدید وسیله ای برای مایکروسافت نیست تا با بینگ، گوگل را دنبال کند. پروژه منجنیق این درس را یاد می دهد که در آینده چگونه سیستم های یکپارچه در سراسر جهان به کار مشغول می شوند؛ از آمازونی که در آمریکاست تا بایدو که در چین حکمرانی می کند. همه غول های تکنولوژیک در حال به روز رسانی سرورهای خود و واحدهای پردازش مرکزی -CPU- آنها هستند. این مسئله برای دنیایی که قرار است توسط هوش مصنوعی زیر و رو شود، یک الزام است.

سخت افزاری که برای مدیریت قلمروی آنلاین مایکروسافت مورد نیاز است، سالانه بین ۵ الی ۶ میلیارد دلار هزینه روی دست اهالی ردموند می گذارد. ساتیا نادلا، مدیر عامل کنونی مایکروسافت در همین رابطه می گوید: «صرف چنین هزینه ای دیگر صرفاً برای انجام آزمایش های مختلف نیست. بلکه تبدیل به یک اولویت بسیار ضروری شده است.»

حرفی که اکنون نادلا می زند، همان حرفی است که چند سال پیش برگر تلاش داشت در ساختمان ۹۹ به استیو بالمر بفهماند.

گونه ای کاملاً جدید اما بسیار قدیمی از چیپ کامپیوتری

انتهای دسامبر ۲۰۱۰ بود و یکی از محققین ارشد مایکروسافت، آقای «اندرو پاتنم» (Andrew Putnam) سیاتل را ترک کرد تا برای تعطیلات سال نو به خانه اش در «کلرادو اسپرینگز» برود. دو روز به کریسمس مانده بود و پاتنم تصمیم داشت چند هدیه برای اعضای خانواده اش بخرد. سوار ماشینش شد و راه افتاد که موبایلش زنگ خورد. رییسش، برگر بود. برگر می گفت که می خواهد فردای پس از تعطیلات با اعضای تیم بینگ ملاقات کند و می خواهد در آن قرار ملاقات، طراحی یک چیپ را همراه خود داشته باشد؛ چیپی که بتواند بر بستر FPGA، از پس الگوریتم یادگیری ماشینی مورد استفاده در بینگ برآید.

پاتنم که در حال رانندگی بود، پس از قطع تماس نزدیک ترین استارباکس را پیدا کرد و کنار آن ماشین را نگه داشت. واردش شد و پنج ساعت آنجا نشست. در این زمان توانست طرح اصلی را آماده کند. هنوز وقت برای خرید هدیای کریسمس هم داشت.

برگر اکنون ۴۷ ساله است در حالی که پاتنم ۳۹ سال سن دارد. هر دو تحصیلات آکادمیک مرتبط دارند و برگر ۹ سال به عنوان پرفسور علوم کامپیوتری در دانشگاه آستینِ تگزاس مشغول به تدریس بوده است. وی قبلاً در همان دانشگاه تخصص خود در زمینه ریزپردازنده ها را دریافت کرده بود و گونه ای جدید از چیپ تحت عنوان EDGE را طراحی کرد.

وی سپس پنج سال به عنوان یک محقق در دانشگاه واشنگتن به کار مشغول بود. وی در آنجا آزمایشاتی را روی چیپ های FPGA انجام داد؛ چیپ هایی قابل برنامه ریزی که برای چند دهه می شد نام و ایده وجودی شان را شنید و بیشتر به عنوان نمونه اولیه سایر طراحی های ریزپردازنده مورد استفاده قرار می گرفتند.

برگر که از قبل با پاتنم آشنایی داشت،‌ در سال ۲۰۰۹ او را به مایکروسافت آورد. هدف اصلی این دو نفر این بود که دریابند چگونه می شود چیپ های قابل برنامه ریزی را به حقیقت بدل کرد و سپس از آنها برای سرعت بخشیدن به سرویس های آنلاین استفاده کرد.

نسخه اولیه پروژه منجنیق که از سوی برگر و تیمش در دیتاسنتر مایکروسافت مستقر در سیاتل مورد آزمایش قرار گرفت.

حتی مسئول وقت این دو نفر هم ایده شان را قبول نکرده بود. «پیتر لی» (Peter Lee)، معاون ارشد بخش تحقیقات در مایکروسافت می گوید: «هر دو سال یک بار می شنیدیم که چیپ های برنامه پذیر -FGPA- بالاخره قرار است از راه برسند. در نتیجه من هم وقتی این ایده را شنیدم برای این دو نفر پشت چشم نازک کردم.»

با این حال برگر و تیمش همچنان اعتقاد داشتند که می شود این ایده قدیمی را به حقیقت بدل کرد و موتور جستجوی بینگ هم یک آزمایش بسیار مناسب برای این چیپ بود.

موتور جستجوی مایکروسافت یک سرویس آنلاین است که توسط هزاران ماشین در سراسر جهان مدیریت می شود. هر یک از این ماشین ها یک CPU دارد. اگرچه شرکت هایی نظیر اینتل مشغول توسعه و بهبود پردازنده ها هستند ولی به هر حال از پیشرفت های نرم افزاری جا مانده اند. بیشتر این پیشرفت های نرم افزاری البته در زمینه هوش مصنوعی بوده است.

سرویس هایی نظیر بینگ اکنون از «قانون مور» پیشی گرفته اند؛ قانونی که می گوید هر ۱۸ ماه تعداد ترانزیستورها در واحد پردازشی دو برابر می شود. شاید بگویید که می توان با افزودن بر تعداد پردازنده ها، نیازهای نرم افزاری را پاسخ گفت. ولی و افزایش تعداد پردازنده ها مشکلی را حل نمی کند.

 

از طرف دیگر برای حل هر یک مشکل، نمی توان یک چیپ خاص طراحی کرد چرا که این کار بیش از اندازه تخصصی و گران است. چیپ های FPGA دقیقاً همین مشکل را حل می کنند. در حالی که قدرت بیشتری دارند و انرژی کمتری مصرف می کنند، قابل برنامه ریزی هستند تا بتوانند از پس پردازشی خاص برآیند. در جهانی زندگی می کنیم که رشد تکنولوژی و مدل های تجاری مرتبط با آن همواره در حال تغییر بوده است و توسعه چنین چیپی، مشکلات پیش رو را حل خواهد کرد.

در قرار ملاقاتی که برگر بعد از تعطیلات سال نوی ۲۰۱۱ با اعضای تیم بینگ داشت، به آنها توضیح داد که چیپ های FPGA می توانند با مصرف انرژی کمتر، جستجوها را با سرعت بیشتری انجام دهند. مدیران بینگ نظر صریحی ارائه نکردند. در ماه های بعد برگر و سایر اعضای تیم از طرحی که پاتنم در کریسمس کشیده بود استفاده کردند و یک نمونه اولیه ساختند. این نمونه اولیه نشان داد که می تواند الگوریتم یادگیری ماشینی بینگ را ۱۰۰ بار سریع تر اجرا کند.

این نمونه اولیه، جعبه ای بود متشکل از ۶ چیپ FPGA که به یک رَک سرور وصل می شد. تیم بینگ تنفرش را همان ابتدا از آن ابراز کرد. دلیل اصلی این بود که اگر نمونه اولیه با مشکل مواجه می شد و یا ۶ عدد چیپ FPGA نمی توانستند بار پردازشی را به دوش بکشند، تمام ماشین های متصل از بین می رفت.

در نتیجه تیم برگر چند ماه دیگر را صرف توسعه یک نمونه دیگر کرد. این نمونه یک مدار مجتمع بود که صرفاً از یک چیپ FPGA بهره می برد. از سوی دیگر ولی این چیپ به سایر چیپ هایی که در سرورها قرار داده شده بود متصل می شد و دریایی از چیپ های قابل برنامه ریزی را تشکیل می داد که قطعاً از پس بار پردازشی موتور جستجوی بینگ بر می آمد.

این همان نمونه ای بود که توانست نظر «چی لو» را هم جلب کند. او پول توسعه و ساخت بیش از ۱۶۰۰ سرور مجهز به چیپ FPGA را در اختیار برگر قرار داده بود. شش ماه زمان صرف شده بود تا تیم یاد شده بتواند با استفاده از شرکت های چینی و تایوانی سخت افزارهای مورد نیازش را تامین کند. سپس اولین رک را در دیتاسنتر آزمایشی مستقر در مقر مایکروسافت تست شد.

تست هایی که در ماه های مختلف در سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ انجام شدند، نشان می دادند که الگوریتم یادگیری ماشینی بینگ به نام «» بیش از ۴۰ بار با چیپ های جدید سریع تر انجام می شود. در تابستان ۲۰۱۴ مایکروسافت اعلام کرد که به زودی این سخت افزار را وارد چرخه دیتاسنترهای اصلی اش خواهد کرد اما پس از مدتی، هیچ خبری نشد.

جستجو برای یافتن چیزی بزرگ تر از Bing

بینگ برای چند سال پیاپی سقف خیال بافی مایکروسافت در دنیای آنلاین بود اما در سال ۲۰۱۵ مشخص شد که این شرکت دو پروژه دیگر هم خیال هایی در سر دارد. این دو پروژه Office 365 و مایکروسافت آژور نام داشتند. مدیران مایکروسافت درک کرده بودند که برای داشتن یک قلمروی آنلاین نیازمند آن هستند تا بتوانند زیرساختی یکپارچه تهیه کنند.

اگر قرار بود «پروژه منجنیق» دوران تحول را برای مایکروسافت رقم بزند، نمی شد صرفاً مختص موتور جستجوی بینگ باشد. مشکل اینجا بود که مدیران پلتفرم آژور اهمیتی به سرعت بالای رشد یادگیری ماشینی نمی دادند. خودشان در زمینه شبکه سازی نیاز به کمک داشتند. ترافیک این سرویس به حدی بالا بود که CPU سرورها نمی توانست عملکرد مناسب را از خود نشان دهد.

در نهایت «مارک روسنویچ»، معمار ارشد آژور، دریافت که پروژه منجنیق می تواند به آژور هم کمک کند، اما نه به گونه ای که برای بینگ طراحی شده. تیم او به چیپ برنامه پذیری در جایی نیاز داشت که هر سرور به شبکه اولیه متصل می شود. به همین شکل آنها موفق می شدند تا ترافیک را پیش از اینکه به سرور برسد مورد پردازش قرار دهند.

ورژن صفر: نمونه اولیه ای که معماری چیپ های FPGA را از طریق یک جعبه با رک سرور به اشتراک می گذاشت. ورژن یک: سپس تیم تغییر رویه داد و هر سرور را به چیپ FPGA خودش مجهز کرد. نسخه دو: در نهایت چیپ ها بین سرور و شبکه کلی قرار گرفتند.

برای آژور، تیم توسعه چیپ های FPGA مجبور شد دوباره طراحی های قبلی را تغییر دهد. در طراحی سوم، چیپ در ورودی هر سرور قرار می گرفت و مستقیم به شبکه متصل می شد. در نهایت همین راهکار برای آفیس ۳۶۵ هم مورد استفاده قرار گرفت و کلیت پروژه منجنیق می توانست به شبکه های زنده و اصلی مایکروسافت وارد شود.

«جیم لاروس» (Jim Larus) یکی دیگر از اعضای تیم می گوید که باز-طراحی چیپ ها مانند کابوس های شبانه ای بوده که همواره تکرار می شوند. با این حال همه این سختی ها توجیه پذیر بود چرا که هزینه ساخت یک چیپ FPGA تنها ۳۰ درصد از هزینه سایر قطعات یک سرور را شامل می شد، کمتر از ۱۰ درصد سایر قطعات انرژی مصرف می کرد و دست کم پردازش را دو برابر سریع تر انجام می داد.

حالا مایکروسافت آژور از همین چیپ های برنامه پذیر پشتیانی می کند در حالی که بینگ، موتور جستجویی که در دسکتاپ ۲۰ درصد و در موبایل ۶ درصد از جستجوی جهانی را در دست دارد هم کم کم به همین چیپ ها مجهز می گردد. این در حالیست که مایکروسافت خبر می دهد چیپ ها را برای هوش مصنوعی و شبکه های عمیق عصبی آماده می کند.

این در حالیست که کارمندان مایکروسافت می گویند که این شرکت تصمیم دارد از طریق همین چیپ ها در آفیس ۳۶۵ از رمزگذاری و فشرده سازی داده ها برای ۲۳ میلیون کاربر این سرویس استفاده کند. در نهایت هم برگر می گوید که کار به جایی خواهد رسید که تمام سرویس های آنلاین مایکروسافت از طریق این چیپ ها مدیریت شوند.

پیتر لی می گوید: «هنوز حیرت زده ام که چگونه توانستیم کمپانی را به چنین کاری وادار کنیم.» آقای لی نهادی را درون بخش تحقیقات مایکروسافت مدیریت می کند که «NExT» نام دارد، اختصاری برای «تجربیات و تکنولوژی های جدید».

پس از رسیدن نادلا به صندلی ریاست، وی شخصاً برای ایجاد این نهاد تلاش کرد. در این بخش تکنولوژی هایی مورد آزمایش قرار می گیرد که قرار است هر چه سریع تر به دست کاربر نهایی برسد. پروژه منجنیق یکی از موارد نخستی است که به سرعت در NExT بهینه شد.

پیتر لی.

تمام غول های اینترنتی، از جمله مایکروسافت، در حال حاضر پردازنده های خود را با واحد های گرافیکی همراه می کنند. چیپ ها در واقع بهینه شده اند تا بتوانند تصاویر در بازی ها یا سایر اپلیکیشن های به شدت بصری را نمایش دهند.

زمانی که همین شرکت ها به شبکه های عصبی خود آموزش می دهند که بتوانند چهره ها در یک تصویر را شناسایی کنند و برای همین منظور میلیون ها تصویر را به آن تزریق می کنند، پردازشگرهای گرافیکی هستند که بخش عمده کار را انجام می دهند.

برخی شرکت ها مانند مایکروسافت، از یک چیپ جداگانه استفاده می کنند تا پس از آموزش دیدن شبکه عصبی سرعت آنها بیشتر شود. توسعه چیپ های اختصاصی به شکل دیوانه واری گران است اما با این حال گوگل هم چند ماه پیش چیپ خود را با نام «» معرفی کرد.

چیپ گوگل که به اختصار TPU هم نام گرفته، همه چیز را فدای سرعت کرده است. در واقع گوگل این چیپ را توسعه داده تا سرعت رایانش ابری را بالاتر برده و هر گونه تاخیری را در زمان صحبت کردن کاربر با تلفن هوشمند خود و ارائه دستورات به آن حذف کند.

مشکل اینجاست که اگر طراحی شبکه های عمیق عصبی تغییر کند، گوگل باید دوباره از نو یک چیپ جدید بسازد. اما چیپ های قابل برنامه ریزی یا FPGA، چنین حالتی ندارند و همانگونه که از نام طراحی اش پیداست، قادر به تغییر برای شرایط تازه است.

البته در این میان یک چیپ FPGA به اندازه آنچه گوگل ساخته سریع نیست اما همانگونه که ذکر شد مایکروسافت وارد بازی عمر مفید چیپ ها شده و می تواند در آینده و با تغییر طراحی باز هم از آنها استفاده کند.

تصویری از نسخه دوم؛‌ نمونه ای که به سرور مایکروسافت متصل می شد و به شکل مستقیم به شبکه دسترسی داشت.

مایکروسافت سرورهای بزرگی دارد و استفاده اش از چیپ های FPGA، موجب شده تا نمودار چیپ های مورد استفاده در جهان تغییر کند. چیپ های یاد شده از طریق شرکتی موسوم به Altera برای مایکروسافت تولید می شوند. جالب اینجاست که اینتل در تابستان ۲۰۱۵ این شرکت را با پرداخت رقمی معادل ۱۶.۷ میلیارد دلار تصاحب کرد؛ بیشترین رقمی که در تاریخ برای خرید یک شرکت سازنده چیپ پرداخت شده است. اینتل در این میان باور دارد که تا سال ۲۰۲۰، یک سوم از کل سرورهای متعلق به شرکت های بزرگ تکنولوژیک به چیپ FPGA مجهز می شوند.

پیتر لی می گوید که پروژه منجنیق به مایکروسافت کمک می کند تا قدرت ابر رایانه هایش را تا سال ۲۰۳۰ به شکل شگرفی افزایش دهد. پس از آن، وی عقیده دارد که مایکروسافت می تواند به سوی پردازش کوانتومی گام بردارد.

ساتیا نادلا، مدیر عامل مایکروسافت هم عقیده مشابهی دارد و به نظر می رسد که این شرکت به شکلی جدی تصمیم دارد آینده ای کوانتومی را به ارمغان آورد. با توجه به درجه دشواری ساخت یک ماشین کوانتومی، به نظر می رسد که صحبت های مدیران مایکروسافت در این مورد بیشتر شبیه به یک خیال باشد. هر چند، تا همین چند سال پیش، نتیجه دادن پروژه منجنیق هم صرفاً در حد یک خیال بود.

The post appeared first on .

مایکروسافت چگونه با «پروژه منجنیق» آینده خود و دنیای رایانش را متحول کرد؟

خالق اندروید با شرکت تازه اش چگونه می خواهد دوباره جهان تکنولوژی را متحول کند؟

خالق اندروید با شرکت تازه اش چگونه می خواهد دوباره جهان تکنولوژی را متحول کند؟

چند سال پیش اندی رابین – خالق اندروید که تا سال ۲۰۱۴ با جایگاه مدیریتی در گوگل مشغول به کار بود – به همسرش «Rie» کمک کرد تا یک شیرینی پزی در ایستگاه متروی نه چندان پر رفت و آمد «لس آلتوس» باز کند. نامش را «Voyageur du Temps» انتخاب کردند که عبارتی فرانسوی و به معنای «مسافر زمان» است. همانطور که از عنوانش پیداست،‌ در این فروشگاه شیرینی هایی یافت می شد که برای قرن ها پیش است.

برای تحقق بخشیدن به ایده شان، رابین ها به ژاپن سفر کردند تا یک سرآشپز را از کشور یاد شده استخدام کنند؛ مکانی که در آن راه و رسم پخت و پز سنتی به شکل کامل واکاوی می شود. یک فِر با مارک بسیار نایاب «Bongard Cervap» هم از آنجا خریدید؛ اکنون در ساحل غربی آمریکا، تنها دو عدد از این فِرها وجود دارد.

این پروژه به ظاهر ساده، یک «رابین» کلاسیک را به خوبی نمایش داده و نشان می دهد زمانی که او در یک فرایند حضور داشته باشد، مقدار بی نهایتی پول، انرژی و استعداد مهندسی مورد نیاز است، حتی زمانی که پروژه صرفا حالت سرگرمی داشته باشد. اما همین سرگرمی، موجب شد تا به مسائل دیگری هم علاقمند شود. از بازوهای رباتیکی که در فروشگاه نصب کرد تا اینکه خودش، به شکل دستی همه کدهای مورد نیاز برای یک برنامه فروش را نوشت. او حتی برنامه ای برای ماشین های دریافت پول تهیه کرد کرد که باعث می شد بتوانند باقی مانده پول را به خریدار برگردانند و تمام این امور مالی را بدون دخالت یک صندوقدار ثبت کنند. یک اتاق جلسه خصوصی هم در پشت کارگاه آماده کرد؛ مکانی که با قفل های مغناطیسی دست ساز حفاظت می شد.

رابین بعد از خارج شدن از گوگل، از دوستانش می پرسد: «حالا باید چکار کنم؟»

زمان گذشت و اندی رابین بیشتر وقت خود را در همان اتاق سپری می کرد و گاهی جمعی از دوستان و همکاران خود را هم به خلوتش راه می داد. پس از مدتی این پا و آن پا کردن، بالاخره سوالی که مدت ها در ذهنش غوطه می خورد را بر زبان آورد و از آنها پرسید: حالا باید چکار کند؟

رابین بیشتر زندگی حرفه ای اش را صرف انقلاب دیجیتالی تلفن های هوشمند کرده بود. در سال ۱۹۹۲، پس از خارج شدن از اپل، در General Magic به عنوان یک مدیر کار می کرد. وی توسعه «Motorola Envoy» را نظارت کرد که یکی از اولین دستگاه های PDA بی سیم به شمار می رود. در سال ۱۹۹۹، استارتاپ «Danger» را به راه انداخت در آن، Hiptop را ساخت که نمونه اولیه یک موبایل هوشمند بود.

در سال ۲۰۰۳ اندروید را پایه گذاری کرد و در ۲۰۰۵، آن را به گوگل فروخت، زمانی که تلفن های هوشمند سرشار از آشفتگی سرگیجه آور بودند. وی باعث شد تا گوگل اندروید را به شکل رایگان در اختیار سازندگان سخت افزار قرار دهد و همین موضوع موجب گشت تا به سریع ترین شکل ممکن، این پلتفرم از سوی سازندگان و کاربران مورد استفاده قرار گیرد. امروز این سیستم عامل در بیش از ۲۵ هزار دستگاه مختلف به کار می رود که می توان از میان آنها به موبایل، تلویزیون، تبلت، ساعت و پایشگرهای سلامتی اشاره کرد.

در سال ۲۰۰۵، تلفن های هوشمند سرشار از آشفتگی سرگیجه آور بودند

اندی رابین یکی از افراد موثر در دنیای تلفن های هوشمند بوده اما این روزها دیگر اسمارت فون ها آنقدر هم جذابیت ندارند. اگر مشکلی وجود داشته، تا کنون حل شده. البته درست است که هنوز کارآفرینان و استارتاپ ها اپلیکیشن و سرویس های مختلف ارائه می دهند اما رابین، مهندسی را یک هنر می بیند و به نظر او، این ها همه رنگ کاری دیواری هستند که پیشتر چندین بار رنگ شده. رابین می خواست یک بوم نقاشی سفید و دست نخورده را پیش روی خود گذاشته و کارش را آغاز کند.

اندی رابین عقیده دارد که دنیای تکنولوژی بر لبه ای ایستاده که به زودی قادر خواهد شد یک پلتفرم کامپیوتری جدید از عصری نو را به ما نشان دهد. MS-DOS باعث شد تا به مکینتاش و ویندوز برسیم، سپس به وب رسیدیم و بعداً هم به دنیای تلفن های هوشمند. وی عقیده دارد که پلتفرم بزرگ بعدی، «هوش مصنوعی» است.

رابین باور دارد که هوش مصنوعی می تواند در قالب فضای ابری در دسترس هزاران گجت دیجیتالی قرار گرفته و نیروبخش آنها باشد

گوگل، فیسبوک و مایکروسافت تا کنون میلیاردها دلار هزینه کرده اند تا بتوانند نوعی شبکه عصبی توسعه دهند که قادر به درک صدای انسان و گفته های او باشد یا تصویر وی را تشخیص دهد. در دهه پیش رو، هوش مصنوعی از حالت کنونی اش بسیار پرقدرت تر گشته و قادر به انجام کارهایی می شود که اکنون در تصورمان نمی گنجد. رابین باور دارد که هوش مصنوعی می تواند در قالب فضای ابری در دسترس هزاران گجت دیجیتالی قرار گرفته و نیروبخش آنها باشد. امروز، ما به عنوان کاربر عادی، امکان ندارد گجتی را بخریم که از نوعی سیستم عامل بی بهره است. در آینده، در پی نوعی هوش مصنوعی خاص خواهیم بود که می تواند نیازهای مان را به درستی تامین کند.

تصویر سازی این آینده در ذهن، کمی دشوار است اما به راحتی سعی کنید تفاوت های یک خودروی معمولی با یک اتومبیل خودران را درک کنید؛ حالا، همین تفاوت و برتری ها را به هر وسیله ای که پیرامون خود می بینید، تعمیم دهید. برای مثال تلویزیون می تواند زبان اصلی را به زبانی که شما بهتر می دانید ترجمه کند، آن هم به شکل همزمان. یا اجاق گازی که با پایش غذای شما، در بهترین حالت کار خود را به پایان می رساند.

لری پیج و رابین هر دو موافق بوده اند که زمان تغییر فرا رسیده است

در ابتدای سال ۲۰۱۳، اندی رابین پیش لری پیج می رود، همین موضوعات بیان می کند و از بی قراری اش برای رسیدن به این آینده می گوید. رابین بازگو می کند که هردوی آنها، موافق بوده اند که زمان تغییر فرا رسیده است. در ماه مارس از سال ۲۰۱۳، رابین مدیریت اندروید را کنار می گذارد و برای مدت یک سال، مدیریت بخش تازه تاسیس رباتیک را بر عهده می گیرد. بخشی که طبق گزارشات غیر رسمی، در حال توسعه ربات هایی به شکل دستیارهای انسان نما بوده است. وی به سرعت متوجه شد که ایده های گوگل دست کم ده سال دیگر به حقیقت بدل خواهند شد، در نتیجه، مدیریت آن بخش را هم واگذار کرد.

«مارک اندرسون» (Marc Andreessen)، یکی از دوستان نزدیک رابین و یکی از معتبرترین سرمایه گذاران در سیلیکون ولی می گوید:‌ «اندی نمی توانست تا آن زمان صبر کند. او نمی تواند وضعیت جهان کنونی را تحمل کند. وی جهان را در در پنج، ده، پانزده سال آینده می بیند و پیش خود می گوید: “چرا نمی توانیم اکنون همانجا باشیم؟”»

در سیلیکون ولی، افرادی که تمایل ویژه ای برای سرعت بخشیدن کارهای خود برای رسیدن به آینده دارند، معمولا راه های مختلفی را امتحان می کنند که البته رابین، هیچ یک را نمی پسندید. او می توانست در گوگل باقی بماند یا به هر شرکت بزرگ و تکنولوژیک دیگری برود که سرمایه گذاری میلیاردی روی هوش مصنوعی انجام داده، اما احساس می کرد که حتی بهترین شرکت ها در این زمینه، بیش از حد درگیر فرهنگ متکی به کاغذ بازی های شان هستند. به زبان ساده تر، بر عکس اندروید، این بار نمی خواست موفقیت هایش را با سایرین شریک شود. دلش می خواست خودش آنچه تمایل داشت را بسازد؛ از سوی دیگر هیچ علاقه ای به خلق یک استارتاپ دیگر نداشت چرا که می دانست هر کاری کند، قادر نیست موفقیت اندروید را تکرار نماید.

به همین دلیل در سال ۲۰۱۴ به طور کلی گوگل را ترک کرد؛ اقدامی که دوستانش می گویند باعث شد بلندپروازی اش، آن سوی ابرها را هم ببیند. اندرسون می گوید: «حالا اندی بدش نمی آید پنج سال دیگر لری پیج پیش خودش بگوید که اشتباه بزرگی مرتکب شده که اجازه داده اندی از شرکتش برود.»

و «Playground Global» متولد می شود…

چند ماه بعد، شرکتی تاسیس کرد به نام «Playground Global». نه یک شرکت ساده؛ خودش می گوید این نوعی جدید از شرکت هاست. بخشی که آن را غیر معمول می کند، ساختار عجیب Playground Global است. این شرکت اکنون در استارتاپ های سخت افزاری سرمایه گذاری می کند. اما مسئله در همین جا خاتمه نمی یابد. به جای اینکه همانند سایر کمپانی ها یک سرمایه گذاری و مشاوره در اختیار استارتاپ ها قرار دهد، یک مرکز فوق تخصصی با همکاری افرادی در اختیار آنها قرار می دهد که پیشتر سابقه کار در گوگل، اپل، General Magic و غیره را داشته اند. تیمی متشکل از این مهندسان، شانه به شانه استارتاپی که Playground Global آن را حمایت کند حضور خواهد داشت و در ساخت سخت افزار، نرم افزار و هوش مصنوعی به آنها کمک می کند.

بلند پروازی های Playground Global بسیار فراتر از ساخت چند گجت دیجیتالی و یا حتی کمپانی جدید هستند. رابین می خواهد این شرکت تبدیل به مرکزیت هوش مصنوعی در آینده و تامین کننده همین مورد در همه دستگاه ها باشد؛ نوعی از هوش مصنوعی که هر کسی، نه فقط شرکت و کمپانی های بزرگ، بتواند از آن بهره گیرند. اگر موفق شود، شرکت مذکور قادر خواهد بود همان تاثیری را داشته باشد که اکنون اندروید بر جهان دارد.

رابین می گوید، ایده اصلی، چیزی است که خودش نام «تقویت کننده ایده» را برایش انتخاب کرده؛ پلتفرمی متشکل از سازنده و مشاورین زبده که می تواند یک طرح مفهومی را به سرعت تبدیل به یک محصول با نهایت ظرفیت خود کند. این یک ایده ی فراتر از انتظار است که تنها به ذهن فردی به بلند پروازی اندی رابین خطور می کند. شاید هم بتوان یک نام دیگر برای چنین سیستمی در نظر گرفت: ماشین زمان.

playground_gallery12-1024x768-w800

رابین به شکلی استوار به سوی اتاق کنفرانس در Playground Global گام بر می دارد. گاهی از راه دور کار می کند اما امروز گرمکن و شلوار جین خود را پوشیده و در اتاق جلسه حضور پیدا کرده است. با اشتیاق خاص خودش رو به همکاران می کند و می گوید: «برایتان پنکیک درست کردم! با فشار دادن یک دکمه!»

گویی هنوز در دوران کودکی خود است. برای اولین بار در سال ۱۹۷۸، زمانی که در نیویورک زندگی می کرد و دانش‌آموز دبیرستان بود، در اتاق خواب برادرش، نوعی کنترل از راه دور برای ربات «Kenner R2-D2» ساخت: «زمانی که کودک هستید و برای کامپیوترها برنامه نویسی می کنید، در دنیای خود موج می زنید اما زمانی که آن را به ربات R2-D2 می آورید، دنیای تان واقعی تر می شود.»

دو استارتاپی که اندی رابین به راه انداخته نام رباتیک داشته اند. جدا از اندروید، نام Danger، برگرفته از یک شخصیت رباتیک در فیلم Lost in Space بوده است. اما حالا، اولین شرکت حقیقی او که شاید روزی ربات ها را به شکل گسترده در دسترس مردم قرار دهد، نامی رباتیک ندارد.

گویا گوگل، مایکروسافت و فیسبوک فراموش کرده اند که جهانی فیزیکی، خارج از اینترنت هم وجود دارد

او وضعیت آینده را چنین می بیند: بیشتر تمرکز امروز در مبحث هوش مصنوعی بر توسعه و ساخت شبکه های عظیم عصبی معطوف شده است. کاری که نیازمند گردآوری بسیار گسترده داده هاست. در حال حاضر، بیشتر این داده ها از اینترنت می آیند. فیسبوک از تصاویری که کاربران آپلود می کنند استفاده کرده و بخشی از چهره آنها را تشخیص می دهد در حالی که گوگل با RankBrain، در جستجوهای کاربران برای اطلاعات بیشتر می گردد. مایکروسافت هم مترجم اسکایپ را دارد. اما گویا این شرکت ها فراموش کرده اند که جهانی خارج از اینترنت هم وجود دارد.

اندی رابین باور دارد برای اینکه هوش مصنوعی بتواند واقعا به شکلی پویا در آینده به ما کمک کند، باید آن را به جهان فیزیکی هم بیاوریم. راه حل انجام این کار چیست؟ ساخت هزاران دستگاه مختلف که می توانند در مورد محیط پیرامون خود اطلاعاتی را کسب کنند. این اطلاعات جدا از متن و تصویر، باید مشمول صدا، مکان جغرافیایی، شناسایی وضعیت آب و هوا و سنسورهایی باشد که بتوانند چنین داده هایی را به دست آورند. رابین می خواهد همه جهان را با چنین گجت هایی که جمع آوری کننده اطلاعات هستند، پر کند. به همین شکل چرخه ای کاملا سالم از اطلاعات به وجود می آید که توسط آن، می توان ابزارهای فوق هوشمند و مجهز به هوش مصنوعی ساخت.

اکنون ساده تر از هر زمان دیگری می توان این دستگاه های به اصطلاح هوشمند را توسعه داد. از یک طرف سنسور و پردازنده ها بسیار ارزان هستند و از طرفی، شرکت های چینی آماده تر از هر زمان دیگری هستند تا با شرکت های کوچک و استارتاپ ها همکاری نمایند. آنچه البته بر ما پوشیده است اینکه «ساده تر از هر زمان دیگری»، برای شرکت تحت مدیریت اندی رابین «بیش از اندازه دشوار» ترجمه می شود. باید توجه کرد که بین توسعه یک نمونه اولیه با تولید انبوه یک محصول، تفاوت های بسیار زیادی وجود دارد.

بین توسعه یک نمونه اولیه با تولید انبوه یک محصول، تفاوت های بسیار زیادی وجود دارد

این حقیقت حتی برای ساده ترین سخت افزارها هم صادق است. بیایید با هم فرایند ساخت یک گجت را واکاوی کنیم. فرض کنید می خواهید یک «دش کم» (دوربینی که روی داشبورد ماشین جای می گیرد) بسازید که هر وقت خودرو به حرکت درآمد، فیلم برداری را آغاز کند. حالا فرض کنید که می خواهید به آن قابلیتی اضافه کنید که بتواند به سادگی محل جغرافیایی شما را دنبال کرده و از طرف دیگر، محتوایی که ثبت می کند را به فضای ابری آپلود نماید. برای این کار، به اولین چیزی که نیاز دارید یک سیستم-بر-چیپ یا SoC است. احتمالا به یک LCD هم برای آن نیاز خواهید داشت. مشخصا ماژول دوربین که شامل سنسور اصلی و لنز است را هم می خواهید. بعداً نوبت به یک مدار مدیریت انرژی می رسد که به شکل مستقیم با باتری کار خواهد کرد.

برای مکان یابی، به ماژول GPS هم نیاز خواهید داشت، که آن هم به یک آنتن نیاز دارد. برای ارتباط بی سیم، باید به سراغ کوالکام یا شرکت های مشابه رفته و چیپ های مخصوص را دریافت کنید که البته آن هم به یک آنتن دیگر نیاز خواهد داشت. آنچه مطالعه کردید، تنها سیستم الکتریکی برای ساخت یک دش کم است. برای ساخت رابط کاربری و طراحی خود دستگاه هم چالش های بسیاری پیش روی تان قرار دارد.

احتمالا می خواهید آن را تا حد امکان ساده بسازید. خودش هم باید مصرفی بهینه داشته باشد تا باتری دستگاه تان به سرعت تخلیه نشود. جدا از این، باید بگردید و بهترین سازنده را برای هر قطعه پیدا کنید تا هم هزینه کاهش پیدا کند و هم قیمت تمام شده افت نماید. در این میان یک نکته وجود دارد: احتمالا دش کم شما تا یک سال یا دو سال آینده به بازار عرضه نمی شود و همین مسئله باعث می گردد تا همه سخت افزارهایی که تا کنون آزمایش کرده و تصمیم داشته اید آنها را مورد استفاده قرار دهید، از رده خارج به حساب آیند. باید بتوانید پیشبینی کنید؛ باید قادر باشید بگویید که هر یک از این اجزا در سال آینده تا چه حد کوچکتر و بهینه تر می شوند و سپس بر اساس حدس و گمان، گجت خود را طراحی کنید. اگر در این بین، در محاسبه های خود که بر بستر حدس و گمان انجام شده اند، اشتباهی مرتکب شوید، دستگاه تان پیش از اینکه بتواند راهی بازار شود، کارش تمام است و دیگر وجود خارجی ندارد.

آقای «پیتر بارت» (Peter Barrett)، یکی دیگر از پایه گذاران شرکت Playground Global.

در حال حاضر هر سازنده پیش از اینکه سخت افزاری را به بازار عرضه کند، باید این سوالات را از خود بپرسد. به همین شکل فکر او به سمت و سویی می رود که به طور کلی همه چیز به ذهنش خطور می کند، به جز توسعه همان دستگاه و طراحی اش. پیش از رونمایی عمومی از اندروید، سازندگان تلفن های هوشمند دقیقا با چنین مشکلات و چالش هایی رو به رو بودند. رابین با ارائه رایگان اندروید برای آنها و قرار دادن هسته اصلی این سیستم عامل در دسترس عموم، نیمی از مشکلات سازندگان تلفن های هوشمند را حل کرد.

حال رابین می خواهد همین شیوه کار را در Playground Global پیاده کند. این شرکت همه نیازهای سخت افزاری و نرم افزاری را یکجا در اختیار سازنده های کوچک و معمولا استارتاپ ها قرار می دهد تا بتوانند به طراحی محصول خود و موارد مهم تر فکر کرده و دستگاه هایی جذاب خلق کنند. فیلم های سری جیمز باند را دیده اید؟ اساسا خود باند، نقشی در تهیه گجت های پیشرفته اش ندارد و این «Q» است که آنها برایش می سازد. حالا بخش Studio، همین کار را برای Playground Global و مشتریانش انجام می دهد.

اگر شما یک پهپاد ساخته اید و می خواهید بهترین میکروفون ممکن را در آن جای دهید، متخصصان حاضر در Studio آن را برای تان پیدا و نصب می کنند. این افراد همچنین می دانند که در سال آینده، ماژول میکروفون با کیفیت چگونه خواهد بود. اندی رابین در این رابطه می گوید: «سخت افزار سازی ماژولار؛ چند سال دیگر که بگذرد، می توانید به اینجا سری بزنید، ایده ای بدهید تا ما ماژول های مختلف را در برابرتان قرار دهیم که توسط آنها می توانید گجت مورد نظر خود را بسازید.»

رابین:«من شدیدا باور دارم که باید یک ایده را پرورش داد، آن را به نقطه ای معقول رساند و سپس در اوج رهایش کرد»

پلتفرمی که Playground Global توسعه داده، کار خود را آغاز کرده و اکنون صرفا با استارتاپ هایی همکاری می کند که خودش در آنها سرمایه گذاری کرده است. رابین می گوید این کار را به دلیل رقابتی بودن بازار انجام می دهد و می خواهد جواب اعتماد استارتاپ ها را بدهد. اما در نهایت، اذعان دارد که تصمیم گرفته در آینده درب های این پلتفرم را بر روی همه علاقمندان باز کند؛ همانطور که اندروید را در اختیار همه سازندگان موبایل قرار داد: «من شدیدا باور دارم که باید یک ایده را پرورش داد، آن را به نقطه ای معقول رساند و سپس رهایش کرد. پس از آنکه در دسترس همه قرار گرفت، می توانند با آن هر کار که می خواهند بکنند.» اندی رابین آینده ای را می بیند که هر شخصی که در کیک‌استارتر موفق به جذب سرمایه شده، می تواند به سراغ Playground Global بیاید و به سرعت دستگاه خود را بسازد؛ او تصمیم دارد به بنا شدن نسل جدیدی از استارتاپ ها یاری رساند.

بخشی از کارگاه متعلق به Playground Global در حال ساخته شدن است.

و اگر به موفقیت برسد، کمپانی جدید رابین می تواند به دو شیوه، به استارتاپ ها و کارآفرینان منفعت برساند: اول، زمانی که یک کارآفرین آماده است تا شرکت خود را بنا کند. در این شرایط، بهتر است به سراغ Playground Global بیاید چرا که در صورت سرمایه گذاری رابین در استارتاپ او، می تواند مزایای بالاتری نسبت به رقبای خود داشته باشد. اما مهم تر از آن، دانشی است که Playground Global با خود به همراه دارد و سخت افزارهای روز دنیا و نسل بعدی آنها را به خوبی می شناسد. بلندپروازی شرکت مورد بحث در جایی به اوج خود می رسد که می خواهد تبدیل شود به زیرساختی برای توسعه هر نوع سخت افزار در آینده. همان کاری که ویندوز برای کامپیوترهای شخصی و اندروید برای موبایل های هوشمند کرد. «جف برودی» (Jeff Brody)، شخصی که بیش از یک دهه است که رابین را می شناسد، می گوید: «این یک نوع چهارچوب استاندارد است که به دیگران کمک می کند تا قادر شوند نسل بعدی و جذاب گجت ها را توسعه دهند. می توان گفت ایده ای بسیار بسیار بزرگ پشت همه این هاست.»

رابین باور دارد که گوگل، سامسونگ و اپل در خصوص اینترنت اشیا، در مسیر اشتباه گام بر می دارند

در نقطه کنونی، این «ایده بسیار بسیار بزرگ» کمی آشنا به نظر می رسد. سال هاست که شرکت های بزرگ حوزه تکنولوژی از ایده اینترنت اشیا می گویند؛ یخچال، لامپ و دستگاه تنظیم گرما و سرمای خانه و هزاران گجت دیگر که می توانند به اینترنت متصل شده، اطلاعاتی دریافت کرده و اطلاعاتی بدهند. اپل، گوگل و سامسونگ همه پلتفرم هایی توسعه داده اند و در حال ترغیب سازندگان برای استفاده از آنها هستند. رابین معتقد است شرکت های بزرگ یاد شده، در حال طی کردن مسیر به شکل برعکس هستند؛ او می گوید اکوسیستم باید از سوی شرکت ها برای دستگاه های موجود ساخته شود، نه برعکس.  Playground Global می خواهد ویژگی هایی را در اختیار استارتاپ ها بگذارد تا بتوانند دستگاه هایی را بسازند، شبکه های مورد نیاز،‌ بعدا پدید می آیند: «همه این سرمایه گذاری که می کنم، تمام این ماژول ها، همه تکنولوژی هایی که می بینید – همه شان بذرهایی هستند که آنها را برای پلتفرم بزرگ بعدی کاشته ام.»

رابین می گوید زمانی که ایده ای در خصوص تکنولوژی های آینده پیدا می کنید، اینکه صرفا منتظر بمانید تا تکنولوژی در آینده بهبود پیدا کند، مانند این است که در ترافیک مانده و وقت تان را هدر داده اید: «زمانی که متوجه می شوم چیزی پیرامون ما کم است و هنوز به آن دست پیدا نکرده ایم، تلاش می کنم تا درک نمایم چه موانعی در میان ما و آن وجود داشته اند.» به همین دلیل هم بود که Playground Global را تاسیس کرد، تا بتواند به سادگی و با سرعت بالاتری به استارتاپ هایی که ایده ای ناب دارند، کمک کند تا گجت و تکنولوژی خود را بسازند.

رابین: «همه تکنولوژی هایی که می بینید، بذرهایی هستند که آنها را برای پلتفرم بزرگ بعدی کاشته ام»

برخی از این شرکت ها، در مقر اصلی Playground Global به کار مشغولند. «بروس لیک» (Bruce Leak) شخصی که در شرکت های اپل، General Magic و WebTV با رابین همکار بوده، می گوید که در شرکت جدید، هیچکس برای انجام کاری، نیاز به کسب اجازه ندارد. به هر شرکتی که اینجا مستقر شده و کار می کند، دفتر و اتاق جلسه ای داده می شود. همچنین این شرکت ها اگر بخواهند در بیرون، مکان خودشان را داشته باشند، کاملا آزاد هستند. همه می توانند از امکانات استفاده کنند، اگر به قطعه ای خاص نیاز داشته باشند که فقط می شود با پرینت سه بعدی آن را ساخت، می توانند از شخصی که پیشتر در اپل مشغول طراحی لپ تاپ ها بوده کمک بگیرند یا به سراغ کمک گیری از مهندس سابق SpaceX بروند. برای نیازهای پیچیده تر هم، همه به سراغ «Studio» می روند که البته در کنار ورودی اصلی طبقه همکف قرار گرفته است.

مت هرشنسن (Matt Hershenson)، یکی دیگر از پایه گذاران شرکت Playground Global.

جدا از استارتاپ هایی که در زمینه پهپاد و هوش مصنوعی فعالیت دارند، Playground همچنین در شرکت هایی سرمایه گذاری کرده که در زمینه تولید گجت های مرتبط با اینترنت اشیا، فعال هستند. رابین، نام دو استارتاپ ConnectedYard و CastAR را بیان می کند اما مشخصا تعداد بیشتری از این دست شرکت های کوچک وجود دارند که او تمایلی ندارد اکنون نام شان را بر زبان جاری کند و تعداد آنها فراتر از ده عدد می رود. همه این استارتاپ ها در نهایت محصول خود را راهی بازار می کنند و در میانه راه، از کمک های سخت افزاری، نرم افزاری و یا تجربیات و دانش Playground Global بهره می گیرند.

رابین به همراه سه شخص دیگر Playground Global را تاسیس کرده است. به جز او، لیک، بارت و هرشنسن در تاسیس شرکت مورد بحث نقش داشته اند. بارت در شرکت General Magic با رابین همکار بوده و هرشنسن، یکی از موسسین دیگر استارتاپ «Danger» است که ایده ی اندروید، از آنجا متولد شد. رابین همچنین موفق شد سرمایه گذارهای قدرتمندی را پشت سر خود به خط کند. تا کنون بیش از ۳۰۰ میلیون دلار سرمایه از سوی گوگل، اچ پی، فاکسکان، Redpoint Ventures و شرکت چینی Tencent در اختیار Playground Global قرار گرفته است.

رابین هیچوقت دوست نداشته نقش مغز متفکری را بازی کند که صرفا قرار است از راه دور، به دیگران کمک فکری دهد و خودش بیکار بنشیند. در نتیجه اصلا تعجب بر انگیز نیست که جدا از تاسیس پلتفرمی که در موردش توضیح دادیم، خودش هم مشغول توسعه گجت های جدید است؛ باید هم چنین باشد. چرا چنین ذهن متفکری برای خودش به فعالیت مشغول نشود؟

افرادی که از برنامه های آتی اندی رابین اطلاع دارند، لبخند رضایت می زنند

اندی رابین کم حرف است و حاضر نمی شود در مورد هر مسئله ای صحبت کند. برای مثال، مدتی پیش وب سایت «The Informa­tion» گزارش داده بود که او در حال توسعه یک موبایل اندرویدی است و اکنون، حاضر نمی شود این موضوع را تایید یا تکذیب کند. کمی که به او فشار بیاورید، اعتراف می کند که حالا در حال توسعه یک «دش کم» است و تصمیم دارد آن را به صورت رایگان به علاقمندان بدهد. در عوض، این حق را برای خود قائل خواهد بود که بتواند از داده های ثبت شده توسط آن، بهره گیرد. به همین شکل او تصمیم دارد هوش مصنوعی را بهبود داده و نقشه ای از مکان هایی که کاربران رفت و آمد می کنند، تهیه کند؛‌ نقشه ای که احتمالا بیشتر جاده های جهان را در بر خواهد گرفت. در مورد سایر ایده هایش، می گوید: «اکنون علاقه ای به صحبت کردن در موردشان ندارم» اما افرادی که برنامه هایش را شنیده اند، لبخند رضایت می زنند.

«دیوید والرشتاین» (David Wallerstein) یکی از مدیران ارشد شرکت چینی Tencent می گوید: «وقتی ایده هایی که آنها در حال کار بر روی شان هستند را می بینید، همه کیفیتی فوق العاده دارند و بعضی از آنها، می تواند انقلابی دیجیتالی بر پا کند. در مقطع زمانی سه الی پنج سال آینده، قطعا Playground Global محصولی ارائه خواهد داد که دیوانه اش می شوید.»

تصور رابین از آینده -ربات های بی شماری که در پیرامون ما وجود خواهند داشت و به هوش مصنوعی فرا انسانی مجهز شده اند- مشخصا برای همه، مطلوب نیست و معنای «پیشرفت» نمی دهد. فیلسوفی به نام «نیک بوستروم» (Nick Bostrom) عقیده دارد که می توان به عصر آینده، لقب «ابرهوشمند» داد. این فیلسوف بارها در مورد خطر و پیشرفت های سیاه مرتبط با هوش مصنوعی هشدار داده است. برخی فعالان بزرگ در حوزه تکنولوژی هم، عقیده ای مشابه با آقای بوستروم دارند که می توان در میان آنها به ایلان ماسک، استیون هاوکینگ و بیل گیتس اشاره کرد. رابین ولی ترس ها را بی مورد می داند: «به اسکای نت (ربات در فیلم ترمیناتور) و مسائل مشابه اعتقادی ندارم. نظر من این است که تکنولوژی همواره در مسیر مثبت مورد استفاده قرار خواهد گرفت.»

در حال حاضر، نگرانی اصلی رابین این است که مسیر کنونی اش، او را در میدان مبارزه مستقیم با برخی از شرکت های بزرگ تکنولوژیک جهان قرار می دهد. همین حالا،‌ مایکروسافت یک پلتفرم ابری برای سنسورهای گوناگون توسعه داده تا اطلاعات آنها را جمع آوری کند. خبر می رسد که اهالی ردموند توسط پلتفرم ابری خود در هر هفته، یک تریلیون گزارش دریافت می کنند. گوگل از سوی دیگر نسخه ای متن-باز از هوش مصنوعی را در اختیار علاقمندان قرار می دهد که «TensorFlow» نام دارد. فیسبوک هم در دسامبر گذشته مسیر مشابهی را در پیش گرفت و نحوه طراحی سرورهای مبتنی بر هوش مصنوعی را منتشر کرد.

در سوی دیگر ماجرا، ایلان ماسک و چند فعال حوزه تکنولوژی یک شرکت غیر انتفاعی به نام OpenAI تاسیس کرده اند و پژوهشگران برتر هوش مصنوعی را گرد هم آورده اند تا از متن-باز بودن تلاش هایی که در این زمینه انجام می شود، اطمینان حاصل کرده و مطمئن شوند که تکنولوژی های جدید این بخش، به طور کامل به نفع بشر خواهد بود.

شاید هم رابین مثل همیشه عجله می کند. مواردی از دیدگاه او صحیح هستند که هنوز جامعه، فرهنگ و البته زیرساخت های تکنولوژیک برای آنها آماده نیستند. «تیم اورایلی» (Tim O’Reilly) یکی از آینده نگران دنیای تکنولوژی در مورد رابین می گوید: «به استارتاپ Danger نگاه کنید؛ ایده های صحیحی داشت، مشکلش این بود که زودتر از زمان مناسب آنها را مطرح کرد.»

«بروس لیک» (Bruce Leak)، یکی دیگر از پایه گذاران شرکت Playground Global.

در سال ۲۰۰۴، اندی رابین مبلغی معادل ۱۰۰ هزار دلار به «سباستین ترون» (Sebastian Thrun) پرداخت کرد. پول را به او داد تا به سراغ رویای خودش، یعنی توسعه خودروهای هوشمند و بدون راننده برود. این دو در سال های دور، با هم آشنا شده بودند. زمانی که ترون، در شهر Bonn آلمان دانشجوی دکترا بود. هر دو یک ربات تحقیقاتی خریده بودند و همین موضوع، موجب شد با هم آشنا شوند. پس از چند سال، تبدیل شدند به دوستانی بسیار صمیمی.

در سال ۱۹۹۹، ترون پیشنهادی از سوی دانشگاه استنفورد دریافت کرد و رابین دو روز مرخصی گرفت تا به او کمک کند در محل تازه، خانه ای برای خود بیابد. در این میان دارپا (Darpa) مسابقاتی را برگزار می کرد به نام Grand Challenge و ترون قصد داشت نمونه اولیه خودروی هوشمند و مستقل از راننده ای که توسعه داده بود را در آن شرکت دهد. در آن زمان، رابین به تازگی کار استارتاپ اندروید را آغاز کرده بود، با این حال، با کمال میل مبلغ ۱۰۰ هزار دلاری را در اختیار ترون گذاشت.

Thrun_GooglesOrginal.png-w800

«سباستین ترون» (Sebastian Thrun)، دوست نزدیک اندی رابین و مدیر بخش خودروهای بدون راننده در گوگل.

ترون در همین رابطه می گوید: «او از دسته چک شخصی اش برایم چک کشید و به من پول داد، نه از پول شرکتی که آن را مدیریت می کرد.» سال ها بعد، ترون متوجه می شود که در آن زمان، رابین خودش تقریبا ورشکسته بوده است. ترون می گوید: «زمانی که بالاخره این موضوع را متوجه شدم، اشک هایم سرازیر شدند.» حالا، رابین می گوید: «من همیشه مطمئن بودم که کسب درآمد برای من، کاری دشوار نیست. در نتیجه ترجیح می دادم آنچه دارم را با ترون تقسیم کنم تا به سراغ ایده ای برود که خودم هم به آن علاقه داشتم. می دانستم که در نهایت نتیجه تلاش هایش، بی نظیر خواهد بود.»

یک سال بعد، زمانی که اندروید تحت تملک گوگل بود و در مجتمع گوگل‌پلکس مدیریت می شد، اندی رابین از لری پیج دعوت به عمل آورد تا به صحرای موهاوی (Mojave) بیاید و از نزدیک شاهد دور دوم رقابت های دارپا باشد. در این رقابت، نمونه اولیه خودروی هوشمندی که از سوی ترون ساخته شده بود، پیش از همه خط پایان را دید. دو سال بعد، لری پیج ترون را استخدام کرد تا بخش خودروهای بدون راننده گوگل را مدیریت کند. حالا، با گذشت کمتر از دو دهه، آنچه یک ایده کودکانه و مرتبط با فیلم های علمی-تخیلی تصور می شد، تبدیل شده است به یکی از بزرگترین تحول هایی که در سال های آتی از راه می رسد.

داستان تاثیر اندی رابین بر زندگی همه ما، شاخ و برگ های بسیاری دارد و از همان زمانی آغاز شد که او ۱۵ سال سن داشت و در اتاق خواب برادرش، ربات R2-D2 را دوباره برنامه نویسی می کرد. حالا هم مشخصا اوج گرفتن مجبوبیت خودروهای بدون راننده، رضایتش را جلب نخواهد کرد و باید منتظر پلتفرم بزرگ بعدی از سوی او در سال های پیش رو باشیم. گجت های بی شماری که از سوی شرکت او توسعه خواهند یافت و به سنسورهای مختلف برای دریافت اطلاعات مجهز هستند، مشخصا بر زندگی ما تاثیرات بسزایی خواهند داشت. آینده ای را در پیش رو داریم که رابین در آن، می خواهد یک بار دیگر باز-تعریفی از انقلاب دیجیتالی به ما نشان دهد؛ پنداری ما، مسافران زمان، از ماشین زمان پیاده شده و با تعجب به پیرامون خود می نگریم.

The post appeared first on .

خالق اندروید با شرکت تازه اش چگونه می خواهد دوباره جهان تکنولوژی را متحول کند؟

(image)

چند سال پیش اندی رابین – خالق اندروید که تا سال ۲۰۱۴ با جایگاه مدیریتی در گوگل مشغول به کار بود – به همسرش «Rie» کمک کرد تا یک شیرینی پزی در ایستگاه متروی نه چندان پر رفت و آمد «لس آلتوس» باز کند. نامش را «Voyageur du Temps» انتخاب کردند که عبارتی فرانسوی و به معنای «مسافر زمان» است. همانطور که از عنوانش پیداست،‌ در این فروشگاه شیرینی هایی یافت می شد که برای قرن ها پیش است.

برای تحقق بخشیدن به ایده شان، رابین ها به ژاپن سفر کردند تا یک سرآشپز را از کشور یاد شده استخدام کنند؛ مکانی که در آن راه و رسم پخت و پز سنتی به شکل کامل واکاوی می شود. یک فِر با مارک بسیار نایاب «Bongard Cervap» هم از آنجا خریدید؛ اکنون در ساحل غربی آمریکا، تنها دو عدد از این فِرها وجود دارد.

این پروژه به ظاهر ساده، یک «رابین» کلاسیک را به خوبی نمایش داده و نشان می دهد زمانی که او در یک فرایند حضور داشته باشد، مقدار بی نهایتی پول، انرژی و استعداد مهندسی مورد نیاز است، حتی زمانی که پروژه صرفا حالت سرگرمی داشته باشد. اما همین سرگرمی، موجب شد تا به مسائل دیگری هم علاقمند شود. از بازوهای رباتیکی که در فروشگاه نصب کرد تا اینکه خودش، به شکل دستی همه کدهای مورد نیاز برای یک برنامه فروش را نوشت. او حتی برنامه ای برای ماشین های دریافت پول تهیه کرد کرد که باعث می شد بتوانند باقی مانده پول را به خریدار برگردانند و تمام این امور مالی را بدون دخالت یک صندوقدار ثبت کنند. یک اتاق جلسه خصوصی هم در پشت کارگاه آماده کرد؛ مکانی که با قفل های مغناطیسی دست ساز حفاظت می شد.

رابین بعد از خارج شدن از گوگل، از دوستانش می پرسد: «حالا باید چکار کنم؟»

زمان گذشت و اندی رابین بیشتر وقت خود را در همان اتاق سپری می کرد و گاهی جمعی از دوستان و همکاران خود را هم به خلوتش راه می داد. پس از مدتی این پا و آن پا کردن، بالاخره سوالی که مدت ها در ذهنش غوطه می خورد را بر زبان آورد و از آنها پرسید: حالا باید چکار کند؟

رابین بیشتر زندگی حرفه ای اش را صرف انقلاب دیجیتالی تلفن های هوشمند کرده بود. در سال ۱۹۹۲، پس از خارج شدن از اپل، در General Magic به عنوان یک مدیر کار می کرد. وی توسعه «Motorola Envoy» را نظارت کرد که یکی از اولین دستگاه های PDA بی سیم به شمار می رود. در سال ۱۹۹۹، استارتاپ «Danger» را به راه انداخت در آن، Hiptop را ساخت که نمونه اولیه یک موبایل هوشمند بود.

در سال ۲۰۰۳ اندروید را پایه گذاری کرد و در ۲۰۰۵، آن را به گوگل فروخت، زمانی که تلفن های هوشمند سرشار از آشفتگی سرگیجه آور بودند. وی باعث شد تا گوگل اندروید را به شکل رایگان در اختیار سازندگان سخت افزار قرار دهد و همین موضوع موجب گشت تا به سریع ترین شکل ممکن، این پلتفرم از سوی سازندگان و کاربران مورد استفاده قرار گیرد. امروز این سیستم عامل در بیش از ۲۵ هزار دستگاه مختلف به کار می رود که می توان از میان آنها به موبایل، تلویزیون، تبلت، ساعت و پایشگرهای سلامتی اشاره کرد.

در سال ۲۰۰۵، تلفن های هوشمند سرشار از آشفتگی سرگیجه آور بودند

اندی رابین یکی از افراد موثر در دنیای تلفن های هوشمند بوده اما این روزها دیگر اسمارت فون ها آنقدر هم جذابیت ندارند. اگر مشکلی وجود داشته، تا کنون حل شده. البته درست است که هنوز کارآفرینان و استارتاپ ها اپلیکیشن و سرویس های مختلف ارائه می دهند اما رابین، مهندسی را یک هنر می بیند و به نظر او، این ها همه رنگ کاری دیواری هستند که پیشتر چندین بار رنگ شده. رابین می خواست یک بوم نقاشی سفید و دست نخورده را پیش روی خود گذاشته و کارش را آغاز کند.

اندی رابین عقیده دارد که دنیای تکنولوژی بر لبه ای ایستاده که به زودی قادر خواهد شد یک پلتفرم کامپیوتری جدید از عصری نو را به ما نشان دهد. MS-DOS باعث شد تا به مکینتاش و ویندوز برسیم، سپس به وب رسیدیم و بعداً هم به دنیای تلفن های هوشمند. وی عقیده دارد که پلتفرم بزرگ بعدی، «هوش مصنوعی» است.

رابین باور دارد که هوش مصنوعی می تواند در قالب فضای ابری در دسترس هزاران گجت دیجیتالی قرار گرفته و نیروبخش آنها باشد

گوگل، فیسبوک و مایکروسافت تا کنون میلیاردها دلار هزینه کرده اند تا بتوانند نوعی شبکه عصبی توسعه دهند که قادر به درک صدای انسان و گفته های او باشد یا تصویر وی را تشخیص دهد. در دهه پیش رو، هوش مصنوعی از حالت کنونی اش بسیار پرقدرت تر گشته و قادر به انجام کارهایی می شود که اکنون در تصورمان نمی گنجد. رابین باور دارد که هوش مصنوعی می تواند در قالب فضای ابری در دسترس هزاران گجت دیجیتالی قرار گرفته و نیروبخش آنها باشد. امروز، ما به عنوان کاربر عادی، امکان ندارد گجتی را بخریم که از نوعی سیستم عامل بی بهره است. در آینده، در پی نوعی هوش مصنوعی خاص خواهیم بود که می تواند نیازهای مان را به درستی تامین کند.

تصویر سازی این آینده در ذهن، کمی دشوار است اما به راحتی سعی کنید تفاوت های یک خودروی معمولی با یک اتومبیل خودران را درک کنید؛ حالا، همین تفاوت و برتری ها را به هر وسیله ای که پیرامون خود می بینید، تعمیم دهید. برای مثال تلویزیون می تواند زبان اصلی را به زبانی که شما بهتر می دانید ترجمه کند، آن هم به شکل همزمان. یا اجاق گازی که با پایش غذای شما، در بهترین حالت کار خود را به پایان می رساند.

لری پیج و رابین هر دو موافق بوده اند که زمان تغییر فرا رسیده است

در ابتدای سال ۲۰۱۳، اندی رابین پیش لری پیج می رود، همین موضوعات بیان می کند و از بی قراری اش برای رسیدن به این آینده می گوید. رابین بازگو می کند که هردوی آنها، موافق بوده اند که زمان تغییر فرا رسیده است. در ماه مارس از سال ۲۰۱۳، رابین مدیریت اندروید را کنار می گذارد و برای مدت یک سال، مدیریت بخش تازه تاسیس رباتیک را بر عهده می گیرد. بخشی که طبق گزارشات غیر رسمی، در حال توسعه ربات هایی به شکل دستیارهای انسان نما بوده است. وی به سرعت متوجه شد که ایده های گوگل دست کم ده سال دیگر به حقیقت بدل خواهند شد، در نتیجه، مدیریت آن بخش را هم واگذار کرد.

«مارک اندرسون» (Marc Andreessen)، یکی از دوستان نزدیک رابین و یکی از معتبرترین سرمایه گذاران در سیلیکون ولی می گوید:‌ «اندی نمی توانست تا آن زمان صبر کند. او نمی تواند وضعیت جهان کنونی را تحمل کند. وی جهان را در در پنج، ده، پانزده سال آینده می بیند و پیش خود می گوید: “چرا نمی توانیم اکنون همانجا باشیم؟”»

در سیلیکون ولی، افرادی که تمایل ویژه ای برای سرعت بخشیدن کارهای خود برای رسیدن به آینده دارند، معمولا راه های مختلفی را امتحان می کنند که البته رابین، هیچ یک را نمی پسندید. او می توانست در گوگل باقی بماند یا به هر شرکت بزرگ و تکنولوژیک دیگری برود که سرمایه گذاری میلیاردی روی هوش مصنوعی انجام داده، اما احساس می کرد که حتی بهترین شرکت ها در این زمینه، بیش از حد درگیر فرهنگ متکی به کاغذ بازی های شان هستند. به زبان ساده تر، بر عکس اندروید، این بار نمی خواست موفقیت هایش را با سایرین شریک شود. دلش می خواست خودش آنچه تمایل داشت را بسازد؛ از سوی دیگر هیچ علاقه ای به خلق یک استارتاپ دیگر نداشت چرا که می دانست هر کاری کند، قادر نیست موفقیت اندروید را تکرار نماید.

به همین دلیل در سال ۲۰۱۴ به طور کلی گوگل را ترک کرد؛ اقدامی که دوستانش می گویند باعث شد بلندپروازی اش، آن سوی ابرها را هم ببیند. اندرسون می گوید: «حالا اندی بدش نمی آید پنج سال دیگر لری پیج پیش خودش بگوید که اشتباه بزرگی مرتکب شده که اجازه داده اندی از شرکتش برود.»

و «Playground Global» متولد می شود…

چند ماه بعد، شرکتی تاسیس کرد به نام «Playground Global». نه یک شرکت ساده؛ خودش می گوید این نوعی جدید از شرکت هاست. بخشی که آن را غیر معمول می کند، ساختار عجیب Playground Global است. این شرکت اکنون در استارتاپ های سخت افزاری سرمایه گذاری می کند. اما مسئله در همین جا خاتمه نمی یابد. به جای اینکه همانند سایر کمپانی ها یک سرمایه گذاری و مشاوره در اختیار استارتاپ ها قرار دهد، یک مرکز فوق تخصصی با همکاری افرادی در اختیار آنها قرار می دهد که پیشتر سابقه کار در گوگل، اپل، General Magic و غیره را داشته اند. تیمی متشکل از این مهندسان، شانه به شانه استارتاپی که Playground Global آن را حمایت کند حضور خواهد داشت و در ساخت سخت افزار، نرم افزار و هوش مصنوعی به آنها کمک می کند.

بلند پروازی های Playground Global بسیار فراتر از ساخت چند گجت دیجیتالی و یا حتی کمپانی جدید هستند. رابین می خواهد این شرکت تبدیل به مرکزیت هوش مصنوعی در آینده و تامین کننده همین مورد در همه دستگاه ها باشد؛ نوعی از هوش مصنوعی که هر کسی، نه فقط شرکت و کمپانی های بزرگ، بتواند از آن بهره گیرند. اگر موفق شود، شرکت مذکور قادر خواهد بود همان تاثیری را داشته باشد که اکنون اندروید بر جهان دارد.

رابین می گوید، ایده اصلی، چیزی است که خودش نام «تقویت کننده ایده» را برایش انتخاب کرده؛ پلتفرمی متشکل از سازنده و مشاورین زبده که می تواند یک طرح مفهومی را به سرعت تبدیل به یک محصول با نهایت ظرفیت خود کند. این یک ایده ی فراتر از انتظار است که تنها به ذهن فردی به بلند پروازی اندی رابین خطور می کند. شاید هم بتوان یک نام دیگر برای چنین سیستمی در نظر گرفت: ماشین زمان.

(image)

رابین به شکلی استوار به سوی اتاق کنفرانس در Playground Global گام بر می دارد. گاهی از راه دور کار می کند اما امروز گرمکن و شلوار جین خود را پوشیده و در اتاق جلسه حضور پیدا کرده است. با اشتیاق خاص خودش رو به همکاران می کند و می گوید: «برایتان پنکیک درست کردم! با فشار دادن یک دکمه!»

گویی هنوز در دوران کودکی خود است. برای اولین بار در سال ۱۹۷۸، زمانی که در نیویورک زندگی می کرد و دانش‌آموز دبیرستان بود، در اتاق خواب برادرش، نوعی کنترل از راه دور برای ربات «Kenner R2-D2» ساخت: «زمانی که کودک هستید و برای کامپیوترها برنامه نویسی می کنید، در دنیای خود موج می زنید اما زمانی که آن را به ربات R2-D2 می آورید، دنیای تان واقعی تر می شود.»

دو استارتاپی که اندی رابین به راه انداخته نام رباتیک داشته اند. جدا از اندروید، نام Danger، برگرفته از یک شخصیت رباتیک در فیلم Lost in Space بوده است. اما حالا، اولین شرکت حقیقی او که شاید روزی ربات ها را به شکل گسترده در دسترس مردم قرار دهد، نامی رباتیک ندارد.

گویا گوگل، مایکروسافت و فیسبوک فراموش کرده اند که جهانی فیزیکی، خارج از اینترنت هم وجود دارد

او وضعیت آینده را چنین می بیند: بیشتر تمرکز امروز در مبحث هوش مصنوعی بر توسعه و ساخت شبکه های عظیم عصبی معطوف شده است. کاری که نیازمند گردآوری بسیار گسترده داده هاست. در حال حاضر، بیشتر این داده ها از اینترنت می آیند. فیسبوک از تصاویری که کاربران آپلود می کنند استفاده کرده و بخشی از چهره آنها را تشخیص می دهد در حالی که گوگل با RankBrain، در جستجوهای کاربران برای اطلاعات بیشتر می گردد. مایکروسافت هم مترجم اسکایپ را دارد. اما گویا این شرکت ها فراموش کرده اند که جهانی خارج از اینترنت هم وجود دارد.

اندی رابین باور دارد برای اینکه هوش مصنوعی بتواند واقعا به شکلی پویا در آینده به ما کمک کند، باید آن را به جهان فیزیکی هم بیاوریم. راه حل انجام این کار چیست؟ ساخت هزاران دستگاه مختلف که می توانند در مورد محیط پیرامون خود اطلاعاتی را کسب کنند. این اطلاعات جدا از متن و تصویر، باید مشمول صدا، مکان جغرافیایی، شناسایی وضعیت آب و هوا و سنسورهایی باشد که بتوانند چنین داده هایی را به دست آورند. رابین می خواهد همه جهان را با چنین گجت هایی که جمع آوری کننده اطلاعات هستند، پر کند. به همین شکل چرخه ای کاملا سالم از اطلاعات به وجود می آید که توسط آن، می توان ابزارهای فوق هوشمند و مجهز به هوش مصنوعی ساخت.

اکنون ساده تر از هر زمان دیگری می توان این دستگاه های به اصطلاح هوشمند را توسعه داد. از یک طرف سنسور و پردازنده ها بسیار ارزان هستند و از طرفی، شرکت های چینی آماده تر از هر زمان دیگری هستند تا با شرکت های کوچک و استارتاپ ها همکاری نمایند. آنچه البته بر ما پوشیده است اینکه «ساده تر از هر زمان دیگری»، برای شرکت تحت مدیریت اندی رابین «بیش از اندازه دشوار» ترجمه می شود. باید توجه کرد که بین توسعه یک نمونه اولیه با تولید انبوه یک محصول، تفاوت های بسیار زیادی وجود دارد.

بین توسعه یک نمونه اولیه با تولید انبوه یک محصول، تفاوت های بسیار زیادی وجود دارد

این حقیقت حتی برای ساده ترین سخت افزارها هم صادق است. بیایید با هم فرایند ساخت یک گجت را واکاوی کنیم. فرض کنید می خواهید یک «دش کم» (دوربینی که روی داشبورد ماشین جای می گیرد) بسازید که هر وقت خودرو به حرکت درآمد، فیلم برداری را آغاز کند. حالا فرض کنید که می خواهید به آن قابلیتی اضافه کنید که بتواند به سادگی محل جغرافیایی شما را دنبال کرده و از طرف دیگر، محتوایی که ثبت می کند را به فضای ابری آپلود نماید. برای این کار، به اولین چیزی که نیاز دارید یک سیستم-بر-چیپ یا SoC است. احتمالا به یک LCD هم برای آن نیاز خواهید داشت. مشخصا ماژول دوربین که شامل سنسور اصلی و لنز است را هم می خواهید. بعداً نوبت به یک مدار مدیریت انرژی می رسد که به شکل مستقیم با باتری کار خواهد کرد.

برای مکان یابی، به ماژول GPS هم نیاز خواهید داشت، که آن هم به یک آنتن نیاز دارد. برای ارتباط بی سیم، باید به سراغ کوالکام یا شرکت های مشابه رفته و چیپ های مخصوص را دریافت کنید که البته آن هم به یک آنتن دیگر نیاز خواهد داشت. آنچه مطالعه کردید، تنها سیستم الکتریکی برای ساخت یک دش کم است. برای ساخت رابط کاربری و طراحی خود دستگاه هم چالش های بسیاری پیش روی تان قرار دارد.

احتمالا می خواهید آن را تا حد امکان ساده بسازید. خودش هم باید مصرفی بهینه داشته باشد تا باتری دستگاه تان به سرعت تخلیه نشود. جدا از این، باید بگردید و بهترین سازنده را برای هر قطعه پیدا کنید تا هم هزینه کاهش پیدا کند و هم قیمت تمام شده افت نماید. در این میان یک نکته وجود دارد: احتمالا دش کم شما تا یک سال یا دو سال آینده به بازار عرضه نمی شود و همین مسئله باعث می گردد تا همه سخت افزارهایی که تا کنون آزمایش کرده و تصمیم داشته اید آنها را مورد استفاده قرار دهید، از رده خارج به حساب آیند. باید بتوانید پیشبینی کنید؛ باید قادر باشید بگویید که هر یک از این اجزا در سال آینده تا چه حد کوچکتر و بهینه تر می شوند و سپس بر اساس حدس و گمان، گجت خود را طراحی کنید. اگر در این بین، در محاسبه های خود که بر بستر حدس و گمان انجام شده اند، اشتباهی مرتکب شوید، دستگاه تان پیش از اینکه بتواند راهی بازار شود، کارش تمام است و دیگر وجود خارجی ندارد.

آقای «پیتر بارت» (Peter Barrett)، یکی دیگر از پایه گذاران شرکت Playground Global.

در حال حاضر هر سازنده پیش از اینکه سخت افزاری را به بازار عرضه کند، باید این سوالات را از خود بپرسد. به همین شکل فکر او به سمت و سویی می رود که به طور کلی همه چیز به ذهنش خطور می کند، به جز توسعه همان دستگاه و طراحی اش. پیش از رونمایی عمومی از اندروید، سازندگان تلفن های هوشمند دقیقا با چنین مشکلات و چالش هایی رو به رو بودند. رابین با ارائه رایگان اندروید برای آنها و قرار دادن هسته اصلی این سیستم عامل در دسترس عموم، نیمی از مشکلات سازندگان تلفن های هوشمند را حل کرد.

حال رابین می خواهد همین شیوه کار را در Playground Global پیاده کند. این شرکت همه نیازهای سخت افزاری و نرم افزاری را یکجا در اختیار سازنده های کوچک و معمولا استارتاپ ها قرار می دهد تا بتوانند به طراحی محصول خود و موارد مهم تر فکر کرده و دستگاه هایی جذاب خلق کنند. فیلم های سری جیمز باند را دیده اید؟ اساسا خود باند، نقشی در تهیه گجت های پیشرفته اش ندارد و این «Q» است که آنها برایش می سازد. حالا بخش Studio، همین کار را برای Playground Global و مشتریانش انجام می دهد.

اگر شما یک پهپاد ساخته اید و می خواهید بهترین میکروفون ممکن را در آن جای دهید، متخصصان حاضر در Studio آن را برای تان پیدا و نصب می کنند. این افراد همچنین می دانند که در سال آینده، ماژول میکروفون با کیفیت چگونه خواهد بود. اندی رابین در این رابطه می گوید: «سخت افزار سازی ماژولار؛ چند سال دیگر که بگذرد، می توانید به اینجا سری بزنید، ایده ای بدهید تا ما ماژول های مختلف را در برابرتان قرار دهیم که توسط آنها می توانید گجت مورد نظر خود را بسازید.»

رابین:«من شدیدا باور دارم که باید یک ایده را پرورش داد، آن را به نقطه ای معقول رساند و سپس در اوج رهایش کرد»

پلتفرمی که Playground Global توسعه داده، کار خود را آغاز کرده و اکنون صرفا با استارتاپ هایی همکاری می کند که خودش در آنها سرمایه گذاری کرده است. رابین می گوید این کار را به دلیل رقابتی بودن بازار انجام می دهد و می خواهد جواب اعتماد استارتاپ ها را بدهد. اما در نهایت، اذعان دارد که تصمیم گرفته در آینده درب های این پلتفرم را بر روی همه علاقمندان باز کند؛ همانطور که اندروید را در اختیار همه سازندگان موبایل قرار داد: «من شدیدا باور دارم که باید یک ایده را پرورش داد، آن را به نقطه ای معقول رساند و سپس رهایش کرد. پس از آنکه در دسترس همه قرار گرفت، می توانند با آن هر کار که می خواهند بکنند.» اندی رابین آینده ای را می بیند که هر شخصی که در کیک‌استارتر موفق به جذب سرمایه شده، می تواند به سراغ Playground Global بیاید و به سرعت دستگاه خود را بسازد؛ او تصمیم دارد به بنا شدن نسل جدیدی از استارتاپ ها یاری رساند.

بخشی از کارگاه متعلق به Playground Global در حال ساخته شدن است.

و اگر به موفقیت برسد، کمپانی جدید رابین می تواند به دو شیوه، به استارتاپ ها و کارآفرینان منفعت برساند: اول، زمانی که یک کارآفرین آماده است تا شرکت خود را بنا کند. در این شرایط، بهتر است به سراغ Playground Global بیاید چرا که در صورت سرمایه گذاری رابین در استارتاپ او، می تواند مزایای بالاتری نسبت به رقبای خود داشته باشد. اما مهم تر از آن، دانشی است که Playground Global با خود به همراه دارد و سخت افزارهای روز دنیا و نسل بعدی آنها را به خوبی می شناسد. بلندپروازی شرکت مورد بحث در جایی به اوج خود می رسد که می خواهد تبدیل شود به زیرساختی برای توسعه هر نوع سخت افزار در آینده. همان کاری که ویندوز برای کامپیوترهای شخصی و اندروید برای موبایل های هوشمند کرد. «جف برودی» (Jeff Brody)، شخصی که بیش از یک دهه است که رابین را می شناسد، می گوید: «این یک نوع چهارچوب استاندارد است که به دیگران کمک می کند تا قادر شوند نسل بعدی و جذاب گجت ها را توسعه دهند. می توان گفت ایده ای بسیار بسیار بزرگ پشت همه این هاست.»

رابین باور دارد که گوگل، سامسونگ و اپل در خصوص اینترنت اشیا، در مسیر اشتباه گام بر می دارند

در نقطه کنونی، این «ایده بسیار بسیار بزرگ» کمی آشنا به نظر می رسد. سال هاست که شرکت های بزرگ حوزه تکنولوژی از ایده اینترنت اشیا می گویند؛ یخچال، لامپ و دستگاه تنظیم گرما و سرمای خانه و هزاران گجت دیگر که می توانند به اینترنت متصل شده، اطلاعاتی دریافت کرده و اطلاعاتی بدهند. اپل، گوگل و سامسونگ همه پلتفرم هایی توسعه داده اند و در حال ترغیب سازندگان برای استفاده از آنها هستند. رابین معتقد است شرکت های بزرگ یاد شده، در حال طی کردن مسیر به شکل برعکس هستند؛ او می گوید اکوسیستم باید از سوی شرکت ها برای دستگاه های موجود ساخته شود، نه برعکس.  Playground Global می خواهد ویژگی هایی را در اختیار استارتاپ ها بگذارد تا بتوانند دستگاه هایی را بسازند، شبکه های مورد نیاز،‌ بعدا پدید می آیند: «همه این سرمایه گذاری که می کنم، تمام این ماژول ها، همه تکنولوژی هایی که می بینید – همه شان بذرهایی هستند که آنها را برای پلتفرم بزرگ بعدی کاشته ام.»

رابین می گوید زمانی که ایده ای در خصوص تکنولوژی های آینده پیدا می کنید، اینکه صرفا منتظر بمانید تا تکنولوژی در آینده بهبود پیدا کند، مانند این است که در ترافیک مانده و وقت تان را هدر داده اید: «زمانی که متوجه می شوم چیزی پیرامون ما کم است و هنوز به آن دست پیدا نکرده ایم، تلاش می کنم تا درک نمایم چه موانعی در میان ما و آن وجود داشته اند.» به همین دلیل هم بود که Playground Global را تاسیس کرد، تا بتواند به سادگی و با سرعت بالاتری به استارتاپ هایی که ایده ای ناب دارند، کمک کند تا گجت و تکنولوژی خود را بسازند.

رابین: «همه تکنولوژی هایی که می بینید، بذرهایی هستند که آنها را برای پلتفرم بزرگ بعدی کاشته ام»

برخی از این شرکت ها، در مقر اصلی Playground Global به کار مشغولند. «بروس لیک» (Bruce Leak) شخصی که در شرکت های اپل، General Magic و WebTV با رابین همکار بوده، می گوید که در شرکت جدید، هیچکس برای انجام کاری، نیاز به کسب اجازه ندارد. به هر شرکتی که اینجا مستقر شده و کار می کند، دفتر و اتاق جلسه ای داده می شود. همچنین این شرکت ها اگر بخواهند در بیرون، مکان خودشان را داشته باشند، کاملا آزاد هستند. همه می توانند از امکانات استفاده کنند، اگر به قطعه ای خاص نیاز داشته باشند که فقط می شود با پرینت سه بعدی آن را ساخت، می توانند از شخصی که پیشتر در اپل مشغول طراحی لپ تاپ ها بوده کمک بگیرند یا به سراغ کمک گیری از مهندس سابق SpaceX بروند. برای نیازهای پیچیده تر هم، همه به سراغ «Studio» می روند که البته در کنار ورودی اصلی طبقه همکف قرار گرفته است.

مت هرشنسن (Matt Hershenson)، یکی دیگر از پایه گذاران شرکت Playground Global.

جدا از استارتاپ هایی که در زمینه پهپاد و هوش مصنوعی فعالیت دارند، Playground همچنین در شرکت هایی سرمایه گذاری کرده که در زمینه تولید گجت های مرتبط با اینترنت اشیا، فعال هستند. رابین، نام دو استارتاپ ConnectedYard و CastAR را بیان می کند اما مشخصا تعداد بیشتری از این دست شرکت های کوچک وجود دارند که او تمایلی ندارد اکنون نام شان را بر زبان جاری کند و تعداد آنها فراتر از ده عدد می رود. همه این استارتاپ ها در نهایت محصول خود را راهی بازار می کنند و در میانه راه، از کمک های سخت افزاری، نرم افزاری و یا تجربیات و دانش Playground Global بهره می گیرند.

رابین به همراه سه شخص دیگر Playground Global را تاسیس کرده است. به جز او، لیک، بارت و هرشنسن در تاسیس شرکت مورد بحث نقش داشته اند. بارت در شرکت General Magic با رابین همکار بوده و هرشنسن، یکی از موسسین دیگر استارتاپ «Danger» است که ایده ی اندروید، از آنجا متولد شد. رابین همچنین موفق شد سرمایه گذارهای قدرتمندی را پشت سر خود به خط کند. تا کنون بیش از ۳۰۰ میلیون دلار سرمایه از سوی گوگل، اچ پی، فاکسکان، Redpoint Ventures و شرکت چینی Tencent در اختیار Playground Global قرار گرفته است.

رابین هیچوقت دوست نداشته نقش مغز متفکری را بازی کند که صرفا قرار است از راه دور، به دیگران کمک فکری دهد و خودش بیکار بنشیند. در نتیجه اصلا تعجب بر انگیز نیست که جدا از تاسیس پلتفرمی که در موردش توضیح دادیم، خودش هم مشغول توسعه گجت های جدید است؛ باید هم چنین باشد. چرا چنین ذهن متفکری برای خودش به فعالیت مشغول نشود؟

افرادی که از برنامه های آتی اندی رابین اطلاع دارند، لبخند رضایت می زنند

اندی رابین کم حرف است و حاضر نمی شود در مورد هر مسئله ای صحبت کند. برای مثال، مدتی پیش وب سایت «The Informa­tion» گزارش داده بود که او در حال توسعه یک موبایل اندرویدی است و اکنون، حاضر نمی شود این موضوع را تایید یا تکذیب کند. کمی که به او فشار بیاورید، اعتراف می کند که حالا در حال توسعه یک «دش کم» است و تصمیم دارد آن را به صورت رایگان به علاقمندان بدهد. در عوض، این حق را برای خود قائل خواهد بود که بتواند از داده های ثبت شده توسط آن، بهره گیرد. به همین شکل او تصمیم دارد هوش مصنوعی را بهبود داده و نقشه ای از مکان هایی که کاربران رفت و آمد می کنند، تهیه کند؛‌ نقشه ای که احتمالا بیشتر جاده های جهان را در بر خواهد گرفت. در مورد سایر ایده هایش، می گوید: «اکنون علاقه ای به صحبت کردن در موردشان ندارم» اما افرادی که برنامه هایش را شنیده اند، لبخند رضایت می زنند.

«دیوید والرشتاین» (David Wallerstein) یکی از مدیران ارشد شرکت چینی Tencent می گوید: «وقتی ایده هایی که آنها در حال کار بر روی شان هستند را می بینید، همه کیفیتی فوق العاده دارند و بعضی از آنها، می تواند انقلابی دیجیتالی بر پا کند. در مقطع زمانی سه الی پنج سال آینده، قطعا Playground Global محصولی ارائه خواهد داد که دیوانه اش می شوید.»

تصور رابین از آینده -ربات های بی شماری که در پیرامون ما وجود خواهند داشت و به هوش مصنوعی فرا انسانی مجهز شده اند- مشخصا برای همه، مطلوب نیست و معنای «پیشرفت» نمی دهد. فیلسوفی به نام «نیک بوستروم» (Nick Bostrom) عقیده دارد که می توان به عصر آینده، لقب «ابرهوشمند» داد. این فیلسوف بارها در مورد خطر و پیشرفت های سیاه مرتبط با هوش مصنوعی هشدار داده است. برخی فعالان بزرگ در حوزه تکنولوژی هم، عقیده ای مشابه با آقای بوستروم دارند که می توان در میان آنها به ایلان ماسک، استیون هاوکینگ و بیل گیتس اشاره کرد. رابین ولی ترس ها را بی مورد می داند: «به اسکای نت (ربات در فیلم ترمیناتور) و مسائل مشابه اعتقادی ندارم. نظر من این است که تکنولوژی همواره در مسیر مثبت مورد استفاده قرار خواهد گرفت.»

در حال حاضر، نگرانی اصلی رابین این است که مسیر کنونی اش، او را در میدان مبارزه مستقیم با برخی از شرکت های بزرگ تکنولوژیک جهان قرار می دهد. همین حالا،‌ مایکروسافت یک پلتفرم ابری برای سنسورهای گوناگون توسعه داده تا اطلاعات آنها را جمع آوری کند. خبر می رسد که اهالی ردموند توسط پلتفرم ابری خود در هر هفته، یک تریلیون گزارش دریافت می کنند. گوگل از سوی دیگر نسخه ای متن-باز از هوش مصنوعی را در اختیار علاقمندان قرار می دهد که «TensorFlow» نام دارد. فیسبوک هم در دسامبر گذشته مسیر مشابهی را در پیش گرفت و نحوه طراحی سرورهای مبتنی بر هوش مصنوعی را منتشر کرد.

در سوی دیگر ماجرا، ایلان ماسک و چند فعال حوزه تکنولوژی یک شرکت غیر انتفاعی به نام OpenAI تاسیس کرده اند و پژوهشگران برتر هوش مصنوعی را گرد هم آورده اند تا از متن-باز بودن تلاش هایی که در این زمینه انجام می شود، اطمینان حاصل کرده و مطمئن شوند که تکنولوژی های جدید این بخش، به طور کامل به نفع بشر خواهد بود.

شاید هم رابین مثل همیشه عجله می کند. مواردی از دیدگاه او صحیح هستند که هنوز جامعه، فرهنگ و البته زیرساخت های تکنولوژیک برای آنها آماده نیستند. «تیم اورایلی» (Tim O’Reilly) یکی از آینده نگران دنیای تکنولوژی در مورد رابین می گوید: «به استارتاپ Danger نگاه کنید؛ ایده های صحیحی داشت، مشکلش این بود که زودتر از زمان مناسب آنها را مطرح کرد.»

«بروس لیک» (Bruce Leak)، یکی دیگر از پایه گذاران شرکت Playground Global.

در سال ۲۰۰۴، اندی رابین مبلغی معادل ۱۰۰ هزار دلار به «سباستین ترون» (Sebastian Thrun) پرداخت کرد. پول را به او داد تا به سراغ رویای خودش، یعنی توسعه خودروهای هوشمند و بدون راننده برود. این دو در سال های دور، با هم آشنا شده بودند. زمانی که ترون، در شهر Bonn آلمان دانشجوی دکترا بود. هر دو یک ربات تحقیقاتی خریده بودند و همین موضوع، موجب شد با هم آشنا شوند. پس از چند سال، تبدیل شدند به دوستانی بسیار صمیمی.

در سال ۱۹۹۹، ترون پیشنهادی از سوی دانشگاه استنفورد دریافت کرد و رابین دو روز مرخصی گرفت تا به او کمک کند در محل تازه، خانه ای برای خود بیابد. در این میان دارپا (Darpa) مسابقاتی را برگزار می کرد به نام Grand Challenge و ترون قصد داشت نمونه اولیه خودروی هوشمند و مستقل از راننده ای که توسعه داده بود را در آن شرکت دهد. در آن زمان، رابین به تازگی کار استارتاپ اندروید را آغاز کرده بود، با این حال، با کمال میل مبلغ ۱۰۰ هزار دلاری را در اختیار ترون گذاشت.

(image)

«سباستین ترون» (Sebastian Thrun)، دوست نزدیک اندی رابین و مدیر بخش خودروهای بدون راننده در گوگل.

ترون در همین رابطه می گوید: «او از دسته چک شخصی اش برایم چک کشید و به من پول داد، نه از پول شرکتی که آن را مدیریت می کرد.» سال ها بعد، ترون متوجه می شود که در آن زمان، رابین خودش تقریبا ورشکسته بوده است. ترون می گوید: «زمانی که بالاخره این موضوع را متوجه شدم، اشک هایم سرازیر شدند.» حالا، رابین می گوید: «من همیشه مطمئن بودم که کسب درآمد برای من، کاری دشوار نیست. در نتیجه ترجیح می دادم آنچه دارم را با ترون تقسیم کنم تا به سراغ ایده ای برود که خودم هم به آن علاقه داشتم. می دانستم که در نهایت نتیجه تلاش هایش، بی نظیر خواهد بود.»

یک سال بعد، زمانی که اندروید تحت تملک گوگل بود و در مجتمع گوگل‌پلکس مدیریت می شد، اندی رابین از لری پیج دعوت به عمل آورد تا به صحرای موهاوی (Mojave) بیاید و از نزدیک شاهد دور دوم رقابت های دارپا باشد. در این رقابت، نمونه اولیه خودروی هوشمندی که از سوی ترون ساخته شده بود، پیش از همه خط پایان را دید. دو سال بعد، لری پیج ترون را استخدام کرد تا بخش خودروهای بدون راننده گوگل را مدیریت کند. حالا، با گذشت کمتر از دو دهه، آنچه یک ایده کودکانه و مرتبط با فیلم های علمی-تخیلی تصور می شد، تبدیل شده است به یکی از بزرگترین تحول هایی که در سال های آتی از راه می رسد.

داستان تاثیر اندی رابین بر زندگی همه ما، شاخ و برگ های بسیاری دارد و از همان زمانی آغاز شد که او ۱۵ سال سن داشت و در اتاق خواب برادرش، ربات R2-D2 را دوباره برنامه نویسی می کرد. حالا هم مشخصا اوج گرفتن مجبوبیت خودروهای بدون راننده، رضایتش را جلب نخواهد کرد و باید منتظر پلتفرم بزرگ بعدی از سوی او در سال های پیش رو باشیم. گجت های بی شماری که از سوی شرکت او توسعه خواهند یافت و به سنسورهای مختلف برای دریافت اطلاعات مجهز هستند، مشخصا بر زندگی ما تاثیرات بسزایی خواهند داشت. آینده ای را در پیش رو داریم که رابین در آن، می خواهد یک بار دیگر باز-تعریفی از انقلاب دیجیتالی به ما نشان دهد؛ پنداری ما، مسافران زمان، از ماشین زمان پیاده شده و با تعجب به پیرامون خود می نگریم.

The post appeared first on .

خالق اندروید با شرکت تازه اش چگونه می خواهد دوباره جهان تکنولوژی را متحول کند؟