Tagچرا ندارد؟

چرا و چگونه Valve هیچ رئیسی ندارد؟

چرا و چگونه Valve هیچ رئیسی ندارد؟

شرکتی را متصور شوید که در آن همه با هم برابر اند، شرکتی که مدیری ندارد و کارمندانش، هر جایی که بخواهند می نشینندT هر کاری که صلاح بدانند انجام می دهند و حقوق یکدیگر را با هم فکری هم مشخص می کنند. سالی یک بار هم با هم به مسافرتی تفریحی می روند. آن چه که تصور کردید، شرکت Valve بود، توسعه دهنده سرویس استیم و بازی هایی چون Dota 2 ،Counter Strike و Half Life.

ساختار مدیریتی، یا شاید هم بهتر است بگوییم بی مدیریتی والو، سال ها پیش لو رفت و دنیای تجارت و مدیریت را تکان داد. قضیه از این قرار بود که گیب نویل، از بنیان گذاران ولو در پادکستی از این ساختار سخن گفت و یکی از شنوندگان، خواست که بیشتر با جزئیات این نحوه مدیریت آشنا شود. Greg Coomer، از طراحان مشغول در ولو هم دفترچه مدیریتی این شرکت را برای وی فرستاد و طولی نکشید که این دفترچه روی اینترنت پخش شد.

ساختار این شرکت خیلی زود توجه همگان را به خود جلب کرد، زیرا که والو هیچ رئیس و یا مدیری نداشت. شاید فکر کنید که ولو شرکت کوچکی است و به همین دلیل این ساختار توانسته جواب گوی نیاز های نویل و همکارانش باشد، اما در آن زمان ولو 300 کارمند داشت و شرکتی با 300 کارمند اصلا کوچک محسوب نمی شود.

در هر صورت، ساختار سازمانی ولو، ساختاری مسطح است، یعنی همه کارمندان در یک سطح اند و با هم برابر اند. اما واقعا در چنین سازمانی، همکاری و مشارکت بین کارمندان چطور ممکن است؟ بدون وجود رئیس، کوچک ترین اختلافی ممکن است به آشوب منجر شود. گیب نویل که پس از لو رفتن دفترچه ساختار سازمنی ولو، دیگر تلاش نکرد راز شرکتش را پنهان کند، سعی کرده که به برخی از سوال های پیرامون این ساختار سازمانی پاسخ دهد.

محیط کاری بدون مدیر را چطور توصیف می کنید؟ چگونه توانستید که چنین محیطی را ایجاد کنید؟

من 13 سال در مایکروسافت کار می کردم و یکی از وظایف اصلی ام، برقراری ارتباط با دیگر شرکت هایی بود که مشتری و همکار مایکروسافت محسوب می شدند. در دوران کاری ام، با سازمان های متعددی که هر کدام ساختار خاص خود را داشتند در تعامل بودم. به همین دلیل فکرم معطوف به ساختار های سازمانی گوناگون شد و خیلی زود به این نتیجه رسیدم که هر ساختاری، برای حصول هدف خاصی مناسب است و ساختار ها تفاوت های عمده ای دارند.

وقتی که در سال 1996 ولو را بنیان نهادیم، به این فکر می کردیم که قرار است این شرکت در چه زمینه ای تبحر داشته باشد. نتیجه این شد که ما می خواستیم چیزی هایی  را خلق کنیم که نظیر شان قبلا وجود نداشته. مدیریت برای رسمی کردن و نهادینه کردن فرایند ها و روش های کاری مناسب است، اما شاید در زمینه کاری ما چندان به کار نیاید. برای مثال فرض کنید که می خواهیم دو محصول ایجاد کنیم، شاید برای توسعه یکی، نیاز به مهارت هایی داشته باشیم که در دیگری اصلا به کار نیایند، چرا که در بازی سازی، مهارت های مختلفی از قبیل مهارت های فنی، طراحی و هنر دخیل اند و ما نیاز به نیرو هایی داریم که بتوانند این موضوع را درک کنند. در ولو، خیلی بعید است که یک نفر مسئول دو پروژه متوالی باشد.

چرا بعید است که یک نفر مسئول دو پروژه متوالی باشد؟

اصطلاحاتی که ما در ولو به کار می بریم، مهارت مدیریتی و کار فردی است. در کار گروهی، وظیفه مدیر و مسئول پروژه این است که سعی به افزایش اثر بخشی همکارانش کند و در حصول این هدف، ممکن است که بخشی از اثر بخشی خود وی قربانی شود. زیرا مدیران در کار گروهی، استرس بیشتری را تجربه می کنند و بیشتر درگیر مشکلات می شوند، زیرا که جز اعمال خودشان، فاکتور های بسیار دیگری هم بر موفقیت پروژه تاثیر دارند که باید کنترل شوند. خیلی از کارمندانی که ایده ای در سر دارند، برای به عمل آوردن آن ایده تصمیم می گیرند که پروژه ای را شروع کنند و خود عهده دار رهبر و مسئول ان پروژه می شوند. اما پس از پایان پروژه، به علت فشار های وارد تصمیم می گیرند که مدیریت را کنار بگذارند و به صورت فردی در فعالیت ها مشارکت کنند. در ولو، بسیاری از کارمندانی که بالاترین حقوق را دریافت می کنند، کسانی است که فقط به صورت فردی در کار ها دخیل هستند.

ولو در توسعه ساختار سازمانی اش از شرکت خاصی الگو گرفته؟

در مایکروسافت، ما واقعا ایده ای نداشتیم که مشتریان، چگونه از محصولات مان استفاده می کنند. هدف مایکروسافت این بود که با ویندوز، بازار رایانه های خانگی را به سلطه خود در آورد. اما در مایکروسافت این نگرانی وجود داشت که مشتریان، هارد درایور رایانه های شخصی خود را فرمت کنند به جای ویندوز، سیستم عامل پیش فرضی که روی این رایانه ها نصب شده بود، MS-DOS و یا سیستم عامل های دیگر نصب کنند. خب ما به این فکر افتادیم که ببینیم مشتریان مان دارند با رایانه های شان چه می کنند، اما نمی توانستیم تک تک شان را سوال پیچ کنیم، این کار بسیار پر هزینه بود. اما خبر خوب این بود که در آن دوران، حدود 20 میلیون کاربر در ایالات متحده از ویندوز استفاده می کنند.

اما آن چه که مرا شکه کرد، این بود که با وجود تمامی تلاش های مایکروسافت مبنی بر چیره شدن بر بازار نرم افزار، ویندوز دومین نرم افزار پر استفاده در آن زمان بود. موفق ترین اپلیکیشن، بازی ای بود به نام DOOM، اپلیکیشنی که توسط هیچ کدام از غول های نرم افزاری توسعه نیافته بود. سازنده عنوان DOOM، تیمی بود متشکل از 12 نفر که در حومه های تگزاس سکونت داشتند. دوم حتی از طریق خرده فروشان بین کاربران توزیع نشده بود، بلکه برای پخش آن، از متد هایی استفاده شده بود که قدمت شان به پیش از پیدایش اینترنت می رسسد. مایکروسافت تیم های فروش 500 نفره تشکیل داده بود، اما شرکتی با تنها 12 کارمند توانسته بود نرم افزاری را بسازد که حتی از ویندوز هم بیشتر فراگیر شود.

امروزه در ولو، ما سازمان های تبلیغاتی و تیم های فروشی سنتی نداریم. هر توسعه دهنده ای، وظیفه دارد که تلاش خود را به کار بگیرد تا محصول به بهترین کیفیت ممکن برسد، همچنین وی باید راهی برای سنجش میزان رضایت مشتری بیابد و آن را بهبود ببخشد.

ایا واقعا این راه حل، بهینه تر از روش سنتی است؟

برای این که بتوانیم به خوبی از این روش بهره ببریم، نیاز به بهترین نیرو ها داریم. به جای این که به دنبال نیرو های ارزان و کم هزینه باشیم، ما به دنبال بهترین ها هستیم، به دنبال گران ترین ها. برای مثال جرمی برت، در صنعت فیلم روی سه گانه ارباب حلقه ها و گینگ کونگ کار می کرد. در وصف اعتبار او کافی است بگوییم که در لیست اسامی سازندگان کینگ گونگ، چهارمین نامی که آورده شده نام وی است. این شخص در کاری که انجام می دهد، فوق العاده است. اگر ما از این شخص در ولو کمک بگیریم، از سر بار استودیو مان کاسته ایم، زیرا نیازی نیست که وی در جلسات شرکت کند، نیازی نیست که وی را به مشتریانمان معرفی کنیم و از اعتبار او برای شان بگوییم، وی فردی شناخته شده است و در زمینه کاری خود از بهترین ها است. ما به مهارت ها و استعداد وی اعتماد کرده و باور می کنیم که وی کارش را به بهترین نحو انجام می دهد.

چیزی هست که ولو در آن ضعف داشته باشد؟

ما کنترل تمام و کامل روی کارمندان مان و کار شان نداریم، به همین دلیل اگر کسی خراب کاری کند و به هر نحوی کارش را درست انجام ندهد، در روند شرکت مشکل پیش می آید. در ولو ما فرض می کنیم که هر کس می داند که دارد چه می کند. برای مثال در ساخت Half Life 2، یکی از مهندسین ما چندین تصمیم کاملا بد و نادرست گرفت. ما در آن زمان سیستمی برای مانیتور کردن کار تک تک کارمندان مان نداشتیم، در نتیجه مجبور شدیم 6 ماه اضافه روی پروژه کار کنیم. کل تیم مجبور شد که برای جبران اشتباهات یک نفر، اضافه کار کند.

کارمندان جدید چطور با این ساختار سازمانی غیر معمول کنار می آیند؟

به طور متوسط 6 ماه طور می کشد تا افراد خود را با این سیستم مطابقت دهند. البته آنانی که از صنعت فیلم سازی وارد ولو می شوند، سخت تر با این ساختار کنار می آیند، زیرا که در آن صنعت، ساختار سازمان ها به شدت نظام مند است و کار ها هم شدید تخصصی هستند. مثلا ممکن است که شما کارتان را به عنوان یک انیماتور شروع کنید و در صنعت فیلم سازی، به عنوان کسی که فقط می تواند حرکات دهان حیوانات را انیمیت می کند نامی برای خود دست و پا کنید. وقتی که وارد ولو می شود، مدتی طول می کشد تا بفهمید که دیگر مجبور نیستید که فقط دهان حیوانات را انیمیت کنید.

بدون مدیر بودن، یکی از عجیب ترین و در عین حال بهترین ویژگی های والو است. این شرکت، ساختار سلسه مراتبی ندارند، تمامی کارمندان در یک سطح اند و به هر شکلی می توانند با هم در تعامل باشند. می توانند در کنار هم پروژه جدیدی را شروع کرده و روی محصول جدیدی کار کنند. والو بهترین ها را استخدام می کند، از برترین های صنعت استفاده می کند . به کارمندان خود اعتماد دارد، در نتیجه هر کارمندی وظیفه دارد که کار خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهد.

استخدام نیرو های جدید و یا اخراج کارمندان فعلی، می تواند با یک مکالمه خیلی ساده بین دو نفر در یک راهرو شروع شود. خیلی اوقات تعدادی از کارمندان والو تصمیم به انجام کاری می گیرند، مثلا به این فکر می افتند که به یکی از همکاران شان پاداش بدهند، پاداشی که مقدار آن می تواند 10 برابر حقوق عادی آن شخص باشد. آن ها این مسائل را با رئیس شان در میان نمی گذارند، زیرا که اصلا رئیسی ندارند. کارمندان با هم بر سر موضوع بحث می کنند و اگر که توافق عمومی حاصل شد، ان کار را انجام می دهند.

شاید این ساختار احمقانه به نظر برسد، ولی واقعیت این است که به خوبی در والو جواب می دهد. لازمه این که این که این ساختار ثمر بخش باشد، این است کارمندان باید به کاری که انجام می دهند باور داشته باشند، باید همواره منافع شرکت را به منافع خود ترجیح دهند. به همین دلیل هم کارمندان والو، از بین بهترین های صنعت دستچین می شوند. آن ها کسانی نیستند که از کار در بروند، بلکه نهایت سعی خود را می کنند تا خروجی کارشان، بهترین کیفیت ممکن را داشته باشد.

والو اکنون بیشتر روی سرویس هایی که ارائه می دهد متمرکز شده و آن ها را توسعه می دهد. دوتا 2 و کانتر استرایک، هر دو از محبوب ترین بازی های رقابتی هستند. حدود 70 درصد از بازی های پلتفرم پی سی از طریق شبکه استیم به فروش می رسند، شبکه ای با 55 میلیون کاربر که سالیانه حدودا 1 بیلیون دلار سود برای والو به ارمغان می آورد.

The post appeared first on .

چرا و چگونه Valve هیچ رئیسی ندارد؟

چرا شیائومی می 6 جک هدفون ندارد؟

چرا شیائومی می 6 جک هدفون ندارد؟

همانطور که می دانید، هفته گذشته شیائومی می 6 رسما معرفی شد. تلفن همراه فوق العاده جذاب و زیبایی که مثل آیفون 7 از جک هدفون 3.5 میلی متری بی بهره است. این شرکت چینی حالا پس از شنیدن انتقادات بسیار، تصمیم گرفته علت این تصمیم خود را اعلام دارد.

بر اساس بیانیه منتشر شده در وبسایت Weibo (شبکه اجتماعی مشهور چینی)، شیائومی علت این تصمیم را باز کردن جا برای دیگر قطعات ارزشمندی که می 6 را به تلفن همراه جذاب تری تبدیل می کنند اعلام کرده است.

اپل، شیائومی و LeEco جک هدفون 3.5 میلی متری را از موبایل های خود حذف کرده اند.

برای مثال، باتری بزرگ تر یکی از امکاناتی است که با وجود جک هدفون امکان پذیر نبوده. یکی دیگر از دلایل حذف این جک، جدا کردن رابط شارژ از رابط انتقال داده اعلام شده.

البته، این را هم باید اضافه کرد که همانند اپل، شیائومی هم یک تبدیل مخصوص درون جعبه قرار داده. از آنجایی که می 6 از یو اس بی مدل C بهره می برد، این سیم تبدیل به شما اجازه می دهد تا از هدفون های عادی و امروزی خود برای موسیقی گوش دادن با موبایلتان استفاده کنید.

LeEco دیگر کمپانی چینی است که تصمیم به حذف جک 3.5 میلی متری از تلفن همراه خود گرفته. هنوز اما عمده شرکت های سازنده موبایل تصمیمی مبنی بر حذف این جک از روی بدنه تلفن های همراه خود نگرفته اند و مشخص نیست که جک 3.5 میلی متری تا چند سال دیگر دوام خواهد آورد.

شیائومی می 5 دارای یک نمایشگر 5.15 اینچی با رزولوشن تمام اچ دی، 6 گیگابایت رم و 64 یا 128 گیگابایت حافظه داخلی است. باتری 3350 میلی آمپری وظیفه قدرت رسانی به پردازنده هشت هسته ای و 64 بیتی اسنپدراگون 835 را به عهده دارد و می 6 یک پرچمدار درجه یک به حساب می آید.

در حال حاضر این موبایل فقط برای بازار چین عرضه می شود ولی به زودی شاهد جزئیات بیشتری از قیمت و زمان عرضه آن در دیگر کشورها نیز خواهیم بود.

The post appeared first on .

چرا شیائومی می 6 جک هدفون ندارد؟

چرا The Last of Us نیازی به یک نسخه دنباله ندارد؟

چرا The Last of Us نیازی به یک نسخه دنباله ندارد؟

The Last of Us به زعم بسیاری یکی از بهترین بازی های نسل هفتم کنسول های بازی بود؛ روایتی بی بدیل در صنعت بازی های ویدیویی از بقای انسان در دنیایی آخرالزمانی. آخرین ساخته ناتی داگ روی کنسول پلی استیشن 3، گام را فراتر از یک بازی ویدیویی معمولی گذاشت و نشان داد که «سرگرمی های تعاملی» ممکن است به مراتب تاثیرگذارتر و عمیق تر از سایر مدیوم ها ظاهر شوند.

با این همه، The Last of Us در غایی ترین حالت، تفاوتی با سایر بازی های ویدیویی ندارد و به عنوان فرنچایزی سودده و البته محبوب، از ظرفیت های بالایی برای ادامه یافتن برخوردار است. اما آیا The Last of Us از آن آثاری است که باید برای تاثیرگذاری خود احترام قائل شده و بیش از این ادامه پیدا نکند؟ از وب سایت یوروگیمر پاسخی برای این سوال دارد؛ در ادامه این مقاله را با دخل و تصرف اندک به قلم وی مطالعه می کنیم.


مدتی پیش از عرضه The Last of Us طی سال 2013، من بسته ای حاوی یک آجر کوچک از سوی واحد سرگرمی های کامپیوتری سونی دریافت کردم. اندازه ای شبیه به یک دسته از کارت های بازی داشت و نام The Last of Us کنارش چاپ شده بود، در طرف دیگر هم صورتکی خندان دیده می شد. یک آجر خوشحال.

این آجر کماکان عجیب ترین بسته تبلیغاتی فرستاده شده برای من است اما با یک بازنگری، نمادهای بدتری از داستان جدی ناتی داگ از بقا در آمریکای پسا-تمدنی در آن به چشم می خورد. جان لنچستر، ضمن اشاره به بازی های ویدیویی معتقد است که «ارجمندی، امری وحشتناک برای هرگونه از هنر به حساب می آید» و با آهنگساز برنده اسکارش، جایزه اش از BAFTA و زامبی هایی که پیچیده تر از آن هستند تا زامبی نامیده شوند، The Last of Us به شکل خطرناکی به ارجمندی نزدیک شده است.

شاید چهره اش نمایانگر همه چیز نباشد، اما این تکه آجر میان یک مسابقه طناب کشی بر سر همین ارجمندی به دام افتاده است؛ از یک سو نمادی است بر میزان مقاومت بازی و پس زمینه ترسناک آن در برابر ناچیزشماری و تجلیل، و در عین حال بهترین نماد برای سادگی The Last of Us. بازی سرد و دشوار است، جمع و جور و خشونت آمیز.

The Last of Us از چند منظر برای جمع بندی آمد. بازی در ژوئن 2013 منتشر شد، کمتر از شش ماه از عرضه پلی استیشن 4 و پیروزی بزرگی در اواخر نسل هفتم برای ناتی داگ بود که سه آنچارتد بی نظیر را به دست مردم رسانده بود. اما این بار، عنوانی متفاوت از راه رسیده بود. The Last of Us مبارزات سوم شخص شکست ناپذیرانه را از فانتزی توانایی های اغراق آمیز ناتان دریک جدا می کند و آن را به شکل 15 ساعت قتل حیاط زندانی در می آورد، همان مکانیزم پناه گیری هم به شکل هفت خوانی نفسگیر و عرق آور دگرگون شده.

The Last of Us درباره ناتوانی و ترس است، عنوانی که از جدا کردن ما از جزییات دنیوی زباله گردی و بقا امتناع می ورزد. این بازی درباره باز کردن کشوها و قفسه هاست، درباره باند پیچی دست با بوربن و تکه های پارچه. درباره سودمندی پایدار آجرهاست.

پرت کردن آجری به پس سر یک شخص و فرو کردن دشنه به گردنش، شاید روش چندان مجللی برای پایان دادن به یک نسل کنسول نباشد، اما این بازی برای تجلیل آمده. The Last of Us یک بازنگری پیروزمندانه به واقعیت در بازی ویدیویی است – نه اینکه پیش از این هیچ بازی جدی دیگری عرضه نشده یا خشونت تا این حد جدی گرفته نشده، بلکه با چرخشی از کوه اجساد آنچارتد به شمردن تعداد گلوله ها در The Last of Us، ناتی داگ به نوعی برآورد رسید.

ناتان دریک مردی سرخوش است و همانقدر سرسخت. با مهارت یافتن در سخت افزار کنسول آن نسل، استودیوی ناتی داگ به مخاطبان عامی نشان داد که می توان با دسترسی به کمترین میزان سرگرم کنندگی، هیجان زده شد. برخلاف خودش، یک بازی زامبی-محور است با سلاح هایی که تشنه گلوله هستند و گاهی دستی که نگهشان داشته را دچا خطا می کنند. یک بازی اکشن که هیچ حسی را بیشتر از حس یافتن آرامش خاطر بر نمی انگیزد.

اینطور نیست که The Last of Us سرگرم کننده نباشد، بسیاری از سرگرمی ها از جاهای نامتعارفی به دست می آیند. یکی از لذات کلیدی بازی، زیبایی لطیف و ذکر نشدنی جهانی بدون ما است. اگرچه ناتی داگ همواره از تحقیقات مستند Planet Earth بی بی سی به عنوان منبع الهامی اساسی برای قارچ های کوردیسپس و مورچه های جنگلی یاد کرده، بازی به مراتب گسترده تر از این شو تلویزیونی است.

کلوز آپ های فزاینده روی موجودات حشره-گونه که به شکلی دنیوی و با ساختارهای پیچیده قارچی تزیین شده اند، به شکل دل فریبی ممنوعه به نظر می رسد؛ یک دقیقه نگاه به جهانی دور از انسان ها. این ماکتی است برای آمریکا از دید The Last of Us – جهانی که خود را از ما باز پس می گیرد، غرورآمیزترین بناهای بتنی ما سبز پوش شده و در حال فروریزی هستند، نابسامانی تمدن ما همچون یک بازی منتظر است تا مرتب شود.

بله، این جهانی است شامل خشونت غیرمنتظره و غیرعادی، اما گاه آرامشی تحمل ناپذیر. آخرین مرحله از آلودگی کلیکرها، نمایشی پرتصنع از رویش بدن انسان روی دیوارها و زمین پیرامونش است. وحشتی مجذوب کننده، اما در عین حال بسیار آرام و ساکن.

به خاطر تمام این ها، The Last of Us درباره مردم است. وقتی ما درباره جدیت و ارجمندی بازی صحبت می کنیم، در واقع مشغول صحبت درباره تلاش آن برای آوردن نوعی واقع گرایانگی عاطفی به سناریویی آشنا در یک بازی هستیم که کارکترهای آن غالباً با اعتماد به نفس کاذب و غیرانسانی تعامل می کنند. پایان جهان فرا رسیده، و آنها هوس تیراندازی کرده اند. جوئل و الی اما رنجورند و به هر شکلی که بتوانیم انتظار داشته باشیم وحشت می کنند. The Last of Us در جهانی سرد با فناپذیری آنی به سر می برد که مردم داخل آن به فکر درباره این که چه چیزی حقیقتاً معنادار است مجبور می شوند.

به بیان واضح تر، The Last of Us ورژن ویدیوگیم یک داستان عاشقانه است. نخستین یادداشت من برای خودم هنگام آغاز این مطلب چنین چیزی بود: «یک بازنگری از The Last of Us بنویس که درباره ، شهر سارقان به قلم ، آیکو، مرحله تانک آنچارتد یا نباشد» و من تا به اینجای کار شکست نخورده ام. زیرا تمام این ها در قلب The Last of Us هستند و بروس استرلی و نیل دراکمن، کارگردانان بازی از زمان معرفی آن درباره شان صحبت کردند. همانطور هم که مشخص شد، با توجه به مزایایی که داشتند، اجتناب ناپذیر به نظر می رسیدند.

با حداکثر استفاده از علاقه شان به رابطه تقریباً بی کلام Ico و تبدیل کردن آن به ارتباطی گرم میان ناتان دریک و تِنزین در آنچارتد 2، دراکمن و استرلی به دنبال پس زمینه ای برای استفاده حداکثری از این دینامیک وابسته به دیگری بودند. آنها داستان هایی از وحشت و زندگی کم حاصل و محدود مردم یافتند و اساساً چیزی که می خواهم بگویم این است که توصیف شرایط زندگی الی و جوئل بدون فکر کردن به اقتباس از یا جمله ای از خود مک کارتی غیرممکن است:

او برای لحظه ای کوتاه، حقیقت مطلق جهان را دید. گردش سرد و بی امان زمین . آشتی ناپذیری سیاهی. سگ های کور خورشید در حال دویدن. مکنده سیاه و خردکننده هستی. و در جایی، دو حیوانِ تحت تعقیب، همچون روباهی زمین-گیر پشت پناهگاهشان می لرزند. زمانی قرض گرفته شده، جهانی قرض گرفته شده و چشمانی قرض گرفته شده که با آن سوگواری می کنند.

جاده الگویی برای The Last of Us است، به عنوان مدیایی شورانگیز که برای چندمین بار درد و رنج و دیدگاه قدیمی آمریکایی درباره سفری ناامیدکننده برای دستیابی به ذره ای آزادی بیشتر را نمایش می دهد؛ البته شخصیت های مک کارتی صرفاً در کنار دریا قرار گرفته اند و جوئل و الی بار دیگر سفری بزرگ به سمت غرب را یادآور می شوند. هردو داستان به طرزی غیرقابل چشم پوشی غم انگیز هستند.

نوعی حس غافلگیری متعالی در آزادی زرافه ها وجود دارد و آرامشی در متلاشی شدن آجرهایم هنگامی که با پس سر دشمنان برخورد می کنند. اما در مجموع، The Last of Us میزان هراس را به حدی می رساند که ذرات احساسی ما دیگر قادر به حرکت نیستند. داستان مجزای به مراتب بهتر -و به نظرم صادقانه تر- Left Behind، بسته ای الحاقی است که به شکل هوشمندانه ای یکی از بخش های از قلم افتاده داستان (رسیدگی الی به جوئل زخمی) را به سکانسی فلاش بک تبدیل کرده و و رابطه الی با دوستش، رایلی را تصویر می کند.

در این داستان، دو دخترک می توانند بازیگوشی کنند، هجمه ای سرخوشانه از رنگ و خلاقیت و عشق، و ارتباط میان این دو، همچون پاسخی کامل برای مشکلی است که بازی در پایان با آن مواجه می شود؛ این که برای خود بازی هم که شده، باید دلیلی فراتر از بقا وجود داشته باشد تا به زندگی معنا ببخشد.

اما شاید جالب توجه ترین نکته درباره پایان The Last of Us، قطعیت آن باشد. بازی ها ترکیبی هوشمندانه از تکنولوژی و طراحی هستند که غالباً از مزیت روایت مجدد داستان برای بار دوم یا حتی سوم برخوردارند. همیشه انتظار می رود که نسخه های دنباله هم در راه باشند. و همین باعث می شود تا با نگاه به دنباله The Last of Us، دچار تنش تفکیک ناپذیری شویم. چیزهایی که بیشترین اهمیت را در بازی دارند، پشت حرکات ریز چشمان جوئل و الی پنهان شده اند؛ امتناع جوئل از زندگی کردن به تنهایی و اعتقاد خودآگاهانه الی به این دروغ که برای نجات نوع بشر، الزامی به از خود گذشتگی وجود ندارد.

در این لحظه، فرصت برای نجات و رستگاری بشر از بین رفته، بنابراین پایه و اساس نسخه بعدی چه خواهد بود؟ شکست دادن نوعی قارچ؟ بازگشت به کاراکترهایی که حالا در آرامش به سر می برند و بازگرداندن آنها به تناقضی شگفت انگیز؟

نه، ما به The Last of Us دیگری نیاز نداریم. البته مشخصاً من وقت زیادی را صرف تجربه آن خواهم کرد و اینجاست که از عدم وجود ارجمندی در صنعت گیمینگ خوشحالم. ناتی داگ مشغول ساخت دنباله ای برای The Last of Us است که پس زمینه بازی آن را تضمین نمی کند و شخصیت ها نیازی به آن ندارند، و من را بازی می کنمش تا وزن شگفت انگیز آجر را احساس کنم و برای مدت بیشتری در جهانی که می خواهد از شرم خلاص شود باقی بمانم. نمی توانم صبر کنم، به شکل بسیار ناچیزی سرگرم کننده خواهد بود!

The post appeared first on .

چرا The Last of Us نیازی به یک نسخه دنباله ندارد؟

چرا اپل فعالیتی در اکانت های توییتر و فیسبوک خود ندارد؟

چرا اپل فعالیتی در اکانت های توییتر و فیسبوک خود ندارد؟

2016 سالی است که در آن، اپل به باقی دنیا پیوست و به اهمیت شبکه های اجتماعی پی برد. اگر خاطرتان باشد اوایل امسال این شرکت اکانت رسمی توییترش را راه اندازی کرد تا از طریق آن معرفی آیفون 7 را به کاربرانش یادآور شود.

این شرکت همچنین ماه هاست که صفحه رسمی و تایید شده اش را در فیسبوک راه اندازی کرده. البته ناگفته نماند کوپرتینویی ها سال هاست اکانت های اجتماعی شان را در رابطه با موسیقی راه اندازی کرده اند، اما این تمایل آنها برای ایجاد اکانت های رسمی ایده ای نسبتا تازه است که در فعالیت های تبلیغاتی و بازاریابی شان نمود یافته.

اما اگر تا به حال به حساب توییتر یا فیسبوک اپل سر زده باشید با یک نکته عجیب روبرو می شوید: هیچیک از این دو به روز رسانی نمی شوند و فعالیت های صورت گرفته در آنها تقریبا برابر با صفر است. برای مثال اکانت توییتر این شرکت تا به حال حتی یک توییت هم نداشته و وال فیسبوک آن نیز کاملا خالی است.

در واقع این کمپانی با استفاده از اکانت های یاد شده اقدام به تبلیغات برای جدیدترین محصولاتش از جمله آیفون 7، مک بوک پرو و اپل واچ می کند. اپل از طریق ابزارهای تبلیغاتی این شبکه اجتماعی اقدام به تبلیغات و انتشار پست هایی می کند که روی فید اکانت اصلی اش نمایش داده نمی شوند.

اگر به یاد داشته باشید، همین رویکرد منجر به انتشار توییت هایی شد که آیفون 7 و امکانات کلیدی اش را پیش از رونمایی رسمی لو دادند. با در نظر داشتن همین مساله می توان گفت که این روش گرچه منطقی به نظر می رسد اما روشن است که اپل را از برخی مزایای خاص رسانه های اجتماعی محروم خواهد کرد.

سندیت حرف اول را می زند

البته نباید تصور شود که اپل حرف مهمی برای اشتراک گذاری با مخاطبانش در شبکه های اجتماعی ندارد.

تا پیش از برگزاری کنفرانس معرفی آیفون، بسیاری از ناظران تصور می کردند که این کمپانی می خواهد رویداد خود را به صورت زنده توییت کند. چنین اتفاقی البته رخ نداد و در عوض حتی مراسم رونمایی خراب شد.

در هر صورت بر همگان روشن است که شرکت کالیفرنیایی باید اطلاعات زیادی را با کاربران خود در میان بگذارد. در واقع هرچه شمار بیشتری از افراد با موبایل ها و کامپیوترهای خود به اکوسیستم این شرکت ملحق می شوند ضرورت برقراری ارتباط با کاربران نیز برای آن بیشتر می گردد. در نظر داشته باشید که این افراد گرچه هر دو یا سه سال آیفون جدیدی را خریداری می کنند اما هر روز با محصولات آن زندگی می کنند.

وحشت از ترول ها اپل را به خاموشی در فضای مجازی وا داشته

البته در مواردی که مشکلی برای محصولات اپل به وجود می آید میتوان شرح رویداد و بیانیه هایش در راستای عذر خواهی از کاربران را روی وبسایت های رسمی آن مشاهده نمود. با این همه نباید از یاد برد که هم اکنون میلیون ها دارنده محصول این شرکت وبلاگ رسمی آن را دنبال نمی کنند و در این صورت بیانیه های آن در رابطه با مشکلات به وجود آمده را از دست خواهند داد.

البته روشن است که عدم حضور فعال این کمپانی قطعا دلایلی دارد. برندها معمولا همینطور هستند و کمتر در توییتر فعالیت دارند. علت هم این  است که ترول ها و یا برخی افراد ممکن است کامنت های مربوط به پست های آن را هدف فعالیت های مخربشان قرار دهند.

در هر حال بهتر است مدیران اپل آگاه باشند که خیلی ها تمایل دارند اخبار مربوط به این شرکت را از طریق این شبکه های اجتماعی دنبال نمایند.

The post appeared first on .

چرا اپل فعالیتی در اکانت های توییتر و فیسبوک خود ندارد؟

رویایی باطل؛ چرا هوآوی شانس چندانی برای برتری در بازار موبایل ندارد؟

رویایی باطل؛ چرا هوآوی شانس چندانی برای برتری در بازار موبایل ندارد؟

«می خواهیم آنها (اپل) را پشت سر بگذاریم. گام به گام. نوآوری به نوآوری. موقعیت های بیشتری در اختیارمان خواهد بود. هوش مصنوعی، واقعیت مجازی، واقعیت افزوده… شرایط مانند راندن یک خودرو است. در هر پیچ جاده، موقعیتی وجود دارد که با استفاده از آن می توان در رقابت پیش افتاد.»

که آقای «»، مدیر عامل بخش سخت افزاری هوآوی در مونیخ و هنگام رونمایی از تلفن هوشمند میت ۹ بر زبان آورد. یو عنوان کرد که چهار سال پیش وقتی اعلام کرده که این شرکت چینی در پی تولید موبایل است، مردم تعجب کرده اند اما حالا، برند هوآوی سومین فروشنده بزرگ موبایل در جهان است. 

هوآوی به این رتبه اکتفا نکرده و حالا خبر از تصمیم قاطع خود برای رسیدن به جایگاه دوم و تصاحب جایگاه اپل تا دو سال آینده می دهد. البته گویا این هم کافی نیست. چینی ها تصمیم خود را گرفته اند: می خواهند در آینده اولین برند تولید کننده موبایل در جهان باشند.

BN-KD808_huawei_J_20150904044121-w600

این دست کم چیزی است که ریچارد یو، سال پیش در . حدود دو سال قبل هم عنوان کرده بود که رقیب اصلی هوآوی، .

هوآوی اگرچه اکنون مقام سومین فروشنده بزرگ جهان را به دست آورده اما این رتبه، با تلاش بسیاری به دست نیامده. کپی برداری مقوله ایست که جایگاهی ویژه در فرهنگ چینی ها دارد. درست زمانی که فعالان و کاربران جامعه تکنولوژی مشغول سوگواری برای مرگ استیو جابز بودند،  که با ورود به آن و دیدن کارمندانش، تصور می کردید واقعاً وارد یکی از فروشگاه های اپل شده اید.

چین از سال ها پیش را آغاز کرده اما هنوز هم به نظر می رسد که برگ برنده برخی، محدودیت ها و مسدود بودن سرویس های خارجی و کپی برداری از آنها داخل خود چین بوده است.

فرهنگ کپی برداری مختص استارتاپ های کوچک چینی نیست و حتی شرکت های بزرگی مانند هوآوی یا شیائومی هم به اندازه کافی از آن بهره مند هستند. کافیست ببینید این شرکت ها در کدام کشور محصول خود را به فروش می رسانند.

برای مثال شیائومی هنوز توان پا گذاشتن به آمریکا یا سایر کشورهایی که از قوانین سخت کپی رایت حمایت می کنند را نداشته. این در حالیست که در سال های ابتدایی، تنها در شرق – و البته کشورهایی که اهمیتی به کپی رایت نمی دهند- نام هوآوی آشنا بود.

فرهنگ کپی برداری در هوآوی تا جایی جلو رفته بود که سال پیش این شرکت موبایلی ساخت با نام Mate S، محصولی که صرفاً بر اساس شایعه ویژگی «فورس تاچ» در آیفون 6s ساخته شده بود: اپل فورس تاچ را در ساعت هوشمند خود و همچنین ترکپد مک بوک هایش به کار گرفته بود و پیش از معرفی آیفون 6s، گفته می شد که موبایل جدید اپل از این ویژگی بهره مند است.

هوآوی در مدتی کوتاه و بر اساس همین شایعه، موبایلی ساخت که از همین ویژگی در نمایشگرش بهره می برد. پس از عرضه هم، مشخص شد که هوآوی ویژگی های نرم افزاری چندانی را به این محصول اضافه نکرده و این ویژگی در نهایت به درد !

در حال حاضر به نظر می رسد که بخش موبایل هوآوی به بلوغ رسیده و اینک محصولاتش را به اقصی نقاط جهان هم ارسال می کند. تکنولوژی ساخت موبایل های میان رده یا اقتصادی چندان پیچیده نیست و این پرچمداران هستند که باید نام یک برند را بر سر زبان ها اندازند. پرچمداری که هوآوی در سوم نوامبر – سیزدهم آبان ماه رونمایی کرد، بیشتر حس یک مدل ارتقاء یافته نسبت به میت ۸ را دارد و این دقیقاً حسی است که بعد از دیدن آیفون ۷ و کار کردن با آیفون 6s پیدا خواهید کرد.

میت ۸ که سال گذشته معرفی شد، فبلتی بسیار قدرتمند بود که البته تجربه کاربری مناسبی را به علت داشتن یک رابط نرم افزاری نه چندان مشابه به اندرویدِ گوگل، به کاربر ارائه نمی داد. هفته پیش هوآوی پرده از میت ۹ برداشت که قیمت مدل پایه اش حدود ۷۷۰ دلار بوده و از ساخته های برندهای با اصالت تری نظیر اپل، سامسونگ و سونی گران تر است.

این در حالیست که موبایل مورد بحث، و تنها در برخی موارد سخت افزاری بهبود پیدا کرده است. البته این اتفاق جدید نیست و اکنون برای بیشتر برندها رخ داده. نکته اینجاست که خریداران گاهی اوقات زودتر و بعضی وقت ها هم دیرتر یک شرکت را پس از فقدان نوآوری رها می کنند.

برای مثال، . از همان ابتدای سال ۲۰۱۵ و زمانی که اولین پرچمدار تکراری اش (One M9) را روانه بازار کرد، اوضاع به قدری خراب شد که پس از چند ماهرسید.

مشکل تکرار و فقدان نوآوری برای سامسونگ در سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ هم پیش آمده بود. کره ای ها با گلکسی S3 بسیار موفق بودند ولی گلکسی S4 حرف چندان جدیدی برای گفتن نداشت و بیشتر ویژگی های نرم افزاری اش که سامسونگ به اندروید اضافه کرده بود هم به درستی کار نمی کرد.

در سال ۲۰۱۴ مشکلات سامسونگ به اوج خود رسید. این شرکت گلکسی S5 را روانه بازار کرد که هم طراحی نچسبی داشت و هم فقدان نوآوری در آن موج می زد: کره ای ها برای آوردن ویژگی مقاومت در برابر آب، از درپوش های پلاستیکی روی پورت ها استفاده کرده بودند.

اما سامسونگ در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ ورق را به خوبی چرخاند و توانست با استفاده از متریالی با کیفیت و تعدیل دخالت های نرم افزاری در اندروید و بهبود این سیستم عامل، موبایل هایی کاملاً پویا روانه بازار کند. در واقع، گلکسی S6 یکی از مهم ترین دستگاه هایی بود که از سوی سامسونگ ساخته شد و نقطه عطفی در زمینه طراحی برای همین شرکت به شمار می رود.

در این میان سونی هم سال هاست که زبان طراحی کلی اش برای موبایل ها را تغییر نداده و صرفاً تلاش می کند تا آن را بهبود دهد. با این حال، بخش موبایل شرکت ژاپنی هنوز هم سرپاست و علت این موضوع، اصالتی است که این برند دارد و می کوشد تا محصولاتی با کیفیت را در اختیار کاربرانش قرار دهد.

اپل هم برای سال سوم است که یک نوع طراحی را در آیفون تکرار می کند ولی نمونه های 6s و 7 هر کدام دست کم چند نوآوری (از نظر خود اپل) داشته اند. با این حال، آیفون هنوز محبوب ترین موبایل جهان است و اپل با تولید آن همچنان در جایگاه دوم ایستاده، هرچند که از چند دوره گذشته رشد تقاضا برای این موبایل نسبت به سال های قبلی مثبت نبوده است.

شرایط کنونی هوآوی ولی بیشتر به HTC شباهت دارد و بعید به نظر می رسد که بتواند با ارائه موبایلی تکراری، باز هم با استقبال از سوی مشتریان رو به رو شود. میت ۹ حالا با چنین شرایطی معرفی شده است: (۱) موبایلی تکراری، (۲) از سازنده ای چینی، (۳) با قیمتی بالاتر از آیفون، گلکسی و اکسپریا. با نگاهی منطقی نمی توان این سه موضوع را در کنار هم قرار داد و انتظار موفقیت چنین محصولی را داشت، بلکه بیشتر باید انتظار معجزه را کشید.

هوآوی و همکاری با «گروه پورشه دیزاین»

هوآوی در کنار نسخه استاندارد میت ۹، نمونه ای دیگر از آن را معرفی کرد که «Porsche Design Mate 9» نام دارد. در دنیای موبایل برخی از برندها هستند که صرفاً تلفن های همراه لوکس می سازند. افرادی که با این نوع برندها آشنا باشند می دانند که از یک موبایل چند هزار دلاری که از متریال ویژه ای بهره می برد، به هیچ وجه نباید انتظار مشخصات سخت افزاری به روز و قدرتمند داشت. این موبایل ها، تنها لوکس هستند و آمده اند تا وظیفه شان که درخشیدن در دستان شماست را به خوبی انجام دهند.

این برند چینی تصمیم گرفته نمونه ای از موبایل خود را با همکاری «گروه پورشه دیزاین» معرفی کند. نکته اینجاست که نسخه استاندارد میت ۹ به جز دوربین دوگانه برتری بارزی نسبت به میت ۸ ندارد. هوآوی حتی از نمایشگر QHD هم در میت ۹ استاندارد بهره نگرفته و مانند پرچمداران قبلی به استفاده از رزولوشن تمام اچ دی یا حافظه رم ۴ گیگابایتی بسنده کرده است.

با این حال، نسخه پورشه از میت ۹ همه ویژگی های برتر سخت افزاری را به همراه دارد، از جمله حافظه داخلی ۲۵۶ گیگابایتی، رم ۶ گیگابایتی و البته موردی که هوآوی به آن : رزولوشن QHD یا 2K در نمایشگر موبایل.

در کنار همه این حواشی، میت ۹ پورشه دیزاین یکی از بهترین موبایل های ۲۰۱۶ است که البته فروش چندانی هم نخواهد داشت. این موبایل می توانست در قالب پرچمدار اصلی و متمایز شرکت مورد بحث معرفی شود و با قیمتی معقول تر، یکی از پرفروش ترین محصولات سال جاری شود.

به نظر نمی رسد در هیچ کجای جهان کاربران برای محصولی که اصالتی چینی دارد، حاضر به پرداخت مبلغی بیش از ۱۵۰۰ دلار شوند. این موضوع البته مربوط به کیفیت ابزارهای ساخت چین نیست، بلکه مربوط به تمایل عجیب چینی ها به فرهنگ تقلیدکارانه ای می شود که در ابتدا به آن پرداختیم.

پوشش آلمانی؛ راهی مناسب برای کسب اصالت؟

چند ماه پیش هوآوی از پرچمدار ۲۰۱۶ خود موسوم به P9 پرده برداشت که از دوربینی دوگانه بهره می برد. این دوربین دوگانه لوگوی چه شرکتی را یدک می کشد؟ مشخصاً می دانید: لایکا.

لایکا یک برند بسیار معتبر اما لوکس سازنده دوربین از کشور آلمان است کهمی رسد. همکاری لایکا و هوآوی پس از مدت کوتاهی از معرفی و عرضه پرچمدار یاد شده، به چالش کشیده شد و عنوان گشت که و صرفاً حق بهره گیری از نام این برند در موبایل خود را داشته است.

البته سپس مشخص شد که اما در هر صورت، سنسورها توسط یک شرکت چینی موسوم به «Sunny Optical» تولید شده بودند.

هوآوی در میت ۹ دوباره با لایکا “همکاری” کرده و این در حالیست که به سراغ یکی دیگر از شرکت های آلمانی برای طراحی موبایلش رفته. گروه پورشه دیزاین، طراحی اقلام زیادی را انجام می دهد. دیدن محصولات مختلف با لوگوی «» اتفاق عجیبی نیست و حتی شرکت آدیداس هم در طراحی برخی لباس هایش با این گروه همکاری می کند.

مسئله اینجاست که هوآوی بهترین سخت افزاری که تا کنون توسعه داده را صرفاً در این نسخه قرار داده که هم از قیمتی دو برابری نسبت به نسخه استاندارد بهره می برد و هم به شکل محدود (۲۰ هزار عدد) عرضه می گردد. از سوی دیگر، اگرچه نام و لوگوی پورشه دیزاین بر هر دو طرف محصول مذکور نقش بسته ولی در هر صورت این موبایل، محصولی ساخته ی دست مهندسان چینی هوآوی است و نمی توان انتظار عملکرد یک کالای آلمانی را از آن داشت. در واقع، با پرداخت ۱۵۰۰ دلار، کاربر صرفاً موبایل چینی هوآوی را در کنار لوگوی آلمانی PD یا همان پورشه دیزاین خریداری می کند.

میت ۹ در ایران

سال گذشته هوآوی از میت ۸ پرده برداشت که یکی از بهترین موبایل های ۲۰۱۵ بود. امسال چنین عنوانی را به راحتی نمی توان با وجود «گلکسی S7 Edge» از سامسونگ، به هوآوی میت ۹ اعطا کرد، به خصوص از این جهت که محصول چینی مورد اشاره، تمایز چندانی با نمونه سال گذشته اش ندارد ولی از طرف دیگر، موبایل کره ای موفق بوده تا از نظر ظاهری، سخت افزاری و نرم افزاری پیشرفت های مناسبی در قیاس با نمونه های گذشته داشته باشد.

به نظر می رسد که میت ۹ موبایلی است که در کشور ما بیشتر برای کاربران علاقمند به عکاسی با دوربین دوگانه مفید باشد. این دستگاه اگرچه از چیپست جدید کایرین ۹۶۰ بهره می برد اما خود کایرین ۹۵۰ که در میت ۸ مورد استفاده قرار گرفته، یک سیستم-بر-چیپ بسیار قدرتمند است که به راحتی از پس برآورده کردن نیاز کاربر عادی به خوبی بر می آید.

توجه به این نکته هم ضروری است میت ۸ در ابتدای کار با قیمت جهانی حدود ۶۰۰ دلار عرضه شده بود ولی اکنون قیمت میت ۹، با بهبود چیپست مجتمع و دوربین دوگانه، رسیده است.

در خصوص نسخه پورشه دیزاین هم بسیار بعید به نظر می رسد که شرکت مورد بحث، پای آن را به ایران باز کند. هوآوی در رویداد معرفی از این موبایل عنوان کرده بود که “فقط” ۲۰ هزار عدد از این نمونه را تولید خواهد کرد. هرچند که در اصل زمانی می توان از عبارت «تولید محدود» استفاده کرد که تعداد ساخته ها دو یا نهایتاً سه رقمی باقی بماند.

برای مشاهده تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید.

نسخه استاندارد میت ۹ مشخصاً به شکل رسمی وارد بازار کشور می شود اما قیمت بالاتر از نسخه قبل این دستگاه، پاشنه آشیل اصلی آن است. با نگاهی به آمار کاربرانی که از سرویس «کافه بازار» استفاده می کنند، می توان دید که هوآوی سهم کمی در بازار کشورمان ندارد ولی با نگاهی دقیق تر به مدل ها، می بینیم که این محصولات بیشتر اقتصادی یا نهایتاً میان رده بوده و در سال یا سال های گذشته تولید شده اند. در این لیست تنها یک پرچمدار موسوم به P8 به چشم می خورد که از عرضه اش بیش از یک سال و نیم سپری می شود.

آمار فروش پرچمدار سال گذشته هوآوی در ایران در دست نیست ولی صرفاً کافیست تا نگاهی به نظراتی که جمعی از کاربران دیجیاتو در داده اند داشته باشید. بیشتر افراد از قیمت مناسب و امکانات مطلوب این محصول تعریف کرده اند. امسال همان امکانات با بهبودهای اندک در ظاهری مشابه با سال گذشته (که البته زیبا ولی تکراری است) قرار گرفته اند اما قیمت، دست کم به شکل جهانی یک جهش غیر قابل توجیه داشته و مشخص نیست این افزایش دست کم ۱۵۰ دلاری، در قیمت محصول مورد بحث در ایران چه تاثیری خواهد داشت.

نظر شما چیست؛ آیا حاضر هستید برای موبایلی ساخت چین، رقمی بالاتر از آیفون ۷ پلاس، گلکسی S7 Edge، اکسپریا XZ، ال جی V20 یا پیکسل اکس ال پرداخت کنید؟

The post appeared first on .

رویایی باطل؛ چرا هوآوی شانس چندانی برای برتری در بازار موبایل ندارد؟

«می خواهیم آنها (اپل) را پشت سر بگذاریم. گام به گام. نوآوری به نوآوری. موقعیت های بیشتری در اختیارمان خواهد بود. هوش مصنوعی، واقعیت مجازی، واقعیت افزوده… شرایط مانند راندن یک خودرو است. در هر پیچ جاده، موقعیتی وجود دارد که با استفاده از آن می توان در رقابت پیش افتاد.»

که آقای «»، مدیر عامل بخش سخت افزاری هوآوی در مونیخ و هنگام رونمایی از تلفن هوشمند میت ۹ بر زبان آورد. یو عنوان کرد که چهار سال پیش وقتی اعلام کرده که این شرکت چینی در پی تولید موبایل است، مردم تعجب کرده اند اما حالا، برند هوآوی سومین فروشنده بزرگ موبایل در جهان است. 

هوآوی به این رتبه اکتفا نکرده و حالا خبر از تصمیم قاطع خود برای رسیدن به جایگاه دوم و تصاحب جایگاه اپل تا دو سال آینده می دهد. البته گویا این هم کافی نیست. چینی ها تصمیم خود را گرفته اند: می خواهند در آینده اولین برند تولید کننده موبایل در جهان باشند.

(image)

این دست کم چیزی است که ریچارد یو، سال پیش در . حدود دو سال قبل هم عنوان کرده بود که رقیب اصلی هوآوی، .

هوآوی اگرچه اکنون مقام سومین فروشنده بزرگ جهان را به دست آورده اما این رتبه، با تلاش بسیاری به دست نیامده. کپی برداری مقوله ایست که جایگاهی ویژه در فرهنگ چینی ها دارد. درست زمانی که فعالان و کاربران جامعه تکنولوژی مشغول سوگواری برای مرگ استیو جابز بودند،  که با ورود به آن و دیدن کارمندانش، تصور می کردید واقعاً وارد یکی از فروشگاه های اپل شده اید.

چین از سال ها پیش را آغاز کرده اما هنوز هم به نظر می رسد که برگ برنده برخی، محدودیت ها و مسدود بودن سرویس های خارجی و کپی برداری از آنها داخل خود چین بوده است.

فرهنگ کپی برداری مختص استارتاپ های کوچک چینی نیست و حتی شرکت های بزرگی مانند هوآوی یا شیائومی هم به اندازه کافی از آن بهره مند هستند. کافیست ببینید این شرکت ها در کدام کشور محصول خود را به فروش می رسانند.

برای مثال شیائومی هنوز توان پا گذاشتن به آمریکا یا سایر کشورهایی که از قوانین سخت کپی رایت حمایت می کنند را نداشته. این در حالیست که در سال های ابتدایی، تنها در شرق – و البته کشورهایی که اهمیتی به کپی رایت نمی دهند- نام هوآوی آشنا بود.

فرهنگ کپی برداری در هوآوی تا جایی جلو رفته بود که سال پیش این شرکت موبایلی ساخت با نام Mate S، محصولی که صرفاً بر اساس شایعه ویژگی «فورس تاچ» در آیفون 6s ساخته شده بود: اپل فورس تاچ را در ساعت هوشمند خود و همچنین ترکپد مک بوک هایش به کار گرفته بود و پیش از معرفی آیفون 6s، گفته می شد که موبایل جدید اپل از این ویژگی بهره مند است.

هوآوی در مدتی کوتاه و بر اساس همین شایعه، موبایلی ساخت که از همین ویژگی در نمایشگرش بهره می برد. پس از عرضه هم، مشخص شد که هوآوی ویژگی های نرم افزاری چندانی را به این محصول اضافه نکرده و این ویژگی در نهایت به درد !

در حال حاضر به نظر می رسد که بخش موبایل هوآوی به بلوغ رسیده و اینک محصولاتش را به اقصی نقاط جهان هم ارسال می کند. تکنولوژی ساخت موبایل های میان رده یا اقتصادی چندان پیچیده نیست و این پرچمداران هستند که باید نام یک برند را بر سر زبان ها اندازند. پرچمداری که هوآوی در سوم نوامبر – سیزدهم آبان ماه رونمایی کرد، بیشتر حس یک مدل ارتقاء یافته نسبت به میت ۸ را دارد و این دقیقاً حسی است که بعد از دیدن آیفون ۷ و کار کردن با آیفون 6s پیدا خواهید کرد.

میت ۸ که سال گذشته معرفی شد، فبلتی بسیار قدرتمند بود که البته تجربه کاربری مناسبی را به علت داشتن یک رابط نرم افزاری نه چندان مشابه به اندرویدِ گوگل، به کاربر ارائه نمی داد. هفته پیش هوآوی پرده از میت ۹ برداشت که قیمت مدل پایه اش حدود ۷۷۰ دلار بوده و از ساخته های برندهای با اصالت تری نظیر اپل، سامسونگ و سونی گران تر است.

این در حالیست که موبایل مورد بحث، و تنها در برخی موارد سخت افزاری بهبود پیدا کرده است. البته این اتفاق جدید نیست و اکنون برای بیشتر برندها رخ داده. نکته اینجاست که خریداران گاهی اوقات زودتر و بعضی وقت ها هم دیرتر یک شرکت را پس از فقدان نوآوری رها می کنند.

برای مثال، . از همان ابتدای سال ۲۰۱۵ و زمانی که اولین پرچمدار تکراری اش (One M9) را روانه بازار کرد، اوضاع به قدری خراب شد که پس از چند ماهرسید.

مشکل تکرار و فقدان نوآوری برای سامسونگ در سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ هم پیش آمده بود. کره ای ها با گلکسی S3 بسیار موفق بودند ولی گلکسی S4 حرف چندان جدیدی برای گفتن نداشت و بیشتر ویژگی های نرم افزاری اش که سامسونگ به اندروید اضافه کرده بود هم به درستی کار نمی کرد.

در سال ۲۰۱۴ مشکلات سامسونگ به اوج خود رسید. این شرکت گلکسی S5 را روانه بازار کرد که هم طراحی نچسبی داشت و هم فقدان نوآوری در آن موج می زد: کره ای ها برای آوردن ویژگی مقاومت در برابر آب، از درپوش های پلاستیکی روی پورت ها استفاده کرده بودند.

اما سامسونگ در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ ورق را به خوبی چرخاند و توانست با استفاده از متریالی با کیفیت و تعدیل دخالت های نرم افزاری در اندروید و بهبود این سیستم عامل، موبایل هایی کاملاً پویا روانه بازار کند. در واقع، گلکسی S6 یکی از مهم ترین دستگاه هایی بود که از سوی سامسونگ ساخته شد و نقطه عطفی در زمینه طراحی برای همین شرکت به شمار می رود.

در این میان سونی هم سال هاست که زبان طراحی کلی اش برای موبایل ها را تغییر نداده و صرفاً تلاش می کند تا آن را بهبود دهد. با این حال، بخش موبایل شرکت ژاپنی هنوز هم سرپاست و علت این موضوع، اصالتی است که این برند دارد و می کوشد تا محصولاتی با کیفیت را در اختیار کاربرانش قرار دهد.

اپل هم برای سال سوم است که یک نوع طراحی را در آیفون تکرار می کند ولی نمونه های 6s و 7 هر کدام دست کم چند نوآوری (از نظر خود اپل) داشته اند. با این حال، آیفون هنوز محبوب ترین موبایل جهان است و اپل با تولید آن همچنان در جایگاه دوم ایستاده، هرچند که از چند دوره گذشته رشد تقاضا برای این موبایل نسبت به سال های قبلی مثبت نبوده است.

شرایط کنونی هوآوی ولی بیشتر به HTC شباهت دارد و بعید به نظر می رسد که بتواند با ارائه موبایلی تکراری، باز هم با استقبال از سوی مشتریان رو به رو شود. میت ۹ حالا با چنین شرایطی معرفی شده است: (۱) موبایلی تکراری، (۲) از سازنده ای چینی، (۳) با قیمتی بالاتر از آیفون، گلکسی و اکسپریا. با نگاهی منطقی نمی توان این سه موضوع را در کنار هم قرار داد و انتظار موفقیت چنین محصولی را داشت، بلکه بیشتر باید انتظار معجزه را کشید.

هوآوی و همکاری با «گروه پورشه دیزاین»

هوآوی در کنار نسخه استاندارد میت ۹، نمونه ای دیگر از آن را معرفی کرد که «Porsche Design Mate 9» نام دارد. در دنیای موبایل برخی از برندها هستند که صرفاً تلفن های همراه لوکس می سازند. افرادی که با این نوع برندها آشنا باشند می دانند که از یک موبایل چند هزار دلاری که از متریال ویژه ای بهره می برد، به هیچ وجه نباید انتظار مشخصات سخت افزاری به روز و قدرتمند داشت. این موبایل ها، تنها لوکس هستند و آمده اند تا وظیفه شان که درخشیدن در دستان شماست را به خوبی انجام دهند.

این برند چینی تصمیم گرفته نمونه ای از موبایل خود را با همکاری «گروه پورشه دیزاین» معرفی کند. نکته اینجاست که نسخه استاندارد میت ۹ به جز دوربین دوگانه برتری بارزی نسبت به میت ۸ ندارد. هوآوی حتی از نمایشگر QHD هم در میت ۹ استاندارد بهره نگرفته و مانند پرچمداران قبلی به استفاده از رزولوشن تمام اچ دی یا حافظه رم ۴ گیگابایتی بسنده کرده است.

با این حال، نسخه پورشه از میت ۹ همه ویژگی های برتر سخت افزاری را به همراه دارد، از جمله حافظه داخلی ۲۵۶ گیگابایتی، رم ۶ گیگابایتی و البته موردی که هوآوی به آن : رزولوشن QHD یا 2K در نمایشگر موبایل.

در کنار همه این حواشی، میت ۹ پورشه دیزاین یکی از بهترین موبایل های ۲۰۱۶ است که البته فروش چندانی هم نخواهد داشت. این موبایل می توانست در قالب پرچمدار اصلی و متمایز شرکت مورد بحث معرفی شود و با قیمتی معقول تر، یکی از پرفروش ترین محصولات سال جاری شود.

به نظر نمی رسد در هیچ کجای جهان کاربران برای محصولی که اصالتی چینی دارد، حاضر به پرداخت مبلغی بیش از ۱۵۰۰ دلار شوند. این موضوع البته مربوط به کیفیت ابزارهای ساخت چین نیست، بلکه مربوط به تمایل عجیب چینی ها به فرهنگ تقلیدکارانه ای می شود که در ابتدا به آن پرداختیم.

پوشش آلمانی؛ راهی مناسب برای کسب اصالت؟

چند ماه پیش هوآوی از پرچمدار ۲۰۱۶ خود موسوم به P9 پرده برداشت که از دوربینی دوگانه بهره می برد. این دوربین دوگانه لوگوی چه شرکتی را یدک می کشد؟ مشخصاً می دانید: لایکا.

لایکا یک برند بسیار معتبر اما لوکس سازنده دوربین از کشور آلمان است کهمی رسد. همکاری لایکا و هوآوی پس از مدت کوتاهی از معرفی و عرضه پرچمدار یاد شده، به چالش کشیده شد و عنوان گشت که و صرفاً حق بهره گیری از نام این برند در موبایل خود را داشته است.

البته سپس مشخص شد که اما در هر صورت، سنسورها توسط یک شرکت چینی موسوم به «Sunny Optical» تولید شده بودند.

هوآوی در میت ۹ دوباره با لایکا “همکاری” کرده و این در حالیست که به سراغ یکی دیگر از شرکت های آلمانی برای طراحی موبایلش رفته. گروه پورشه دیزاین، طراحی اقلام زیادی را انجام می دهد. دیدن محصولات مختلف با لوگوی «» اتفاق عجیبی نیست و حتی شرکت آدیداس هم در طراحی برخی لباس هایش با این گروه همکاری می کند.

مسئله اینجاست که هوآوی بهترین سخت افزاری که تا کنون توسعه داده را صرفاً در این نسخه قرار داده که هم از قیمتی دو برابری نسبت به نسخه استاندارد بهره می برد و هم به شکل محدود (۲۰ هزار عدد) عرضه می گردد. از سوی دیگر، اگرچه نام و لوگوی پورشه دیزاین بر هر دو طرف محصول مذکور نقش بسته ولی در هر صورت این موبایل، محصولی ساخته ی دست مهندسان چینی هوآوی است و نمی توان انتظار عملکرد یک کالای آلمانی را از آن داشت. در واقع، با پرداخت ۱۵۰۰ دلار، کاربر صرفاً موبایل چینی هوآوی را در کنار لوگوی آلمانی PD یا همان پورشه دیزاین خریداری می کند.

میت ۹ در ایران

سال گذشته هوآوی از میت ۸ پرده برداشت که یکی از بهترین موبایل های ۲۰۱۵ بود. امسال چنین عنوانی را به راحتی نمی توان با وجود «گلکسی S7 Edge» از سامسونگ، به هوآوی میت ۹ اعطا کرد، به خصوص از این جهت که محصول چینی مورد اشاره، تمایز چندانی با نمونه سال گذشته اش ندارد ولی از طرف دیگر، موبایل کره ای موفق بوده تا از نظر ظاهری، سخت افزاری و نرم افزاری پیشرفت های مناسبی در قیاس با نمونه های گذشته داشته باشد.

به نظر می رسد که میت ۹ موبایلی است که در کشور ما بیشتر برای کاربران علاقمند به عکاسی با دوربین دوگانه مفید باشد. این دستگاه اگرچه از چیپست جدید کایرین ۹۶۰ بهره می برد اما خود کایرین ۹۵۰ که در میت ۸ مورد استفاده قرار گرفته، یک سیستم-بر-چیپ بسیار قدرتمند است که به راحتی از پس برآورده کردن نیاز کاربر عادی به خوبی بر می آید.

توجه به این نکته هم ضروری است میت ۸ در ابتدای کار با قیمت جهانی حدود ۶۰۰ دلار عرضه شده بود ولی اکنون قیمت میت ۹، با بهبود چیپست مجتمع و دوربین دوگانه، رسیده است.

در خصوص نسخه پورشه دیزاین هم بسیار بعید به نظر می رسد که شرکت مورد بحث، پای آن را به ایران باز کند. هوآوی در رویداد معرفی از این موبایل عنوان کرده بود که “فقط” ۲۰ هزار عدد از این نمونه را تولید خواهد کرد. هرچند که در اصل زمانی می توان از عبارت «تولید محدود» استفاده کرد که تعداد ساخته ها دو یا نهایتاً سه رقمی باقی بماند.

برای مشاهده تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید.

نسخه استاندارد میت ۹ مشخصاً به شکل رسمی وارد بازار کشور می شود اما قیمت بالاتر از نسخه قبل این دستگاه، پاشنه آشیل اصلی آن است. با نگاهی به آمار کاربرانی که از سرویس «کافه بازار» استفاده می کنند، می توان دید که هوآوی سهم کمی در بازار کشورمان ندارد ولی با نگاهی دقیق تر به مدل ها، می بینیم که این محصولات بیشتر اقتصادی یا نهایتاً میان رده بوده و در سال یا سال های گذشته تولید شده اند. در این لیست تنها یک پرچمدار موسوم به P8 به چشم می خورد که از عرضه اش بیش از یک سال و نیم سپری می شود.

آمار فروش پرچمدار سال گذشته هوآوی در ایران در دست نیست ولی صرفاً کافیست تا نگاهی به نظراتی که جمعی از کاربران دیجیاتو در داده اند داشته باشید. بیشتر افراد از قیمت مناسب و امکانات مطلوب این محصول تعریف کرده اند. امسال همان امکانات با بهبودهای اندک در ظاهری مشابه با سال گذشته (که البته زیبا ولی تکراری است) قرار گرفته اند اما قیمت، دست کم به شکل جهانی یک جهش غیر قابل توجیه داشته و مشخص نیست این افزایش دست کم ۱۵۰ دلاری، در قیمت محصول مورد بحث در ایران چه تاثیری خواهد داشت.

نظر شما چیست؛ آیا حاضر هستید برای موبایلی ساخت چین، رقمی بالاتر از آیفون ۷ پلاس، گلکسی S7 Edge، اکسپریا XZ، ال جی V20 یا پیکسل اکس ال پرداخت کنید؟

The post appeared first on .

رویایی باطل؛ چرا هوآوی شانس چندانی برای برتری در بازار موبایل ندارد؟