Tagزندگی می

آیا انسان زندگی کردن بدون نیاز به خواب را فرا می گیرد؟

آیا انسان زندگی کردن بدون نیاز به خواب را فرا می گیرد؟

از نظر بسیاری از مردم خوابیدن به نوعی تلف کردن زمان است و از دیدگاه تکاملی بدترین ایده ممکن. هر چه باشد خوابیدن یک سوم از کل شبانه روز انسان را به خود اختصاص می دهد و در این بازه چنانچه فرد در حیات وحش زندگی کند، احتمال آنکه هدف حمله موجودات و جانداران دیگر قرار گیرد بسیار بالاست.

با این همه، هرچه شکل حیات برای انسان پیچیده تر می شود، نیاز به خوابیدن نیز در آن شدت بیشتری می یابد.

البته دانشمندان امروزی هنوز هم نمی دانند که آیا یاخته های تک سلولی نظیر باکتری ها هم می خوابند یا خیر با این همه، این موجودات ساده در مطالعات صورت گرفته، ریتم های شبانه روزی را از خود نشان داده اند که شباهت زیادی به رفتارهای موجودات پیچیده تر دارد.

کرم های کوچک دریایی حتی گرایش بیشتری را به خوابیدن از خود نشان داده اند و در چرخه هایی که شباهت بالایی به انسان ها داشته بدنشان ملاتونین نیز تولید کرده است.

تحقیقی که در سال 2008 میلادی توسط محققان دانشکده پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا انجام شد نشان داد که کرم های حلقه ای نیاز به خواب دارند و عاداتشان شباهت زیادی به انسان دارد و جالب تر آنکه اگر از خوابیدنشان جلوگیری شود نیازشان به آن بیشتر می شود.

نیاز به خوابیدن با پیچیده تر شدن ساختار مغز انسان بیشتر می گردد

به اعتقاد برخی دانشمندان نیاز به خوابیدن با پیچیده تر شدن ساختار مغز انسان و الزامش به انطباق با حجم بیشتر داده های عصبی، بیشتر شده است. لذا اینطور به نظر می رسد که هرچه انسان رشد و پروش بیشتری پیدا کرده و پیشرفته تر شود نیازش به خواب نیز بیشتر می گردد.

تحقیقی که در سال 2011 میلادی روی غارماهی ها انجام گرفت حاوی اطلاعات بسیار جالبی در مورد پدیده تکامل است. براساس این پژوهش، ماهی هایی که در غارهای تاریک زندگی می کنند، براثر تکامل به تدریج بینایی خود را از دست داده اند با این همه موجودات مشابه به آنها که در معرض نور بوده اند چشمانشان را حفظ کرده اند.

یکی از گونه های غارماهی

حتما تایید می کنید غار ماهی های فاقد بینایی اطلاعات حسی کمتری را دریافت می کنند. دانشمندان نیز با مطالعه این گونه ها دریافتند ماهی هایی که در تاریکی زندگی می کنند به مراتب کمتر از گونه های مشابه خود که در روشنایی به سر می برند به خواب نیاز دارند، هرچند که سطح عملکرد و فعالیت هردوی آنها یکی است.

البته دانشمندان همچنان به تحقیقات خود ادامه میدهند تا هوشیاری بدن انسان را بالا ببرند و امکانی را برایش فراهم نمایند که برای مدت بیشتری بی آنکه دچار پیامدهای فیزیکی یا شناختی شود بیدار بماند.

در مطالعه ای که در سال 2009 میلادی انجام شد، یک ژن خاص به نام hDEC2 به عنوان عامل تنظیم کننده نیاز بدن به خواب شناخته شد و دانشمندان اعلام کردند در صورتی که این ژن را دستکاری نمایند، نیاز به خواب در انسان به کلی از بین می رود.

جمع دیگری از محققان نیز به دنبال روش های مصنوعی برای بیدار نگه داشتن انسان هستند. در سال 2002 میلادی، پژوهشگران دانشگاه کلمبیا متدی تحت عنوان تحریک مغناطیسی کرانیال را کشف کردند که سیگنال های الکتریکی را برای مغز ارسال می کند تا فرد بی نیاز از خواب بیدار بماند. البته اضافه نماییم که این فرایند همچنان در مراحل تست و تجربه قرار دارد.

The post appeared first on .

آیا انسان زندگی کردن بدون نیاز به خواب را فرا می گیرد؟

زندگی بعد از جدایی از اتحادیه اروپا؛ چه بر سر استارتاپ های فناوری بریتانیا می آید؟

زندگی بعد از جدایی از اتحادیه اروپا؛ چه بر سر استارتاپ های فناوری بریتانیا می آید؟

صبح روز گذشته، وقتی کارآفرینان حوزه فناوری در لندن به صفحه تلویزیون و نمایشگر موبایل خود نگاه کردند با یک خبر بهت انگیز روبرو شدند: مردم این کشور رای به خارج شدن از اتحادیه اروپا داده بودند.

حدود 90 درصد از بنیانگذاران شرکت های فعال در زمینه تکنولوژی ابدا منتظر چنین نتیجه ای نبودند. اغلب آنها خودشان هم از کشورهای خارجی به این سرزمین آمده اند. امروز، در حالی که این کارآفرینان همچنان در بهت و حیرت انتشار خبری به سر می برند که اقتصاد کشورشان را به شدت تحت تاثیر قرار داد، برای تدوین استراتژی های تازه ای وارد عمل می شوند تا کسب و کارشان را در انگلستانی بهبود بدهند که از این پس غریبه ها در آن جایی ندارند.

Herman Narula بنیانگذار شرکت Improbable که در زمینه ساخت نرم افزارهای شبیه سازی فعالیت می کند در این باره گفت: «روز بسیار ناراحت کننده ای بود». دفتر اصلی این شرکت در لندن قرار دارد و اخیرا موفق شد بودجه ای 20 میلیون دلاری را از شرکت سرمایه گذار اندرسون هورویتز دریافت نماید.

اندرسون هورویتز شرکتی آمریکایی است و در نتیجه Improbable هم دلار آمریکا دریافت می کند و هم پوند انگلیس (از مشتریان داخلی خود) اما نوساناتی که در نتیجه انتشار این خبر دست به گریبان پوند انگلیس شد به شدت کسب و کار آن را تحت تاثیر قرار داد.

بنیانگذاران Improbable

اثر مهم دیگر این خبر جنبه روانشناختی آن است که به طور مشخص متوجه کارفرمایانی شد که از کشورهای دیگر به بریتانیا آمده اند. خود Narula در هند متولد شده و وقتی که تنها دو سال داشت همراه خانواده اش به انگلستان مهاجرت کرد. حالا او یک شهروند انگلیسی به حساب می آید اما نتیجه همه پرسی روز گذشته به شدت برایش ناامید کننده بود.

او می گوید: انگلستان کشوری است که به لحاظ تاریخی در کل دنیا نقش ایفا کرده است و حالا داوطلبانه درهایش را به روی دنیا می بندد که این اتفاق ابدا خوب نیست.

برنت هوبرمن از بنیانگذاران Lastminute.com و Founders Factory (یکی از مطرح ترین شتاب دهنده های حوزه فناوری که دفتر اصلی اش هم در لندن قرار دارد) در این باره گفت: جوی که در دفتر اصلی شرکت Made.com (یک کمپانی فعال در زمینه تجارت الکترونیک) ایفاست بسیار ناراحت کننده گزارش شده.

او ادامه داد: مردم احساس می کنند پس زده شده اند. تصورم این است که کمپین «ترک اتحادیه اروپا» این مساله را نادیده گرفته بود و آنها در واقع روانشناسی پس زده شدن برای کارمندان غیربریتانیایی را در نظر نگرفته بودند.

هوبرمن که در کیپ تاون آفریقای جنوبی متولد شده و خودش را یک مهاجر می داند در این باره گفت: من بودم که بنیانگذار Made.com را وادار کردم تا دفتر اصلی شرکت را از چین و از طریق پاریس به لندن انتقال دهد.

Ning Li بنیانگذار این شرکت اما می گوید که به خاطر نقل مکان به لندن ابدا افسوس نمی خورد. او ادامه می دهد: این یکی از بهترین تصمیماتی است که من تا به حال در زندگی ام گرفته ام اما نکته ای که وجود دارد این است که حدودا نیمی از مشتریان ما در اروپا مستقر هستند و حدود 35 درصد از 200 کارمندمان در لندن از دیگر کشورهای اروپا به این شهر آمده اند.

حالا این جمعیت 35 درصدی نگران هستند که با خروج انگلستان از اتحادیه اروپا شرایط اقامت شان چطور تغییر خواهد کرد که البته این مساله منوط به مذاکرات آتی مقامات بریتانیایی با اتحادیه اروپا خواهد بود.

لی می گوید: پیدا کردن توسعه دهندگان و مهندسان خوب پیشتر کار سختی بود که البته بخشی از این کمبود توسط مهاجران اروپایی تامین می شد، حالا اما با این اتفاق مشخص نیست که چه اتفاقی رخ خواهد داد.

جرج آزبورن وزیر اقتصاد این کشور قبلا گفته بود درهای بریتانیا «به روی مشاغل باز است» اما کارآفرینانی نظیر Hoberman نگرانند که رفراندوم اخیر، پیامی غیر از این را به جهانیان رسانده باشد.

حوزه فناوری لندن نیز تا حدود زیادی روی استخدام مهندسان باهوش نرم افزار از اتحادیه اروپا و به طور مشخص اروپای شرقی استوار است که حالا با این اتفاق پیش بینی شده تحولاتی عظیم در این رابطه رخ دهند. حال سوال این جاست که چقدر مانده دولت این کشور مذاکراتش را در این رابطه با اتحادیه اروپا آغاز نماید.

دیوید کامرون نخست وزیر این کشور که از طرفداران ابقای بریتانیا در اتحادیه اروپا بود، بعد از آنکه با نتیجه رفراندوم روبرو شد اعلام نمود که تا چهار ماه دیگر از مقام خود استفا می دهد. برخی پیش بینی کرده اند که نخست وزیر جدید، احتمالا تمام تلاش خود را خواهد کرد تا ضمن ترک اتحادیه اروپا، بریتانیا را در بازار این اتحادیه نگه دارد و از این لحاظ دنباله رو کشورهایی نظیر نروژ، سوئیس و ایسلند باشد (طبق قوانین بازار داخلی اروپا، نقل و انتقال انسان، کالا و خدمات در داخل این اتحادیه کاملا آزاد است).

اما حتی این نتیجه هم معلوم نیست که به بار بیاید چراکه Wolfgang Schauble وزیر اقتصاد آلمان مدعی شده این تاکتیک بریتانیا عملیاتی نیست.

حرف آخر این است که با نهایی شدن این جدایی، لندن و به طور مشخص استارتاپ های لندنی باید سخت تر از گذشته کار کنند تا برای استخدام نیرو از کشورهای اتحادیه اروپا خود را مطرح نمایند.

هوبرمن می گوید: ما برای اینکه نشان دهیم همچنان رویکردی باز را برای تجارت و مراواده با دنیا در پیش گرفته ایم باید سخت کار کنیم و به نوعی این جدایی از اتحادیه اروپا را جبران نماییم. برای نمونه این احتمال می رود که بریتانیا نیز برای مهاجرت افراد به داخل خاک خود، مهارت هایی را به عنوان پایه و پیش نیاز تعیین نماید و دنباله رو کشوری مانند استرالیا شود.

بریتانیا احتمالا همچون استرالیا مهات های استانداردی را برای جذب مهندسان نرم افزار از کشورهای دیگر تعیین خواهد کرد

او می گوید: این پیامی است که قطعا از کمپین ترک اتحادیه اروپا موسوم به Leave شنیده نشد، اما بگذارید امیدوار باشیم که بریتانیا چنین هدفی دارد و بعد از آنکه بیش از اندازه به سمت اتحادیه اروپا تغییر جهت داده بود حالا می خواهد به جای این محدوده با کل دنیا مراوده داشته باشد.

اما در دراز مدت، اگر استخدام نیرو از کشورهای عضو اتحادیه اروپا برای استارتاپ های انگلیسی فعال در زمینه فناوری دشوارتر شود، آنها ترغیب می گردند که دفاتر خود را در مناطقی نظیر برلین، اروپای شرقی و هر نقطه دیگری از بلوک اروپا افتتاح نمایند.

این در واقع همان کاری است که Damian Kimmelman بنیانگذار آمریکایی DueDil (استارتاپ فعال در زمینه هوش سازمانی) در لندن در حال برنامه ریزی برای عملیاتی ساختنش است.

او می گوید: ما در تلاشیم تا دفاتر تازه ای را بگشاییم. او اضافه کرد که به همراه تیم تحت سرپرستی اش سعی که ظرف می کنند در هفته های آتی برنامه ای برای این منظور تدوین نمایند.

البته هم Hoberman و هم Kimmelman باور دارند که مدیریت کردن نیروها در کشورهای خارجی به مراتب دشوارتر از کار با آنها زیر یک سقف در لندن است اما Kimmelman امیدوار است که با این اتفاق شرکتش چشم اندازی متفاوت پیدا کند. او می گوید: ما از امروز به بعد دیگر یک شرکت بریتانیایی نیستیم و در مقابل استارتاپی بین المللی به حساب می آییم.

The post appeared first on .

زندگی بعد از جدایی از اتحادیه اروپا؛ چه بر سر استارتاپ های فناوری بریتانیا می آید؟

صبح روز گذشته، وقتی کارآفرینان حوزه فناوری در لندن به صفحه تلویزیون و نمایشگر موبایل خود نگاه کردند با یک خبر بهت انگیز روبرو شدند: مردم این کشور رای به خارج شدن از اتحادیه اروپا داده بودند.

حدود 90 درصد از بنیانگذاران شرکت های فعال در زمینه تکنولوژی ابدا منتظر چنین نتیجه ای نبودند. اغلب آنها خودشان هم از کشورهای خارجی به این سرزمین آمده اند. امروز، در حالی که این کارآفرینان همچنان در بهت و حیرت انتشار خبری به سر می برند که اقتصاد کشورشان را به شدت تحت تاثیر قرار داد، برای تدوین استراتژی های تازه ای وارد عمل می شوند تا کسب و کارشان را در انگلستانی بهبود بدهند که از این پس غریبه ها در آن جایی ندارند.

Herman Narula بنیانگذار شرکت Improbable که در زمینه ساخت نرم افزارهای شبیه سازی فعالیت می کند در این باره گفت: «روز بسیار ناراحت کننده ای بود». دفتر اصلی این شرکت در لندن قرار دارد و اخیرا موفق شد بودجه ای 20 میلیون دلاری را از شرکت سرمایه گذار اندرسون هورویتز دریافت نماید.

اندرسون هورویتز شرکتی آمریکایی است و در نتیجه Improbable هم دلار آمریکا دریافت می کند و هم پوند انگلیس (از مشتریان داخلی خود) اما نوساناتی که در نتیجه انتشار این خبر دست به گریبان پوند انگلیس شد به شدت کسب و کار آن را تحت تاثیر قرار داد.

بنیانگذاران Improbable

اثر مهم دیگر این خبر جنبه روانشناختی آن است که به طور مشخص متوجه کارفرمایانی شد که از کشورهای دیگر به بریتانیا آمده اند. خود Narula در هند متولد شده و وقتی که تنها دو سال داشت همراه خانواده اش به انگلستان مهاجرت کرد. حالا او یک شهروند انگلیسی به حساب می آید اما نتیجه همه پرسی روز گذشته به شدت برایش ناامید کننده بود.

او می گوید: انگلستان کشوری است که به لحاظ تاریخی در کل دنیا نقش ایفا کرده است و حالا داوطلبانه درهایش را به روی دنیا می بندد که این اتفاق ابدا خوب نیست.

برنت هوبرمن از بنیانگذاران Lastminute.com و Founders Factory (یکی از مطرح ترین شتاب دهنده های حوزه فناوری که دفتر اصلی اش هم در لندن قرار دارد) در این باره گفت: جوی که در دفتر اصلی شرکت Made.com (یک کمپانی فعال در زمینه تجارت الکترونیک) ایفاست بسیار ناراحت کننده گزارش شده.

او ادامه داد: مردم احساس می کنند پس زده شده اند. تصورم این است که کمپین «ترک اتحادیه اروپا» این مساله را نادیده گرفته بود و آنها در واقع روانشناسی پس زده شدن برای کارمندان غیربریتانیایی را در نظر نگرفته بودند.

هوبرمن که در کیپ تاون آفریقای جنوبی متولد شده و خودش را یک مهاجر می داند در این باره گفت: من بودم که بنیانگذار Made.com را وادار کردم تا دفتر اصلی شرکت را از چین و از طریق پاریس به لندن انتقال دهد.

Ning Li بنیانگذار این شرکت اما می گوید که به خاطر نقل مکان به لندن ابدا افسوس نمی خورد. او ادامه می دهد: این یکی از بهترین تصمیماتی است که من تا به حال در زندگی ام گرفته ام اما نکته ای که وجود دارد این است که حدودا نیمی از مشتریان ما در اروپا مستقر هستند و حدود 35 درصد از 200 کارمندمان در لندن از دیگر کشورهای اروپا به این شهر آمده اند.

حالا این جمعیت 35 درصدی نگران هستند که با خروج انگلستان از اتحادیه اروپا شرایط اقامت شان چطور تغییر خواهد کرد که البته این مساله منوط به مذاکرات آتی مقامات بریتانیایی با اتحادیه اروپا خواهد بود.

لی می گوید: پیدا کردن توسعه دهندگان و مهندسان خوب پیشتر کار سختی بود که البته بخشی از این کمبود توسط مهاجران اروپایی تامین می شد، حالا اما با این اتفاق مشخص نیست که چه اتفاقی رخ خواهد داد.

جرج آزبورن وزیر اقتصاد این کشور قبلا گفته بود درهای بریتانیا «به روی مشاغل باز است» اما کارآفرینانی نظیر Hoberman نگرانند که رفراندوم اخیر، پیامی غیر از این را به جهانیان رسانده باشد.

حوزه فناوری لندن نیز تا حدود زیادی روی استخدام مهندسان باهوش نرم افزار از اتحادیه اروپا و به طور مشخص اروپای شرقی استوار است که حالا با این اتفاق پیش بینی شده تحولاتی عظیم در این رابطه رخ دهند. حال سوال این جاست که چقدر مانده دولت این کشور مذاکراتش را در این رابطه با اتحادیه اروپا آغاز نماید.

دیوید کامرون نخست وزیر این کشور که از طرفداران ابقای بریتانیا در اتحادیه اروپا بود، بعد از آنکه با نتیجه رفراندوم روبرو شد اعلام نمود که تا چهار ماه دیگر از مقام خود استفا می دهد. برخی پیش بینی کرده اند که نخست وزیر جدید، احتمالا تمام تلاش خود را خواهد کرد تا ضمن ترک اتحادیه اروپا، بریتانیا را در بازار این اتحادیه نگه دارد و از این لحاظ دنباله رو کشورهایی نظیر نروژ، سوئیس و ایسلند باشد (طبق قوانین بازار داخلی اروپا، نقل و انتقال انسان، کالا و خدمات در داخل این اتحادیه کاملا آزاد است).

اما حتی این نتیجه هم معلوم نیست که به بار بیاید چراکه Wolfgang Schauble وزیر اقتصاد آلمان مدعی شده این تاکتیک بریتانیا عملیاتی نیست.

حرف آخر این است که با نهایی شدن این جدایی، لندن و به طور مشخص استارتاپ های لندنی باید سخت تر از گذشته کار کنند تا برای استخدام نیرو از کشورهای اتحادیه اروپا خود را مطرح نمایند.

هوبرمن می گوید: ما برای اینکه نشان دهیم همچنان رویکردی باز را برای تجارت و مراواده با دنیا در پیش گرفته ایم باید سخت کار کنیم و به نوعی این جدایی از اتحادیه اروپا را جبران نماییم. برای نمونه این احتمال می رود که بریتانیا نیز برای مهاجرت افراد به داخل خاک خود، مهارت هایی را به عنوان پایه و پیش نیاز تعیین نماید و دنباله رو کشوری مانند استرالیا شود.

بریتانیا احتمالا همچون استرالیا مهات های استانداردی را برای جذب مهندسان نرم افزار از کشورهای دیگر تعیین خواهد کرد

او می گوید: این پیامی است که قطعا از کمپین ترک اتحادیه اروپا موسوم به Leave شنیده نشد، اما بگذارید امیدوار باشیم که بریتانیا چنین هدفی دارد و بعد از آنکه بیش از اندازه به سمت اتحادیه اروپا تغییر جهت داده بود حالا می خواهد به جای این محدوده با کل دنیا مراوده داشته باشد.

اما در دراز مدت، اگر استخدام نیرو از کشورهای عضو اتحادیه اروپا برای استارتاپ های انگلیسی فعال در زمینه فناوری دشوارتر شود، آنها ترغیب می گردند که دفاتر خود را در مناطقی نظیر برلین، اروپای شرقی و هر نقطه دیگری از بلوک اروپا افتتاح نمایند.

این در واقع همان کاری است که Damian Kimmelman بنیانگذار آمریکایی DueDil (استارتاپ فعال در زمینه هوش سازمانی) در لندن در حال برنامه ریزی برای عملیاتی ساختنش است.

او می گوید: ما در تلاشیم تا دفاتر تازه ای را بگشاییم. او اضافه کرد که به همراه تیم تحت سرپرستی اش سعی که ظرف می کنند در هفته های آتی برنامه ای برای این منظور تدوین نمایند.

البته هم Hoberman و هم Kimmelman باور دارند که مدیریت کردن نیروها در کشورهای خارجی به مراتب دشوارتر از کار با آنها زیر یک سقف در لندن است اما Kimmelman امیدوار است که با این اتفاق شرکتش چشم اندازی متفاوت پیدا کند. او می گوید: ما از امروز به بعد دیگر یک شرکت بریتانیایی نیستیم و در مقابل استارتاپی بین المللی به حساب می آییم.

The post appeared first on .

زندگی بعد از جدایی از اتحادیه اروپا؛ چه بر سر استارتاپ های فناوری بریتانیا می آید؟

خالق ماینکرفت زندگی خود را پس از فروش این بازی چگونه می گذراند؟

خالق ماینکرفت زندگی خود را پس از فروش این بازی چگونه می گذراند؟

عصر دوشنبه بود، حدود ساعت 7، مارکوس پرسن در دفتر کار 9 طبقه اش در استکهلم، روی صندلی لم داده بود. چندان حواسش سر جایش نبود، به تازگی به عفونت گوش دچار شده بود و هنوز دوران نقاهت را سپری می کرد. کاری جز دید زدن ساکنین سایر ساختمان های مجاور دفترش نداشت.

بی جهت به مردی که به مانیتورش نگاه می کرد و دستش را به صورتش می مالاند خیره شده بود، برایش صحنه عجیبی بود.

بعد از مدت مدیدی نگاه کردن به آن مرد، از آن صحنه خسته شد و شروع کرد به پرتاب دارت. البته کار مارکوس همیشه این قدر ملال آور و خسته کننده نبود. طی 5 سال گذشته، ماکوس، مرد 35 ساله سوئدی داستان ما، فکر و ذهنش را متمرکز بر مدیریت و حفاظت از مخلوقش ماینکرفت، پر فروش ترین بازی ویدویی در تمام دوران، کرده بود.

البته شاید «بازی» خطاب کردن ماینکرفت، تا حدی کم لطفی باشد. تعداد دانلود های ماینکرفت از سقف 100 میلیون هم گذشته و مخلوق مارکوس، خود به یک پلتفرم بدل گشته است.

در ماینکرفت، همه چیز از یک سرزمین مجازی شروع می شود، سرزمینی که هر کاربر در آن، با قطعات و آجر های لگو مانند، می تواند هر چیزی را که به ذهنش می رسد، بسازد. ماینکرفت، محدودیتی برای خلاقیت قائل نیست.

بیشتر بازیکنان، کودکانی هستند که ویلا و خانه های خودشان را می سازند و دوستان شان را به سازه های شان دعوت می کنند، ماینکرفت تنها یک عنوان ساخت و ساز نیست و ویژگی های بسیاری برای تعامل میان کاربران در آن در نظر گرفته شده. برای بسیاری، ماینکرفت همانند یک زندگی ثانویه است.

کودکان تنها کاربران میانکرفت نیستند، بزرگپسالان، صد ها ساعت از وقت شان را برای ساخت نمونه هایی از سازه های مشهوری چون ساختمان امپایر استیت، ستاره مرگ استار وارز، و برج تاریک سرزمین میانه صرف می کنند.

image

واژه ماینکرفت، بیشتر از انجیل، هری پاتر و جاستین بیبر در گوگل جست و جو شده و فروش این بازی در دوران حیاتش که هنوز هم ادامه دارد، از مرز 700 میلیون دلار عبور کرده و جالب است بدانید بیشتر این پول، سود خالص است.

یان بوگوست، استاد موسسسه تکنولوژی جورجیا که روی بازی های ویدیویی مطالعه می کند، عقیده دارد که ماینکرفت با سایر بازی های پرفروش قابل قیاس نیست و در حقیقت با اختلافی نجومی، بسیار بالاتر از آن ها است. بوگوست این بازی را همانند لگو، یا حتی میکرورایانه های نسل امروزی می داند.

در فضای مجازی، مارکوس پرسن، یا هویت اینترنتی اش ناچ (Notch)، شخصی تند زبان است که کلاه شاپو، نوعی کلاه لبه دار بر سر دارد. برای میلیون ها گیمر، همچون یک قدیس است، قوانین خودش را وضع می کند و طبق آن ها عمل می کند. گویی رئیس جمهوری است که قدرتی بلامنازع دارد. اما در واقع مارکوس با شخصیت فضای مجازی اش تفاوت دارد، فردی است مودب و رک گو که کمتر خلوت خودش را ترک می کند.

اما مدتی پیش، پرسون همه این ها را رها کرد. وی در موژانگ، شرکت سازنده ماینکرفت، 71% سهم داشت و هنگامی که مایکروسافت این شرکت را با 2.5 میلیارد دلار پول نقد خریداری کرد، مارکوس به لیست ثروتمند ترین افراد جهان راه یافت.

خالق دنیای ماینکرفت، کسی که زندگی اش به این بازی گره خورده بود و با ترک گفتن این عنوان، خشم طرفداران اش را برانگیخت، با این همه پول چه می توانست بکند؟ وقت آن رسیده بود که مارکوس، تصمیم بگیرد که در سال های باقی مانده عمرش، در کدام مسیر قدم بگذارد.

اما تا به امروز، وضعیت مارکوس چندان جالب نبوده. بلافاصله پس از فروختن حقوق مخلوقش به مایکروسافت، مارکوس قصری 2000 متر مربعی به ارزش 70 میلیون دلار، در بورلی هیلز کالیفورنیا خریداری کرد. گران قیمت ترین خانه ای که تا کنون در آن منطقه ساخته شده.

مارکوس و جیکوب پورسر، موسسین موژانگ، کمپانی جدیدی به نام Rubberbrain تاسیس کرده اند تا اگر ایده جدیدی به ذهنشان رسید، آن را پیاده کنند. اما مارکوس، فعلا راه ولخرجی را پیش گرفته و قادر نیست روی ساخت یک بازی جدید تمرکز کند.

شاید هم اکنون، زندگی ماکوس چندان منظم نباشد، شاید دیگر ماینکرفتی در زندگی اش وجود نداشته باشد که وقت خود را به آن اختصاص دهد، اما با این وجود، واگذار کردن موژانگ را تصمیمی درست می داند. در دفاع از تصمیمش، مارکوس به این نقل قول از لئوناردو داوینچی اکتفا می کند.

Notch و کلاه معروفش

سال 2009، پرسن میداسپلیر را به مقصد Jalbum ترک گفت، سرویس به اشتراک گذاری تصویری که شغل دوم کارمندانش، برایش اهمیتی نداشت. مارکوس وقت های اضافه اش را صرف توسعه ایده عجیبی می کرد که پیش تر به ذهنش رسیده بود. پرسن می خواست عنوانی توسعه دهد که بازیکنان، منابعی همچون چوب و سنگ جمع کنند و با استفاده از آن ها، اشیا گوناگون، از تبر و کلنگ گرفته تا یک خانه یا شهر بسازند.

پرسن محصولش را ماینکرفت نامید و ماه می سال 2009 میلادی، آن را به عنوان نرم افزاری ناتمام، در وبسایت TIGSource که مختص به بازی های مستقل بود، منتشر کرد. هنوز چندان مشخص نبود که ماینکرفت دقیقا چه نوع بازی ای است، بنابراین، اولین کاربران این بازی، مجبور شدند که اجتماعی تشکیل دهند و با یکدیگر هم فکری کنند که اصلا در ماینکرفت، باید چه کاری انجام دهند؟

ماینکرفت اولین بازی جهان باز با محوریت ساخت و ساز نبود، حتی اولین عنوانی هم نبود که بازیکنان را به جمع آوری منابع و تلاش برای بقا در دنیایی متخاصم تشویق می کرد. چیزی که موجب درخشیدن ماینکرفت بین هم نوعانش شد، زمان عرضه آن بود. ماینکرفت در نسلی عرضه شد که کودکانش، هنوز برای شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک و اینستاگرام، خیلی جوان بودند، اما به قدر کافی برای آنلاین شدن با استفاده از دیوایس های شان نظیر لپ تاپ و یا گوشی های هوشمند، سن داشتند.

ژوئن 2010، هر روز 400 نسخه از ماینکرفت به فروش می رفت و به ازای هر دانلود، 6 دلار به سازندگانش می رسید. پرسن و پورسر کار های روزانه شان را ترک کردند تا وقت شان را صرف ماینکرفت نمایند. پرسن حتی رئیس سابقش کارل مانه، مدیر اجرایی Jalbum را هم برای راندن بخش تجاری، استخدام کرد. آن ها شرکت نوظهورشان را موژانگ نامیدند که در زبان سوئدی به معنی گجت به کار می رفت.

سلاح نهان ماینکرفت «ناچ» بود. ناچ خیلی بیشتر از یک اسم متسعار ساده و برخلاف پرسن که فردی درون گرا بود، ناچ جنبه برون گرای پرسن را به نمایش می گذاشت، البته در فضای مجازی. از طریق شبکه های اجتماعی محتلف نظیر توییتر و از طریق وبلاگ ها و فروم ها، ناچ همواره با طرفداران ماینکرفت در ارتباط بود و به سوالات آن ها پیرامون بازی و نحوه توسعه، و حتی سوالات غیر مرتبط با ماینکرفت پاسخ می داد.

در فضای مجازی ناچ با زبان تند و کلاه شاپو اش، حسابی معروف شده بود، برای طرفدارانش، هیچ چیزی هیجان انگیزتر از حضور او در یکی از سرورهای ماینکرفت نبود. علاوه بر این ها، ناچ همواره از حقوق شرکت های بازی سازی مستقل دفاع می کرد.

پرسن، یا بهتر بگوییم، ناچ، دو میلیون دنبال کننده در توییتر دارد، طرفداران وفاداری که انتقادات پرسن از شرکت های صنعتی عظیمی همچون Electronic Arts یا آکیلس (که پرسن واگذاری این شرکت به فیسبوک را به باد انتقاد می گیرد) را می خوانند و آن ها را با دل و جان می پذیرند.

پرسن حتی یک کرون (واحد پول سوئد) بابت تبلیغات ماینکرفت خرج نکرد، با این وجود ماینکرفت به سرعت همانند ویروسی رشد کرد و محبوب شد. موژانگ برای گسترش ماینکرفت نسخه اندروید و آی او اس این عنوان را هم توسعه داد که به رتبه های برتر اپلیکیشن های پولی بازار خودشان دست یافتند.

ماه می سال 2012 میلادی بود که موژانگ نسخه اکس باکس 360 ماینکرفت را هم عرضه کرد، این نسخه در اولین هفته انتشارش یک میلیون واحد فروش کرد و تا به امروز، 15 میلیون کپی از آن به فروش رفته.

بعد از موفقیت روز افزون ماینکرفت، نوبت به بحث های حقوقی و تجاری رسید، البسه با طرح ماینکرفت به پر فروش ترین محصولات فروشگاه J!NX واقع در سن دیگو در میان قشر جوان بدل گشتند. معدود کتاب های مرتبط با ماینکرفت که انتشارات بین الملی اگمونت آن را به انتشار می رساند، بسیار محبوب شدند و 7.5 میلیون کپی از ان ها، در 60 کشور مختلف به فروش رسید. سال پیش هم شرکت برادران وارنر حقوق ماینکرفت را از موژانگ برای ساخت فیلمی از روی این عنوان خریداری کرد.

سودی که 30 کارمند شرکت موژانگ از ماینکرفت کسب می کردند، بی انتها به نظر می رسید. در پایان سال 2012 موژانگ از فروش تمامی محصولات مرتبط با ماینکرفت 230 میلیون دلار پول بدست آورده بود که 150 میلیون دلار آن سود خالص بود. پرسن 101 میلیون دلار از این سود را در ازای واگذاری بخشی از حقوق مرتبط با ماینکرفت به خودش پرداخت. با این پول، پرسن ولخرج، گران قیمت ترین آپارتمان استکهلم را از آن خودش کرد.

سرمایه گذاران دور ماینکرفت حلقه زده بودند. کارل مانه در آن زمان حدود 100 پیشنهاد مختلف از سرمایه گذاران گوناگون دریافت کرده بود، اما پیشنهاد تمامی آن ها را رد می کرد، زیرا موژانگ به پول آن ها نیازی نداشت. حتی سین پارکر، میلیاردر بنیان گذار سرویس اشتراک گذاری موسیقی نپستر و از سهام داران فیسبوک، پرسن، پورسر و مانه را به جت اختصاصیش فراخواند تا با آن ها در مورد ماینکرفت بحث کند. اولین باری بود که با یک جت اختصاصی پرواز می کردند اما نهایتا، مدیران موژانگ پول او را هم قبول نکردند.

به مناسبت گذشتن تعداد دانلود های ماینکرفت از 10 میلیون، مدیران موژانگ، تمامی کارمندان این شرکت را برای یک سفر تفریحی به موناکو بردند. تمامی سهام موژانگ بین پرسن، پورسر و مانه توزیع شده بود و سایر کارمندان سهمی در آن نداشتند، به همین جهت هم پرسن مدام به کارمندانش پاداش می داد.

با وجود این که پرسن از ماینکرفت پول زیادی به جیب زده بود و حسابی هم معروف شده بود، اما باز هم احساس می کرد که مسئولیت هایش در قبال این عنوان روی دوشش سنگینی می کند. با عرضه رسمی ماینکرفت در اواخر سال 2011 طی همایش Minecon که در لاس وگاس برگذار شد، پرسن از سمتش به عنوان توسعه دهنده اصلی ماینکرفت کنار رفت تا به زندگی شخصی اش در کنار نامزدش که تابستان همان سال با او ازدواج کرد برسد و روی ایده های جدید کار کند.

دوران خوشی برای پرسن چندان دوام نداشت، پدرش که هنوز هم با اعتیاد دست و پنجه نرم می کرد، قبل از کریسمس آن سال خودکشی کرد. مرگ پدرش روی شانه هایش سنگینی می کرد، بار دیگر نمی دانست که می خواهد با آینده اش چه کند، زندگی مشترک با همسرش هم یک سال بعد از ازدواج شان با طلاق پایان یافت و تا به امروز هم مجرد باقی مانده. بعد از مرخصی کوتاهی، دوباره با موژانگ بازگشت، به این امید که بتواند عنوان دیگری با همان جادوی نخستین بازی اش خلق کند.

اما مهم نبود که پرسن از سمتش به عنوان توسعه دهنده کناره گرفته، مهم نبود که مشکلات بسیاری برای او در زندگی شخصی اش رخ داده، ناچ هنوز هم صدا و چهره اصلی ماینکرفت به شمار می رفت. اگر طرفداران سوالی در مورد ماینکرفت داشتند یا فکر می کردند که مشکلی متوجه بازی است، اولین کسی که با او تماس می گرفتند، ناچ بود.

هنگامی که اتفاقی برای ماینکرفت رخ می داد، اتفاقی به کوچی تغییر مکانیزم قایق های مجازی ماینکرفت، صندوق نامه ناچ با سیل نامه های طرفداران پر می شد. در حالی که این تغییرات، دیگر هیچ ارتباطی با او نداشتند.

اگر ویدیو های پرسن در یوتیوب یا توییت هایش را دنبال کنید، احتمالا به کامنت های همچون «پرسن یه بازنده خیکیه» بر خواهید خورد! برای پرسن همیشه جای سوال بوده که چرا مردم در اینترنت گاهی تا این حد بدجنس می شوند! ظاهرا مشکل این جاست که ناچ، شخصیت مجازی پرسن خود به این مشکلات دامن زده و تند زبانی و گاهی بد زبانی اش بالاخره کار دستش داده بود. برای همین هم پرسن به دنبال راهی بود تا از دست اجتماعی که دورش را گرفته بودند خلاص شود.

همه چیز با یک توییت ساده آغاز شد.

16 ژوئن 2014 بود و پرسن در آپارتمان پنت هاوسش مسکن گزیده بود. سرما خورده بود و حالش چندان خوش نبود، زیاد حال و حوصله نداشت. کاربران ماینکرفت برای مقابله با تصمیم موژانگ مبنی بر مجبور کردن آن ها به رعایت حقوق مصرف کننده، که موجب می شد نتوانند از دیگر کاربران بابت برخی امکانات گیم پلی مانند شمشیر های قوی تر پول دریافت کنند، صف آرایی کرده بودند. هر ساعت صد ها توییت محتلف در رابطه با این موضوع منتشر می شد و طرف صحبت بیشتر آن ها هم شخص «ناچ» بود.

پرسن که به خاطر مریضی اش حوصله نداشت، دیگر عاصی شده بود و با عصبانیت یک توییت 129 کاراکتری منتشر کرد که برای همیشه زندگیش را تغییر داد:

کسی هست که بخواهد سهام من را در موژانگ خریداری کند تا بتوانم به زندگیم برسم؟ خوشم نمی آید دیگران به خاطر انجام دادن کار درست به من تنفر بورزند.

stev

مانه، مدیر اجرایی موژانگ، اوقات خود را در منزلش و در کنار خانواده اش سپری می کرد که این توییت را دید. 30 ثانیه پس از این که این توییت را کامل خواند، تلفنش زنگ خورد. یکی از کارمندان مایکروسافت پشت خط بود، می خواست بداند که آیا پرسن واقعا قصد فروش سهامش را دارد یا نه؟ کارل مطمئن نبود، باید با خود پرسن صحبت می کرد.

قصد پرسن از این توییت در واقع یک شوخی بود. می خواست به طرفداران ماینکرفت نشان دهد که چقدر از این اعتراضات خسته شده، اما هنگامی که فهمید واقعا این فرصت را دارد که یک بار برای همیشه از موژانگ جدا شود، شروع کرد به فکر کردن. مردی که عموما اعلام کرده بود که هیچ گاه موژانگ را به شرکت های صنعتی عظیم نخواهد فروخت، حالا واقعا داشت به فروش موژانگ فکر می کرد.

در آن هفته، تلفن مانه بار ها زنگ خورد، جز مایکروسافت، الکترونیک آرتز و اکتیویژن هم به خرید موژانگ علاقه نشان دادند. مذاکره ها با اکتیویژن به سرانجام نرسید، پرسن، مایل نیست جزئیات مذاکرات با الکترونیک آرتز را فاش کند، صرفا بیان کرده که مایل نیست موژانگ را به شرکتی واگذار کند که دیدگاهش نسبت به صنعت بازی را نمی پسندد. اما مایکروسافت، توانست از فیلتر های پرسن عبور کند.

انگیزه اصلی مایکروسافت برای خرید موژانگ، فرار مالیاتی بود. این شرکت عظیم نرم افزاری، 93 میلیارد دلار پول نقد، خارج از میهن خودش، آن سوی آب ها انباشته کرده بود که بدون پرداخت مالیاتش به دولت، نمی توانست آن را به آمریکا بازگرداند.

مانه، مفاد قرار داد را مشخص کرده بود، سه بنیان گذار خواهان خروج از شرکت شان بودند و مایل نبودند که پس از واگذاری موژانگ به مایکروسافت، هیچ ارتباطی با آن شرکت و مایکروسافت داشته باشند. از سوی دیگر، مانه که از دچار شدن موژانگ به سرنوشت نوکیا می ترسید، مشخص کرد که نباید هیچ کدام از کارمندان موژانگ از این شرکت اخراج شوند. هر چند با تنها 47 کارمند، تعداد کارمندان موژانگ به قدری کم بود که مایکروسافت خیال به اخراج کردن آنان نداشت.

نماینده مایکروسافت در این قرارداد، فیل اسپنسر، رئیس دپارتمان اکس باکس، مستقیما و تنها با مانه مذاکره می کرد. پرسن و پروسر خود را از شرکت در مذاکرات معاف کرده بودند، با این وجود این دو حسابی در مورد جهتی که صنعت گیمینگ پیش گرفته و آینده آن با اسپنسر، در رستوران های استکهلم بحث و جدال می کردند.

مدیر اجرایی ردموندی ها، ساتیا نادلا هیچ گاه پا به سرزمین اسکاندیناوی برای مدیریت بزرگ ترین تصرفش در دوران مدیریتش در مایکروسافت نگذاشت و تنها دو بار با مانه تماس گرفت.

وکلای دو شرکت تا ساعات پایانی روز برای بستن این قرار داد کار می کردند و دیگر چیزی تا رسمی شدن این قراردادن چند میلیارد دلاری نمانده بود. از مایکروسافت چیزی به بیرون درز نمی کرد، اما نادلا در ماه جولای، در نامه ای به کارمندانش ذکر کرده بود که در صنعت ویدیو گیم سرمایه گذاری خواهد کرد. صنعتی که به گفته او، بزرگ ترین صنعت دیجیتالی، از لحاظ زمان و پول صرف شده در دنیایی است که دیوایس های دیجیتالی، حرف اول و آخر را در آن می رند.

پرسن پر سر و صدا هم در کامل تعجب ساکت مانده بود. روز های پس از واگذاری موژانگ را به اندیشیدن برای ایده های جدید برای بازی های جدید و یادگیری زبان های برنامه نویسی جدید اختصاص می داد. 11 سپتامبر بلاگی نوشت که جزئیات کارش با زبان برنامه نویسی Dart به جهت بازسازی اولین نسخه Doom کلاسیک را در آن شرح می داد. گرچه هدف از این پست چیز دیگری بود و در حقیقت Doom استعاره ای بود که به جای قرار داد واگذاری موژانگ به کار رفته بود.

مارکوس عقیده داشت که نمی تواند تمامی عمر خود را به ماینکرفت وابسته بماند، او مطمئن بود که فردی صبورتر و لایق تر از او هدایت ماینکرفت را بر عهده خواهد گرفت.

15 سپتامبر مایکروسافت به طور رسمی اعلام کرد که برای خرید موژانگ، 2.5 میلیارد دلار پول نقد پرداخت کرده. چند ساعت بعد از این اعلامیه رسمی، پرسن آخرین پست بلاگش را در ارتباط با جدایی از شرکتی که خودش روزی تاسیس اش کرده بود، نوشت. جداییش از موژانگ را برای پول نمی دانست، بلکه به خاطر سلامتی روحی و عقلی خودش بود، دیگر تحمل رسیدگی به مسائل مرتبط با ماینکرفت را نداشت.

پرسن انتظار داشت که طرفداران ماینکرفت واکنش بسیار بدی نسبت به این تصمیم او نشان دهند، واکنشی بسیار بدتر از متحمل شدنشان به رعایت حقوق مصرف کنندگان. روزی که این خبر به صورت رسمی اعلام شد، او آماده بود تا حساب توییترش را ببندد، زیرا تحمل رویارویی با اعتراضات طرفداران و کاربران ماینکرفت را نداشت. اما عموم مردم به طور غیر منتظره ای واکنش خوبی نشان داند، آن ها توضیحات او را خواندند و برای او و ادامه مسیرش آرزوی موفقیت کردند.

درست است که پرسن، پیشتر ادعا کرده بود که موژانگ را هرگز نخواهد فروخت، به خصوص به کمپانی های صنعتی بزرگ. اما به هر حال عمل نکردن به حرفش برای او 2.5 میلیارد دلار پول به ارمغان آورده بود! مارکوس اعتراف می کند که هر فرد باید مسئول حرف ها و گفته هایش باشد، اما با این حال می گوید که طرز فکرش تغییر کرده و بابت تغییر طرز تفکرش هم احساس پشیمانی نمی کند.

کارمندان موژانگ به سختی توانستند خود را با این تغییر ناگهانی رئیس سابقشان وفق بدهند. طبق گفته یکی از کارمندان این شرکت، پس از اعلام این تصمیم، احساس پوچی و ناامیدی، وجود بسیاری از کارمندان این شرکت را در بر رفت. بسیاری از آن ها هنوز هم از دست پرسن بابت اتخاذ این تصمیم ناراحت هستند.

ویلای 70 میلیون دلاری پرسن در بورلی هیلز

واکنش کارمندان موژانگ به تصمیم مدیران این شرکت، پرسن را رنجاند، اما با این حال دیگر تصمیمش را گرفته بود و موژانگ را برای همیشه ترک گفت. ماه نوامبر، وقتی قرارداد بالاخره پس از کش و قوس های فراوان بسته شد، پرسن، پورسر، مانه و برادر دوقلویش برای جشن گرفتن با جت به میامی و سن بارتلمی پرواز کردند.

این روز ها پرسن کمتر به توییتر و نامه های هوادارنش توجه می کند. در اپلیکیشن WhatsApp با دوستانش گروهی راه انداخته تا اگر دلش خواست، ناسزایی نثار کسی کند. انگار دارد دوران بلوغ را برعکس طی می کند و با مسیری که پیش گرفته، بیشتر و بیشتر غرق در پوچی شده. با دوستانش در دفتر کار موقت Rubberbrain گرد هم می آیند و به جای اینکه وقت خود را صرف کار روی ایده های جدید کنند، به شوخی و خنده می گذرانند.

پرسن دیگر چندان به توییت های طرفدارانش کاری ندارد، اغلب آن ها را اصلا نمی خواند، اعلانات توییتر را غیر فعال کرده تا آن مردمی که موجب رنجش خاطرش می شوند را خاموش نگه دارد. البته هر از گاهی کنجاویش بر او چیره می شود و سری به توییتر می زند. در جواب به یکی از توییت ها، گیفی از فیلم Zombieland ارسال کرده بود که بازیگر این فیلم اشک های خود را با یک اسکناس خشک می کرد! گرچه اعتراف می کند که ارسال این تصویر کمی (!) غیر اخلاقی بوده.

پرسن اوقات خود را با آن هایی می گذارند که دوستشان دارد. می خواهد دوران بیست سالگیش را که با برنامه نویسی و کار روی بازی های مختلف گذشته بود جبران کند. خرج پول در مهمانی های متعدد را نه اسراف، بلکه راهی برای سرگرم شدنش می داند. هنگامی که جوان بود، پول زیادی نداشت، حالا هم که پول دار شده، قصد ندارد مثل آن پولدار های ملال آوری باشد که به هیچ وجه پولشان را خرج نمی کنند.

در حال حاضر، پرسن به دنبال تهیه یک دفتر ثابت و دائمی برای شرکت جدیدش است، از آن دفتر های مجهز به DJ، میز بیلیارد، یک اتاق مخفی مملو از قفسه های کتاب و از این دست سرگرمی ها که او روزی آرزویش را در سر داشت. گرچه تا کنون در Rubberbrain هیچ ایده ای شکل نگرفته.

البته به نظر می رسد که تغییراتی در راه باشد، پرسن زمان زیادی را در دفترش صرف گشتن در سایت هایی چون ردیت و توییتر می کند، پورسر هم فعلا غرق در بازی های موبایلی است. هر از گاهی ایده ای جدید به ذهنشان می رسد، چند روزی رویش کار می کنند و بعد به وقت تلف کنی های شان باز می گردند.

شاید دوران پرسن تمام شده باشد؟ شاید عصر بازی سازان و توسعه دهندگان جوانی رسیده باشد که بیشتر از مارکوس با علایق نسل جدید آشنایی دارند؟ پرسن چندان با این که ماینکرفت تنها مخلوق و ساخته اش باشد، مشکلی ندارد! ثروت دیوانه وارش را به استرس ناشی از مسئولیت در قبال راضی نگه داشتن مردمی که از یک طرف شیفته اش هستند و از سمت دیگر، از او متنفرند ترجیح می دهد.

هنگامی که مارکوس از دفترش بیرون می رفت، منشی اش نامه به او تحویل داد، نامه ای که به دست یکی از هوادان آمریکاییش نوشته شده بود و به اسکانسی یک دلاری ضمیمه شده بود. نامه از پرسن می خواست که به ماینکرفت ویژگی های جدیدی بیفزاید! پرسن هم چینی به پیشانشین انداخت و با خنده گفت که رشوه گرفته ایم!

سپس به یک دلاری اشاره کرد و پرسید: «باید اینو پس بفرستیم؟»

The post appeared first on .

خالق ماینکرفت زندگی خود را پس از فروش این بازی چگونه می گذراند؟

(image)

عصر دوشنبه بود، حدود ساعت 7، مارکوس پرسن در دفتر کار 9 طبقه اش در استکهلم، روی صندلی لم داده بود. چندان حواسش سر جایش نبود، به تازگی به عفونت گوش دچار شده بود و هنوز دوران نقاهت را سپری می کرد. کاری جز دید زدن ساکنین سایر ساختمان های مجاور دفترش نداشت.

بی جهت به مردی که به مانیتورش نگاه می کرد و دستش را به صورتش می مالاند خیره شده بود، برایش صحنه عجیبی بود.

بعد از مدت مدیدی نگاه کردن به آن مرد، از آن صحنه خسته شد و شروع کرد به پرتاب دارت. البته کار مارکوس همیشه این قدر ملال آور و خسته کننده نبود. طی 5 سال گذشته، ماکوس، مرد 35 ساله سوئدی داستان ما، فکر و ذهنش را متمرکز بر مدیریت و حفاظت از مخلوقش ماینکرفت، پر فروش ترین بازی ویدویی در تمام دوران، کرده بود.

البته شاید «بازی» خطاب کردن ماینکرفت، تا حدی کم لطفی باشد. تعداد دانلود های ماینکرفت از سقف 100 میلیون هم گذشته و مخلوق مارکوس، خود به یک پلتفرم بدل گشته است.

در ماینکرفت، همه چیز از یک سرزمین مجازی شروع می شود، سرزمینی که هر کاربر در آن، با قطعات و آجر های لگو مانند، می تواند هر چیزی را که به ذهنش می رسد، بسازد. ماینکرفت، محدودیتی برای خلاقیت قائل نیست.

بیشتر بازیکنان، کودکانی هستند که ویلا و خانه های خودشان را می سازند و دوستان شان را به سازه های شان دعوت می کنند، ماینکرفت تنها یک عنوان ساخت و ساز نیست و ویژگی های بسیاری برای تعامل میان کاربران در آن در نظر گرفته شده. برای بسیاری، ماینکرفت همانند یک زندگی ثانویه است.

کودکان تنها کاربران میانکرفت نیستند، بزرگپسالان، صد ها ساعت از وقت شان را برای ساخت نمونه هایی از سازه های مشهوری چون ساختمان امپایر استیت، ستاره مرگ استار وارز، و برج تاریک سرزمین میانه صرف می کنند.

(image)

واژه ماینکرفت، بیشتر از انجیل، هری پاتر و جاستین بیبر در گوگل جست و جو شده و فروش این بازی در دوران حیاتش که هنوز هم ادامه دارد، از مرز 700 میلیون دلار عبور کرده و جالب است بدانید بیشتر این پول، سود خالص است.

یان بوگوست، استاد موسسسه تکنولوژی جورجیا که روی بازی های ویدیویی مطالعه می کند، عقیده دارد که ماینکرفت با سایر بازی های پرفروش قابل قیاس نیست و در حقیقت با اختلافی نجومی، بسیار بالاتر از آن ها است. بوگوست این بازی را همانند لگو، یا حتی میکرورایانه های نسل امروزی می داند.

در فضای مجازی، مارکوس پرسن، یا هویت اینترنتی اش ناچ (Notch)، شخصی تند زبان است که کلاه شاپو، نوعی کلاه لبه دار بر سر دارد. برای میلیون ها گیمر، همچون یک قدیس است، قوانین خودش را وضع می کند و طبق آن ها عمل می کند. گویی رئیس جمهوری است که قدرتی بلامنازع دارد. اما در واقع مارکوس با شخصیت فضای مجازی اش تفاوت دارد، فردی است مودب و رک گو که کمتر خلوت خودش را ترک می کند.

اما مدتی پیش، پرسون همه این ها را رها کرد. وی در موژانگ، شرکت سازنده ماینکرفت، 71% سهم داشت و هنگامی که مایکروسافت این شرکت را با 2.5 میلیارد دلار پول نقد خریداری کرد، مارکوس به لیست ثروتمند ترین افراد جهان راه یافت.

خالق دنیای ماینکرفت، کسی که زندگی اش به این بازی گره خورده بود و با ترک گفتن این عنوان، خشم طرفداران اش را برانگیخت، با این همه پول چه می توانست بکند؟ وقت آن رسیده بود که مارکوس، تصمیم بگیرد که در سال های باقی مانده عمرش، در کدام مسیر قدم بگذارد.

اما تا به امروز، وضعیت مارکوس چندان جالب نبوده. بلافاصله پس از فروختن حقوق مخلوقش به مایکروسافت، مارکوس قصری 2000 متر مربعی به ارزش 70 میلیون دلار، در بورلی هیلز کالیفورنیا خریداری کرد. گران قیمت ترین خانه ای که تا کنون در آن منطقه ساخته شده.

مارکوس و جیکوب پورسر، موسسین موژانگ، کمپانی جدیدی به نام Rubberbrain تاسیس کرده اند تا اگر ایده جدیدی به ذهنشان رسید، آن را پیاده کنند. اما مارکوس، فعلا راه ولخرجی را پیش گرفته و قادر نیست روی ساخت یک بازی جدید تمرکز کند.

شاید هم اکنون، زندگی ماکوس چندان منظم نباشد، شاید دیگر ماینکرفتی در زندگی اش وجود نداشته باشد که وقت خود را به آن اختصاص دهد، اما با این وجود، واگذار کردن موژانگ را تصمیمی درست می داند. در دفاع از تصمیمش، مارکوس به این نقل قول از لئوناردو داوینچی اکتفا می کند.

Notch و کلاه معروفش

سال 2009، پرسن میداسپلیر را به مقصد Jalbum ترک گفت، سرویس به اشتراک گذاری تصویری که شغل دوم کارمندانش، برایش اهمیتی نداشت. مارکوس وقت های اضافه اش را صرف توسعه ایده عجیبی می کرد که پیش تر به ذهنش رسیده بود. پرسن می خواست عنوانی توسعه دهد که بازیکنان، منابعی همچون چوب و سنگ جمع کنند و با استفاده از آن ها، اشیا گوناگون، از تبر و کلنگ گرفته تا یک خانه یا شهر بسازند.

پرسن محصولش را ماینکرفت نامید و ماه می سال 2009 میلادی، آن را به عنوان نرم افزاری ناتمام، در وبسایت TIGSource که مختص به بازی های مستقل بود، منتشر کرد. هنوز چندان مشخص نبود که ماینکرفت دقیقا چه نوع بازی ای است، بنابراین، اولین کاربران این بازی، مجبور شدند که اجتماعی تشکیل دهند و با یکدیگر هم فکری کنند که اصلا در ماینکرفت، باید چه کاری انجام دهند؟

ماینکرفت اولین بازی جهان باز با محوریت ساخت و ساز نبود، حتی اولین عنوانی هم نبود که بازیکنان را به جمع آوری منابع و تلاش برای بقا در دنیایی متخاصم تشویق می کرد. چیزی که موجب درخشیدن ماینکرفت بین هم نوعانش شد، زمان عرضه آن بود. ماینکرفت در نسلی عرضه شد که کودکانش، هنوز برای شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک و اینستاگرام، خیلی جوان بودند، اما به قدر کافی برای آنلاین شدن با استفاده از دیوایس های شان نظیر لپ تاپ و یا گوشی های هوشمند، سن داشتند.

ژوئن 2010، هر روز 400 نسخه از ماینکرفت به فروش می رفت و به ازای هر دانلود، 6 دلار به سازندگانش می رسید. پرسن و پورسر کار های روزانه شان را ترک کردند تا وقت شان را صرف ماینکرفت نمایند. پرسن حتی رئیس سابقش کارل مانه، مدیر اجرایی Jalbum را هم برای راندن بخش تجاری، استخدام کرد. آن ها شرکت نوظهورشان را موژانگ نامیدند که در زبان سوئدی به معنی گجت به کار می رفت.

سلاح نهان ماینکرفت «ناچ» بود. ناچ خیلی بیشتر از یک اسم متسعار ساده و برخلاف پرسن که فردی درون گرا بود، ناچ جنبه برون گرای پرسن را به نمایش می گذاشت، البته در فضای مجازی. از طریق شبکه های اجتماعی محتلف نظیر توییتر و از طریق وبلاگ ها و فروم ها، ناچ همواره با طرفداران ماینکرفت در ارتباط بود و به سوالات آن ها پیرامون بازی و نحوه توسعه، و حتی سوالات غیر مرتبط با ماینکرفت پاسخ می داد.

در فضای مجازی ناچ با زبان تند و کلاه شاپو اش، حسابی معروف شده بود، برای طرفدارانش، هیچ چیزی هیجان انگیزتر از حضور او در یکی از سرورهای ماینکرفت نبود. علاوه بر این ها، ناچ همواره از حقوق شرکت های بازی سازی مستقل دفاع می کرد.

پرسن، یا بهتر بگوییم، ناچ، دو میلیون دنبال کننده در توییتر دارد، طرفداران وفاداری که انتقادات پرسن از شرکت های صنعتی عظیمی همچون Electronic Arts یا آکیلس (که پرسن واگذاری این شرکت به فیسبوک را به باد انتقاد می گیرد) را می خوانند و آن ها را با دل و جان می پذیرند.

پرسن حتی یک کرون (واحد پول سوئد) بابت تبلیغات ماینکرفت خرج نکرد، با این وجود ماینکرفت به سرعت همانند ویروسی رشد کرد و محبوب شد. موژانگ برای گسترش ماینکرفت نسخه اندروید و آی او اس این عنوان را هم توسعه داد که به رتبه های برتر اپلیکیشن های پولی بازار خودشان دست یافتند.

ماه می سال 2012 میلادی بود که موژانگ نسخه اکس باکس 360 ماینکرفت را هم عرضه کرد، این نسخه در اولین هفته انتشارش یک میلیون واحد فروش کرد و تا به امروز، 15 میلیون کپی از آن به فروش رفته.

بعد از موفقیت روز افزون ماینکرفت، نوبت به بحث های حقوقی و تجاری رسید، البسه با طرح ماینکرفت به پر فروش ترین محصولات فروشگاه J!NX واقع در سن دیگو در میان قشر جوان بدل گشتند. معدود کتاب های مرتبط با ماینکرفت که انتشارات بین الملی اگمونت آن را به انتشار می رساند، بسیار محبوب شدند و 7.5 میلیون کپی از ان ها، در 60 کشور مختلف به فروش رسید. سال پیش هم شرکت برادران وارنر حقوق ماینکرفت را از موژانگ برای ساخت فیلمی از روی این عنوان خریداری کرد.

سودی که 30 کارمند شرکت موژانگ از ماینکرفت کسب می کردند، بی انتها به نظر می رسید. در پایان سال 2012 موژانگ از فروش تمامی محصولات مرتبط با ماینکرفت 230 میلیون دلار پول بدست آورده بود که 150 میلیون دلار آن سود خالص بود. پرسن 101 میلیون دلار از این سود را در ازای واگذاری بخشی از حقوق مرتبط با ماینکرفت به خودش پرداخت. با این پول، پرسن ولخرج، گران قیمت ترین آپارتمان استکهلم را از آن خودش کرد.

سرمایه گذاران دور ماینکرفت حلقه زده بودند. کارل مانه در آن زمان حدود 100 پیشنهاد مختلف از سرمایه گذاران گوناگون دریافت کرده بود، اما پیشنهاد تمامی آن ها را رد می کرد، زیرا موژانگ به پول آن ها نیازی نداشت. حتی سین پارکر، میلیاردر بنیان گذار سرویس اشتراک گذاری موسیقی نپستر و از سهام داران فیسبوک، پرسن، پورسر و مانه را به جت اختصاصیش فراخواند تا با آن ها در مورد ماینکرفت بحث کند. اولین باری بود که با یک جت اختصاصی پرواز می کردند اما نهایتا، مدیران موژانگ پول او را هم قبول نکردند.

به مناسبت گذشتن تعداد دانلود های ماینکرفت از 10 میلیون، مدیران موژانگ، تمامی کارمندان این شرکت را برای یک سفر تفریحی به موناکو بردند. تمامی سهام موژانگ بین پرسن، پورسر و مانه توزیع شده بود و سایر کارمندان سهمی در آن نداشتند، به همین جهت هم پرسن مدام به کارمندانش پاداش می داد.

با وجود این که پرسن از ماینکرفت پول زیادی به جیب زده بود و حسابی هم معروف شده بود، اما باز هم احساس می کرد که مسئولیت هایش در قبال این عنوان روی دوشش سنگینی می کند. با عرضه رسمی ماینکرفت در اواخر سال 2011 طی همایش Minecon که در لاس وگاس برگذار شد، پرسن از سمتش به عنوان توسعه دهنده اصلی ماینکرفت کنار رفت تا به زندگی شخصی اش در کنار نامزدش که تابستان همان سال با او ازدواج کرد برسد و روی ایده های جدید کار کند.

دوران خوشی برای پرسن چندان دوام نداشت، پدرش که هنوز هم با اعتیاد دست و پنجه نرم می کرد، قبل از کریسمس آن سال خودکشی کرد. مرگ پدرش روی شانه هایش سنگینی می کرد، بار دیگر نمی دانست که می خواهد با آینده اش چه کند، زندگی مشترک با همسرش هم یک سال بعد از ازدواج شان با طلاق پایان یافت و تا به امروز هم مجرد باقی مانده. بعد از مرخصی کوتاهی، دوباره با موژانگ بازگشت، به این امید که بتواند عنوان دیگری با همان جادوی نخستین بازی اش خلق کند.

اما مهم نبود که پرسن از سمتش به عنوان توسعه دهنده کناره گرفته، مهم نبود که مشکلات بسیاری برای او در زندگی شخصی اش رخ داده، ناچ هنوز هم صدا و چهره اصلی ماینکرفت به شمار می رفت. اگر طرفداران سوالی در مورد ماینکرفت داشتند یا فکر می کردند که مشکلی متوجه بازی است، اولین کسی که با او تماس می گرفتند، ناچ بود.

هنگامی که اتفاقی برای ماینکرفت رخ می داد، اتفاقی به کوچی تغییر مکانیزم قایق های مجازی ماینکرفت، صندوق نامه ناچ با سیل نامه های طرفداران پر می شد. در حالی که این تغییرات، دیگر هیچ ارتباطی با او نداشتند.

اگر ویدیو های پرسن در یوتیوب یا توییت هایش را دنبال کنید، احتمالا به کامنت های همچون «پرسن یه بازنده خیکیه» بر خواهید خورد! برای پرسن همیشه جای سوال بوده که چرا مردم در اینترنت گاهی تا این حد بدجنس می شوند! ظاهرا مشکل این جاست که ناچ، شخصیت مجازی پرسن خود به این مشکلات دامن زده و تند زبانی و گاهی بد زبانی اش بالاخره کار دستش داده بود. برای همین هم پرسن به دنبال راهی بود تا از دست اجتماعی که دورش را گرفته بودند خلاص شود.

همه چیز با یک توییت ساده آغاز شد.

16 ژوئن 2014 بود و پرسن در آپارتمان پنت هاوسش مسکن گزیده بود. سرما خورده بود و حالش چندان خوش نبود، زیاد حال و حوصله نداشت. کاربران ماینکرفت برای مقابله با تصمیم موژانگ مبنی بر مجبور کردن آن ها به رعایت حقوق مصرف کننده، که موجب می شد نتوانند از دیگر کاربران بابت برخی امکانات گیم پلی مانند شمشیر های قوی تر پول دریافت کنند، صف آرایی کرده بودند. هر ساعت صد ها توییت محتلف در رابطه با این موضوع منتشر می شد و طرف صحبت بیشتر آن ها هم شخص «ناچ» بود.

پرسن که به خاطر مریضی اش حوصله نداشت، دیگر عاصی شده بود و با عصبانیت یک توییت 129 کاراکتری منتشر کرد که برای همیشه زندگیش را تغییر داد:

کسی هست که بخواهد سهام من را در موژانگ خریداری کند تا بتوانم به زندگیم برسم؟ خوشم نمی آید دیگران به خاطر انجام دادن کار درست به من تنفر بورزند.

(image)

مانه، مدیر اجرایی موژانگ، اوقات خود را در منزلش و در کنار خانواده اش سپری می کرد که این توییت را دید. 30 ثانیه پس از این که این توییت را کامل خواند، تلفنش زنگ خورد. یکی از کارمندان مایکروسافت پشت خط بود، می خواست بداند که آیا پرسن واقعا قصد فروش سهامش را دارد یا نه؟ کارل مطمئن نبود، باید با خود پرسن صحبت می کرد.

قصد پرسن از این توییت در واقع یک شوخی بود. می خواست به طرفداران ماینکرفت نشان دهد که چقدر از این اعتراضات خسته شده، اما هنگامی که فهمید واقعا این فرصت را دارد که یک بار برای همیشه از موژانگ جدا شود، شروع کرد به فکر کردن. مردی که عموما اعلام کرده بود که هیچ گاه موژانگ را به شرکت های صنعتی عظیم نخواهد فروخت، حالا واقعا داشت به فروش موژانگ فکر می کرد.

در آن هفته، تلفن مانه بار ها زنگ خورد، جز مایکروسافت، الکترونیک آرتز و اکتیویژن هم به خرید موژانگ علاقه نشان دادند. مذاکره ها با اکتیویژن به سرانجام نرسید، پرسن، مایل نیست جزئیات مذاکرات با الکترونیک آرتز را فاش کند، صرفا بیان کرده که مایل نیست موژانگ را به شرکتی واگذار کند که دیدگاهش نسبت به صنعت بازی را نمی پسندد. اما مایکروسافت، توانست از فیلتر های پرسن عبور کند.

انگیزه اصلی مایکروسافت برای خرید موژانگ، فرار مالیاتی بود. این شرکت عظیم نرم افزاری، 93 میلیارد دلار پول نقد، خارج از میهن خودش، آن سوی آب ها انباشته کرده بود که بدون پرداخت مالیاتش به دولت، نمی توانست آن را به آمریکا بازگرداند.

مانه، مفاد قرار داد را مشخص کرده بود، سه بنیان گذار خواهان خروج از شرکت شان بودند و مایل نبودند که پس از واگذاری موژانگ به مایکروسافت، هیچ ارتباطی با آن شرکت و مایکروسافت داشته باشند. از سوی دیگر، مانه که از دچار شدن موژانگ به سرنوشت نوکیا می ترسید، مشخص کرد که نباید هیچ کدام از کارمندان موژانگ از این شرکت اخراج شوند. هر چند با تنها 47 کارمند، تعداد کارمندان موژانگ به قدری کم بود که مایکروسافت خیال به اخراج کردن آنان نداشت.

نماینده مایکروسافت در این قرارداد، فیل اسپنسر، رئیس دپارتمان اکس باکس، مستقیما و تنها با مانه مذاکره می کرد. پرسن و پروسر خود را از شرکت در مذاکرات معاف کرده بودند، با این وجود این دو حسابی در مورد جهتی که صنعت گیمینگ پیش گرفته و آینده آن با اسپنسر، در رستوران های استکهلم بحث و جدال می کردند.

مدیر اجرایی ردموندی ها، ساتیا نادلا هیچ گاه پا به سرزمین اسکاندیناوی برای مدیریت بزرگ ترین تصرفش در دوران مدیریتش در مایکروسافت نگذاشت و تنها دو بار با مانه تماس گرفت.

وکلای دو شرکت تا ساعات پایانی روز برای بستن این قرار داد کار می کردند و دیگر چیزی تا رسمی شدن این قراردادن چند میلیارد دلاری نمانده بود. از مایکروسافت چیزی به بیرون درز نمی کرد، اما نادلا در ماه جولای، در نامه ای به کارمندانش ذکر کرده بود که در صنعت ویدیو گیم سرمایه گذاری خواهد کرد. صنعتی که به گفته او، بزرگ ترین صنعت دیجیتالی، از لحاظ زمان و پول صرف شده در دنیایی است که دیوایس های دیجیتالی، حرف اول و آخر را در آن می رند.

پرسن پر سر و صدا هم در کامل تعجب ساکت مانده بود. روز های پس از واگذاری موژانگ را به اندیشیدن برای ایده های جدید برای بازی های جدید و یادگیری زبان های برنامه نویسی جدید اختصاص می داد. 11 سپتامبر بلاگی نوشت که جزئیات کارش با زبان برنامه نویسی Dart به جهت بازسازی اولین نسخه Doom کلاسیک را در آن شرح می داد. گرچه هدف از این پست چیز دیگری بود و در حقیقت Doom استعاره ای بود که به جای قرار داد واگذاری موژانگ به کار رفته بود.

مارکوس عقیده داشت که نمی تواند تمامی عمر خود را به ماینکرفت وابسته بماند، او مطمئن بود که فردی صبورتر و لایق تر از او هدایت ماینکرفت را بر عهده خواهد گرفت.

15 سپتامبر مایکروسافت به طور رسمی اعلام کرد که برای خرید موژانگ، 2.5 میلیارد دلار پول نقد پرداخت کرده. چند ساعت بعد از این اعلامیه رسمی، پرسن آخرین پست بلاگش را در ارتباط با جدایی از شرکتی که خودش روزی تاسیس اش کرده بود، نوشت. جداییش از موژانگ را برای پول نمی دانست، بلکه به خاطر سلامتی روحی و عقلی خودش بود، دیگر تحمل رسیدگی به مسائل مرتبط با ماینکرفت را نداشت.

پرسن انتظار داشت که طرفداران ماینکرفت واکنش بسیار بدی نسبت به این تصمیم او نشان دهند، واکنشی بسیار بدتر از متحمل شدنشان به رعایت حقوق مصرف کنندگان. روزی که این خبر به صورت رسمی اعلام شد، او آماده بود تا حساب توییترش را ببندد، زیرا تحمل رویارویی با اعتراضات طرفداران و کاربران ماینکرفت را نداشت. اما عموم مردم به طور غیر منتظره ای واکنش خوبی نشان داند، آن ها توضیحات او را خواندند و برای او و ادامه مسیرش آرزوی موفقیت کردند.

درست است که پرسن، پیشتر ادعا کرده بود که موژانگ را هرگز نخواهد فروخت، به خصوص به کمپانی های صنعتی بزرگ. اما به هر حال عمل نکردن به حرفش برای او 2.5 میلیارد دلار پول به ارمغان آورده بود! مارکوس اعتراف می کند که هر فرد باید مسئول حرف ها و گفته هایش باشد، اما با این حال می گوید که طرز فکرش تغییر کرده و بابت تغییر طرز تفکرش هم احساس پشیمانی نمی کند.

کارمندان موژانگ به سختی توانستند خود را با این تغییر ناگهانی رئیس سابقشان وفق بدهند. طبق گفته یکی از کارمندان این شرکت، پس از اعلام این تصمیم، احساس پوچی و ناامیدی، وجود بسیاری از کارمندان این شرکت را در بر رفت. بسیاری از آن ها هنوز هم از دست پرسن بابت اتخاذ این تصمیم ناراحت هستند.

ویلای 70 میلیون دلاری پرسن در بورلی هیلز

واکنش کارمندان موژانگ به تصمیم مدیران این شرکت، پرسن را رنجاند، اما با این حال دیگر تصمیمش را گرفته بود و موژانگ را برای همیشه ترک گفت. ماه نوامبر، وقتی قرارداد بالاخره پس از کش و قوس های فراوان بسته شد، پرسن، پورسر، مانه و برادر دوقلویش برای جشن گرفتن با جت به میامی و سن بارتلمی پرواز کردند.

این روز ها پرسن کمتر به توییتر و نامه های هوادارنش توجه می کند. در اپلیکیشن WhatsApp با دوستانش گروهی راه انداخته تا اگر دلش خواست، ناسزایی نثار کسی کند. انگار دارد دوران بلوغ را برعکس طی می کند و با مسیری که پیش گرفته، بیشتر و بیشتر غرق در پوچی شده. با دوستانش در دفتر کار موقت Rubberbrain گرد هم می آیند و به جای اینکه وقت خود را صرف کار روی ایده های جدید کنند، به شوخی و خنده می گذرانند.

پرسن دیگر چندان به توییت های طرفدارانش کاری ندارد، اغلب آن ها را اصلا نمی خواند، اعلانات توییتر را غیر فعال کرده تا آن مردمی که موجب رنجش خاطرش می شوند را خاموش نگه دارد. البته هر از گاهی کنجاویش بر او چیره می شود و سری به توییتر می زند. در جواب به یکی از توییت ها، گیفی از فیلم Zombieland ارسال کرده بود که بازیگر این فیلم اشک های خود را با یک اسکناس خشک می کرد! گرچه اعتراف می کند که ارسال این تصویر کمی (!) غیر اخلاقی بوده.

پرسن اوقات خود را با آن هایی می گذارند که دوستشان دارد. می خواهد دوران بیست سالگیش را که با برنامه نویسی و کار روی بازی های مختلف گذشته بود جبران کند. خرج پول در مهمانی های متعدد را نه اسراف، بلکه راهی برای سرگرم شدنش می داند. هنگامی که جوان بود، پول زیادی نداشت، حالا هم که پول دار شده، قصد ندارد مثل آن پولدار های ملال آوری باشد که به هیچ وجه پولشان را خرج نمی کنند.

در حال حاضر، پرسن به دنبال تهیه یک دفتر ثابت و دائمی برای شرکت جدیدش است، از آن دفتر های مجهز به DJ، میز بیلیارد، یک اتاق مخفی مملو از قفسه های کتاب و از این دست سرگرمی ها که او روزی آرزویش را در سر داشت. گرچه تا کنون در Rubberbrain هیچ ایده ای شکل نگرفته.

البته به نظر می رسد که تغییراتی در راه باشد، پرسن زمان زیادی را در دفترش صرف گشتن در سایت هایی چون ردیت و توییتر می کند، پورسر هم فعلا غرق در بازی های موبایلی است. هر از گاهی ایده ای جدید به ذهنشان می رسد، چند روزی رویش کار می کنند و بعد به وقت تلف کنی های شان باز می گردند.

شاید دوران پرسن تمام شده باشد؟ شاید عصر بازی سازان و توسعه دهندگان جوانی رسیده باشد که بیشتر از مارکوس با علایق نسل جدید آشنایی دارند؟ پرسن چندان با این که ماینکرفت تنها مخلوق و ساخته اش باشد، مشکلی ندارد! ثروت دیوانه وارش را به استرس ناشی از مسئولیت در قبال راضی نگه داشتن مردمی که از یک طرف شیفته اش هستند و از سمت دیگر، از او متنفرند ترجیح می دهد.

هنگامی که مارکوس از دفترش بیرون می رفت، منشی اش نامه به او تحویل داد، نامه ای که به دست یکی از هوادان آمریکاییش نوشته شده بود و به اسکانسی یک دلاری ضمیمه شده بود. نامه از پرسن می خواست که به ماینکرفت ویژگی های جدیدی بیفزاید! پرسن هم چینی به پیشانشین انداخت و با خنده گفت که رشوه گرفته ایم!

سپس به یک دلاری اشاره کرد و پرسید: «باید اینو پس بفرستیم؟»

The post appeared first on .

خالق ماینکرفت زندگی خود را پس از فروش این بازی چگونه می گذراند؟