Tagمرموزی

کوجیما اشاره های مرموزی در مورد Death Stranding می کند

کوجیما اشاره های مرموزی در مورد Death Stranding می کند

به گزارش و به نقل از ، در حین کنفرانس “Develop” در “Brighton” انگلستان، “هیدئو کوجیما”(Hideo Kojima) خالق افسانه ای سری Metal Gear Solid و “مارک سرنی”(Mark Cerny) معمار کنسول PS4، صحبت جالی در مورد رسانه، بازی ها، تکنولوژی و بازی جدید “کوجیما” یعنی Death Stranding  داشتند.

کوجیما اشاره های مرموز بیش تری به اینکه می توانیم چه انتظاراتی از Death Stranding داشته باشیم، کرد:

پس در حقیقت، [Death Stranding] یک بازی اکشن است که بازیکنان می توانند کارهایی را انجام دهند که به آن عادت دارند. زمانی که بشر نمو می کرد، شروع به استفاده از ابزار کرد. اولین وسیله “چوب دستی” بود و دومین، “ریسمان”.”

از “چوب دستی” استفاده می شد تا بین [انسان و] چیزهای ناخوشایند و دشمنان فاصله ایجاد کند و “ریسمان”، برعکس، تا چیزهایی که می خواهید نزدیک خود نگه دارید را ببندد. این دو وسیله، تکامل را میسر کردند و باعث ایجاد عصر فعلی ما و حتی بازی ها شدند.

تکنولوژی از سه بعدی به واقعیت مجازی و غیره تکامل پیدا کرده، اما من فکر می کنم که این روز ها، اکثر بازی ها بر اساس “چوب دستی” طراحی شده اند، بر اساس شلیک کردن، مشت زدن، لگد زدن و همه ی چیزهای دیگری که به “چوب دستی” مربوط هستند. در Death Stranding، المان های “چوب دستی” وجود دارند، اما من “ریسمان” را نیز در بازی قرار دهم، طنابی که به صورت ارگانیک چیزها را گره خواهد زد

با اینکه هنوز نمی توانم وارد جزئیات شوم، این ایده ای است که برای بازی دارم.

در ضمن، از “کوجیما” پرسیده شد که چه چیزی الهام بخش او بود تا برای Silent Hills سبکی که در آن بازی می ساخت را، به ترسناک تغییر دهد (جالب است که، وقتی نام Silent Hills برده شد، کوجیما زمزه کرد:”زمانش فرا رسید.” و نشان دهنده این است که او انتظار داشت کسی دیر یا زود، در مورد آن بپرسد)، کوجیما گفت که برای او، Metal Gear در حقیقت نوعی بازی ترسناک بود، او می خواست هیجان و ترس ناشی از ریسک دیده شدن را انتقال دهد.

با اینکه در Metal Gear Solid، شما می ترسید که انسان های دیگر شما را پیدا کنند، در P.T. نوع جدیدی از ترس وجود داشت، ترس از ناشناخته ها. با اینکه “کوجیما” زیاد درباره ی آن فکر نکرد، این تغییر آگاهانه ی موضوع بازی، به سمت نوع جدیدی از ترس بود.

ما همچنین درباره ی رابطه ی “کوجیما” با “مارک سرنی” شنیدیم. آن ها 20 سال است که همدیگر را می شناسند. آن ها با هم غذا می خورند و “نقشه های شیطانی می ریزند“. در حقیقت “کوجیما” به “سرنی” به عنوان ارشد خود در بازی سازی نگاه می کند.

با اینکه آن ها هر دو طراح بازی هستند، “سرنی” هم در سخت افزار و هم در نرم افزار متخصص است و اشخاص زیادی نیستند که چنین تخصص وسیعی داشته باشند. اشخاصی وچود دارند که درباره ی نرم افزار می دانند، کسانی هم وجود دارند که درباره ی سخت افزار می دانند. واقعا کس دیگری در جهان نیست که به طور یکسان در مورد سخت افزار،نرم افزار و طراحی بازی بداند.

“کوجیما” گفت که او طرفدار(Fan) “سرنی” است و می خواهد از او بیش تر در مورد سخت افزار و نرم افزار بیاموزد. رابطه ی کاری آن ها در Death Stranding به کوجیما اعتماد به نفس می دهد که لازم نیست در Death Stranding چیزی را فدا کند تا بتواند با سونی همکاری کند و اینکه Death Stranding  ممکن است بهترین ساخته ی وی باشد.

کوجیما اشاره های مرموزی در مورد Death Stranding می کند

(image)

به گزارش و به نقل از ، در حین کنفرانس “Develop” در “Brighton” انگلستان، “هیدئو کوجیما”(Hideo Kojima) خالق افسانه ای سری Metal Gear Solid و “مارک سرنی”(Mark Cerny) معمار کنسول PS4، صحبت جالی در مورد رسانه، بازی ها، تکنولوژی و بازی جدید “کوجیما” یعنی Death Stranding  داشتند.

کوجیما اشاره های مرموز بیش تری به اینکه می توانیم چه انتظاراتی از Death Stranding داشته باشیم، کرد:

پس در حقیقت، [Death Stranding] یک بازی اکشن است که بازیکنان می توانند کارهایی را انجام دهند که به آن عادت دارند. زمانی که بشر نمو می کرد، شروع به استفاده از ابزار کرد. اولین وسیله “چوب دستی” بود و دومین، “ریسمان”.”

از “چوب دستی” استفاده می شد تا بین [انسان و] چیزهای ناخوشایند و دشمنان فاصله ایجاد کند و “ریسمان”، برعکس، تا چیزهایی که می خواهید نزدیک خود نگه دارید را ببندد. این دو وسیله، تکامل را میسر کردند و باعث ایجاد عصر فعلی ما و حتی بازی ها شدند.

تکنولوژی از سه بعدی به واقعیت مجازی و غیره تکامل پیدا کرده، اما من فکر می کنم که این روز ها، اکثر بازی ها بر اساس “چوب دستی” طراحی شده اند، بر اساس شلیک کردن، مشت زدن، لگد زدن و همه ی چیزهای دیگری که به “چوب دستی” مربوط هستند. در Death Stranding، المان های “چوب دستی” وجود دارند، اما من “ریسمان” را نیز در بازی قرار دهم، طنابی که به صورت ارگانیک چیزها را گره خواهد زد

با اینکه هنوز نمی توانم وارد جزئیات شوم، این ایده ای است که برای بازی دارم.

در ضمن، از “کوجیما” پرسیده شد که چه چیزی الهام بخش او بود تا برای Silent Hills سبکی که در آن بازی می ساخت را، به ترسناک تغییر دهد (جالب است که، وقتی نام Silent Hills برده شد، کوجیما زمزه کرد:”زمانش فرا رسید.” و نشان دهنده این است که او انتظار داشت کسی دیر یا زود، در مورد آن بپرسد)، کوجیما گفت که برای او، Metal Gear در حقیقت نوعی بازی ترسناک بود، او می خواست هیجان و ترس ناشی از ریسک دیده شدن را انتقال دهد.

با اینکه در Metal Gear Solid، شما می ترسید که انسان های دیگر شما را پیدا کنند، در P.T. نوع جدیدی از ترس وجود داشت، ترس از ناشناخته ها. با اینکه “کوجیما” زیاد درباره ی آن فکر نکرد، این تغییر آگاهانه ی موضوع بازی، به سمت نوع جدیدی از ترس بود.

ما همچنین درباره ی رابطه ی “کوجیما” با “مارک سرنی” شنیدیم. آن ها 20 سال است که همدیگر را می شناسند. آن ها با هم غذا می خورند و “نقشه های شیطانی می ریزند“. در حقیقت “کوجیما” به “سرنی” به عنوان ارشد خود در بازی سازی نگاه می کند.

با اینکه آن ها هر دو طراح بازی هستند، “سرنی” هم در سخت افزار و هم در نرم افزار متخصص است و اشخاص زیادی نیستند که چنین تخصص وسیعی داشته باشند. اشخاصی وچود دارند که درباره ی نرم افزار می دانند، کسانی هم وجود دارند که درباره ی سخت افزار می دانند. واقعا کس دیگری در جهان نیست که به طور یکسان در مورد سخت افزار،نرم افزار و طراحی بازی بداند.

“کوجیما” گفت که او طرفدار(Fan) “سرنی” است و می خواهد از او بیش تر در مورد سخت افزار و نرم افزار بیاموزد. رابطه ی کاری آن ها در Death Stranding به کوجیما اعتماد به نفس می دهد که لازم نیست در Death Stranding چیزی را فدا کند تا بتواند با سونی همکاری کند و اینکه Death Stranding  ممکن است بهترین ساخته ی وی باشد.

کوجیما اشاره های مرموزی در مورد Death Stranding می کند

سرنخ هایی از خودروی آینده اپل؛ روایت اتومبیل مرموزی که تحسین استیو جابز را برانگیخت

سرنخ هایی از خودروی آینده اپل؛ روایت اتومبیل مرموزی که تحسین استیو جابز را برانگیخت

عنوان ایمیل همین بود: «استیو جابز».

چند ساعت بعد «برایان تامپسون» (Bryan Thompson) سوار هواپیما می شد تا به سان فرانسیسکو سفر کند و جلسه ای با تیم کوچکش که در همین شهر در حال توسعه نمونه ای اولیه از خودرویی سبک و فوق مدرن به نام «» بودند، داشته باشد. به این تیم گفته شده بود که جابز، به شکل غیر رسمی مشاور سرمایه گذاران شان بوده و این پروژه، به نظرش جالب رسیده است.

داستان به ماه مه از سال ۲۰۱۰ بر می گردد. تامپسون، یک طراح صنعتی با سابقه، دو سال منتهی به تاریخ یاد شده را صرف توسعه خودرویی مرموز و آینده نگرانه کرده بود. ایده اش این بود که خودرویی سبک وزن توسعه دهد که از سوخت فسیلی تغذیه می کند و ساختش مستلزم استفاده از مواد اولیه ارزان تری است. به همین شکل، قرار بود در نهایت قیمتی ۱۴ هزار دلاری برایش تعیین گردد. در این میان برخی شرکت های سرمایه گذاری شناخته شده در سیلیکون ولی نظیر «Kleiner Perkins» و «Caufield & Byers» سرمایه اولیه به آن تزریق کرده بودند. و البته جابز هم تمایل به دیدنش داشت.

ساعت ۵ عصر همان روز، تیم کوچک به حومه «پالو آلتو» رسید و وارد ورودی خانه ای شد که گویی صاحبش، یک کارمند عادی است. شخصی لاغر اندام از خانه خارج شد و از فاصله می شد شلوار جین آبی رنگ کهنه و لبخندی که بر روی صورتش نقش بسته را دید. با همه در حال دست دادن بود که ناگهان پسرش، «رید» (Reed – که در آن زمان ۱۴ ساله بود) بیرون دوید و با نمونه اولیه آیفون بعدی که هنوز معرفی نشده بود، گفت: «این کار نمی کند!»

جابز پس از اینکه به پسرش گفت به داخل خانه برگردد، نگاهی طولانی و عمیق به خودرو انداخت. رفت و پشت فرمان نشست، تامپسون هم در صندلی کنار راننده لم داد و زمانی که دو نفر دیگر وارد بخش پشتی خودرو شدند، جابز به آن دو گفت: «نیازی به حضور شما نیست.»

تامپسون می گوید در پانزده دقیقه بعدی، بیشتر از کل دوران تحصیل اش در دانشکده طراحی و حضور در صنعت خودروسازی، در مورد «پلاستیک» و سایر مواد اولیه آموزش دیده است. او صرفاً به ایده های جابز و نظرش در مورد موارد مصرفی مختلف و البته نحوه طراحی گوش می داد.

تامپسون به همراه «تام ماناتو» (Tom Matano) و «انک بادک» (Anke Bodack)، خودرویی از جنس پلی پروپیلن و الیاف شیشه توسعه داده بود که ۴۰ درصد از اتومبیل های فولادی سبک تر و هزینه ساختش هم تا ۷۰ درصد کمتر بود. بدنه بیرونی این هاچ بک که داخلش به رنگ کرم مزین شده بود، هنوز نقاشی نشده و طراحی کلی آن شبیه به خودروهای رده بالا نظیر فراری ۳۶۰ یا برخی اتومبیل های ساخته شده توسط آئودی بود.

نمای داخلی از V-Vehicle؛ در سراسر بخش داخلی فیبر چوب کار شده بود که به نمای داخلی آن حالتی بسیار ارگانیک می داد. طراحان آن می گویند که به همین شکل داخل ماشین همیشه بوی چوب می داد: «زمانی که خودرویی را تازه خریده اید، بوی تازگی اش، بوی پلاستیک است. بوی چوب ولی لذت دیگری دارد.»

جابز به تامپسون می گوید که بهتر است به جای تلاش برای پنهان کردن پلاستیک، بر حضورش تاکید کند: «اجازه بده متریالی که مورد استفاده قرار می دهی، صداقت داشته باشد.» فیبر چوب بکار رفته در داشبورد، ترکیبی بود از صمغ و خمیر چوب مخصوص کاغذ سازی. جابز پیشنهاد کرده بود که اگر همین داشبورد یک تکه ساخته شود، زیبایی بیشتری خواهد داشت.

جابز همچنین طراح جوان را تشویق کرد تا تنش بیشتری در بخش داخلی ایجاد کند، دقیقاً مانند همان کاری که با بخشی بیرونی کرده بود. برای مثال، اضافه کردن خطوط عضلانی. تامپسون می گوید: «او راه حل نهایی را جلوی پایم نمی گذاشت. این کار من بود. اما راهنمایی های موثر و حساسیت هایی که نشان داد، باعث تاثیر عمیقی روی کارم شد و من هم تلاش کردم همان حساسیت ها را به کار خود اضافه کنم.»

جابز همچنین به تامپسون می گوید که تحت تاثیر قرار گرفته از اینکه یک تیم کوچک، بدون همکاری با شرکت های بزرگ موفق به طراحی چنین خودرویی شده است. جابز از حضور ملموس روح طراحی در این محصول تقدیر و از هزینه اندک توسعه اش تعریف می کند. در پرواز برگشت، تامپسون با بی قراری شروع به کشیدن طرح های جدید می کند: «اگر به من می گفتید که قرار است اینچنین مکالمه ای به صورت رو در رو با استیو جابز داشته باشم، از شدت لذت و هیجان روی زمین می افتادم.»

این تصویری است که تامپسون در پرواز برگشت از دیدار استیو جابز کشیده است. او تلاش نموده تا در این تصویر، آنچه جابز به او توصیه کرده را در طراحی بخش داخلی جای دهد. توجه کنید که تامپسون چگونه تلاش کرده تا تعداد خطوط روی داشبورد را کاهش داده و طراحی یکپارچه تری از این بخش ارائه دهد.

متاسفانه ولی پروژه V-Vehicle شکست خورد. بودجه دولتی که قرار بود برای احداث واحد تولید به این شرکت پرداخت شود، هیچ وقت پرداخت نشد و سرمایه داران سیلیکون ولی هم حاضر به ادامه سرمایه گذاری نشدند.

V-Vehicle بعداً به «Next Autoworks» تغییر نام داد و طراحی های تامپسون به همراه ۸۹ میلیون دلار هزینه ای که برای تحقیقات و تولید نمونه های اولیه صرف شده بود، از طریق شرکتی به نام «LCV Capital Management» در سال ۲۰۱۵ خریداری شد. این شرکت که در ایالت پنسیلوانیا فعالیت می کند، تصمیم دارد تولید انبوه همین خودرو را در آینده در کشور ایتالیا انجام دهد. مدیر عاملش هم شخصی نیست جز «تونی بانیدی»، یکی از مدیران سابق NeXT Computer که با استیو جابز در آن شرکت همکاری داشته است.

پروژه تایتان: خودروی اپل

شش سال پس از دیدار تامپسون با جابز، حالا بسیاری از ایده های این طراح در محصولات کنونی یافت می شود. BMW i3 اولین خودرویی بود که در قطعات داخلی اش از فیبر چوب استفاده کرد و حالا مدل ۳ از تسلا با اجزای داخلی بسیار سبکی همراه شده تا وزن سنگین باتری اندکی پوشش داده شود.

اما ایده های تامپسون بسیار به شایعه از ایده های کنونی اپل برای خودروی هوشمندش تحت عنوان Project Titan شبیه است. شواهد مختلف نشان داده اند که اپل در حال توسعه یک خودروی الکتریکی است و چندان به راحتی نمی توان این احتمال را رد کرد. در میان این شواهد می توان از خرید مکان هایی برای آزمایش و توسعه گفت تا خرید دامنه های اینترنتی مرتبط با خودرو و البته استخدام مهندسان این صنعت.

مدیر عامل تسلا، «ایلان ماسک» در پایان سال گذشته گفت که از نظر او، تلاش اپل برای تولید یک خودرو در سیلیکون ولی همچون یک راز سرگشوده است. وی پیشتر از اپل به عنوان گورستان کارمندان تسلا یاد کرده و گفته بود: «اگر استعداد کافی برای کار در تسلا را نداشته باشید، می روید و برای اپل کار می کنید.»

یکی از خودروهای موجود در کلکسیون ماشین های جاناتان آیو، مدیر ارشد طراحی در اپل

استیو جابز علاقه ای بیش از اندازه به خودروها داشت. طراح سابق اپل، «تونی فادل» که پدر آیپاد به شمار می رود، در سال گذشته گفت که جابز بارها پیش خود فکر کرده که یک خودروی ساخته شده به دست شرکتش، چه ظاهری می تواند داشته باشد.

جابز همیشه را تحسین کرده، در حالی که خود آیو در فوریه جاری در مصاحبه با نیویورکر، بیان کرده بود که به حال وضعیت فعلی خودروهای متداول در میان مردم تاسف می خورد.

تامپسون این تصویر را از یک تویوتا کمری دهه ۸۰ با فوتوشاپ تغییر داده تا نشان دهد اشخاص در خودروهای آینده چگونه می توانند با هم تعامل داشته باشند.

اپل احتمالاً در زمینه طراحی اتومبیل ریسک های زیادی را خواهد پذیرفت و رویکردش نسبت به خودرو، منجر به آن می شود تا رقابت سخت تری شکل گرفته و نوآوری های بیشتری به این صنعت وارد شود. تامپسون خبر می دهد که از حالا کار طراحی کابین یک خودروی بدون راننده را آغاز کرده است. وی تاکید می کند زمانی که دیگر نیاز نباشد کسی رانندگی کند، نیازی نیست نگاه همه به جاده باشد. افراد می توانند دور هم بنشینند، همانند یک میز کوچک در پارک.

«پیتر فیلیپس» () یکی از طراحان ارشد در انجمن طراحان انگلیس، کار خود را با جانی آیو در ابتدای دهه ۸۰ میلادی آغاز کرده است. وی به این مسئله اشاره می کند که در همه محصولات اپل، یک زبان طراحی تقریباً مشترک وجود دارد: یک استایل سنتی که نوگرایی دهه بیست آلمانی ها در آن مشهود است؛ یک تعادل مثبت میان مینیمالیسم و حالت لذت انگیز استفاده از یک محصول.

وی خبر می دهد که همین موضوع، همچنان به عنوان یک اصل در طراحی محصولات اپل باقی مانده است: «پروسه طراحی با پرسیدن سوال “چرا” به یک مشکل آغاز می شود. چرا باید یک خودرو توسعه داده شود؟ چون صنعت خودروسازی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم پیشرفت شگرفی نداشته. خودروها را می شود بهتر مهندسی و زیباتر طراحی کرد.»

طراح سابق اپل «مارک ون د لو» (Marc van de Loo) انتظار دارد که خودروی اپل، الکتریکی و کاربردی بوده و شباهتی خاص به طراحی «مارک نیوسان» برای طرح اولیه شرکت فورد داشته باشد. وی باور دارد که خودروی اپل، اتومبیلی آف رود یا اسپورت نخواهد بود. در حالی که تنوع رنگی زیادی هم نخواهد داشت.

طراحی مارک نیوسان در دهه ۹۰ برای نمونه اولیه درخواستی از سوی شرکت فورد.

مارک ون د لو باور دارد که اپل در توسعه ساختار خودرویش از فلزهای کم یابی استفاده خواهد کرد که مقاومت بالایی در برابر خوردگی دارند. وی همچنین خبر می دهد که باید احتمال قرار گرفتن پنل خورشیدی در روی سقف خودرو برای تامین بخشی از انرژی آن را نیز محتمل دانست.

«ناتالیا آمیجو» (Natalia Amijo) طراح سابق فورد انتظار دارد که تکنولوژی واقعیت افزوده نقشی کلیدی در خودروی اپل ایفا کند: «جدا از بحث سرگرمی، واقعیت افزوده نحوه تعامل ما با محیط اطراف را توسط اطلاعات دیجیتالی دگرگون می کند. همین فناوری می تواند به ما اجازه دهد تا وقتی به ابتدای یک خیابان می رسیم، بتوانیم آن سوی پیچ را ببینیم.»

اپل در سه سال اخیر، سه شرکت فعال در زمینه واقعیت مجازی را خریداری کرده است: PrimeSense که در زمینه اسکن های سه بعدی فعالیت دارد، Metaio که از ابتدا یک شرکت فعال در زمینه واقعیت افزوده بوده و همچنین شرکت Flyby Media.

«اندرو هارگادون» (Andrew Hargadon) پرفسور مهندسی در دانشگاه کالیفرنیا که سابقه کار در اپل را به عنوان یک طراح دارد، می گوید اپل زمانی که احساس کند از لحاظ سخت افزاری و نرم افزاری توانایی ساخت محصولی در صنایع دیگر را دارد، علاقه پیدا می کند که این کار را انجام دهد. این دقیقاً همان کاریست که شرکت اپل با آیپاد و صنعت موسیقی در سال های ۲۰۰۱ الی ۲۰۰۳ انجام داد. داستان آیفون و اپلیکیشن ها نیز از سال ۲۰۰۷ الی ۲۰۰۸ دقیقاً چنین سناریویی داشت.

هارگادون می گوید: «در سال ۲۰۰۱ صنعت کامپیوترهای شخصی به مقطعی رسیده بود که تنها می شد آن را به شکل اندک بهبود داد. در آن زمان، بیشتر پیشرفت ها در خارج از حوزه کامپیوتر شخصی انجام می شد، نظیر موسیقی دیجیتالی، ویدیو و وب.»

اپل اگرچه به عنوان یک شرکت سازنده سخت افزار شناخته می شود اما اکنون تصمیم دارد وارد حوزه ای شود که شرکت های نامدار آن، بیش از ۱۰۰ سال سابقه را یدک می کشند و چنین کاری، به هیچ عنوان آسان نخواهد بود.

هارگادون در ادامه می گوید: «ساخت یک خودرو بسیار پیچیده تر از آیفون است. در این موبایل چند مدار الکتریکی به کار رفته در کنار چند لایه از پلاستیک و شاسی دستگاه و البته همین محصول پس از دو سال استفاده ی نه چندان سخت، کنار گذاشته می شود.»

برایان تامپسون در خصوص رانندگی در خودروهای آینده می گوید: «تصور کنید که راننده حذف گشته. حالا صندلی ها را بچرخانید و با افرادی که عقب نشسته اند، مکالمه ای رو در رو داشته باشید. خودروی شما تبدیل به یک سالن انتظار هوشمند و متحرک می شود. زمانی که از پنجره خودرو بیرون را نگاه می کنید، خانه هایی را خواهید دید که برخی از آنها با رنگ قرمز علامت گذاری شده اند. این مسئله نشانگر آن است که مالک خانه، در پی فروش آن است. پیام شناوری را خواهید دید که می گوید: “سلام! مایل هستید به صاحب این خانه اجازه دهید تا اطلاعات تماس شما را داشته باشد؟” شما پاسخ مثبت می دهید و خودرو، شما را به فرد مورد نظر متصل می کند.»

The post appeared first on .

سرنخ هایی از خودروی آینده اپل؛ روایت اتومبیل مرموزی که تحسین استیو جابز را برانگیخت

عنوان ایمیل همین بود: «استیو جابز».

چند ساعت بعد «برایان تامپسون» (Bryan Thompson) سوار هواپیما می شد تا به سان فرانسیسکو سفر کند و جلسه ای با تیم کوچکش که در همین شهر در حال توسعه نمونه ای اولیه از خودرویی سبک و فوق مدرن به نام «» بودند، داشته باشد. به این تیم گفته شده بود که جابز، به شکل غیر رسمی مشاور سرمایه گذاران شان بوده و این پروژه، به نظرش جالب رسیده است.

داستان به ماه مه از سال ۲۰۱۰ بر می گردد. تامپسون، یک طراح صنعتی با سابقه، دو سال منتهی به تاریخ یاد شده را صرف توسعه خودرویی مرموز و آینده نگرانه کرده بود. ایده اش این بود که خودرویی سبک وزن توسعه دهد که از سوخت فسیلی تغذیه می کند و ساختش مستلزم استفاده از مواد اولیه ارزان تری است. به همین شکل، قرار بود در نهایت قیمتی ۱۴ هزار دلاری برایش تعیین گردد. در این میان برخی شرکت های سرمایه گذاری شناخته شده در سیلیکون ولی نظیر «Kleiner Perkins» و «Caufield & Byers» سرمایه اولیه به آن تزریق کرده بودند. و البته جابز هم تمایل به دیدنش داشت.

ساعت ۵ عصر همان روز، تیم کوچک به حومه «پالو آلتو» رسید و وارد ورودی خانه ای شد که گویی صاحبش، یک کارمند عادی است. شخصی لاغر اندام از خانه خارج شد و از فاصله می شد شلوار جین آبی رنگ کهنه و لبخندی که بر روی صورتش نقش بسته را دید. با همه در حال دست دادن بود که ناگهان پسرش، «رید» (Reed – که در آن زمان ۱۴ ساله بود) بیرون دوید و با نمونه اولیه آیفون بعدی که هنوز معرفی نشده بود، گفت: «این کار نمی کند!»

جابز پس از اینکه به پسرش گفت به داخل خانه برگردد، نگاهی طولانی و عمیق به خودرو انداخت. رفت و پشت فرمان نشست، تامپسون هم در صندلی کنار راننده لم داد و زمانی که دو نفر دیگر وارد بخش پشتی خودرو شدند، جابز به آن دو گفت: «نیازی به حضور شما نیست.»

تامپسون می گوید در پانزده دقیقه بعدی، بیشتر از کل دوران تحصیل اش در دانشکده طراحی و حضور در صنعت خودروسازی، در مورد «پلاستیک» و سایر مواد اولیه آموزش دیده است. او صرفاً به ایده های جابز و نظرش در مورد موارد مصرفی مختلف و البته نحوه طراحی گوش می داد.

تامپسون به همراه «تام ماناتو» (Tom Matano) و «انک بادک» (Anke Bodack)، خودرویی از جنس پلی پروپیلن و الیاف شیشه توسعه داده بود که ۴۰ درصد از اتومبیل های فولادی سبک تر و هزینه ساختش هم تا ۷۰ درصد کمتر بود. بدنه بیرونی این هاچ بک که داخلش به رنگ کرم مزین شده بود، هنوز نقاشی نشده و طراحی کلی آن شبیه به خودروهای رده بالا نظیر فراری ۳۶۰ یا برخی اتومبیل های ساخته شده توسط آئودی بود.

نمای داخلی از V-Vehicle؛ در سراسر بخش داخلی فیبر چوب کار شده بود که به نمای داخلی آن حالتی بسیار ارگانیک می داد. طراحان آن می گویند که به همین شکل داخل ماشین همیشه بوی چوب می داد: «زمانی که خودرویی را تازه خریده اید، بوی تازگی اش، بوی پلاستیک است. بوی چوب ولی لذت دیگری دارد.»

جابز به تامپسون می گوید که بهتر است به جای تلاش برای پنهان کردن پلاستیک، بر حضورش تاکید کند: «اجازه بده متریالی که مورد استفاده قرار می دهی، صداقت داشته باشد.» فیبر چوب بکار رفته در داشبورد، ترکیبی بود از صمغ و خمیر چوب مخصوص کاغذ سازی. جابز پیشنهاد کرده بود که اگر همین داشبورد یک تکه ساخته شود، زیبایی بیشتری خواهد داشت.

جابز همچنین طراح جوان را تشویق کرد تا تنش بیشتری در بخش داخلی ایجاد کند، دقیقاً مانند همان کاری که با بخشی بیرونی کرده بود. برای مثال، اضافه کردن خطوط عضلانی. تامپسون می گوید: «او راه حل نهایی را جلوی پایم نمی گذاشت. این کار من بود. اما راهنمایی های موثر و حساسیت هایی که نشان داد، باعث تاثیر عمیقی روی کارم شد و من هم تلاش کردم همان حساسیت ها را به کار خود اضافه کنم.»

جابز همچنین به تامپسون می گوید که تحت تاثیر قرار گرفته از اینکه یک تیم کوچک، بدون همکاری با شرکت های بزرگ موفق به طراحی چنین خودرویی شده است. جابز از حضور ملموس روح طراحی در این محصول تقدیر و از هزینه اندک توسعه اش تعریف می کند. در پرواز برگشت، تامپسون با بی قراری شروع به کشیدن طرح های جدید می کند: «اگر به من می گفتید که قرار است اینچنین مکالمه ای به صورت رو در رو با استیو جابز داشته باشم، از شدت لذت و هیجان روی زمین می افتادم.»

این تصویری است که تامپسون در پرواز برگشت از دیدار استیو جابز کشیده است. او تلاش نموده تا در این تصویر، آنچه جابز به او توصیه کرده را در طراحی بخش داخلی جای دهد. توجه کنید که تامپسون چگونه تلاش کرده تا تعداد خطوط روی داشبورد را کاهش داده و طراحی یکپارچه تری از این بخش ارائه دهد.

متاسفانه ولی پروژه V-Vehicle شکست خورد. بودجه دولتی که قرار بود برای احداث واحد تولید به این شرکت پرداخت شود، هیچ وقت پرداخت نشد و سرمایه داران سیلیکون ولی هم حاضر به ادامه سرمایه گذاری نشدند.

V-Vehicle بعداً به «Next Autoworks» تغییر نام داد و طراحی های تامپسون به همراه ۸۹ میلیون دلار هزینه ای که برای تحقیقات و تولید نمونه های اولیه صرف شده بود، از طریق شرکتی به نام «LCV Capital Management» در سال ۲۰۱۵ خریداری شد. این شرکت که در ایالت پنسیلوانیا فعالیت می کند، تصمیم دارد تولید انبوه همین خودرو را در آینده در کشور ایتالیا انجام دهد. مدیر عاملش هم شخصی نیست جز «تونی بانیدی»، یکی از مدیران سابق NeXT Computer که با استیو جابز در آن شرکت همکاری داشته است.

پروژه تایتان: خودروی اپل

شش سال پس از دیدار تامپسون با جابز، حالا بسیاری از ایده های این طراح در محصولات کنونی یافت می شود. BMW i3 اولین خودرویی بود که در قطعات داخلی اش از فیبر چوب استفاده کرد و حالا مدل ۳ از تسلا با اجزای داخلی بسیار سبکی همراه شده تا وزن سنگین باتری اندکی پوشش داده شود.

اما ایده های تامپسون بسیار به شایعه از ایده های کنونی اپل برای خودروی هوشمندش تحت عنوان Project Titan شبیه است. شواهد مختلف نشان داده اند که اپل در حال توسعه یک خودروی الکتریکی است و چندان به راحتی نمی توان این احتمال را رد کرد. در میان این شواهد می توان از خرید مکان هایی برای آزمایش و توسعه گفت تا خرید دامنه های اینترنتی مرتبط با خودرو و البته استخدام مهندسان این صنعت.

مدیر عامل تسلا، «ایلان ماسک» در پایان سال گذشته گفت که از نظر او، تلاش اپل برای تولید یک خودرو در سیلیکون ولی همچون یک راز سرگشوده است. وی پیشتر از اپل به عنوان گورستان کارمندان تسلا یاد کرده و گفته بود: «اگر استعداد کافی برای کار در تسلا را نداشته باشید، می روید و برای اپل کار می کنید.»

یکی از خودروهای موجود در کلکسیون ماشین های جاناتان آیو، مدیر ارشد طراحی در اپل

استیو جابز علاقه ای بیش از اندازه به خودروها داشت. طراح سابق اپل، «تونی فادل» که پدر آیپاد به شمار می رود، در سال گذشته گفت که جابز بارها پیش خود فکر کرده که یک خودروی ساخته شده به دست شرکتش، چه ظاهری می تواند داشته باشد.

جابز همیشه را تحسین کرده، در حالی که خود آیو در فوریه جاری در مصاحبه با نیویورکر، بیان کرده بود که به حال وضعیت فعلی خودروهای متداول در میان مردم تاسف می خورد.

تامپسون این تصویر را از یک تویوتا کمری دهه ۸۰ با فوتوشاپ تغییر داده تا نشان دهد اشخاص در خودروهای آینده چگونه می توانند با هم تعامل داشته باشند.

اپل احتمالاً در زمینه طراحی اتومبیل ریسک های زیادی را خواهد پذیرفت و رویکردش نسبت به خودرو، منجر به آن می شود تا رقابت سخت تری شکل گرفته و نوآوری های بیشتری به این صنعت وارد شود. تامپسون خبر می دهد که از حالا کار طراحی کابین یک خودروی بدون راننده را آغاز کرده است. وی تاکید می کند زمانی که دیگر نیاز نباشد کسی رانندگی کند، نیازی نیست نگاه همه به جاده باشد. افراد می توانند دور هم بنشینند، همانند یک میز کوچک در پارک.

«پیتر فیلیپس» () یکی از طراحان ارشد در انجمن طراحان انگلیس، کار خود را با جانی آیو در ابتدای دهه ۸۰ میلادی آغاز کرده است. وی به این مسئله اشاره می کند که در همه محصولات اپل، یک زبان طراحی تقریباً مشترک وجود دارد: یک استایل سنتی که نوگرایی دهه بیست آلمانی ها در آن مشهود است؛ یک تعادل مثبت میان مینیمالیسم و حالت لذت انگیز استفاده از یک محصول.

وی خبر می دهد که همین موضوع، همچنان به عنوان یک اصل در طراحی محصولات اپل باقی مانده است: «پروسه طراحی با پرسیدن سوال “چرا” به یک مشکل آغاز می شود. چرا باید یک خودرو توسعه داده شود؟ چون صنعت خودروسازی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم پیشرفت شگرفی نداشته. خودروها را می شود بهتر مهندسی و زیباتر طراحی کرد.»

طراح سابق اپل «مارک ون د لو» (Marc van de Loo) انتظار دارد که خودروی اپل، الکتریکی و کاربردی بوده و شباهتی خاص به طراحی «مارک نیوسان» برای طرح اولیه شرکت فورد داشته باشد. وی باور دارد که خودروی اپل، اتومبیلی آف رود یا اسپورت نخواهد بود. در حالی که تنوع رنگی زیادی هم نخواهد داشت.

طراحی مارک نیوسان در دهه ۹۰ برای نمونه اولیه درخواستی از سوی شرکت فورد.

مارک ون د لو باور دارد که اپل در توسعه ساختار خودرویش از فلزهای کم یابی استفاده خواهد کرد که مقاومت بالایی در برابر خوردگی دارند. وی همچنین خبر می دهد که باید احتمال قرار گرفتن پنل خورشیدی در روی سقف خودرو برای تامین بخشی از انرژی آن را نیز محتمل دانست.

«ناتالیا آمیجو» (Natalia Amijo) طراح سابق فورد انتظار دارد که تکنولوژی واقعیت افزوده نقشی کلیدی در خودروی اپل ایفا کند: «جدا از بحث سرگرمی، واقعیت افزوده نحوه تعامل ما با محیط اطراف را توسط اطلاعات دیجیتالی دگرگون می کند. همین فناوری می تواند به ما اجازه دهد تا وقتی به ابتدای یک خیابان می رسیم، بتوانیم آن سوی پیچ را ببینیم.»

اپل در سه سال اخیر، سه شرکت فعال در زمینه واقعیت مجازی را خریداری کرده است: PrimeSense که در زمینه اسکن های سه بعدی فعالیت دارد، Metaio که از ابتدا یک شرکت فعال در زمینه واقعیت افزوده بوده و همچنین شرکت Flyby Media.

«اندرو هارگادون» (Andrew Hargadon) پرفسور مهندسی در دانشگاه کالیفرنیا که سابقه کار در اپل را به عنوان یک طراح دارد، می گوید اپل زمانی که احساس کند از لحاظ سخت افزاری و نرم افزاری توانایی ساخت محصولی در صنایع دیگر را دارد، علاقه پیدا می کند که این کار را انجام دهد. این دقیقاً همان کاریست که شرکت اپل با آیپاد و صنعت موسیقی در سال های ۲۰۰۱ الی ۲۰۰۳ انجام داد. داستان آیفون و اپلیکیشن ها نیز از سال ۲۰۰۷ الی ۲۰۰۸ دقیقاً چنین سناریویی داشت.

هارگادون می گوید: «در سال ۲۰۰۱ صنعت کامپیوترهای شخصی به مقطعی رسیده بود که تنها می شد آن را به شکل اندک بهبود داد. در آن زمان، بیشتر پیشرفت ها در خارج از حوزه کامپیوتر شخصی انجام می شد، نظیر موسیقی دیجیتالی، ویدیو و وب.»

اپل اگرچه به عنوان یک شرکت سازنده سخت افزار شناخته می شود اما اکنون تصمیم دارد وارد حوزه ای شود که شرکت های نامدار آن، بیش از ۱۰۰ سال سابقه را یدک می کشند و چنین کاری، به هیچ عنوان آسان نخواهد بود.

هارگادون در ادامه می گوید: «ساخت یک خودرو بسیار پیچیده تر از آیفون است. در این موبایل چند مدار الکتریکی به کار رفته در کنار چند لایه از پلاستیک و شاسی دستگاه و البته همین محصول پس از دو سال استفاده ی نه چندان سخت، کنار گذاشته می شود.»

برایان تامپسون در خصوص رانندگی در خودروهای آینده می گوید: «تصور کنید که راننده حذف گشته. حالا صندلی ها را بچرخانید و با افرادی که عقب نشسته اند، مکالمه ای رو در رو داشته باشید. خودروی شما تبدیل به یک سالن انتظار هوشمند و متحرک می شود. زمانی که از پنجره خودرو بیرون را نگاه می کنید، خانه هایی را خواهید دید که برخی از آنها با رنگ قرمز علامت گذاری شده اند. این مسئله نشانگر آن است که مالک خانه، در پی فروش آن است. پیام شناوری را خواهید دید که می گوید: “سلام! مایل هستید به صاحب این خانه اجازه دهید تا اطلاعات تماس شما را داشته باشد؟” شما پاسخ مثبت می دهید و خودرو، شما را به فرد مورد نظر متصل می کند.»

The post appeared first on .

سرنخ هایی از خودروی آینده اپل؛ روایت اتومبیل مرموزی که تحسین استیو جابز را برانگیخت