Tag10 ویدیویی

10 اسلحه تک‌تیرانداز مرگبار و برتر بازی‌های ویدیویی

10 اسلحه تک‌تیرانداز مرگبار و برتر بازی‌های ویدیویی

یکی از بزرگ‌ترین لذت‌ها برای هر گیمر احتمالا لحظه هدشات کردن دشمن با اسلحه اسنایپر است! زوم کردن، حبس کردن نفس و در نهایت شلیک اعمالی هستند که جزئی جدایی‌ ناپذیر از آثار شوتر محسوب می‌شوند.

اما به واقع چرا کار با اسنایپر در این حد لذت‌بخش است؟ فکر می‌کنم فارغ از اینکه شبیه‌سازی حس بودن در یک جنگ آن هم در قامت یک تک‌تیرانداز بسیار لذت‌بخش است، دلیل اصلی محبوب‌ بودن کار با اسنایپر هیجان و استرسی است که در زمان بازی به ما انتقال می‌دهد. ضمن اینکه برخلاف سایر اسلحه‌ها که با آن‌ها کمتر اهمیت دارد که چه نقطه‌ای از بدن دشمن را هدف بگیریم، همواره کار با اسنایپر برای ما تداعی‌کننده هدشات کردن و ترکاندن سر دشمنان است! 

اما این تمام ماجرا نیست و تجربه کار با اسنایپر در هر بازی با بازی دیگر متفاوت است، احتمالا بخشی از این تضاد بخاطر سیستم گان‌پلی هر اثر و بخش مهمی هم مربوط به مکانیزم اسلحه‌ها است! براستی لذت‌بخش‌ترین اسلحه تک‌تیراندازی که تا به حال با آن کار کرده‌اید چیست؟

در جدیدترین قسمت از سری آیتم‌های ، به سراغ معرفی بهترین و محبوب‌ترین اسلحه‌های اسنایپر در بازی‌های ویدئویی رفته‌ایم، اسلحه‌هایی که از سری بازی‌های مختلف جمع‌آوری شده‌اند و نکته متمایز کننده آن‌ها این است که نوع طراحی این اسلحه‌ها کاملا بر مبنا خلاقیت خود سازندگان است و در خلق آن‌ها کمتر از اسلحه‌های حقیقی الگو گرفته شده است. این انتخاب‌ها توسط کانال مشهور WatchMojo انجام شده و اکنون ما نسخه دوبله این ویدیو را برای شما پردیسی‌های عزیز آماده کرده‌ایم.

از شما دعوت می‌کنیم این ویدیو زیبا را مشاهده نمایید:

 

ترجمه و مدیریت پروژه: علی غروبی

اکنون نوبت شماست! شما در طول دوران بازی خود، بیش از همه از کار با چه اسلحه اسنایپری لذت بردید؟ لطفا دیدگاه خود را برایمان به اشتراک بگذارید …

10 اسلحه تک‌تیرانداز مرگبار و برتر بازی‌های ویدیویی

10 مرحله آغازینِ برتر در تاریخ بازی‌های ویدیویی

10 مرحله آغازینِ برتر در تاریخ بازی‌های ویدیویی

“10 مرحله آغازینِ برتر در تاریخ بازی‌ها” 

“ترجمه شده از وبسایت WhatCulture”

هدف اولین مرحله، منطقه، مبارزه و اولین دسته دشمنان در بازی، نمایان ساختن حس و حال بازی و فراهم کردن یک بازخورد فوری برای بازیکنان است که اگر به صورت خوبی پیاده‌سازی شود ممکن است توجه گیمر را به خودش جلب کند و باعث ادامه دادن بازی شود.

در سالهای گذشته اغلب این مراحل به عنوان دمو و کات‌سین برای بازی اصلی در نظر گرفته می‌شد که انجام اینکار امروزه تعجب‌برانگیز خواهد بود.

مرحله‌ی اولِ ضعیف می‌تواند باعث شود بازی به فراموشی سپرده شود. در این روزهایی که Netfilx، گوشی‌های موبایل، شبکه‌های اجتماعی و حتی افراد دیگر خواستار جلب‌توجه ما به خود هستند، افراد کمی وجود دارند که صبر و حوصله‌ی ادامه‌ دادن چیزی را داشته باشند که از آن لذت نمی‌برند، حالا هر چقدر هم درباره‌ی اینکه بازی در ادامه عالی خواهد شد بشنوند!

یک مرحله‌ی ابتداییِ عالی می‌تواند بازیکن را فورا مشغول خود کند و همه‌ی چیزی که باید بدانند از جمله ویژگی‌های گیم‌پلی، داستان و دنیایی که بصورت موقت در آن ساکن شده‌ است را به او بیاموزد و حسی به بازیکن تزریق کند که بخواهد ساعت‌های بیشماری را پای این دنیای دیجیتالی صرف کند.

اولین بازخوردها و مراحل اولیه‌ی بازی برای همیشه مهم خواهند بود اما کدامیک از بازی‌ها اینکار را به بهترین شکل ممکن انجام داده‌اند؟ در این مقاله سعی داریم به 10 نمونه از این عناوین بپردازیم.

 

10. Pac-Man

کشش زمینه‌ی ساده و مارپیچ‌گونه‌ی Pac-Man بسیار گسترده است. تقریبا همه‌ی افرادی که تا به حال در عمرشان یک بازی ویدیویی انجام داده باشند، با آن آشنا هستند. اولین مرحله‌ی بازی آسانترین است (البته نه مثل آب خوردن)، اما بازیکنان فورا می‌دانند که هدف چیست، خطرات موجود چیست و چگونه بازی کنند.

هر چیزی که باید بدانید در آن صفحه‌ی نمایش اول وجود دارد. مراحل بعدی از همان مارپیچ استفاده می‌کنند، اما ارواح سریعتر و خطرناکتر از قبل می‌شوند و چالش بازی را به طور قابل توجهی بالا می‌برند.

سرگرم‌کننده؟ صد‌درصد. مثال‌زدنی؟ مطمئنا. آیا باعث می‌شود بعد از اولین مرحله بازی را ادامه دهید؟ خب، پورت‌های زیاد بر روی هر سیستم قابل‌تصور به علاوه‌ی میلیون‌ها سکه‌ای که در دستگاه‌های Arcade خرج شده‌ است، همین را نشان می‌دهد.

 

9. Kingdom Hearts

هیچکدام از کات‌سین‌های ابتدایی من را به اندازه‌ی کات‌سین عنوان Kingdom Hearts شگفت‌زده نکرده‌ است. زمانی که برای اولین بار آنرا بر روی Playstation 2 تجربه کردم، فکر می‌کردم هیچ سیستمی نمی‌تواند این سطح بصری که بر روی نمایشگر بود را پیاده‌سازی کند. این بسیار فریبنده بود.

اولین بخش‌های قابل‌بازی کاملا در تضاد یکدیگر هستند. بخش اول، تمریناتی رویامانند است که همزمان با اجازه‌ دادن به بازیکن برای انتخاب مهارت‌هایی که ترجیح می‌دهد تقویت کند، ویژگی‌های بازی و ترکیبی از دنیاها و اساطیر Disney و Final Fantasy مانند را نشان می‌دهد.

بخش بعدی ما را به جزایر روستاییِ سرنوشت هدایت می‌کند که پر از نور خورشید، شن وماسه، دریا و درختان نخل است. دنیایی کاملا متفاوت از بخش تمریناتی که تاریک و وحشی بود.

مشاهده‌ی این دو منطقه‌ی لذت بخش و متفاوت، نشان داد که تقریبا هیچ محدودیتی در بازی وجود ندارد و باعث می‌شد برای دانستن اینکه بازی شما را در ادامه به چه منطقه‌ای هدایت خواهد کرد، لحظه‌شماری کنید.

 

8. Metal Gear Solid 3: Snake Eater

باری قبل از اینکه آغاز شود، از شما می‌پرسد که آیا نسخه‌ای قبلی را تجربه کرده‌اید؟ صرفا برای اینکه تعیین کند که آیا یک جوک نابودکننده در ارتباط با نسخه‌های قبلی ارائه دهد یا نه! این عنوانی است که همزمان می‌تواند یک داستان جاسوسی هیجان‌انگیز از دوره‌ی جنگ سرد ارائه دهد، در حالی که وقت برای شوخی‌های تاثیر‌گذار پیدا می‌کند.

به محض اینکه کنترل شخصیت Snake را بر عهده می‌گیرید، متوجه‌ خواهید شد که این یک فاصله‌ی کامل از نسخه‌های پیشین سری است. راهرو‌های تنگ و زاویه‌دار جای خود را به محیط‌های جنگلی و وحشی داده‌اند که در آن تاکید زیادی بر روی استتار و استفاده از محیط برای منفعت خود وجود دارد. همینطور در آن خطرات جدیدی به فرم حیات وحش سم‌آلود، تله‌های مرگبار و گوشتخواران گرسنه که منتظرند تا شما را برای صبحانه میل کنند، یافت می‌شود.

همینطور عناصر مفید فنی مانند داشتن محل هر دشمن (و زاویه‌ی دید او) بر روی mini-map، جای خود را به سیستم اولیه‌‌ای که می‌تواند محل موجودات زنده را مشخص کند داده بود، سیستمی که البته فرقی بین یک پرنده‌ی بی‌آزار و دشمن مسلحِ مهلک نمی‌گذارد. از آنجایی که با استفاده از این سیستم صدای “پینگ”مانندی به وجود می‌آید، حتی ریسک لو رفتنتنان در این مواقع نیز وجود دارد.

همچین چیزی در آن زمان دیده نشده بود و این مهره‌ی سودمندی برای عنوانی است که یکی از بهترین‌های تاریخ محسوب می‌شود.

 

7. Sonic The Hedgehog – 1991

سرعت و گشت‌وگذار.

این دو کلمه‌ای است که عناوین کلاسیک Sonic را به بهترین شکل ممکن توصیف می‌کند و این در هیچ مکانی بیشتر از مرحله‌ی اول یعنی منطقه‌ی تپه‌ی سبز، آشکارتر نیست.

مناطق زیبا، روشن و رنگارنگ به همراه موزیکی خوش‌طبع، فورا به بازیکنان خوشامد می‌گوید و تعداد زیادی حلقه و پیچ و خم، بر روی حس سرعت بازی تاکید دارد. تقریبا همه‌ی ویژگی‌هایی که در طول بازی به Sonic کمک می‌کند یا مانع او می‌شود، در این مرحله معرفی می‌شوند.

این زمینه به حدی مثال‌زدنی است که در همه‌ی نسخه‌های بعدی وجود داشته یا به آن اشاره شده است. حتی جوجه‌تیغی پر سرعت ما نیز نتوانسته به خوبی به جادوی آن روزهای اول این سری برسد.

البته با توجه به اینکه عرضه‌ی Sonic Mania نزدیک است، همیشه می‌توان امیدوار بود.

 

6. Pokémon Red/Blue

همه مجبور بودند که آن تصمیم را بگیرند.

در آزمایشگاه معتبر شهر کوچک Pallet، نسلی از بازیکنان همراه همیشگی خود در ماجراجویی‌های آینده را انتخاب کردند و تقریبا همه‌ی آنها به راحتی می‌توانند اولین انتخاب خود را به یاد بیاورند.

Bulbasaur، Charmander یا Squirtle. هر سه نوع از این موجودات دوست‌داشتنی دلیلی برای انتخاب شدن به بازیکن می‌دادند و در حقیقت هیچ انتخاب بدی در میانشان وجود نداشت. اولین Starter Pokemon، اولین مبارزه، اولین باری که موفق به گرفتن یک Pidgey شدید و لقب بچه‌گانه و سرگرم‌کننده‌ای که به رقیب خود دادید، توسط میلیون‌های بازیکن به یاد آورده می‌شوند.

به یاد دارید وقتی که می‌‌گفتند این یک هوس زودگذر است؟

5. Uncharted 2: Among Thieves

عناوین کمی پیدا می‌شوند که با آویزان کردن شخصیت اصلی از لبه‌ی قطاری که هر لحظه ممکن است سقوط کند، فورا توجهتان به بازی را جلب کنند.

بعد از اولین نسخه‌ی این سری که می‌توان از آن به عنوان جواهر بدست‌آمده‌ بر روی کنسول Playstation 3 نام برد و آشنا شدن گیمرها با ماجراجویِ شوخ‌طبع و باهوشی به نام “نیتن دریک” و محبوب شدن آن در میان طرفداران، نسخه‌ی دوم او را از همان ابتدای بازی در معرض خطر قرار داد و به کسی که کنترلر را در دست داشت تلقین می‌کرد که سریعتر عمل کند و شخصیت محبوبِ جدید خود را نجات دهد.

این مرحله بدون شک راهی فوق‌العاده برای شروع بازی بود. این مرحله بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای آغاز می‌شد، بنابراین بعد از اینکه بازیکن “نیتن” را از خطر مرگ نجات می‌دهد، به اندازه کافی در بازی فرو رفته است و می‌خواهد بداند که “نیت” چگونه خود را در این موقعیت قرار داده است.

این یک مرحله‌ی آغازین درجه یک است، چیزی که حتی خود Naughty Dog هم باید برای جلو زدن از آن، سخت تلاش کند … اما احتمالا من پایم را از گلیمم درازتر کرده‌ام!

 

4. DOOM – 1993

به محض اینکه موسیقی هِوی متال کلاسیک در طی مرحله‌ی E1M1 پخش شد، می‌دانستیم که این شبیه هیچ چیزی که قبلا دیده‌ایم نیست.

گرافیک بازی نسبت به راهرو‌های تکراری و ثابت Wolfenstein 3D گام بزرگی رو به جلو برداشته بود، دشمنان و محیط به طور قابل‌توجهی متنوع بودند و امکان ندارد کسی با بازی کردن آن و تکه‌تکه کردن یک Imp با فقط یک گلوله‌ی Shotgun، آن حس فوق‌العاده را در درونش احساس نکند.

از آن زمان این مرحله چندین و چند بار آنالیز شده است، تغییرداده شده است، در تقریبا همه‌ی عناوین تیراندازی که یک بخش ویرایش و ساخت مرحله دارند، دوباره ساخته شده است و Speedrunnerهای معروف آنرا هزاران بار تجربه کرده‌اند و موفق به پایان رساندن آن در 8 ثانیه یا کمتر شده‌اند.

این اغراق نیست که بگوییم تمام بازیهای موجود در سبک تیراندازی اول شخص، وجود خود را مدیون DOOM هستند و این مرحله، چیزی بود که همه‌ را برای اولین بار به این سبک علاقه‌مند کرد.

 

3. Resident Evil 4

چهارمین نسخه‌ی اصلی از این سری محبوبِ شرکت Capcom که سبک خاص خود را خلق کرده بود، در آن زمان یک ریسک عظیم برای توسعه‌دهندگان بود. نسخه‌های قبلی بر روی گشت‌وگذار آهسته و تنش‌زا، صرفه‌جویی در مهمات، زاویه دوربین ثابت (در بیشتر مواقع)، کنترل شلخته که ظاهرا عمدی بود و دشمنانی که به اندازه شما در نبرد‌ها شانس پیروزی داشتند، تاکید داشت.

اولین مرحله‌ی Resident Evil 4 باعث شد بازیکنان به طور فوق‌العاده‌ای حس قدرتمند بودن را داشته باشند. چند گلوله‌ی هدفمند کافی بود تا دشمنانی که تلوتلو میخوردند را به راحتی در مبارزات تک به تک از پا در بیاورید. به اندازه‌ی کافی از این مبارزات تک به تک در ابتدای بازی وجود داشت که حس آرامشی را به گیمرِ از همه‌ جا بی ‌خبر به صورت گمراه‌کننده‌ای تزریق می‌‌کرد و حس امن بودن به او می‌داد… اما بعد به روستا می‌رسیم.

ناگهان تعداد بسیار بیشتری از روانی‌های قاتل‌ را شاهد هستیم. چیزی بیشتر از آن که بتوانیم به راحتی از پسش بربیاییم و دقیقا مثل نسخه‌های قبلی، فرار کردن راه معقول‌تری به نظر می‌رسد. بعد از آن شاید چند‌تا از داس‌ به دست‌ها را از پای در بیاوریم و دوباره قدرت را در وجودمان احساس کنیم… اما اینجاست که صدای اره‌برقی را می‌شنویم و دوباره سرتاپای وجودمان را وحشت فرا می‌گیرد.

این بالا و پایین‌های تجربه‌ی بازیکنان با نواخته‌ شدن زنگ کلیسا تمام می‌شود و حسی از گیجی برای شما باقی می‌گذارد که با خود می‌گویید چرا همه‌ی روستا به دنبال کشتنتان بوده‌اند و حالا چرا به طور ناگهانی همه‌ی آنها ناپدید شده‌اند و در همین زمان است که عنوان بازی نمایان می‌شود.

بسیار هوشمندانه.

 

2. Super Mario Bros

این صحنه را تصور کنید. سالِ 1985 است و به احتمال زیاد شما تا به حال هیچ بازی‌ ویدیویی را تجربه‌ نکرده‌اید. این را با در دست گرفتن یک کنترلر شروع می‌کنید. اولین غریزه‌ی شما این است که هر دکمه‌ را امتحان کنید.

“خب، این علامت + باعث حرکت این مرد کوچیک میشه، دکمه‌ی A باعث میشه بپره. به اندازه کافی سادست. وای، چه موزیک گیرایی.”

” اون قارچ کوچیک قهو‌ه‌ای که چشم هم داره واسه چی داره به سمت من میاد؟ اوه، بهش برخورد کردم و مُردم. این بار بیا پریدن به سرش رو امتحان کنیم. موفق شدم!”

همه‌ی چیزی که درباره‌ی Super Mario Bros. باید بدانید در چند صفحه‌ی نمایش اول بازی وجود دارد. روند یادگیری کاملا بی‌نقص است. بازی با یک راه غیرقابل اشتباه به شما یاد می‌دهد که Goombaها برابر با بد و بلوک‌هایی با علامت سوال برابر با خوب است. بدون اینکه حتی بدانید اساسا در یک بخش تمرینی به سر می‌برید.

پرفروش‌ترین سری تاریخ بازیهای ویدیویی، موفقیت خود را مدیون طراحی مراحل والای نسخه‌ی اول است و اولین مرحله یک معرفی بی‌نقص است.

 

1. The Last of Us

بعد از سه‌گانه‌ی Uncharted، استودیوی Naughty Dog عنوان فوق‌العاده‌ی The Last of Us را منتشر کرد که در صدر لیست ما قرار دارد و تنها دلیل آن این است: این تنها عنوانی در لیست است که باعث شده است مردهای بالغ هم گریه کرده و عمیقا تحت تاثیر قرار گیرند.

اساس داستان TLOU را شیوع موجوداتی زامبی‌مانند و فضای آخر‌الزمانی تشکیل داده است. بازیکنان در ابتدای بازی کنترل دختر “جوئل” یعنی “سارا” را بر عهده می‌گیرند، در همان روزی که این بیماری سهمگین شیوع پیدا کرده است و ترس و گیجی ناشی از آن دنیا را دربرگرفته است و ما دقیقا چنین حسی را با یک دختر کوچک تجربه می‌کنیم. در سراسر شهر مراکز نظامی دایر شده‌اند تا افراد مبتلا را شناسایی کنند و این عواقب غم‌انگیزی برای “جوئل” به همراه دارد. بعد از اینکه آنها موفق به فرار از شهر می‌شوند با سربازی مواجه می‌شوند. این سرباز با اینکه به دستور مافوق خود اعتراض می‌کند و سعی می‌کند که توضیح دهد، آنها مبتلا نیستند اما مجبور به شلیک به “جوئل” می‌شود.

بعد از تیراندازی اولیه و زمانی که جوئل و سارا بر روی زمین دراز کشیده‌اند، نشانه‌ای از امید وجود دارد. برادر “جوئل” یعنی “تامی” فورا خود را می‌رساند و سرباز را از پای درمی‌اورد. اما بعد از آن “جوئل” متوجه می‌شود که “سارا” گلوله‌ای کشنده‌ دریافت کرده است. “جوئل” او را با قلبی شکسته در آغوش می‌گیرد و بصورت غم‌انگیزی سارا در دستان او از دنیا می‌رود، با موسیقی که بعید است از خاطرمان برود.

این صحنه به دلایل زیادی غم‌انگیز و ناراحت‌کننده است. یکی از دلایل بزرگ آن این است: این اتفاق لازم نبود بیفتد. همانطور که “جوئل” گفت آنها مبتلا نبودند و اگر سرباز زیر فشار دستور نبود، امکان نداشت که با دست‌پاچگی و هراس به آنها شلیک کند و سارا دیگر زنده بود.

هیچ بازی دیگری چنین ضربه‌ای احساسی را در 15 دقیقه‌ی اول بازی به گیمر وارد نمی‌کند. بنابراین به همین دلیل است که ما هیچ درنگی در انتخاب کردن The Last of Us به عنوان دارنده‌ی بهترین مرحله‌ی آغازین در تاریخ بازی‌ها نداشتیم.

————–

نظر شما چیست؟ آیا با انتخاب‌های صورت گرفته موافق هستید‌؟ شما چه عناوینی را لایق قرار گرفتن در لیست می‌دانید؟

ترجمه: علیرضا رزمجویی

10 مرحله آغازینِ برتر در تاریخ بازی‌های ویدیویی