Tagتاریخی خوشمزه:

تاریخی های خوشمزه: داستان پیتزا

تاریخی های خوشمزه: داستان پیتزا

اسلایس های مختلف پیتزا را می توان ظرف تنها چند دقیقه خورد با این همه، پروسه تکامل این غذا یک شبه اتفاق نیافتاده و تاریخچه ای بس طولانی دارد.

شهر ناپل در حدود 600 سال پیش از میلاد در قلمرو یونان باستان تاسیس شد، در دهه های 1700 و 1800 میلادی یک سرزمین مستقل به شمار می رفت و به خاطر جمعیت عظیم کارگران و مردم فقیرش اسم و رسم خوبی نداشت.

در آن زمان، هرچه به خلیج نزدیک تر می شدید تراکم جمعیت نیز بیشتر می شد و بخش اعظمی از زندگی این افراد در محیط های باز و گاهی اوقات در خانه هایی سپری می شد که ابعادشان از یک اتاق کوچک فراتر نمی رفت.

البته اقلیت ثروتمندی هم در این شهر زندگی می کردند اما غالب مردم که فقیر هم بودند به غذاهای ارزان قیمتی نیاز داشتند که بشود به راحتی مصرف کرد. پیتزا یا همان نان های تختی که مواد مختلف رویش قرار داشت همان غذایی بود که این نیاز را تامین کند و در هر وعده ای مصرف می شد و حتی می شد آن را از دست فروشان خیابانی یا رستوران های غیررسمی و محقر خریداری کرد.

این پیتزاهای اولیه قوت غالب مردم ناپل را تشکیل می داد که دربرگیرنده سیر، گوجه، پنیر، روغن، ماهی کولی و ادویه جات مختلف می شد.

در سال 1861 میلادی، ایتالیا یکپارچه شد و اومبرتوی یکم و ملکه مارگاریتا در سال 1889 میلادی از این شهر ساحلی دیدن کردند. در افسانه ها آمده که این دو نفر در جریان سفرهای خود به شدت از غذاهای فرانسوی و لوکسی که برایشان تدارک دیده می شد خسته شدند و عاقبت دستور دادند که از رستورانی به نام Pizzeria Brandi که در سال 1760 میلادی به جای Da Pietro pizzeria تاسیس گردید برایشان یک پیتزا بیاورند.

ملکه از پیتزا موتزارلا بیش از همه لذت می برد؛ نان گردی که روی آن را پنیرهای نرم و سفید، گوجه های قرمز و ریحان سبز و معطر پوشانده بود (شاید علت وجود رنگ های موجود در پرچم ایتالیا در پیتزای مورد علاقه وی هم تصادفی نباشد). از آن زمان به بعد هم آن نوع خاص از این غذای خوشمزه پیتزا مارگاریتا نام گرفت.

علاقه ملکه مارگاریتا به این نوع غذا شاید همان عامل موفقیت و استقبال بالای مردم از پیتزا باشد. اما نان های تختی که رویشان مواد مختلف قرار گرفته صرفا هم به ناپل ایتالیا مربوط نمی شود و این غذا حتی توسط مصریان باستان، رومیان و یونانی ها هم صرف می شد. جالب است بدانید که تا دهه 1940 میلادی، پیتزا همچنان در داخل مرزهای ناپل محدود بود و از آن فراتر نمی رفت.

اما طولی نکشید که مهاجران ناپلی این غذا را به نیویورک و دیگر شهرهای آمریکا بردند که از آن جمله می توان به شیکاگو، سنت لوئیز، بوستون و ترنتون اشاره نمود. این قشر از مهاجران در ادامه برای یافتن شغل راهی کارخانجات آمریکایی شدند و در اواخر قرن های نوزدهم و بیستم میلادی، همین امر دلیلی شد برای مهاجرت میلیون ها اروپایی به خاک آمریکا شد و آنها را به تدریج با طعم و عطر پیتزای اهالی ناپل آشنا کرد.

اولین پیتزا فروشی آمریکا G. Lombardi’s نام داشت که در خیابان اسپرینگ منهتن باز شد و در سال 1905 مجوز گرفته بود که فقط پیتزا بفروشد. تا پیش از این تاریخ، پیتزا غالبا در منازل و بدون دریافت مجوز تهیه و فروخته می شد.

البته این پیتزافروشی هنوز هم وجود دارد اما نه در خیابان اسپرینگ منتهن و جالب است بدانید که فر و بسیاری امکاناتش متعلق به همان دوران است.

اگر از طرفداران این غذا باشید می دانید که همواره در مورد بهترین پیتزاهایی که در شهر وجود دارند بحث و اختلاف نظر هست. اما در آمریکا سه پیتزا فروشی در ایست کوست بیش از سایرین مورد توجه قرار گرفتند که عبارتند از Totonno’s (که در سال 1924 باز شد)،   تاسیس شده در سال 1919 و   که در سال 1925 راه اندازی شد.

بعد از جنگ جهانی دوم، پیتزا نیز درست مانند مهاجران ایتالیایی کلیه شهرهای آمریکا را در نوردیدند و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب همه آمریکایی را شیفته خود کرد و مردم آن را به چشم یک غذای سریع و جالب می دیدند. طولی نکشید که نسخه ها یا بهتر بگوییم انواع محلی این غذا که مخلفات و ترکیباتش با نوع اصلی فرق داشت ابداع گردیدند و از ماهی سمون گرفته تا مرغ و تکه های بیف را روی آن نان های گرد قرار میدادند و طبخ می کردند.

در نهایت پیتزای پس از جنگ جهانی دوم به ایتالیا و سایر کشورهای دنیا رسید و درست مانند شلوارهای جین آبی مورد استقبال مردم اقصی نقاط دنیا قرار گرفت. حالا به هر نقطه ای از این کره خاکی که سفر کنید یک نوع خاص و بومی از پیتزا دارند؛ در ایران پیتزای قرمه سبزی و در برزیل با ورقه هایی از تخم مرغ آب پز شده.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: داستان پیتزا

(image)

اسلایس های مختلف پیتزا را می توان ظرف تنها چند دقیقه خورد با این همه، پروسه تکامل این غذا یک شبه اتفاق نیافتاده و تاریخچه ای بس طولانی دارد.

شهر ناپل در حدود 600 سال پیش از میلاد در قلمرو یونان باستان تاسیس شد، در دهه های 1700 و 1800 میلادی یک سرزمین مستقل به شمار می رفت و به خاطر جمعیت عظیم کارگران و مردم فقیرش اسم و رسم خوبی نداشت.

در آن زمان، هرچه به خلیج نزدیک تر می شدید تراکم جمعیت نیز بیشتر می شد و بخش اعظمی از زندگی این افراد در محیط های باز و گاهی اوقات در خانه هایی سپری می شد که ابعادشان از یک اتاق کوچک فراتر نمی رفت.

البته اقلیت ثروتمندی هم در این شهر زندگی می کردند اما غالب مردم که فقیر هم بودند به غذاهای ارزان قیمتی نیاز داشتند که بشود به راحتی مصرف کرد. پیتزا یا همان نان های تختی که مواد مختلف رویش قرار داشت همان غذایی بود که این نیاز را تامین کند و در هر وعده ای مصرف می شد و حتی می شد آن را از دست فروشان خیابانی یا رستوران های غیررسمی و محقر خریداری کرد.

این پیتزاهای اولیه قوت غالب مردم ناپل را تشکیل می داد که دربرگیرنده سیر، گوجه، پنیر، روغن، ماهی کولی و ادویه جات مختلف می شد.

در سال 1861 میلادی، ایتالیا یکپارچه شد و اومبرتوی یکم و ملکه مارگاریتا در سال 1889 میلادی از این شهر ساحلی دیدن کردند. در افسانه ها آمده که این دو نفر در جریان سفرهای خود به شدت از غذاهای فرانسوی و لوکسی که برایشان تدارک دیده می شد خسته شدند و عاقبت دستور دادند که از رستورانی به نام Pizzeria Brandi که در سال 1760 میلادی به جای Da Pietro pizzeria تاسیس گردید برایشان یک پیتزا بیاورند.

ملکه از پیتزا موتزارلا بیش از همه لذت می برد؛ نان گردی که روی آن را پنیرهای نرم و سفید، گوجه های قرمز و ریحان سبز و معطر پوشانده بود (شاید علت وجود رنگ های موجود در پرچم ایتالیا در پیتزای مورد علاقه وی هم تصادفی نباشد). از آن زمان به بعد هم آن نوع خاص از این غذای خوشمزه پیتزا مارگاریتا نام گرفت.

علاقه ملکه مارگاریتا به این نوع غذا شاید همان عامل موفقیت و استقبال بالای مردم از پیتزا باشد. اما نان های تختی که رویشان مواد مختلف قرار گرفته صرفا هم به ناپل ایتالیا مربوط نمی شود و این غذا حتی توسط مصریان باستان، رومیان و یونانی ها هم صرف می شد. جالب است بدانید که تا دهه 1940 میلادی، پیتزا همچنان در داخل مرزهای ناپل محدود بود و از آن فراتر نمی رفت.

اما طولی نکشید که مهاجران ناپلی این غذا را به نیویورک و دیگر شهرهای آمریکا بردند که از آن جمله می توان به شیکاگو، سنت لوئیز، بوستون و ترنتون اشاره نمود. این قشر از مهاجران در ادامه برای یافتن شغل راهی کارخانجات آمریکایی شدند و در اواخر قرن های نوزدهم و بیستم میلادی، همین امر دلیلی شد برای مهاجرت میلیون ها اروپایی به خاک آمریکا شد و آنها را به تدریج با طعم و عطر پیتزای اهالی ناپل آشنا کرد.

اولین پیتزا فروشی آمریکا G. Lombardi’s نام داشت که در خیابان اسپرینگ منهتن باز شد و در سال 1905 مجوز گرفته بود که فقط پیتزا بفروشد. تا پیش از این تاریخ، پیتزا غالبا در منازل و بدون دریافت مجوز تهیه و فروخته می شد.

البته این پیتزافروشی هنوز هم وجود دارد اما نه در خیابان اسپرینگ منتهن و جالب است بدانید که فر و بسیاری امکاناتش متعلق به همان دوران است.

اگر از طرفداران این غذا باشید می دانید که همواره در مورد بهترین پیتزاهایی که در شهر وجود دارند بحث و اختلاف نظر هست. اما در آمریکا سه پیتزا فروشی در ایست کوست بیش از سایرین مورد توجه قرار گرفتند که عبارتند از Totonno’s (که در سال 1924 باز شد)،   تاسیس شده در سال 1919 و   که در سال 1925 راه اندازی شد.

بعد از جنگ جهانی دوم، پیتزا نیز درست مانند مهاجران ایتالیایی کلیه شهرهای آمریکا را در نوردیدند و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب همه آمریکایی را شیفته خود کرد و مردم آن را به چشم یک غذای سریع و جالب می دیدند. طولی نکشید که نسخه ها یا بهتر بگوییم انواع محلی این غذا که مخلفات و ترکیباتش با نوع اصلی فرق داشت ابداع گردیدند و از ماهی سمون گرفته تا مرغ و تکه های بیف را روی آن نان های گرد قرار میدادند و طبخ می کردند.

در نهایت پیتزای پس از جنگ جهانی دوم به ایتالیا و سایر کشورهای دنیا رسید و درست مانند شلوارهای جین آبی مورد استقبال مردم اقصی نقاط دنیا قرار گرفت. حالا به هر نقطه ای از این کره خاکی که سفر کنید یک نوع خاص و بومی از پیتزا دارند؛ در ایران پیتزای قرمه سبزی و در برزیل با ورقه هایی از تخم مرغ آب پز شده.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: داستان پیتزا

تاریخی های خوشمزه: غذاهای خطرناک

تاریخی های خوشمزه: غذاهای خطرناک

این روزها کم تر پیش می آید که در گوشه و کنار خبرهای نگران کننده در مورد غذا و کارخانجات تولید غذا نشنویم؛ از کاربرد روغن پالم در مواد لبنی گرفته تا استفاده از گوشت اسب در رستوران های آمریکایی همه و همه خبرهایی هستند که جنجال های زیادی را در محافل رسانه ای به پا کردند.

این خبرهای ناراحت کننده همگی حکایت از آن دارند که ما در عصر غذاهای غیرایمن زندگی می کنیم. اما نظرتان در مورد غذاهای ناسالم چیست؟ پنیرهای آلوده و ماهی هایی که علیرغم اطلاع مردم از سمی بودنشان هنوز هم که هنوز است در مدرن ترین جوامع استفاده می شوند تنها بخشی از این غذاهای ناسالم به شمار می روند.

بگذارید با غذایی شروع کنیم که شاید به خاطر خطرناک بودنش شناخته شده ترین در دنیاست: ژاپن که با نام Fugu هم از آن یاد می شود. این آبزی دُز خطرناکی از یک سم به نام تترودوتوکسین را در تمامی اندام هایش دارد و کبد آن سمی ترین قسمت بدنش است.

تترودوتوکسین با فلج کردن عضلات بدن می تواند جان انسان را بگیرد و این اتفاق در حالی رخ می دهد که ژاپنی ها کاملا از این حقیقت مطلع هستند و این ماهی را مصرف می کنند.

تا به امروز هیچ پادزهر شناخته شده ای برای این ماده ساخته نشده است اما این حقیقت به هیچ وجه ژاپنی ها را تا قرن ها از خوردن ساشیمی برحذر نداشت. آشپزهایی که این غذا را طبخ می کنند باید کاملا آموزش دیده باشند و گواهینامه های لازم برای این منظور را دریافت کرده باشند و حتی چاقوهایی که برای برش دادن و تمیز کردن این ماهی مورد استفاده قرار می دهند را هم از سایر چاقوها جدا قرار دهند.

اما Fugu تنها غذای سمی موجود در دنیا نیست که روی میز شام رویت می شود. اگر کبد و سایر اندام های تولید کننده آبزی دیگری به نام  silverstripe blaasop را که در اقیانوس هند زندگی می کند از بدنش خارج نکنید، غذای تازه ای که می خورید می تواند باعث مرگ تان شود.

کره ای ها هم از خوردن جانوری به نام nakji لذت می برند؛ اختاپوس کوچکی که بازوانش در حالی که خام هستند و تکان می خورند در ظرف سرو می شوند. البته این اختاپوس سمی نیست اما سالانه حدودا شش کره ای به خاطر چسبیدن بخش های مکنده روی بازوی های این جانور به نواحی داخلی گلویشان خفه شده و جان خود را از دست می دهند.

متخصصان غذایی کره توصیه می کردند که قبل از قورت دادن این غذا آن را کامل بجوید و برای اطمینان از اینکه غذا پایین رفته است، بعد از صرف آن مقدار زیادی آب یا نوشیدنی مصرف نمایید.

ماهی یا اختاپوس کشنده به خودی خود بسیار وحشتناک به نظر می آید. اما نظرتان در مورد پنیر قاتل چیست؟ Casu marzu نوعی خوراک ساردینی است که با برش بخش هایی از پوست پنیر پکورینو تهیه می شود.

در واقع حشره خاصی وجود دارد که به پنیر علاقه زیادی دارد و به داخل حفره های این نوه خاص پرواز کرده و در آنجا تخم ریزی می کند که این تخم ها هم در ادامه به شفیره بدل می شوند و از پنیر تغذیه خواهند کرد.

این فرایند باعث تجمع نوعی اسید درون پنیر می شود و آن را به یک توده نرم و ور آمده بدل می کند. دوست داران این نوع پنیر معتقدند که اگر لاروهای موجود در آن جان خود را از دست بدهند خوردن آن خطرناک می شود بنابراین Casu marzu در حالی مصرف می شود که مملو از شفیره مگس پنیر است.

جالب است بدانید که این مسافران کوچک، منظور همان حشره ها، می توانند از سیستم گوارشی انسان  جان سالم به در برده و به روده بزرگ برسند و در آنجا ناراحتی های شکمی دردناکی را ایجاد کنند. البته به ندرت پیش می آید که خوردن این نوع پنیر کار انسان را به بیمارستان بکشاند اما قیمت Casu marzu برای بسایر از مردم بسیار بالاست و خیلی ها توان خریدش را ندارند.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: غذاهای خطرناک

(image)

این روزها کم تر پیش می آید که در گوشه و کنار خبرهای نگران کننده در مورد غذا و کارخانجات تولید غذا نشنویم؛ از کاربرد روغن پالم در مواد لبنی گرفته تا استفاده از گوشت اسب در رستوران های آمریکایی همه و همه خبرهایی هستند که جنجال های زیادی را در محافل رسانه ای به پا کردند.

این خبرهای ناراحت کننده همگی حکایت از آن دارند که ما در عصر غذاهای غیرایمن زندگی می کنیم. اما نظرتان در مورد غذاهای ناسالم چیست؟ پنیرهای آلوده و ماهی هایی که علیرغم اطلاع مردم از سمی بودنشان هنوز هم که هنوز است در مدرن ترین جوامع استفاده می شوند تنها بخشی از این غذاهای ناسالم به شمار می روند.

بگذارید با غذایی شروع کنیم که شاید به خاطر خطرناک بودنش شناخته شده ترین در دنیاست: ژاپن که با نام Fugu هم از آن یاد می شود. این آبزی دُز خطرناکی از یک سم به نام تترودوتوکسین را در تمامی اندام هایش دارد و کبد آن سمی ترین قسمت بدنش است.

تترودوتوکسین با فلج کردن عضلات بدن می تواند جان انسان را بگیرد و این اتفاق در حالی رخ می دهد که ژاپنی ها کاملا از این حقیقت مطلع هستند و این ماهی را مصرف می کنند.

تا به امروز هیچ پادزهر شناخته شده ای برای این ماده ساخته نشده است اما این حقیقت به هیچ وجه ژاپنی ها را تا قرن ها از خوردن ساشیمی برحذر نداشت. آشپزهایی که این غذا را طبخ می کنند باید کاملا آموزش دیده باشند و گواهینامه های لازم برای این منظور را دریافت کرده باشند و حتی چاقوهایی که برای برش دادن و تمیز کردن این ماهی مورد استفاده قرار می دهند را هم از سایر چاقوها جدا قرار دهند.

اما Fugu تنها غذای سمی موجود در دنیا نیست که روی میز شام رویت می شود. اگر کبد و سایر اندام های تولید کننده آبزی دیگری به نام  silverstripe blaasop را که در اقیانوس هند زندگی می کند از بدنش خارج نکنید، غذای تازه ای که می خورید می تواند باعث مرگ تان شود.

کره ای ها هم از خوردن جانوری به نام nakji لذت می برند؛ اختاپوس کوچکی که بازوانش در حالی که خام هستند و تکان می خورند در ظرف سرو می شوند. البته این اختاپوس سمی نیست اما سالانه حدودا شش کره ای به خاطر چسبیدن بخش های مکنده روی بازوی های این جانور به نواحی داخلی گلویشان خفه شده و جان خود را از دست می دهند.

متخصصان غذایی کره توصیه می کردند که قبل از قورت دادن این غذا آن را کامل بجوید و برای اطمینان از اینکه غذا پایین رفته است، بعد از صرف آن مقدار زیادی آب یا نوشیدنی مصرف نمایید.

ماهی یا اختاپوس کشنده به خودی خود بسیار وحشتناک به نظر می آید. اما نظرتان در مورد پنیر قاتل چیست؟ Casu marzu نوعی خوراک ساردینی است که با برش بخش هایی از پوست پنیر پکورینو تهیه می شود.

در واقع حشره خاصی وجود دارد که به پنیر علاقه زیادی دارد و به داخل حفره های این نوه خاص پرواز کرده و در آنجا تخم ریزی می کند که این تخم ها هم در ادامه به شفیره بدل می شوند و از پنیر تغذیه خواهند کرد.

این فرایند باعث تجمع نوعی اسید درون پنیر می شود و آن را به یک توده نرم و ور آمده بدل می کند. دوست داران این نوع پنیر معتقدند که اگر لاروهای موجود در آن جان خود را از دست بدهند خوردن آن خطرناک می شود بنابراین Casu marzu در حالی مصرف می شود که مملو از شفیره مگس پنیر است.

جالب است بدانید که این مسافران کوچک، منظور همان حشره ها، می توانند از سیستم گوارشی انسان  جان سالم به در برده و به روده بزرگ برسند و در آنجا ناراحتی های شکمی دردناکی را ایجاد کنند. البته به ندرت پیش می آید که خوردن این نوع پنیر کار انسان را به بیمارستان بکشاند اما قیمت Casu marzu برای بسایر از مردم بسیار بالاست و خیلی ها توان خریدش را ندارند.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: غذاهای خطرناک

تاریخی های خوشمزه: داستان چاپستیک

تاریخی های خوشمزه: داستان چاپستیک

قاشق و چنگال ابزارهایی هستند که در اکثر مناطق دنیا برای خوردن غذا مورد استفاده قرار می گیرند اما میلیاردها نفر از مردم دنیا هم ترجیح می دهند که از دو تکه چوب یا همان چاپ استیک برای این منظور بهره بگیرند و باید بگوییم که تاریخچه آن به زمان های بسیار دور باز می گردد.

چینی ها از سال 1200 قبل از میلادی این وسیله را می ساختند و تا سال 500 بعد از میلاد، این دو تکه چوب بلند و باریک کل قاره آسیا از ویتنام گرفته تا ژاپن را در هم نوردید.

این ابزارها در ابتدا برای انجام اموری پیش پا افتاده نظیر طبخ غذا یا پیچیدن برگ بامبو به دور سوشی مورد استفاده قرار می گرفتند اما به تدریج جایگاه ویژه ای پیدا کردند.

نخستین خط نوشته های چینی و البته اولین چاپستیک های دنیا در ویرانه های شهر Yin و استان هنان یافت شد و باستان شناسان موفق شدند نمونه های برنزی این ابزار را در تابوت های کشف شده در این منطقه بیابند.

چاپستیک های اولیه را می شد درون ظروف حاوی آب یا روغن در حال جوش فرو کرد و همانطور که گفته شد بیشتر برای طبخ غذا از آنها استفاده می شد اما در سال های حول 400 بعد از میلاد از این ابزار برای خوردن غذا هم استفاده گردید.

در واقع ماجرا از این قرار است که جمعیت چین به یکباره زیاد شد و به مرز انفجار رسید و به خاطر کمبود منابع، آشپزها مجبور شدند که عادات غذایی مردم را برای صرفه جویی هر چه بیشتر تغییر دهند. آنها کار خود را با خرد کردن غذا به قطعات کوچک تر آغاز نمودند که در واقع به سوخت کمتری برای طبخ نیاز داشته باشند و آن قطعات کوچک نیز بیش از هرچیز دیگری با چاپستیک ها قابل خوردن بودند.

همینکه ابعاد غذاها به اندازه لقمه در آمد، چاقوها نیز در این منطقه از دنیا از دور خارج شدند. اما افول چاقوها و اقبال خوب چاپستیک ها یک دلیل دیگر هم داشت و آن کنفوسیوس بود.

کنفوسیوس یک گیاهخوار بود و به همین خاطر باور داشت که وجود چاقوهای تیز روی میز شام می تواند افراد را به یاد قصابی ها بیاندازد. او همچنین باور داشت که نوک تیز چاقو حس خشونت و جنگ را در انسان بیدار می کند و باعث از بین رفتن خوشبختی و رضایتی می شود که در زمان صرف شام می تواند در افراد ایجاد گردد. و به لطف همین آموزه های کنفوسیوس بود که استفاده از چاپستیک در آسیا به سرعت گسترش پیدا کرد.

فرهنگ های مختلف اما انواع گوناگونی از این ابزار را به کار می بردند. برای مثال چینی ها که تحت تاثیر آموزه های این فرد قرار داشتند انتهای چاپستیک های خود را کُند می ساختند و از تیز کردنش جلوگیری می کردند.

در ژاپن طول چاپستیک های ساخته شده برای مردان 20.32 سانتی متر و برای زنان 17.78 سانتی متر بود و ژاپنی ها نخستین کسانی بودند که انواع قابل تفکیک این ابزار را در سال 1878 میلادی ساختند که عموما هم از بامبو یا چوب تهیه می شد.

البته نمونه های ساخته شده از عاج، برنج، مرجان و عقیق آن هم وجود داشت که بیشتر ثروتمندان از آن استفاده می کردند و آنها که از همه متمول تر بودند انواع نقره را به کار می بردند. در آن زمان گفته می شد که اگر این چاپستیک های نقره ای با غذاهای مسموم برخورد نمایند سیاه می شوند یا زنگ می زنند.

اما این چوب های بلند و باریک در سرتاسر تاریخ ارتباط تنگاتنگی هم با غذایی به نام برنج داشته اند. طبیعتا انواع خاصی از غذاها هستند که امکان خوردنشان با این چوب ها وجود دارد. البته شاید در نگاه نخست به نظرتان برنج گزینه مناسبی نباشد اما در آسیا این دانه قد کوتاه یا متوسطی دارد و نشاسته موجود در این نوع برنج ها باعث می شود که محصول طبخ شده برخلاف برنج های دانه بلند غربی چسبندگی بالایی داشته باشد و به همین خاطر به راحتی می توان آن را با این چوب ها میل کرد.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: داستان چاپستیک

(image)

قاشق و چنگال ابزارهایی هستند که در اکثر مناطق دنیا برای خوردن غذا مورد استفاده قرار می گیرند اما میلیاردها نفر از مردم دنیا هم ترجیح می دهند که از دو تکه چوب یا همان چاپ استیک برای این منظور بهره بگیرند و باید بگوییم که تاریخچه آن به زمان های بسیار دور باز می گردد.

چینی ها از سال 1200 قبل از میلادی این وسیله را می ساختند و تا سال 500 بعد از میلاد، این دو تکه چوب بلند و باریک کل قاره آسیا از ویتنام گرفته تا ژاپن را در هم نوردید.

این ابزارها در ابتدا برای انجام اموری پیش پا افتاده نظیر طبخ غذا یا پیچیدن برگ بامبو به دور سوشی مورد استفاده قرار می گرفتند اما به تدریج جایگاه ویژه ای پیدا کردند.

نخستین خط نوشته های چینی و البته اولین چاپستیک های دنیا در ویرانه های شهر Yin و استان هنان یافت شد و باستان شناسان موفق شدند نمونه های برنزی این ابزار را در تابوت های کشف شده در این منطقه بیابند.

چاپستیک های اولیه را می شد درون ظروف حاوی آب یا روغن در حال جوش فرو کرد و همانطور که گفته شد بیشتر برای طبخ غذا از آنها استفاده می شد اما در سال های حول 400 بعد از میلاد از این ابزار برای خوردن غذا هم استفاده گردید.

در واقع ماجرا از این قرار است که جمعیت چین به یکباره زیاد شد و به مرز انفجار رسید و به خاطر کمبود منابع، آشپزها مجبور شدند که عادات غذایی مردم را برای صرفه جویی هر چه بیشتر تغییر دهند. آنها کار خود را با خرد کردن غذا به قطعات کوچک تر آغاز نمودند که در واقع به سوخت کمتری برای طبخ نیاز داشته باشند و آن قطعات کوچک نیز بیش از هرچیز دیگری با چاپستیک ها قابل خوردن بودند.

همینکه ابعاد غذاها به اندازه لقمه در آمد، چاقوها نیز در این منطقه از دنیا از دور خارج شدند. اما افول چاقوها و اقبال خوب چاپستیک ها یک دلیل دیگر هم داشت و آن کنفوسیوس بود.

کنفوسیوس یک گیاهخوار بود و به همین خاطر باور داشت که وجود چاقوهای تیز روی میز شام می تواند افراد را به یاد قصابی ها بیاندازد. او همچنین باور داشت که نوک تیز چاقو حس خشونت و جنگ را در انسان بیدار می کند و باعث از بین رفتن خوشبختی و رضایتی می شود که در زمان صرف شام می تواند در افراد ایجاد گردد. و به لطف همین آموزه های کنفوسیوس بود که استفاده از چاپستیک در آسیا به سرعت گسترش پیدا کرد.

فرهنگ های مختلف اما انواع گوناگونی از این ابزار را به کار می بردند. برای مثال چینی ها که تحت تاثیر آموزه های این فرد قرار داشتند انتهای چاپستیک های خود را کُند می ساختند و از تیز کردنش جلوگیری می کردند.

در ژاپن طول چاپستیک های ساخته شده برای مردان 20.32 سانتی متر و برای زنان 17.78 سانتی متر بود و ژاپنی ها نخستین کسانی بودند که انواع قابل تفکیک این ابزار را در سال 1878 میلادی ساختند که عموما هم از بامبو یا چوب تهیه می شد.

البته نمونه های ساخته شده از عاج، برنج، مرجان و عقیق آن هم وجود داشت که بیشتر ثروتمندان از آن استفاده می کردند و آنها که از همه متمول تر بودند انواع نقره را به کار می بردند. در آن زمان گفته می شد که اگر این چاپستیک های نقره ای با غذاهای مسموم برخورد نمایند سیاه می شوند یا زنگ می زنند.

اما این چوب های بلند و باریک در سرتاسر تاریخ ارتباط تنگاتنگی هم با غذایی به نام برنج داشته اند. طبیعتا انواع خاصی از غذاها هستند که امکان خوردنشان با این چوب ها وجود دارد. البته شاید در نگاه نخست به نظرتان برنج گزینه مناسبی نباشد اما در آسیا این دانه قد کوتاه یا متوسطی دارد و نشاسته موجود در این نوع برنج ها باعث می شود که محصول طبخ شده برخلاف برنج های دانه بلند غربی چسبندگی بالایی داشته باشد و به همین خاطر به راحتی می توان آن را با این چوب ها میل کرد.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: داستان چاپستیک

تاریخی های خوشمزه: داستان آدامس

تاریخی های خوشمزه: داستان آدامس

ممکن است تصورتان این باشد که آدامس زائیده ذهن بشر امروزی است اما آنطور که کتب تاریخی نشان می دهند مردم از دوران های باستان و به اشکال مختلف آدامس می جویده اند.

شواهدی در دست است که نشان می دهد مردم شمال اروپا از 9000 سال پیش پوست درخت غان را می جویده اند که این کار نیز احتمالا به خاطر لذت جویدن آدامس و همچنین برخی خواص دارویی این ماده نظیر تسکین دردهای دندانی بوده است.

مایاها نیز ظاهرا صمغ درختی به نام sapodilla را می جویده اند تا تشنگی خود را فرو نشانند و همزمان با گرسنگی مبارزه کنند. جالب است بدانید که آزتک ها نیز از این ماده استفاده می کرده اند و حتی در مورد دسترسی آن برای جامعه نیز قوانینی داشتند و آنطور که در  کتب تاریخی آمده، تنها زنان مجرد و کودکان می توانسته اند آن را بجوند.

طبق این اسناد، زنان متاهل و بیوه ها صرفا می توانستند در خفا برای خوشبو کردن دهان خود این صمغ را بجوند و مردان نیز به صورت پنهانی از آن برای تمیز کردن دندان هایشان استفاده کنند.

در آمریکای شمالی هندی ها از صمغ درخت صنوبر استفاده می کردند و در ادامه آنها که به اروپا آمدند و درآنجا ساکن شدند نیز همین رویه را در پیش گرفتند. در اواخر دهه 1840 میلادی، جان کورتیس نخستین آدامس را از درخت صنوبر (چیکله) تهیه کرد و برای این منظور آن را جوشانده و سپس به شکل رشته هایی درآورد که سطح رویی شان از نشاسته ذرت پوشانده شده بود تا از این طریق مانع چسبیدن آنها به هم شود.

در اوایل دهه 1850 میلادی، کورتیس نخستین کارخانه آدامس سازی دنیا را در پورتلند تاسیس کرد اما مشخص شد که مواد اولیه بهتری غیر از صمغ درخت صنوبر هم برای این کار وجود دارد زیرا طعمش آنطور که باید فوق العاده و دلچسب نبود و وقتی که جویده می شد شکلی ترد و شکننده پیدا می کرد.

همین مشکلات باعث شد تا کورتیس و دیگرانی که بعد از او به صنعت آدامس راه پیدا کرده بودند صمغ درخت صنوبر را کنار گذاشته و به موادی نظیر موم پارافین روی بیاورند.

پیشرفت مهم بعدی زمانی رخ داد که توماس آدامز مخترع نیویورکی از طریق آنتونیو لوپز دسانتا آنا رئیس جمهور تبعیدی مکزیک با چیکله آشنا شد. البته جزئیات دقیق آشنایی این دو نفر هنوز هم در هاله ای از ابهام است اما آنها بعد از ورود آقای سانتا آنا به ایالات متحده آمریکا و در نیمه دوم دهه 1850 میلادی با هم دیدار داشتند (تا پیش از این تاریخ آقای سانتا آنا چندین دوره در برزیل رئیس جمهور بود).

ماجرا از این قرار است که سانتا آنا برای تبدیل نمودن chicle به پلاستیک فشرده نیاز به کمک داشت و باور داشت ثروتی که این کار می توانست عاید آن کند، عاقبت او را در سرزمین مادری اش به قدرت خواهد رساند.

آدامز در نهایت تشخیص داد که به جای ایجاد یک ماده پلاستیکی با استفاده از صمغ یاد شده می تواند نوع بهتری از آدامس را با استفاده از آن بسازد. او شرکتی را ایجاد کرد که در اواخر دهه 1880 میلادی آدامس تولید می کرد و در سرتاسر خاک آن کشور محصولاتش را می فروخت.

در ادامه چیکله از مکزیک و آمریکای مرکزی به ایالات متحده آمریکا صادر شد و به عنوان اصلی ترین ماده در تولید آدامس مورد استفاده قرار گرفت و اغلب تولید کنندگان نیز تا اواسط دهه 1900 میلادی آن را با مواد مصنوعی جایگزین کردند.

bubble from a chewing gum

در قرن بیستم میلادی، ویلیام رایلی (William Wrigley Jr.) از طریق همین آدامس به یکی از ثروتمندترین مردان آمریکا تبدیل شد. رایلی کارش را به عنوان یک فروشنده صابون در فیلادلفیا شروع کرد و بعد از آنکه در سال 1891 میلادی به شیکاگو مهاجرت کرد برای آنکه مغازه داران را تشویق کند که محصولاتش را در مقیاس بالا خریداری کرده و انبار کنند، مشوق هایی نظیر بسته های رایگان بیکینگ پودر به آنها می داد.

وقتی بر او ثابت شد که کسب و کار بیکینگ پودر (پودری که در طبخ کیک مورد استفاده قرار می گیرد) از صابون پر رونق تر است، تصمیم گرفت که آن ماده را بفروشد و به خریدارانش هم بسته های رایگان آدامس بدهد.

در سال 1893 میلادی، او دو برند جدید آدامس را راه اندازی کرد که Juicy Fruit و Wrigley’s Spearmint نام داشتند. طولی نکشید که صنعت آدامس پر از رقیب شد و Wrigley تصمیم گرفت که با صرف بودجه های هنگفت روی تبلیغات و بازاریابی محصولات خود را از سایرین متمایز نماید.

در سال 1915 میلادی، شرکت Wrigley کمپینی را راه اندازی کرد و میلیون ها آدامس را برای آمریکایی هایی که نامشان در کتاب شماره تلفن های این کشور آمده ارسال کرد. فعالیت تبلیغاتی دیگر این شرکت نیز ارسال آدامس برای کودکان آمریکایی در تولد دوسالگی شان بود.

رقابت سختی که در بازار این محصول شکل گرفت در تولید آدامس های بادکنکی هم موثر بود. فرانک فلیر که از سال 1885 میلادی آدامس تولید می کرد قصد داشت محصولی متفاوت از رقبایش بسازد و سالها روی تولید محصولی که می توانست به شکل بادکنک در بیاید زمان گذاشت.

در سال 1906 میلادی، او آدامسی به نام Blibber-Blubber را عرضه کرد که البته بعد از گذشت مدتی مشخص گردید بیش از اندازه چسبناک است. در سال 1928 میلادی، یکی از کارمندان او به نام والتر دیمر (Walter Diemer ) سرانجام فرمولی موفقیت آمیز آماده کرد و توانست به لطف آن اولین آدامس بادکنکی تجاری با نام Dubble Bubble را بسازد.

امروز آدامس در طعم ها و اشکال مختلفی به فروش می رود و برخلاف آنچه گفته می شد، امکان آنکه آدامس قورت داده شده برای سال ها به داخل معده ما بچسبد وجود ندارد.

البته لازم است یادآور شویم که ماده اصلی سازنده آدامس غیرقابل هضم است اما بدون هیچ مشکلی از سیستم گوارشی انسان عبور کرده و درست مانند هر غذای دیگر از بدن خارج می شود.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: داستان آدامس

(image)

ممکن است تصورتان این باشد که آدامس زائیده ذهن بشر امروزی است اما آنطور که کتب تاریخی نشان می دهند مردم از دوران های باستان و به اشکال مختلف آدامس می جویده اند.

شواهدی در دست است که نشان می دهد مردم شمال اروپا از 9000 سال پیش پوست درخت غان را می جویده اند که این کار نیز احتمالا به خاطر لذت جویدن آدامس و همچنین برخی خواص دارویی این ماده نظیر تسکین دردهای دندانی بوده است.

مایاها نیز ظاهرا صمغ درختی به نام sapodilla را می جویده اند تا تشنگی خود را فرو نشانند و همزمان با گرسنگی مبارزه کنند. جالب است بدانید که آزتک ها نیز از این ماده استفاده می کرده اند و حتی در مورد دسترسی آن برای جامعه نیز قوانینی داشتند و آنطور که در  کتب تاریخی آمده، تنها زنان مجرد و کودکان می توانسته اند آن را بجوند.

طبق این اسناد، زنان متاهل و بیوه ها صرفا می توانستند در خفا برای خوشبو کردن دهان خود این صمغ را بجوند و مردان نیز به صورت پنهانی از آن برای تمیز کردن دندان هایشان استفاده کنند.

در آمریکای شمالی هندی ها از صمغ درخت صنوبر استفاده می کردند و در ادامه آنها که به اروپا آمدند و درآنجا ساکن شدند نیز همین رویه را در پیش گرفتند. در اواخر دهه 1840 میلادی، جان کورتیس نخستین آدامس را از درخت صنوبر (چیکله) تهیه کرد و برای این منظور آن را جوشانده و سپس به شکل رشته هایی درآورد که سطح رویی شان از نشاسته ذرت پوشانده شده بود تا از این طریق مانع چسبیدن آنها به هم شود.

در اوایل دهه 1850 میلادی، کورتیس نخستین کارخانه آدامس سازی دنیا را در پورتلند تاسیس کرد اما مشخص شد که مواد اولیه بهتری غیر از صمغ درخت صنوبر هم برای این کار وجود دارد زیرا طعمش آنطور که باید فوق العاده و دلچسب نبود و وقتی که جویده می شد شکلی ترد و شکننده پیدا می کرد.

همین مشکلات باعث شد تا کورتیس و دیگرانی که بعد از او به صنعت آدامس راه پیدا کرده بودند صمغ درخت صنوبر را کنار گذاشته و به موادی نظیر موم پارافین روی بیاورند.

پیشرفت مهم بعدی زمانی رخ داد که توماس آدامز مخترع نیویورکی از طریق آنتونیو لوپز دسانتا آنا رئیس جمهور تبعیدی مکزیک با چیکله آشنا شد. البته جزئیات دقیق آشنایی این دو نفر هنوز هم در هاله ای از ابهام است اما آنها بعد از ورود آقای سانتا آنا به ایالات متحده آمریکا و در نیمه دوم دهه 1850 میلادی با هم دیدار داشتند (تا پیش از این تاریخ آقای سانتا آنا چندین دوره در برزیل رئیس جمهور بود).

ماجرا از این قرار است که سانتا آنا برای تبدیل نمودن chicle به پلاستیک فشرده نیاز به کمک داشت و باور داشت ثروتی که این کار می توانست عاید آن کند، عاقبت او را در سرزمین مادری اش به قدرت خواهد رساند.

آدامز در نهایت تشخیص داد که به جای ایجاد یک ماده پلاستیکی با استفاده از صمغ یاد شده می تواند نوع بهتری از آدامس را با استفاده از آن بسازد. او شرکتی را ایجاد کرد که در اواخر دهه 1880 میلادی آدامس تولید می کرد و در سرتاسر خاک آن کشور محصولاتش را می فروخت.

در ادامه چیکله از مکزیک و آمریکای مرکزی به ایالات متحده آمریکا صادر شد و به عنوان اصلی ترین ماده در تولید آدامس مورد استفاده قرار گرفت و اغلب تولید کنندگان نیز تا اواسط دهه 1900 میلادی آن را با مواد مصنوعی جایگزین کردند.

bubble from a chewing gum

در قرن بیستم میلادی، ویلیام رایلی (William Wrigley Jr.) از طریق همین آدامس به یکی از ثروتمندترین مردان آمریکا تبدیل شد. رایلی کارش را به عنوان یک فروشنده صابون در فیلادلفیا شروع کرد و بعد از آنکه در سال 1891 میلادی به شیکاگو مهاجرت کرد برای آنکه مغازه داران را تشویق کند که محصولاتش را در مقیاس بالا خریداری کرده و انبار کنند، مشوق هایی نظیر بسته های رایگان بیکینگ پودر به آنها می داد.

وقتی بر او ثابت شد که کسب و کار بیکینگ پودر (پودری که در طبخ کیک مورد استفاده قرار می گیرد) از صابون پر رونق تر است، تصمیم گرفت که آن ماده را بفروشد و به خریدارانش هم بسته های رایگان آدامس بدهد.

در سال 1893 میلادی، او دو برند جدید آدامس را راه اندازی کرد که Juicy Fruit و Wrigley’s Spearmint نام داشتند. طولی نکشید که صنعت آدامس پر از رقیب شد و Wrigley تصمیم گرفت که با صرف بودجه های هنگفت روی تبلیغات و بازاریابی محصولات خود را از سایرین متمایز نماید.

در سال 1915 میلادی، شرکت Wrigley کمپینی را راه اندازی کرد و میلیون ها آدامس را برای آمریکایی هایی که نامشان در کتاب شماره تلفن های این کشور آمده ارسال کرد. فعالیت تبلیغاتی دیگر این شرکت نیز ارسال آدامس برای کودکان آمریکایی در تولد دوسالگی شان بود.

رقابت سختی که در بازار این محصول شکل گرفت در تولید آدامس های بادکنکی هم موثر بود. فرانک فلیر که از سال 1885 میلادی آدامس تولید می کرد قصد داشت محصولی متفاوت از رقبایش بسازد و سالها روی تولید محصولی که می توانست به شکل بادکنک در بیاید زمان گذاشت.

در سال 1906 میلادی، او آدامسی به نام Blibber-Blubber را عرضه کرد که البته بعد از گذشت مدتی مشخص گردید بیش از اندازه چسبناک است. در سال 1928 میلادی، یکی از کارمندان او به نام والتر دیمر (Walter Diemer ) سرانجام فرمولی موفقیت آمیز آماده کرد و توانست به لطف آن اولین آدامس بادکنکی تجاری با نام Dubble Bubble را بسازد.

امروز آدامس در طعم ها و اشکال مختلفی به فروش می رود و برخلاف آنچه گفته می شد، امکان آنکه آدامس قورت داده شده برای سال ها به داخل معده ما بچسبد وجود ندارد.

البته لازم است یادآور شویم که ماده اصلی سازنده آدامس غیرقابل هضم است اما بدون هیچ مشکلی از سیستم گوارشی انسان عبور کرده و درست مانند هر غذای دیگر از بدن خارج می شود.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: داستان آدامس

تاریخی های خوشمزه: داستان ساندویچ

تاریخی های خوشمزه: داستان ساندویچ

آیا باورتان می شود که آمریکایی ها روزانه بیش از 300 میلیون ساندویچ می خورند؟ بله تعداد ساندویچ های مصرفی در این کشور از شمار شهروندان آن هم بیشتر است.

اما ایراد کار کجاست؟ ساندویچ غذایی کامل است، به راحتی حمل می شود و هرچیزی را می توان در آن قرار داد. ساندویچ تاریخچه ای طولانی دارد و هیچگاه جایگاه امروزی اش را در میان مردم آمریکا نداشت. شاید باورش برایتان دشوار باشد اما ساندویچ زمانی به عنوان نمادی از گذشته استعمار شده ای شناخته می شد که بسیاری از آمریکایی های وطن پرست، ترجیح می دانند فراموشش کنند.

ساندویچی که ما می شناسیم نخستین بار در سال 1762 میلادی توسط John Montagu، کُنت چهارم ساندویچ (شهری تاریخی در جنوب شرقی انگلستان) در انگلستان به محبوبیت رسید. آنطور که در تاریخ آمده و مورخان روی آن اتفاق نظر دارند Montagu که در طول سال های حیاتش پست های مختلف سیاسی و نظامی را در اختیار گرفت فردی قمار باز بود و ساعت های طولانی را صرف شرط بندی می کرد.

او در جریان یکی از دور همی های طولانی اش از آشپزِ خانه درخواست کرد غذایی برایش بیاورد که بتواند بدون بلند شدن از جایش آن را بخورد و از آنجا بود که ساندویچ متولد شد.

Montagu آنقدر از وعده غذایی گوشت و نانی که برایش آماده کرده بودند لذت برد که مرتبا همان را از سرآشپز طلب می کرد و هرچه این غذا در جامعه لندن به شهرت بیشتری می رسید نام کنت هم بیشتر بر سر زبان ها می افتاد.

البته لازم است اضافه نماییم که جان مونتاگ یا آشپز ناشناخته اش نخستین افرادی نبودند که مخلفات مختلف را میان دو تکه نان قرار دادند و این ایده اولین بار در جای دیگری به سر او زد.

او پیشتر سفری به مدیترانه داشت و در آنجا سینی های مزه ترکی و یونانی را امتحان کرده بود. یکی از غذاها ساندویچ بود که در واقع متشکل از گوشت، پنیر و مخلفات دیگر بود که درون لایه هایی از نان قرار داده می شدند و احتمال می رود که مونتاگ هم ایده خود را از آنها گرفته باشد.

اما طولی نکشید که ایده مونتاگ با استقبال پررنگی روبرو شد. تنها چند ماه بعد، مردی به نام ادوارد گیبون در دفترچه خاطراتش اینطور نوشت که حدودا بیست یا سی مرد انگلیسی را در سفرش دیده که در رستوران ها «ساندویچ» می خوردند.

تا آغاز  ساندویچ در انگلستان به شهرت خوبی دست پیدا کرد و حتی دیده می شد که استعمارگران آمریکایی نیز به خوردن این غذا علاقه نشان می دادند اما هیچگونه تاریخ دقیقی از زمان ورود ساندویچ به این کشور در دست نیست و اولین تاریخ به سال 1815 باز می گردد که دستور تهیه ساندویچ در یک کتاب آشپزی آمریکایی رویت شد.

اما اگر می خواهید بدانید که چرا چنین ابداعی برای مدتی طولانی مطرح نشد، ظاهرا آشپزهای آمریکایی تمایلشان این بود که از هرگونه گرایشات آشپزی متعلق به دولت های حاکم قبلی خودداری نمایند.

خود کلمه ساندویچ هم از نوعی سیستم اعیانی بریتانیایی می آید و این چیزی است که اغلب آمریکایی ها دوست داشتند فراموشش کنند. اما بعد از آنکه خاطرات تلخ گذشته کم رنگ شد و ساندویچ نمود پیدا کرد، محبوب ترین نوع آن نه همبرگر بود و نه بوقلمون بلکه ساندویچ زبان بود که توجه بسیاری را به خود جلب کرد.

البته امروزه اغلب آمریکایی ها تمایلی به خوردن ساندویچ زبان ندارند و از آن زمان تا کنون ایده های تازه ای در مورد این خوراکی خوشمزه به ذهنشان خطور کرده. برای نمونه در نیواورلئان آمریکا نوعی از ساندویچ به نام Po’ Boy شهرت دارد که در جریان بحران اقتصادی بزرگ جهانی و شورش کارگران به خیابان های آمریکا زاده شد.

داستان از این قرار است که دو برادر که پیشتر از اپراتورهای اتوبوس های برقی بودند یک مغازه ساندویچ فروشی در نزدیکی منطقه شورش داشتند و به کارگرانی که در آن تضاهرات شرکت می کردند ساندویچ رایگان می دادند.

وقتی یکی از کارگران به داخل رستوران می آمد، آنها داد می زدند، یک po’ boy (به معنای Poor boy یا پسرک فقیر) دیگر آمد و ساندویچی به او می دادند و از آنجا بود که این نام شهرت پیدا کرد.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: داستان ساندویچ

(image)

آیا باورتان می شود که آمریکایی ها روزانه بیش از 300 میلیون ساندویچ می خورند؟ بله تعداد ساندویچ های مصرفی در این کشور از شمار شهروندان آن هم بیشتر است.

اما ایراد کار کجاست؟ ساندویچ غذایی کامل است، به راحتی حمل می شود و هرچیزی را می توان در آن قرار داد. ساندویچ تاریخچه ای طولانی دارد و هیچگاه جایگاه امروزی اش را در میان مردم آمریکا نداشت. شاید باورش برایتان دشوار باشد اما ساندویچ زمانی به عنوان نمادی از گذشته استعمار شده ای شناخته می شد که بسیاری از آمریکایی های وطن پرست، ترجیح می دانند فراموشش کنند.

ساندویچی که ما می شناسیم نخستین بار در سال 1762 میلادی توسط John Montagu، کُنت چهارم ساندویچ (شهری تاریخی در جنوب شرقی انگلستان) در انگلستان به محبوبیت رسید. آنطور که در تاریخ آمده و مورخان روی آن اتفاق نظر دارند Montagu که در طول سال های حیاتش پست های مختلف سیاسی و نظامی را در اختیار گرفت فردی قمار باز بود و ساعت های طولانی را صرف شرط بندی می کرد.

او در جریان یکی از دور همی های طولانی اش از آشپزِ خانه درخواست کرد غذایی برایش بیاورد که بتواند بدون بلند شدن از جایش آن را بخورد و از آنجا بود که ساندویچ متولد شد.

Montagu آنقدر از وعده غذایی گوشت و نانی که برایش آماده کرده بودند لذت برد که مرتبا همان را از سرآشپز طلب می کرد و هرچه این غذا در جامعه لندن به شهرت بیشتری می رسید نام کنت هم بیشتر بر سر زبان ها می افتاد.

البته لازم است اضافه نماییم که جان مونتاگ یا آشپز ناشناخته اش نخستین افرادی نبودند که مخلفات مختلف را میان دو تکه نان قرار دادند و این ایده اولین بار در جای دیگری به سر او زد.

او پیشتر سفری به مدیترانه داشت و در آنجا سینی های مزه ترکی و یونانی را امتحان کرده بود. یکی از غذاها ساندویچ بود که در واقع متشکل از گوشت، پنیر و مخلفات دیگر بود که درون لایه هایی از نان قرار داده می شدند و احتمال می رود که مونتاگ هم ایده خود را از آنها گرفته باشد.

اما طولی نکشید که ایده مونتاگ با استقبال پررنگی روبرو شد. تنها چند ماه بعد، مردی به نام ادوارد گیبون در دفترچه خاطراتش اینطور نوشت که حدودا بیست یا سی مرد انگلیسی را در سفرش دیده که در رستوران ها «ساندویچ» می خوردند.

تا آغاز  ساندویچ در انگلستان به شهرت خوبی دست پیدا کرد و حتی دیده می شد که استعمارگران آمریکایی نیز به خوردن این غذا علاقه نشان می دادند اما هیچگونه تاریخ دقیقی از زمان ورود ساندویچ به این کشور در دست نیست و اولین تاریخ به سال 1815 باز می گردد که دستور تهیه ساندویچ در یک کتاب آشپزی آمریکایی رویت شد.

اما اگر می خواهید بدانید که چرا چنین ابداعی برای مدتی طولانی مطرح نشد، ظاهرا آشپزهای آمریکایی تمایلشان این بود که از هرگونه گرایشات آشپزی متعلق به دولت های حاکم قبلی خودداری نمایند.

خود کلمه ساندویچ هم از نوعی سیستم اعیانی بریتانیایی می آید و این چیزی است که اغلب آمریکایی ها دوست داشتند فراموشش کنند. اما بعد از آنکه خاطرات تلخ گذشته کم رنگ شد و ساندویچ نمود پیدا کرد، محبوب ترین نوع آن نه همبرگر بود و نه بوقلمون بلکه ساندویچ زبان بود که توجه بسیاری را به خود جلب کرد.

البته امروزه اغلب آمریکایی ها تمایلی به خوردن ساندویچ زبان ندارند و از آن زمان تا کنون ایده های تازه ای در مورد این خوراکی خوشمزه به ذهنشان خطور کرده. برای نمونه در نیواورلئان آمریکا نوعی از ساندویچ به نام Po’ Boy شهرت دارد که در جریان بحران اقتصادی بزرگ جهانی و شورش کارگران به خیابان های آمریکا زاده شد.

داستان از این قرار است که دو برادر که پیشتر از اپراتورهای اتوبوس های برقی بودند یک مغازه ساندویچ فروشی در نزدیکی منطقه شورش داشتند و به کارگرانی که در آن تضاهرات شرکت می کردند ساندویچ رایگان می دادند.

وقتی یکی از کارگران به داخل رستوران می آمد، آنها داد می زدند، یک po’ boy (به معنای Poor boy یا پسرک فقیر) دیگر آمد و ساندویچی به او می دادند و از آنجا بود که این نام شهرت پیدا کرد.

The post appeared first on .

تاریخی های خوشمزه: داستان ساندویچ