وقتی یکی از مدیران اپل تصمیم بگیرد کسی را استخدام کند چه اتفاقی می افتد؟

اغلب کسانی که آرزوی کار کردن در شرکتی مثل اپل را در سر می پرورانند، به شیوه ی عادی و معمول درخواست کار خود را به ثبت می رسانند یعنی خودشان درخواست و مدارک خود را ارسال می کنند، سپس از طریق مسئولین جذب نیرو با آنها تماس گرفته می شود. به این شکل با ارسال مدارکی مثل رزومه و نامه ی انگیزه، در نهایت با آنها جلسات و مصاحبات مختلفی انجام می شود.

اما وقتی یکی از مدیران اپل تصمیم می گیرد شما را در مجموعه ی خود به کار بگیرد، این فرایند می تواند بسیار متفاوت باشد.

این دقیقاً اتفاقی است که برای مایکل گارتنبرگ افتاده است. او یک تحلیلگر حوزه ی فناوری است که در حال حاضر برای iMore کار می کند. او به مدت ۳ سال به عنوان مدیر ارشد بازاریابی محصول برای اپل کار کرده و اخیراً در پادکستی تجربیات خود را از استخدام شدن در اپل با Mac Observer در میان گذاشته است.

او زمانی که به عنوان یک تحلیلگر مشغول به کار بود برای گفتگو درباره ی فروش، روند ها و دیگر مسائلی که معمولاً برای تحلیلگر ها جذابیت دارد در یک کنفرانس تلفنی معمولی شرکت کرد. یکی از طرف های این کنفرانس تلفنی، معاون وقت شرکت اپل به نام گریگ یوزویاک بوده است که از گارتنبرگ اجازه می خواهد ۵ تا ۱۰ دقیقه وقتش را بگیرد.

گارتنبرگ در صحبت های خود توضیح می دهد: «مسئولین رده بالای اپل صرفاً محض خوش و بش با تحلیلگران تماس نمی گیرند. با خودم فکر کردم چه کار ممکن است کرده باشم که تا این حد یوزویاک را رنجانده است؟»

گارتنبرگ ابتدا تصور کرده است به نوعی باعث عصبانیت اپل شده است. اما بعد مشخص شد یوزویاک می خواسته درباره ی یک موقعیت شغلی با او صحبت کند. او در این باره توضیح می دهد: «اینگونه شد که تلفنم زنگ خورد. تلفن را برداشتم و از آن سوی خط کسی گفت سلام مایکل، یوز هستم. الان زمان زیادی برای صحبت کردن ندارم به همین دلیل یکراست می روم سراغ اصل مطلب. دوست داری به اپل بیایی و برای ما کار کنی؟»

رازداری به سبک اپل

گارتنبرگ ابتدا حتی نمی دانست صحبت بر سر چه شغلی است. او می گوید: «هرچه باشد داریم راجع به اپل صحبت می کنیم».

پس از آن که گارتنبرگ از شوک اولیه ی این پیشنهاد بیرون آمده، یوزویاک به او گفته است که برای کار در اپل مجبور خواهد بود به مقر اصلی این شرکت واقع در کوپرتینوی کالیفرنیا برود.

یوزویاک در نهایت به او می گوید که وظیفه ی او در موقعیت شغلی مورد نظر، این خواهد بود که به فیل شیلر، معاون ارشد بازاریابی اپل گزارش بدهد. اما ظاهراً شیلر می خواسته خودش شخصاً جزئیات کار را با گارتنبرگ در میان بگذارد.

فیل شیلر

گارتنبرگ به شوخی به او پاسخ می دهد: «شما می خواهید بدانید من به این شغل علاقه ای دارم و آیا حاضرم محل زندگی ام را عوض کنم و به ساحل غربی امریکا بیایم، اما نمی گویید چه کار باید انجام دهم؟». به گفته ی گارتنبرگ، یوزویاک نیز در پاسخ می گوید: «بله، تقریباً همینطور است که فرمودید. فیل ظرف چند روز آینده با شما تماس می گیرد».

گارتنبرگ این موضوع را با خانواده اش در میان گذاشت و تا چند روز خبر دیگری نشد. سپس مسئول جذب نیروی اپل با گارتنبرگ تماس می گیرد و باز هم او را در جریان چند و چون کار نمی گذارد و صرفاً به او می گوید فیل می خواهد خودش در این باره با شما صحبت کند. سپس به گارتنبرگ پیشنهاد می دهد ۲ روز دیگر کالیفرنیا باشد.

درست از لحظه ای که گارتنبرگ در کالیفرنیا از هواپیما پیاده می شود پیامی دریافت می کند مبنی بر اینکه باید با یکی از مقامات وقت بازاریابی اپل به نام هیروکی آسایی ملاقاتی داشته باشد؛ چرا که آسایی مسافرتی در پیش دارد.

گارتنبرگ می گوید: «روز بعد، جلسات متعددی برگزار شد. اولین ملاقات با فیل و باقی کارمندانش بود: فیل، یوز، برایان کرول که آن زمان مسئول MacOS بود، دیو مودی که مکینتاش را اداره می کرد، مایکل چائو، که مسئولیت آیپد را داشت، رونا اوکاموتو که توسعه دهنده بود. بنابراین می توان گفت تقریباً کل تیم فیل آنجا بودند».

و اما پیشنهاد

مشخص شد این همان تیمی بود که از گارتنبرگ می خواستند به عنوان مدیر ارشد بازاریابی بین الملل به آن بپیوندد. روز بعد، او پیشنهادی غیر رسمی از سوی مسئول جذب نیروی اپل دریافت کرد. گارتنبرگ به جزئیات زیادی از کاری که در آنجا انجام می داده نمی پردازد و می گوید: «هرچه در اپل انجام می شود پشت همان دیوار ها می ماند».

او می گوید: «یکی از چیز هایی که به من گفته شد این بود که تو به اینکه در جمع، در برابر رسانه ها صحبت کنی عادت داری. اما باید متوجه باشی که صدای اپل یکی است، و تو این صدا نیستی».

با جذب شدن گارتنبرگ در اپل، حتی توئیت های او نیز کمتر شد؛ نه به این خاطر که توئیت کردن با سیاستی در اپل در تضاد باشد؛ به این دلیل که او نمی خواست چیزی بگوید که اثری منفی روی اپل داشته باشد. او به صورت ناشناس روی پیام هر محصول، نوشتن سخنرانی ها و محتوای مورد نیاز برای بازاریابی محصولات اپل می پرداخت.

گارتنبرگ به ماجرایی که در روز اول برایش اتفاق افتاده بود نیز اشاره می کند و می گوید: «اپل شرکتی است که حیاتش به جزئيات وابسته است. به خاطر دارم روز اول برای شخصی ایمیلی فرستادم و وقتی پاسخ آن را دریافت کردم دیدم پایین ان نوشته: رعایت املای صحیح در اینجا اهمیت دارد». او متوجه شد طی یک اشتباه تایپی، در ایمیل خود the را hte نوشته است.

گارتنبرگ در نهایت تصمیم گرفت از کار طولانی در شرکت اپل دوری کند و اندکی به خودش استراحت بدهد اما مدتی که در آن شرکت مشغول به کار بوده را بسیار دوست دارد. او در این باره می گوید: «اپل یکی از بهترین جاها در دنیا برای کار کردن است».

The post appeared first on .

وقتی یکی از مدیران اپل تصمیم بگیرد کسی را استخدام کند چه اتفاقی می افتد؟

اغلب کسانی که آرزوی کار کردن در شرکتی مثل اپل را در سر می پرورانند، به شیوه ی عادی و معمول درخواست کار خود را به ثبت می رسانند یعنی خودشان درخواست و مدارک خود را ارسال می کنند، سپس از طریق مسئولین جذب نیرو با آنها تماس گرفته می شود. به این شکل با ارسال مدارکی مثل رزومه و نامه ی انگیزه، در نهایت با آنها جلسات و مصاحبات مختلفی انجام می شود.

اما وقتی یکی از مدیران اپل تصمیم می گیرد شما را در مجموعه ی خود به کار بگیرد، این فرایند می تواند بسیار متفاوت باشد.

این دقیقاً اتفاقی است که برای مایکل گارتنبرگ افتاده است. او یک تحلیلگر حوزه ی فناوری است که در حال حاضر برای iMore کار می کند. او به مدت ۳ سال به عنوان مدیر ارشد بازاریابی محصول برای اپل کار کرده و اخیراً در پادکستی تجربیات خود را از استخدام شدن در اپل با Mac Observer در میان گذاشته است.

او زمانی که به عنوان یک تحلیلگر مشغول به کار بود برای گفتگو درباره ی فروش، روند ها و دیگر مسائلی که معمولاً برای تحلیلگر ها جذابیت دارد در یک کنفرانس تلفنی معمولی شرکت کرد. یکی از طرف های این کنفرانس تلفنی، معاون وقت شرکت اپل به نام گریگ یوزویاک بوده است که از گارتنبرگ اجازه می خواهد ۵ تا ۱۰ دقیقه وقتش را بگیرد.

گارتنبرگ در صحبت های خود توضیح می دهد: «مسئولین رده بالای اپل صرفاً محض خوش و بش با تحلیلگران تماس نمی گیرند. با خودم فکر کردم چه کار ممکن است کرده باشم که تا این حد یوزویاک را رنجانده است؟»

گارتنبرگ ابتدا تصور کرده است به نوعی باعث عصبانیت اپل شده است. اما بعد مشخص شد یوزویاک می خواسته درباره ی یک موقعیت شغلی با او صحبت کند. او در این باره توضیح می دهد: «اینگونه شد که تلفنم زنگ خورد. تلفن را برداشتم و از آن سوی خط کسی گفت سلام مایکل، یوز هستم. الان زمان زیادی برای صحبت کردن ندارم به همین دلیل یکراست می روم سراغ اصل مطلب. دوست داری به اپل بیایی و برای ما کار کنی؟»

رازداری به سبک اپل

گارتنبرگ ابتدا حتی نمی دانست صحبت بر سر چه شغلی است. او می گوید: «هرچه باشد داریم راجع به اپل صحبت می کنیم».

پس از آن که گارتنبرگ از شوک اولیه ی این پیشنهاد بیرون آمده، یوزویاک به او گفته است که برای کار در اپل مجبور خواهد بود به مقر اصلی این شرکت واقع در کوپرتینوی کالیفرنیا برود.

یوزویاک در نهایت به او می گوید که وظیفه ی او در موقعیت شغلی مورد نظر، این خواهد بود که به فیل شیلر، معاون ارشد بازاریابی اپل گزارش بدهد. اما ظاهراً شیلر می خواسته خودش شخصاً جزئیات کار را با گارتنبرگ در میان بگذارد.

فیل شیلر

گارتنبرگ به شوخی به او پاسخ می دهد: «شما می خواهید بدانید من به این شغل علاقه ای دارم و آیا حاضرم محل زندگی ام را عوض کنم و به ساحل غربی امریکا بیایم، اما نمی گویید چه کار باید انجام دهم؟». به گفته ی گارتنبرگ، یوزویاک نیز در پاسخ می گوید: «بله، تقریباً همینطور است که فرمودید. فیل ظرف چند روز آینده با شما تماس می گیرد».

گارتنبرگ این موضوع را با خانواده اش در میان گذاشت و تا چند روز خبر دیگری نشد. سپس مسئول جذب نیروی اپل با گارتنبرگ تماس می گیرد و باز هم او را در جریان چند و چون کار نمی گذارد و صرفاً به او می گوید فیل می خواهد خودش در این باره با شما صحبت کند. سپس به گارتنبرگ پیشنهاد می دهد ۲ روز دیگر کالیفرنیا باشد.

درست از لحظه ای که گارتنبرگ در کالیفرنیا از هواپیما پیاده می شود پیامی دریافت می کند مبنی بر اینکه باید با یکی از مقامات وقت بازاریابی اپل به نام هیروکی آسایی ملاقاتی داشته باشد؛ چرا که آسایی مسافرتی در پیش دارد.

گارتنبرگ می گوید: «روز بعد، جلسات متعددی برگزار شد. اولین ملاقات با فیل و باقی کارمندانش بود: فیل، یوز، برایان کرول که آن زمان مسئول MacOS بود، دیو مودی که مکینتاش را اداره می کرد، مایکل چائو، که مسئولیت آیپد را داشت، رونا اوکاموتو که توسعه دهنده بود. بنابراین می توان گفت تقریباً کل تیم فیل آنجا بودند».

و اما پیشنهاد

مشخص شد این همان تیمی بود که از گارتنبرگ می خواستند به عنوان مدیر ارشد بازاریابی بین الملل به آن بپیوندد. روز بعد، او پیشنهادی غیر رسمی از سوی مسئول جذب نیروی اپل دریافت کرد. گارتنبرگ به جزئیات زیادی از کاری که در آنجا انجام می داده نمی پردازد و می گوید: «هرچه در اپل انجام می شود پشت همان دیوار ها می ماند».

او می گوید: «یکی از چیز هایی که به من گفته شد این بود که تو به اینکه در جمع، در برابر رسانه ها صحبت کنی عادت داری. اما باید متوجه باشی که صدای اپل یکی است، و تو این صدا نیستی».

با جذب شدن گارتنبرگ در اپل، حتی توئیت های او نیز کمتر شد؛ نه به این خاطر که توئیت کردن با سیاستی در اپل در تضاد باشد؛ به این دلیل که او نمی خواست چیزی بگوید که اثری منفی روی اپل داشته باشد. او به صورت ناشناس روی پیام هر محصول، نوشتن سخنرانی ها و محتوای مورد نیاز برای بازاریابی محصولات اپل می پرداخت.

گارتنبرگ به ماجرایی که در روز اول برایش اتفاق افتاده بود نیز اشاره می کند و می گوید: «اپل شرکتی است که حیاتش به جزئيات وابسته است. به خاطر دارم روز اول برای شخصی ایمیلی فرستادم و وقتی پاسخ آن را دریافت کردم دیدم پایین ان نوشته: رعایت املای صحیح در اینجا اهمیت دارد». او متوجه شد طی یک اشتباه تایپی، در ایمیل خود the را hte نوشته است.

گارتنبرگ در نهایت تصمیم گرفت از کار طولانی در شرکت اپل دوری کند و اندکی به خودش استراحت بدهد اما مدتی که در آن شرکت مشغول به کار بوده را بسیار دوست دارد. او در این باره می گوید: «اپل یکی از بهترین جاها در دنیا برای کار کردن است».

The post appeared first on .

وقتی یکی از مدیران اپل تصمیم بگیرد کسی را استخدام کند چه اتفاقی می افتد؟