Tagانسان می

آیا انسان زندگی کردن بدون نیاز به خواب را فرا می گیرد؟

آیا انسان زندگی کردن بدون نیاز به خواب را فرا می گیرد؟

از نظر بسیاری از مردم خوابیدن به نوعی تلف کردن زمان است و از دیدگاه تکاملی بدترین ایده ممکن. هر چه باشد خوابیدن یک سوم از کل شبانه روز انسان را به خود اختصاص می دهد و در این بازه چنانچه فرد در حیات وحش زندگی کند، احتمال آنکه هدف حمله موجودات و جانداران دیگر قرار گیرد بسیار بالاست.

با این همه، هرچه شکل حیات برای انسان پیچیده تر می شود، نیاز به خوابیدن نیز در آن شدت بیشتری می یابد.

البته دانشمندان امروزی هنوز هم نمی دانند که آیا یاخته های تک سلولی نظیر باکتری ها هم می خوابند یا خیر با این همه، این موجودات ساده در مطالعات صورت گرفته، ریتم های شبانه روزی را از خود نشان داده اند که شباهت زیادی به رفتارهای موجودات پیچیده تر دارد.

کرم های کوچک دریایی حتی گرایش بیشتری را به خوابیدن از خود نشان داده اند و در چرخه هایی که شباهت بالایی به انسان ها داشته بدنشان ملاتونین نیز تولید کرده است.

تحقیقی که در سال 2008 میلادی توسط محققان دانشکده پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا انجام شد نشان داد که کرم های حلقه ای نیاز به خواب دارند و عاداتشان شباهت زیادی به انسان دارد و جالب تر آنکه اگر از خوابیدنشان جلوگیری شود نیازشان به آن بیشتر می شود.

نیاز به خوابیدن با پیچیده تر شدن ساختار مغز انسان بیشتر می گردد

به اعتقاد برخی دانشمندان نیاز به خوابیدن با پیچیده تر شدن ساختار مغز انسان و الزامش به انطباق با حجم بیشتر داده های عصبی، بیشتر شده است. لذا اینطور به نظر می رسد که هرچه انسان رشد و پروش بیشتری پیدا کرده و پیشرفته تر شود نیازش به خواب نیز بیشتر می گردد.

تحقیقی که در سال 2011 میلادی روی غارماهی ها انجام گرفت حاوی اطلاعات بسیار جالبی در مورد پدیده تکامل است. براساس این پژوهش، ماهی هایی که در غارهای تاریک زندگی می کنند، براثر تکامل به تدریج بینایی خود را از دست داده اند با این همه موجودات مشابه به آنها که در معرض نور بوده اند چشمانشان را حفظ کرده اند.

یکی از گونه های غارماهی

حتما تایید می کنید غار ماهی های فاقد بینایی اطلاعات حسی کمتری را دریافت می کنند. دانشمندان نیز با مطالعه این گونه ها دریافتند ماهی هایی که در تاریکی زندگی می کنند به مراتب کمتر از گونه های مشابه خود که در روشنایی به سر می برند به خواب نیاز دارند، هرچند که سطح عملکرد و فعالیت هردوی آنها یکی است.

البته دانشمندان همچنان به تحقیقات خود ادامه میدهند تا هوشیاری بدن انسان را بالا ببرند و امکانی را برایش فراهم نمایند که برای مدت بیشتری بی آنکه دچار پیامدهای فیزیکی یا شناختی شود بیدار بماند.

در مطالعه ای که در سال 2009 میلادی انجام شد، یک ژن خاص به نام hDEC2 به عنوان عامل تنظیم کننده نیاز بدن به خواب شناخته شد و دانشمندان اعلام کردند در صورتی که این ژن را دستکاری نمایند، نیاز به خواب در انسان به کلی از بین می رود.

جمع دیگری از محققان نیز به دنبال روش های مصنوعی برای بیدار نگه داشتن انسان هستند. در سال 2002 میلادی، پژوهشگران دانشگاه کلمبیا متدی تحت عنوان تحریک مغناطیسی کرانیال را کشف کردند که سیگنال های الکتریکی را برای مغز ارسال می کند تا فرد بی نیاز از خواب بیدار بماند. البته اضافه نماییم که این فرایند همچنان در مراحل تست و تجربه قرار دارد.

The post appeared first on .

آیا انسان زندگی کردن بدون نیاز به خواب را فرا می گیرد؟

استیون هاوکینگ: انسان ها تا هزار سال دیگر منقرض می شوند

استیون هاوکینگ: انسان ها تا هزار سال دیگر منقرض می شوند

شاید یکی از سوالات بزرگ بشر این باشد که انسان ها تا چه زمانی می توانند به بقا روی کره زمین ادامه دهند. استیون هاوکینگ اخیراً تصمیم گرفته در دانشگاه آکسفورد به صحبت در این زمینه بپردازد و به برخی سوالات پاسخ دهد.

هاوکینگ سخنان خود را با تحسین دستاوردهای انسان ها شروع کرد و گفت: «این واقعیت که ما انسان ها، که جزئی بسیار کوچک و غیراساسی از طبیعت هم به شمار می رویم، توانسته ایم تا این حد به درک قوانین حاکم بر هستی واقف شویم، قطعاً یک پیروزی بزرگ است. ما بسیار خوب عمل کرده ایم، نکرده ایم؟ اما جنبه ناراحت کننده این است که فکر می کنیم کارهای بیشتری نسبت به آنچه به دست آورده ایم، انجام داده ایم.»

با این همه، هاوکینگ عقیده دارد که سیاره ما نمی تواند از آنچه که هم اکنون بر سرش می آوریم نجات پیدا کند. در واقع چه باور کنیم و چه نکنیم، اتفاقاتی همچون گرم شدن کره زمین به وقوع پیوسته اند و مشخصاً ما در حال نابودی سیاره ارزشمند خود هستیم. در همین راستا به زعم هاوکینگ، بعید است که بدون فرار از «سیاره شکننده مان» قادر به بقا برای 1000 سال دیگر باشیم.

بدون شک یک هزاره، مدت زمان زیادی به شمار می رود و قطعاً انسان ها فرصت خواهند داشتند که بسیاری از اشتباهات خود را جبران کنند یا حتی برعکس، با سرعت بیشتری مرتکب آنها شوند. در ماه ژانویه نیز هاوکینگ گفته بود که 100 سال پیش رو، ترسناک ترین برهه زمانی است و تا پیش از آن، خبری از امکان زندگی در سیاره مریخ نخواهد بود.

The post appeared first on .

استیون هاوکینگ: انسان ها تا هزار سال دیگر منقرض می شوند

نصب بیتالک

چرا انسان های پر بازده مدام رویه های خود را تغییر می دهند؟

چرا انسان های پر بازده مدام رویه های خود را تغییر می دهند؟

ضرب المثلی قدیمی هست که می گوید «سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند»، اما انسان های پر بازده وقتی پای کار به میان می آید این ضرب المثل را از ذهن خود خارج می کنند.

این دست انسان ها به جای آنکه اجازه دهند عادات، روتین ها، و رویه های معمول بر روزشان حاکم شود و زندگی شان را روی حالت خودکار قرار دهد، مرتب رویه های خود را تغییر می دهند و حتی به کلی از نو می سازند؛ چه به این کار نیاز داشته باشند و چه نه. این ها گفته های Charles Duhigg، گزارشگر نیویورک تایمز است.

او این شیوه ی به ظاهر غیر منطقی تفکر را حین نوشتن اولین کتاب خود به نام «قدرت عادت» کشف کرد. دوهیگ در زندگی خود با انسان های فوق العاده پر بازده ای برخورد داشته است از جمله Atul Gwande، یکی از نویسندگان نیویورکر که از قضا جراح، محقق، و نویسنده ی چهار کتاب نیز هست.

دوهیگ تصمیم گرفت بفهمد چرا برخی افراد خاص قادرند در طول یک روز نسبت به اغلب انسان ها کار های بیشتری انجام دهند. او یافته های خود را در کتاب دومش با عنوان «با هوش تر، سریع تر، بهتر» با مخاطبان در میان گذاشت که در ادامه برخی از نکات مهم آن را با هم مرور خواهیم کرد:

اتخاذ شیوه های جدید به تمرکز نیاز دارد

دوهیگ می گوید: «من متوجه شدم تقریباً تمام کسانی که بازده بالایی دارند، عامدانه تصمیم گرفته اند به بالا بردن بازده خود فکر کنند». قرار دادن عنان زندگی در دست عادات ممکن است برای مدتی نتیجه بخش باشد، اما مشکل اینجاست که وقتی اثر خود را از دست می دهد متوجه این موضوع نمی شویم. او می افزاید: «عادات ما ابزار های مفیدی هستند، اما همانقدر که می توانند به ما کمک کنند، می توانند جلوی پیشرفت ما را نیز بگیرند. همه چیز به این بستگی دارد که آگاهانه خود را به انتخاب عادات خاصی تشویق کنید یا کورکورانه بنده ی عادات فعلی خود شوید».

پر بازده ترین انسان ها به جای آنکه شیوه ای پیدا کنند و باقی عمرشان را به همان بچسبند، مدام در حال امتحان کردن شیوه های جدید هستند. دوهیگ در این باره می گوید: «روش کار آنها به این صورت است که مثلاً ۶ ماه شیوه ی استفاده از پرونده و نت برداری به سبک دیوید الن را برای انجام کار هایشان در پیش می گیرند. سپس تصمیم می گیرند شیوه ی تازه ای را امتحان کنند و مثلاً به سراغ کدگذاری پرونده ها و فایل ها با استفاده از رنگ می روند. بعد باز سیستم جدیدی کشف می کنند. این گشت و گذار آگاهانه در شیوه های مختلف انسان را مجبور می کند عامدانه به بازده خود فکر کند».

بازده بالا نیازمند بهبود مداوم است

به گفته ی دوهیگ برخی افراد به صورت طبیعی نسبت به دیگران بازده بیشتری دارند. اما تغییر شیوه ها و رویه ها به طور اخص برای کسانی که در بالا بردن بازده خود دچار مشکل هستند اثربخش است. علت این امر آن است که بالا بردن بازده نیازمند توجه، تمرکز و پذیرفتن چالش است.

دوهیگ در کتاب خود با یکی از بازیکنان مطرح بازی های فکری مصاحبه کرده است که مهارت های تصمیم گیری اش بازده بالایی برایش رقم می زنند. دوهیگ می گوید: «از او پرسیدم چرا در تصمیم گیری مهارت دارد و جالب اینجا بود که گفت ذاتاً مهارتی در این کار ندارد و در حقیقت کاملاً برعکس است. در واقع او همیشه به تصمیم گیری هایش فکر می کند و آنها را به آزمون می گذارد».

دوهیگ می افزاید عجیب است که پر بازده ترین انسان ها لزوماً همیشه احساس پر بازده بودن نمی کنند. در حقیقت فکر می کنند به اندازه ی کافی بازده ندارند، اما از این نگرانی خود برای طراحی ساز و کار تازه ای بهره می گیرند که آنها را وادار می کند مدام به بازده شان فکر کنند.

از طرف دیگر کسانی که فکر می کنند انسان های پر بازدهی هستند اغلب احساس اعتماد به نفس کاذب دارند و حتی از شیوه های خود به اشتباه دفاع می کنند که همین امر تمایل آنها به تغییر را از بین می برد.

دوهیگ می گوید: «آسان ترین کاری که می توان انجام داد این است که فکر نکنیم بهره ور هستیم. انسان های بهره ور خود را به فکر کردن به چیز هایی وادار می کنند که در غیر این صورت شاید در پس زمینه ی ذهنشان باقی می ماند. آنها به این ترتیب مدام در حال بهبود خود خواهند بود».

The post appeared first on .

چرا انسان های پر بازده مدام رویه های خود را تغییر می دهند؟

ضرب المثلی قدیمی هست که می گوید «سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند»، اما انسان های پر بازده وقتی پای کار به میان می آید این ضرب المثل را از ذهن خود خارج می کنند.

این دست انسان ها به جای آنکه اجازه دهند عادات، روتین ها، و رویه های معمول بر روزشان حاکم شود و زندگی شان را روی حالت خودکار قرار دهد، مرتب رویه های خود را تغییر می دهند و حتی به کلی از نو می سازند؛ چه به این کار نیاز داشته باشند و چه نه. این ها گفته های Charles Duhigg، گزارشگر نیویورک تایمز است.

او این شیوه ی به ظاهر غیر منطقی تفکر را حین نوشتن اولین کتاب خود به نام «قدرت عادت» کشف کرد. دوهیگ در زندگی خود با انسان های فوق العاده پر بازده ای برخورد داشته است از جمله Atul Gwande، یکی از نویسندگان نیویورکر که از قضا جراح، محقق، و نویسنده ی چهار کتاب نیز هست.

دوهیگ تصمیم گرفت بفهمد چرا برخی افراد خاص قادرند در طول یک روز نسبت به اغلب انسان ها کار های بیشتری انجام دهند. او یافته های خود را در کتاب دومش با عنوان «با هوش تر، سریع تر، بهتر» با مخاطبان در میان گذاشت که در ادامه برخی از نکات مهم آن را با هم مرور خواهیم کرد:

اتخاذ شیوه های جدید به تمرکز نیاز دارد

دوهیگ می گوید: «من متوجه شدم تقریباً تمام کسانی که بازده بالایی دارند، عامدانه تصمیم گرفته اند به بالا بردن بازده خود فکر کنند». قرار دادن عنان زندگی در دست عادات ممکن است برای مدتی نتیجه بخش باشد، اما مشکل اینجاست که وقتی اثر خود را از دست می دهد متوجه این موضوع نمی شویم. او می افزاید: «عادات ما ابزار های مفیدی هستند، اما همانقدر که می توانند به ما کمک کنند، می توانند جلوی پیشرفت ما را نیز بگیرند. همه چیز به این بستگی دارد که آگاهانه خود را به انتخاب عادات خاصی تشویق کنید یا کورکورانه بنده ی عادات فعلی خود شوید».

پر بازده ترین انسان ها به جای آنکه شیوه ای پیدا کنند و باقی عمرشان را به همان بچسبند، مدام در حال امتحان کردن شیوه های جدید هستند. دوهیگ در این باره می گوید: «روش کار آنها به این صورت است که مثلاً ۶ ماه شیوه ی استفاده از پرونده و نت برداری به سبک دیوید الن را برای انجام کار هایشان در پیش می گیرند. سپس تصمیم می گیرند شیوه ی تازه ای را امتحان کنند و مثلاً به سراغ کدگذاری پرونده ها و فایل ها با استفاده از رنگ می روند. بعد باز سیستم جدیدی کشف می کنند. این گشت و گذار آگاهانه در شیوه های مختلف انسان را مجبور می کند عامدانه به بازده خود فکر کند».

بازده بالا نیازمند بهبود مداوم است

به گفته ی دوهیگ برخی افراد به صورت طبیعی نسبت به دیگران بازده بیشتری دارند. اما تغییر شیوه ها و رویه ها به طور اخص برای کسانی که در بالا بردن بازده خود دچار مشکل هستند اثربخش است. علت این امر آن است که بالا بردن بازده نیازمند توجه، تمرکز و پذیرفتن چالش است.

دوهیگ در کتاب خود با یکی از بازیکنان مطرح بازی های فکری مصاحبه کرده است که مهارت های تصمیم گیری اش بازده بالایی برایش رقم می زنند. دوهیگ می گوید: «از او پرسیدم چرا در تصمیم گیری مهارت دارد و جالب اینجا بود که گفت ذاتاً مهارتی در این کار ندارد و در حقیقت کاملاً برعکس است. در واقع او همیشه به تصمیم گیری هایش فکر می کند و آنها را به آزمون می گذارد».

دوهیگ می افزاید عجیب است که پر بازده ترین انسان ها لزوماً همیشه احساس پر بازده بودن نمی کنند. در حقیقت فکر می کنند به اندازه ی کافی بازده ندارند، اما از این نگرانی خود برای طراحی ساز و کار تازه ای بهره می گیرند که آنها را وادار می کند مدام به بازده شان فکر کنند.

از طرف دیگر کسانی که فکر می کنند انسان های پر بازدهی هستند اغلب احساس اعتماد به نفس کاذب دارند و حتی از شیوه های خود به اشتباه دفاع می کنند که همین امر تمایل آنها به تغییر را از بین می برد.

دوهیگ می گوید: «آسان ترین کاری که می توان انجام داد این است که فکر نکنیم بهره ور هستیم. انسان های بهره ور خود را به فکر کردن به چیز هایی وادار می کنند که در غیر این صورت شاید در پس زمینه ی ذهنشان باقی می ماند. آنها به این ترتیب مدام در حال بهبود خود خواهند بود».

The post appeared first on .

چرا انسان های پر بازده مدام رویه های خود را تغییر می دهند؟

موی انسان به یکی از ابزارهای اصلی شناسایی در صحنه های جرم تبدیل می شود

موی انسان به یکی از ابزارهای اصلی شناسایی در صحنه های جرم تبدیل می شود

مدت هاست که آنالیز DNA برای شناسایی افراد بی هویت، چه در مباحث جرم یابی قانونی و چه در حوزه باستان شناسی، به کار گرفته می شود، اما برای استفاده از این روش نیاز به مواد کافی داریم. در تحقیقی که به تازگی در این رابطه منتشر شده، می بینیم ظاهراً توالی یابی پروتئین موی انسان نیز می تواند به منظور شناسایی افراد در تحقیقات محل وقوع جرم یا دیگر موارد مشابه استفاده گردد.

«گلندن پارکر» و همکارانش در مقاله ای که به تازگی در PLOS One انتشار یافته، موضوع شناسایی افراد با استفاده از پروتئین های موجود در موی آنها را مطرح کرده اند. همان طور که می دانید DNA بر اثر فرایندهای بیولوژیکی، محیطی یا شیمیایی تخریب می شود، اما پروتئین بسیار پایدارتر و فراوان تر است و حتی در بقایای باستانی نیز یافت می گردد.

به همین دلیل بسیاری از باستان شناسان از کلاژن های موجود در استخوان یا دندان های به دست آمده استفاده نموده تا رژیم غذایی اجداد انسان را شناسایی نمایند. با این حال، پارکر و همکارانش از منظر قانونی به بررسی موی انسان پرداخته و احتمال بازسازی پروتئوم (ژنوم پروتئین) را از آن ارزیابی کرده اند.

بدین منظور، محققین فوق 66 مورد موی انسان های عصر حاضر با نژاد اروپایی-آمریکایی، 5 مورد از نژاد آفریقایی-آمریکایی و 5 مورد از نژاد کنیایی را نمونه برداری کردند. آنها همچنین نمونه هایی را از 6 مرکز باستان شناسی در انگلستان و متعلق به قرن نوزدهم دریافت داشتند.

پارکر و همکارانش پس از بررسی شواهد متوجه شدند که از طریق موی انسان، می توان اطلاعات گسترده ای در مورد نژاد افراد به دست آورد، چون موی نژاد اروپایی-آمریکایی تفاوت قابل توجهی با موی افراد آفریقایی-آمریکایی یا کنیایی داشت.

همچنین اگرچه نمونه های باستانی در مقایسه با موهای جدید اندکی تخریب شده بودند، اما نتیجه آنالیز ژنتیکی این افراد را در کنار گروه اروپایی-آمریکایی قرار داد، که با محل نمونه برداری یعنی قبرستان های انگلستان مطابقت دارد.

در بررسی دقیق تر، این محققین توانستند 200 مارکر پروتئین مو را شناسایی کنند که می توانند به منظور تشخیص نمونه های جدید یا باستانی استفاده گردند. پارکر و همکارانش می گویند با استفاده از این مارکرها، می شود الگوهای منحصر به فردی را به منظور تشخیص یک فرد در بین جمعیت یک میلیون نفری به دست آورد.

اگر این گروه تحقیقاتی بتوانند تعداد مارکرهای فوق را به مجموعه ای کوچک و اصلی تقلیل دهند، می توان از آنالیز پروتئین موی انسان نیز با دقتی شبیه به آنالیز DNA برای بررسی صحنه های جرم و باستان شناسی بهره گرفت.

در همین رابطه «برد هارت» از آزمایشگاه ملی «لارنس لیومور» معتقد است روش فوق، وضعیت علم جرم یابی قانونی را کاملاً تغییر دهد. البته احتمالاً به زودی شاهد استفاده از این روش در قسمت بعدی سریال CSI خواهیم بود، اما در دنیای واقعی قضیه فرق دارد و هنوز زمان زیادی تا به فعل درآمدن کامل آن باقی مانده است.

The post appeared first on .

موی انسان به یکی از ابزارهای اصلی شناسایی در صحنه های جرم تبدیل می شود

مدت هاست که آنالیز DNA برای شناسایی افراد بی هویت، چه در مباحث جرم یابی قانونی و چه در حوزه باستان شناسی، به کار گرفته می شود، اما برای استفاده از این روش نیاز به مواد کافی داریم. در تحقیقی که به تازگی در این رابطه منتشر شده، می بینیم ظاهراً توالی یابی پروتئین موی انسان نیز می تواند به منظور شناسایی افراد در تحقیقات محل وقوع جرم یا دیگر موارد مشابه استفاده گردد.

«گلندن پارکر» و همکارانش در مقاله ای که به تازگی در PLOS One انتشار یافته، موضوع شناسایی افراد با استفاده از پروتئین های موجود در موی آنها را مطرح کرده اند. همان طور که می دانید DNA بر اثر فرایندهای بیولوژیکی، محیطی یا شیمیایی تخریب می شود، اما پروتئین بسیار پایدارتر و فراوان تر است و حتی در بقایای باستانی نیز یافت می گردد.

به همین دلیل بسیاری از باستان شناسان از کلاژن های موجود در استخوان یا دندان های به دست آمده استفاده نموده تا رژیم غذایی اجداد انسان را شناسایی نمایند. با این حال، پارکر و همکارانش از منظر قانونی به بررسی موی انسان پرداخته و احتمال بازسازی پروتئوم (ژنوم پروتئین) را از آن ارزیابی کرده اند.

بدین منظور، محققین فوق 66 مورد موی انسان های عصر حاضر با نژاد اروپایی-آمریکایی، 5 مورد از نژاد آفریقایی-آمریکایی و 5 مورد از نژاد کنیایی را نمونه برداری کردند. آنها همچنین نمونه هایی را از 6 مرکز باستان شناسی در انگلستان و متعلق به قرن نوزدهم دریافت داشتند.

پارکر و همکارانش پس از بررسی شواهد متوجه شدند که از طریق موی انسان، می توان اطلاعات گسترده ای در مورد نژاد افراد به دست آورد، چون موی نژاد اروپایی-آمریکایی تفاوت قابل توجهی با موی افراد آفریقایی-آمریکایی یا کنیایی داشت.

همچنین اگرچه نمونه های باستانی در مقایسه با موهای جدید اندکی تخریب شده بودند، اما نتیجه آنالیز ژنتیکی این افراد را در کنار گروه اروپایی-آمریکایی قرار داد، که با محل نمونه برداری یعنی قبرستان های انگلستان مطابقت دارد.

در بررسی دقیق تر، این محققین توانستند 200 مارکر پروتئین مو را شناسایی کنند که می توانند به منظور تشخیص نمونه های جدید یا باستانی استفاده گردند. پارکر و همکارانش می گویند با استفاده از این مارکرها، می شود الگوهای منحصر به فردی را به منظور تشخیص یک فرد در بین جمعیت یک میلیون نفری به دست آورد.

اگر این گروه تحقیقاتی بتوانند تعداد مارکرهای فوق را به مجموعه ای کوچک و اصلی تقلیل دهند، می توان از آنالیز پروتئین موی انسان نیز با دقتی شبیه به آنالیز DNA برای بررسی صحنه های جرم و باستان شناسی بهره گرفت.

در همین رابطه «برد هارت» از آزمایشگاه ملی «لارنس لیومور» معتقد است روش فوق، وضعیت علم جرم یابی قانونی را کاملاً تغییر دهد. البته احتمالاً به زودی شاهد استفاده از این روش در قسمت بعدی سریال CSI خواهیم بود، اما در دنیای واقعی قضیه فرق دارد و هنوز زمان زیادی تا به فعل درآمدن کامل آن باقی مانده است.

The post appeared first on .

موی انسان به یکی از ابزارهای اصلی شناسایی در صحنه های جرم تبدیل می شود

قلب انسان چگونه کار می کند؟

قلب انسان چگونه کار می کند؟

همه می دانند که قلب یک عضو حیاتی است و هیچ کس بدون آن قادر به زندگی نیست. با این حال، وقتی به سراغ آن می روید، متوجه می شوید که قلب فقط یک پمپ است؛ یک عضو مهم و پیچیده، اما همچنان فقط یک پمپ.

همانند دیگر پمپ ها، قلب هم ممکن است نیازمند تامیر باشد و به نواقصی بر بخورد. به همین دلیل، لازم است که حداقل اطلاعات لازم را در مورد یکی از مهم ترین اعضای بدن خود بدانیم تا شاید بدین وسیله قادر باشیم از خطر بیماری های قلبی بکاهیم.

در ایالات متحده آمریکا، امراض قلبی در مرگ و میر پیشتاز هستند. هر روز، 2 هزار آمریکایی به این دلیل از بین می روند که اگر شفاف تر نگاه کنیم، می شود هر 44 ثانیه یک بار. خبر خوب این است که مرگ و میر به دلیل مشکلات قلبی، هر سال نسبت به سال پیش کاهش یافته و مردم کمتری را به کام مرگ می کشد. با این حال، هنوز هم بیماری های قلبی، علت درجه یک مرگ آمریکایی ها هستند، حتی پیش از اینکه پای شان به بیمارستان برسد و درمان شوند.

در فرهنگ، ادبیات، روانشناسی، منطق، فلسفه و هر دانش عرفانی، قلب جایگاهی ویژه دارد و به عنوان نماد حقیقی عشق از آن یاد می شود. اما چرا؟ چرا جایگاه یک پمپ خون تا این حد نزد انسان بالا است؟ در این مطلب متوجه نکات بسیاری در ارتباط با آن خواهید شد.

قلب انسان

قلب یک حفره توخالی و ماهیچه ای مخروطی است که میان شش ها و پشت جناغ سینه قرار گرفته است. دو-سوم قلب در نیمه چپ و یک-سوم آن در نیمه راست بدن قرار گرفته است.

قسمت تحتانی این مخروط به سوی پایین و در نیمه راست بدن قرار گرفته. به طور کلی در یک انسان بالغ و عادی، قلب 12 سانتی متر طول و 8 الی 9 سانتی متر عرض دارد و ضخامت آن در حدود 6 سانتی متر است. وزن قلب در زنان حدود 250 گرم و در مردان حدود 300 گرم برآورد شده است که این یعنی قلب کمتر از 0.5 درصد وزن بدن انسان را تشکیل می دهد.

این عضو از سه لایه با نام های اندوکاردیوم (لایه نرم داخلی)، میوکاردیوم (بخش ضخیم و ماهیچه ای) و پریکاردیوم (پرده ای نازک که میوکاردیوم را فراگرفته) تشکیل شده است.

حفره ها و دریچه ها

قلب به 4 بخش تقسیم می شود:

  • دهلیز راست
  • بطر راست
  • دهلیز چپ
  • بطن چپ

هر یک از این حفره ها، یک مجرای خروجی یک طرفه دارند که مانع بازگشت دوباره خون می شوند. زمانی که هر حفره به کار می افتد، مجرای انتهایی آن نیز باز می شود و وقتی حفره به حالت ثبات در می آید، آن مجرا نیز بسته می شود تا خون باز نگردد. دریچه ها عبارت اند از:

  • دریچه سه لختی در انتهای دهلیز راست
  • دریچه ریوی در انتهای بطن راست
  • دریچه میترال در انتهای دهلیز چپ
  • دریچه آئورت در انتهای بطن چپ

وقتی عضلات قلب منقبض می شوند (به این فرآیند سیستول می گویند)، پمپاژ خون دو مرحله ای آغاز می شود. در مرحله اول، دهلیزهای راست و چپ همزمان با یکدیگر منقبض شده و خون را وارد بطن های راست و چپ می کنند.

سپس، بطن ها همزمان با یکدیگر شروع به کار می کنند تا خون را از قلب خارج کنند. سپس عضلات قلب برای لحظاتی استراحت می کنند (به این فرآیند دیاستول می گویند) تا آماده تپش بعدی شوند.

بخش راست و چپ قلب، عملکردهای متفاوتی دارند. سمت راست، خون با غلظت کم اکسیژن را دریافت کرده و آن را به شش ها می فرستد تا غنی از اکسیژن شوند و دی اکسید کربن را رها کنند. اما بخش چپ، خون غنی از اکسیژن را از شش دریافت می کند و به سراسر بدن می فرستد تا سلول های بدن تغذیه شوند.

ضربان قلب در سنین مختلف، کاملا متفاوت است. به طور کلی بر اساس این جدول می توان به نتیجه ای کلی در مورد فعالیت قلب داشت:

  • نوزاد: 130 تپش در دقیقه
  • 3 ماهه: 140 تپش در دقیقه
  • 6 ماهه: 130 تپش در دقیقه
  • 1 ساله: 120 تپش در دقیقه
  • 2 ساله: 115 تپش در دقیقه
  • 3 ساله: 100 تپش در دقیقه
  • 4 ساله: 100 تپش در دقیقه
  • 6 ساله: 100 تپش در دقیقه
  • 8 ساله: 90 تپش در دقیقه
  • 12 ساله: 85 تپش در دقیقه
  • بزرگسالان: 60 الی 100 تپش در دقیقه

جریان خون

خون از طریق دو رگ اصلی وارد بخش راست قلب می شود: ورید اجوف فوقانی (SVC) و ورید اجوف تحتانی (IVC).

SVC خون را از نیمه بالایی بدن انسان جمع آوری کرده در حالی که IVC از نیمه پایینی خون را به قلب می برد. خون سپس از SVC و IVC خارج شده تا وارد دهلیز راست شود.

وقتی که دهلیز راست (3) منقبض می شود، خون از طریق دریچه سه لختی (4) رد شده و وارد بطن راست (5) می شود. وقتی بطن راست منقبض شد، خون از درون دریچه ریوی (6) رد شده و به شریان ریوی (7) ریخته شده تا به شش ها رسیده و اکسیژن دریافت کند.

خون سپس از شش توسط وریدهای ریوی (8) به قلب یا به طور دقیق تر به دهلیز چپ (9) باز می گردد. وقتی این دهلیز به کار می افتد، خون از طریق دریچه میترال (10) به بطن چپ (11) می رود. بطن چپ، به سبب پمپاژ خون به درون درچه آئورتی (12) و آئورت (13) از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

آئورت، شاهرگ اصلی بدن است که تمامی خون اکسیژن دار را دریافت کرده و به سراسر بدن پخش می کند. به همین دلیل، بطن چپ از ماهیچه های قدرتمندتری برخوردار بوده تا بتواند از پس وظیفه مهمی که دارد برآید و خون را کاملا از قلب، برخلاف فشارهای پیرامونی خارج کند.

مسیر رسیدن خون به شش ها را یکبار دیگر مرور می کنیم:

  • وریدهای اجوف فوقانی و تحتانی
  • دهلیز راست
  • دریچه سه لختی
  • بطن چپ
  • دریچه ریوی
  • شاهرگ ریوی
  • شش ها

و سپس خون از شش این مسیر را طی می کند و به قلب می رسد:

  • ورید ریوی
  • دهلیز چپ
  • دریچه میترال
  • بطن چپ
  • دریچه آئورتی
  • آئورت
  • بدن

سیستم الکتریکی بدن

تا به حال از خود پرسیده اید که چه چیزی سبب به کار افتادن ماهیچه های قلب می شود؟ چطور این اتفاق در هر ثانیه و به طور خودکار تمام روز و تمام عمر رخ می دهد؟ آن هم بدون لحظه ای توقف.

پاسخ را باید در میان سلول هایی جسنجو کرد که قابلیت تولید امواج الکتریکی دارند. سلول های ایجاد کننده ضربان قلب، سرتاسر قلب را پوشانده اند و با آزاد کردن مقدار خاصی انرژی الکتریکی، عضلات قلب را به کار می اندازند. برای رسیدن به 72 تپش در دقیقه، این سلول ها زیر یک ثانیه باید قادر با آزادسازی الکتریسیته باشند.

ضربان ساز طبیعی قلب را گره سینوسی می نامند که در دهلیز راست واقع شده و رشته ای به آن متصل است که این جریان را به دیگر نواحی قلب نیز می برد.

الکتریسیته از گره سینوسی (1) خارج شده و در طول دهلیز راست و چپ می گذرد و سبب انقباض هر دو با یکدیگر می شود. این اتفاق طی 0.04 ثانیه رخ می دهد. حالا یک وقفه طبیعی پدید می آید که به دهلیز اجازه انقباض و به بطن ها فرصت پر شدن از خون را می دهد. موج الکتریسیته سپس به گره دهلیزی (2) و باندل هیس (3) می رسد تا در نقطه ای به دو شاخه تقسیم شود (4). پس از دو شاخه شدن، الیاف پورکنژ در سرتاسر بطن های راست و چپ پخش می شوند و سپس انقباض آن می گردند.

هر یک از بافت های الکتریکی موجود در قلب، این قابلیت را دارند که یک ضربان ساز باشند، با این حال، گره سینوسی سریع تر از دیگر بافت ها می تواند این کار را انجام دهد، بنابراین کنترل شرایط را در دست دارد. اگر گره سینوسی از کار افتد، دیگر بخش ها مسئولیت را به عهده می گیرند، اما در این شرایط، قلب به خوبی گذشته کار نمی کند.

اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک نیز در مواردی کنترل قلب و میزان تپش را بر عهده می گیرند. اعصاب سمپاتیک سبب افزایش ضربان قلب می شوند اما موقعی که اعصاب پاراسمپاتیک به کار می افتد، عکس آن رخ می دهد.

تمام این سیستم، امواج الکتریکی پدید می آورد که قابل اندازه گیری هستند و در گرافی به نام الکتروکاردیوگرام (EKG) قابل نمایش است. در تصویر زیر یک EKG را مشاهده می کنید:

هر یک از این بخش ها در نوار قلب نامی دارد:

  • موج P: همزمان با پخش الکتریسیته در دهلیزها و انقباض شان
  • کمپلکس QRS: همزمان با پخش الکتریسیته در بطن ها و انقباض شان
  • موج T: همزمان با فاز ریکاوری بطن ها

پزشکان به وسیله نوار قلب می توانند تشخیص دهند که فرد در کدام ناحیه از قلب خود دچار مشکل است و در صورت لزوم فعالیت های لازم را انجام دهند.

خون رسانی

عروق کرونر، همان رگ هایی هستند که باید با خوردن غذای سالم و کم چرب سالم و کاملا باز نگه داریم. در صورتی که این عروق مسدود شوند، نتیجه ای بهتر از حمله قلبی نخواهد داشت.

قلب، درست همانند دیگر ارگان ها، به خون برای تغذیه شدن نیازمند است. اکسیژن و دیگر مواد مغذی باید با سلول های قلب برسند تا بتواند به فعالیت صحیح خود ادامه دهد. برخلاف آنچه که احتمالا تصور می کنید، ماهیچه ها اکسیژن و مواد مغذی را از خونی که درونش پمپاژ می شود دریافت نمی کنند، بلکه خود دارای رگ های خاصی است که دورتادور قلب را پوشش داده اند. تقریبا 4 الی 5 درصد کل خونی که از قلب خارج می شود، وارد عروق کرونر می شود تا قلب را تغذیه کنند.

دو کرونر اصلی چپ و راست از آئورت بر می آیند که کرونر اصلی چپ، خود به دو بخش تقصیم شده تا خون را به تمامی بخش ها برساند.

گرفتگی این عروق و مسدود شدن آن ها، منجر به تغذیه نادرست قلب خواهد شد و اگر قلب به خوبی کار نکند، سلامت نیز به خطر می افتد. بنابراین بسیاری از حملات قلبی، در نتیجه خون رسانی نادرست است.

قلب در هر تپش، 70 میلی لیتر خون را پمپاژ می کند و همانطور که پیش تر اشاره شد، در هر دقیقه، انسان عادی 72 تپش خواهد داشت. بنابراین یک انسان سالم در هر دقیقه 5 لیتر، در هر روز 7200 لیتر، در هر سال 2 میلیون و 600 هزار لیتر و طی هفتاد سال عمر، بیش از 184 میلیون لیتر خون پمپاژ می کند. آمار خیره کننده ای برای یک پمپ 300 گرمی هستند.

The post appeared first on .

قلب انسان چگونه کار می کند؟

(image)

همه می دانند که قلب یک عضو حیاتی است و هیچ کس بدون آن قادر به زندگی نیست. با این حال، وقتی به سراغ آن می روید، متوجه می شوید که قلب فقط یک پمپ است؛ یک عضو مهم و پیچیده، اما همچنان فقط یک پمپ.

همانند دیگر پمپ ها، قلب هم ممکن است نیازمند تامیر باشد و به نواقصی بر بخورد. به همین دلیل، لازم است که حداقل اطلاعات لازم را در مورد یکی از مهم ترین اعضای بدن خود بدانیم تا شاید بدین وسیله قادر باشیم از خطر بیماری های قلبی بکاهیم.

در ایالات متحده آمریکا، امراض قلبی در مرگ و میر پیشتاز هستند. هر روز، 2 هزار آمریکایی به این دلیل از بین می روند که اگر شفاف تر نگاه کنیم، می شود هر 44 ثانیه یک بار. خبر خوب این است که مرگ و میر به دلیل مشکلات قلبی، هر سال نسبت به سال پیش کاهش یافته و مردم کمتری را به کام مرگ می کشد. با این حال، هنوز هم بیماری های قلبی، علت درجه یک مرگ آمریکایی ها هستند، حتی پیش از اینکه پای شان به بیمارستان برسد و درمان شوند.

در فرهنگ، ادبیات، روانشناسی، منطق، فلسفه و هر دانش عرفانی، قلب جایگاهی ویژه دارد و به عنوان نماد حقیقی عشق از آن یاد می شود. اما چرا؟ چرا جایگاه یک پمپ خون تا این حد نزد انسان بالا است؟ در این مطلب متوجه نکات بسیاری در ارتباط با آن خواهید شد.

قلب انسان

قلب یک حفره توخالی و ماهیچه ای مخروطی است که میان شش ها و پشت جناغ سینه قرار گرفته است. دو-سوم قلب در نیمه چپ و یک-سوم آن در نیمه راست بدن قرار گرفته است.

قسمت تحتانی این مخروط به سوی پایین و در نیمه راست بدن قرار گرفته. به طور کلی در یک انسان بالغ و عادی، قلب 12 سانتی متر طول و 8 الی 9 سانتی متر عرض دارد و ضخامت آن در حدود 6 سانتی متر است. وزن قلب در زنان حدود 250 گرم و در مردان حدود 300 گرم برآورد شده است که این یعنی قلب کمتر از 0.5 درصد وزن بدن انسان را تشکیل می دهد.

این عضو از سه لایه با نام های اندوکاردیوم (لایه نرم داخلی)، میوکاردیوم (بخش ضخیم و ماهیچه ای) و پریکاردیوم (پرده ای نازک که میوکاردیوم را فراگرفته) تشکیل شده است.

حفره ها و دریچه ها

قلب به 4 بخش تقسیم می شود:

  • دهلیز راست
  • بطر راست
  • دهلیز چپ
  • بطن چپ

هر یک از این حفره ها، یک مجرای خروجی یک طرفه دارند که مانع بازگشت دوباره خون می شوند. زمانی که هر حفره به کار می افتد، مجرای انتهایی آن نیز باز می شود و وقتی حفره به حالت ثبات در می آید، آن مجرا نیز بسته می شود تا خون باز نگردد. دریچه ها عبارت اند از:

  • دریچه سه لختی در انتهای دهلیز راست
  • دریچه ریوی در انتهای بطن راست
  • دریچه میترال در انتهای دهلیز چپ
  • دریچه آئورت در انتهای بطن چپ

وقتی عضلات قلب منقبض می شوند (به این فرآیند سیستول می گویند)، پمپاژ خون دو مرحله ای آغاز می شود. در مرحله اول، دهلیزهای راست و چپ همزمان با یکدیگر منقبض شده و خون را وارد بطن های راست و چپ می کنند.

سپس، بطن ها همزمان با یکدیگر شروع به کار می کنند تا خون را از قلب خارج کنند. سپس عضلات قلب برای لحظاتی استراحت می کنند (به این فرآیند دیاستول می گویند) تا آماده تپش بعدی شوند.

بخش راست و چپ قلب، عملکردهای متفاوتی دارند. سمت راست، خون با غلظت کم اکسیژن را دریافت کرده و آن را به شش ها می فرستد تا غنی از اکسیژن شوند و دی اکسید کربن را رها کنند. اما بخش چپ، خون غنی از اکسیژن را از شش دریافت می کند و به سراسر بدن می فرستد تا سلول های بدن تغذیه شوند.

ضربان قلب در سنین مختلف، کاملا متفاوت است. به طور کلی بر اساس این جدول می توان به نتیجه ای کلی در مورد فعالیت قلب داشت:

  • نوزاد: 130 تپش در دقیقه
  • 3 ماهه: 140 تپش در دقیقه
  • 6 ماهه: 130 تپش در دقیقه
  • 1 ساله: 120 تپش در دقیقه
  • 2 ساله: 115 تپش در دقیقه
  • 3 ساله: 100 تپش در دقیقه
  • 4 ساله: 100 تپش در دقیقه
  • 6 ساله: 100 تپش در دقیقه
  • 8 ساله: 90 تپش در دقیقه
  • 12 ساله: 85 تپش در دقیقه
  • بزرگسالان: 60 الی 100 تپش در دقیقه

جریان خون

خون از طریق دو رگ اصلی وارد بخش راست قلب می شود: ورید اجوف فوقانی (SVC) و ورید اجوف تحتانی (IVC).

SVC خون را از نیمه بالایی بدن انسان جمع آوری کرده در حالی که IVC از نیمه پایینی خون را به قلب می برد. خون سپس از SVC و IVC خارج شده تا وارد دهلیز راست شود.

وقتی که دهلیز راست (3) منقبض می شود، خون از طریق دریچه سه لختی (4) رد شده و وارد بطن راست (5) می شود. وقتی بطن راست منقبض شد، خون از درون دریچه ریوی (6) رد شده و به شریان ریوی (7) ریخته شده تا به شش ها رسیده و اکسیژن دریافت کند.

خون سپس از شش توسط وریدهای ریوی (8) به قلب یا به طور دقیق تر به دهلیز چپ (9) باز می گردد. وقتی این دهلیز به کار می افتد، خون از طریق دریچه میترال (10) به بطن چپ (11) می رود. بطن چپ، به سبب پمپاژ خون به درون درچه آئورتی (12) و آئورت (13) از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

آئورت، شاهرگ اصلی بدن است که تمامی خون اکسیژن دار را دریافت کرده و به سراسر بدن پخش می کند. به همین دلیل، بطن چپ از ماهیچه های قدرتمندتری برخوردار بوده تا بتواند از پس وظیفه مهمی که دارد برآید و خون را کاملا از قلب، برخلاف فشارهای پیرامونی خارج کند.

مسیر رسیدن خون به شش ها را یکبار دیگر مرور می کنیم:

  • وریدهای اجوف فوقانی و تحتانی
  • دهلیز راست
  • دریچه سه لختی
  • بطن چپ
  • دریچه ریوی
  • شاهرگ ریوی
  • شش ها

و سپس خون از شش این مسیر را طی می کند و به قلب می رسد:

  • ورید ریوی
  • دهلیز چپ
  • دریچه میترال
  • بطن چپ
  • دریچه آئورتی
  • آئورت
  • بدن

سیستم الکتریکی بدن

تا به حال از خود پرسیده اید که چه چیزی سبب به کار افتادن ماهیچه های قلب می شود؟ چطور این اتفاق در هر ثانیه و به طور خودکار تمام روز و تمام عمر رخ می دهد؟ آن هم بدون لحظه ای توقف.

پاسخ را باید در میان سلول هایی جسنجو کرد که قابلیت تولید امواج الکتریکی دارند. سلول های ایجاد کننده ضربان قلب، سرتاسر قلب را پوشانده اند و با آزاد کردن مقدار خاصی انرژی الکتریکی، عضلات قلب را به کار می اندازند. برای رسیدن به 72 تپش در دقیقه، این سلول ها زیر یک ثانیه باید قادر با آزادسازی الکتریسیته باشند.

ضربان ساز طبیعی قلب را گره سینوسی می نامند که در دهلیز راست واقع شده و رشته ای به آن متصل است که این جریان را به دیگر نواحی قلب نیز می برد.

الکتریسیته از گره سینوسی (1) خارج شده و در طول دهلیز راست و چپ می گذرد و سبب انقباض هر دو با یکدیگر می شود. این اتفاق طی 0.04 ثانیه رخ می دهد. حالا یک وقفه طبیعی پدید می آید که به دهلیز اجازه انقباض و به بطن ها فرصت پر شدن از خون را می دهد. موج الکتریسیته سپس به گره دهلیزی (2) و باندل هیس (3) می رسد تا در نقطه ای به دو شاخه تقسیم شود (4). پس از دو شاخه شدن، الیاف پورکنژ در سرتاسر بطن های راست و چپ پخش می شوند و سپس انقباض آن می گردند.

هر یک از بافت های الکتریکی موجود در قلب، این قابلیت را دارند که یک ضربان ساز باشند، با این حال، گره سینوسی سریع تر از دیگر بافت ها می تواند این کار را انجام دهد، بنابراین کنترل شرایط را در دست دارد. اگر گره سینوسی از کار افتد، دیگر بخش ها مسئولیت را به عهده می گیرند، اما در این شرایط، قلب به خوبی گذشته کار نمی کند.

اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک نیز در مواردی کنترل قلب و میزان تپش را بر عهده می گیرند. اعصاب سمپاتیک سبب افزایش ضربان قلب می شوند اما موقعی که اعصاب پاراسمپاتیک به کار می افتد، عکس آن رخ می دهد.

تمام این سیستم، امواج الکتریکی پدید می آورد که قابل اندازه گیری هستند و در گرافی به نام الکتروکاردیوگرام (EKG) قابل نمایش است. در تصویر زیر یک EKG را مشاهده می کنید:

هر یک از این بخش ها در نوار قلب نامی دارد:

  • موج P: همزمان با پخش الکتریسیته در دهلیزها و انقباض شان
  • کمپلکس QRS: همزمان با پخش الکتریسیته در بطن ها و انقباض شان
  • موج T: همزمان با فاز ریکاوری بطن ها

پزشکان به وسیله نوار قلب می توانند تشخیص دهند که فرد در کدام ناحیه از قلب خود دچار مشکل است و در صورت لزوم فعالیت های لازم را انجام دهند.

خون رسانی

عروق کرونر، همان رگ هایی هستند که باید با خوردن غذای سالم و کم چرب سالم و کاملا باز نگه داریم. در صورتی که این عروق مسدود شوند، نتیجه ای بهتر از حمله قلبی نخواهد داشت.

قلب، درست همانند دیگر ارگان ها، به خون برای تغذیه شدن نیازمند است. اکسیژن و دیگر مواد مغذی باید با سلول های قلب برسند تا بتواند به فعالیت صحیح خود ادامه دهد. برخلاف آنچه که احتمالا تصور می کنید، ماهیچه ها اکسیژن و مواد مغذی را از خونی که درونش پمپاژ می شود دریافت نمی کنند، بلکه خود دارای رگ های خاصی است که دورتادور قلب را پوشش داده اند. تقریبا 4 الی 5 درصد کل خونی که از قلب خارج می شود، وارد عروق کرونر می شود تا قلب را تغذیه کنند.

دو کرونر اصلی چپ و راست از آئورت بر می آیند که کرونر اصلی چپ، خود به دو بخش تقصیم شده تا خون را به تمامی بخش ها برساند.

گرفتگی این عروق و مسدود شدن آن ها، منجر به تغذیه نادرست قلب خواهد شد و اگر قلب به خوبی کار نکند، سلامت نیز به خطر می افتد. بنابراین بسیاری از حملات قلبی، در نتیجه خون رسانی نادرست است.

قلب در هر تپش، 70 میلی لیتر خون را پمپاژ می کند و همانطور که پیش تر اشاره شد، در هر دقیقه، انسان عادی 72 تپش خواهد داشت. بنابراین یک انسان سالم در هر دقیقه 5 لیتر، در هر روز 7200 لیتر، در هر سال 2 میلیون و 600 هزار لیتر و طی هفتاد سال عمر، بیش از 184 میلیون لیتر خون پمپاژ می کند. آمار خیره کننده ای برای یک پمپ 300 گرمی هستند.

The post appeared first on .

قلب انسان چگونه کار می کند؟