Tagاول بررسی

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت اول

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت اول

بررسی سبک Survival – قسمت اول

به نظر می‌آید در این سال‌ها سبک‌های مختلف بازی‌ها کاملاً جاافتاده‌اند و به‌جز تغییرات جزئی، نوآوری زیادی در این صنعت دیده نمی‌شود. بااین‌ وجود هنوز هم شاهد استثنا در این میان هستیم. یکی از این سبک‌های نو، با نام (با Survival Horror اشتباه نشود) شناخته می‌شود. به جرات می‌توان گفت که هیچ سبکی در این اواخر از محبوبیت سرسام‌آور بازی‌های Survival برخوردار نبوده.

تولد سبک Survival (از دید نگارنده)، با Dayz مصادف بود. در سال 2009 دین هال با توجه به تجربیات خود در ارتش نیوزیلند Dayz  را به‌عنوان یک مد برای ArmA 2 عرضه کرد. او می‌خواست سختی‌هایی که در حین تمرینات نظامی و زخمی شدن در حین یکی از مانورها تجربه کرده بود را به گیمر منتقل کند. در کمتر از 3 ماه این مد با یک میلیون کاربر به موفقیت فراوانی دست‌یافت و فروش ArmA 2 را 300 هزار نسخه افزایش داد. طبیعی بود که این موفقیت سازنده را به فکر ساخت بازی‌ای کامل انداخت و این‌گونه بود که در سال 2012 با ورود به استیم، DayZ به یکی از محبوب‌ترین و پر مخاطب‌ترین بازی‌های PC تبدیل شد. مدتی طول نکشید که افراد دیگری با گرفتن ایده از Dayz، آثار متفاوتی را عرضه کردند و سبب تحکیم سبک Survival شدند.

به‌احتمال‌زیاد اکثریت شما با جزییات این سبک آشنایی دارید، ولی در این قسمت به‌طور خلاصه آنها را مرور می‌کنیم. پایه اصلی Survival برطرف کردن نیازهای اصلی به‌صورت دائم است. در حین بازی کردن، باگذشت زمان شخصیت شما گرسنه و تشنه می‌شود و رفع نکردن این نیازها برابر با مرگ خواهد بود. دراساسی ترین  حالت، کل بازی به تلاش برای زنده ماندن خلاصه می‌شود، همین! گشتن در نقشه معمولاً بزرگ و به عبارتی Open World و جمع‌آوری مواد اولیه بیشتر وقت گیمر را می‌گیرد. البته طبیعتاً در اکثریت آثار این سبک مکانیک‌های دیگری وجود دارند ولی سیستم کلی بازی‌ها یکسان است. یکی از امکاناتی که به استاندارد سبک Survival تبدیل‌شده قابلیت ساختن  ساختمان‌های مختلف، اسلحه و ابزارآلات است. باید به این مسئله اشاره کرد که اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق این بازی‌ها از قابلیت چندنفره پشتیبانی می‌کنند. در ابتدا کار بازی‌های Survival،  نیاز به نوآوری خاصی نبود و بیشتر آن‌ها کپی مستقیمی از Dayz بودند. این حالت تقلید به حدی شدید بود که همه اصرار به استفاده از زامبی در بازی خود داشتند، حتی اگر این مسئله با دنیای ساخته‌شده هماهنگی نداشته باشد. برای مثال بازی Rust که یک سال پس از DayZ عرضه شد در دنیای وحشی و بدون تمدن قرار داشت و حتی در شروع بازی که مانند انسان‌های اولیه به این دنیا قدم می‌گذاشتید، زامبی‌ها حضور داشتند! مدتی نگذشت که خود سازندگان به احمقانه بودن این ایده اعتراف کرده و زامبی‌ها را از بازی حذف کردند. در مواردی دیگر باوجود تفاوت‌های بزرگ و کوچک، بازهم ایده اولیه یعنی حضور در دنیای پر از زامبی‌ها حفظ‌ شده بود.  نمونه آن 7Days to Die است که ایده DayZ را با Minecraft ترکیب کرد و دنیایی بر اساس Voxel ساخت.

کم کم با تکراری شدن ایده‌های شبیه به DayZ، سازندگان دیگری وارد معرکه شدند و شروع به نوآوری‌های مختلف در این سبک کردند و یا حتی در مکانیک‌های اصلی تغییر ایجاد کردند. شاید به جرات بتوان گفت که هیچ بازی‌ای مانند Don`t Starve متفاوت از روال معمول آن روزها نبود. این اثر دوبعدی و از زاویه دید ایزومتریک ساخته شد و می‌توان گفت هنوز هم یکی از متفاوت‌ترین و خاص‌ترین بازی‌های سبک Survival است. علاوه بر این، Don`t Starve یکی از اولین‌ها نیز بود که قسمت داستانی داشت و می شد-به سختی- پایان آن را دید. دنیای عجیب و غریب یادآور کارهای تیم برتون و جذاب که کاملاً نو بود، Don`t Starve را به یکی از موفق‌ترین‌ بازی‌های این ژانر تبدیل کرد که بعد از گذشت 4 سال هنوز مخاطب دارد و دو بسته قابل دانلود بزرگ برای آن عرضه‌شده است. مدتی بعد بازی The Forest وارد شد و دو سبک Survival و Survival Horror را با یکدیگر ترکیب کرد. این بازی هم‌داستانی در پی خود دارد، شما به‌عنوان یکی از تنها بازماندگان سقوط هواپیما، در جزیره این با آدم‌خواران گیر افتاده‌اید و باید زنده بمانید تا بتوانید پسرتان را که توسط قبیله‌ای دزدیده‌شده نجات دهید. در مقابل، سازندگان Space Engineers تصمیم گرفتند که بازی خود را  کامل به فضا انتقال دهند و آن را بیشتر بر اساس ساخت‌وساز مانند Minecraft طراحی کنند تا Survival .

در این سال‌ها بازی های بسیاری در سبک Survival به بازار عرضه شدند و کاملا این سبک را مستحکم کردند. در حال حاضر شما می توانید در Life if Feudal زندگی در قرون وسطی را تجربه کنید، در Ark: Survival Evolved دایناسور سواری کرده و به تازگی، در دنیای Conan در بازی Conan Exiled برای زنده ماندن تلاش کنید. به شخصه باید اعتراف کنم جذابیت این سبک را درک نمی کنم ولی باید به این موضوع اشاره کرد که بازی‌های Survival همیشه-حداقل در ابتدا- موفق می شوند. از نظر نگارنده بازی کردن بدون هدف و تا ابد بیهوده است ولی با این‌حال، من به سبک MMO هم علاقه ای ندارم، پس تا حدی قابل درک است که جذب Survival نمی‌شوم. مهم‌ترین خصوصیت این سبک که در بسیاری موارد کاملا رعایت می شود، از دست دادن همه چیز در صورت کشته شدن است! فکر اینکه بعد از 10 ساعت پیشرفت با اشتباه کردن و مردن باید دوباره همه چیز را از اول شروع کرد برای بسیاری از گیمرها جذاب نیست ولی به نظر می‌رسد که بسیاری از این سیستم لذت می‌برند. یک حس اعتیاد در تلاش برای جمع آوری مواد و ساخت آن ساختمان/وسیله نقلیه/اسلحه وجود دارد که بسیاری را ساعت‌ها میخکوب بازی می‌کند. از سوی دیگر با اضافه کردن بخش تک‌نفره قسمت هایی از بازی‌های MMO وارد سبک Survival شده‌اند. نکته جذاب دیگر، بی‌قانونی اکثریت این بازی‌ها در تقابل با گیمرهای دیگر است. همه آزادند هر برخوردی دوست دارند با بقیه انجام دهند! تجربه دیدن شخصی دیگر و نداستن اینکه به محض پشت کردن به اون کشته خواهید شد یا نه خیلی هیجان انگیز است.

متأسفانه بازی‌های Survival از پر مشکل‌ترین بازی‌ها در اکثر موارد هستند. به نظر می‌آید که بدون برنامه بلندمدت و بدون استثنا در حالت Early Access ساخته می‌شوند، با بازخورد خوب مواجه می‌شوند ولی کم کم به مشکل برمی‌خورند. این بی‌برنامگی بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف این بازی‌هاست. با توجه به تشخیص سازندگان و یا پیشنهادات گیمر‌ها آپدیت‌های بازی اعمال می‌شوند و ازآنجا که نمی‌توان همه را راضی نگه داشت، کم کم عده‌ای از تغییرات شاکی می‌شوند. آپدیت‌های مداوم و نداشتن برنامه کلی، سبب می‌شود که سال‌ها این بازی‌ها در حالت Early Access  قرار بگیرند. کم کم گیمر‌ها شاکی می‌شوند و نقدهایشان به سمت منفی پیش می‌رود. این اتفاقی است که برای DayZ افتاد. در ابتدا همه راضی از ایده اولیه بودند ولی باگذشت زمان عرضه نسخه کامل به تأخیر افتاد، مشکلات حل نشدند و این بازی از اوج به زیر افتاد. مشکل دیگر این است که حتی باعرضه نهایی، بازهم گیمران ناراضی هستند. خواندن نقدها نشان می‌دهد که نظرها در تضاد با یکدیگرند. از طرفی عده‌ای ناراحتند که بعد از مدتی چیزی برای انجام دادن وجود ندارد و انگار به دنبال پایان برای بازی هستند ویا علاقه دارند ساعت‌ها در دنیای بازی مشغول باشند. از طرف دیگر عده‌ای دیگر از زیادی گسترده بودن بازی ناراحتند و می‌گویند چرا پیشرفت در بازی به زمان زیادی نیاز دارد. مشکل دیگر مسائل خاص قسمت آنلاین این بازی‌هاست. اگر بازی حالت چندنفره و PVP دارد، باید آماده‌باشید که اولاً ساعت‌ها دربازی وقت بگذارید و دوما با گروهی که مانند خودتان وقت زیادی دارند بازی کنید. همیشه کلن‌ها دربازی‌هایی مانند Rust و Ark در حال حمله به کلن‌های دیگر هستند تا داشته‌های آنها را به دست آورند. اگر در هنگام شروع حمله آنلاین نباشید، نمی‌توانید از پایگاه خود دفاع کنید پس همه‌چیز را از دست می‌دهید.

نکته‌ای واضح است و آن این است که اسم بازی‌های Survival با Early Access پیوند خورده است. بدون استثنا همه این بازی‌ها در حالت  Early Access برای فروش عرضه می‌شوند و در مواردی سال‌ها به نسخه اصلی تبدیل نمی‌شوند. در حالت کلی این مسئله کاملاً مطلوب است. با توجه به نداشتن پایان در اکثریت مواقع، آپدیت‌های ارائه‌شده همیشه گیمر‌ها را به ادامه بازی ترغیب می‌کند. مشکل هنگامی ایجاد می‌شود که فروش اثر کم کم کاهش پیدا کند. در این صورت بدون درآمد ثابت ادامه ساخت بازی امکان نخواهد داشت و بازی در حالت  Early Accessو ناتمام رها می‌شود. طبیعی است که خریداران قدیمی از این اتفاق خوشحال نباشند و احساس کنند سرشان کلاه رفته بااینکه در مواردی 100 ها ساعت از بازی لذت برده‌اند. در مقابل باعرضه کامل، بازهم عده‌ای احساس می‌کنند بازی آن‌طور که دوست دارند گسترده نیست و نتوانسته به چیزی که می‌خواستند تبدیل شود و این چرخه ادامه دارد…

در قسمت بعد نمونه‌ای از آثار موفق و ناموفق این سبک را مرور می‌کنیم تا بتوانید با آن بیشتر آشنا شوید. شاید در این میان بازی باب میل خود را پیدا کردید! 

نوشته اولین بار در پدیدار شد.

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت اول

مردی از جنس خشم – بررسی داستان Illidan Stormrage – قسمت اول

مردی از جنس خشم – بررسی داستان Illidan Stormrage – قسمت اول

ایلیدن استورم‌ریج (Illidan Stormrage) یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های سری بازی‌های است. این شخصیت به خصوص در میان گیمر‌های ایرانی محبوبیت بسیار زیادی دارد. ایلیدن اولین Demon Hunter، پادشاه Outland، فرمانده سابق Black Temple و رهبر اولیه illidari بود. او دارای یک برادر دوقلو به اسم ملفیوریون استورم‌ریج (Malfurion Storgrage) است. ایلیدن در واقع از نسل Night Elfها بود اما در میانه داستان بسیار طولانی خود به نسل خود خیانت کرد تا با پیوستن به نیرو‌های The Burning Legion به قدرت‌های بیشتری دست پیدا کند. ایلیدن یکی از قدیمی‌ترین شخصیت‌های دنیای وارکرفت است و از اولین کتاب این مجموعه در وارکرفت حضور داشت. در این مطلب سعی می‌کنیم به اتفاقات مهم زندگی این شخصیت محبوب که در کتاب‌ها و یا بازی‌ها به آن اشاره شده است، بپردازیم.

 

تولد دو برادر، یکی خیر دیگری شر

ایلیدن و برادرش Malfurion در شهر Lorlathil در Val’Sharah به دنیا آمدند اما هر دو آنها در شهر Suramar همراه با دوست خودشان تیرانده ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) بزرگ شدند. در این میان باید اشاره کنیم که آغاز داستان ایلیدن، برادرش و تیرانده به اولین کتاب وارکرفت به اسم چشمه جادوانگی باز می‌گردد. ایلیدن از کودکی به جادو علاقه زیادی داشت و از همان ابتدا نیز به تمرین Highborne Magic می‌پرداخت. او در جوانی سعی کرد تا یک Druid شود چون برادرش یک Druid بود. او در قلبش همیشه دوست داشت یک جادوگر ماهر باشد نه یک Druid. چشم‌های ایلیدن رنگی کهربایی داشت، چیزی که در فرهنگ Elfها نشانگر سرنوشتی بزرگ بود. در حالی برادرش ملفیوریون و تیرانده هر دو به هدف آینده خود دست پیدا کرده بودند، ایلیدن همچنان به دنبال سرنوشت بزرگ خویش بود. در حالی که او یک نجیب‌زاده نبود، ایلیدن به زودی به جادوگر شخصی رهبر ارتش Elfها یعنی Kur’Talos Ravencrest تبدیل شد.

Illidan Stormrage سمت راست به همراه برادر دوقلوی خود Malfurion Stormrage

اولین حمله لیژن به آزراث

وقتی Archimonde برای اولین بار با خیانت ملکه Elfها Azshara به آزراث حمله کرد، ملفیوریون موفق شد تا ایلیدن را قانع کند که دست از حمایت ملکه بکشد. ایلیدن به دنبال برادرش راهی شد. در این بین Cenarius و اژدهایان نیز وارد نبرد شدند. اینجا بود که ملفیوریون فهمید دشمنی که به آزراث حمله کرده بسیار قدرتمند است. برای پایان دادن به این حمله ملفیوریون تصمیم گرفت تا چشمه جاودانگی (Well of Eternity) را نابود کند. (Well of Eternity منبع قدرت Elfها و منشا اصلی قدرت جادوی آنها بود. این چشمه چیزی بود که باعث شد نظر لیژن به سمت آزراث جلب شود.) ایده نابود کردن چشمه جاودانگی ایلیدن را وحشت زده کرد، این چشمه منبع قدرت‌های او نیز بود. (Elfها نامیرا هستند و ایلیدن حدس می‌زد که نامیرا بودن نسل آنها ربط مستقیمی به چشمه دارد.) ایلیدن حس می‌کرد که نابود کردن چشمه قیمت بسیار گزافی برای مقابله با لیژن است. در اینجا بود که علاقه باطنی در ایلیدن نسبت به لیژن به وجود آورد. آنها از جادوی خاصی استفاده می‌کردند و هدفی جز نابودی نداشتند. در حالی که Elfها تقریبا توانستند در مقابل لیژن مقاومت کنند، تعداد سربازان Legion کاهش پیدا نمی‌کرد. بعد از مرگ Latosius، ایلیدن رهبر Moon Guard شد اما هیچوقت از قدرت سربازان زیر دست خود به صورت کامل استفاده نکرد. او به جای اینکه به سربازان خود دستور استفاده از قدرت جادوییشان بر علیه لیژن استفاده کند، به آنها دستور داد تا تمام قدرتشان را به بدن خودش انتقال دهند. اینکار باعث می‌شد که ایلیدن بیش از پیش قوی شده و از جادو‌های به مرابت مخرب‌تری استفاده کند. اینکار باعث شد که این سرباز‌ها در موقع حمله نیرو‌های لیژن هیچ قدرت دفاعی نداشته باشند. بعد از نبرد Black Rook Hold ایلیدن آنقدر از قدرت سربازانش سواستفاده کرد که باعث مرگ آنها شد! ایلیدن عقیده داشت که قربانی شدن این افراد برای مقابله و مبارزه با لیژن لازم بود و دیگران قدرت درک آن را ندارند.

عشقی قدیمی

ایلیدن از کودکی به دوست خود تیرانده ویسپرویند علاقه داشت. تیرانده تبدیل به یکی از خواهران فرقه Sisters of Elune تبدیل شده بود. فرقه‌ای که به عبادت Elune می‌پرداختند. ایلیدن دوست داشت که نظر تیرانده را به خود جلب کند و به همین خاطر در اکثر مواقع بدون فکر کردن دست به کار‌های مختلف می‌زد. به عنوان مثال جادو چیزی نبود که تیرانده نسبت به آن علاقه خاصی نداشته باشد. در حالی که ایلیدن برای کسب جایگاهی در قلب تیرانده تلاش می‌کرد هنوز نمی‌دانست که تیرانده به برادرش ملفیوریون علاقه دارد! Xavius، جانشین ملکه خائن از این نقطه ضعف ایلیدن سواستفاده کرد تا او را به تاریکی بکشاند. او توانست ایلیدن را متقاعد کند که با مرگ ملفیوریون، او دیگر رقیبی برای کسب عشق تیرانده نخواهد داشت. وقتی ایلیدن ملفیوریون و تیرانده را در کنار یکدیگر دید، تمام علاقه او نسبت به دفاع کردن از نسل Elfها و سرزمین آزراث از بین رفت.

آشنایی با همیاری قدیمی

در همین بازه زمانی بود که ایلیدن در مبارزه با یکی از فرماندهان لیژن به نام Azzinoth به پیروزی رسید. او سلاح این شیطان را برای خود به غنیمت برد. این سلاح در آینده به سلاح نمادین این شخصیت به اسم Warglaives of Azzinoth تبدیل شد. بعد از مرگ Kur’Talos فرمانده سابق ایلیدن، دختر Kur’Talos به این نتیجه رسید که راه ایلیدن درست است و ترجیح داد که به دنبال او رفته و یکی از یارانش شود. ایلیدن با نقشه‌ای جدید در ذهن، به سمت شهر Zin-Azshari راهی شد تا در آنجا به توافقی با Azshara و Manoroth برسد. Manoroth یکی از فرماندهان ارشد ارتش لیژن بود. ایلیدن قصد داشت تا آیتمی به اسم Demon Soul را پیدا کند. آرتیفکتی که توسط قدرت یکی از اژدهایان نگهبان آزراث به نام Neltharion ساخته شده بود. Neltharion در ادامه داستان دیوانه شد و اسم خود را به Deathwing تغییر داد و قسم خورد تا آزراث را نابود کند. این آرتیفکت این قدرت را داشت که دروازه ورود سرباز‌های لیژن را به آزراث برای همیشه ببندد. برای اینکار ایلیدن باید قدرت بیشتری در اختیار داشته باشد. در نهایت ایلیدن به پیش رهبر لیژن یعنی سارگراس (Sargeras) رفت. سارگراس بدون هیچ توضیحی از نقشه ایلیدن آگاه شد. رضایت او از نقشه ایلیدن باعث شد که او “هدیه‌ای” به ایلیدن بدهد. چشمان ایلیدن توسط قدرت سارگراس سوزانده شدند. به جای چشمان او دو گوی آتشین در کاسه چشمانش قرار گرفت. همچنین خالکوبی‌های از جنس جادوی Arcane روی بدن ایلیدن نقش بست. بعد از سوزاندن چشم‌های ایلیدن، سارگراس دیدی جدید به او اهدا کرد که توسط آن ایلیدن می‌توانست قدرت لیژن در جهان بی انتها را مشاهده کند. با این دید ایلیدن فهمید که شکست دادن لیژن در آزراث هیچ معنی ندارد. او تصمیم گرفت تا راهی پیدا کند که لیژن را برای همیشه نابود کند. Azshara از کار ایلیدن بسیار راضی بود اما ریسک نکرده و برای پیدا کردن Demon Soul کاپیتان Varo’then را به همراهیش فرستاد.

قدرت در دستان لیژن

وقتی Demon Soul به دستان لیژن رسید آنها قصد کردند که با استفاده از قدرت این آرتیفکت، دروازه ورودی نیرو‌های لیژن به آزراث را ارتقا دهند. آنها قصد داشتند که خود سارگراس را به آزراث احضار کنند! ایلیدن در اینجا دوباره با نیرو‌های دفاعی Elfها متحد شد در حالی که آنها بعد از خیانت ایلیدن و اهدای کلید موفقیت (Demon Soul) به لیژن، دیگر اعتمادی به او نداشتند. براداران دوقلوی استورم‌ریج موفق شدند تا به همکاری یکدیگر و قدرت Demon Soul توانستند دروازه ورود نیرو‌های لیژن را نابود کنند. نابودی این دروازه باعث شد که حتی چشمه جاودانگی نیز به مرز انفجار برسد. در این بین تمام نیرو‌های Elf در حال فرار از سرزمین خود بودند اما ایلیدن چند شیشه از آب چشمه جاودانگی را نزد خود نگه داشت. بلافاصله چشمه جاودانگی منفجر شد. اتفاقی که در آزراث از آن با نام The Great Sundering نام برده می شود. این انفجار باعث شد که سرزمین اصلی آزراث که به نام کالیمدور (Kalimdor) شناخته می‌شد به چند تکه دیگر تقسیم شود و مقدار زیادی از سرزمین‌ها نیز نابود شده و یا به زیر آب فرو روند. بعد از این حادثه ایلیدن به سمت کوه هایجال (Mount Hyjal) سفر کرد. او در این سرزمین دریاچه‌ای را در بالاترین نقطه این قله پیدا کرد. ایلیدن سه شیشه از آب چشمه جاودانگی را داخل این دریاچه خالی کرد. اینکار او باعث شد که نیرو‌های چشمه جادوانگی به این دریاچه نفوذ کنند و در واقع چشمه جاودانگی جدیدی در کوه هایجال شکل بگیرد. ایلیدن از اینکار خود بسیار راضی بود اما خوشحالی او بسیار سریع قطع شد. وقتی برادرش همراه با تیرانده و دیگر رهبران Elfها از کار ایلیدن باخبر شدند رفتاری کاملا برعکس داشته و خشمگین شدند. ملفیوریون که نمی‌توانست این خیانت برادرش را باور کند سعی بر این داشت که اشتباه ایلیدن را به او توضیح دهد. جادویی که ایلیدن به استفاده از آن اصرار داشت چیزی در باطن بی نظم بود که باعث شده بود لیژن با آن به آزراث پا بگذارد. این جادو چیزی جز بدبختی برای مردم آزراث نخواهد داشت. ایلیدن که قصد نداشت حتی به کلمه‌ای از حرف‌های برادرش گوش کند با ملفیوریون مانند یک احمق رفتار کرده و گفت این جادو برای موقعی که لیژن به آزراث برگردد نیاز خواهد شد. عدم پشیمانی در کار‌های ایلیدن باعث شد که ملفیوریون شوکه شود. ملفیوریون فهمید که برادرش خود را به استفاده از جادو فروخته است. او دستور داد که ایلیدن را در جایی عمیق از کوه هایجال زندانی کنند. جایی که دیگر فکر او حتی به ذهن هیچ فردی خطور نخواهد کرد. البته ملفیوریون در سال‌های زندانی بودن ایلیدن بارها برای بازگشت برادرش از راه اشتباه با او دیدار کرد اما این اتفاق هیچگاه رخ نداد.

نوشته اولین بار در پدیدار شد.

مردی از جنس خشم – بررسی داستان Illidan Stormrage – قسمت اول