TagSuperman

تجربه ی شخصیت Darth Vader با VR : پروژه ی احتمالی نویسنده ی Batman vs Superman

تجربه ی شخصیت Darth Vader با VR : پروژه ی احتمالی نویسنده ی Batman vs Superman

http://s3.img7.ir/ohf27.jpg

به گزارش و به نقل از ، اخیرا Lucasfilm اعلام کرده که نویسنده ی فیلم Batman vs Superman یعنی آقای “دیوید گویر” (David Goyer) با همکاری ILMxLAB در حال ساخت عنوانی مربوط به کرکتر Darth Vader است که بصورت VR تجربه خواهد شد.

“گویر” توضیح داد که به هنگام انتخاب گزینه ای میان کرکتر های جنگ ستارگان، فمیدند که Darth Vader افسانه ای منطقی ترین گزینه است. وی خاطرنشان کرد که Darth Vader کامل ترین شخصیت در دنیای VR جنگ ستارگان است که می توان او را به هواداران معرفی نمود.

طبق توضیحات “پابلو هیدالگو”، داستان این عنوان صد در صد اورجینال است؛ ولی طبق استاندارد های دنیای جنگ ستارگان می باشد. شیوه ی روایت داستان بصورت “داستان سرایی تجربی” خواهد بود که تلفیقی از داستان گویی خطی و غیرخطی است. با این عناصر تعاملی می توان دنیای چالش برانگیزی برای هواداران خلق کرد.

در مورد اینکه این عنوان برای همه ی هدست های واقعت مجازی عرضه می شود یا خیر توضیحی داده نشد. به زودی اطلاعات بیشتری منتشر خواهد شد.

تجربه ی شخصیت Darth Vader با VR : پروژه ی احتمالی نویسنده ی Batman vs Superman

(image)

به گزارش و به نقل از ، اخیرا Lucasfilm اعلام کرده که نویسنده ی فیلم Batman vs Superman یعنی آقای “دیوید گویر” (David Goyer) با همکاری ILMxLAB در حال ساخت عنوانی مربوط به کرکتر Darth Vader است که بصورت VR تجربه خواهد شد.

“گویر” توضیح داد که به هنگام انتخاب گزینه ای میان کرکتر های جنگ ستارگان، فمیدند که Darth Vader افسانه ای منطقی ترین گزینه است. وی خاطرنشان کرد که Darth Vader کامل ترین شخصیت در دنیای VR جنگ ستارگان است که می توان او را به هواداران معرفی نمود.

طبق توضیحات “پابلو هیدالگو”، داستان این عنوان صد در صد اورجینال است؛ ولی طبق استاندارد های دنیای جنگ ستارگان می باشد. شیوه ی روایت داستان بصورت “داستان سرایی تجربی” خواهد بود که تلفیقی از داستان گویی خطی و غیرخطی است. با این عناصر تعاملی می توان دنیای چالش برانگیزی برای هواداران خلق کرد.

در مورد اینکه این عنوان برای همه ی هدست های واقعت مجازی عرضه می شود یا خیر توضیحی داده نشد. به زودی اطلاعات بیشتری منتشر خواهد شد.

تجربه ی شخصیت Darth Vader با VR : پروژه ی احتمالی نویسنده ی Batman vs Superman

نقد و بررسی Batman v Superman: Dawn of Justice

نقد و بررسی Batman v Superman: Dawn of Justice

“پرونده ای بر عنوان بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت”

به قلم “حسین بی‌طرف”

این مطلب با همکاری  فراهم شده. هدف اصلی این دسته از مطالب نگاه عمیق و متفاوت به بحث رسانه و سرگرمی خواهد بود.

نزدیک به نیم قرن طول کشید تا کسی جرات کند و دو نشان پر آوازه ی دنیای ابرقهرمان ها را روبروی یکدیگر قرار دهد. قرار دادن اولین و بزرگترین ابرقهرمان دنیا یعنی سوپرمن در برابر نیمه ی محبوب تر و جذاب تر (شاید پر زرق و برق تر) کامیک ابرقهرمانی شرکت DC یعنی بتمن شجاعت زیادی می خواهد. به غیر از سابقه ی طولانی و محبوبیت کم نظیر این دو شخصیت، بزرگترین مشکلی که بر سر راه نوشتن چنین داستان مصوری وجود دارد، پیدا کردن دلیلی برای روبرو کردن این دو است.

بله مطمئنا فلسفه ی آنها با هم تفاوت زیادی دارد و در طول تاریخ روایتشان، بیشتر از توافق با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند، اما هیچ وقت این تفاوت فکری و دنیابینی متفاوت باعث نشد که این دو برابر هم قرار بگیرند.

تا اینکه درست 30 سال پیش فرانک میلر، نویسنده ی نام آشنای علمی تخیلی و داستان مصور با خلق دنیایی متفاوت از خط اصلی داستان دنیای DC، برای اولین بار روایتی تاریک و بسیار جدی از این دو ابرقهرمان ارائه داد و با روایت آینده ای دور در دنیایی متفاوت آنها را در “بازگشت شوالیه تاریکی” به جان یکدیگر انداخت.

میلر، که تمایلش به شوالیه تاریکی را در داستان به خوبی نشان می دهد، با نگاهی انسانی از چشمان بتمنی پا به سن گذاشته، شخصیت فضایی و سخت سوپرمن را به چالش می کشد و با چینش مهره های خوب، یادآوری خاطرات گذشته و استفاده ی به جا از ابرشرور های بتمن، زمین مبارزه ی این دو غول را مهیا می کند. این مبارزه به قدری مهم است که بتمن قبل از رسیدن به آن، تکلیفش را با دشمن دیرینه اش جوکر نهایی میکند و بعد پایش به رویارویی با سوپرمن کشیده میشود.

البته سوپرمنی که میلر رسم کرده هم با آن چیزی که سوپرمن واقعی همیشه بوده و هست تفاوت های بنیادی دارد و این خود به نویسنده ی کمک میکند تا به حق بودن بتمن را در دنیای ساخت خود بهتر نشان داده و ضعف های داستانی اش را پوشش دهد. اما با تمام تفاوت ها و ضعف ها، داستان میلر بیشتر از اینکه یک داستان مصور معمولی باشد، یک تریلر سیاسی، اخلاقی کم نظیر با جمله بندی ها و دیالوگ های فراموش ناشدنیست و چنان خوب این معجون عجیب و غریب را به بار آورده که هم وقت انتشار و در بازار فروش خود را ثابت کرد و منتقدها حسابی تحویلش گرفتند و هم اکنون 3 دهه بعد همچنان اثری ارزشمند تلقی شده و یکی از آثار فاخر دنیای کامیک بوک محسوب می شود.

اما در دنیای سینما، هیچ وقت از این حضور جادویی دوگانه، چه در کنار هم و چه در برابر هم استفاده نشد.

تا اینکه سه سال پیش و بعد از موفقیت نسبی مردی از فولاد به کارگردانی زک اسنایدر (300- نگاهبانان) که شروع دوباره ی سوپرمن و به طبع آن شروع دوباره ی فیلم های ابرقهرمانی DC بود، استدیوی برادران وارنر که امتیاز بخش سینمایی انتشارات را در اختیار دارد، اعلام کرد که بتمن در فیلم بعدی حضور خواهد داشت. کمی بعد عنوان مشخص شد: بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت.

این تصمیم مسلما طرفداران را به وجد آورد و در تمامی این مدت، انتخاب بازیگران جدید (بن افلک در نقش بتمن/بروس وین، گل گدات در نقش واندروومن/دایانا پرنس، جسی آیزنبرگ در نقش لکس لوتر) و دعوا و مخالفت با آنان، اخبار تولید، تریلر ها و تیزر های یک سال گذشته، شایعات و حاشیه های متفاوت، این فیلم را به مورد انتظار ترین فیلم 2016 تبدیل کرد. نه تنها برای اولین بار، بزرگترین ابرقهرمانان تاریخ قرار بود در برابر یکدیگر قرار بگیرند، بلکه این رویارویی آنها در نهایت باعث طلوع عدالت و به وجود آمدن انجمن عدالت می شد.

فیلم یک هفته قبل از اکران عمومی برای منتقد ها به نمایش درآمد و در کمال تعجب (و البته انتظار از نظر خیلی ها!) توسط اکثریت قریب به اتفاق آنان کوبیده شد. نقدهای منفی طرفداران را وحشت زده کرد که نکند با افتضاحی کم نظیر مواجه هستند! برای نمونه جملات زیر را مستقیما از منتقدهای شناخته شده نقل قول میکنم:

یک فیلم کاملا نچسب، بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت به مانند یک اقتباس بد و غیر رسمی از “زوج غریب*” است که در آن اسکار و فلیکس رسما سعی دارند یکدیگر را به قتل برسانند. مایکل فلیپس – شیکاگو تریبون

به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی پر زرق و برق، بتمن برابر سوپرمنِ زک اسنایدر یک نمونه ی کامل است که پایان اپرا گونه ی آن بیننده را با شکوه خود به وجد میاورد، اما سرگرم کننده نیست. استفانی زاخاریک – تایم

در نهایت فیلمنامه غیر منطقی است و ضرباهنگ بی مهابای صحنه های اکشن شما را خسته خواهد کرد. تای بور – بوستون گلوب

یک فیلم پاپ کورنی – و این یک فیلم پاپ کورنی است – نباید مانند تکالیف جمعه شب خسته کننده باشد. مارا رین اشتاین – یو اس ویکلی

و البته نداهای مثبت هم از گوشه و کنار به گوش رسیده شد، صداهایی که به نوبه  خود دارای اهمیت کمی نیستند:

در حالی که دنیای مارول، که توسط دیزنی خریداری شده، راحت و آفتابی است، این بازتابی زیبا از گذشته ی استدویوی وارنر به عنوان خانه ی گنگستر ها و ملودرام های تاریک است که دنیای DC خود را در همان انتهای تاریک خیابان بیابد. کنث توران – لس آنجلس تایمز

به هنگام آواز، طلوع عدالت به مانند یک معجزه است. وقتی که نمی چسبد هم هنوز خوب به نظر می رسد و نوید صحنه های بهتر در فاصله ای نه چندان دور را می دهد. ریچارد روپر- شیکاگو سان تایمز

اسنایدر، مخلوط با موسیقی پرکافئین هانس زیمر، همه چیز را آنچنان به پرده سینما شلیک میکند که مقاوت بی فایده می شود. پیتر تراورز – رولینگ استون

با اینحال زور منتقدان مخالف به شدت چربید و نمرات منتقد محور فیلم به اندازه ای باور نکردنی پایین آمد. در جبهه ی بینندگان و طرفداران اما اتفاقی دیگر به وقوع پیوست، فیلم در هنگام اکران عمومی دو سه رکورد جابه جا کرد و در 3 روز اول نمایش خود 420 میلیون دلار فروخت تا نشان دهد که اقبال منتقدین همیشه نشانگر فروختن یا نفروختن فیلم ها نیست. در پایگاه اینترنتی فیلم ها نیز این اثر از نمره ی نسبتا خوب 4/7 با رای بیش از 150 هزار نفر برخوردار شد که نشان از رضایت طرفداران داشت.

اما واقعیت امر کجاست؟

راستش واقعیت امر چیزی بین این دو جبهه قرار دارد. طلوع عدالت فیلمی است با تصویر پردازی کم نظیر که از اشتباهات خلف خود (مردی از فولاد -2013) درس گرفته و سعی کرده که آنها را تکرار نکند و در بسیاری از موارد هم موفق بوده اما در این میان خود با اشکالات عمده ای روبرو شده است.

شاید بزرگترین ایراد این فیلم، این باشد که DC و وارنر در تکاپوی ساختن هرچه سریعتر دنیای سینمایی خود و مقابله با رقیب دیرینه شان، مارول/دیزنی که بازار را چند سالی است از آنها ربوده، عجله کرده اند.

پتانسیل چنین داستانی در هسته ی مرکزی اش بسیار بالاست و میتوان به راحتی با همان بخش اول عنوان فیلم یعنی بتمن برابر سوپرمن، داستانی کامل و زیبا بر اساس تفاوت ایدئولوژی ها و فلسفه ها بیان کرد و دنیابینی متفاوت و جذاب دو شخصیت قدیمی را به نمایش در آورد. با توجه به بودجه ی سنگین فیلم و سرمایه گذاری فراوان وارنر، تیم بازیگری خوب، دست اندرکاران نام آشنا و قدرتمند، هر بار که از بیرون به این فیلم نگاه کنید انتظار نه یک شاهکار، بلکه حداقل یک اثر فوق العاده را از آن دارید.

اما این اتفاق نمی افتد.

با وجود این پتانسیل بالا، عجله کار دست فیلم می دهد. طلوع عدالت می خواهد تا داستانی بس بزرگ و حماسی را روایت کند و برای روایت این داستان وقت کم دارد! پس خیلی از جزئیات حیاتی داستانش را یا نمی گوید یا نیمه کاره رها میسازد.**خصوصا وقتی که بخش سوم فیلم شروع می شود ضرباهنگ فیلم (همان ضرباهنگ آشنای اسنایدر که پخته شده و توی ذوق نمی زند –کمتر توی ذوق میزند!) کاملا از بین می رود و تبدیل به آش شله قلمکاری می شود که تماشاگر عادی سینما را به شدت گیج خواهد کرد و لذت کشف و تعامل با شخصیت ها و اتفاقات را از او خواهد گرفت.

فیلم در دو بخش نخستین روایت خود گاهی اوقات با حوصله ای کم نظیر داستان را با جزئیات به خورد شما میدهد اما گاهی پرشی ناگهانی دارد و شما را در خماری اتفاقات افتاده در بین این پرش باقی میگذارد. فیلم آنقدر درگیر طلوع عدالت می شود که بتمن برابر سوپرمن و جذابیت آن از یادش می رود و با معرفی دستپاچه ی شخصیت های دیگر DC سعی در پایه ریزی دنیای سینمایی خود دارد. اما با این حال روایت دو اکت اول نسبت به روایت مردی از فولاد پخته تر شده و فیلمنامه نویسی کریس تریو (آرگو) اینجا خود را به رخ می کشد و تا قبل از شروع صحنه های اکشن و با فاکتور گرفتن اعمال قهرمانانه ی سوپرمن، شاهد یک تریلر سیاسی و بازی قدرت هستیم.

ایراد دوم فیلم اینجاست که از شما انتظار دارد خیلی از مسائل را از قبل بدانید. اگر شما بتمن، سوپرمن، واندروومن، لکس لوتر و … را از قبل به وسیله ی فیلم و سریال و از همه مهمتر کامیک بوک بشناسید تعامل بسیار بیشتر و بزرگتری با اقتباس سینمایی آنها برقرار خواهید کرد تا تماشاگر تازه از راه رسیده ای که به لقمه های جویده ی مارول عادت کرده و دوست دارد از قبل در چندین و چند فیلم تمامی اتفاقات و شخصیت ها برایش توضیح داده شده باشند. این تماشاگر وقتی در برابر سبک داستان گویی پر عجله و ثقیل فیلم قرار میگیرد گیج می شود و خیلی از اتفاقات منطقی فیلم را دریافت نکرده و آنها را غیر منطقی ارزیابی می کند.

این برای یک فیلم سینمایی ضعف بسیار بزرگی است. اینکه تمامی تماشاگران یک فیلم نتوانند مانند یکدیگر سیر اتفاقات آن را پیگیری کرده و گوش به زنگ تمامی جزئیات باشند به بدنه ی چنین فیلمی ضربه میزند.

یک کامیک خوان نیمه حرفه ای از قبل با فلش/آکوامن/ سایبورگ و بسیاری از شخصیت های دانه درشت و معروف دیگر این انتشارات آشناست و اشاره به آنها را می فهمد و از این اشاره ها لذت میبرد. اما تماشاگر عادی روحش هم خبر ندارد که باید در برار آن اومگای حک شده بر پیکر صحرا یا پارادیمون ها چه واکنشی از خود نشان بدهد و فیلم هم هیچ چیزی بیشتر از نشان دادن و رد شدن از آنها به او ارائه نمی دهد.

مشکل بعدی همان مشکل بزرگی است که اول نوشته ذکر کردم. اینکه شما بخواهید دو شخصیت تراز اول کامیک و فرهنگ عامه را در برابر هم قرار بدهید کاری است بس مشکل و طلوع عدالت در اینجا نیز ناقص عمل میکند. وقتی از دید بتمن به ماجرا نگاه میکنید رویارویی با سوپرمن تقریبا اجتناب ناپذیر به نظر می آید اما تا کار به سوپرمن می رسد فیلم از دادن دلیل خوبی برای مبارزه به او باز می ماند. البته سوپرمن بدون دلیل به سراغ بتمن نمی رود اما هرچقدر از جانب او به این موضوع نگاه کنید، جا برای در رفتن از چنین مبارزه ای زیاد است!

اما فیلم فقط دارای نکات منفی نیست.

اول بیایید نگاهی به فیلمبرداری داشته باشیم. اسنایدر در مردی از فولاد از تکنیک دوربین روی دست استفاده کرده بود که خصوصا آن دوربین های IMAX تجملی و سه بعدی بودن فیلمش را به رخ بکشد اما حاصل معجونی سرگیجه آور شده بود که دنبال کردن سوپرمن در حال پرواز را برای بیننده تبدیل به عذابی الیم میکرد. اینجا او از اشتباه خودش درس گرفته و دیگر خبری از این انتخاب های آماتوری نیست. البته امیر مکری هم جایش را به لری فانگ داده که قبلا در نگاهبانان و 300 هم با اسنایدر همکاری کرده بود و حاصل کار واید شات های خوب و فیلم برداری تثبیت شده و صحنه های چشم نواز است. تا وقتی پای فیلم برداری و تصویرسازی در میان است طلوع عدالت نه تنها شما را ناامید نمی کند بلکه دست از شگفت زده کردن شما نیز برنمی دارد.

برای طراحی لباس فیلم مایکل ویلکینسون (مردی از فولاد) باز میگردد و باید به کار او در این زمینه آفرین گفت. لباس جدید سوپرمن روشن تر شده و دیگر آن حس تلخی این نماد امید را منتقل نمی کند. لباس واندروومن که ترکیبی از چند کامیک مختلف است حس جنگجویی او را به خوبی منتقل کرده و در عین حال جذابیت زنانه ی واندروومن را هرچه بیشتر در تن گل گدات نشان میدهد. اما شاهکار ویلکینسون در طراحی لباس بتمن بوده که مستقیما آن را از همان کتاب مصوری که گفتم، یعنی بازگشت شوالیه تاریکی الهام گرفته است. لباس کنونی بتمن نزدیک ترین نمونه به کامیک است که تا به حال بر پرده ی نقره ای دیده ایم. هر بار که بتمن پا به صحنه ی فیلم میگذارد، انگار که یه پنل از کامیک بوک پا به حیات گذاشته است و دیگر خبری از آن زره های خشک و بی روح نظامی عجیب و غریب نیست که در فیلم های قبلی شاهد آنها بودیم.

البته بعدا بتمن دوباره به مانند کامیک بازگشت شوالیه تاریکی، برای مبارزه با سوپرمن یک اونیفرم جدید به تن میکند که توسط زره تقویت شده تا توانایی مبارزه با مردی از فولاد را به او بدهد. این لباس نیز از همین کامیک برداشته شده و طراحی بی نقصی دارد.

به نظر می رسد که لازم نیست در مورد آکوامن، فلش و سایبورگ چیزی بگویم چون هم حضوری کم رنگ و اندک دارند و هم به احتمال زیاد ظاهر آنها در فیلم های بعدی دچار تغییرات اساسی خواهد شد.

برای ساخت بتموبیل (ماشین بتمن) جدید از ترکیب طراحی های کلاسیک و طرح تامبلر معروف سه گانه شوالیه تاریکی کریستوفر نولان استفاده شده و نتیجه تانکی فضایی و به شدت جذاب است که در ایجاد صحنه های اکشن چشم نواز و نفس گیر به بتمن کمک بسیاری میکند. این غول بی شاخ و دم نزدیک به 7 متر طول و 4 متر عرض دارد.

تدوین موسیقی فیلم را هم هانس زیمر معروف به عهده گرفته و در این راه جانکی اکس-ال (!) هم به اون کمک کرده است. اکس-ال قبلا موسیقی مکس دیوانه: جاده ی خشم و ددپول را در کارنامه ی خود داشته و اینجا به تم موسیقی حماسی و آشنای زیمر که ادامه است بر مردی از فولاد، زنگی الکترونیک و امروزی اضافه میکند که گوش نواز است و از شنیدن آن خسته نخواهید شد. بتمن، واندروومن و لکس لوتر هرکدام تمی جدید و مخصوص به خود را دارند که در این میان تم بتمن که ترکیبی است از تم های گاتیک و بتمن های کلاسیک برتون با تم سه گانه شوالیه تاریکی، قابل توجه و جذاب است. تم زیبا و فضایی سوپرمن هم از مردی از فولاد برگشته و کمی پخته تر شده و شنیدن آن خاطره ی دیدن فیلم مذکور را در شما زنده میکند.

اما پر حاشیه ترین بخش فیلم از ابتدای اعلان آن تا اکران تیم بازیگری آن بوده است. به محض اعلام عنوان و داستان فیلم در 2013، بن افلک به عنوان بتمن جدید سینما معرفی شد. سینمارو های عادی و طرفداران این ژانر به خصوص از سینما که به کریستین بیل و بتمن او عادت کرده بودند روی خوشی به افلک نشان ندادند. خصوصا که افلک سابقه ی بازی در نقش یک ابر قهرمان در فیلم دیردویل/بی باک را داشت که فیلم خوبی نبود. مخالفت شدید طرفداران تا بدانجا رسید که برای حذف افلک از فیلم کار به عریضه نویسی اینترنتی کشید و خشم طرفداران قابل کنترل نبود. اما با انتشار اولین تریلر ها و عکس های فیلم کم کم این جماعت عصبانی تبدیل به طرفداران پر و پا قرص (مثل روال همیشگی!) افلک شدند و با اکران فیلم مشخص شد که نه استدیو و نه کارگردان و نه طرفداران موافق هیچکدام در این انتخاب اشتباه نکرده اند. افلک، بهترین بتمن/بروس وین تاریخ سینما را به تصویر میکشد.

به شخصه به عنوان کسی که با بتمن و کامیک هایش به خوبی آشناست، از ابتدای فیلم تا انتهای آن اثری از افلک ندیدم و به جای آن شاهد اولین حضور سینمایی بروس وین/بتمن بودم. افلک به شکلی مشخص تمام تلاش خود را برای انجام بهترین بازی ممکن به کار بسته و نتیجه اش تماشایی است. بروس وین او جذاب، باور پذیر و باهوش است و به خوبی مهارت های کارآگاهی خود را به رخ کشیده و از نامش برای پیشبرد اهداف شوالیه تاریکی بهره می برد. اما وقتی که لباس بتمن را به تن میکند تبدیل به مبارزی تمام عیار می شود. خشن، بی رحم سریع و بسیار قدرتمند، برای اولین بار شاهد بتمنی هستیم که در آن لباس تنگ و چسبان به راحتی حرکت کرده و دمار از روزگار تبهکاران در میاورد. بتمن اون نه تنها آسیب پذیر و است و کتک خوردنش نیز به جذابیتش اضافه میکند، بلکه هوشمندی اش در مبارزه، استفاده از گجت های مختلف و نام آشنای بتمن و استراتژیست نابغه بودنش، او را تبدیل به نمونه ی زنده شده از صفحات کامیک بتمن میکند. بن افلک یک تنه تمام نظر ها را در طول مدت فیلم به سوی خود جلب کرده و گوی طلایی بهترین بازی این فیلم و همچنین بهترین بتمن تاریخ سینما را از آن خود میکند.

دعوای بعدی بر سر بازیگر لکس لوتر اتفاق افتاد. طرفداران منتظر بودند تا در غیاب حضور جذاب کوین اسپیسی (بازگشت سوپرمن-2006) برایان کرانستون یا مارک استرانگ تکیه بر سریر قدرت لوتر بزنند. اما انتخاب بازیگر این نقش همه را (از جمله نگارنده) شگفت زده کرد. جسی آیزنبرگ (شبکه ی اجتماعی) در حالی برای این نقش انتخاب شد که دارای کمترین شباهت موجود به نمونه ی کامیک بوکی لکس لوتر است. لوتر فیلم نیز همین خصوصیت را دارد. در عوض آن سرمایه دار نابغه ی تشنه ی قدرت، که حضورش سایه ای سنگین بر دنیای سوپرمن انداخته، با یک نابغه ی نزدیک به جنون طرف هستیم (آیزنبرگ در بازی کردن چنین نقش هایی تخصص عجیبی دارد!) که تضادش با شخصیت سوپرمن نه به خاطر جنون قدرت کلاسیک، بلکه به خاطر فلسفه ی عجیب اوست که اعتقاد دارد که هیچ خوبی دارای قدرت مطلق نیست و هیچ قدرت مطلقی، مطلقا خوب نیست.

او با مشاهده ی ستایش روزانه ی مردی از فولاد و شمایل مسیحا گونه اش، به این صرافت میافتد که به دنیا نشان دهد که قدرت نمی تواند بی گناه باشد. آیزنبرگ این برداشت خاص از لوتر را، که جنونش طعنه ی خاصی به جنون نوابغ میزند را به خوبی پیاده میکند و پردازش شخصیت او در طول داستان، در هر لحظه بر قدرت بازی او می افزاید تا جایی که هوشمندانه، در آخرین صحنه ای که او را شاهد هستیم، به جنون کامل رسیده و دیگر از عقل و اختیار خبری نیست.

حاشیه سوم و نهایی، از آن گل گادوت برای نقش واندروومن شد. در کامیک بوک ها رسم است که کاراکتر ها را با شرایط ایده آل فیزیکی رسم میکنند تا حتی ظاهر آنان نیز نشان از بی نقصی و شکست ناپذیر بودنشان داشته باشد. گادوت ما با اینکه مدلی معروف است و حتی دوشیزه ی زیبایی کشور خود نیز شده و در مسابقات جهانی زیبایی شرکت جسته، به خاطر تفاوت های بنیادین! با این طراحی های کلاسیک و آشنا توسط طرفداران کوبیده شد. تا جایی که خود گادوت در مصاحبه ای در یک شوی زنده ی تلویزیونی به این موضوع اشاره کرده و از آن مخفیانه گله میکند. اما او با اینکه حضور بسیار کوتاهی در فیلم دارد، به راحتی بلیط واندروومن خودش را به شما می فروشد و برای فیلم واندروومن خودش مشتاقتان میکند. او هم پرنسس دایانای خوبی را به نمایش در میاورد که در عین مرموز بودن جذابیتی انکار ناشدنی دارد و هم وقتی که جامه ی رزم بر تن می کند و در نقش واندروومن پا به میدان مبارزه میگذارد، هلهله ی شادی تماشاچیان را برمی انگیزد.

هنری کاویل دوباره لباس کریپتونی سوپرمن را به تن میکند که بعد از 3 سال هنوز هم زیبنده ی تن اوست و هرچند به علت نقص های داستانی بخش سوپرمن، فرصت کافی برای کنکاش نقش خود را ندارد، اما بازی اش همچنان بد نیست و سوپرمنش باور پذیر است. هرچند این ورژن از سوپرمن بعضا تفاوت های بنیادینی با نسخه ی کامیک بوکی خود دارد و شاید کاویل در همین فضا و فرصت کم، میتوانست بازی بهتری ارائه کند.

بازیگران دیگر از مردی از فولاد دوباره در نقش های خود ظاهر می شوند و هم دایان لین و هم ایمی آدامز بازی به نسبت بهتری نسبت به فیلم قبلی از خود نشان میدهند. به شخصه بازی لین در نقش مارتا کنت در فیلم قبلی را نمی پسندیدم اما اینجا به طرز شگفت آوری او دوباره توانایی بازی خود را نشان داده و نقش هرچند کوتاه خود را به رخ می کشد. لارنس فیشبورن در نقش پری وایت هنوز جذاب و باور پذیر است و هولی هانتر در نقش سناتور فینچ بازی روان و بسیار خوبی ارائه میدهد.

اما شیرینی مخصوص بازیگران فیلم در دستان جرمی آیرونز دوست داشتنی در نقش آلفرد پنی ورث است که چنان باور پذیر در نقشش فرو رفته و چنان شیمی جذاب و خوبی با افلک دارد که از یاد بردنش به این زودی امکان پذیر نیست. او هم نقش حامی و خدمتکار را به خوبی ایفا میکند و هم نقش ناصح و مشاور بتمن را و وقتی که قرار است مزه بپراند و شما را بخنداند، کاملا موفق عمل میکند.

و اما کارگردانی

3 سال پیش در نقدی که برای مردی از فولاد نوشته بودم، دلیل نچسب بودن آن فیلم را کارگردانی زک اسنایدر دانستم و اشتباهات بی شمارش را بر شمردم. تدوین ناهماهنگ آن فیلم و ضرباهنگ خفه کننده اش، در کنار استفاده بی جا از موسیقی و فلش بک و همچنین افراط در CGI، لذت بردن از فیلم او را مشکل کرده بود. اسنایدر اما اینبار از تمامی این اشتباهات درس گرفته و نه تنها مشکل تدوین را حل کرده، بلکه پرش های داستانی اش پخته تر شده و استفاده اش از موسیقی به جاست. هرچند هنوز هم گاهی اوقات افراط میکند. در دو اکت اول فیلم نیز با فیلمبرداری ثابت و چشم نواز و شات های دیدنی طرف هستیم که خاطره آن انتخاب افتضاح فیلم قبلی را از بین می برد و استفاده ی به جا از CGI به این چشم نوازی و خلق رنگ های بی بدیل کمک شایانی می کند.

اما به محض پا گذاشتن به اکت سوم، سر رشته ی کار از دست اسنایدر در می رود! برای اینکه طلوع عدالت را نشان دهد، پای دومزدی را به ماجرا باز میکند و در خلق او و بعدا مبارزه ی قهرمانان سه گانه با مخلوق کریپتونی، چنان ضرباهنگ فیلم را از دست میدهد که میتواند باعث سرگیجه ی تماشاگر ناآشنا شود. مبارزه ی آخر گنگ و گم و بخش پایانی آن قابل انتظار است و دوباره اینجا اسنایدر خوب تدوین نمی کند، در استفاده از موسیقی افراط میکند و CGI کار او در یکی دو سکانس شما را به یاد بازی های کامپیوتری (آن هم نه از نوع خوبش!) می اندازد! اسنایدر همچنین از روایت کردن داستانی مستحکم و مستقل باز میماند و آنقدر درگیر ساخت دنیای سینمایی DC می شود که حاصل انتهای کارش، فیلمی با پایانی پخش و پلاست. شاید بهتر باشد اسنایدر یک نفر دیگر را هم در کنار خود روی صندلی کارگردانی(خصوصا یک راوی قدرتمند) بنشاند تا ترکیب تصویرگری کم نظیر او از دنیای کامیک و روایت گری قدرتمند نفر دوم، فیلمی در خور داستان های افسانه ای DC  بسازد.

سخن آخر

حرف آخر اینکه با تمام بی مهری که نسبت به این فیلم روا شده است، بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت اصلا فیلم بدی نیست، بلکه فیلمی خوب است. نباید از آن انتظار شاهکار را داشت ولی می توان حسرت این را خورد که با این پتانسیل بسیار بالا، اگر راوی یا راویان بهتری بر تخت هدایت فیلم تکیه زده بودند شاید با فیلمی عالی طرف بودیم. اما با این حال همین نسخه ی حال حاضر هم به هیچ عنوان یک فاجعه نیست و شاید نتواند شما را کاملا راضی کند ( به خصوص اگر کامیک فن افراطی باشید یا از کامیک به هیچ عنوان سر در نیاورید!) اما حداقل به یک بار دیده شدن می ارزد. پس زمینه داستانی خوب، فیلم برداری و رنگ پردازی چشم نواز و شات های خیره کننده، اکشن کم نظیر و سرگرم کننده، استفاده به جا (و شاید کم) از شوخ طبعی، بازی های خوب و بسیار خوب تیم بازیگری، افلک و بتمن خیره کننده اش، اولین حضور واندروومن بر پرده ی سینما و مهم تر از همه دیده شدن سه گانگی (سوپرمن، بتمن، واندروومن) برای اولین بار کنار هم بر روی پرده نقره ای، همه و همه دست به دست هم می دهند تا این فیلم را در لیست فیلم های دیدنی تابستان روبروی خود قرار دهید.

…………………………………………………………………………………….

*زوج غریب، یک کمدی موقعیت کلاسیک تلویزیون است که از روی یک نمایش اقتباس شده و بین سالهای 70-75 میلادی به نمایش درآمد و داستان دو مرد با تفاوت های بسیار را روایت میکند که بنا بر دلایلی مجبور به هم خانگی با یکدیگر و در نتیجه تقابل می شوند. سال قبل بازسازی نوین آن با بازی بازیگر نام آشنای کمدی موقعیت، متیو پری(دوستان) به شبکه نمایش خانگی پا گذاشت.

**شاید باید منتظر ماند و نسخه ی نهایی که به صورت بلو-ری منتشر می شود را هم تماشا کرد چرا که 30 دقیقه طولانی تر از نسخه ی حاضر است و به احتمال بسیار زیاد این ضعف روایی را تا حدودی بهبود می بخشد.

لیست سایر مقالات مجله سفید برای پردیس گیم:


نقد و بررسی Batman v Superman: Dawn of Justice

(image)

“پرونده ای بر عنوان بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت”

به قلم “حسین بی‌طرف”

این مطلب با همکاری  فراهم شده. هدف اصلی این دسته از مطالب نگاه عمیق و متفاوت به بحث رسانه و سرگرمی خواهد بود.

نزدیک به نیم قرن طول کشید تا کسی جرات کند و دو نشان پر آوازه ی دنیای ابرقهرمان ها را روبروی یکدیگر قرار دهد. قرار دادن اولین و بزرگترین ابرقهرمان دنیا یعنی سوپرمن در برابر نیمه ی محبوب تر و جذاب تر (شاید پر زرق و برق تر) کامیک ابرقهرمانی شرکت DC یعنی بتمن شجاعت زیادی می خواهد. به غیر از سابقه ی طولانی و محبوبیت کم نظیر این دو شخصیت، بزرگترین مشکلی که بر سر راه نوشتن چنین داستان مصوری وجود دارد، پیدا کردن دلیلی برای روبرو کردن این دو است.

بله مطمئنا فلسفه ی آنها با هم تفاوت زیادی دارد و در طول تاریخ روایتشان، بیشتر از توافق با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند، اما هیچ وقت این تفاوت فکری و دنیابینی متفاوت باعث نشد که این دو برابر هم قرار بگیرند.

تا اینکه درست 30 سال پیش فرانک میلر، نویسنده ی نام آشنای علمی تخیلی و داستان مصور با خلق دنیایی متفاوت از خط اصلی داستان دنیای DC، برای اولین بار روایتی تاریک و بسیار جدی از این دو ابرقهرمان ارائه داد و با روایت آینده ای دور در دنیایی متفاوت آنها را در “بازگشت شوالیه تاریکی” به جان یکدیگر انداخت.

میلر، که تمایلش به شوالیه تاریکی را در داستان به خوبی نشان می دهد، با نگاهی انسانی از چشمان بتمنی پا به سن گذاشته، شخصیت فضایی و سخت سوپرمن را به چالش می کشد و با چینش مهره های خوب، یادآوری خاطرات گذشته و استفاده ی به جا از ابرشرور های بتمن، زمین مبارزه ی این دو غول را مهیا می کند. این مبارزه به قدری مهم است که بتمن قبل از رسیدن به آن، تکلیفش را با دشمن دیرینه اش جوکر نهایی میکند و بعد پایش به رویارویی با سوپرمن کشیده میشود.

(image)

البته سوپرمنی که میلر رسم کرده هم با آن چیزی که سوپرمن واقعی همیشه بوده و هست تفاوت های بنیادی دارد و این خود به نویسنده ی کمک میکند تا به حق بودن بتمن را در دنیای ساخت خود بهتر نشان داده و ضعف های داستانی اش را پوشش دهد. اما با تمام تفاوت ها و ضعف ها، داستان میلر بیشتر از اینکه یک داستان مصور معمولی باشد، یک تریلر سیاسی، اخلاقی کم نظیر با جمله بندی ها و دیالوگ های فراموش ناشدنیست و چنان خوب این معجون عجیب و غریب را به بار آورده که هم وقت انتشار و در بازار فروش خود را ثابت کرد و منتقدها حسابی تحویلش گرفتند و هم اکنون 3 دهه بعد همچنان اثری ارزشمند تلقی شده و یکی از آثار فاخر دنیای کامیک بوک محسوب می شود.

اما در دنیای سینما، هیچ وقت از این حضور جادویی دوگانه، چه در کنار هم و چه در برابر هم استفاده نشد.

تا اینکه سه سال پیش و بعد از موفقیت نسبی مردی از فولاد به کارگردانی زک اسنایدر (300- نگاهبانان) که شروع دوباره ی سوپرمن و به طبع آن شروع دوباره ی فیلم های ابرقهرمانی DC بود، استدیوی برادران وارنر که امتیاز بخش سینمایی انتشارات را در اختیار دارد، اعلام کرد که بتمن در فیلم بعدی حضور خواهد داشت. کمی بعد عنوان مشخص شد: بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت.

این تصمیم مسلما طرفداران را به وجد آورد و در تمامی این مدت، انتخاب بازیگران جدید (بن افلک در نقش بتمن/بروس وین، گل گدات در نقش واندروومن/دایانا پرنس، جسی آیزنبرگ در نقش لکس لوتر) و دعوا و مخالفت با آنان، اخبار تولید، تریلر ها و تیزر های یک سال گذشته، شایعات و حاشیه های متفاوت، این فیلم را به مورد انتظار ترین فیلم 2016 تبدیل کرد. نه تنها برای اولین بار، بزرگترین ابرقهرمانان تاریخ قرار بود در برابر یکدیگر قرار بگیرند، بلکه این رویارویی آنها در نهایت باعث طلوع عدالت و به وجود آمدن انجمن عدالت می شد.

(image)

فیلم یک هفته قبل از اکران عمومی برای منتقد ها به نمایش درآمد و در کمال تعجب (و البته انتظار از نظر خیلی ها!) توسط اکثریت قریب به اتفاق آنان کوبیده شد. نقدهای منفی طرفداران را وحشت زده کرد که نکند با افتضاحی کم نظیر مواجه هستند! برای نمونه جملات زیر را مستقیما از منتقدهای شناخته شده نقل قول میکنم:

یک فیلم کاملا نچسب، بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت به مانند یک اقتباس بد و غیر رسمی از “زوج غریب*” است که در آن اسکار و فلیکس رسما سعی دارند یکدیگر را به قتل برسانند. مایکل فلیپس – شیکاگو تریبون

به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی پر زرق و برق، بتمن برابر سوپرمنِ زک اسنایدر یک نمونه ی کامل است که پایان اپرا گونه ی آن بیننده را با شکوه خود به وجد میاورد، اما سرگرم کننده نیست. استفانی زاخاریک – تایم

در نهایت فیلمنامه غیر منطقی است و ضرباهنگ بی مهابای صحنه های اکشن شما را خسته خواهد کرد. تای بور – بوستون گلوب

یک فیلم پاپ کورنی – و این یک فیلم پاپ کورنی است – نباید مانند تکالیف جمعه شب خسته کننده باشد. مارا رین اشتاین – یو اس ویکلی

و البته نداهای مثبت هم از گوشه و کنار به گوش رسیده شد، صداهایی که به نوبه  خود دارای اهمیت کمی نیستند:

در حالی که دنیای مارول، که توسط دیزنی خریداری شده، راحت و آفتابی است، این بازتابی زیبا از گذشته ی استدویوی وارنر به عنوان خانه ی گنگستر ها و ملودرام های تاریک است که دنیای DC خود را در همان انتهای تاریک خیابان بیابد. کنث توران – لس آنجلس تایمز

به هنگام آواز، طلوع عدالت به مانند یک معجزه است. وقتی که نمی چسبد هم هنوز خوب به نظر می رسد و نوید صحنه های بهتر در فاصله ای نه چندان دور را می دهد. ریچارد روپر- شیکاگو سان تایمز

اسنایدر، مخلوط با موسیقی پرکافئین هانس زیمر، همه چیز را آنچنان به پرده سینما شلیک میکند که مقاوت بی فایده می شود. پیتر تراورز – رولینگ استون

با اینحال زور منتقدان مخالف به شدت چربید و نمرات منتقد محور فیلم به اندازه ای باور نکردنی پایین آمد. در جبهه ی بینندگان و طرفداران اما اتفاقی دیگر به وقوع پیوست، فیلم در هنگام اکران عمومی دو سه رکورد جابه جا کرد و در 3 روز اول نمایش خود 420 میلیون دلار فروخت تا نشان دهد که اقبال منتقدین همیشه نشانگر فروختن یا نفروختن فیلم ها نیست. در پایگاه اینترنتی فیلم ها نیز این اثر از نمره ی نسبتا خوب 4/7 با رای بیش از 150 هزار نفر برخوردار شد که نشان از رضایت طرفداران داشت.

(image)

اما واقعیت امر کجاست؟

راستش واقعیت امر چیزی بین این دو جبهه قرار دارد. طلوع عدالت فیلمی است با تصویر پردازی کم نظیر که از اشتباهات خلف خود (مردی از فولاد -2013) درس گرفته و سعی کرده که آنها را تکرار نکند و در بسیاری از موارد هم موفق بوده اما در این میان خود با اشکالات عمده ای روبرو شده است.

شاید بزرگترین ایراد این فیلم، این باشد که DC و وارنر در تکاپوی ساختن هرچه سریعتر دنیای سینمایی خود و مقابله با رقیب دیرینه شان، مارول/دیزنی که بازار را چند سالی است از آنها ربوده، عجله کرده اند.

پتانسیل چنین داستانی در هسته ی مرکزی اش بسیار بالاست و میتوان به راحتی با همان بخش اول عنوان فیلم یعنی بتمن برابر سوپرمن، داستانی کامل و زیبا بر اساس تفاوت ایدئولوژی ها و فلسفه ها بیان کرد و دنیابینی متفاوت و جذاب دو شخصیت قدیمی را به نمایش در آورد. با توجه به بودجه ی سنگین فیلم و سرمایه گذاری فراوان وارنر، تیم بازیگری خوب، دست اندرکاران نام آشنا و قدرتمند، هر بار که از بیرون به این فیلم نگاه کنید انتظار نه یک شاهکار، بلکه حداقل یک اثر فوق العاده را از آن دارید.

اما این اتفاق نمی افتد.

(image)

با وجود این پتانسیل بالا، عجله کار دست فیلم می دهد. طلوع عدالت می خواهد تا داستانی بس بزرگ و حماسی را روایت کند و برای روایت این داستان وقت کم دارد! پس خیلی از جزئیات حیاتی داستانش را یا نمی گوید یا نیمه کاره رها میسازد.**خصوصا وقتی که بخش سوم فیلم شروع می شود ضرباهنگ فیلم (همان ضرباهنگ آشنای اسنایدر که پخته شده و توی ذوق نمی زند –کمتر توی ذوق میزند!) کاملا از بین می رود و تبدیل به آش شله قلمکاری می شود که تماشاگر عادی سینما را به شدت گیج خواهد کرد و لذت کشف و تعامل با شخصیت ها و اتفاقات را از او خواهد گرفت.

فیلم در دو بخش نخستین روایت خود گاهی اوقات با حوصله ای کم نظیر داستان را با جزئیات به خورد شما میدهد اما گاهی پرشی ناگهانی دارد و شما را در خماری اتفاقات افتاده در بین این پرش باقی میگذارد. فیلم آنقدر درگیر طلوع عدالت می شود که بتمن برابر سوپرمن و جذابیت آن از یادش می رود و با معرفی دستپاچه ی شخصیت های دیگر DC سعی در پایه ریزی دنیای سینمایی خود دارد. اما با این حال روایت دو اکت اول نسبت به روایت مردی از فولاد پخته تر شده و فیلمنامه نویسی کریس تریو (آرگو) اینجا خود را به رخ می کشد و تا قبل از شروع صحنه های اکشن و با فاکتور گرفتن اعمال قهرمانانه ی سوپرمن، شاهد یک تریلر سیاسی و بازی قدرت هستیم.

ایراد دوم فیلم اینجاست که از شما انتظار دارد خیلی از مسائل را از قبل بدانید. اگر شما بتمن، سوپرمن، واندروومن، لکس لوتر و … را از قبل به وسیله ی فیلم و سریال و از همه مهمتر کامیک بوک بشناسید تعامل بسیار بیشتر و بزرگتری با اقتباس سینمایی آنها برقرار خواهید کرد تا تماشاگر تازه از راه رسیده ای که به لقمه های جویده ی مارول عادت کرده و دوست دارد از قبل در چندین و چند فیلم تمامی اتفاقات و شخصیت ها برایش توضیح داده شده باشند. این تماشاگر وقتی در برابر سبک داستان گویی پر عجله و ثقیل فیلم قرار میگیرد گیج می شود و خیلی از اتفاقات منطقی فیلم را دریافت نکرده و آنها را غیر منطقی ارزیابی می کند.

(image)

این برای یک فیلم سینمایی ضعف بسیار بزرگی است. اینکه تمامی تماشاگران یک فیلم نتوانند مانند یکدیگر سیر اتفاقات آن را پیگیری کرده و گوش به زنگ تمامی جزئیات باشند به بدنه ی چنین فیلمی ضربه میزند.

یک کامیک خوان نیمه حرفه ای از قبل با فلش/آکوامن/ سایبورگ و بسیاری از شخصیت های دانه درشت و معروف دیگر این انتشارات آشناست و اشاره به آنها را می فهمد و از این اشاره ها لذت میبرد. اما تماشاگر عادی روحش هم خبر ندارد که باید در برار آن اومگای حک شده بر پیکر صحرا یا پارادیمون ها چه واکنشی از خود نشان بدهد و فیلم هم هیچ چیزی بیشتر از نشان دادن و رد شدن از آنها به او ارائه نمی دهد.

مشکل بعدی همان مشکل بزرگی است که اول نوشته ذکر کردم. اینکه شما بخواهید دو شخصیت تراز اول کامیک و فرهنگ عامه را در برابر هم قرار بدهید کاری است بس مشکل و طلوع عدالت در اینجا نیز ناقص عمل میکند. وقتی از دید بتمن به ماجرا نگاه میکنید رویارویی با سوپرمن تقریبا اجتناب ناپذیر به نظر می آید اما تا کار به سوپرمن می رسد فیلم از دادن دلیل خوبی برای مبارزه به او باز می ماند. البته سوپرمن بدون دلیل به سراغ بتمن نمی رود اما هرچقدر از جانب او به این موضوع نگاه کنید، جا برای در رفتن از چنین مبارزه ای زیاد است!

اما فیلم فقط دارای نکات منفی نیست.

(image)

اول بیایید نگاهی به فیلمبرداری داشته باشیم. اسنایدر در مردی از فولاد از تکنیک دوربین روی دست استفاده کرده بود که خصوصا آن دوربین های IMAX تجملی و سه بعدی بودن فیلمش را به رخ بکشد اما حاصل معجونی سرگیجه آور شده بود که دنبال کردن سوپرمن در حال پرواز را برای بیننده تبدیل به عذابی الیم میکرد. اینجا او از اشتباه خودش درس گرفته و دیگر خبری از این انتخاب های آماتوری نیست. البته امیر مکری هم جایش را به لری فانگ داده که قبلا در نگاهبانان و 300 هم با اسنایدر همکاری کرده بود و حاصل کار واید شات های خوب و فیلم برداری تثبیت شده و صحنه های چشم نواز است. تا وقتی پای فیلم برداری و تصویرسازی در میان است طلوع عدالت نه تنها شما را ناامید نمی کند بلکه دست از شگفت زده کردن شما نیز برنمی دارد.

برای طراحی لباس فیلم مایکل ویلکینسون (مردی از فولاد) باز میگردد و باید به کار او در این زمینه آفرین گفت. لباس جدید سوپرمن روشن تر شده و دیگر آن حس تلخی این نماد امید را منتقل نمی کند. لباس واندروومن که ترکیبی از چند کامیک مختلف است حس جنگجویی او را به خوبی منتقل کرده و در عین حال جذابیت زنانه ی واندروومن را هرچه بیشتر در تن گل گدات نشان میدهد. اما شاهکار ویلکینسون در طراحی لباس بتمن بوده که مستقیما آن را از همان کتاب مصوری که گفتم، یعنی بازگشت شوالیه تاریکی الهام گرفته است. لباس کنونی بتمن نزدیک ترین نمونه به کامیک است که تا به حال بر پرده ی نقره ای دیده ایم. هر بار که بتمن پا به صحنه ی فیلم میگذارد، انگار که یه پنل از کامیک بوک پا به حیات گذاشته است و دیگر خبری از آن زره های خشک و بی روح نظامی عجیب و غریب نیست که در فیلم های قبلی شاهد آنها بودیم.

البته بعدا بتمن دوباره به مانند کامیک بازگشت شوالیه تاریکی، برای مبارزه با سوپرمن یک اونیفرم جدید به تن میکند که توسط زره تقویت شده تا توانایی مبارزه با مردی از فولاد را به او بدهد. این لباس نیز از همین کامیک برداشته شده و طراحی بی نقصی دارد.

(image)

به نظر می رسد که لازم نیست در مورد آکوامن، فلش و سایبورگ چیزی بگویم چون هم حضوری کم رنگ و اندک دارند و هم به احتمال زیاد ظاهر آنها در فیلم های بعدی دچار تغییرات اساسی خواهد شد.

برای ساخت بتموبیل (ماشین بتمن) جدید از ترکیب طراحی های کلاسیک و طرح تامبلر معروف سه گانه شوالیه تاریکی کریستوفر نولان استفاده شده و نتیجه تانکی فضایی و به شدت جذاب است که در ایجاد صحنه های اکشن چشم نواز و نفس گیر به بتمن کمک بسیاری میکند. این غول بی شاخ و دم نزدیک به 7 متر طول و 4 متر عرض دارد.

تدوین موسیقی فیلم را هم هانس زیمر معروف به عهده گرفته و در این راه جانکی اکس-ال (!) هم به اون کمک کرده است. اکس-ال قبلا موسیقی مکس دیوانه: جاده ی خشم و ددپول را در کارنامه ی خود داشته و اینجا به تم موسیقی حماسی و آشنای زیمر که ادامه است بر مردی از فولاد، زنگی الکترونیک و امروزی اضافه میکند که گوش نواز است و از شنیدن آن خسته نخواهید شد. بتمن، واندروومن و لکس لوتر هرکدام تمی جدید و مخصوص به خود را دارند که در این میان تم بتمن که ترکیبی است از تم های گاتیک و بتمن های کلاسیک برتون با تم سه گانه شوالیه تاریکی، قابل توجه و جذاب است. تم زیبا و فضایی سوپرمن هم از مردی از فولاد برگشته و کمی پخته تر شده و شنیدن آن خاطره ی دیدن فیلم مذکور را در شما زنده میکند.

اما پر حاشیه ترین بخش فیلم از ابتدای اعلان آن تا اکران تیم بازیگری آن بوده است. به محض اعلام عنوان و داستان فیلم در 2013، بن افلک به عنوان بتمن جدید سینما معرفی شد. سینمارو های عادی و طرفداران این ژانر به خصوص از سینما که به کریستین بیل و بتمن او عادت کرده بودند روی خوشی به افلک نشان ندادند. خصوصا که افلک سابقه ی بازی در نقش یک ابر قهرمان در فیلم دیردویل/بی باک را داشت که فیلم خوبی نبود. مخالفت شدید طرفداران تا بدانجا رسید که برای حذف افلک از فیلم کار به عریضه نویسی اینترنتی کشید و خشم طرفداران قابل کنترل نبود. اما با انتشار اولین تریلر ها و عکس های فیلم کم کم این جماعت عصبانی تبدیل به طرفداران پر و پا قرص (مثل روال همیشگی!) افلک شدند و با اکران فیلم مشخص شد که نه استدیو و نه کارگردان و نه طرفداران موافق هیچکدام در این انتخاب اشتباه نکرده اند. افلک، بهترین بتمن/بروس وین تاریخ سینما را به تصویر میکشد.

(image)

به شخصه به عنوان کسی که با بتمن و کامیک هایش به خوبی آشناست، از ابتدای فیلم تا انتهای آن اثری از افلک ندیدم و به جای آن شاهد اولین حضور سینمایی بروس وین/بتمن بودم. افلک به شکلی مشخص تمام تلاش خود را برای انجام بهترین بازی ممکن به کار بسته و نتیجه اش تماشایی است. بروس وین او جذاب، باور پذیر و باهوش است و به خوبی مهارت های کارآگاهی خود را به رخ کشیده و از نامش برای پیشبرد اهداف شوالیه تاریکی بهره می برد. اما وقتی که لباس بتمن را به تن میکند تبدیل به مبارزی تمام عیار می شود. خشن، بی رحم سریع و بسیار قدرتمند، برای اولین بار شاهد بتمنی هستیم که در آن لباس تنگ و چسبان به راحتی حرکت کرده و دمار از روزگار تبهکاران در میاورد. بتمن اون نه تنها آسیب پذیر و است و کتک خوردنش نیز به جذابیتش اضافه میکند، بلکه هوشمندی اش در مبارزه، استفاده از گجت های مختلف و نام آشنای بتمن و استراتژیست نابغه بودنش، او را تبدیل به نمونه ی زنده شده از صفحات کامیک بتمن میکند. بن افلک یک تنه تمام نظر ها را در طول مدت فیلم به سوی خود جلب کرده و گوی طلایی بهترین بازی این فیلم و همچنین بهترین بتمن تاریخ سینما را از آن خود میکند.

دعوای بعدی بر سر بازیگر لکس لوتر اتفاق افتاد. طرفداران منتظر بودند تا در غیاب حضور جذاب کوین اسپیسی (بازگشت سوپرمن-2006) برایان کرانستون یا مارک استرانگ تکیه بر سریر قدرت لوتر بزنند. اما انتخاب بازیگر این نقش همه را (از جمله نگارنده) شگفت زده کرد. جسی آیزنبرگ (شبکه ی اجتماعی) در حالی برای این نقش انتخاب شد که دارای کمترین شباهت موجود به نمونه ی کامیک بوکی لکس لوتر است. لوتر فیلم نیز همین خصوصیت را دارد. در عوض آن سرمایه دار نابغه ی تشنه ی قدرت، که حضورش سایه ای سنگین بر دنیای سوپرمن انداخته، با یک نابغه ی نزدیک به جنون طرف هستیم (آیزنبرگ در بازی کردن چنین نقش هایی تخصص عجیبی دارد!) که تضادش با شخصیت سوپرمن نه به خاطر جنون قدرت کلاسیک، بلکه به خاطر فلسفه ی عجیب اوست که اعتقاد دارد که هیچ خوبی دارای قدرت مطلق نیست و هیچ قدرت مطلقی، مطلقا خوب نیست.

او با مشاهده ی ستایش روزانه ی مردی از فولاد و شمایل مسیحا گونه اش، به این صرافت میافتد که به دنیا نشان دهد که قدرت نمی تواند بی گناه باشد. آیزنبرگ این برداشت خاص از لوتر را، که جنونش طعنه ی خاصی به جنون نوابغ میزند را به خوبی پیاده میکند و پردازش شخصیت او در طول داستان، در هر لحظه بر قدرت بازی او می افزاید تا جایی که هوشمندانه، در آخرین صحنه ای که او را شاهد هستیم، به جنون کامل رسیده و دیگر از عقل و اختیار خبری نیست.

(image)

حاشیه سوم و نهایی، از آن گل گادوت برای نقش واندروومن شد. در کامیک بوک ها رسم است که کاراکتر ها را با شرایط ایده آل فیزیکی رسم میکنند تا حتی ظاهر آنان نیز نشان از بی نقصی و شکست ناپذیر بودنشان داشته باشد. گادوت ما با اینکه مدلی معروف است و حتی دوشیزه ی زیبایی کشور خود نیز شده و در مسابقات جهانی زیبایی شرکت جسته، به خاطر تفاوت های بنیادین! با این طراحی های کلاسیک و آشنا توسط طرفداران کوبیده شد. تا جایی که خود گادوت در مصاحبه ای در یک شوی زنده ی تلویزیونی به این موضوع اشاره کرده و از آن مخفیانه گله میکند. اما او با اینکه حضور بسیار کوتاهی در فیلم دارد، به راحتی بلیط واندروومن خودش را به شما می فروشد و برای فیلم واندروومن خودش مشتاقتان میکند. او هم پرنسس دایانای خوبی را به نمایش در میاورد که در عین مرموز بودن جذابیتی انکار ناشدنی دارد و هم وقتی که جامه ی رزم بر تن می کند و در نقش واندروومن پا به میدان مبارزه میگذارد، هلهله ی شادی تماشاچیان را برمی انگیزد.

هنری کاویل دوباره لباس کریپتونی سوپرمن را به تن میکند که بعد از 3 سال هنوز هم زیبنده ی تن اوست و هرچند به علت نقص های داستانی بخش سوپرمن، فرصت کافی برای کنکاش نقش خود را ندارد، اما بازی اش همچنان بد نیست و سوپرمنش باور پذیر است. هرچند این ورژن از سوپرمن بعضا تفاوت های بنیادینی با نسخه ی کامیک بوکی خود دارد و شاید کاویل در همین فضا و فرصت کم، میتوانست بازی بهتری ارائه کند.

بازیگران دیگر از مردی از فولاد دوباره در نقش های خود ظاهر می شوند و هم دایان لین و هم ایمی آدامز بازی به نسبت بهتری نسبت به فیلم قبلی از خود نشان میدهند. به شخصه بازی لین در نقش مارتا کنت در فیلم قبلی را نمی پسندیدم اما اینجا به طرز شگفت آوری او دوباره توانایی بازی خود را نشان داده و نقش هرچند کوتاه خود را به رخ می کشد. لارنس فیشبورن در نقش پری وایت هنوز جذاب و باور پذیر است و هولی هانتر در نقش سناتور فینچ بازی روان و بسیار خوبی ارائه میدهد.

اما شیرینی مخصوص بازیگران فیلم در دستان جرمی آیرونز دوست داشتنی در نقش آلفرد پنی ورث است که چنان باور پذیر در نقشش فرو رفته و چنان شیمی جذاب و خوبی با افلک دارد که از یاد بردنش به این زودی امکان پذیر نیست. او هم نقش حامی و خدمتکار را به خوبی ایفا میکند و هم نقش ناصح و مشاور بتمن را و وقتی که قرار است مزه بپراند و شما را بخنداند، کاملا موفق عمل میکند.

(image)

و اما کارگردانی

3 سال پیش در نقدی که برای مردی از فولاد نوشته بودم، دلیل نچسب بودن آن فیلم را کارگردانی زک اسنایدر دانستم و اشتباهات بی شمارش را بر شمردم. تدوین ناهماهنگ آن فیلم و ضرباهنگ خفه کننده اش، در کنار استفاده بی جا از موسیقی و فلش بک و همچنین افراط در CGI، لذت بردن از فیلم او را مشکل کرده بود. اسنایدر اما اینبار از تمامی این اشتباهات درس گرفته و نه تنها مشکل تدوین را حل کرده، بلکه پرش های داستانی اش پخته تر شده و استفاده اش از موسیقی به جاست. هرچند هنوز هم گاهی اوقات افراط میکند. در دو اکت اول فیلم نیز با فیلمبرداری ثابت و چشم نواز و شات های دیدنی طرف هستیم که خاطره آن انتخاب افتضاح فیلم قبلی را از بین می برد و استفاده ی به جا از CGI به این چشم نوازی و خلق رنگ های بی بدیل کمک شایانی می کند.

اما به محض پا گذاشتن به اکت سوم، سر رشته ی کار از دست اسنایدر در می رود! برای اینکه طلوع عدالت را نشان دهد، پای دومزدی را به ماجرا باز میکند و در خلق او و بعدا مبارزه ی قهرمانان سه گانه با مخلوق کریپتونی، چنان ضرباهنگ فیلم را از دست میدهد که میتواند باعث سرگیجه ی تماشاگر ناآشنا شود. مبارزه ی آخر گنگ و گم و بخش پایانی آن قابل انتظار است و دوباره اینجا اسنایدر خوب تدوین نمی کند، در استفاده از موسیقی افراط میکند و CGI کار او در یکی دو سکانس شما را به یاد بازی های کامپیوتری (آن هم نه از نوع خوبش!) می اندازد! اسنایدر همچنین از روایت کردن داستانی مستحکم و مستقل باز میماند و آنقدر درگیر ساخت دنیای سینمایی DC می شود که حاصل انتهای کارش، فیلمی با پایانی پخش و پلاست. شاید بهتر باشد اسنایدر یک نفر دیگر را هم در کنار خود روی صندلی کارگردانی(خصوصا یک راوی قدرتمند) بنشاند تا ترکیب تصویرگری کم نظیر او از دنیای کامیک و روایت گری قدرتمند نفر دوم، فیلمی در خور داستان های افسانه ای DC  بسازد.

(image)

سخن آخر

حرف آخر اینکه با تمام بی مهری که نسبت به این فیلم روا شده است، بتمن برابر سوپرمن: طلوع عدالت اصلا فیلم بدی نیست، بلکه فیلمی خوب است. نباید از آن انتظار شاهکار را داشت ولی می توان حسرت این را خورد که با این پتانسیل بسیار بالا، اگر راوی یا راویان بهتری بر تخت هدایت فیلم تکیه زده بودند شاید با فیلمی عالی طرف بودیم. اما با این حال همین نسخه ی حال حاضر هم به هیچ عنوان یک فاجعه نیست و شاید نتواند شما را کاملا راضی کند ( به خصوص اگر کامیک فن افراطی باشید یا از کامیک به هیچ عنوان سر در نیاورید!) اما حداقل به یک بار دیده شدن می ارزد. پس زمینه داستانی خوب، فیلم برداری و رنگ پردازی چشم نواز و شات های خیره کننده، اکشن کم نظیر و سرگرم کننده، استفاده به جا (و شاید کم) از شوخ طبعی، بازی های خوب و بسیار خوب تیم بازیگری، افلک و بتمن خیره کننده اش، اولین حضور واندروومن بر پرده ی سینما و مهم تر از همه دیده شدن سه گانگی (سوپرمن، بتمن، واندروومن) برای اولین بار کنار هم بر روی پرده نقره ای، همه و همه دست به دست هم می دهند تا این فیلم را در لیست فیلم های دیدنی تابستان روبروی خود قرار دهید.

…………………………………………………………………………………….

*زوج غریب، یک کمدی موقعیت کلاسیک تلویزیون است که از روی یک نمایش اقتباس شده و بین سالهای 70-75 میلادی به نمایش درآمد و داستان دو مرد با تفاوت های بسیار را روایت میکند که بنا بر دلایلی مجبور به هم خانگی با یکدیگر و در نتیجه تقابل می شوند. سال قبل بازسازی نوین آن با بازی بازیگر نام آشنای کمدی موقعیت، متیو پری(دوستان) به شبکه نمایش خانگی پا گذاشت.

**شاید باید منتظر ماند و نسخه ی نهایی که به صورت بلو-ری منتشر می شود را هم تماشا کرد چرا که 30 دقیقه طولانی تر از نسخه ی حاضر است و به احتمال بسیار زیاد این ضعف روایی را تا حدودی بهبود می بخشد.

لیست سایر مقالات مجله سفید برای پردیس گیم:


نقد و بررسی Batman v Superman: Dawn of Justice

Batman Vs. Superman

Batman Vs. Superman

Batman-comic

بازی کامپیوتر