Tagفایت Souls

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

“به قلم ایرج لطیفی”

این، آخرین قسمت از مقالات پنج گانه برای انتخاب برترین باس فایت ها در نقش آفرینی های استودیوی From Software خواهد بود. “یک وداع با شکوه” احتمالا بهترین جمله ای باشد که می توانم با آن از Dark Souls III یاد کنم. وداع، طعم این نسخه است و هیدتاکا میازاکی گویی با آن برای آخرین بار بر این اخگر می دمد تا مگر پیش از تاریکیِ مطلق، بتوانیم یک دیدار دیگر با دنیای غریب دارک سولز داشته باشیم.

همه چیز در اوج است، از همان آغاز بازی گویی دنیای اثر طعم متفاوتی دارد. دغدغه دیگر نفرین هم نیست، مرگ هم نیست، حتی دشواری راه هم نیست، دغدغه و دلواپسی اصلی، و همچنین تِم اصلی، همانا تاریکی است. آتش یکبار دیگر رو به خاموشی است و نگه دارندگانِ آتش درمانده شده اند. از تمام سرزمین های حکمرانی تنها تپه های خاکستر به جا مانده است و اربابانِ اعصار گذشته، سریر خود را از کف داده اند. اگر در دارک سولز 1 برای جدال با خاموشی، باید تمام بازی را در راه یک ارباب خاکستر گام می گذاشتیم، اینجا باید پنج ارباب خاکستر را یافت و آنان را دوباره در معبد آتشگاه بر سریرشان نشاند، حتی شده بقایای خاکسترهایشان را! باید یک بار دیگر، فقط برای یک بار دیگر همه چیز دوباره کنار هم جمع شود تا مگر بتوان سرنوشت دیگری رقم زد..

 

5. Abyss Watchers ، سوگند با خون گرگ

دارک سولز 3 معجون عجیبی است! در عین حال که دنیای منحصر بفرد خود را دارد، به شدت از آثار قبلی وام گرفته است. گویی برای اینکه این وداع هرچه با شکوه تر باشد، از هر گوشه ای از آثار پیشنین (خصوصا دیمن سولز و دارک سولز 1) چیزهایی به یادگار آورده شده است. باس فایت “نگهبابانِ مغاک” مرا اندکی به یاد یکی از بهترین باس های نسخه اول یعنی “Four Kings” می اندازد. حتی اندکی هم به یاد باس استثناییِ Father Gascoinge در بلادبورن. این در حقیقت اولین باس اصلی از میان اربابانِ پنج گانه است که باید میراث آنان را به معبد مرکزی بازی آورد و بر روی تختشان نشاند. آنانی که نخست با خون گرگ و انجمن Watchdogs of Farron با هم متحد شده اند، زمانی آتش سرزمین را “Link” کرده اند. حال در منطقه خوف انگیز و تاریک Farron Keep، که با آن مه غلیظ، آب های سمی و درختان تاریکش یکی از گیراترین محیط های بازی است، در حیرانی به سر می برند.

میان پرده ای که طی آن باس معرفی می شود عالی است. دوربین روی سنگ فرشِ سالنی تاریک و گرفته آرام آرام حرکت می کند. خون روی زمین ریخته است و چند پیکر مُرده نیز دیده می شود. دو تن را می بینیم که با هم در حال جنگ هستند، یکی از آنان از پای در می آید، سپس شوالیه اعظم “Wolf Blood Master” با هیبتی عجیب در زره تیره و کلاه بلند، بر می گردد و با زیبایی تمام، شمشیرش را تهدید کنان سوی قهرمان بلند می کند و مبارزه آغاز می شود.

مبارزه با او به عنوان یک شوالیه در دنیای دارک سولز، مانند همیشه با شکوه و فوق العاده است. با ضربات شمشیر بلندش، سهمگین و با وقار در میدان مبارزه می خرامد. موسیقی نیز اینجا عالی است، صدای غریب و آشنای ناقوس است و آوازی غمناک که موسیقی را همراهی می کند. همچنان که به مبارزه ادامه می دهیم، شوالیه های مشابه ای ظاهر می شوند. اگر باس را رها کنیم، کم کم مبارزین انجمن را می بینیم که به جان یکدیگر می افتند. این خود خشونت و رقت صحنه را دو چندان می کند و به پیچیدگی گیم پلی نیز می افزاید. باید از کنار دیگر شوالیه ها گذشت و سوی استاد رفت تا در این مبارزه ی غریب و به یاد ماندنی پیروز شد.

 

4. Soul of Cinder ، میراث خاکستر

تقریبا همه چیز در دارک سولز 3 نوعی مرثیه ی باشکوه برای میراثِ گذشته بازی است. خاموشی نزدیک است و با آن، بازی نیز به اوج خود نزدیک می شود. زمان آن رسیده تا دوباره با “اجاق آتش آغازین” دیدار کنیم. عرصه ای معنوی که در آن برای اول بار آتش افروخته و پیوند داده شده است.

“روحِ خاکستر” باس فایت عجیبی است، خیلی عجیب! در حقیقت او از خود هویت روشنی ندارد و فلسفه اش در این است که تمام دنیای دارک سولز، قهرمان و خاکستر و آتش و نگهبانان آتش و ارباب انوار خورشید و اخگر و همه و همه را بازتاب می دهد. گویی که روی یک آیینه یا آتش خم می شویم و در یک نظر تمام دنیای سری سولز را می بینیم. در حقیقت باید گفت که درک او دشوار است. زمانی که مبارزه آغاز می شود او را می بینیم که آرام آرام سراغ قهرمان می آید، این فضا، اسامی و القاب محیط و باس، ما را به یاد باس فایت پایانی نسخه اول “Gwyn Lord of Cinder” می اندازد. اما یک راز دیگر نیز در این میان هست! حرکات او در هر دو مرحله از مبارزه آشناست. در مرحله اول، او در حقیقت بازتاب خود ماست! بازتاب تمام راهی است که پیموده ایم و آیینه ی همان قهرمانی است که ما در دارک سولز 1 بوده ایم. در استیج دوم باس فایت اما، یک تغییر بسیار بسیار غریب رخ می دهد، او عملا به “گوئین” در دارک سولز 1 تبدیل می شود. حرکات و ضرباتش، فریادهایش، زبانه های آتشش، و بیش از هر چیز نوای آشنا و دیوانه کننده ی موسیقی در نسخه اول، ناگهان ما را با یک نوستالوژی زنده، کوبنده و تکان دهنده روبرو می کند. ضربه ای که اینجا به ذهن و روح شخص وارد می شود، در صورتی که واقعا نسخه های دیگر را رفته و درک کرده باشد، ضربه ای فراموش ناشندنی است. شاعرانگی فضا، موج احساس، زیبایی خیره کننده ی محیط با قرص درشت و سرخ خورشید، احترامی بی حد و حصر به طبع بلند خالق اثر را بی اختیار در دل بیدار می کند.

آنچه که روبروی ما ایستاده یک میراث عظیم است. او در عین حال هم ارباب خاکستر، هم روح و جوهره ی اخگر، هم میراث نگه دارندگان آتش و هم خودِ خود ماست! برای ستایش سازندگانِ این اثر، کلامی نمی توان یافت..

 

3. Dancer of the Boreal Vallay ، رقصنده با خنجر

Pontiff Sulyvahn فرمانروایِ پلید سرزمین Irithyll، شمشیر دو لبه ی زیبایی را پیشکش دختری از یک خانواده ی سلطنتی می کند و او را با زور در نقش یک رقصنده ی دربار به قصر می آورد. سپس او را تبعید می کند و دستور می دهد تا به عنوان یک شوالیه و برای امنیت دربار انجام وظیفه کند. ظرافت و قدرت، و بزم و رزم هر دو درونِ این باس یکی شده اند. او هم زیباست و هم زشت، هم لطیف است و هم خشن. حال که سرزمین رو به نابودی نهاده و تنها خاکستری از آن باقی مانده است، او نیز در میان مردگان و نفرین شدگان می رقصد و گویی تا ابد حیران است. یکی از زیباترین باس فایت های سری، با هیبتی رویائی، ظریف، آرام و در عین حال خُرد کننده و تکان دهنده. “رقصنده ی سرزمین شمالی” یعنی دختر عیش و بزم ، و دختر جنگ و رزم.

طراحی او را فقط می توان ستایش کرد. ناگهان شوالیه ای غول پیکر، که نگهبان ورود به قصر شاهزاده Lothric است، از آسمان بر سر قهرمان نازل می شود. او با تاج طلایی بر سر، نقابی مانند قفس بر چهره، حریری زیبا و لطیف روی شانه ها، زره طلایی بر تن، و شمشیری بلند و آتشین در دست، شکوه بی نظیری دارد. با کمر خمیده، آرام آرام قدم بر می دارد و سوی قهرمان می آید، صدای هر گامش روی زمین آهنگی خلسه وار و سنگین دارد، حرکاتش بسیار نرم، لطیف و با وقار است و در عین حال بسیار بسیار بُرنده، سنگین و خطرناک. مبارزه با او ساده نیست، ضرباتش بسیار قوی از هر طرف فرود می آید، گاهی قهرمان را زمین می زند و او را با شمشیر خود به سیخ می کشد. هنگام مبارزه با او چنین حس می شود که گویی در خواب و رویا به سر می بریم. حتی نفس هایش نیز آهنگین و آرام به گوش می رسد. موسیقی بسیار لطیف و آرام است و نوایش مرثیه ای غم انگیز می نماید که گویی قصه ای تلخ را نجوا می کند. باس روبروی ما به نرمی گام بر می دارد و هر حرکتش گویی رقصی لطیف و زنانه است. حریر روشنش مانند گیسویی پریشان در هوا تکان می خورد و می لرزد.

لحظه ای که باس فاست وارد مرحله دوم خود می شود دیگر محشر کبری ست. او ناگهان شمشیر خود را دو نیم می کند و با دو خنجر، یکی آبی و آرام مانند ماه، و دیگری آتشین و تند مانند خورشید، روی پاهای خود بلند می ایستد و همچنان که موسیقی نیز اوج می گیرد، سماعی بی نظیر را آغاز می کند و با هر گردش به دور خود، خنجرهایش را با قدرت فرود می آورد. زیباییِ خیال انگیز و رویائیِ باس فایت اینجا دیگر وصف ناپذیر است.

 

2. The Nameless King ، ارباب جنگ

کم مانده دیوانه شوم! این دیگر خیلی شاهکار است! کسانی که با سری سولز زندگی کرده اند، حتما می دانند که یکی از حلقه های مفقوده در دنیای Lordran، فرزند ارشد پادشاه “گوئین” بود. چیز زیادی از او نمی دانیم، فقط می دانیم که او خدای جنگ و فرمانده سربازان سرزمین پدری بوده و زمانی و به علتی که چندان روشن نیست (شاید اتحاد او با ژادهایان ازلی و ابدی، و انکار میراث آتش از سوی پدرش)، از قصر خانوادگی طرد شده است. اما همچنان و همیشه دورادور چشمی نگران به شوالیه های خود دارد، (اتحاد برادریِ مبارزینِ انوار خورشید را به یاد بیاورید). از مقایسه ی توضیحاتی که در آیتم های مربوط به Nameless King در دارک سولز 3 می بینیم با نسخه اول، چنین بر می آید که این پادشاه مرموز و بی نام و نشان، همان فرزند ارشد باشد. این تئوری فوق العاده است و برای دوستاران آثار میازاکی یک سورپرایز بی نظیر. حتی نام او نیز به افسونِ این رمز و راز می افزاید.

فکر می کنم موافق هستید که منطقه مخفی و آپشنال Archdragon Peak یکی از منحصر بفرد ترین محیطهای بازی است. حتی راهی که به باس باید پیمود به نوعی طراحی شده که گویی برای رسیدن به او باید به عرصه ی دیگری از این دنیا پای نهاد. ناقوس بزرگ را که به صدا در می آوریم ناگهان همه چیز زیر و رو می شود. باد شروع به وزیدن می کند و صاعقه ها در دل ابرهای انبوه می غُرند، گویی زمین و آسمان در هم فرو می روند. دیگر به درستی نمی دانیم که در کدامین زمان و مکان ایستاده ایم. همچنان که روی زمین و دریا و آسمان (یا حتی ورطه ی دیگری فرای آن) قدم می گذاریم، سوی یکی از باشکوه ترین و حماسی ترین باس هایی می رویم که دنیای گیم به خود دیده است. رنگ محیط، ابر و باد، و در هم تنیده شدن زمین و آسمان همگی گیجمان می کنند که ناگهان باس با هیبت فوق العاده خود، سوار بر اژدهای غول پیکرش ظاهر می شود. مرکب او با بال های گشوده و با شکوهی وصف ناشدنی در آسمان پرواز می کند و دور قهرمان می گردد. او خود روی دو پا بر فراز گردن اژدهایش می ایستد و با نیزه بسیار بلندش ضربه می زند و صاعقه هایی تُند فرود می آورد. موسیقی اینجا فوق العاده است و طعم و بوی دارک سولز 1 را دارد. اژدهایش (یا Drake، موجودی افسانه ای مانند یک مرغابی غول پیکر) نیز با دمیدن آتش به میدان مبارزه، سوار خود را همراهی می کند. هنگامی که پرنده اش را از دست می دهد، خود روی دو پا می ایستد و رو در رو با قهرمان می جنگد، که اینجا جلال و شکوهش دیگر بی نظیر است.

مبارزه سنگین، حماسی و کوبنده است و صد البته بسیار بسیار دشوار. شاید یکی از دشوارترین مبارزات در تمام سری سولز. اما آنقدر جذاب، آنقدر نفس گیر و زیباست است که به زحمتش خیلی خیلی می ارزد!

 

1. The Twin Princes ، برادر روی دوش برادر

“آه عزیزم، باز هم یک مدعیِ لجباز و سرسخت آمده.

خوش آمدی ای قهرمان، ای دزد خاکسترها!

باید بدانی که ردای فرمانروایی برای من هیچ جذابیتی ندارد.

نفرینِ پیوند دادن آتش، میراث اربابان گذشته.. بگذار همه و همه نیست و نابود شوند.

تو به اندازه کافی راه آمده ای، حال وقت آن رسیده که کمی استراحت کنی!”

همچنان که شاهزاده Lothric، همو که تخت پادشاهی را انکار کرد و به میراث گذشتگانش پُشت نمود، آرام بالای سالن بزرگ استاده و این جملات دردناک را با صدایی خسته و افسرده به زبان می آورد، برادر بزرگتر او Lorian، که روزی تنها با یک دست شمشیر در می آورده و هیولاها را شکار می کرده است، کشان کشان و سینه خیر خود را به قهرمان می رساند. این میان پرده فوق العاده غریب و متاثر کننده است و افسردگی از فضای آن می بارد. دو شاهزاده، دو برادر، رسالت خانوادگی در نشستن بر سریر ارباب خاکستر را انکار کردند و جایی پَرت از سرزمین تنها و در کنار هم گوشه گرفتند تا از دور شعله های آتش را شاهد باشند که آرام آرام خاموش می شود.

همچنان که برادر کوچک در حال تماشاست، برادر بزرگ، نگهبان و محافظ او که مسخ شده است و حتی کلامی به زبان نمی آورد، باس فایت را آغاز می کند. با وجود اینکه که هیبتش بسیار زیبا و با شکوه است، با آن موهای بلند و روشن، تاج طلایی بر سر و زره زیبای رزم بر تن، اما حرکت کردنش ترحم برانگیز و رقت آور است و هنگام مبارزه خود را روی زمین می کشد. ضرباتش اما محکم و سنگین است و از شمشیر بلندش زبانه های سرخ آتش ساطع است. همان لحظه که خود را برای ضربه زدن آماده می کند، ناگهان ناپدید می شود و از سوی دیگر دوباره پدیدار می گردد که این خود مبارزه را چالش بر انگیز تر می کند. افسون، افسوس، درد و رنج، و افسردگی و تاریکی در این باس فایت شاید بیش از هر جای دیگر در بازی موج می زند. اوج این درد و رنج اما هنگامی است که با ورود پرنس “لوتریک” مبارزه وارد مرحله دوم می شود.

” آه برادر عزیزم

دل نگاه دار که سوی تو می آیم.

برادر من، ای شمشیر زن سرکشِ پرنس لوتریک،

برخیز! دوباره برخیز اگر می توانی.

که این برای ابد نفرین ماست..”

او با جثه نحیف و ردای خاکستری رنگ و کهنه بر تن، بر سر پیکر بردار می آید و او را به زندگی باز می گرداند. سپس روی دوش او سوار می شود و باس فایت ادامه پیدا می کند. موسیقی اینجا دیوانه کننده است، شور و درد و حماسه اش همان نوای جانکاه و کمر شکنی است که در باس بی نظیر بلادبورن، Lady Maria، شنیده ایم. دو برادر در آغوش یکدیگر دور قهرمان می گردند و هر دو به مبارزه تا دم مرگ ادامه می دهند.

“اینجا گورستان ماست. اما تو هم اگر بخواهی، می توانی کنار ما آرام بگیری…”

می خواهم آخرین باس از آخرین قسمت را با همان جمله ای خاتمه دهم که آخرین باس از اولین قسمت:

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

 

باید از همه عزیزان که حوصله به خرج دادند و این مقالات را دنبال کردند تشکر کنم. باشد که مقبول افتد..

در پایان، لینک قسمت های گذشته خدمت شما عزیزان:

 

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

(image)

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

“به قلم ایرج لطیفی”

این، آخرین قسمت از مقالات پنج گانه برای انتخاب برترین باس فایت ها در نقش آفرینی های استودیوی From Software خواهد بود. “یک وداع با شکوه” احتمالا بهترین جمله ای باشد که می توانم با آن از Dark Souls III یاد کنم. وداع، طعم این نسخه است و هیدتاکا میازاکی گویی با آن برای آخرین بار بر این اخگر می دمد تا مگر پیش از تاریکیِ مطلق، بتوانیم یک دیدار دیگر با دنیای غریب دارک سولز داشته باشیم.

همه چیز در اوج است، از همان آغاز بازی گویی دنیای اثر طعم متفاوتی دارد. دغدغه دیگر نفرین هم نیست، مرگ هم نیست، حتی دشواری راه هم نیست، دغدغه و دلواپسی اصلی، و همچنین تِم اصلی، همانا تاریکی است. آتش یکبار دیگر رو به خاموشی است و نگه دارندگانِ آتش درمانده شده اند. از تمام سرزمین های حکمرانی تنها تپه های خاکستر به جا مانده است و اربابانِ اعصار گذشته، سریر خود را از کف داده اند. اگر در دارک سولز 1 برای جدال با خاموشی، باید تمام بازی را در راه یک ارباب خاکستر گام می گذاشتیم، اینجا باید پنج ارباب خاکستر را یافت و آنان را دوباره در معبد آتشگاه بر سریرشان نشاند، حتی شده بقایای خاکسترهایشان را! باید یک بار دیگر، فقط برای یک بار دیگر همه چیز دوباره کنار هم جمع شود تا مگر بتوان سرنوشت دیگری رقم زد..

 (image)

5. Abyss Watchers ، سوگند با خون گرگ

دارک سولز 3 معجون عجیبی است! در عین حال که دنیای منحصر بفرد خود را دارد، به شدت از آثار قبلی وام گرفته است. گویی برای اینکه این وداع هرچه با شکوه تر باشد، از هر گوشه ای از آثار پیشنین (خصوصا دیمن سولز و دارک سولز 1) چیزهایی به یادگار آورده شده است. باس فایت “نگهبابانِ مغاک” مرا اندکی به یاد یکی از بهترین باس های نسخه اول یعنی “Four Kings” می اندازد. حتی اندکی هم به یاد باس استثناییِ Father Gascoinge در بلادبورن. این در حقیقت اولین باس اصلی از میان اربابانِ پنج گانه است که باید میراث آنان را به معبد مرکزی بازی آورد و بر روی تختشان نشاند. آنانی که نخست با خون گرگ و انجمن Watchdogs of Farron با هم متحد شده اند، زمانی آتش سرزمین را “Link” کرده اند. حال در منطقه خوف انگیز و تاریک Farron Keep، که با آن مه غلیظ، آب های سمی و درختان تاریکش یکی از گیراترین محیط های بازی است، در حیرانی به سر می برند.

میان پرده ای که طی آن باس معرفی می شود عالی است. دوربین روی سنگ فرشِ سالنی تاریک و گرفته آرام آرام حرکت می کند. خون روی زمین ریخته است و چند پیکر مُرده نیز دیده می شود. دو تن را می بینیم که با هم در حال جنگ هستند، یکی از آنان از پای در می آید، سپس شوالیه اعظم “Wolf Blood Master” با هیبتی عجیب در زره تیره و کلاه بلند، بر می گردد و با زیبایی تمام، شمشیرش را تهدید کنان سوی قهرمان بلند می کند و مبارزه آغاز می شود.

مبارزه با او به عنوان یک شوالیه در دنیای دارک سولز، مانند همیشه با شکوه و فوق العاده است. با ضربات شمشیر بلندش، سهمگین و با وقار در میدان مبارزه می خرامد. موسیقی نیز اینجا عالی است، صدای غریب و آشنای ناقوس است و آوازی غمناک که موسیقی را همراهی می کند. همچنان که به مبارزه ادامه می دهیم، شوالیه های مشابه ای ظاهر می شوند. اگر باس را رها کنیم، کم کم مبارزین انجمن را می بینیم که به جان یکدیگر می افتند. این خود خشونت و رقت صحنه را دو چندان می کند و به پیچیدگی گیم پلی نیز می افزاید. باید از کنار دیگر شوالیه ها گذشت و سوی استاد رفت تا در این مبارزه ی غریب و به یاد ماندنی پیروز شد.

 (image)

4. Soul of Cinder ، میراث خاکستر

تقریبا همه چیز در دارک سولز 3 نوعی مرثیه ی باشکوه برای میراثِ گذشته بازی است. خاموشی نزدیک است و با آن، بازی نیز به اوج خود نزدیک می شود. زمان آن رسیده تا دوباره با “اجاق آتش آغازین” دیدار کنیم. عرصه ای معنوی که در آن برای اول بار آتش افروخته و پیوند داده شده است.

“روحِ خاکستر” باس فایت عجیبی است، خیلی عجیب! در حقیقت او از خود هویت روشنی ندارد و فلسفه اش در این است که تمام دنیای دارک سولز، قهرمان و خاکستر و آتش و نگهبانان آتش و ارباب انوار خورشید و اخگر و همه و همه را بازتاب می دهد. گویی که روی یک آیینه یا آتش خم می شویم و در یک نظر تمام دنیای سری سولز را می بینیم. در حقیقت باید گفت که درک او دشوار است. زمانی که مبارزه آغاز می شود او را می بینیم که آرام آرام سراغ قهرمان می آید، این فضا، اسامی و القاب محیط و باس، ما را به یاد باس فایت پایانی نسخه اول “Gwyn Lord of Cinder” می اندازد. اما یک راز دیگر نیز در این میان هست! حرکات او در هر دو مرحله از مبارزه آشناست. در مرحله اول، او در حقیقت بازتاب خود ماست! بازتاب تمام راهی است که پیموده ایم و آیینه ی همان قهرمانی است که ما در دارک سولز 1 بوده ایم. در استیج دوم باس فایت اما، یک تغییر بسیار بسیار غریب رخ می دهد، او عملا به “گوئین” در دارک سولز 1 تبدیل می شود. حرکات و ضرباتش، فریادهایش، زبانه های آتشش، و بیش از هر چیز نوای آشنا و دیوانه کننده ی موسیقی در نسخه اول، ناگهان ما را با یک نوستالوژی زنده، کوبنده و تکان دهنده روبرو می کند. ضربه ای که اینجا به ذهن و روح شخص وارد می شود، در صورتی که واقعا نسخه های دیگر را رفته و درک کرده باشد، ضربه ای فراموش ناشندنی است. شاعرانگی فضا، موج احساس، زیبایی خیره کننده ی محیط با قرص درشت و سرخ خورشید، احترامی بی حد و حصر به طبع بلند خالق اثر را بی اختیار در دل بیدار می کند.

آنچه که روبروی ما ایستاده یک میراث عظیم است. او در عین حال هم ارباب خاکستر، هم روح و جوهره ی اخگر، هم میراث نگه دارندگان آتش و هم خودِ خود ماست! برای ستایش سازندگانِ این اثر، کلامی نمی توان یافت..

 (image)

3. Dancer of the Boreal Vallay ، رقصنده با خنجر

Pontiff Sulyvahn فرمانروایِ پلید سرزمین Irithyll، شمشیر دو لبه ی زیبایی را پیشکش دختری از یک خانواده ی سلطنتی می کند و او را با زور در نقش یک رقصنده ی دربار به قصر می آورد. سپس او را تبعید می کند و دستور می دهد تا به عنوان یک شوالیه و برای امنیت دربار انجام وظیفه کند. ظرافت و قدرت، و بزم و رزم هر دو درونِ این باس یکی شده اند. او هم زیباست و هم زشت، هم لطیف است و هم خشن. حال که سرزمین رو به نابودی نهاده و تنها خاکستری از آن باقی مانده است، او نیز در میان مردگان و نفرین شدگان می رقصد و گویی تا ابد حیران است. یکی از زیباترین باس فایت های سری، با هیبتی رویائی، ظریف، آرام و در عین حال خُرد کننده و تکان دهنده. “رقصنده ی سرزمین شمالی” یعنی دختر عیش و بزم ، و دختر جنگ و رزم.

طراحی او را فقط می توان ستایش کرد. ناگهان شوالیه ای غول پیکر، که نگهبان ورود به قصر شاهزاده Lothric است، از آسمان بر سر قهرمان نازل می شود. او با تاج طلایی بر سر، نقابی مانند قفس بر چهره، حریری زیبا و لطیف روی شانه ها، زره طلایی بر تن، و شمشیری بلند و آتشین در دست، شکوه بی نظیری دارد. با کمر خمیده، آرام آرام قدم بر می دارد و سوی قهرمان می آید، صدای هر گامش روی زمین آهنگی خلسه وار و سنگین دارد، حرکاتش بسیار نرم، لطیف و با وقار است و در عین حال بسیار بسیار بُرنده، سنگین و خطرناک. مبارزه با او ساده نیست، ضرباتش بسیار قوی از هر طرف فرود می آید، گاهی قهرمان را زمین می زند و او را با شمشیر خود به سیخ می کشد. هنگام مبارزه با او چنین حس می شود که گویی در خواب و رویا به سر می بریم. حتی نفس هایش نیز آهنگین و آرام به گوش می رسد. موسیقی بسیار لطیف و آرام است و نوایش مرثیه ای غم انگیز می نماید که گویی قصه ای تلخ را نجوا می کند. باس روبروی ما به نرمی گام بر می دارد و هر حرکتش گویی رقصی لطیف و زنانه است. حریر روشنش مانند گیسویی پریشان در هوا تکان می خورد و می لرزد.

لحظه ای که باس فاست وارد مرحله دوم خود می شود دیگر محشر کبری ست. او ناگهان شمشیر خود را دو نیم می کند و با دو خنجر، یکی آبی و آرام مانند ماه، و دیگری آتشین و تند مانند خورشید، روی پاهای خود بلند می ایستد و همچنان که موسیقی نیز اوج می گیرد، سماعی بی نظیر را آغاز می کند و با هر گردش به دور خود، خنجرهایش را با قدرت فرود می آورد. زیباییِ خیال انگیز و رویائیِ باس فایت اینجا دیگر وصف ناپذیر است.

 (image)

2. The Nameless King ، ارباب جنگ

کم مانده دیوانه شوم! این دیگر خیلی شاهکار است! کسانی که با سری سولز زندگی کرده اند، حتما می دانند که یکی از حلقه های مفقوده در دنیای Lordran، فرزند ارشد پادشاه “گوئین” بود. چیز زیادی از او نمی دانیم، فقط می دانیم که او خدای جنگ و فرمانده سربازان سرزمین پدری بوده و زمانی و به علتی که چندان روشن نیست (شاید اتحاد او با ژادهایان ازلی و ابدی، و انکار میراث آتش از سوی پدرش)، از قصر خانوادگی طرد شده است. اما همچنان و همیشه دورادور چشمی نگران به شوالیه های خود دارد، (اتحاد برادریِ مبارزینِ انوار خورشید را به یاد بیاورید). از مقایسه ی توضیحاتی که در آیتم های مربوط به Nameless King در دارک سولز 3 می بینیم با نسخه اول، چنین بر می آید که این پادشاه مرموز و بی نام و نشان، همان فرزند ارشد باشد. این تئوری فوق العاده است و برای دوستاران آثار میازاکی یک سورپرایز بی نظیر. حتی نام او نیز به افسونِ این رمز و راز می افزاید.

فکر می کنم موافق هستید که منطقه مخفی و آپشنال Archdragon Peak یکی از منحصر بفرد ترین محیطهای بازی است. حتی راهی که به باس باید پیمود به نوعی طراحی شده که گویی برای رسیدن به او باید به عرصه ی دیگری از این دنیا پای نهاد. ناقوس بزرگ را که به صدا در می آوریم ناگهان همه چیز زیر و رو می شود. باد شروع به وزیدن می کند و صاعقه ها در دل ابرهای انبوه می غُرند، گویی زمین و آسمان در هم فرو می روند. دیگر به درستی نمی دانیم که در کدامین زمان و مکان ایستاده ایم. همچنان که روی زمین و دریا و آسمان (یا حتی ورطه ی دیگری فرای آن) قدم می گذاریم، سوی یکی از باشکوه ترین و حماسی ترین باس هایی می رویم که دنیای گیم به خود دیده است. رنگ محیط، ابر و باد، و در هم تنیده شدن زمین و آسمان همگی گیجمان می کنند که ناگهان باس با هیبت فوق العاده خود، سوار بر اژدهای غول پیکرش ظاهر می شود. مرکب او با بال های گشوده و با شکوهی وصف ناشدنی در آسمان پرواز می کند و دور قهرمان می گردد. او خود روی دو پا بر فراز گردن اژدهایش می ایستد و با نیزه بسیار بلندش ضربه می زند و صاعقه هایی تُند فرود می آورد. موسیقی اینجا فوق العاده است و طعم و بوی دارک سولز 1 را دارد. اژدهایش (یا Drake، موجودی افسانه ای مانند یک مرغابی غول پیکر) نیز با دمیدن آتش به میدان مبارزه، سوار خود را همراهی می کند. هنگامی که پرنده اش را از دست می دهد، خود روی دو پا می ایستد و رو در رو با قهرمان می جنگد، که اینجا جلال و شکوهش دیگر بی نظیر است.

مبارزه سنگین، حماسی و کوبنده است و صد البته بسیار بسیار دشوار. شاید یکی از دشوارترین مبارزات در تمام سری سولز. اما آنقدر جذاب، آنقدر نفس گیر و زیباست است که به زحمتش خیلی خیلی می ارزد!

 (image)

1. The Twin Princes ، برادر روی دوش برادر

“آه عزیزم، باز هم یک مدعیِ لجباز و سرسخت آمده.

خوش آمدی ای قهرمان، ای دزد خاکسترها!

باید بدانی که ردای فرمانروایی برای من هیچ جذابیتی ندارد.

نفرینِ پیوند دادن آتش، میراث اربابان گذشته.. بگذار همه و همه نیست و نابود شوند.

تو به اندازه کافی راه آمده ای، حال وقت آن رسیده که کمی استراحت کنی!”

همچنان که شاهزاده Lothric، همو که تخت پادشاهی را انکار کرد و به میراث گذشتگانش پُشت نمود، آرام بالای سالن بزرگ استاده و این جملات دردناک را با صدایی خسته و افسرده به زبان می آورد، برادر بزرگتر او Lorian، که روزی تنها با یک دست شمشیر در می آورده و هیولاها را شکار می کرده است، کشان کشان و سینه خیر خود را به قهرمان می رساند. این میان پرده فوق العاده غریب و متاثر کننده است و افسردگی از فضای آن می بارد. دو شاهزاده، دو برادر، رسالت خانوادگی در نشستن بر سریر ارباب خاکستر را انکار کردند و جایی پَرت از سرزمین تنها و در کنار هم گوشه گرفتند تا از دور شعله های آتش را شاهد باشند که آرام آرام خاموش می شود.

همچنان که برادر کوچک در حال تماشاست، برادر بزرگ، نگهبان و محافظ او که مسخ شده است و حتی کلامی به زبان نمی آورد، باس فایت را آغاز می کند. با وجود اینکه که هیبتش بسیار زیبا و با شکوه است، با آن موهای بلند و روشن، تاج طلایی بر سر و زره زیبای رزم بر تن، اما حرکت کردنش ترحم برانگیز و رقت آور است و هنگام مبارزه خود را روی زمین می کشد. ضرباتش اما محکم و سنگین است و از شمشیر بلندش زبانه های سرخ آتش ساطع است. همان لحظه که خود را برای ضربه زدن آماده می کند، ناگهان ناپدید می شود و از سوی دیگر دوباره پدیدار می گردد که این خود مبارزه را چالش بر انگیز تر می کند. افسون، افسوس، درد و رنج، و افسردگی و تاریکی در این باس فایت شاید بیش از هر جای دیگر در بازی موج می زند. اوج این درد و رنج اما هنگامی است که با ورود پرنس “لوتریک” مبارزه وارد مرحله دوم می شود.

” آه برادر عزیزم

دل نگاه دار که سوی تو می آیم.

برادر من، ای شمشیر زن سرکشِ پرنس لوتریک،

برخیز! دوباره برخیز اگر می توانی.

که این برای ابد نفرین ماست..”

او با جثه نحیف و ردای خاکستری رنگ و کهنه بر تن، بر سر پیکر بردار می آید و او را به زندگی باز می گرداند. سپس روی دوش او سوار می شود و باس فایت ادامه پیدا می کند. موسیقی اینجا دیوانه کننده است، شور و درد و حماسه اش همان نوای جانکاه و کمر شکنی است که در باس بی نظیر بلادبورن، Lady Maria، شنیده ایم. دو برادر در آغوش یکدیگر دور قهرمان می گردند و هر دو به مبارزه تا دم مرگ ادامه می دهند.

“اینجا گورستان ماست. اما تو هم اگر بخواهی، می توانی کنار ما آرام بگیری…”

می خواهم آخرین باس از آخرین قسمت را با همان جمله ای خاتمه دهم که آخرین باس از اولین قسمت:

خالصانه ترین ستایش ها و صمیمانه ترین احساساتِ قلبی نثار مردی که زندگی را می فهمد، حکمتِ درد و رنج را می داند و چنین اثر تکان دهنده و مَرد افکنی خلق کرده است، شاهکاری که یاد آن بی شک جز با حسی عمیق از شکوه و درد، ممکن نیست.

(image)  

باید از همه عزیزان که حوصله به خرج دادند و این مقالات را دنبال کردند تشکر کنم. باشد که مقبول افتد..

در پایان، لینک قسمت های گذشته خدمت شما عزیزان:

 

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت آخر: Dark Souls III

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت سوم: Dark Souls II

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت سوم: Dark Souls II

برترین باس فایت های آثار  From Software ؛ قسمت سوم: Dark Souls II

“به قلم ایرج لطیفی”

به سومین قسمت از مقالاتی می رسیم که قرار است طی آن برترین باس فایت ها در آثار نقش آفرینیِ استودیو From Software انتخاب شود. با عنوان حیرت انگیز و تحسین شده ی Demon’s Souls شروع کردیم و با شاهکار ماندگار Dark Souls نیز جلو آمدیم. حال نوبت به Dark Souls II می رسد، دومین نسخه از سه گانه ی دارک سولز که عنوانی است پخته، مفصل و حرفه ای. چرخه روشنایی و تاریکی ادامه دارد و نفرین را پایانی نیست. قهرمانِ بازی که مانند بی شمار مردمان دیگر این نفرین را به دوش می کشد، با وعده ی پیرزن نخ ریس، به امید یافتن درمان پای به سرزمین Drangleic می گذارد و راه را از میدان Majula آغاز می کند. نگه دارنده ی آتش نجوا کنان قهرمان را دعوت می کند تا راه ملاقات با پادشاه Vendrick را در پیش بگیرد. باید روح چهار ارباب اعظم را بدست آورد و از معبد زمستانی گذر کرد تا بلکه این کورسوی امید خاموش نشود.

این نسخه با دیگر آثاری که قرار است بدان ها بپردازیم تفاوت هایی دارد. همانطور که می دانید آقای هیدتاکا میازاکی خالق سری سولز مستقیما روی این نسخه از بازی کار نکرده و بیشتر حکم مشاور را داشته است. همچنین باید این نکته را متذکر شوم که هرگز با دو باس محبوب و آپشنال یعنی Ancient Dragon و King Vendrick مبارزه نکرده ام! هر زمان که ملاقاتشان کرده ام، کویست مربوط به آنان را انجام داده و بی سر و صدا ترک شان کرده ام. در نتیجه آنان را در لیست خود نخواهم آورد.

 

5. Guardian Dragon ، پرواز اژدها در میان حصار آهنین

از منطقه مخوف Aldia’s Keep راه خود را به سوی سرای Dragon Aerie ادامه می دهیم، یکی از نفس گیر ترین و زیباترین مناطق در سری سولز، جایی که صدها اژدها، پُر هیبت و با شکوه بر فراز سر قهرمان بال می زنند و فریاد می کشند. اما پیش از رسیدن به این طاق بی همتا باید از سد نگهبان گذشت، اژدهای سرخ و بزرگی درون یک قفس که راه را بر هر که بخواهد گذر کند می بندد. هیچ روشن نیست که او به خواست خود دروازه معبد را نگهبانی می کند یا مسخ جادوهای برادر پادشاه شده است.

مبارزه با یک اژدها خود به قدر کافی حماسی و جذاب هست، اما وقتی با اژدهای نگهبانِ معبد در میان قفس آهنین و بلندی به تنهایی حبس شده باشید، دیگر خیلی عالی می شود! بنظرم طراحی اژدهایانِ دارک سولز 2 یکی از مهم ترین نقاط قوت بازی است. درگیری با او واقعا جذاب است، گاهی روی زمین می نشیند و با سر یا دم ضربه می زند، گاهی به آسمان پرواز می کند و با نفس آتشین خود عرصه مبارزه را تنگ می کند، گاهی نیز بلند می شود و به دیواره های قفسه آهنین چنگ می اندازد و میدان مبارزه را به آتش می کشد. موسیقی بسیار زیباست و خون را با فشار به مغز انسان می راند.

اگر با کلاس شوالیه و سبک مبارزه تن به تن با او درگیر شوید، باید منتظر فرصتی باشید تا بتوانید از نزدیک به او ضربه بزنید. من کلاس مبارزه در فاصله دور و استفاده از تیر و کمان یا جادو را با او امتحان نکرده ام، اما اینکه توسط اسلحه ای از دور، دست انسان به یک اژدهای در حال پرواز برسد، باید خیلی خیلی جذاب باشد.

 

4. The Pursuer ، مبارزه تن به تن به معنای واقعی

“شوالیه داد خواه، رقصان و شناور در هوا از چنگال پرنده ای غول پیکر فرود می آید و شمشیر می کشد. هر آنکس که داغ نفرین را بر پیشانی داشته باشد از تیغ او در امان نخواهد بود و تا حریف را نکشد از پا نخواهد نشست. گویی هر موجود مفلوکی که به دست او سلاخی می شود، از بار گناهانش می کاهد.”

اگر بعد از باس فایت اول به مسیر Forest of the fallen giants ادامه دهید، این باس با همه دشواری اش رسما دومین باس فایت بازی خواهد بود! مواجهه با او غافل گیر کننده است، هرچند پیش از مبارزه شبحی او را دیده ایم، اما زمانی که در بام قلعه با او مواجه می شویم حسابی به زحمت خواهیم افتاد. مبارزی غول پیکر و با ابهت، سرتاسر پوشیده از زره با سپری بزرگ و زیبا و شمشیری بلند و سهمگین. حرکات باس بسیار سنگین است، استقامتش فوق العاده بالاست و سرعت زیادی دارد. محیط مبارزه محدود است و جای حرکت چندانی نیست. با سرعت به سوی ما می آید و با قدرت تمام شمشیر را فرود می آورد، رقص شمشیرش پیش چشمان ما تماشایی است، ضرباتش تنوع بالایی دارد و گاهی Dogde کردن و تغییر موضع را سخت می کند. گاهی یک راش سنگین و ضربه ای مستقیم به میان سینه، گاهی یک ضربه از پایین به بالا که گارد قهرمان را در هم می شکند، و گاهی حمله مخصوص Grab که تقریبا تمام نوار سلامتی شما را خواهد گرفت. حرکاتش نرم و سریع است، پاهایش گویی اندکی از زمین فاصله دارد و به حالت معلق در هواست.

مبارزه با او استقامت و نفس زیادی می طلبد، باید بی وقفه هوشیار بود و آرام آرام رو در روی باس حرکت کرد و چرخید. از آنجا که اصولا در اوایل بازی با او مواجه می شوید، هنوز چندان قوی نیستید و برای دفاع کردن در برابر حمله های او اغلب سپر سنگینی ندارید. همین مبارزه را دشوار و قهرمان را در برابر باس شکننده و ضعیف می کند. مبارزه تن به تن با او حماسی، نفس گیر و بسیار جذاب است. هرچند لانچری در محیط قرار داده شده که اگر موفق شوید با آن به باس شلیک کنید مبارزه را آسان تر خواهد کرد، اما با توجه به حرکات پی در پی و سریع او چنین کاری کمی زحمت می خواهد.

طراحی این باس آنقدر زیباست که به راحتی در ذهن گیمر باقی می ماند، می توان گفت به توعی شمایل شناخته شده ی بازی شده است. زره، شمشیر و سپرش در ذهن می ماند و وقتی روح او را بدست آورید و آیتم های او را بسازید لذت خواهید برد.

 

3. The Lost Sinner ، شمشیر زدن با دستانِ بسته

“گناه کار فراموش شده” زنی است که از سنگینیِ بار آنچه که مرتکب شده خود را در اعماق زمین برای ابد حبس کرده و با دستان بسته و ماسکی بر چهره به دعا و ضجه مشغول است. در مورد او فرضیه های جالبی وجود دارد، اینکه این زن می تواند همان جادوگر Izalith در نسخه قبلیِ سری باشد، اگر به یاد بیاورید هنگامی که او می خواست برای آتشی که رو به خاموشی بود چاره کند، فاجعه ای وحشتناک رخ داد و خود و فرزندان و سرزمینش را به نابودی کشاند. شاید این “گناه” همان باشد..

منطقه Sinners Rise از آن محیط های سنگین و حسابیِ بازی است. فضایی تاریک و گرفته که به زندانی مخوف منتهی می شود. جایی که دنیای مردگان متحرک و گناه کاران فراموش شده است. هنگام ورود به محیط مبارزه، صحنه ای بسیار گیرا و عجیب نمایش داده می شود که برای من یکی از بهترین کات سین ها در سریِ سولز است، زنی با لباسی عجیب و نقابی زرد روی صورت که ظاهرش را بسیار محزون و البته مرموز می سازد، میان اتاقی تنگ با زنجیر هایی معلق از سقف ایستاده است، دستانش را که با دستبندی طلایی رنگ از مچ محکم به هم بسته شده اند به حالتی شبیه به نیایش بلند می کند و به شکل التماس در می آید. همه چیز سریع اتفاق می افتد، باس شمشیر باریک و بلندی را در دست می گیرد و با تاریک شدنِ محیط، مبارزه آغاز می گردد.

تاریکی محیط مبارزه یکی از مهم ترین عناصر در برجسته شدنِ این باس فایت است. این تاریکی از لحاظ ذهنی تاثیر قابل توجهی روی مبارزه می گذارد. می توان گفت به نوعی تمرکز شخص را می گیرد و گاهی تشخیص دادن حرکات باس کمی دشوار می شود. باس فایت، خود بسیار بسیار مرموز و زیباست. هیبت باس با بدن تکیده، قد بلند و کشیده، شمشیر آخته در دستانِ بسته و نقاب محزونش روی صورت، واقعا بیاد ماندنی است.

گیم پلی مبارزه با باس نیز بسیار جالت توجه است. حرکات او سریع و قدرت مند است و شمشیر بلندش تا فاصله زیادی اطرافش را در بر می گیرد. مبارزه با او استقامت و تمرکز زیادی می خواهد، در فاصله گرفتن از باس برای مبارزه با جادو یا تیر و کمان، حفظ کردنِ موقعیت کمی سخت است و در مبارزه نزدیک و تن به تن نیز نفس زیادی نیاز است.

مبارزه کردن و شمشیر کشیدن با دستان بسته در سکوت و تاریکیِ یک زندانِ فراموش شده، واقعا که معجون زیبایی است.

 

2. Executioner Cahriot ، ارابه مرگ

ارابه ران، تنها برای شکنجه و کشتار نفرین شدگان خلق شده بود. جلادی وحشتناک که تا ابد به دور میدانی می گردد و همگان را از دم تیغ خود می گذارند، و با اسب مجنون خود آنان را زیر پا له می کند. اما ریشه های جنون و سرگشتگیِ جلاد نه از آن خود، که از آنِ توسنِ افسون شده اش بود. “سوار شکنجه و مرگ” خود زیر یوغ اربابان و خدایان مسخ شده و راهی بی انتها را بی وقفه تکرار و تکرار می کند.

محیط مبارزه میدانی تاریک است با تخته های تیره، و راهی سنگ فرش و تنگ که زیر پای سواری سنگین و مخوف به لرزه درمی آید. هنگامی که وارد میدان مبارزه می شویم، حتی نمی توانیم به درستی او را ببینیم. زمانی که صدای پای اسبانش را می شنویم تنها چند لحظه فرصت داریم پناه بگیریم، سپس همچنان که پنهان شده ایم، او را می بینیم که با سرعت و هیبت از کنار ما می گذرد، و نیزه خار دارش را روانه ی میدان می کند. هر آن کس که در دو سوی مسیر ایستاده باشد، نیزه تا استخوانش فرو می رود و شکنجه می شود، می میرد و باز می میرد و باز هم درهم شکسته می گردد. Undead های بسیاری می بینیم که دیگر دیوانه شده اند و باید تا ابد در جاده ای بی مبدا و بی مقصد از دم تیغ سوار بگذرند. نمی توان از ارابه ران گریخت، نمی توان بر سرعت او چیره شد، نمی توان از این شکنجه گاه تنگ و سنگین فرار کرد. برای چند لحظه ای بیشتر نمی شود نفس کشید، چرا که دمی دیگر او با سرعت تمام باز خواهد گشت و باز میدان را دور خواهد زد. چرخه ای دیوانه کننده که گویی آن را پایانی نیست.

حرکت و دَوَران، راز گیرایی و زیبایی این باس فایت است. گیم پلی مبارزه واقعا عالی کار شده. به جای گریختن در مسیر حرکت باس، باید در کناره های میدان برای لحظه ای پناه گرفت تا عبور کند. اما در این وضعیت نیز به ناچار باید با موجودات مفلوکی که آنجا هستند درگیر شویم که این خود تمرکز بازیکن را می گیرد. همین چرخه ادامه پیدا می کند تا در انتهای راه توسط یک دستگیره مسیر حرکت باس را ببندیم. او با برخورد با مانع، به شدت زمین می خورد و ارابه اش نابود می شود. سپس باس فایت وارد فاز دوم می شود، حال باید با اسب دو سر سفید بجنگیم، که دیگر توان تاخت و تاز ندارد و حرکاتش کند و سنگین است. اکنون درک می کنیم که ارابه ران موجود مسخ شده ای بیش نیست و در حقیقت با اسبانِ او طرف بوده ایم. یک باس فایت بسیار قوی، پُر انرژی، با طراحی و گیم پلی منحصر بفرد. همچنین قصه ای که پُشت این باس فایت نهفته است تصویر بسیار دردناکی ست از شکنجه و جنون و مرگ.

 

1. Demon of Song ، اندر حکایت دروغ و فریب

“هیولای سرود و آواز” هنگامی که طعم گوش و خون انسان ها را چشید، به موجودی دیوانه و خطرناک تبدیل شد و کشیشیانِ معبد را بر آن داشت تا او را در برکه ای کوچک و تاریک حبس کنند. اما خود از میان رفتند و حال او در Shrine of Amana با جادوگران و موجوداتِ آبزی و خطرناک تنها شده و در خلوت و تا ابد، به آواز خواندن مشغول است. یک هیولای بسیار وحشتناک با چهره ای فوق العاده زشت و کریه شبیه به یک پیرزن مفلوک با گونه های فرو رفته، چشمان تاریک و ابروان آویخته. او موجودی است که خود را در جلد یک وزغ غول پیکر مخفی کرده و تقریبا نفوذ ناپذیر است.

این منطقه خود یکی از قوی ترین و عمیق ترین فضا سازی ها در میان آثار FromSoftware محسوب می شود. محیطی بسیار مرموز و تاریک با آب های کم عمق اما سمی، جادوگرانی که وردهای سحرآلود بر زبان می آورند و موجوداتی که با زبان آویخته و پنجه های بُرنده سر از کف آب بر می آورند. هنگامی که وارد این معبد سنگین می شویم، صدای آواز زنی، زیبا و محزون به گوش می رسد و نوای سحر انگیزش در میان سخره های تیره ی معبد پژواک می یابد. پایین می آییم و با Milfanito ها دیدار می کنیم، زنانی که تنها آفریده شده اند به این قصد که با آواز خود، درد و رنج نفرین شدگان را اندکی تسکین دهند. نه چیزی می دانند و نه چیزی می خواهند، تنها برای ابد آواز می خوانند تا بلکه مایه ی آرامش شوند.

لحظه ای که با باس دیدار می کنیم، لحظه ی تکان دهنده ای است. سازندگان در روایتِ داستان به صورت مینیمال و غیر مستقیم واقعا استاد هستند. نه میان پرده مفصلی داریم و نه دیالوگی، اما در یک صحنه باس را می بینیم که مانند که وزغ نشسته و در سکوت، لب های خود را به حرکت در می آورد و آواز می خواند.

طراحی باس فایت فوق العاده است، او با پیکر عظیم خود به سرعت سوی قهرمان می آید، گاهی در یک حرکت سریع راش می کند که Dogde کردنش هم دشوار است، گاهی مانند یک وزغ بلند به هوا می پَرد؛ که در این حالت زمانی که سر را بلند می کنیم و او را در حال فرود بر فراز خود می بینیم، تازه به عظمت باس پی می بریم. مبارزه با او عالی طراحی شده، بدن سیاه رنگی که در آن مخفی شده نفوذ ناپذیر است و باید صبر کنیم تا لحظه ای از جلد خود بیرون بیاید و سپس به دستان و صورتش ضربه بزنیم تا از پا درآید.

میان آواز دل انگیز و گوش نوازی که در ابتدای این محیط و از زبان زنانِ زیبای آن شنیده ایم از یک طرف، و آواز چندش آور هیولایی زشت که اینک با او مواجه شده ایم از طرف دیگر، تضاد عجیبی و غریبی خلق می شود که تکان دهنده و استادانه است. وقتی می فهمیم در پسِ این آواز چه روح کریه و پلیدی نهفته است دچار رعشه می شویم. مواجه با این باس برای من یکی از قوی ترین لحظات در میان سری سولز بوده و هست.

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت سوم: Dark Souls II

(image)

برترین باس فایت های آثار  From Software ؛ قسمت سوم: Dark Souls II

“به قلم ایرج لطیفی”

به سومین قسمت از مقالاتی می رسیم که قرار است طی آن برترین باس فایت ها در آثار نقش آفرینیِ استودیو From Software انتخاب شود. با عنوان حیرت انگیز و تحسین شده ی Demon’s Souls شروع کردیم و با شاهکار ماندگار Dark Souls نیز جلو آمدیم. حال نوبت به Dark Souls II می رسد، دومین نسخه از سه گانه ی دارک سولز که عنوانی است پخته، مفصل و حرفه ای. چرخه روشنایی و تاریکی ادامه دارد و نفرین را پایانی نیست. قهرمانِ بازی که مانند بی شمار مردمان دیگر این نفرین را به دوش می کشد، با وعده ی پیرزن نخ ریس، به امید یافتن درمان پای به سرزمین Drangleic می گذارد و راه را از میدان Majula آغاز می کند. نگه دارنده ی آتش نجوا کنان قهرمان را دعوت می کند تا راه ملاقات با پادشاه Vendrick را در پیش بگیرد. باید روح چهار ارباب اعظم را بدست آورد و از معبد زمستانی گذر کرد تا بلکه این کورسوی امید خاموش نشود.

این نسخه با دیگر آثاری که قرار است بدان ها بپردازیم تفاوت هایی دارد. همانطور که می دانید آقای هیدتاکا میازاکی خالق سری سولز مستقیما روی این نسخه از بازی کار نکرده و بیشتر حکم مشاور را داشته است. همچنین باید این نکته را متذکر شوم که هرگز با دو باس محبوب و آپشنال یعنی Ancient Dragon و King Vendrick مبارزه نکرده ام! هر زمان که ملاقاتشان کرده ام، کویست مربوط به آنان را انجام داده و بی سر و صدا ترک شان کرده ام. در نتیجه آنان را در لیست خود نخواهم آورد.

 (image)

5. Guardian Dragon ، پرواز اژدها در میان حصار آهنین

از منطقه مخوف Aldia’s Keep راه خود را به سوی سرای Dragon Aerie ادامه می دهیم، یکی از نفس گیر ترین و زیباترین مناطق در سری سولز، جایی که صدها اژدها، پُر هیبت و با شکوه بر فراز سر قهرمان بال می زنند و فریاد می کشند. اما پیش از رسیدن به این طاق بی همتا باید از سد نگهبان گذشت، اژدهای سرخ و بزرگی درون یک قفس که راه را بر هر که بخواهد گذر کند می بندد. هیچ روشن نیست که او به خواست خود دروازه معبد را نگهبانی می کند یا مسخ جادوهای برادر پادشاه شده است.

مبارزه با یک اژدها خود به قدر کافی حماسی و جذاب هست، اما وقتی با اژدهای نگهبانِ معبد در میان قفس آهنین و بلندی به تنهایی حبس شده باشید، دیگر خیلی عالی می شود! بنظرم طراحی اژدهایانِ دارک سولز 2 یکی از مهم ترین نقاط قوت بازی است. درگیری با او واقعا جذاب است، گاهی روی زمین می نشیند و با سر یا دم ضربه می زند، گاهی به آسمان پرواز می کند و با نفس آتشین خود عرصه مبارزه را تنگ می کند، گاهی نیز بلند می شود و به دیواره های قفسه آهنین چنگ می اندازد و میدان مبارزه را به آتش می کشد. موسیقی بسیار زیباست و خون را با فشار به مغز انسان می راند.

اگر با کلاس شوالیه و سبک مبارزه تن به تن با او درگیر شوید، باید منتظر فرصتی باشید تا بتوانید از نزدیک به او ضربه بزنید. من کلاس مبارزه در فاصله دور و استفاده از تیر و کمان یا جادو را با او امتحان نکرده ام، اما اینکه توسط اسلحه ای از دور، دست انسان به یک اژدهای در حال پرواز برسد، باید خیلی خیلی جذاب باشد.

 (image)

4. The Pursuer ، مبارزه تن به تن به معنای واقعی

“شوالیه داد خواه، رقصان و شناور در هوا از چنگال پرنده ای غول پیکر فرود می آید و شمشیر می کشد. هر آنکس که داغ نفرین را بر پیشانی داشته باشد از تیغ او در امان نخواهد بود و تا حریف را نکشد از پا نخواهد نشست. گویی هر موجود مفلوکی که به دست او سلاخی می شود، از بار گناهانش می کاهد.”

اگر بعد از باس فایت اول به مسیر Forest of the fallen giants ادامه دهید، این باس با همه دشواری اش رسما دومین باس فایت بازی خواهد بود! مواجهه با او غافل گیر کننده است، هرچند پیش از مبارزه شبحی او را دیده ایم، اما زمانی که در بام قلعه با او مواجه می شویم حسابی به زحمت خواهیم افتاد. مبارزی غول پیکر و با ابهت، سرتاسر پوشیده از زره با سپری بزرگ و زیبا و شمشیری بلند و سهمگین. حرکات باس بسیار سنگین است، استقامتش فوق العاده بالاست و سرعت زیادی دارد. محیط مبارزه محدود است و جای حرکت چندانی نیست. با سرعت به سوی ما می آید و با قدرت تمام شمشیر را فرود می آورد، رقص شمشیرش پیش چشمان ما تماشایی است، ضرباتش تنوع بالایی دارد و گاهی Dogde کردن و تغییر موضع را سخت می کند. گاهی یک راش سنگین و ضربه ای مستقیم به میان سینه، گاهی یک ضربه از پایین به بالا که گارد قهرمان را در هم می شکند، و گاهی حمله مخصوص Grab که تقریبا تمام نوار سلامتی شما را خواهد گرفت. حرکاتش نرم و سریع است، پاهایش گویی اندکی از زمین فاصله دارد و به حالت معلق در هواست.

مبارزه با او استقامت و نفس زیادی می طلبد، باید بی وقفه هوشیار بود و آرام آرام رو در روی باس حرکت کرد و چرخید. از آنجا که اصولا در اوایل بازی با او مواجه می شوید، هنوز چندان قوی نیستید و برای دفاع کردن در برابر حمله های او اغلب سپر سنگینی ندارید. همین مبارزه را دشوار و قهرمان را در برابر باس شکننده و ضعیف می کند. مبارزه تن به تن با او حماسی، نفس گیر و بسیار جذاب است. هرچند لانچری در محیط قرار داده شده که اگر موفق شوید با آن به باس شلیک کنید مبارزه را آسان تر خواهد کرد، اما با توجه به حرکات پی در پی و سریع او چنین کاری کمی زحمت می خواهد.

طراحی این باس آنقدر زیباست که به راحتی در ذهن گیمر باقی می ماند، می توان گفت به توعی شمایل شناخته شده ی بازی شده است. زره، شمشیر و سپرش در ذهن می ماند و وقتی روح او را بدست آورید و آیتم های او را بسازید لذت خواهید برد.

 (image)

3. The Lost Sinner ، شمشیر زدن با دستانِ بسته

“گناه کار فراموش شده” زنی است که از سنگینیِ بار آنچه که مرتکب شده خود را در اعماق زمین برای ابد حبس کرده و با دستان بسته و ماسکی بر چهره به دعا و ضجه مشغول است. در مورد او فرضیه های جالبی وجود دارد، اینکه این زن می تواند همان جادوگر Izalith در نسخه قبلیِ سری باشد، اگر به یاد بیاورید هنگامی که او می خواست برای آتشی که رو به خاموشی بود چاره کند، فاجعه ای وحشتناک رخ داد و خود و فرزندان و سرزمینش را به نابودی کشاند. شاید این “گناه” همان باشد..

منطقه Sinners Rise از آن محیط های سنگین و حسابیِ بازی است. فضایی تاریک و گرفته که به زندانی مخوف منتهی می شود. جایی که دنیای مردگان متحرک و گناه کاران فراموش شده است. هنگام ورود به محیط مبارزه، صحنه ای بسیار گیرا و عجیب نمایش داده می شود که برای من یکی از بهترین کات سین ها در سریِ سولز است، زنی با لباسی عجیب و نقابی زرد روی صورت که ظاهرش را بسیار محزون و البته مرموز می سازد، میان اتاقی تنگ با زنجیر هایی معلق از سقف ایستاده است، دستانش را که با دستبندی طلایی رنگ از مچ محکم به هم بسته شده اند به حالتی شبیه به نیایش بلند می کند و به شکل التماس در می آید. همه چیز سریع اتفاق می افتد، باس شمشیر باریک و بلندی را در دست می گیرد و با تاریک شدنِ محیط، مبارزه آغاز می گردد.

تاریکی محیط مبارزه یکی از مهم ترین عناصر در برجسته شدنِ این باس فایت است. این تاریکی از لحاظ ذهنی تاثیر قابل توجهی روی مبارزه می گذارد. می توان گفت به نوعی تمرکز شخص را می گیرد و گاهی تشخیص دادن حرکات باس کمی دشوار می شود. باس فایت، خود بسیار بسیار مرموز و زیباست. هیبت باس با بدن تکیده، قد بلند و کشیده، شمشیر آخته در دستانِ بسته و نقاب محزونش روی صورت، واقعا بیاد ماندنی است.

گیم پلی مبارزه با باس نیز بسیار جالت توجه است. حرکات او سریع و قدرت مند است و شمشیر بلندش تا فاصله زیادی اطرافش را در بر می گیرد. مبارزه با او استقامت و تمرکز زیادی می خواهد، در فاصله گرفتن از باس برای مبارزه با جادو یا تیر و کمان، حفظ کردنِ موقعیت کمی سخت است و در مبارزه نزدیک و تن به تن نیز نفس زیادی نیاز است.

مبارزه کردن و شمشیر کشیدن با دستان بسته در سکوت و تاریکیِ یک زندانِ فراموش شده، واقعا که معجون زیبایی است.

 (image)

2. Executioner Cahriot ، ارابه مرگ

ارابه ران، تنها برای شکنجه و کشتار نفرین شدگان خلق شده بود. جلادی وحشتناک که تا ابد به دور میدانی می گردد و همگان را از دم تیغ خود می گذارند، و با اسب مجنون خود آنان را زیر پا له می کند. اما ریشه های جنون و سرگشتگیِ جلاد نه از آن خود، که از آنِ توسنِ افسون شده اش بود. “سوار شکنجه و مرگ” خود زیر یوغ اربابان و خدایان مسخ شده و راهی بی انتها را بی وقفه تکرار و تکرار می کند.

محیط مبارزه میدانی تاریک است با تخته های تیره، و راهی سنگ فرش و تنگ که زیر پای سواری سنگین و مخوف به لرزه درمی آید. هنگامی که وارد میدان مبارزه می شویم، حتی نمی توانیم به درستی او را ببینیم. زمانی که صدای پای اسبانش را می شنویم تنها چند لحظه فرصت داریم پناه بگیریم، سپس همچنان که پنهان شده ایم، او را می بینیم که با سرعت و هیبت از کنار ما می گذرد، و نیزه خار دارش را روانه ی میدان می کند. هر آن کس که در دو سوی مسیر ایستاده باشد، نیزه تا استخوانش فرو می رود و شکنجه می شود، می میرد و باز می میرد و باز هم درهم شکسته می گردد. Undead های بسیاری می بینیم که دیگر دیوانه شده اند و باید تا ابد در جاده ای بی مبدا و بی مقصد از دم تیغ سوار بگذرند. نمی توان از ارابه ران گریخت، نمی توان بر سرعت او چیره شد، نمی توان از این شکنجه گاه تنگ و سنگین فرار کرد. برای چند لحظه ای بیشتر نمی شود نفس کشید، چرا که دمی دیگر او با سرعت تمام باز خواهد گشت و باز میدان را دور خواهد زد. چرخه ای دیوانه کننده که گویی آن را پایانی نیست.

حرکت و دَوَران، راز گیرایی و زیبایی این باس فایت است. گیم پلی مبارزه واقعا عالی کار شده. به جای گریختن در مسیر حرکت باس، باید در کناره های میدان برای لحظه ای پناه گرفت تا عبور کند. اما در این وضعیت نیز به ناچار باید با موجودات مفلوکی که آنجا هستند درگیر شویم که این خود تمرکز بازیکن را می گیرد. همین چرخه ادامه پیدا می کند تا در انتهای راه توسط یک دستگیره مسیر حرکت باس را ببندیم. او با برخورد با مانع، به شدت زمین می خورد و ارابه اش نابود می شود. سپس باس فایت وارد فاز دوم می شود، حال باید با اسب دو سر سفید بجنگیم، که دیگر توان تاخت و تاز ندارد و حرکاتش کند و سنگین است. اکنون درک می کنیم که ارابه ران موجود مسخ شده ای بیش نیست و در حقیقت با اسبانِ او طرف بوده ایم. یک باس فایت بسیار قوی، پُر انرژی، با طراحی و گیم پلی منحصر بفرد. همچنین قصه ای که پُشت این باس فایت نهفته است تصویر بسیار دردناکی ست از شکنجه و جنون و مرگ.

 (image)

1. Demon of Song ، اندر حکایت دروغ و فریب

“هیولای سرود و آواز” هنگامی که طعم گوش و خون انسان ها را چشید، به موجودی دیوانه و خطرناک تبدیل شد و کشیشیانِ معبد را بر آن داشت تا او را در برکه ای کوچک و تاریک حبس کنند. اما خود از میان رفتند و حال او در Shrine of Amana با جادوگران و موجوداتِ آبزی و خطرناک تنها شده و در خلوت و تا ابد، به آواز خواندن مشغول است. یک هیولای بسیار وحشتناک با چهره ای فوق العاده زشت و کریه شبیه به یک پیرزن مفلوک با گونه های فرو رفته، چشمان تاریک و ابروان آویخته. او موجودی است که خود را در جلد یک وزغ غول پیکر مخفی کرده و تقریبا نفوذ ناپذیر است.

این منطقه خود یکی از قوی ترین و عمیق ترین فضا سازی ها در میان آثار FromSoftware محسوب می شود. محیطی بسیار مرموز و تاریک با آب های کم عمق اما سمی، جادوگرانی که وردهای سحرآلود بر زبان می آورند و موجوداتی که با زبان آویخته و پنجه های بُرنده سر از کف آب بر می آورند. هنگامی که وارد این معبد سنگین می شویم، صدای آواز زنی، زیبا و محزون به گوش می رسد و نوای سحر انگیزش در میان سخره های تیره ی معبد پژواک می یابد. پایین می آییم و با Milfanito ها دیدار می کنیم، زنانی که تنها آفریده شده اند به این قصد که با آواز خود، درد و رنج نفرین شدگان را اندکی تسکین دهند. نه چیزی می دانند و نه چیزی می خواهند، تنها برای ابد آواز می خوانند تا بلکه مایه ی آرامش شوند.

لحظه ای که با باس دیدار می کنیم، لحظه ی تکان دهنده ای است. سازندگان در روایتِ داستان به صورت مینیمال و غیر مستقیم واقعا استاد هستند. نه میان پرده مفصلی داریم و نه دیالوگی، اما در یک صحنه باس را می بینیم که مانند که وزغ نشسته و در سکوت، لب های خود را به حرکت در می آورد و آواز می خواند.

طراحی باس فایت فوق العاده است، او با پیکر عظیم خود به سرعت سوی قهرمان می آید، گاهی در یک حرکت سریع راش می کند که Dogde کردنش هم دشوار است، گاهی مانند یک وزغ بلند به هوا می پَرد؛ که در این حالت زمانی که سر را بلند می کنیم و او را در حال فرود بر فراز خود می بینیم، تازه به عظمت باس پی می بریم. مبارزه با او عالی طراحی شده، بدن سیاه رنگی که در آن مخفی شده نفوذ ناپذیر است و باید صبر کنیم تا لحظه ای از جلد خود بیرون بیاید و سپس به دستان و صورتش ضربه بزنیم تا از پا درآید.

میان آواز دل انگیز و گوش نوازی که در ابتدای این محیط و از زبان زنانِ زیبای آن شنیده ایم از یک طرف، و آواز چندش آور هیولایی زشت که اینک با او مواجه شده ایم از طرف دیگر، تضاد عجیبی و غریبی خلق می شود که تکان دهنده و استادانه است. وقتی می فهمیم در پسِ این آواز چه روح کریه و پلیدی نهفته است دچار رعشه می شویم. مواجه با این باس برای من یکی از قوی ترین لحظات در میان سری سولز بوده و هست.

(image)

برترین باس فایت های آثار From Software ؛ قسمت سوم: Dark Souls II

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

“به قلم ایرج لطیفی”

قرار گذاشتیم که طی پنچ مقاله نگاهی به برترین باس های طراحی شده توسط استودیو From Software بیندازیم. در دومین قسمت به سراغ شاهکار جاویدان هیدتاکا میازاکی، یعنی Dark Souls می رویم که به باور من در کنار نسخه سومِ سری، برترین اثر اوست. لطیف، عارفانه، غمگین، چشم نواز و بینهایت تکان دهنده. آتشی که جدا کننده ی اضداد بوده، حال خود از دورن دو پاره گشته و رو به خاموشی نهاده است. مرگ، جنون، بیماری، سرگشتگی و نفرین، میراثِ این تاریکی هستند. اوج تراژدی آنجاست که حتی خود پاداشاه نیز در برابر این خاموشی و سردی، درمانده و مفلوک بر جای مانده است. در اینجاست که قهرمانِ بازی وارد ماجرا می شود، یکی از بی شمار مردمان جزام زده و نفرین شده که تنها با وصیتِ شوالیه ای در دم مرگ، راهی سرزمین Lordran می شود. پس از احتزاز دو ناقوسِ بیداری و آگاهی، راهی قصر با شکوه Anor Londo می شویم و بعد از ملاقات با شمایلِ شاهزاده ی آفتاب، سراغ باز ماندگان قدرت می رویم تا بار دیگر آتش را برافروزیم، برای دوباره برافروختنِ آتش، باید تمام تکه های Lord Soul را گِرد هم آورد و راهیِ سرایی شد که اجاقِ اولین آتش بوده است. پس خود را آماده می کنیم تا با نهایتِ آگاهی و احترام، به ملاقاتِ تعدادی از عظیم ترین باس های دنیای گیم برویم.

5. Chaos Witch Quelaag ، نفرین آتش و خواهران غریب

به اعماق خرابه های Blittown می رسیم و بر مردابِ سمیِ پهناوری پای می گذاریم. باتلاقی سنگین که چند قدم فرو رفتن در آن برای متبلا گشتن به زهر کشنده اش کافی است. آن سوی مردابِ تاریک، نور خفیف فسفری رنگی دیده می شود و دهانه غاری که در سراسر آن تارهای عنکبوت تنیده شده اند. به لانه تنگ و آرام عنکبوت بزرگ پای می گذاریم و از مه غلیظ که می گذریم، میان پرده ای کوتاه آغاز می شود.

نمای بسته از لبخند زنی که چهره اش به طور کامل دیده نمی شود، اما زیبا و لطیف به نظر می رسد و موهای افشان که روی تن و شانه ها ریخته اند. سپس ناگهان با هیبتِ باس روبرو می شویم، موجودی مخوف و رُعب آور، نیمی انسان و نیمی عنکبوت. او یکی از دختران آشوب و فرزند جادوگر Izalith است که پس از انفجار مهیب و فاجعه وحشتناک سرزمین به این روز درآمده، موجودی نفرین شده و حیران، نیمی انسان و نیمی هیولا.

موسیقی بی نظیر است، صدای گروه کُر با آوازی رعشه آور شنیده می شود که کم کم اوج می گیرد و تا جایی پیش می رود که گویی هر آن گوش ها را پاره خواهد کرد. محیط باس محدود است و با مذاب هایی که از دهان هیولا بیرون می ریزد، هر لحظه بسته تر می شود. حرکات باس قدرت مند و سنگین است. هیولا روی پاهای حشره مانندش مدام در حرکت است و عرصه مبارزه را تنگ تر می کند. اسلحه ی او FurySword یا شمشیر خشم، با فُرم تاب دار و خارهای خونین و آتشِ آشوب، مانند صاحبِ مسخ شده اش بنظر می رسد. هر ضربه ی باس که رقص کنان و چرخان با شمشیر روی سر قهرمان فرود می آید حسی عمیق از افسون و حماسه است و سنگینی اش را سخت بتوان تاب آورد.

 

4. Orestein & Smough ، تاب آورن و مردانگی در سنگین ترین و خُرد کننده ترین لحظات

دو نگهبان شاهزاده: اُرِستِین، شوالیه وفادار پادشاه، مبارزی چابک و سریع با اندامی پُر هیبت و سراسر پوشیده از زره طلایی و جلاد غول پیکر قصر با چکش مهیب اش. جلاد برمی خیزد و با خنده ای تحقیر آمیز چکش خود را بدست می گیرد، شکارچی اژدها نیز فرود می آید و هردو برای مبارزه با قهرمان آماده می شوند.

ضرباتِ آنها سنگین و پی در پی فرود می آید و جای نفس کشیدن نیست. محیط مبارزه سالنی است با چندین ستون در دو طرف که شاید تنها راه برای لحظه ای عقب نشینی و پناه گرفتن باشد. اینجا موسیقی با شکوه آقای Motoi Sakuraba شنیده می شود، حسی مخلوط از خلسه و حماسه، با ملودی های تکرار شونده و گیج کننده. اگر در کلاس شوالیه باشید، این مبارزه بینهایت حماسی و سنگین خواهد بود. همچنان که سپر خود را بالا گرفته اید، ضربات دو باس بی رحمانه و بدون درنگ فرود می آیند و ترکیب حرکاتِ سریع و چابکِ یکی، و ضرباتِ کُند و سنگین دیگری، دفاع کردن و ضربه زدن را فوق العاده دشوار و پیچیده می کند. یک لحظه دیر یا زود حرکت کنید کارتان تمام است، یک ضربه اضافه بزنید دیگر نفسی برای دفاع کردن باقی نخواهند ماند. همچنان که روی یکی از باس ها متمرکز هستید و دور تا دور او می چرخید، باید مراقب دیگری باشید و با یک چشمتان حرکاتش را زیر نظر بگیرید. هرکدام را که شکست دهید، باس فایت وارد مرحله دوم می شود و آنکه زنده مانده است، قدرتِ دیگری را به دورن خود می کِشد و دوباره با نوار سلامتیِ کامل سراغ قهرمان می آید.

شاید دشوارترین باس فایتِ سری همین باشد! که بینهایت سنگین و طاقت فرسا است و باید اعصاب خیلی ها را نابود کرده و خیلی ها را از ادامه ی بازی منصرف کرده باشد. گیم پلی مبارزه به قدری بالانس و دقیق است که جای هیچ خطایی باقی نمی گذارد. باید ایستاد و جنگید و مردانه جنگید، آن هم رو در رویی دو باس به صورت همزمان! اما وقتی پس از بارها و بارها تلاش موفق به شکستشان می شوید، لذتی که به همراه دارد آنقدر ظریف است، آنقدر لذت بخش است که بیانش ممکن نیست.

 

3. Dark sun Gwyndolin ، راهروی ممنوعه

مسیری کوتاه با فرش قرمز و شمع های فروزان، و مه ای غلیظ که ورودیِ راهرو را پوشانده است. به آستانه در که می رسیم زانو می زنیم و به فرزند پادشاه و رهبر انجمن برادریِ ادای احترام می کنیم. از پسِ دروازه چیزی دیده نمی شود، اما صدای فرزند پادشاه به گوش می رسد که خطاب به ما از سختیِ راه و از پیویستن به اتحاد ماه تاریک سخن می گوید.

هیچ کس حق ندارد از دروازه بگذرد و پا روی راهروی منتهی به مقبره بگذارد. او در حقیقت کوچکترین پسر پادشاه است با چهره ای دختر گونه اما صدایی مردانه، پاهایی بلند شبیه به هشت پا و نقابی طلایی مانند خورشید. اگر از دروازه عبور کنیم، او را بسیار خشمگین خواهیم یافت که قهرمان را وعده مرگ می دهد.

برجسته ترین ویژه گی این باس فایت، در طراحیِ محیط مبارزه است. راهروی باریک و بلند منتهی به مقبره ناگهان جادو می شود و بی انتها بنظر می رسد. گویی پایانی ندارد و هرچه جلو می رویم راهرو با ستون ها و پنجره هایش تکرار می شود. موسیقی عجیب و غریب است! ضرب آهنگ آهسته ای دارد و حسی آرام و مرموز را القا می کند. حرکات باس آرام و با وقار است اما خطرناک و کُشنده. ضربات او محدود هستند، گوی های جادویی که آرام آرام به سمت قهرمان می آیند، موجی مهیب که مستقیم شلیک می شود و دفاع کردنش هم سخت است، گاهی نیز تیرهایی کوچک اما پُر تعداد که در چندین شلیک متوالی و سریع رها می شوند. برای ضربه زدن به باس باید مدام و به سرعت در امتداد پرسپکتیو راهرو بدویم، که در این حالت بخش زیادی از نفَس و استقامت مان نیز تحلیل می رود. هنگامی که به باس می رسیم فقط فرصت یک یا دو ضربه داریم و او به سرعت با جادو ناپدید شده و در فاصله ای دورتر دوباره ظاهر می گردد.

در مسیری بی انتها سوی باس دویدن، حسی مانند یک سراب بی انتها را القا می کند که بسیار گیرا و البته جنون آمیز است.

 

2. Gwyn Lord of Cinder ، ارباب خاکستر

به پایان بازی و “اجاق آتش آغازین” رسیده ایم. شمایل شوالیه های وفادار پادشاه “گوین” که به شکل سایه روی دیوارها افکنده می شوند ما را در شاعرانگیِ فضا فرو می برند. زیر آسمان تاریک و فضای غیر قابل وصفِ محیط پایانی حرکت می کنیم و از تپه های خاکستر می گذریم. دیدن گوین با آن وضعیت رقت آور و دردناک که خود تبدیل به Undead شده واقعا تکان دهنده است! مردی که روزی اربابِ انوار خورشید بوده و حال تنها اربابِ خاکسترهاست و درمانده و مفلوک کنار اجاقی سرد ایستاده است.

اینکه در باس پایانی، جایی که قرار است نقطه اوج بازی باشد، یک سولوی ساده ی پیانو بشنویم واقعا عجیب است! چنین کاری فقط از یک نابغه برمی آید. نوای موسیقی ظریف و اندوهگین است و بغضی که دارد آدم را از پا در میاورد. این نبرد زیبا از حماسه و شکوه نیز می گذرد و به درون حسی عمیق از شعر و احساس فرو می رود، تصویر او در حالی که دیگر امیدی ندارد و اندک شوالیه های وفادارش نیز در آتش سوخته اند قلب انسان را از جا می کَنَد.

مبارزه با باس هیجان انگیز و بیاد ماندنی است. نبردی زیبا و نفس گیر، ترانه ای حزن انگیز از ضربات شمشیر و زبانه های آتش. حرکات او بسیار سریع و نیرومند است. ناگهان از فاصله دور با یک راش سریع سوی قهرمان حمله ور می شود و گاهی می ایستد و در نبردی تنگا تنگ شمشیر آتشینِ خود را بالا می برَد و با ضربات پی در پی نفسِ ما را در سینه حبس می کند.

اینجا عرصه سکوت و نیایش است، ساحتِ اندوه و تنهایی انسان با خود. آتشی که بر خاکسترهای سرد مانده و آرام آرام می سوزد هرگز دود نمی کند و صدای بلندی ندارد، اما سوزی که با اوست تا مغز استخوان فرو می رود.

 

1. Great Gray Wolf Sif ، شمشیر شوالیه در میان آرواره هایِ نگهبان خاکستری

منطقه Darkroot Garden، باغی است تاریک و مرموز با رودخانه ای سرد و درخت های سبزی که در سکوتی گیج کننده آرام گرفته اند. قصر سرزمین در روشنایی روز می گذرد، اما هنگامی که وارد باغ می شویم، شب است و ماه در آسمان دیده می شود! گویی به ورطه ای دیگر آمده ایم که میان خواب و بیداری معلق است. به درون باغ تاریک قدم می گذاریم، زیر نور نقره ای و جنون انگیز ماه به آنسوی پُل بزرگ می نگریم و دروازه ای عظیم می بینیم که در میان تاریکی به زحمت دیده می شود و نور سفید خفیفی از میان آن سوسو می زند.

دروازه را می گشاییم و داخل می شویم، میدانی دوار می بینیم که دور تا دورش را درختان و آبشار های کوتاهی گرفته اند. در وسط میدان مقبره شوالیه آرتوریاس قرار دارد. نزدیک می شویم، دستمان را سوی شمشیر افسانه ی او بلند می کنیم که ناگهان گرگی غول پیکر و با ابهت را بر فراز مقبره می بینیم . “سیف” خاکستری رنگ و بسیار بسیار زیبا با چشمانی رعب آور، با یک حرکتِ سریع شمشیر شوالیه را در میان آرواره هایش می گیرد و رو در روی ما می ایستد. این گرگِ زیبا یار وفادار آرتوریاس است و نگهبان مقبره ی او. حال نگاه دوربین تغییر می کند و او را رو در روی ما با زاویه ای تند از پایین به بالا نشان می دهد، اینجا عظمت و شکوه او دوچندان به چشم می آید، زوزه ی بلندش در جنگل می پیچد و مبارزه آغاز می شود.

موسیقی اینجا به شدت با حسِ فضا هماهنگ است. صدای آواز آرام و حزن انگیز گروه کُر شنیده می شود. ملودی ها از فضایی حماسی ناگهان به درون حزن و اندوه می غلطند، سپس یک سکون و بعد ضربات آرام آرشه بر روی ویلون با حسی مانند رویاهای معصومانه از آواز بازیگوشانه ی یک کودک، بعد همه چیز دوباره در شکوه فرو می رود و سپس باز آواز مرموز زنان تکرار می شود. این باس فایت یک خلق هنری بی نظیر است. فضا از رئالیسم و منطق فاصله می گیرد، عجیب است که یک گرگ غول پیکر، پنجه ها و دندان های درَنده اش را رها کند و با شمشیری در دهانش بجنگد! این دیگر حتی سورئال هم نیست. یک جور صُنع است که در حقیقت حتی از آفرینش هنری هم فراتر می رود.

مبارزه با زیبایی و شکوه هرچه تمام تر ادامه می یابد. حرکات باس نرم و سریع، و هیبتش به حدی است که از مبارزه با او احساس شرم می کنید. ناگهان حمله ور می شود و شمشیر را در میان دهانش محکم بر سر قهرمان فرود می آورد، گاهی عقب می نشیند و حرکاتش مانند پَر سبُک و آرام است، گویی که جایی میان خواب و بیداری ایستاده. لحظات پایانیِ باس فایت آنقدر سرشار از احساس است که دیگر فراتر از تحمل می رود. گرگ خاکستری با شور و وفاداری تا پای مرگ برای دفاع از مقبره یار و اربابش می جنگد، زمانی که چیزی به خالی شدنِ نوار سلامتی اش نمانده، پایش زخمی می شود و لنگ لنگان حرکت می کند، سپس روی زمین می افتد و تا مرگ چند نفس یشتر فاصله ندارد، اما همچنان که در حال مرگ دست و پا می زند سر خود را تکان می دهد و با شمشیر در میان دهانش ضربه می زند. لحظه ی مرگ او، دمی از افسوس و شکوه و زیبایی و اندوه است که وصفش بیش از این از حد توان من خارج است.

تا عمر دارم هرگز این صحنه از خاطرم نخواهد رفت:

در باغی تاریک ایستاده ام و زیر نور ماه، گرگی خاکستری می بینم با شمشیری در میان آرواره هایش..

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

(image)

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

“به قلم ایرج لطیفی”

قرار گذاشتیم که طی پنچ مقاله نگاهی به برترین باس های طراحی شده توسط استودیو From Software بیندازیم. در دومین قسمت به سراغ شاهکار جاویدان هیدتاکا میازاکی، یعنی Dark Souls می رویم که به باور من در کنار نسخه سومِ سری، برترین اثر اوست. لطیف، عارفانه، غمگین، چشم نواز و بینهایت تکان دهنده. آتشی که جدا کننده ی اضداد بوده، حال خود از دورن دو پاره گشته و رو به خاموشی نهاده است. مرگ، جنون، بیماری، سرگشتگی و نفرین، میراثِ این تاریکی هستند. اوج تراژدی آنجاست که حتی خود پاداشاه نیز در برابر این خاموشی و سردی، درمانده و مفلوک بر جای مانده است. در اینجاست که قهرمانِ بازی وارد ماجرا می شود، یکی از بی شمار مردمان جزام زده و نفرین شده که تنها با وصیتِ شوالیه ای در دم مرگ، راهی سرزمین Lordran می شود. پس از احتزاز دو ناقوسِ بیداری و آگاهی، راهی قصر با شکوه Anor Londo می شویم و بعد از ملاقات با شمایلِ شاهزاده ی آفتاب، سراغ باز ماندگان قدرت می رویم تا بار دیگر آتش را برافروزیم، برای دوباره برافروختنِ آتش، باید تمام تکه های Lord Soul را گِرد هم آورد و راهیِ سرایی شد که اجاقِ اولین آتش بوده است. پس خود را آماده می کنیم تا با نهایتِ آگاهی و احترام، به ملاقاتِ تعدادی از عظیم ترین باس های دنیای گیم برویم.

(image)

5. Chaos Witch Quelaag ، نفرین آتش و خواهران غریب

به اعماق خرابه های Blittown می رسیم و بر مردابِ سمیِ پهناوری پای می گذاریم. باتلاقی سنگین که چند قدم فرو رفتن در آن برای متبلا گشتن به زهر کشنده اش کافی است. آن سوی مردابِ تاریک، نور خفیف فسفری رنگی دیده می شود و دهانه غاری که در سراسر آن تارهای عنکبوت تنیده شده اند. به لانه تنگ و آرام عنکبوت بزرگ پای می گذاریم و از مه غلیظ که می گذریم، میان پرده ای کوتاه آغاز می شود.

نمای بسته از لبخند زنی که چهره اش به طور کامل دیده نمی شود، اما زیبا و لطیف به نظر می رسد و موهای افشان که روی تن و شانه ها ریخته اند. سپس ناگهان با هیبتِ باس روبرو می شویم، موجودی مخوف و رُعب آور، نیمی انسان و نیمی عنکبوت. او یکی از دختران آشوب و فرزند جادوگر Izalith است که پس از انفجار مهیب و فاجعه وحشتناک سرزمین به این روز درآمده، موجودی نفرین شده و حیران، نیمی انسان و نیمی هیولا.

موسیقی بی نظیر است، صدای گروه کُر با آوازی رعشه آور شنیده می شود که کم کم اوج می گیرد و تا جایی پیش می رود که گویی هر آن گوش ها را پاره خواهد کرد. محیط باس محدود است و با مذاب هایی که از دهان هیولا بیرون می ریزد، هر لحظه بسته تر می شود. حرکات باس قدرت مند و سنگین است. هیولا روی پاهای حشره مانندش مدام در حرکت است و عرصه مبارزه را تنگ تر می کند. اسلحه ی او FurySword یا شمشیر خشم، با فُرم تاب دار و خارهای خونین و آتشِ آشوب، مانند صاحبِ مسخ شده اش بنظر می رسد. هر ضربه ی باس که رقص کنان و چرخان با شمشیر روی سر قهرمان فرود می آید حسی عمیق از افسون و حماسه است و سنگینی اش را سخت بتوان تاب آورد.

 (image)

4. Orestein & Smough ، تاب آورن و مردانگی در سنگین ترین و خُرد کننده ترین لحظات

دو نگهبان شاهزاده: اُرِستِین، شوالیه وفادار پادشاه، مبارزی چابک و سریع با اندامی پُر هیبت و سراسر پوشیده از زره طلایی و جلاد غول پیکر قصر با چکش مهیب اش. جلاد برمی خیزد و با خنده ای تحقیر آمیز چکش خود را بدست می گیرد، شکارچی اژدها نیز فرود می آید و هردو برای مبارزه با قهرمان آماده می شوند.

ضرباتِ آنها سنگین و پی در پی فرود می آید و جای نفس کشیدن نیست. محیط مبارزه سالنی است با چندین ستون در دو طرف که شاید تنها راه برای لحظه ای عقب نشینی و پناه گرفتن باشد. اینجا موسیقی با شکوه آقای Motoi Sakuraba شنیده می شود، حسی مخلوط از خلسه و حماسه، با ملودی های تکرار شونده و گیج کننده. اگر در کلاس شوالیه باشید، این مبارزه بینهایت حماسی و سنگین خواهد بود. همچنان که سپر خود را بالا گرفته اید، ضربات دو باس بی رحمانه و بدون درنگ فرود می آیند و ترکیب حرکاتِ سریع و چابکِ یکی، و ضرباتِ کُند و سنگین دیگری، دفاع کردن و ضربه زدن را فوق العاده دشوار و پیچیده می کند. یک لحظه دیر یا زود حرکت کنید کارتان تمام است، یک ضربه اضافه بزنید دیگر نفسی برای دفاع کردن باقی نخواهند ماند. همچنان که روی یکی از باس ها متمرکز هستید و دور تا دور او می چرخید، باید مراقب دیگری باشید و با یک چشمتان حرکاتش را زیر نظر بگیرید. هرکدام را که شکست دهید، باس فایت وارد مرحله دوم می شود و آنکه زنده مانده است، قدرتِ دیگری را به دورن خود می کِشد و دوباره با نوار سلامتیِ کامل سراغ قهرمان می آید.

شاید دشوارترین باس فایتِ سری همین باشد! که بینهایت سنگین و طاقت فرسا است و باید اعصاب خیلی ها را نابود کرده و خیلی ها را از ادامه ی بازی منصرف کرده باشد. گیم پلی مبارزه به قدری بالانس و دقیق است که جای هیچ خطایی باقی نمی گذارد. باید ایستاد و جنگید و مردانه جنگید، آن هم رو در رویی دو باس به صورت همزمان! اما وقتی پس از بارها و بارها تلاش موفق به شکستشان می شوید، لذتی که به همراه دارد آنقدر ظریف است، آنقدر لذت بخش است که بیانش ممکن نیست.

 (image)

3. Dark sun Gwyndolin ، راهروی ممنوعه

مسیری کوتاه با فرش قرمز و شمع های فروزان، و مه ای غلیظ که ورودیِ راهرو را پوشانده است. به آستانه در که می رسیم زانو می زنیم و به فرزند پادشاه و رهبر انجمن برادریِ ادای احترام می کنیم. از پسِ دروازه چیزی دیده نمی شود، اما صدای فرزند پادشاه به گوش می رسد که خطاب به ما از سختیِ راه و از پیویستن به اتحاد ماه تاریک سخن می گوید.

هیچ کس حق ندارد از دروازه بگذرد و پا روی راهروی منتهی به مقبره بگذارد. او در حقیقت کوچکترین پسر پادشاه است با چهره ای دختر گونه اما صدایی مردانه، پاهایی بلند شبیه به هشت پا و نقابی طلایی مانند خورشید. اگر از دروازه عبور کنیم، او را بسیار خشمگین خواهیم یافت که قهرمان را وعده مرگ می دهد.

برجسته ترین ویژه گی این باس فایت، در طراحیِ محیط مبارزه است. راهروی باریک و بلند منتهی به مقبره ناگهان جادو می شود و بی انتها بنظر می رسد. گویی پایانی ندارد و هرچه جلو می رویم راهرو با ستون ها و پنجره هایش تکرار می شود. موسیقی عجیب و غریب است! ضرب آهنگ آهسته ای دارد و حسی آرام و مرموز را القا می کند. حرکات باس آرام و با وقار است اما خطرناک و کُشنده. ضربات او محدود هستند، گوی های جادویی که آرام آرام به سمت قهرمان می آیند، موجی مهیب که مستقیم شلیک می شود و دفاع کردنش هم سخت است، گاهی نیز تیرهایی کوچک اما پُر تعداد که در چندین شلیک متوالی و سریع رها می شوند. برای ضربه زدن به باس باید مدام و به سرعت در امتداد پرسپکتیو راهرو بدویم، که در این حالت بخش زیادی از نفَس و استقامت مان نیز تحلیل می رود. هنگامی که به باس می رسیم فقط فرصت یک یا دو ضربه داریم و او به سرعت با جادو ناپدید شده و در فاصله ای دورتر دوباره ظاهر می گردد.

در مسیری بی انتها سوی باس دویدن، حسی مانند یک سراب بی انتها را القا می کند که بسیار گیرا و البته جنون آمیز است.

 (image)

2. Gwyn Lord of Cinder ، ارباب خاکستر

به پایان بازی و “اجاق آتش آغازین” رسیده ایم. شمایل شوالیه های وفادار پادشاه “گوین” که به شکل سایه روی دیوارها افکنده می شوند ما را در شاعرانگیِ فضا فرو می برند. زیر آسمان تاریک و فضای غیر قابل وصفِ محیط پایانی حرکت می کنیم و از تپه های خاکستر می گذریم. دیدن گوین با آن وضعیت رقت آور و دردناک که خود تبدیل به Undead شده واقعا تکان دهنده است! مردی که روزی اربابِ انوار خورشید بوده و حال تنها اربابِ خاکسترهاست و درمانده و مفلوک کنار اجاقی سرد ایستاده است.

اینکه در باس پایانی، جایی که قرار است نقطه اوج بازی باشد، یک سولوی ساده ی پیانو بشنویم واقعا عجیب است! چنین کاری فقط از یک نابغه برمی آید. نوای موسیقی ظریف و اندوهگین است و بغضی که دارد آدم را از پا در میاورد. این نبرد زیبا از حماسه و شکوه نیز می گذرد و به درون حسی عمیق از شعر و احساس فرو می رود، تصویر او در حالی که دیگر امیدی ندارد و اندک شوالیه های وفادارش نیز در آتش سوخته اند قلب انسان را از جا می کَنَد.

مبارزه با باس هیجان انگیز و بیاد ماندنی است. نبردی زیبا و نفس گیر، ترانه ای حزن انگیز از ضربات شمشیر و زبانه های آتش. حرکات او بسیار سریع و نیرومند است. ناگهان از فاصله دور با یک راش سریع سوی قهرمان حمله ور می شود و گاهی می ایستد و در نبردی تنگا تنگ شمشیر آتشینِ خود را بالا می برَد و با ضربات پی در پی نفسِ ما را در سینه حبس می کند.

اینجا عرصه سکوت و نیایش است، ساحتِ اندوه و تنهایی انسان با خود. آتشی که بر خاکسترهای سرد مانده و آرام آرام می سوزد هرگز دود نمی کند و صدای بلندی ندارد، اما سوزی که با اوست تا مغز استخوان فرو می رود.

 (image)

1. Great Gray Wolf Sif ، شمشیر شوالیه در میان آرواره هایِ نگهبان خاکستری

منطقه Darkroot Garden، باغی است تاریک و مرموز با رودخانه ای سرد و درخت های سبزی که در سکوتی گیج کننده آرام گرفته اند. قصر سرزمین در روشنایی روز می گذرد، اما هنگامی که وارد باغ می شویم، شب است و ماه در آسمان دیده می شود! گویی به ورطه ای دیگر آمده ایم که میان خواب و بیداری معلق است. به درون باغ تاریک قدم می گذاریم، زیر نور نقره ای و جنون انگیز ماه به آنسوی پُل بزرگ می نگریم و دروازه ای عظیم می بینیم که در میان تاریکی به زحمت دیده می شود و نور سفید خفیفی از میان آن سوسو می زند.

دروازه را می گشاییم و داخل می شویم، میدانی دوار می بینیم که دور تا دورش را درختان و آبشار های کوتاهی گرفته اند. در وسط میدان مقبره شوالیه آرتوریاس قرار دارد. نزدیک می شویم، دستمان را سوی شمشیر افسانه ی او بلند می کنیم که ناگهان گرگی غول پیکر و با ابهت را بر فراز مقبره می بینیم . “سیف” خاکستری رنگ و بسیار بسیار زیبا با چشمانی رعب آور، با یک حرکتِ سریع شمشیر شوالیه را در میان آرواره هایش می گیرد و رو در روی ما می ایستد. این گرگِ زیبا یار وفادار آرتوریاس است و نگهبان مقبره ی او. حال نگاه دوربین تغییر می کند و او را رو در روی ما با زاویه ای تند از پایین به بالا نشان می دهد، اینجا عظمت و شکوه او دوچندان به چشم می آید، زوزه ی بلندش در جنگل می پیچد و مبارزه آغاز می شود.

موسیقی اینجا به شدت با حسِ فضا هماهنگ است. صدای آواز آرام و حزن انگیز گروه کُر شنیده می شود. ملودی ها از فضایی حماسی ناگهان به درون حزن و اندوه می غلطند، سپس یک سکون و بعد ضربات آرام آرشه بر روی ویلون با حسی مانند رویاهای معصومانه از آواز بازیگوشانه ی یک کودک، بعد همه چیز دوباره در شکوه فرو می رود و سپس باز آواز مرموز زنان تکرار می شود. این باس فایت یک خلق هنری بی نظیر است. فضا از رئالیسم و منطق فاصله می گیرد، عجیب است که یک گرگ غول پیکر، پنجه ها و دندان های درَنده اش را رها کند و با شمشیری در دهانش بجنگد! این دیگر حتی سورئال هم نیست. یک جور صُنع است که در حقیقت حتی از آفرینش هنری هم فراتر می رود.

مبارزه با زیبایی و شکوه هرچه تمام تر ادامه می یابد. حرکات باس نرم و سریع، و هیبتش به حدی است که از مبارزه با او احساس شرم می کنید. ناگهان حمله ور می شود و شمشیر را در میان دهانش محکم بر سر قهرمان فرود می آورد، گاهی عقب می نشیند و حرکاتش مانند پَر سبُک و آرام است، گویی که جایی میان خواب و بیداری ایستاده. لحظات پایانیِ باس فایت آنقدر سرشار از احساس است که دیگر فراتر از تحمل می رود. گرگ خاکستری با شور و وفاداری تا پای مرگ برای دفاع از مقبره یار و اربابش می جنگد، زمانی که چیزی به خالی شدنِ نوار سلامتی اش نمانده، پایش زخمی می شود و لنگ لنگان حرکت می کند، سپس روی زمین می افتد و تا مرگ چند نفس یشتر فاصله ندارد، اما همچنان که در حال مرگ دست و پا می زند سر خود را تکان می دهد و با شمشیر در میان دهانش ضربه می زند. لحظه ی مرگ او، دمی از افسوس و شکوه و زیبایی و اندوه است که وصفش بیش از این از حد توان من خارج است.

(image)

تا عمر دارم هرگز این صحنه از خاطرم نخواهد رفت:

در باغی تاریک ایستاده ام و زیر نور ماه، گرگی خاکستری می بینم با شمشیری در میان آرواره هایش..

برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls