Tag

نیم ساعت – BulletStorm Full Clip Edition

نیم ساعت – BulletStorm Full Clip Edition

نیم ساعت BulletStorm Full Clip Edition

در سال 2011 بود که بازی BulletStorm برای پلت فرمهای نسل هفتم و البته PC عرضه شد. یک بازی خوش ساخت و جذاب ساخته Gearbox و طراح ارشد بازی Cliff Bleszinski آن روزها با Gear of War بسیار پر سر و صدا ظاهر شده بود. این بازی جذاب توانست نظر منتقدین را به خود جلب کند و نمرات خوب بازی روی پلتفرمهای مختلف نشان از این امر داشت. هفتم آپریل یعنی دو هفته پیش این بازی مجددا برای کنسولهای نسل هشتم منتشر شد. این بار با گرافیکی بهینه شده و رزولوشن 4K و با نام BulletStorm Full Clip edition. تیم وی جی مگ نیم ساعت ابتدایی این بازی را برای شما بازی کرده است و با دیدن این ویدئو می توانید برای خرید این بازی راحت تر اقدام کنید.



نیم ساعت – BulletStorm Full Clip Edition

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت پایانی

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت پایانی

در ادامه ، با معرفی تعدادی از بازی‌های سبک Survival در خدمت شما هستیم. در حد امکان سعی کرده‌ام بازی را هرچند کوتاه تجربه کرده باشیم و در باقی موارد با توجه به دیده‌ها و شنیده‌ها آثار برای فهرستی که در ادامه مشاهده می‌کنید، انتخاب‌شده‌اند. قبل از آغاز به این نکته اشاره‌ کنیم که بازی‌ها کاملاً بر اساس دیدگاه وبسایت وی‌جی‌مگ انتخاب‌شده و ممکن است با نظر شما کاربرها هماهنگ نباشد.

 

Subnautica

در سال 2014، درحالی‌که همه به دنبال تقلید از Dayz بودند و کلکسیونی از بازی‌های Survival با زامبی‌ها روی صفحه اصلی استیم رژه می‌رفتند، Unknown Worlds با اعتماد به ‌نفس آمد و Subnautica را بدون زامبی و در زیرآب عرضه کرد! در این بازی شما نقش یک بازمانده سقوط سفینه فضایی در سیاره‌ای بیگانه را بر عهده ‌دارید. 90 درصد سطح این سیاره از آب پوشیده شده و طبیعتاً 90 درصد وقت شما به گشت‌وگذار و تلاش برای زنده ماندن در زیرآب می‌گذرد. علاوه بر غذا و آب، باید همیشه مواظب اکسیژن خود در حین غواصی نیز باشید. علاوه بر آن ماهی و موجودات خطرناک بسیاری در این سیاره زندگی می‌کنند که خطری برای شما محسوب می‌شوند. Subnautica  یکی از معدود بازی‌های Survival است که در سیستم Early Access عرضه‌شده است و طبق برنامه ساخت آن پیشرفت کرده. نکته جالب این است که برخلاف باقی آثار این سبک، Subnautica  قرار است پایان داشته باشد. به عبارتی دیگر شما می‌توانید بازی را به اتمام برسانید و داستان آن را تا آخر دنبال کنید! نکته منفی بازی نداشتن بخش چندنفره است که خود می‌تواند برای خیلی‌ها بسیار مهم باشد. البته ازنظر نگارنده این نکته مثبت بازی است چون نگران درگیری با گیمر‌های دیگر نخواهیم بود! علاوه بر این، طبق تصمیم تعجب‌برانگیزی، سازنده‌ها اعلام کرده‌اند که اسلحه کشنده‌ای در بازی قرار نخواهند داد. این مورد دفاع در مقابل تعداد زیادی موجود بیگانه که درصدد کشتن شما هستند را سخت می‌کند. بااین‌وجود، به نظر نگارنده Subnautica یکی از بهترین بازی‌های Survival حال حاضر است. به‌خصوص اگر به ایده کلی این سبک علاقه دارید ولی علاقه‌ای به  بازی‌های  بدون پایان و وقت‌گیر ندارید، Subnautica  می‌تواند مورد مناسبی برای شما باشد. گرافیک بسیار زیبا، مکانیک‌های متفاوت از عرف سبک و سازنده‌هایی که با جان ‌و دل برای اثر خود زحمت می‌کشند این بازی را به نمونه‌ای مناسب از Early Access تبدیل کرده است.

The Long Dark

به‌عنوان نمونه‌ای دیگر از بازی‌های Survival متفاوت، The Long Dark در سال 2014 به‌صورت Early Access عرضه شد. در این بازی شما در کانادا و در زمستان قدم به دنیایی به نظر آخرالزمانه می‌گذارید که خالی از هرگونه انسان دیگری است. مکانیک اصلی The Long Dark تلاش برای مبارزه با سرمای شدید است. علاوه بر نیاز به غذا و آب، باید مراقب خستگی و دمای بدنتان باشید. در نتیجه هرروز باید در سرما به بیرون رفته و مواد غذایی و مواد اولیه برای درست کردن آتش جمع‌آوری کنید. مکانیک بالا نگه‌داشتن دمای بدن در بازی بسیار جالب و پر از جزییات طراحی‌شده. با پیدا کردن لباس‌های مختلف و پوشیدن چندلایه آنها، می‌توانید زمان بیشتری در بیرون از محیط‌های بسته بگذرانید. از طرفی لباس‌ها در اثر اتفاقات مختلف اطرافتان خراب و پاره می‌شوند و نیاز به ترمیم خواهند داشت. علاوه بر سرما، بایستی مراقب حیوانات وحشی ازجمله گرگ و خرس باشید. سیستم نقش آفرینی ساده‌ای هم در بازی وجود دارد که با جمع‌آوری تجربه، توانایی‌های مختلفی مانند ترمیم لباس‌ها، ماهیگیری و… ارتقا داده می‌شوند. بااینکه The Long Dark در حالت Early Access عرضه شد ولی در طول این سال‌ها مداوم در حال گسترش بوده. طبق اعلام سازنده‌ها، قسمت داستانی بازی هم درراه است و به‌زودی عرضه خواهد شد. از نکات منفی این اثر می‌توان به نداشتن بخش چندنفره و نبود امکان ساخت‌وساز در بازی اشاره کرد. ولی در کل می‌توان گفت که The Long Dark انتخاب خوبی برای تجربه یک اثر Survival ولی متفاوت با بازی‌های معمول این سبک است.

Space Engineers

نسخه سخت‌تر و جدی‌تر ماینکرفت!  همان‌طور که از اسم آن برمی‌آید، Space Engineers  یک بازی سند باکس در فضا است. با استفاده از سیستم بلوکی، می‌توانید سفینه، ایستگاه‌های فضایی و ساختمان‌های مختلف ساخته و زنده بمانید! بازی از سال 2013 در حالت Early Access قرار دارد و در حال حاضر در بتا به سر می‌برد. آپدیت‌های مختلفی برای Space Engineers ارائه‌شده که از مهم‌ترین آنها اضافه شدن قابلیت فرود روی سیارات و این اواخر، شوتر اول شخص بوده. اگر به ساخت‌وساز با امکانات بالا علاقه دارید این بازی یک انتخاب بسیار عالی برای شماست. قابلیت چندنفره و PVP به این معناست که می‌توانید شاهد جنگ‌های عظیم در فضا بین سفینه‌های غول‌پیکر باشید! اگر به جنگ با گیمرهای دیگر علاقه‌ای ندارید، می‌توانید به سروری‌های بدون PVP رفته با و خیال راحت به ساخت‌وساز و سفرهای بین سیاره‌ای مشغول شوید.

 Rust

دیدن جمعیت عظیم گیمرهای Rust در استیم (40 هزار نفر!) مشخص می‌کند که این بازی یکی از تنها بازماندگان تب Zombie Survival  در سال 2013 است که هنوز طرفدار دارد. همان‌طور که در قسمت قبل کوتاه اشاره کردیم، شما به‌عنوان یک انسان اولیه فقط با یک سنگ در ابتدا به دنیای Rust قدم می‌گذارید. ازاینجا کار شماست که با جمع‌آوری مواد اولیه علاوه بر زنده ماندن، شروع به ساخت خانه و اسلحه و ابزار برای خود کنید. نکته مهم در مورد Rust این است که همیشه و در همه حال، موردحمله گیمرهای دیگر قرار خواهید گرفت و در صورت مردن باید از اول همه‌چیز را آغاز کنید! البته اگر سریع به بالای جنازه خود بروید می توایند وسایل خود را بردارید، ولی دیگر گیمرها هم می‌توانند این کار را انجام دهند. همین مسئله سبب شده که گیمرها در دنیای Rust معمولاً عضو کلن شوند و یا حداقل سعی کنند تنها نمانند. این خود یکی از جذاب‌ترین قسمت‌های بازی است. گیمرهای کلن با بالا رفتن تعداد اعضا شروع به ساخت شهرک‌هایی کوچک برای خود می‌کنند، برای دفاع از آن دیوار می‌سازند و نگهبان تعیین می‌کنند. از طرفی حتی دیده‌شده که یک گیمر به درون شهرک کلنی دیگر به‌عنوان عضو نفوذ می‌کند و روزها برای جلب اعتماد تلاش می‌کند. پس از مدتی در بهترین زمان خیانت و به ورود دشمن به درون شهرک کمک می‌کند.  اگر به بازی های متکی بر تقابل میان گیمرها علاقه دارید، وقت زیادی دارید و می توانید تعدادی دوست را با خود به بازی بیاورید، Rust را از دست ندهید.

Ark: Survival Evolved

از جمله نمونه‌های دیگر از بازی‌های Survival که بر اساس تقابل بین گیمر‌ها ساخته‌شده می‌توان به Ark اشاره کرد. این بازی روی کاغذ بسیار جذاب و شبیه آرزوهای کودکی است. زندگی در دنیایی پر از دایناسور و موجودات عجیب غریب، قابلیت اهلی کردن و سواری گرفتن از این موجودات و گرافیک بسیار زیبا و خیره‌کننده هرکسی را به امتحان این بازی ترغیب می‌کند.  در Ark شما قدم به جزیره‌ای می‌گذارید که به نظر مانند عصر دایناسورها می‌آید ولی از طرفی نشانه‌هایی از تکنولوژی پیشرفته هم دارد، البته داستان خاصی در این بازی وجود ندارد و روال آن مانند سایر آثار معمول در این سبک است. طبق معمول جمع‌آوری مواد اولیه، رفع نیازهای اولیه و ساخت ابزار و پایگاه کار روزمره شما در این دنیاست. همان‌طور که اشاره شد جذاب‌ترین قسمت Ark وجود انواع و اقسام موجودات تخیلی و قدیمی در این دنیا است که هسته اصلی آن را تشکیل می‌دهند. در حال حاضر حدود 60  نوع موجود در بازی هستند، از پرنده‌های کوچک گرفته تا دایناسورهای عظیمی که می‌توان بر روی آنها پایگاه ساخت! دیدن تریلرهای بازی خرید آن را وسوسه‌آمیز می‌کند.  ولی متأسفانه Ark از سری آثاری است که به‌وقت بسیار زیادی برای پیشرفت نیاز دارد. برای مثال برای اهلی کردن یک T-Rex باید حدود 4 ساعت وقت بگذارید و هر 10-15 دقیقه یک‌بار به آن تکه‌ای غذا بدهید. در مواردی با توجه به‌قدرت و اندازه حیوان، این زمان به 8 ساعت هم افزایش پیدا می‌کند! در مقابل Ark بر اساس PVP طراحی‌شده و این خود نیاز به داشتن هم‌تیمی و همکاری مداوم را ضروری می‌کند. طبق تحقیقاتی که انجام داده‌ایم، هرکسی این امکان را دارد تا دارایی‌های خود را از سروری به سرور دیگر انتقال دهد. با توجه به این مسئله کسانی هستند که با رفتن به سرورهای دیگر در ساعات غیرعادی بدون مشکل پایگاه‌های کلن‌های دیگر را چپاول می‌کنند. برای مثال تعدادی کلن چینی هستند که همیشه به سرورهای استرالیا،  آمریکا و اروپا می‌روند و در ساعات اولیه بامداد که همه خوابند، به پایگاه‌های دیگر حمله می‌کنند. از طرفی هر وقت کلنی به سرور آنها حمله کرد با  DDoS، سرور را از کار می‌اندازند! نکته مهم دیگر این است که بازی در Early Access  قرار دارد که به ‌خودی‌ خود بد نیست زیرا همیشه در حال آپدیت شدن بوده ولی در این حین سازندگان یک DLC به نام Scorched Earth  برای Ark دادند که مورد پسند گیمرهای قدیمی این عنوان قرار نگرفت. اینکه به‌جای وقت گذاشتن برای تمام کردن بازی اصلی یک  DLC پولی برای آن ارائه شود بسیار عجیب است. در پایان Ark می‌تواند به یکی بازی بسیار لذت‌بخش برای شما تبدیل شود ولی باید آماده‌باشید تا ساعات زیادی برای آن‌وقت بگذارید و حتماً تعدادی دوست داشته باشید که مانند شما حاضر باشند ساعات زیادی در دنیای Ark به شما کمک کنند.

Dayz

بازی‌ای که سبک Survival را پایه‌گذاری کرد، حالا در انتهای این لیست قرار دارد. پس از گذشت پنج سال، DayZ هنوز در Early Alpha  قرار دارد، هنوز پر از باگ است و هنوز فاقد امکاناتی مانند ساخت پایگاه‌. فکر نکنم نیاز به توضیحی چندانی در مورد بازی باشد، ولی برای کسانی که نمی‌دانند خلاصه بازی این است: شما در نقشه‌ای بزرگ به‌صورت تصادفی ظاهر می‌شوید با مقداری وسایل اولیه، سپس در حین تلاش برای خورده نشدن توسط زامبی‌ها برای پیدا کردن اسلحه، ابزار و مواد غذایی به جای جای نقشه سر می‌زنید. در این حین با گیمر‌های دیگر مواجه می‌شوید و می‌توانید با آنها همکاری کرده یا آنها را بکشید. شاید به‌عنوان معروف‌ترین و پرفروش‌ترین بازی سبک  Survival، این اثر در این روزها حال خوشی نداشته باشد. به نظر می‌رسد که به‌جز تعداد خاصی، اکثریت گیمرها از آن ناامید شده و از بازی کردن دست کشیده‌اند. DayZ نمونه کاملی از نداشتن برنامه برای بازی Early Access  است. به نظر می‌آید روند پیشرفت بازی بسیار کند شده و سازنده‌های اصلی پس از سود سرشار اولیه، از ساخت آن دست کشیده‌اند و وظایف را به گروه کوچکی سپرده‌اند.

نوشته اولین بار در پدیدار شد.

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت پایانی

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت اول

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت اول

بررسی سبک Survival – قسمت اول

به نظر می‌آید در این سال‌ها سبک‌های مختلف بازی‌ها کاملاً جاافتاده‌اند و به‌جز تغییرات جزئی، نوآوری زیادی در این صنعت دیده نمی‌شود. بااین‌ وجود هنوز هم شاهد استثنا در این میان هستیم. یکی از این سبک‌های نو، با نام (با Survival Horror اشتباه نشود) شناخته می‌شود. به جرات می‌توان گفت که هیچ سبکی در این اواخر از محبوبیت سرسام‌آور بازی‌های Survival برخوردار نبوده.

تولد سبک Survival (از دید نگارنده)، با Dayz مصادف بود. در سال 2009 دین هال با توجه به تجربیات خود در ارتش نیوزیلند Dayz  را به‌عنوان یک مد برای ArmA 2 عرضه کرد. او می‌خواست سختی‌هایی که در حین تمرینات نظامی و زخمی شدن در حین یکی از مانورها تجربه کرده بود را به گیمر منتقل کند. در کمتر از 3 ماه این مد با یک میلیون کاربر به موفقیت فراوانی دست‌یافت و فروش ArmA 2 را 300 هزار نسخه افزایش داد. طبیعی بود که این موفقیت سازنده را به فکر ساخت بازی‌ای کامل انداخت و این‌گونه بود که در سال 2012 با ورود به استیم، DayZ به یکی از محبوب‌ترین و پر مخاطب‌ترین بازی‌های PC تبدیل شد. مدتی طول نکشید که افراد دیگری با گرفتن ایده از Dayz، آثار متفاوتی را عرضه کردند و سبب تحکیم سبک Survival شدند.

به‌احتمال‌زیاد اکثریت شما با جزییات این سبک آشنایی دارید، ولی در این قسمت به‌طور خلاصه آنها را مرور می‌کنیم. پایه اصلی Survival برطرف کردن نیازهای اصلی به‌صورت دائم است. در حین بازی کردن، باگذشت زمان شخصیت شما گرسنه و تشنه می‌شود و رفع نکردن این نیازها برابر با مرگ خواهد بود. دراساسی ترین  حالت، کل بازی به تلاش برای زنده ماندن خلاصه می‌شود، همین! گشتن در نقشه معمولاً بزرگ و به عبارتی Open World و جمع‌آوری مواد اولیه بیشتر وقت گیمر را می‌گیرد. البته طبیعتاً در اکثریت آثار این سبک مکانیک‌های دیگری وجود دارند ولی سیستم کلی بازی‌ها یکسان است. یکی از امکاناتی که به استاندارد سبک Survival تبدیل‌شده قابلیت ساختن  ساختمان‌های مختلف، اسلحه و ابزارآلات است. باید به این مسئله اشاره کرد که اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق این بازی‌ها از قابلیت چندنفره پشتیبانی می‌کنند. در ابتدا کار بازی‌های Survival،  نیاز به نوآوری خاصی نبود و بیشتر آن‌ها کپی مستقیمی از Dayz بودند. این حالت تقلید به حدی شدید بود که همه اصرار به استفاده از زامبی در بازی خود داشتند، حتی اگر این مسئله با دنیای ساخته‌شده هماهنگی نداشته باشد. برای مثال بازی Rust که یک سال پس از DayZ عرضه شد در دنیای وحشی و بدون تمدن قرار داشت و حتی در شروع بازی که مانند انسان‌های اولیه به این دنیا قدم می‌گذاشتید، زامبی‌ها حضور داشتند! مدتی نگذشت که خود سازندگان به احمقانه بودن این ایده اعتراف کرده و زامبی‌ها را از بازی حذف کردند. در مواردی دیگر باوجود تفاوت‌های بزرگ و کوچک، بازهم ایده اولیه یعنی حضور در دنیای پر از زامبی‌ها حفظ‌ شده بود.  نمونه آن 7Days to Die است که ایده DayZ را با Minecraft ترکیب کرد و دنیایی بر اساس Voxel ساخت.

کم کم با تکراری شدن ایده‌های شبیه به DayZ، سازندگان دیگری وارد معرکه شدند و شروع به نوآوری‌های مختلف در این سبک کردند و یا حتی در مکانیک‌های اصلی تغییر ایجاد کردند. شاید به جرات بتوان گفت که هیچ بازی‌ای مانند Don`t Starve متفاوت از روال معمول آن روزها نبود. این اثر دوبعدی و از زاویه دید ایزومتریک ساخته شد و می‌توان گفت هنوز هم یکی از متفاوت‌ترین و خاص‌ترین بازی‌های سبک Survival است. علاوه بر این، Don`t Starve یکی از اولین‌ها نیز بود که قسمت داستانی داشت و می شد-به سختی- پایان آن را دید. دنیای عجیب و غریب یادآور کارهای تیم برتون و جذاب که کاملاً نو بود، Don`t Starve را به یکی از موفق‌ترین‌ بازی‌های این ژانر تبدیل کرد که بعد از گذشت 4 سال هنوز مخاطب دارد و دو بسته قابل دانلود بزرگ برای آن عرضه‌شده است. مدتی بعد بازی The Forest وارد شد و دو سبک Survival و Survival Horror را با یکدیگر ترکیب کرد. این بازی هم‌داستانی در پی خود دارد، شما به‌عنوان یکی از تنها بازماندگان سقوط هواپیما، در جزیره این با آدم‌خواران گیر افتاده‌اید و باید زنده بمانید تا بتوانید پسرتان را که توسط قبیله‌ای دزدیده‌شده نجات دهید. در مقابل، سازندگان Space Engineers تصمیم گرفتند که بازی خود را  کامل به فضا انتقال دهند و آن را بیشتر بر اساس ساخت‌وساز مانند Minecraft طراحی کنند تا Survival .

در این سال‌ها بازی های بسیاری در سبک Survival به بازار عرضه شدند و کاملا این سبک را مستحکم کردند. در حال حاضر شما می توانید در Life if Feudal زندگی در قرون وسطی را تجربه کنید، در Ark: Survival Evolved دایناسور سواری کرده و به تازگی، در دنیای Conan در بازی Conan Exiled برای زنده ماندن تلاش کنید. به شخصه باید اعتراف کنم جذابیت این سبک را درک نمی کنم ولی باید به این موضوع اشاره کرد که بازی‌های Survival همیشه-حداقل در ابتدا- موفق می شوند. از نظر نگارنده بازی کردن بدون هدف و تا ابد بیهوده است ولی با این‌حال، من به سبک MMO هم علاقه ای ندارم، پس تا حدی قابل درک است که جذب Survival نمی‌شوم. مهم‌ترین خصوصیت این سبک که در بسیاری موارد کاملا رعایت می شود، از دست دادن همه چیز در صورت کشته شدن است! فکر اینکه بعد از 10 ساعت پیشرفت با اشتباه کردن و مردن باید دوباره همه چیز را از اول شروع کرد برای بسیاری از گیمرها جذاب نیست ولی به نظر می‌رسد که بسیاری از این سیستم لذت می‌برند. یک حس اعتیاد در تلاش برای جمع آوری مواد و ساخت آن ساختمان/وسیله نقلیه/اسلحه وجود دارد که بسیاری را ساعت‌ها میخکوب بازی می‌کند. از سوی دیگر با اضافه کردن بخش تک‌نفره قسمت هایی از بازی‌های MMO وارد سبک Survival شده‌اند. نکته جذاب دیگر، بی‌قانونی اکثریت این بازی‌ها در تقابل با گیمرهای دیگر است. همه آزادند هر برخوردی دوست دارند با بقیه انجام دهند! تجربه دیدن شخصی دیگر و نداستن اینکه به محض پشت کردن به اون کشته خواهید شد یا نه خیلی هیجان انگیز است.

متأسفانه بازی‌های Survival از پر مشکل‌ترین بازی‌ها در اکثر موارد هستند. به نظر می‌آید که بدون برنامه بلندمدت و بدون استثنا در حالت Early Access ساخته می‌شوند، با بازخورد خوب مواجه می‌شوند ولی کم کم به مشکل برمی‌خورند. این بی‌برنامگی بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف این بازی‌هاست. با توجه به تشخیص سازندگان و یا پیشنهادات گیمر‌ها آپدیت‌های بازی اعمال می‌شوند و ازآنجا که نمی‌توان همه را راضی نگه داشت، کم کم عده‌ای از تغییرات شاکی می‌شوند. آپدیت‌های مداوم و نداشتن برنامه کلی، سبب می‌شود که سال‌ها این بازی‌ها در حالت Early Access  قرار بگیرند. کم کم گیمر‌ها شاکی می‌شوند و نقدهایشان به سمت منفی پیش می‌رود. این اتفاقی است که برای DayZ افتاد. در ابتدا همه راضی از ایده اولیه بودند ولی باگذشت زمان عرضه نسخه کامل به تأخیر افتاد، مشکلات حل نشدند و این بازی از اوج به زیر افتاد. مشکل دیگر این است که حتی باعرضه نهایی، بازهم گیمران ناراضی هستند. خواندن نقدها نشان می‌دهد که نظرها در تضاد با یکدیگرند. از طرفی عده‌ای ناراحتند که بعد از مدتی چیزی برای انجام دادن وجود ندارد و انگار به دنبال پایان برای بازی هستند ویا علاقه دارند ساعت‌ها در دنیای بازی مشغول باشند. از طرف دیگر عده‌ای دیگر از زیادی گسترده بودن بازی ناراحتند و می‌گویند چرا پیشرفت در بازی به زمان زیادی نیاز دارد. مشکل دیگر مسائل خاص قسمت آنلاین این بازی‌هاست. اگر بازی حالت چندنفره و PVP دارد، باید آماده‌باشید که اولاً ساعت‌ها دربازی وقت بگذارید و دوما با گروهی که مانند خودتان وقت زیادی دارند بازی کنید. همیشه کلن‌ها دربازی‌هایی مانند Rust و Ark در حال حمله به کلن‌های دیگر هستند تا داشته‌های آنها را به دست آورند. اگر در هنگام شروع حمله آنلاین نباشید، نمی‌توانید از پایگاه خود دفاع کنید پس همه‌چیز را از دست می‌دهید.

نکته‌ای واضح است و آن این است که اسم بازی‌های Survival با Early Access پیوند خورده است. بدون استثنا همه این بازی‌ها در حالت  Early Access برای فروش عرضه می‌شوند و در مواردی سال‌ها به نسخه اصلی تبدیل نمی‌شوند. در حالت کلی این مسئله کاملاً مطلوب است. با توجه به نداشتن پایان در اکثریت مواقع، آپدیت‌های ارائه‌شده همیشه گیمر‌ها را به ادامه بازی ترغیب می‌کند. مشکل هنگامی ایجاد می‌شود که فروش اثر کم کم کاهش پیدا کند. در این صورت بدون درآمد ثابت ادامه ساخت بازی امکان نخواهد داشت و بازی در حالت  Early Accessو ناتمام رها می‌شود. طبیعی است که خریداران قدیمی از این اتفاق خوشحال نباشند و احساس کنند سرشان کلاه رفته بااینکه در مواردی 100 ها ساعت از بازی لذت برده‌اند. در مقابل باعرضه کامل، بازهم عده‌ای احساس می‌کنند بازی آن‌طور که دوست دارند گسترده نیست و نتوانسته به چیزی که می‌خواستند تبدیل شود و این چرخه ادامه دارد…

در قسمت بعد نمونه‌ای از آثار موفق و ناموفق این سبک را مرور می‌کنیم تا بتوانید با آن بیشتر آشنا شوید. شاید در این میان بازی باب میل خود را پیدا کردید! 

نوشته اولین بار در پدیدار شد.

نجات در بازی‌های ویدئویی – بررسی سبک Survival – قسمت اول

قدم زدن ناقص – نقد و بررسی Waking the Glares

قدم زدن ناقص – نقد و بررسی Waking the Glares

نقد و بررسی Waking the Glares

سبک Walking simulator در چند سال اخیر یه یکی از سبک‌های اصلی بازی‌های ویدئویی تبدیل‌شده.  بازی‌های Walking simulator  معمولا اول شخص هستند و پازل‌های ساده‌ای در خود دارند ولی عنصر اصلی‌شان، بازگو کردن داستان است. باگذشت زمان و با وجود بازخورد منفی بازیکنان در مقابل این‌گونه آثار، این روزها سبک Walking simulator  کاملا جا افتاده و مورد قبول مخاطب‌ها قرار گرفته. از جدیدترین بازی‌های این سبک است. قسمت اول و دوم این عنوان به‌تازگی روی استیم عرضه‌شده است و متاسفانه باید گفت که شروع مناسبی نداشته.

Waking the Glares از زاویه دید اول شخص دنبال می‌شود. شما در نقش شخصیتی بی‌نام از دنیایی به دنیای دیگر می‌روید و برخی اوقات معماهایی ساده را حل می‌کنید تا به قسمت بعد پیش روی کنید. شاید بزرگ‌ترین نکته مثبت Waking the Glares این باشد که هر دنیا با دیگری کاملا متفاوت است. در ابتدا قدم به شهری فرو رفته در برف می‌گذارید و به خانه‌ای در انتهای خیابان می‌روید. در قسمت بعد در محله‌ای با خانه‌ای ویلایی که در هوا معلق است قدم می‌زنید و در قسمت پایانی، در شهری با حال و هوای پاریس در میان شخصیت‌هایی که همه عروسک هستند به دنبال حل معما هستید. معماها از حالت بسیار ساده که محدود به استفاده از یک شی روی شی دیگر است شروع می‌شوند و در قسمت پایانی تا حدی پیچیده شده و بازی‌های کلاسیک ژانر ماجراجویی را به یاد می‌آورند. در میان گشت و گذار شما در هر مرحله، دیالوگ‌هایی توسط یک گوینده گفته می‌شود که شاید اطلاعاتی در مورد داستان در اختیار بگذارند. دلیل گفتن «شاید» این است که این جملات به نظر نمی‌آید داستان خاصی را دنبال کنند! Waking the Glares شاید بیش‌ازحد از روال معمول بازی‌های هم سبک خود پیروی می‌کند و در کمتر از 2 ساعت به پایان می‌رسد.

بررسی بازی‌هایی که در شاخه Walking simulator قرار می‌گیرند به صورت معمول سخت است و این کار در مورد Waking the Glares سخت‌تر همیشه است. معمولا این بازی‌ها حاوی گرافیک چشم‌نواز، داستان درگیر کننده، معماهای جذاب و یا ترکیبی از این سه هستند. متاسفانه Waking the Glares در هیچ‌کدام از این سه توانا نیست. داستان خاصی در بازی، حداقل در قسمت عرضه‌شده قابل‌درک نیست. شاید در پی جملات گنگ داستانی گفته‌شده ولی حقیر از درک آن بازمانده‌ام. معماها تا انتهای بازی نکته خاصی نداشتند و بیشتر به گشتن جای جای مرحله و نزدیک شدن به همه اشیا برای امتحان اینکه قابل کلیک هستند یا خیر خلاصه می‌شود. فقط در پایان تا حدی شما برای حل معماها نیاز به تفکر دارید که البته بسیار ساده و محدود است. بدون این دو رکن، فقط جنبه گرافیکی باقی می‌ماند. بسیاری از بازی‌های Walking simulator  با ارائه محیط‌های زیبا و چشم‌نواز بازیکن را از خسته شدن بازمی‌دارند و او را به ادامه بازی ترغیب می‌کنند. متأسفانه Waking the Glares در قسمت فنی و هنری گرافیک شبیه بازی‌های پنج سال پیش است. بافت‌های بی‌کیفیت، انیمیشن‌های نه چندان طبیعی و ترکیب رنگی مرده و خشک نمی‌تواند ازنظر بصری توجه گیمر را به خود جلب کند. نکته امیدوارکننده، پایان بازی است که نوید قسمت بعدی هیجان‌انگیزتری را می‌دهد.

در پایان باید به این مسئله پرداخت که متاسفانه Waking the Glares نمی‌تواند در این قسمت ناقص اولیه، گیمر را به سمت خود جذب کند.دیدن جمله To be continued در پایان بازی، فقط بر احساس ناامیدی از تجربه ای ناقص و نه چنداد جذاب تاکید می کند. شاید بهتر بود که سازندگان صبر می کردند و همه قسمت ها را یک‌جا عرضه می کردند. با این وجود باید بود و دید تا در قسمت های بعدی روال کار چگونه پیش می‌رود.

نوشته اولین بار در پدیدار شد.

قدم زدن ناقص – نقد و بررسی Waking the Glares

مردی از جنس خشم – بررسی داستان Illidan Stormrage – قسمت اول

مردی از جنس خشم – بررسی داستان Illidan Stormrage – قسمت اول

ایلیدن استورم‌ریج (Illidan Stormrage) یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های سری بازی‌های است. این شخصیت به خصوص در میان گیمر‌های ایرانی محبوبیت بسیار زیادی دارد. ایلیدن اولین Demon Hunter، پادشاه Outland، فرمانده سابق Black Temple و رهبر اولیه illidari بود. او دارای یک برادر دوقلو به اسم ملفیوریون استورم‌ریج (Malfurion Storgrage) است. ایلیدن در واقع از نسل Night Elfها بود اما در میانه داستان بسیار طولانی خود به نسل خود خیانت کرد تا با پیوستن به نیرو‌های The Burning Legion به قدرت‌های بیشتری دست پیدا کند. ایلیدن یکی از قدیمی‌ترین شخصیت‌های دنیای وارکرفت است و از اولین کتاب این مجموعه در وارکرفت حضور داشت. در این مطلب سعی می‌کنیم به اتفاقات مهم زندگی این شخصیت محبوب که در کتاب‌ها و یا بازی‌ها به آن اشاره شده است، بپردازیم.

 

تولد دو برادر، یکی خیر دیگری شر

ایلیدن و برادرش Malfurion در شهر Lorlathil در Val’Sharah به دنیا آمدند اما هر دو آنها در شهر Suramar همراه با دوست خودشان تیرانده ویسپرویند (Tyrande Whisperwind) بزرگ شدند. در این میان باید اشاره کنیم که آغاز داستان ایلیدن، برادرش و تیرانده به اولین کتاب وارکرفت به اسم چشمه جادوانگی باز می‌گردد. ایلیدن از کودکی به جادو علاقه زیادی داشت و از همان ابتدا نیز به تمرین Highborne Magic می‌پرداخت. او در جوانی سعی کرد تا یک Druid شود چون برادرش یک Druid بود. او در قلبش همیشه دوست داشت یک جادوگر ماهر باشد نه یک Druid. چشم‌های ایلیدن رنگی کهربایی داشت، چیزی که در فرهنگ Elfها نشانگر سرنوشتی بزرگ بود. در حالی برادرش ملفیوریون و تیرانده هر دو به هدف آینده خود دست پیدا کرده بودند، ایلیدن همچنان به دنبال سرنوشت بزرگ خویش بود. در حالی که او یک نجیب‌زاده نبود، ایلیدن به زودی به جادوگر شخصی رهبر ارتش Elfها یعنی Kur’Talos Ravencrest تبدیل شد.

Illidan Stormrage سمت راست به همراه برادر دوقلوی خود Malfurion Stormrage

اولین حمله لیژن به آزراث

وقتی Archimonde برای اولین بار با خیانت ملکه Elfها Azshara به آزراث حمله کرد، ملفیوریون موفق شد تا ایلیدن را قانع کند که دست از حمایت ملکه بکشد. ایلیدن به دنبال برادرش راهی شد. در این بین Cenarius و اژدهایان نیز وارد نبرد شدند. اینجا بود که ملفیوریون فهمید دشمنی که به آزراث حمله کرده بسیار قدرتمند است. برای پایان دادن به این حمله ملفیوریون تصمیم گرفت تا چشمه جاودانگی (Well of Eternity) را نابود کند. (Well of Eternity منبع قدرت Elfها و منشا اصلی قدرت جادوی آنها بود. این چشمه چیزی بود که باعث شد نظر لیژن به سمت آزراث جلب شود.) ایده نابود کردن چشمه جاودانگی ایلیدن را وحشت زده کرد، این چشمه منبع قدرت‌های او نیز بود. (Elfها نامیرا هستند و ایلیدن حدس می‌زد که نامیرا بودن نسل آنها ربط مستقیمی به چشمه دارد.) ایلیدن حس می‌کرد که نابود کردن چشمه قیمت بسیار گزافی برای مقابله با لیژن است. در اینجا بود که علاقه باطنی در ایلیدن نسبت به لیژن به وجود آورد. آنها از جادوی خاصی استفاده می‌کردند و هدفی جز نابودی نداشتند. در حالی که Elfها تقریبا توانستند در مقابل لیژن مقاومت کنند، تعداد سربازان Legion کاهش پیدا نمی‌کرد. بعد از مرگ Latosius، ایلیدن رهبر Moon Guard شد اما هیچوقت از قدرت سربازان زیر دست خود به صورت کامل استفاده نکرد. او به جای اینکه به سربازان خود دستور استفاده از قدرت جادوییشان بر علیه لیژن استفاده کند، به آنها دستور داد تا تمام قدرتشان را به بدن خودش انتقال دهند. اینکار باعث می‌شد که ایلیدن بیش از پیش قوی شده و از جادو‌های به مرابت مخرب‌تری استفاده کند. اینکار باعث شد که این سرباز‌ها در موقع حمله نیرو‌های لیژن هیچ قدرت دفاعی نداشته باشند. بعد از نبرد Black Rook Hold ایلیدن آنقدر از قدرت سربازانش سواستفاده کرد که باعث مرگ آنها شد! ایلیدن عقیده داشت که قربانی شدن این افراد برای مقابله و مبارزه با لیژن لازم بود و دیگران قدرت درک آن را ندارند.

عشقی قدیمی

ایلیدن از کودکی به دوست خود تیرانده ویسپرویند علاقه داشت. تیرانده تبدیل به یکی از خواهران فرقه Sisters of Elune تبدیل شده بود. فرقه‌ای که به عبادت Elune می‌پرداختند. ایلیدن دوست داشت که نظر تیرانده را به خود جلب کند و به همین خاطر در اکثر مواقع بدون فکر کردن دست به کار‌های مختلف می‌زد. به عنوان مثال جادو چیزی نبود که تیرانده نسبت به آن علاقه خاصی نداشته باشد. در حالی که ایلیدن برای کسب جایگاهی در قلب تیرانده تلاش می‌کرد هنوز نمی‌دانست که تیرانده به برادرش ملفیوریون علاقه دارد! Xavius، جانشین ملکه خائن از این نقطه ضعف ایلیدن سواستفاده کرد تا او را به تاریکی بکشاند. او توانست ایلیدن را متقاعد کند که با مرگ ملفیوریون، او دیگر رقیبی برای کسب عشق تیرانده نخواهد داشت. وقتی ایلیدن ملفیوریون و تیرانده را در کنار یکدیگر دید، تمام علاقه او نسبت به دفاع کردن از نسل Elfها و سرزمین آزراث از بین رفت.

آشنایی با همیاری قدیمی

در همین بازه زمانی بود که ایلیدن در مبارزه با یکی از فرماندهان لیژن به نام Azzinoth به پیروزی رسید. او سلاح این شیطان را برای خود به غنیمت برد. این سلاح در آینده به سلاح نمادین این شخصیت به اسم Warglaives of Azzinoth تبدیل شد. بعد از مرگ Kur’Talos فرمانده سابق ایلیدن، دختر Kur’Talos به این نتیجه رسید که راه ایلیدن درست است و ترجیح داد که به دنبال او رفته و یکی از یارانش شود. ایلیدن با نقشه‌ای جدید در ذهن، به سمت شهر Zin-Azshari راهی شد تا در آنجا به توافقی با Azshara و Manoroth برسد. Manoroth یکی از فرماندهان ارشد ارتش لیژن بود. ایلیدن قصد داشت تا آیتمی به اسم Demon Soul را پیدا کند. آرتیفکتی که توسط قدرت یکی از اژدهایان نگهبان آزراث به نام Neltharion ساخته شده بود. Neltharion در ادامه داستان دیوانه شد و اسم خود را به Deathwing تغییر داد و قسم خورد تا آزراث را نابود کند. این آرتیفکت این قدرت را داشت که دروازه ورود سرباز‌های لیژن را به آزراث برای همیشه ببندد. برای اینکار ایلیدن باید قدرت بیشتری در اختیار داشته باشد. در نهایت ایلیدن به پیش رهبر لیژن یعنی سارگراس (Sargeras) رفت. سارگراس بدون هیچ توضیحی از نقشه ایلیدن آگاه شد. رضایت او از نقشه ایلیدن باعث شد که او “هدیه‌ای” به ایلیدن بدهد. چشمان ایلیدن توسط قدرت سارگراس سوزانده شدند. به جای چشمان او دو گوی آتشین در کاسه چشمانش قرار گرفت. همچنین خالکوبی‌های از جنس جادوی Arcane روی بدن ایلیدن نقش بست. بعد از سوزاندن چشم‌های ایلیدن، سارگراس دیدی جدید به او اهدا کرد که توسط آن ایلیدن می‌توانست قدرت لیژن در جهان بی انتها را مشاهده کند. با این دید ایلیدن فهمید که شکست دادن لیژن در آزراث هیچ معنی ندارد. او تصمیم گرفت تا راهی پیدا کند که لیژن را برای همیشه نابود کند. Azshara از کار ایلیدن بسیار راضی بود اما ریسک نکرده و برای پیدا کردن Demon Soul کاپیتان Varo’then را به همراهیش فرستاد.

قدرت در دستان لیژن

وقتی Demon Soul به دستان لیژن رسید آنها قصد کردند که با استفاده از قدرت این آرتیفکت، دروازه ورودی نیرو‌های لیژن به آزراث را ارتقا دهند. آنها قصد داشتند که خود سارگراس را به آزراث احضار کنند! ایلیدن در اینجا دوباره با نیرو‌های دفاعی Elfها متحد شد در حالی که آنها بعد از خیانت ایلیدن و اهدای کلید موفقیت (Demon Soul) به لیژن، دیگر اعتمادی به او نداشتند. براداران دوقلوی استورم‌ریج موفق شدند تا به همکاری یکدیگر و قدرت Demon Soul توانستند دروازه ورود نیرو‌های لیژن را نابود کنند. نابودی این دروازه باعث شد که حتی چشمه جاودانگی نیز به مرز انفجار برسد. در این بین تمام نیرو‌های Elf در حال فرار از سرزمین خود بودند اما ایلیدن چند شیشه از آب چشمه جاودانگی را نزد خود نگه داشت. بلافاصله چشمه جاودانگی منفجر شد. اتفاقی که در آزراث از آن با نام The Great Sundering نام برده می شود. این انفجار باعث شد که سرزمین اصلی آزراث که به نام کالیمدور (Kalimdor) شناخته می‌شد به چند تکه دیگر تقسیم شود و مقدار زیادی از سرزمین‌ها نیز نابود شده و یا به زیر آب فرو روند. بعد از این حادثه ایلیدن به سمت کوه هایجال (Mount Hyjal) سفر کرد. او در این سرزمین دریاچه‌ای را در بالاترین نقطه این قله پیدا کرد. ایلیدن سه شیشه از آب چشمه جاودانگی را داخل این دریاچه خالی کرد. اینکار او باعث شد که نیرو‌های چشمه جادوانگی به این دریاچه نفوذ کنند و در واقع چشمه جاودانگی جدیدی در کوه هایجال شکل بگیرد. ایلیدن از اینکار خود بسیار راضی بود اما خوشحالی او بسیار سریع قطع شد. وقتی برادرش همراه با تیرانده و دیگر رهبران Elfها از کار ایلیدن باخبر شدند رفتاری کاملا برعکس داشته و خشمگین شدند. ملفیوریون که نمی‌توانست این خیانت برادرش را باور کند سعی بر این داشت که اشتباه ایلیدن را به او توضیح دهد. جادویی که ایلیدن به استفاده از آن اصرار داشت چیزی در باطن بی نظم بود که باعث شده بود لیژن با آن به آزراث پا بگذارد. این جادو چیزی جز بدبختی برای مردم آزراث نخواهد داشت. ایلیدن که قصد نداشت حتی به کلمه‌ای از حرف‌های برادرش گوش کند با ملفیوریون مانند یک احمق رفتار کرده و گفت این جادو برای موقعی که لیژن به آزراث برگردد نیاز خواهد شد. عدم پشیمانی در کار‌های ایلیدن باعث شد که ملفیوریون شوکه شود. ملفیوریون فهمید که برادرش خود را به استفاده از جادو فروخته است. او دستور داد که ایلیدن را در جایی عمیق از کوه هایجال زندانی کنند. جایی که دیگر فکر او حتی به ذهن هیچ فردی خطور نخواهد کرد. البته ملفیوریون در سال‌های زندانی بودن ایلیدن بارها برای بازگشت برادرش از راه اشتباه با او دیدار کرد اما این اتفاق هیچگاه رخ نداد.

نوشته اولین بار در پدیدار شد.

مردی از جنس خشم – بررسی داستان Illidan Stormrage – قسمت اول